جنبش کارگری ایران، موقعیت کنونی مبارزه و راهکارهای روز

شرائط روز مبارزه طبقاتی و موقعیتی که جنبش کارگری ایران در متن این شرائط احراز کرده است، مسأله‌ای بسیار حاد و حساس است. هر سطح تسامح در درک این شرائط، هر مقدار مساهله در پاسخ به جا و به موقع به نیازهای حاضر اعتلاء و بلوغ مبارزات کارگران، هر نوع فروماندگی در جستجوی راهکارهای کارساز روز، هر شکل کاستی در خلع سلاح ممکن طیف وسیع رفرمیسم راست و چپ و در یک کلام هر گونه قصور فعالین آگاه سوسیالیسم لغو کار مزدی برای ایفای نقش خطیر تاریخی خود در این اوضاع می‌تواند تأثیرات بسیار مهلک و زیانباری نه فقط بر آرایش قوای مطلوب روز طبقه کارگر که حتی بر سرنوشت سال‌های آتی مبارزات توده‌های این طبقه بر جای گذارد. در دل این شرائط بررسی چند نکته اساسی از اهمیت ویژه برخوردار است. قبل از هر چیز به مؤلفه‌های واقعی شاخص مبارزات روز کارگران نگاه کنیم. این مؤلفه‌ها به صورت بسیار مختصر عبارتند از:

۱. محور تمرکز مبارزات و محتوای ضد کار مزدی صف بندی ها

فقط در طول ۲ ماه اخیر حدود ۱۵۰ کارخانه بزرگ و کوچک میدان اعتراض و جنگ و ستیز میان کارگران با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داران بوده است. شمار کارگران شاغل این واحدها از ۵۰ تا ۵۰۰۰ کارگر با هم فرق می‌کرده است. شیوه‌های پیشبرد مبارزه، شور و وسعت تعرض، میزان همبستگی و درجه سازمانیافتگی خودجوش توده‌های کارگر، راهکارهای مقابله با دشمن و بسیاری مؤلفه‌های دیگر صف آرائی‌ها در جاهای مختلف با هم تفاوت داشته است و در این میان مطالبات عاجل یا محتوای اعتراض روز کارگران در همه مراکز کار و تولید، از بیشترین همسانی برخوردار بوده است. محور اساسی خواسته‌ها و جنگ و جدال‌ها را همه جا دستمزدهای معوقه، بیکارسازی‌ها و خطر اخراج تعیین می‌کرده است.

کارخانه‌های دارای ۵۰ تا ۵۰۰۰ کارگر در دائره تعریفات آماری دولت سرمایه‌داری ایران و حتی در چهارچوب محاسبات بین المللی سرمایه، واحدهای صنعتی بزرگ محسوب می‌شوند. بر همین مبنی رخدادهای جاری این چند سال و از جمله حوادث دو ماه اخیر درون این ۱۵۰ کارگاه و کمپانی، گواه تمرکز بسیار تعیین کننده و دیرپای پروسه پیکار توده‌های کارگر بر روی دو مسأله اخیرالذکر و یا موضوعاتی شبیه آنها می‌باشد. یک موضوع جدی و دارای ارزش مشاجره، نوع نگاه به همین خواسته‌ها یا محتوای اقتصادی و اجتماعی مبارزات روز کارگران است. این مطالبات برای رفرمیسم چپ، مشتی توقعات صنفی است، مبارزه برای حصول آن‌ها مبارزه‌ای تردیونیونیستی و خود به خودی است!! اینکه این جماعت چه می‌اندیشند و سرچشمه این اندیشیدن‌ها در کجا قرار دارد، مسأله‌ای است که در جاهای دیگر به تفصیل پیرامون آن گفتگو شده است و نیازی به تکرار آن مباحث در اینجا نیست. آنچه واقعی است این است که مبارزه علیه فشار استثمار و شدت بی‌حقوقی سرمایه، تجلی واقعی ستیز علیه سرمایه و سرمایه‌داری است، موضوع این ستیز می‌تواند سنار سی شاهی افزایش دستمزد، پرداخت حقوق معوقه، ممانعت از بیکارسازی، تعلق گرفتن دستمزد کامل کارگر به کارخانگی، برابری حقوق دوره بیکاری با دستمزد زمان اشتغال، امحاء قدرت سیاسی بورژوازی و بالاخره برنامه ریزی شورائی و سوسیالیستی کار و تولید باشد. آنچه مرز میان مبارزه ضد کار مزدی طبقه کارگر و جنبش رفرمیستی این طبقه را تعیین می‌کند مطلقاً کوچک و بزرگ بودن حجم توقعات روز، وسعت دائره رفاهی مطالبات یا رنگ و لعاب ظاهری سیاسی بودن و نبودن شعارهای فی الحال کارگران نیست. شعار مشارکت کارگران در برنامه ریزی تولید، با تمامی صورت زیبا و ابهتی که همراه دارد، چه بسا یک شعار تمام عیار رفرمیستی باشد و بالعکس مبارزه توده‌های کارگر برای تحمیل دستمزدهای معوقه خود بر سرمایه داران و دولت آنها ممکن است رویکرد روشن ضد کار مزدی این کارگران را به نمایش گذارد. مبارزه در داربست جنبش رایج اتحادیه‌ای ولو که میلیون‌ها بیرق سرخ ممهور به داس و چکش را بر فراز سر خود حمل کند، و کوبنده ترین شعارهای ضد رژیمی را تا اعماق آخرین کهکشان‌ها یله سازد، باز هم مبارزه‌ای در همه وجوه رفرمیستی و منحل در تار و پود ماندگاری نظام بردگی مزدی است. کمااینکه صف آرائی‌های سیاسی سوسیالیست نمایانه جنبش سندیکالیستی اقمار اردوگاه شوروی سابق دقیقاً از این دست بود. عکس این قضیه در مورد مبارزات خودجوش و خودپوی کارگرانی صدق می‌کند که زیر فشار استثمار و توحش و بی‌حقوقی‌های هولناک نظام سرمایه‌داری، با اتکاء به قدرت مستقل طبقاتی خویش، با کوبیدن لگد به تمامی قوانین و عرف و شرع و رسوم سرمایه، بدون هیچ باور به موازین ارتجاعی اجماع و سازش طبقاتی، با یقین کامل به وقوع حمام خون‌های بربرمنشانه در صحنه جدال علیه سرمایه، آری در دل تمامی این محاسبات و معادلات، پا به میدان کارزار نهاده‌اند تا به میزان وسع خویش و متناسب با توان پیکارشان آوار خواسته‌های روز خود را بر سر بورژوازی خراب کنند. جنبش اخیر به تمام و کمال ضد کار مزدی است ولو که محتوای مطالبه روزش ممانعت از اخراج چند کارگر باشد، در حالی که جنبش نخست تا مغز استخوان رفرمیستی است، هر چند که در هر گام صدها بار شعار سیاسی علیه رژیم حاکم بر زبان راند و بی‌انقطاع فریاد سوسیالیسم سوسیالیسم سر دهد.

جنبش جاری طبقه کارگر ایران در ۱۵۰ واحد بزرگ صنعتی بالا یا در هر مرکز کار و تولید دیگر، در همان حال که با نازل ترین مطالبات، بسیار پراکنده و بی‌سازمان، بدون داشتن هیچ مانیفست مدون یا افق شفاف ضد کار مزدی، فاقد توان لازم برای اعمال قدرت وسیع و در غیاب شعارهای تند و تیز ضد رژیمی به پیش می‌تازد، به طور واقعی یک جنبش خودپوی ضد سرمایه‌داری مستعد اشتعال و باردار احتراق است. اینکه این جنبش در این سطح زمینگیر شده است نه ناشی از تمکین استراتژیک سندیکالیستی و رفرمیستی به میثاق همزیستی با سرمایه و ماندگاری نظام بردگی مزدی که کاملاً بالعکس محصول فشار قدرت سرکوب سرمایه و نابرابری بیش از حد توازن قوای روز او در مقابل فشار این سرکوبها است. توده‌های کارگر به میزان توان روز خود با نظام سرمایه‌داری در جنگند. آنجا که نمی‌جنگند صرفاً به این دلیل است که توان جنگیدن را در ساختار صف آرائی فی الحال خود موجود نمی‌یابند. کارنامه حال و گذشته تأثیر تندنس‌های اجتماعی مختلف درون و بیرون جنبش کارگری ایران را نیز حداقل تا لحظه حاضر نمی‌توان و نباید به حساب رویکرد توده‌های این جنبش گذاشت. اپوزیسیون‌های مختلف چپ و راست سرمایه از حزب توده و جبهه ملی و اشرار سازمان یافته تحت قیادت قوام و سید ضیاء گرفته تا ارتجاع پان اسلامیستی و بعدها‌دار و دسته دوم خرداد یا گرایشات مشابه هر کدام در دوره‌های خاصی از تاریخ حیات طبقه کارگر ایران برای بسط نفوذ خود در جنبش کارگری تلاش کرده اند. با همه اینها آنچه واقعی است این است که رویکرد خودجوش سرکش و رادیکال ضد کار مزدی طبقه کارگر با تمامی بی‌افقی‌ها، بی‌سازمانی‌ها، تحمل سرکوب‌ها، ضعف‌ها و فرسودگی‌های عمیقی که با خود همراه داشته است هیچگاه بر ساحل تسلیم و تمکین به انتظارات یا راهبردهای این جریانات لنگر نکشیده است. دلیل این امر روشن است اما به هیچ وجه موضوع بحث ما در این نوشته نمی‌باشد. آنچه در دوره‌ای از تاریخ حیات سرمایه‌داری موجب انقیاد جنبش کارگری کشورهای غربی به داربست پوسیده و ضد سوسیالیستی رویکرد اتحادیه‌ای و سندیکالیستی شد در فضای مبارزات جاری طبقه کارگر ایران علیه سرمایه غائب بوده است و برای همیشه غائب خواهد ماند. تقلاها و رؤیابافی‌های بسیار کهنه جغدهای ویرانه نشین روز سندیکالیسم و حزب سازان کمونیست نمای سندیکالیست هم بر همین اساس به طور مسلم هیچ راهی به تسخیر جنبش کارگری ایران نخواهد برد. به اصل موضوع باز گردیم، سطح بسیار نازل مطالبات کارگران در شرائط روز به هیچ وجه گواه هیچ کاهشی در سرکشی فشار خودپوی ضد کار مزدی جنبش توده‌های کارگر نیست. هیچ گزارشی در هیچ کجا به دست هیچ کسی نیافتاده است که بیانگر بی‌تفاوتی توده‌های کارگر به راه حلهای عملی ضد کار مزدی در مبارزات روز آنان باشد. در بدترین حالت سخن از موقعیت ضعیف جنبش کارگری برای تحقق عاجل این مطالبات است. ضدیت با کار مزدی امروز در روند عمومی کارزار طبقاتی کارگران علیه صاحبان سرمایه و دولت سرمایه‌داری عملاً از دائره خودانگیختگی سرشتی جنبش کارگری پا فراتر نهاده است. بحث سازمانیابی ضد کار مزدی طبقه کارگر در سطحی قابل توجه میان توده‌های کارگر جا باز نموده است. امروز دیگر فقط این گروه و آن حزب کاغدی میراث‌دار امپریالیسم ستیزی خلقی و جنبش‌های سوسیال بورژوائی اردوگاهی یا منتقد اردوگاه نیست که لیست وعده‌های حاکمیت « دموکراتیک» یا «سوسیالیستی»!! خود را پیش پای کارگران پهن می‌کنند، بالعکس فعالین اندرونی رادیکال جنبش روز آنها نیز هستند که بسیار صریح و شفاف منشور مطالبات ضد سرمایه‌داری و ضد کار مزدی را به عنوان بستر واقعی سازمانیابی و پیکار سازمان یافته طبقاتی با توده وسیع کارگران در میان گذاشته و می‌گذارند. رویکرد کارگران به اعمال قدرت مستقیم طبقاتی در دوره اخیر پدیده بسیار مهمی است که در کارنامه بالندگی و پیشرفت جنبش ضد کار مزدی آنان ورق خورده است. کارگران یخچال سازی خرم اباد در مصاف خود علیه صاحبان سرمایه دقیقاً به قدرت ضد کارمزدی خود اتکاء کردند، آنان از محل کار خود راهی تهران شدند. در این شهر مطالبات خود را در پیش روی عوامل سرمایه قرار دادند و متعاقب آن امتناع کارفرمایان از قبول این مطالبات را با گروگان گرفتن مدیرعامل شرکت پاسخ گفتند. این کار توسط کارگران بسیاری جاهای دیگر نیز صورت گرفته است. توسل کارگران لاستیک البرز، هفت تپه، صدرای بوشهر به بستن جاده‌ها یا دروازه‌های ورودی کارخانه‌ها دقیقاً تجلی رویکرد کارگران به اعمال قدرت مستقل طبقاتی و ضد کار مزدی است. این کارگران بر خلاف توصیه‌های مکرر جغدهای خرابه نشین سندیکالیست در ایران یا اروپا، بساط نذر و نیاز به حوزه اعجاز سندیکا نکشاندند و درخواست پروانه کسب برای تأسیس یک دکان چانه زنی سندیکالیستی را راه حل پیکار خود در مقابل دشمن بورژوازی نساختند. اگر قرار است جنبش رادیکال ضد کار مزدی طبقه کارگر در چهره مجسم طبقاتی خود شناسائی گردد، طلایگان واقعی عروج این جنبش را باید در درون همین رویکردها مشاهده نمود. آنچه امروز در شهر شوش و منطقه هفت تپه و صدرا و لاستیک البرز و ایران برک و ۱۵۰ کارخانه مشابه دیگر جریان دارد، تجلی واقعی صف آرائی و کارزار عریان دو طبقه متخاصم اجتماعی در مقابل همدیگر است. آنچه کارگران هفت تپه‌های در روزهای اعتصاب اخیر خود در جا به جای خیابان‌های شهر شوش به نمایش نهادند، به طور واقعی با خیزش پرشکوه کارگران پاریس در روزهای انقلاب ژوئن ۱۸۴۸ قابل مقایسه است و سخن مارکس پیرامون ابهت آن خیزش در باره مبارزات روز این کارگران نیز مصداق دارد.

شدت رویا روئی‌ها و وسعت میدان کارزار

۵۰۰۰ کارگر هفت تپه بیش از ۲ سال است که مبارزه طبقاتی همیشگی خود علیه سرمایه را به سطح یک کارزار فرسایشی مستمر و مشتعل بسط داده اند. در طول فقط یک سال ۱۱ اعتصاب مهم برای تحمیل مطالبات خود بر بورژوازی سازمان داده اند. یک ماه تمام است که یک جنگ مستمر روزمره با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه‌داری را بسیار امیدوار و مصصم به پیش می‌برند. میدان جنگ را از قلمرو کارخانه به خیابانهای شهرها و جاده‌های مواصلاتی استان بسط داده اند. آنان در پیچ و خم این مبارزه خشماگین و نابرابر، از همه همزنجیرانشان در سراسر ایران و جهان استمداد کرده اند. فقط در شهر شوش ۵۰۰۰ زن و کودک به صفوف فشرده پیکار آنان ملحق گردیده‌اند و همدوش و متحد با آنان وارد صحنه مصاف شده اند. اعتصاب، راه پیمائی‌ها، راهبندان‌ها و اشکال مختلف مبارزه کارگران، قدم به قدم با تهاجم قوای سرکوب سرمایه رو به رو شده است اما کارگران با اراده‌ای آهنین و استوار دست به مقاومت زده و هر روز نیرومندتر از روز قبل به مبارزه خویش ادامه داده اند.

آنچه در مورد کارگران نیشکر هفت تپه گفتیم با اندکی تغییر، کم یا زیاد، در باره کارگران بسیاری واحدهای صنعتی و مراکز کار دیگر سرمایه نیز صدق می‌کند. کارگران ایران برک گیلان به دنبال ماهها اعتراض و تحصن و ستیز از رشت به تهران می‌آیند. در اینجا محوطه مقابل دفتر مرکزی شرکت را به مرکز تجمع خود تبدیل می‌کنند، در حاشیه خیابان‌های شهر تهران پیرامون شدت استثمار خویش و همزنجیرانشان دست به افشاگری می‌زنند. عناصر مرکبه توحش سرمایه و اجزاء تشکیل دهنده نظم بشرستیز تولید سرمایه‌داری را در افشاگری‌های خود فریاد می‌زنند و بر ضرورت تحقق بی‌قید و شرط خواسته هایشان پای می‌فشارند. کارگران با به کارگیری قدرت، سرانجام سرمایه‌دار را مجبور به قبول بخشی از مطالبات خویش می‌کنند، اما همزمان شماری از نمایندگان آنان آماج توطئه کارفرمایان قرار می‌گیرند و تهدید به اخراج می‌شوند. متعاقب این وضعیت کارگران بدون هیچ تسامح، تعرض سرمایه‌دار صاحب کارخانه را، با تعرض متقابل پاسخ می‌گویند. ۲۶۰ کارگر چرخ تولید و کار را به طور کامل از کار می‌اندازند و باز با اتکاء به قدرت متحد طبقاتی خود همزنجیرانشان را به سر کار باز می‌گردانند.

پروسه طولانی مدت مبارزات خشماگین و پرشور کارگران کارخانه لاستیک البرز در تهران را نیز غالب کارگران ایران دنبال کرده و نسبت بدان حساسیت داشته اند. این مبارزات چند ماه به درازا کشیده است و هنوز هم پایان نیافته است. ۲۰۰۰ کارگر برای هفته‌های ممتد دست از کار کشیدند، مبارزات خود را از محیط کارخانه به جاده‌های اطراف منتقل کردند. جاده‌های مواصلاتی شهرها را مسدود ساختند و گام به گام با صراحت اعلام داشتند که تا تحقق کامل همه مطالبات خویش به مبارزه ادامه خواهند داد. پروسه پیکار این کارگران از پاره‌ای جهات شبیه جنگ جاری همزنجیرانشان در نیشکر هفت تپه بود و بسان آنها درس‌های قابل توجهی برای کارگران همه مناطق دیگر همراه داشت.

ما از داغ بودن مبارزات کارگران در ۱۵۰ واحد صنعتی بزرگ کشور یاد کردیم. پیداست که بررسی جزء به جزء یا حتی بسیار مختصر کارزار همه کارگران این واحدها کار دشواری است. به همین دلیل این بخش بحث را هر چه بیشتر فشرده می‌کنیم. اعتصابات مکرر کارخانه کشتی سازی ایران صدرا، اعتصاب در تمامی نساجی‌ها به دفعات مکرر، راهپیمائی‌ها و تحصن‌های هر هفته کارگران شمار کثیری از کارخانه‌های قزوین، راه پیمائی و اجتماع یک هزار نفری کارگران در خیابان‌های بجنورد، مبارزات کارگران عسلویه، یخچال سازی خرم آباد، اعتراضات همیشه جاری کارگران خودروسازی‌ها، همه و همه ازوسعت اوجگیری بی‌سابقه جنبش کارگری در طول ۳ دهه بعد از وقوع قیام بهمن ۵۷ حکایت دارند. هیچ تردیدی نیست که طبقه کارگران ایران در تمامی این دوره از آغاز تا امروز در پروسه جنگ و ستیز مدام با سرمایه بوده است اما دامنه مبارزات، شمار اعتصابات و اعتراضات، تعداد کارگران شرکت کننده در این خیزش‌ها، تحصن‌ها و اعتصابات و تکرار دفعات حضور کارگران در این اعتصابات در قیاس با تمامی سال‌ها و همه دهه‌های دیگر یک رشد کمی و کیفی بسیار چشمگیر را در پیش روی ما قرار می‌دهد.

استحکام بیشتر همبستگی‌ها و همپیوندی‌های طبقاتی

از وسعت دامنه مبارزات که بگذریم، همبستگی و همپیوندی طبقاتی خودجوش توده‌های کارگر در روند مبارزات روز نیز یک پدیده بسیار مهم، تعیین کننده و امیدبخش است. از دوره‌های خاص مانند فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ یا روزهای قبل از وقوع قیام بهمن ۵۷ که چشم پوشیم، ابراز حمایت‌های دو سال اخیر کارگران مراکز مختلف کار از اعتراض‌ها و مبارزات همدیگر بسیار کم سابقه است. در شب حمله نیروهای سرکوب سرمایه به ۲۰۰۰ کارگر مبارز متحصن در کارخانه لاستیک سازی البرز حادثه‌ای رخ داد که در جای خود و در شرائط روز مبارزه طبقاتی بسیار پرشور و هیجان آفرین بود. کارگران مرکز آتش نشانی و حوادث تهران بر طبق حکم صادره فرمانده قوای سرکوب به محل احضار شده بودند تا در عملیات قلع و قمع کارگران لاستیک مشارکت جویند. این کارگران درست در لحظه شروع تهاجم نیروهای پلیس از دستور فرماندهی قوای انتظامی سرپیچی کردند و از پاشیدن آب سرد بر روی همزنجیران خود اجتناب نمودند. جسارت و شجاعت کارگران آتش نشانی به حق تجلی یک صحنه حماسی بود. این عده در شرائطی دست به این کار می‌زدند که خطر اخراج، زندان و همه تهدیدهای جدی دیگر بر فراز سر خودشان و کودکان و افراد خانواده آنان آماده فرود بود، خطری که عملاً رخ داد و کارگران همراه صدها همزنجیر دیگر خویش در لاستیک سازی البرز راهی زندان گردیدند.

همبستگی و رشته محکم اتحاد میان کارگران در جریان اعتصاب چندین هفته‌ای توده‌های کارگر نیشکر هفت تپه باز هم بیشتر و بیشتر خود را نمایان ساخت. در اینجا جمعیت وسیعی از سکنه شهر شوش، کوچک و بزرگ به صفوف کارگران پیوستند و با دست کشیدن از کار و زندگی و مدرسه و درس خویش عملاً به حمایت از مبارزات آنان برخاستند. در یکی از روزهای راه پیمائی، شمار افراد ملحق شده به صف مبارزات کارگران معترض از مرز ۵۰۰۰ نفر گذشت و این امر به نوبه خود دولت سرمایه‌داری را تا حدود زیادی به ورطه وحشت فرو برد. جمعیت عظیم انسان‌هائی که به حمایت از کارگران در راهپیمائی وسیع این روز شرکت می‌کردند با یقین کامل به خطر تهاجم تاتارگونه نیروهای انتظامی دولت سرمایه به صفوف وسیع راهپیمایان به این کار مبادرت می‌ورزیدند. این ۵۰۰۰ نفر بامداد آن روز خانه خود را ترک نمی‌گفتند تا در یک کارناوال شادی مشارکت نمایند، کاملاً بالعکس به روشنی روز می‌دانستند که به استقبال هجوم هر چه سبعانه تر اشراری می‌روند که سازمان دادن حمام خون از مبارزات کارگری مشغله سرشتی دولت متبوع و مناسبات اجتماعی بشرستیزانه مورد دفاع آنان است. دامنه همبستگی‌ها و همدلی‌ها اما مطلقاً به همین جا محدود نماند. درست در فردای همان روز کارگران لوله سازی شرکت نفت در اهواز با صدور یک اطلاعیه مراتب حمایت کامل خود را از اعتصاب کارگران نیشکر اعلام داشتند، آنان در اطلاعیه خویش شبیخون قوای سرکوب سرمایه به راهپیمائی روز پیش کارگران و زنان و کودکان آنها را محکوم کردند. بر ضرورت تحقق بدون قید و شرط مطالبات کارگران پای فشردند و بسیار صریح اعلام داشتند که با همه توانشان در کنار کارگران نیشکر علیه استثمار و جنایات سرمایه‌داری مبارزه خواهند نمود.

دائره همنوائی‌ها و پشتیبانی‌ها از این حد نیز گذشت. به دنبال انتشار اطلاعیه حمایتی کارگران لوله سازی شهر اهواز، کارگران بسیاری از کارخانه‌ها و مراکز کار دیگر هم شروع به صدور اطلاعیه و اعلام حمایت از خیزش توده‌های کارگر هفت تپه نمودند. گروههائی از کارگران واحدهای صنعتی پارس خودرو، نفت پارس، نیروگاههای برق تهران، متروی تهران، معدن فسفات میگون، برق و تأسیسات ماشین سازی ال نود، آبیک قزوین و سایر مراکز صنعتی و شرکت‌های ساختمانی یا راهسازی تهران در زمره این حمایت کنندگان بودند. شاید گفته شود که کارگران هیچ یک از این کارخانه‌ها و مراکز تولیدی از محدوده ابراز همبستگی لفظی پا فرا نگذاشتند. در هیچ کجا هیچ تلاشی برای بسط دادن این حمایت‌ها به حیطه عمل و به طور مثال سازمان دادن اعتصابات و از کار انداختن چرخ کار و تولید مشاهده نشد. چنین کمبود مهمی مسلماً وجود داشت، اما نباید فراموش کنیم که بحث بر سر موقعیت یک جنبش تاریخاً سرکوب شده، آسیب دیده و زیر فشار اپوزیسیون بافی‌های بورژوائی، در فراخنای دوزخ سرمایه‌داری ایران است. انتظارات باید بسیار رادیکال اما در همان حال ماتریالیستی و مبتنی بر تعمق مارکسی سنگلاخ‌های مادی سخت و توانفرسای مبارزه طبقاتی باشد. با همه این‌ها توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که دامنه همدوشی‌ها و همرزمی‌ها در طی این مدت مطلقاً در صدور اطلاعیه و طومارنویسی و اعلام مواضع لفظی محدود نمانده است. وقوع تظاهرات مشترک، همزمان، برنامه ریزی شده و نسبتاً سازمان یافته بیش از هزار کارگر کارخانه‌های متعدد و پراکنده شهر صنعتی قزوین علیه بیکارسازی‌ها و عدم پرداخت دستمزدهای معوقه، از سنخ اعلام حمایت‌های مکتوب کارگران نیز نبود. در این جا یک حرکت گسترده جمعی و متحد بود که فشار نیرومند خود را بر صاحبان سرمایه و دولت آنها وارد می‌ساخت. راهپیمائی هزار نفری کارگران شهر بجنورد را نیز باید به همین سان قضاوت کرد. در این جا تمامی کارگران یک شهر بودند که بامدادان یک روز از مراکز بسیار متفرق کار و تولید به هم پیوند می‌خوردند و نیروی متحد خود را در خیابان‌های شهر در مقابل سرمایه به نمایش می‌نهادند. در همان حال که خیل عظیم همزنجیران خویش در سطح شهر را به حمایت از خواسته‌های خود فرا می‌خواندند.

شاخص رشد همبستگی‌ها و صف آرائی‌های متحد کارگران در این دو سال را نمی‌توان صرفاً به آنچه که در مورد کارگران هفت تپه، لاستیک البرز، ضهر صنعتی قزوین یا کارخانه‌های پراکنده بجنورد رخ داده است محدود دید. درست در همان روزی که اطلاعیه اعلام حمایت کارگران لوله سازی شرکت نفت اهواز از اعتصاب همزنجیران خویش در نیشکر هفت تپه در شهرهای خوزستان دست به دست می‌گشت کارگران بیکار چندین کارخانه نساجی شمال ایران هم با انتشار یک اطلاعیه به حمایت از مبارزات کارگران کارخانه ایران برک رشت برخاستند. نمونه این نوع پشتیبانی و ابراز همدردی‌ها در طول این ۲ سال در درون طبقه کارگر ایران و در ارتباط با مبارزات و خیزش‌های درون این طبقه، مسلماً بسیار بیشتر از مواردی است که در اینجا اشاره شد، اما حتی در همین حد نیز اولاً احساس نیاز مبرم، حیاتی و عاجل جنبش کارگری ایران به سازمانیابی این همبستگی‌ها و ثانیاً رخساره‌های واقعی رویکرد طبقه کارگر به تحقق عملی و اثرگذار آن در بطن پراتیک مبارزه طبقاتی را تا حدود بسیار زیادی به معرض دید می‌کشد.

توسل به راهکارهای تعرضی متناظر با اعمال قدرت طبقاتی

از بررسی وسعت مبارزات و دامنه همرزمی‌های جمعی و طبقاتی کارگران خارج شویم و به راهکارهای ابتکاری و خودپوی پیشبرد اعتراضات توسط آنان در طول این دو سال نگاهی بیاندازیم. متوقف نشدن در اعتصابات و گسترش مبارزه از فضای بسته کارخانه‌ها به خیابان‌ها، معابر و محل‌های پرجمعیت شهرها از ابتکارات و شیوه‌های خلاق کار کارگران در این دوره بوده است. نمونه‌های بجنورد و قزوین را بالاتر اشاره کردیم. در این دو شهر توده‌های وسیع کارگر خیابان‌ها، میادین عمومی شهر و محوطه‌های جلوی کارخانه‌ها را مرکز اعتراضات پرشور خود قرار دادند. آنان عملاً به ریسمان قدرت همزنجیران خویش در سطح شهر و در درون کارخانه‌های دیگر آویختند. اقدام آنان بدون نیاز به هیچ تئوری پردازی و نظریه بافی، عملاً این واقعیت را فریاد می‌زد که به خیابان‌ها و به محوطه مقابل کارخانه‌ها می‌آیند تا اولاً درد و رنج و استثمار و بی‌حقوقی مشترک خود را با کارگران دیگر در میان نهند و ثانیاً نیروی اعتراض و قدرت تأثیرگذاری آنان را برای تحمیل مطالبات خود بر صاحبان سرمایه و دولت سرمایه‌داری به کمک طلبند. در مورد کارگران هفت تپه و چگونگی گسترش مبارزات آنان به خیابان‌های مرکز شهر شوش نیاز به توضیح نیست. توسل کارگران به این راهکار با دستاوردهای بسیار پر ارجی در زمینه تأثیرگذاری بر مجامع کارگری و افکار عمومی به ویژه در استان خوزستان همراه بود. ابتکار توده‌های کارگر در کار بسط اعتصاب به شهر شوش عملاً مبارزه میان ۵۰۰۰ کارگر نیشکر علیه صاحبان سرمایه را به مبارزه بسیار وسیع تری میان دهها هزار سکنه کارگر این شهر با دولت سرمایه‌داری مبدل ساخت.

راهبندان‌ها نیز از جمله تاکتیک‌های ابتکاری مؤثر کارگران در طول همین دوره دو ساله بوده است. بستن جاده‌ها و خطوط مواصلاتی میان شهرها در جنبش‌های اجتماعی دوره‌های پیش و حتی در همین دهه جاری به دفعات زیاد اتفاق افتاده است، اما راهبندان‌های اخیر یک تمایز اساسی با همه آنها داشته است. در گذشته‌های دور و نزدیک اگر چه همه جا کارگران و فقط کارگران بودند که برای ابراز نارضائی خویش نسبت به رژیم دست به این اقدامات می‌زدند، اما برنامه ریزی و سازماندهی آنها بسیار به ندرت توسط خود توده‌های کارگر صورت می‌گرفت. از این گذشته جنبش، خیزش و اعتراضی که این راهکار را به کار می‌بست، به طور معمول، نه تجلی یک صف بندی مستقل و شفاف کارگری علیه استثمار و مظالم و جنایات سرمایه‌داری، بلکه در بیشتر موارد مبین تبعیت توهم آمیز توده‌های کارگر از این و آن اپوزیسیون ارتجاعی و ضد کارگری بورژوازی در جریان تسویه حساب‌های درونی جناح‌های مختلف این طبقه بود. راهبندان‌های اخیر کاملاً بالعکس، ابتکار خودپو و اقدام برنامه ریزی شده آحاد توده‌های کارگر عاصی از استثمار و سیه روزی‌های سرمایه‌داری برای وارد ساختن فشار بر این نظام و مجبور ساختن صاحبان سرمایه و دولت آنها به قبول مطالبات روزشان بوده است. این راهبندان‌ها همه جا با استقبال عمومی کارگران و انبوه انسان‌های ناراضی و فرودست مواجه شده است. انسداد جاده میان تهران و اسلامشهر نه فقط با انتقاد هیچ کارگر راننده این مسیر مواجه نشد که حمایت جدی همه رانندگان کامیون‌های حامل بار، رانندگان سرویس‌های ایاب و ذهاب واحدهای صنعتی و وسائل نقلیه متعلق به کارخانه‌ها را به دنبال داشت. این مسأله در مورد کارگران نیشکر هفت تپه و راهبندان‌های چند روزه جاده‌های شوش و اهواز و اندیمشک، از این هم پردستاوردتر بود. در اینجا غالب رانندگان وسائط نقلیه خودروهای خود را رها ساختند و به صفوف فشرده کارگران مبارز ملحق گردیدند.

سرمایه، ظرفیت مقاومت و راهکارهای تقابل با جنبش کارگری

رسم و سنت چپ بین المللی این بوده است و کماکان این است که بند بند منحنی مبارزه طبقاتی را با افت و خیر وضعیت اقتصادی نظام سرمایه‌داری اندازه گیری کند. تأثیرات متقابل این دو، مسلماً یک رابطه واقعی و بسیار تنگاتنگ است. ردگیری این پیوند را پیش از همه و بیشتر از هر کسی در تحلیل‌ها و نوع ردیابی‌های مارکس پیرامون سیر حوادث روز جنبش کارگری در آن دوران، می‌توان مشاهده نمود. در شروع سال‌های دهه ۵۰ در قرن نوزدهم هنگامی که بحران اقتصادی روز نظام سرمایه‌داری اندک اندک فروکش کرد و سرمایه اجتماعی ممالک اروپای غربی و امریکا دور جدیدی از رونق را آغاز کرد مارکس نوشت: « با این کامیابی عمومی که در آن نیروهای مولد جامعه بورژوائی تا آخرین حد فراوانی که در چهارچوب روابط بورژوائی مقدور است توسعه می‌یابد سخنی از یک انقلاب واقعی نمی‌تواند در میان باشد، چنین انقلابی فقط در ادواری امکان پذیر است که هر دوی این عوامل، نیروهای مولد نوین و شکل‌های بورژوائی تولید به تصادم با یکدیگر برخیزند. یک انقلاب نوین تنها در نتیجه بحرانی جدید امکان دارد ولی انقلاب درست همان قدر قطعی است که این بحران»

پیداست که ارزیابی مارکس از رابطه میان افت و خیزهای بحران سرمایه‌داری در یک سوی و عروج و نزول جنبش کارگری در سوی دیگر بر روی نوع مشغله‌ها و حوزه‌های دخالتگری او در کار پیشبرد مبارزات روز طبقه کارگر هم تأثیر می‌گذاشت. تمرکز بر سیر حوادث لحظه به لحظه جنبش و جستجوی رادیکال ترین پاسخ مناسب به هر گام و هر فاز مبارزات کارگران در یک دوره و اختصاص بخش اعظم توانائی‌ها به تعمیق هر چه بیشتر نقد ضد کار مزدی شیوه تولید سرمایه‌داری در دوره‌ای دیگر، از آثار تبعی همین تأثیر گذاری‌ها بوده است. در سال‌های پایانی همان دهه بالا در شرائطی که تک لرزه‌های وقوع مجدد بحران سرمایه‌داری، شیرازه حیات این نظام را تکان می‌داد، مارکس در نامه‌ای به انگلس نوشت که: « من شب و روز دیوانه وار دارم روی برنهاده مطالعات اقتصادی خویش کار می‌کنم. طوری که پیش از طوفان من دست کم رؤس کلی روشنی در دست خواهم داشت» در این روزها مارکس و انگلس هر دو با دقت و موشکافی زایدالوصفی منحنی نوسانات بازار و پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی کشورهای اروپائی را دنبال می‌کردند. نگاه آنان همه جا به سوی بحران اقتصادی سرمایه‌داری بود که چگونه جنبش انقلابی کارگران را احیاء خواهد کرد.

مسیر کندوکاو مارکس تنها طریق علمی تحلیل و تنها شیوه درست ماتریالیستی و رادیکال برای تدارک آگاهانه و سنجیده انقلاب کارگری بود اما این نحوه تلقی و تبیین بسان همه آموزش‌های دیگر انقلابی و ماتریالیستی مارکس بعدها توسط گرایشات مختلف سوسیال بورژوائی سخت دچار تحریف شد. رابطه متقابل و تنگاتنگ میان پروسه وقوع بحران‌های اقتصادی سرمایه‌داری و اعتلای جنبش کارگری همیشه و در همه دوره‌ها یک اصل است اما تمامی چند و چون تغییر هر کدام از این دو پدیده و تبعات آن بر روی روند تأثیرات متقابل آن‌ها را نیز باید با همان نگاه مارکس، به دقت تمام کاوش کرد. نظام سرمایه‌داری چند دهه متوالی است که در سطح سراسری و بین المللی فشار یک بحران سهمگین و مزمن را در تمامی تار و پود حیات خود حمل می‌کند. فشار این بحران در همان سطح بین المللی نیز با تمامی کوبندگی و قدرت بر سطح معیشت و امکانات و ساختار زندگی توده‌های کارگر دنیا تحمیل می‌گردد. بحران‌ها بدون هیچ زیاد و کم در شالوده وقوع خود از همان مکانیسمی تبعیت می‌کنند و از همان سرچشمه‌ای فرا می‌جوشند که مارکس توضیح داده است اما سیمای ظاهری بروز آنها و چگونگی وارد شدن فشار آنها بر زندگی بخش‌های مختلف طبقه کارگر جهانی دچار پاره‌ای تغییرات گردیده است. جای این بحث مسلماً نه در اینجا و نه در هیچ نوشته مختصری از این دست نیست. اشاره کوتاه و کاملاً حاشیه‌ای من به این موضوع صرفاً بر روی محور نوع نگاه به رابطه میان راه حل‌های روز جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر با شرائط اقتصادی روز نظام سرمایه‌داری در ایران یا در هر کجای دیگر دنیا می‌چرخد. واقعیت این است که سوای رویکردهای خالص ناسیونالیستی که معمولاً زیر لوای چپ، به صورت بسیار عوامفریبانه‌ای هر شکل امکان بهبود معیشت توده‌های کارگر ایران را به رونق بیش و بیشتر انباشت سرمایه قفل می‌کنند، تمامی احزاب و گروههای میلیتانت و سرنگونی طلب طیف رفرمیسم چپ نیز در مورد رابطه میان مطالبات روز پیش پای جنبش کارگری و موقعیت و ظرفیت انعطاف سرمایه اجتماعی ایران در حل و فصل این مطالبات آگاهانه یا ناآگاهانه دست به وارونه پردازی و جعل حقایق می‌زنند. شرائط امروز دنیای سرمایه‌داری، شرائط سال‌های شروع نیمه دوم قرن نوزدهم نیست. وضعیت چند دهه اخیر این نظام حتی با آنچه که در نیمه اول قرن بیستم وجود داشت نیز تفاوت‌های بسیار فاحش دارد. شیوه تولید کاپیتالیستی حتی در جوامعی که سرمایه‌های اجتماعی آنها متشکل از عظیم ترین و غول پیکرترین تراست‌های عظیم صنعتی و مالی دنیا است، در جوامعی که قلمروهای مستقیم انباشت و استثمار بی‌هیچ حد و مرز آن‌ها هیچ لحظه‌ای غروب آفتاب را به چشم نمی‌بیند، آری در این کشورها نیز نه فقط قادر به هیچ نوع بهبودی در وضعیت زندگی هیچ کارگری نیست که مطلقاً ظرفیت تحمل امکانات اجتماعی و معیشتی روز توده‌های کارگر را هم دارا نیست. اشاره مارکس در فرمولبندی بالا دائر بر امکان توسعه نیروهای مولد جامعه بورژوائی تا آخرین حد فراوانی در چهارچوب مقدور روابط بورژوائی اشاره‌ای مربوط به دوران گذشته نظام بردگی مزدی است. شیوه تولید سرمایه‌داری دیرزمانی است که در هیچ نقطه‌ای از دنیا چنین امکان و توان و ظرفیتی را با خود به همراه ندارد. اگر امروز در بخش ناچیزی از جهان سرمایه، هنوز هم کارگران می‌توانند با فروش نیروی کار خود و با بهای فروش این نیرو، کاریکاتور پوسیده‌ای از یک رفاه مستهلک را دستمایه رضایت خود سازند صرفاً به این دلیل است که کارگر ویتنامی و چینی و هندی و چادی و سیرالئونی و چند میلیارد نفوس کارگری دیگر فشار سهمگین معیشتی ناشی از یک دستمزد ۸۰۰ بار کمتر و فشار بسیار سهمگین تر نداشتن هیچ دستمزدی را بر گرده خود حمل می‌کنند.

اولین نتیجه طبیعی قبول این وضعیت در مورد فاز کنونی انحطاط تاریخی سرمایه‌داری این است که طرح هر نوع راهبرد، تحلیل و آلترناتیوی برای جنبش کارگری که متناظر با بسیج و سازمانیابی بلاواسطه توده‌های این جنبش علیه کار مزدی نباشد یک راه حل عمیقاً کاپیتالیستی برای ماندگارسازی این جنبش در داربست رابطه خرید و فروش نیروی کار است. توصیه برپائی هر نوع سازمان‌های توده‌ای با هر اسم و رسم که پروسه تحقق مطالبات و انتظارات روز طبقه کارگر را به محور تعرض مستقیم علیه کار مزدی پیوند نزند معنایش در بهترین حالت این است که نظام سرمایه‌داری قادر است پاسخ شایسته به این انتظارات و پذیرش مطلوب همه این مطالبات را با پروسه بازتولید و خودگستری متعارف خود پیوند بزند. چیزی که مطلقاً واقعیت ندارد و القاء آن به توده‌های کارگر سوای عوامفریبی عریان هیچ چیز دیگری نمی‌باشد. سرمایه‌داری تاریخاً این مرحله را پشت سر نهاده است که بتواند در چهارچوب شرائطی به نام دوره‌های رونق، هم به ملزومات ارزش افزائی و حصول نرخ سود متناظر با توسعه خودپوی اقتصادی خود جواب گوید و هم وضعیت معیشتی نیروی کار را بهبود بخشد یا حتی همان سطح موجودش را تضمین نماید. تمامی آنچه را که سرمایه در روزگار مارکس و سال‌های طولانی پس از آن، علی العموم در شرائط وقوع بحران‌ها به گونه‌ای بسیار هولناک تر و ددمنشانه تر از همیشه بر بشریت کارگر و فرودست تحمیل می‌کرد امروز در لحظه لحظه تداوم حیات خود در وسیع ترین سطح و با بیشترین شدت و فشار ممکن بر میلیاردها نفوس کارگری دنیا تحمیل می‌کند. در چنین وضعی توصیه برپائی تشکل‌ها و طرح راه حلهائی که کارگران را به حصول خواسته‌های روزشان بدون تعرض کوبنده به شالوده حیات کار مزدی حواله می‌دهند، آگاهانه یا ناآگاهانه دشمنی بی‌تردید با کارگران هر کشور و کل طبقه کارگر جهانی است.

آیا این بدان معنی است که سرمایه‌داری در حال حاضر توسعه نمی‌یابد، نرخ اضافه ارزش‌ها در اوج سیر نمی‌کند؟ رشد اقتصادی سرمایه اجتماعی کشورها چشمگیر نیست؟ یا حجم سرمایه‌هائی که سالانه پیش ریز می‌شود اندک است؟ بالعکس، پاسخ این پرسش‌ها منفی است. واقعیت این است که سرمایه‌داری کماکان این مشکلات را حل و فصل می‌کند اما این کار را صرفاً به بهای نابودی بشریت انجام می‌دهد. با نیروی کار ساعتی ۷۰ سنت کارگر هندی، با ۷۰ ساعت کار هفتگی کارگر سنگاپوری، با نیروی کار شبه رایگان میلیونها کودک خردسال، با بیکارسازی یک میلیارد کارگر جویای کار، با استثمار ماوراء مرزهای توحش زن بنگالی در عمق کومه‌های نمور و تاریک، با محو پرشتاب مدارس و بیمارستان‌ها، با تعطیل ساختن کارخانه‌ها و انتقال پروسه کار به آلونک‌های بیماری زای محل سکونت نفرین شدگان کارگر، با تدارک بشرستیزترین جنگ‌ها و در یک کلام با سلاخی عظیم ترین بخش بشریت است که کماکان به حیات خود ادامه می‌دهد. همه این‌ها به این معنی است که اگر در دوره‌های پیش، رونق سرمایه با اشتغال بیشتر نیروی کار یا شانس دستیابی کارگر به درهم و دیناری افزایش دستمزد همراهی می‌شد. امروز این معادله کاملاً معکوس است. اگر مارکس و انگلس در سال ۱۸۵۰ میلادی در انتظار ظهور رخساره‌های بحران سرمایه‌داری بودند تا موج نوین جنبش توده بردگان مزدی را استقبال کنند امروز سراسر دنیای توده‌های کارگر میدان تاخت و تاز سفاکانه ترین تهاجمات سرمایه با هدف چالش بحران دیرپای ذاتی و ساختاری خود است.

همه آنچه که در باره سرمایه و نظام سرمایه‌داری به صورت عام مطرح کردیم در مورد موقعیت روز سرمایه اجتماعی ایران نه فقط به تمام و کمال مصداق دارد که در ابعاد بسیار عظیم تر و هولناک تری صدق می‌کند و موضوعیت دارد. سرمایه‌داری ایران در طول دو دهه اخیر یک دوره طلائی توسعه انباشت را پشت سر نهاده است. میزان اضافه ارزش ناشی از استثمار طبقه کارگر جهانی که در چهارچوب دورپیمائی سرمایه بین المللی و مبادلات میان سرمایه اجتماعی کشورها توسط طبقه سرمایه‌دار ایران تصاحب شده است در طول چند سال اخیر تا ۴ برابر دوره‌های قبل افزایش نشان داده است. عظیم ترین بخش این اضافه ارزش‌ها در مجاری مختلف پیش ریز، به سرمایه الحاقی دولت یا سرمایه داران خصوصی تبدیل گردیده است. متوسط سرانه تولید فولاد در سال تا سطح میانگین بین المللی بالا رفته است، حجم نقدینگی سرمایه داران بخش خصوصی در بالای ۱۳۰ تریلیون تومان سیر می‌کند، ۹۵% داروهای مورد مصرف در بازار داخلی و توسط واحدهای صنعتی متعلق به سرمایه داران ایرانی تولید می‌شود. تجهیزات نظامی فراورده کارتل‌ها و کارخانه‌های ایران به ۵۷ کشور صادر می‌شود، صنایع اتوموبیل سازی به صورت بی‌سابقه‌ای توسعه یافته است و اتوموبیل‌های تولید شده توسط نیروی کار شبه رایگان طبقه کارگر ایران در بازار بسیاری از کشورها، از جمله بازار ممالک اروپائی به فروش می‌رسد. در همین سال‌ها بزرگترین مجتمعات مس خاورمیانه توسط دولت بورژوازی احداث و راه اندازی شده است. در طول فقط یک سال حجم و بهای صادرات غیرنفتی کشور تا سطح دو برابر افزایش داشته است و صدها تحولات و حوادث اقتصادی دیگر از این سنخ رخ داده است.

پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران در سال‌های اخیر به اعتبار مجموعه منکشفی از فعل و انفعالات بالا یک نرخ رشد اقتصادی چشمگیر را نیز در ترازنامه اقتصادی همین دوره ثبت کرده است و بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول حتی میزان درآمد سرانه را نیز از سطح ۳۵۰۰ دلار امریکا به رقمی بالاتر از ۷۰۰۰ دلار افزایش داده است. اولین سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که روند واقعی این رخدادها را چگونه باید دید؟ آیا انباشت‌های عظیمی که در حوزه‌های مختلف صنعتی صورت گرفته است، نرخ اضافه ارزش‌های ۱۲۰۰ درصدی موحشی که محقق گردیده است، حضور گسترده تری که در بازار جهانی سرمایه‌داری نصیب سرمایه‌های ایرانی شده است، مشارکت بسیار وسیع تری که سرمایه اجتماعی ایران در استثمار پرولتاریای جهانی به دست آورده است و شاخص‌های دیگری از این دست نشانه غلبه سرمایه‌داری ایران بر بحران دیرپای اقتصادی خود می‌باشد؟؟!! پاسخ به طور قطع منفی است.

بحران با تمامی قدرت کماکان در تار و پود پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران می‌پیچد و مؤلفه‌های بالا حتی لیست بسیار مطولی از این مؤلفه‌ها هیچ نشانی از کاهش شدت این بحران نمی‌دهند. این که چرا چنین است؟ سرچشمه غیرقابل علاجی، سراسری بودن و مزمن شدن بحران کنونی سرمایه‌داری در سطح جهانی چیست ومکانیسم پیچ و تاب یا منحنی شدت و ضعف و فراز و فرود آن در بخش‌های مختلف سرمایه بین المللی چگونه می‌باشد ؟ همه و همه موضوعاتی هستند که نیازمند بحث مشروح می‌باشند و هیچ مجالی برای پرداختن به آنها در اینجا موجود نیست. در یک عبارت کوتاه می‌توان خلاصه کرد که سرمایه بین المللی به رغم همه تفاوت میان بخش‌های مختلف آن، در کل ساختار پیوسته جهانی اش، زیر فشار متوسط بسیار بالای ترکیب ارگانیک و فشار پرشتاب پروسه فعلیت گرایش رو به افت نرخ سود، بار یک بحران مزمن سراسری را با خود حمل می‌کند. بخش‌های مختلف سرمایه جهانی به لحاظ چگونگی حمل بحران، تحمل عوارض خنثی سازی گرایش نزولی نرخ سود، فرایند سرشکن شدن بار بحران یا عوارض خنثی سازی پروسه وقوع آن بر زندگی بخش‌های مختلف طبقه کارگر دنیا و مسائلی مانند اینها با هم تفاوت دارند.

در رابطه با بحث مشخص ما پیرامون درجه شدت پیچش بحران در ساختار باز تولید سرمایه اجتماعی ایران، فقط کافی است که وضعیت دهه اخیر اقتصاد سرمایه‌داری را با شرائط رونق سالهای ۱۳۵۲ تا ۵۵ خورشیدی با هم مقایسه کنیم. در آن زمان توسعه هر مقدار انباشت با اشتغال قابل توجه، نیروی کار مواجه بود. حجم سرمایه‌های پیش ریز این دوره دهها برابر آن دوره است، حتی بر خلاف آنچه که اکثر محافل « چپ» می‌پندارند حجم سرمایه‌های خارجی پیش ریز شده در بازار داخلی ایران چندین برابر آن سال هاست، با همه این‌ها، کوه سرمایه‌های در حال انباشت نه فقط حتی یک نفر از شمار بیکاران نکاسته است که به طور بی‌امان تعداد آنان را در ابعادی وسیع افزایش داده است. شاید تعجب آور باشد اگر بگوئیم که هر فاز جدید انباشت با موج بیکاری‌های نوین همراه بوده است و این پدیده کاملاً طبیعی و جبری نظام سرمایه‌داری در فاز کنونی انحطاط تاریخی آن است. در دوره نخست سطح دستمزدها در واحدهای صنعتی آن روز فقط طی ۳ سال به طور رسمی ۳ برابر و به صورت غیررسمی تا ۶ برابر دچار افزایش گردید. در دوره اخیر دستمزدهای واقعی به شکل وحشتناکی سقوط کرده است. میزان این سقوط در حدی است که گاه حتی ۳۰% سابق آن بیشتر برای کارگر باقی نمانده است و تازه این ۳۰% نیز چند ماه، چند ماه پرداخت نمی‌شود. در آن ایام هر اعتصاب کارگری به رغم سرکوب، با دستاوردهای قابل توجهی همراه بود. امروز تمامی اعتصاب‌ها سرکوب می‌شوند بدون اینکه به حصول هیچ بهبودی در زندگی کارگران منجر گردند. در نیمه اول دهه ۵۰ خورشیدی شمار کارخانه‌ها هر روز بیش از روز پیش بود. در دهه کنونی انباشت عظیم سرمایه‌ها نه فقط با گسترش موج بیکاری که با تعطیل شمار کثیر کارگاه‌ها آمیخته است، پدیده‌ای که باز هم تندنس طبیعی و قهری شیوه تولید سرمایه‌داری در وضعیت تاریخی موجود است. لیست تفاوت‌ها مسلماً بسیار طولانی تر از این هاست، اما تلاش ما در جهت تشریح این تمایزات نیست. محور واقعی بحث این است که مشاهده پاره‌ای شاخص‌های رشد و رونق در پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران یا سرمایه اجتماعی بسیاری از جوامع مشابه و کلاً دنیای سرمایه‌داری، مطلقاً وجود سرکش بحران در شریان حیات سرمایه‌داری این کشورها را نفی نمی‌کند. شاید اگر بخواهیم بارزترین مشخصه دو دهه اخیر سرمایه‌داری ایران را در یک جمله کوتاه بیان این کنیم این بوده است که ادامه بازتولید عمومی سرمایه‌ها را به سلاخی هر چه حادتر و هارتر توده‌های طبقه کارگر ایران گره زده است. نظام سرمایه‌داری قادر به تغییر این وضعیت و غلبه بر این روند نیست. نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان هیچ نوع توسعه انباشت، هیچ سطحی از رشد اقتصادی، هیچ درجه‌ای از افزایش بارآوری کار، هیچ انقلاب صنعتی و انفرماتیک و در یک کلام هیچ تغییر و تحولی در روند کار سرمایه، نه فقط قادر به هیچ نوع حل و فصل معضلات معیشتی توده‌های کارگر نیست که به طور قطع و با یقین مطلق، با بیشترین توان ممکن شیرازه معیشت عظیم ترین بخش کارگران را در هم خواهد کوبید. آنان که جز این می‌پندارند، کسانی که تصور می‌کنند ملزومات بازتولید سرمایه اجتماعی ایران می‌تواند با نان بخور و نمیر توده‌های کارگر حتی بخشی از کارگران قابل جمع باشد به طور قطع یا فریب خوردگان تاریخند و یا در عداد بدترین فریبکاران می‌باشند. این افراد می‌توانند دوم خردادی‌ها و توده ای‌های رسمی و بی‌نقاب باشند. می‌توانند در صدر کمیته مرکزی فلان حزب با دهها پسوند کمونیست و کارگری و نوع این‌ها نشسته باشند، شاید در هفت پس توی خرابه‌های این و آن محفل سندیکالیستی آشیان کرده باشند، بحث بر اسم و رسم‌ها و ادعا نیست. پراتیک اجتماعی راه حل‌ها مورد گفتگوی ماست. در این باره چند سطر بعدتر به صورت مشخص تری بحث خواهیم نمود.

راهکارها و چه باید کردها؟

مسائل بالا کل طبقه کارگر ایران و به ویژه فعالین جنبش کارگری را در برابر یک سؤال بسیار اساسی، سرنوشت ساز و تاریخی قرار می‌دهد. هیچ راه گریزی برای رویارو شدن با این پرسش و پاسخ روشن به آن وجود ندارد. سؤال به صورت بسیار ساده اما بیش از حد مهم و جدی این است که چه باید کرد؟ و راهکارهای روز مبارزه طبقاتی در دل این شرائط مشخص چه می‌باشد؟ فضای کارزار تا حدود بسیار زیادی شناخته شده و شفاف است. توده‌های کارگر در ۱۵۰ واحد صنعتی بزرگ دارای ۵۰ تا ۵۰۰۰ نفر ماهها کار می‌کنند و دستمزدی دریافت نمی‌دارند. شدت استثمار و فقر و بیحقوقی همزنجیران این کارگران در جاهای دیگر نیز هیچ دست کمی از آنها ندارد. جمعیت عظیم کارگران معلم، توده کثیر کارگران شرکت واحد و سایر بخش‌های حمل و نقل، کارگران ساختمانی، کشت و صنعت‌ها و حوزه‌های کشاورزی و در یک کلام کل طبقه کارگر ایران، همه جا با هیولای سنگین بیکار شدن، تعویق پرداخت دستمزدها، با خطر گرسنگی، بی‌بهداشتی، محرومیت از ابتدائی ترین امکانات معیشتی و اجتماعی مواجه هستند. بر شمار کودکان خیابانی هر روز اضافه می‌شود، تن فروشی به تنها طریق امرار معاش بخشی از نفوس کارگری تبدیل شده است و بیشتر و بیشتر تبدیل می‌گردد. در یک کلام سایه شکل‌های مختلف سیه روزی همه جا، قدم به قدم همه توده‌های کارگر را دنبال می‌کند. کارگران در مقابل این وضعیت، در سطحی بسیار وسیع دست به مبارزه و عصیان و طغیان زده اند. از مبارزات پرشور معلمان در این دو دهه، تا کارگران شرکت واحد، هفت تپه، لاستیک البرز و صدرا و عسلویه، تا نساجی‌ها، اتوموبیل سازی‌ها و سایر مراکز دیگر کار و تولید همه جا فریاد اعتراض و مبارزه کارگران بلند است. این مبارزات در طول این دو دهه، هر روز پیش از روز پیش توسعه یافته است و بدون هیچ وقفه‌ای در حال توسعه و تشدید می‌باشد. وضعیت جبهه متقابل جنبش کارگری را نیز بسیار مختصر اشاره کردیم. از هیچ نوع پاسخی به هیچ سطحی از مطالبات توده‌های کارگر خبری نیست. سرمایه‌ها به سرعت در هم ادغام می‌گردند و در تلاش برای دستیابی به شرائط مساعد بازتولید خود از حوزه‌های کم سودتر به قلمروهای پرسودتر پرواز می‌کنند. نظام سرمایه‌داری تاریخاً به فازی پا نهاده است که سلاخی مدام معیشت کارگران شرط حتمی و قطعی ادامه حیات آن است. وضعیت بهداشت و درمان و آموزش و امکانات اولیه اجتماعی مورد نیاز زندگی کارگران که در جامعه ما همواره رقت بار بوده است هر روز بیشتر از روز پیش رقت بار می‌گردد. توسعه سرمایه‌داری نه اشتغال نیروی کار که فقط بیکاری و بیکاری بیشتر تولید می‌کند. سرمایه‌ها با استفاده از رقابت مرگبار میان خیل عظیم بیکاران فشار استثمار نیروی کار شاغل را هر چه سفاکانه تر تشدید می‌کنند. هیچ صاحب سرمایه‌ای به اعتراضات پراکنده کارگران، حتی به اعتصابات بزرگ چند هزار نفری آنها وقعی نمی‌گذارد، اگر در بخشی از جهان سرمایه‌داری کاهش و امحاء امکانات رفاهی است که میدان یکه تازی سرمایه علیه طبقه کارگر را تعیین می‌کند در جامعه ما که هیچ گاه هیچ رفاهی برای کارگران وجود نداشته است، نفس پرداخت دستمزد به توده‌های کارگر میدان وسیع این تاخت و تاز تاتاریستی را به خود اختصاص داده است. سؤال بسیار اساسی و حیاتی بالا در متن این وضعیت و در گرد و خاک انبوه ناشی از این موقعیت معین تقابل دو طبقه اساسی جامعه مطرح می‌شود. این سؤال که چه باید کرد؟ و راهکارهای واقعی طبقه کارگر در فراخنای شرائط موجود کارزار چه می‌باشد؟

دو راه بیشتر وجود ندارد. راهی که تغییر این وضعیت و سرانجام محو سرمایه‌داری را می‌پوید و راهی که در پیچ و خم ماندگاری این وضعیت دور می‌زند و در هر لحظه و هر گام بندهای گرسنگی و فقر و ذلت و همه سیه روزی‌های سرمایه‌داری را بر دست و پای توده‌های کارگر محکم تر و محکم تر می‌سازد. راه نخست صرفاً و صرفاً راه جنبش لغو کار مزدی است و این بدان معنی است که کلیه راههای دیگر با هر نشان و بیرق و رنگ و اسم و رسمی که ممهور باشد، همان راه دوم یا راه چرخ خوردن در جهنم وحشت و دهشت سرمایه‌داری است. در باره اینکه حرف و پراتیک اجتماعی جنبش لغو کار مزدی در دل این وضعیت چه خواهد بود، پاسخ بسیار کنکرت و دقیق است. بنیاد کار این جنبش بر اعمال قدرت ضد کار مزدی توده‌های کارگر، حول مطالبات ضد کار مزدی، با سازمانیابی ضد کار مزدی، گزینش راهکارهای متناظر با اعمال قدرت ضد کار مزدی، رژیم ستیزی ضد کار مزدی، با کار آگاهگرانه ضد کار مزدی و با استراتژی شفاف لغو کار مزدی استوار است. در باره هر کدام از این مبانی و خطوط عام کار من به یک توضیح بسیار ساده و فشرده بسنده می‌کنم.

۱. پیوستگی مطالبات عاجل و استراتژی نابودی سرمایه‌داری

مطالبات جنبش ضد کار مزدی به هیچ وجه لیستی برای رفع مایحتاج معیشتی و رفاهی حتی بالاترین سطح معیشت و رفاه طبقه کارگر در نظام سرمایه‌داری نیست. هر نوع تلقی این گونه، از موضوعیت و محتوای این مطالبات نه تجسم منظر ضد کار مزدی بلکه مسخ سندیکالیستی و سوسیال بورژوائی آن است. مطالبات در اینجا دقیقاً رویه معکوس و متضاد همه آن راهبردها و انتظاراتی است که سرمایه برای بازتولید و ارزش افزائی و خودگستری و ماندگاری خود بدان نیاز دارد. این مطالبات درست به همین دلیل در فاصله میان پرداخت حقوق معوقه و جلوگیری از بیکارسازی‌ها تا تبدیل آخرین ثانیه زمان کار اضافی کارگران به زمان کار لازم یا آخرین دینار ارزش اضافی تولید شده توسط آن‌ها به ارزش لازم در نوسان است. اینکه طبقه کارگر در زمان مشخص و به صورت بالفععل در کدام نقطه خاص از این محور طولانی پیکار سنگر می‌گیرد و چه انتظارات و مطالباتی را محتوای مبارزه طبقاتی روز خود می‌سازد موضوعی است که صرفاً توسط آرایش قوای طبقاتی او و دائره امکاناتش برای تمرکز قوای مبارزه علیه سرمایه‌داری مشخص می‌گردد. توده‌های کارگر ممکن است در زیر فشار همه شکست‌ها، آسیب‌ها، سرکوب‌ها، عقب ماندگی‌ها و ضعف‌ها در موقعیتی قرار گیرد که مبارزه برای حصول حقوق معوقه به عنوان حلقه اجتناب ناپذیر جنگ و ستیز روز بر آنها تحمیل شود، فاجعه‌ای که هم اکنون برای طبقه کارگر ایران اتفاق افتاده است، این یک عقب نشینی هولناک اضطراری است و معنای آن مطلقاً این نیست که کارگر به صرف دریافت بهای اندک نیروی کارش یا به این سطح و آن سطح معیشت و حقوق اجتماعی در چهارچوب نظام بردگی مزدی تمکین کرده است. سرمایه با اغتنام فرصت از موقعیت ضعیف طبقه کارگر و با هدف پاسخ به ملزومات بازتولید، خودگستری و ماندگاری خود، جنبش این طبقه را به ورطه این سنگلاخ هولناک عقب رانده است و جنبش ضد کار مزدی درست با حضور هر چه فعال تر در همین جا، با بسیج همه امکاناتش، با بیشترین بصیرت و آگاهی لازم، تلاش می‌کند تا خاکریز بالفعل پیکار را به یک سنگر واقعی نیرومند و توفانی ضد کار مزدی مبدل سازد. در همین جا نرخ اضافه ارزش‌های ۱۲۰۰ درصدی سرمایه داران را پیش روی توده‌های کارگر قرار می‌دهد، کوهساران عظیم انباشت سرمایه را جلوی چشم آنان نقاشی می‌کند، دفتر محاسبات محصول کار سالانه طبقه کارگر را پیش روی این طبقه باز می‌گشاید، تمامی پروسه سرنوشت و آدرس‌های تمرکز و استقرار این محصول کار را تشریح می‌نماید و انگشت می‌گذارد. جنبش ضد کار مزدی در همین جا و در دل همین جنگ و ستیز روز، منشور مطالبات پایه‌ای ضد کار مزدی و مانیفست تدارک طبقه کارگر برای تبدیل آخرین ریال اضافه ارزش‌های تولید شده، به ارزش لازم و به امکانات رفاهی و معیشتی توده‌های طبقه را نیز پرچم پیشاروی مبارزات حاضر کارگران می‌نماید. سخن صریح، مستند و نیرومند جنبش لغو کار مزدی در دل همین سنگر تدافعی و تحمیلی مبارزه این است که ما باید حقوق معوقه خویش را با قدرت پیکار توده‌های طبقه مان از حلقوم صاحبان سرمایه خارج سازیم اما همزمان و بی‌هیچ قید و شرط خواستار پیوند خوردن سطح دستمزدها به محصول اجتماعی کار سالانه و اختصاص کل این محصول به زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، بالندگی و مایحتاج رشد عالی فکری و جسمی انسانها می‌باشیم. در همین جا و به عنوان بندی از منشور مطالبات پایه‌ای کارگران فریاد می‌کشد که کارخانگی باید معادل حقوق کامل کارگر شاغل پرداخت گردد، بیکاری نه جرم کارگر که جنایت سرمایه‌داری است و کلیه بیکاران باید دستمزد کامل ایام اشتغال را دریافت دارند. در همین جا مستمری مطلوب کل انسان‌های زیر ۱۸ سال را شعار روز کارگران می‌کند و خواست رایگان شدن کلیه امکانات آموزش و درمان بهداشت و نگه‌داری از سالمندان و مهد کودک‌ها و دهها امکان رفاهی دیگر را غذای فکر کارگران، زمزمه زبان کارگران، محتوای چاره جوئی و ترکیب غالب فضای مبارزه طبقاتی توده‌های کارگر می‌نماید.

مطالبات روز طبقه کارگر در نگاه جنبش ضد کار مزدی یک رشته پیوسته انتظارات در فاصله میان آنچه که فی الحال در سطح تدارک قوای موجود، امکان تحمیل آن بر نظام سرمایه‌داری وجود دارد تا محو برچیدن تام و تمام بنیاد بردگی مزدی است. این مطالبات رنگ سازش و اجماع بر چهره خود حک نمی‌کند. محتوای آن تجسم عریان میزان قدرت پیکار روز است. افق لغو کار مزدی در محتوا و ساختار این مطالبات عریان است. دو طبقه متخاصم با هم در جنگند. طبقه کارگر هر چه در توان دارد از دشمن طبقاتی خود باز پس می‌گیرد. سرمایه‌داری به عنوان نظام ساقط کننده طبقه کارگر از کل هستی اجتماعی اش، آماج پیکار است. این نظام باید نابود گردد و هر گام جنبش کارگری باید گامی در راستای تحقق این نابودی باشد. مطالبات توده‌های کارگر نیز باید دقیقاً برش کنکرت و حسابشده‌ای از این فرایند طولانی پیکار ضد کار مزدی و برای محو کار مزدوری را منعکس سازد. این مطالبات باید فروپاشی شیرازه روند تولید و بازتولید سرمایه را به نفع ارتقاء معیشت، رفاه و تعالی انسانها هدف گیرد. پیوند زدن دستمزد به اختصاص کل محصول اجتماعی سالانه برای زندگی و رفاه و امکانات اجتماعی شهروندان، تعلق حقوق کامل کارگر شاغل به کار خانگی، ارجاع بیکاری به ذات سرمایه و تأکید بر انطباق بی‌چون و چرای حقوق انسان‌های شاغل و بیکار، خواست رایگان شدن همه مایحتاج معیشتی و رفاهی کارگران و مانند این‌ها دقیقاً از چنین مکان و سرشتی برخوردار است.

۲. همپیوندی ارگانیک سازمانیابی با محتوای مبارزه ضد کار مزدی

روایت دو تشکیلاتی حزب و سازمان‌های توده‌ای طبقه کارگر در بنیاد خود روایتی بورژوائی و سوسیال دموکراتیک است. این روایت اساس ضد سرمایه‌داری بودن جنبش کارگری را به طور کامل نفی می‌کند، به رغم سیمای دروغین ظاهری اش، رهائی طبقه کارگر را مطلقاً امر توده‌های این طبقه نمی‌بیند، شیرازه سرمایه ستیزی طبقه کارگر را از هم می‌پاشد، خط مشی استقرار سرمایه‌داری دولتی و سوسیالیسم بورژوائی را جایگزین مبارزه طبقاتی پرولتاریا برای محو کار مزدوری می‌نماید. سازش و اجماع با نظام سرمایه‌داری را به کارگران دیکته می‌کند، رژیم ستیزی ضد کار مزدی را با اپوزیسیون نمائی سرنگونی طلبانه بورژوائی جایگزین می‌سازد، قدرت پیکار توده‌های کارگر را وثیقه جا به جائی یک شکل برنامه ریزی کار و تولید سرمایه‌داری با شکل دیگر ان می‌نماید و در یک کلام ضربات مرگبار و مخربی را بر جنبش کارگری وارد نموده و همچنان وارد می‌نماید. بحث سازمانیابی در حوزه نگاه و پراتیک ضد کار مزدی بحث متشکل نمودن جنبش توده‌های طبقه کارگر علیه سرمایه و تدارک اتحاد سراسری این توده‌ها، برای نابودی نظام بردگی مزدی است. سازمانیابی طبقه کارگر نمی‌تواند ظرفی برای سازش و اجماع با بورژوازی در یک سوی و ساز و کار تبعیت کارگران از یک الیت ماورای خود برای رژیم ستیزی بورژوائی و ماوراء طبقاتی در سوی دیگر باشد. سنگ بنای تشکل کارگری نمی‌تواند بر پایه جراحی فعالین کارگری از بدنه مبارزه طبقاتی، تبدیل آنها به یک الیت حزبی بالای سر طبقه کارگر و گسیل توده‌های کارگر برای ساختن سندیکا و اتحادیه یا هر نوع ظرف دیگر مؤمن و منقاد به رابطه خرید و فروش نیروی کار استوار گردد.

رویکرد ضد کار مزدی شالوده همه این روایت‌ها و راه حل پردازی‌های سوسیال رفرمیستی در رابطه با سازمانیابی جنبش کارگری را در هم می‌ریزد. در اینجا گفتگو بر سر متشکل شدن جنبش توده‌های کارگر و ضد سرمایه‌داری متشکل شدن این جنبش است. کارگر نیشکر هفت تپه و لاستیک البرز یا شرکت واحد اتوبوسرانی و صدرای بوشهر یا کل کارگران دیگر به حکم شرائط واقعی زندگی و موقعیت خویش در سیطره مناسبات کار مزدی، به صورت مستمر علیه این مناسبات و قدرت سیاسی مدافع آن در جنگ و جدال هستند. پیشنهاد سندیکاسازی و مبارزه سندیکالیستی به جنبش این کارگران فقط و فقط توصیه افراد و گرایشاتی می‌تواند باشد که بسیار آگاهانه و در غیر این صورت ناآگاهانه برای خدمت به سرمایه‌داری و علیه کارگران کمر بسته اند. این کارگران نمی‌خواهند کل زندگی و شانس زنده ماندن خود یا همزنجیرانشان را به ملزومات سودآوری سرمایه‌ها و مصالح بازتولید و ماندگاری این نظام بفروشند، آنها خواستار زندگی هر چه مرفه تر، تضمین بی‌هیچ قید و شرط معیشت و آموزش و بهداشت و درمان و همه چیزهای دیگر هستند. کارگران برای تحمیل این مطالبات و انتظارات بر سرمایه پیکار می‌کنند و همین پیکار آنهاست که باید متشکل شود. توده‌های کارگر هفت تپه، لاستیک البرز، ایران برک رشت، صدرای بوشهر، کوره پزخانه‌های اورمیه و قرچک، مدارس یا نفت و گازعسلویه، جمعیت‌های صنفی شکرسازان، لاستیک سازان، نساجان، کشتی سازان، آجرپزان و معلمان و نفتگران نیستند، اینها تماماً توده فروشنده نیروی کارند، همه آنها مطالبات مشترک و یکسانی دارند. کل این کارگران خواستار تحمیل این مطالبات بر سرمایه هستند و برای این کار مبارزه می‌کنند، هیچ بخشی از این کارگران بدون اتحاد و حمایت عملی فعال بخش‌های دیگر قادر به حصول هیچ مقدار از مطالبات خود نمی‌باشند. تا لحظه حاضر شمار کثیر اعتصابات و خیزش‌های آنان به دلیل تشتت و فقدان رشته آهنین اتحاد به شکست منتهی شده است. این کارگران و همه همزنجیرانشان در هر قلمرو کار و تولید تنها به عنوان توده‌های فروشنده نیروی کار با مطالبات و اهداف مشترک طبقاتی و از درون یک سازمان سراسری متحد ضد سرمایه‌داری می‌توانند مطالبات روز خود را بر سرمایه تحمیل کنند. کسانی که سراسیمه پیشنهاد ساختن انجمن صنفی و سندیکای صنف خاص را در پیش روی این کارگران پهن می‌کنند، بسیار مشخص است که نه برای حل معضلات کارگران بلکه کاملاً بالعکس برای نجات بورژوازی از خطر جنبش ضد سرمایه‌داری این کارگران تقلا می‌نمایند.

سازمانیابی ضد کار مزدی طبقه کارگر نطفه بالنده سازمان سراسری برنامه ریزی شورائی کار و تولید کمونیستی در فردای سرنگونی دولت سرمایه‌داری است. در کمونیسم لغو کار مزدی تمامی آحاد توده‌های کارگر هستند که از درون شوراهای خویش و زنجیره سراسری این شوراها کل برنامه ریزی کار و تولید را در راستای پاسخ به نیازهای واقعی تعالی جسمانی و فرهنگی و فکری و معنوی خویش برنامه ریزی می‌کنند. در آنجا هیچ نوع نهاد بالای سر کارگران موجود نخواهد بود، وجود هر حزب و هر شکل ارگان قدرت متمایز از شوراهای گسترده و سراسری شهروندان کارگر فاقد هر شکل موضوعیت خواهد بود. اگر بنا است مبارزه طبقاتی کارگران به کمونیسم لغو کار مزدی منتهی گردد که قرار است چنین شود پس استخوانبندی این دخالتگری آگاهانه و خلاق و جمعی کارگران باید در نوع تشکل یابی پروسه پیکار روز آنها پدید آید و رشد کند. سازمانیابی جنبش کارگری باید تجلی امحاء انفصال فعالان و آگاهان از توده همزنجیر خویش در روند روز مبارزه علیه سرمایه‌داری شود. بحث بر سر این نیست که این فعالین بدون هیچ معضل امنیتی و به طور آزاد در میان کارگران حضور می‌یابند. گفتکو این است که این فعالان و آگاهان و چاره گران در هر شرائطی که هستند با عمل و فکر و چاره پردازی خود موجودات اندرونی مبارزات کارگران باشند و راه ابراز حیات سیاسی خود را در این فرایند جستجو کنند.

۳. راهکارهای روز جنبش ضد کار مزدی

روایت خاص ضد کار مزدی پیرامون مسأله سازمانیابی و مطالبات روز جنبش کارگری، راهکارهای مناسب و کنکرت ضد کار مزدی را طلب می‌کند. بالاتر گفتیم که مطالبات حی و حاضر طبقه کارگر از منظر سیاسی و طبقاتی این جنبش بنیاد خود را بر تعرض به روند کار سرمایه یا پروسه تولید اضافه ارزش استوار می‌سازد، سازمانیابی کارگران نیز در روایت این جنبش همان پروسه تمرکز قوای طبقاتی برای تحمیل مطالبات مذکور بر نظام سرمایه‌داری است. تا اینجا اگر چه پاره‌ای نکات کاملاً روشن است و مرزهای واقعی این جنبش با همه رویکردهای دیگر بسیار شفاف و برجسته است اما هنوز جای پاسخ به یک پرسش بسیار اساسی خالی است. این پرسش که طبقه کارگر با فرض متشکل شدن با توسل به کدام شیوه‌ها و راهکارها می‌تواند مطالبات خود را بر بورژوازی تحمیل نماید. طرح خواسته‌ها و حتی تشکل بدون گزینش راهکارهای مؤثر مورد نیاز تحقق این خواسته‌ها و انتظارات، هنوز پراتیک واقعی ضد سرمایه‌داری و ضد کار مزدی مبارزات کارگران را توضیح نمی‌دهد و تضمین نمی‌کند. طبقه کارگر تاریخاً و در سطح بین المللی از راهکارهائی مانند اعتصاب، قیام ، تظاهرات خیابانی، تسخیر کارخانه، حمله به مراکز قدرت سرمایه در پیشبرد جنبش خود بهره گرفته است. همه این راهکارها در دوره‌ها ی مختلف متناسب با شرائط روز و ظرفیت اعمال قدرت کارگران از کارائی‌ها و اعتبار خاص خود برخوردارند. در شرائط مشخص جامعه ایران و موقعیت کنونی طبقه کارگر واقعیت این است که بسیاری از این راهکارها گرهگشای واقعی مشکلات مبارزه نمی‌باشند. اعتصاب ۵۰۰۰ نفری کارگران نیشکر هفت تپه تا تاریخ نگارش این نوشته حدود یک ماه به درازا کشیده است. در طول سالهای اخیر اعتصابات مهم طولانی مدت از همین نوع یا حتی گسترده تر به دفعات رخ داده است. مبارزات معلمان، اعتصاب رانندگان شرکت واحد، لاستیک البرز و مانند این‌ها، با مق‌داری کم و زیاد یا ضعف و شدت در همین حدود برد داشته اند. این اعتصابات عموماً بدون حصول هیچ نتیجه یا در بهترین حالت با دستاوردهای بسیار نازل به پایان رسیده اند.

اما اینکه راهکار مؤثر در این شرائط چیست؟ سؤالی است که به نظر می‌رسد پاسخ آن را روند روز جنبش کارگری ایران کم و بیش از عمق به سطح کشیده است و عملاً در پیش پای خود قرار داده است. این پاسخ دقیقاً همان است که جنبش ضد کار مزدی نیز آن را راهکار طبیعی، رادیکال و کارساز برای شکستن بن بست کنونی جنبش کارگری و بالندگی سرمایه ستیزتر این جنبش می‌داند. سرمایه‌داری ایران یک روند پرشتاب تمرکز سرمایه را طی می‌کند، انحلال، فروپاشی و تعطیل کارگاه‌ها، حتی کارگاه‌های دارای ۵۰ کارگر به بالا، ادغام این مراکز کار و تولید در هم و تشکیل تراست‌های بزرگ صنعتی و تجاری به جای واحدهای منفرد و پراکنده، یک فرایند همیشگی اقتصاد روز سرمایه‌داری ایران شده است. سرمایه داران با اتکاء به قوای سرکوب دولت بورژوازی، بدون دغدغه خیال و با فراغ بال سرمایه‌های خود را از حوزه‌های کم سودتر به قلمروهای بسیار سودآوتر منتقل می‌کنند و در این گذر هر روز چندین کارخانه را در این یا آن منطقه مملکت تعطیل می‌نمایند. از این که بگذریم بخش‌هائی از اقتصاد ایران از جمله نساجی‌ها، کارخانجات تولید قند و شکر و مانند اینها به دلیل فرسودگی بیش از حد ماشین آلات و استفاده از تکنولوژی بسیار کهنه در وضعیت موجودشان اصلاً کیسه آز سودجوئی صاحبان آنها را پر نمی‌کند و سرمایه داران مالک این کارخانه‌ها رغبتی هم به بازسازی تکنیکی این واحدها و استفاده از تکنولوژی‌های مدرن روز نشان نمی‌دهند. دلیل این امر کاملاً معلوم است. این عده از سرمایه داران ترجیح می‌دهند که سرمایه‌های خود را به جای اختصاص به این امور در عرصه‌های بسیار پرسودتر نوین پیش ریز کنند و عملاً این کار را در سطحی وسیع انجام داده‌اند و انجام می‌دهند.

این نکته بسیار قابل توجه است که شالوده تأخیر‌های طولانی مدت پرداخت دستمزدهای کارگران توسط صاحبان سرمایه‌ها درست از همین روند فرا می‌جوشد. سرمایه داران در تدارک انتقال سرمایه‌های خود به حوزه‌های جدید و با پشتوانه نیرومند دولتی که دارند ترجیح می‌دهند دستمزدهای کارگران را نیز وثیقه رفع کسر و کمبود انباشت‌های نوین خود کنند. آنان به طور مثال حقوق صدها و هزاران کارگر را برای ماههای طولانی اصلاً پرداخت نمی‌نمایند و معادل آن را یکجا به سرمایه‌های در حال پیش ریز خود اضافه می‌کنند. محصول بسیار زنده و برملای این روند که مدت هاست در برابر دیدگان همه ما قرار دارد. این است که کارگاه‌های زیادی پشت سر هم تعطیل می‌گردند. کارگران اخراج می‌شوند و پرداخت دستمزدهای کارگران اخراجی، بعلاوه شاغلان احتمالی نیز، به بهانه‌های مختلف به تعویق می‌افتد.

بالاتر گفتم که وضعیت موجود و مقطع کنونی حیات جنبش کارگری، راهکار روز مبارزه را که دقیقاً راهکار جنبش ضد کار مزدی است عملاً به جلو صحنه فرا رانده است. در دل وضعیتی که تصویر کردیم اشغال کارخانه‌ها، تشکیل شوراهای ضد کار مزدی توده‌های وسیع کارگر و برنامه ریزی کار و تولید این کارخانه‌ها توسط چنین شوراهائی تنها راه و در همان حال رادیکال ترین راهکار برای مقابله با نظام سرمایه‌داری است. کارگران کارخانه‌های فراوانی که قبلاً اشاره شد به طور واقعی راه دیگری در مقابلشان باز نیست و هر راهی جز این صرفاً راه ماندن و نابود شدن در زیر فشار تهاجمات بی‌هیچ حد و مرز نظام بردگی مزدی است. در اینجا طرح پاره‌ای سؤالات کاملاً مفروض و حتی بدیهی است. اولین و مهمترین پرسش این خواهد بود که پیروزی این راهکار چگونه تضمین می‌شود و جنبش کارگری ایران در این موقعیت ضعیف و فرسوده چگونه می‌خواهد از عهده انجام این مهم، تحمل مخاطرات سر راه و اجرای پراتیک موفق این راهکار برآید؟ تا آنجا که به ابعاد مشکل بودن، مخاطرات و سهمگینی پراتیک کردن این راهکار یا راهکاری نوع آن مربوط می‌شود جای هیچ تردیدی نیست. اما فراموش نکنیم که به قول معروف در « بحبوحه دعوا حلوا پخش نمی‌کنند» و پیروزی در هیچ جنگی بدون تحمل تمامی دشواری‌ها مقدور نمی‌باشد. آنچه می‌تواند و باید مورد گفتگوی جدی قرار گیرد درجه سختی کار، فرساینده بودن راه و تاوان‌های بسیار سنگین مورد نیاز پیروزی نیست. این اصل ممکن بودن و نبودن پیروزی و درجه احتمال آن است که می‌تواند به درستی مورد بررسی واقع شود. ما از یک جنگ واقعی طبقاتی گفتگو می‌کنیم. تمامی دشواری‌های جنگ مفروض می‌باشند، اما پیروزی در این جنگ نیز کاملاً مقدور و ممکن است. این کار نیازمند آن است که:

الف: تشکیل شوراهای ضد کار مزدی در هر کدام از مراکز کار و تولید در حال تعطیل، نخستین گام است. این شوراها در اساس به عنوان ظرف مبارزه و اعمال قدرت کارگران پدید می‌آیند، خاص کارخانه‌های در حال تعطیل نمی‌باشند و مبارزه برای ایجاد آن‌ها، تنها شکل رادیکال، موفق و ضد سرمایه‌داری پروسه سازمانیابی توده‌های کارگر در همه جاها را تعیین می‌کند. با همه اینها تا جائی که به کارخانه‌های در حال تعطیل مربوط می‌گردد، هدف مشخص و عاجل آنها تسخیر کارخانه است. به بیان دیگر در این واحدها اشغال کارخانه امر فوری و عاجل توده‌های کارگر است و شورا به عنوان ظرف اعمال قدرت کارگران باید این وظیفه را دستور کار روز خود سازد.

ب: تشکیل شوراها و تسخیر کارخانه اگر چه کاری مهم و دشوار است اما این کار با همه دشواری‌ها و معضلات خود فقط نقطه شروع رویاروئی با دشوارهای بسیار عظیم تر بعدی است. کارخانه باید اداره شود و روند کار و تولید کارگاه باید توسط آحاد کارگران متشکل در شوراها برنامه ریزی گردد. برای اداره کارخانه و برنامه ریزی تولید، مواد خام، وسائل کمکی، تکنولوژی مدرن و کارآمد و فراوان چیزهای دیگر لازم است. برای تهیه همه این مایحتاج نیز مقدم بر هر چیز پول مورد نیاز است. شورای کارگران باید بتواند کل هزینه لازم این کار یا در واقع ماشین آلات، مواد خام، وسائل کمکی و همه لوازم دیگر را بر دولت سرمایه‌داری تحمیل کند. این کار به نوبه خود در گرو قدرت است. سطح و درجه‌ای از قدرت که دولت بورژوازی را با همه عظمت و سبعیت ذاتی و طبقاتی اش مجبور به تمکین نماید. پیداست که چنین میزانی از قدرت در ظرفیت شورای کارگری این کارخانه و آن کارخانه چند ده نفری، چند صد نفری یا حتی چند هزار نفری هم نمی‌باشد. درست به همین دلیل شوراها باید متحد و همرزم شوند. شوراهای همه کارخانه‌های در حال تعطیل، باید به هم جوش بخورند و در درون یک شورای سراسری، برای اعمال قدرت هر چه گسترده تر و نافذتر آماده گردند

ج: در یک برخورد پراتیک و آگاهانه به واقعیت توازن قوای طبقاتی لازم برای پیشبرد موفق مبارزه باید قبول کرد که تشکیل شوراهای کارگری کارخانه‌های در حال تعطیل، اتحاد این شوراها و اعمال قدرت گسترده و سراسری آنها هم به هیچ وجه برای مجبور ساختن دولت سرمایه‌داری به قبول مطالبات بالفعل کافی نیست. همه این‌ها در عداد مقدمات کار هستند، موفقیت در انجام آنها شرط حیاتی برداشتن گام‌های اساسی بعدی است. ورود کارگران حوزه‌های استراتژیک اقتصاد به عرصه مبارزه و حمایت عملی آنها از تسخیر کارخانه‌ها توسط شوراهای کارگران، مؤلفه بسیار تعیین کننده و سرنوشت سازی است که حضور آن تضمین پیروزی و غیبت آن خطر عظیمی برای هر نوع پیروزی است. بدون کارگران نفت، گاز و پتروشیمی، حمل و نقل، آب و برق، معلمان مدارس، پرستاران و سایر کارگران بیمارستان‌ها، امید بسیار زیادی به پیروزی شوراهای ضد سرمایه‌داری در کار اشغال کارخانه نیست. اما هر میزان ورود کارگران این حوزه‌ها می‌تواند پوزه دشمن را به گونه‌ای فاحش به خاک مالد. یک روز اعتصاب کارگران حمل و نقل جاده‌ها و خطوط مواصلاتی میان بندرعباس با سایر شهرها می‌تواند کل زنجیره کار و تولید سرمایه‌داری را مختل سازد. چند روز اعتصاب این کارگران باعث خواهد شد که غالب کارخانه‌ها مصالح و ماتریال لازم برای پروسه تولید را دریافت نکنند و به این سان روند کار سرمایه دچار اخلال اساسی گردد. نقش کارگران نفت و آب و گاز و برق شاید از این هم مهمتر باشد. تعطیلی مدارس کشور و بیمارستان‌ها می‌تواند آخرین مقاومت سبعانه دولت سرمایه در مقابل اراده مصمم جنبش کارگری را در هم بشکند. کارگران تمامی این واحدها و مراکز کار و تولید برای اینکه بتوانند از همزنجیران خود در کارخانه‌های در حال تعطیل دفاع کنند نیازمند متشکل شدن می‌باشند. این کارگران از طریق ایجاد شوراهای ضد سرمایه‌داری خویش است که می‌توانند قدرت وسیع خود را به میدان کشند و درست به همین دلیل پروسه این همرزمی و همجوشی در همان حال بخش مهمی از پروسه سازمانیابی سراسری ضد کار مزدی توده‌های کارگر خواهد بود.

۴. رژیم ستیزی ضد کار مزدی

سنت رفرمیسم چپ میلیتانت رژیم ستیزی فراطبقاتی است. این که یک حزب در یک شرائط خاص بحرانی و فروماندگی رژیم سیاسی حاضر، زیر نام دروغین کمونیسم به کارگرانی که بر پایه توصیه‌های همین حزب تاریخاً به‌دار سندیکالیسم آویزان بوده اند، دستور قیام دهد. حزب قدرت را تسخیر کند و کارگران هم به کارخانه باز گردند و به فروش نیروی کار خود ادامه دهند. حالت کاملاً معکوس و متضاد این رویه در مورد جنبش ضد کار مزدی مصداق دارد. مسیر سرنگونی دولت بورژوازی در تلقی این جنبش دقیقاً از همان گذرگاههائی عبور می‌کند که تا اینجا تشریح کرده ایم. کارگرانی که مطالبات پایه‌ای ضد سرمایه‌داری خود را مطرح می‌سازند، کارگرانی که خود را برای تحمیل مطالبات ضد کار مزدی بر سرمایه سازمان می‌دهند، آنان که در همین راستا دست به تسخیر کارخانه می‌زنند و شوراهای ضد کار مزدی را ظرف اعمال قدرت علیه سرمایه می‌سازند. کارگرانی که برای پیشبرد این هدف‌ها در همه حوزه‌های مختلف کار و تولید به هم پیوند می‌خورند و از درون مبارزات روزمره برای حصول مطالباتشان به طور سراسری متشکل می‌گردند، آری این کارگران در همین مسیر به صورت لحظه به لحظه و گام به گام با دولت بورژوازی نیز پیکار می‌کنند. ماشین دولتی سرمایه در همه جا با تمامی قدرت اختاپوسی خود برای دفاع از سرمایه دست به سرکوب و قلع و قمع جنبش آنها می‌زند. در مقابل متشکل شدن آنها، در برابر مطالبات آنان، در برابر اعتصابات و مبارزاتشان، در رویاروئی با تسخیر کارخانه توسط آنها، در راهبندان‌ها و در همه مقاطع پیکار با همه سبعیت در صحنه جدال حضور می‌یابد و جنبش کارگری لاجرم هیچ دقیقه‌ای از پروسه کارزار حاد طبقاتی با دولت آزاد نیست. در اینجا مبارزه با رژیم سیاسی جزء لایتجزای مبارزه علیه اساس سرمایه‌داری است. این رژیم درست در همین راستا و از درون همین سنگر توفانی ضد کار مزدی است که به دست پرولتاریای سوسیالیست سرنگون می‌گردد.

۵. هم پیوستگی و وحدت حوزه‌های مختلف مبارزه ضد کار مزدی

رفرمیسم چپ تاریخاً جنبش کارگری را قطعه قطعه کرده است و هر کدام از این قطعات را به نازل ترین بها به دموکراسی طلبی خلقی و سوسیال بورژوائی فروخته است. جنبش مستقل زنان، جنبش دانشجوئی، جنبش بیکاران، جنبش محیط زیست و دهها جنبش دیگر که در روایت احزاب این طیف قرار است هر کدام سنگری برای مبارزه دموکراتیک باشند و هیچ کدام از آنها هیچ کاری با مبارزه ضد کار مزدی نداشته باشند. منشور مطالبات پایه‌ای ضد کار مزدی منشور انتظارات و خواسته‌های رادیکال و سرمایه ستیز کل بخش‌های طبقه کارگر اعم از زن و مرد و کودک و شاغل و بیکار است. این منشور در همان حال میثاق پیکار متحد کل کارگران برای تحقق این مطالبات و هموارسازی راه مبارزه تا نابودی کل سرمایه‌داری است. زنان فقط در عمق جنبش ضد کار مزدی است که می‌توانند خواسته‌های روز خود را متحقق سازند. شعار ممنوعیت هر نوع دخالت دولت در امر زندگی و ازدواج و جدائی و پوشش و هر چیز دیگر انسان‌ها، از بین رفتن کار خانگی و تعلق حقوق کامل ایام اشتغال به این نوع کار تا زمانی که وجود دارد، رایگان شدن کامل مهد کودک و آموزش و پرورش و نگه‌داری از بزرگسالان و معلولان و نوع این مطالبات است که بیحقوقی مضاعف زنان را آماج حمله جدی، زنده و پراتیک قرار می‌دهد. زنان در سنگر پیکار سراسری ضد کار مزدی است که می‌توانند این مطالبات را حصول کنند. هر نوع سخن از مبارزه یا متشکل شدن مجزای بیکاران از کارگران شاغل تیشه‌ای به ریشه کل جنبش کارگری و از جمله به مبارزات کارگران بیکار است. کارگر بیکار بدون همگامی و همرزمی کارگر شاغل نیروئی نیست. خواست تعلق کل دستمزد شاغلان به بیکاران و پیوند خوردن سطح دستمزدها به اختصاص کل محصول اجتماعی ناشی از کار و تولید طبقه کارگر است که می‌تواند راهگشای حل معضلات بیکاران و میثاق اتحاد همه توده‌های کارگر علیه نظام بردگی مزدی باشد. مبارزه با آلودگی محیط زیست بدون مبارزه مستقیم علیه کار مزدی سخن عوامفریبانه‌ای است و دانشجو نه موجودی مریخی و خارج از مدار موجودیت طبقات اجتماعی که بالعکس انسانی متعلق به طبقات مختلف است. بر همین اساس مبارزه او علیه مظالم و بی‌حقوقی‌ها و برای آزادی‌های سیاسی و اجتماعی نمی‌تواند تابعی از مبارزه طبقاتی جاری درون جامعه نباشد.

۶: افق لغو کار مزدی

جنبش ضد کار مزدی با مشخصات بالا، با مطالباتی که گفتیم، با نوع سازمانیابی، با پیکار مستمر برای تحقق آن مطالبات، با تبدیل پروسه پیکار جاری به بستر کارهای آگاهگرانه ضد کار مزدی، با کالبدشکافی مدام عینیت کاپیتالیستی و بسط این کالبدشکافی به پراتیک مبارزه روز، با بسیج و تدارک هر چه گسترده تر و سازمانیافته تر تمامی توده‌های کارگر در کازار ضد کار مزدی، گام به گام راه را برای تضعیف و عقب نشینی بیشتر سرمایه‌داری و تعرض نیرومندتر پرولتاریای سوسیالیست هموار می‌سازد. این جنبش در همین مسیر دولت بورژوازی را ساقط می‌سازد و شوراهای کارگری ضد کار مزدی را که در تمامی طول پیکار علیه سرمایه، ظرف اعمال قدرت و تحمیل مطالباتش بر طبقه بورژوازی و بستر آگاهی و تسلیح طبقاتی و تدارک ضد کار مزدی اش بوده است، به سازمان سراسری شورائی برنامه ریزی کار و تولید کمونیستی بسط می‌دهد.

در جائی از این نوشته، در شروع چه باید کردها؟ از وجود دو راه حل در پیش روی جنبش کارگری ایران در موقعیت کنونی سخن گفتیم. راه حل ضد کار مزدی را بسیار مختصر توضیح دادیم. این رویکرد هم اکنون ولو نه چندان نیرومند در عمق جنبش کارگری ایران و در فضای پراتیک پیکار طبقاتی توده‌های کارگر بالیده است. مطالبات روز طبقه کارگر، بستر سازمانیابی مبارزات کارگران، افق لغو کار مزدی، راهکارهای روز مبارزه و همه مسائل مربوط به مبارزه طبقاتی را با پراتیک شفاف در میدان کارزار علیه سرمایه پهن کرده است. ظهور آگاه، پراتیک، افق‌دار و از همه لحاظ منسجم این رویکرد در قلب جنبش کارگری ایران یک رخداد بسیار مهم در تاریخ حیات این جنبش است. تا چند سال پیش فقط رویکردهای راست و چپ بورژوائی بوده است که در قالب این حزب و آن حزب و این سازمان یا آن گروه به نام کارگران، به نام حزب کمونیست کارگران و مانند اینها سخن می‌رانده است. این وضع امروز تغییر یافته است و کمونیسم راستین لغو کار مزدی با صف آرائی زنده، پراتیک و مصمم خود راه واقعی پیکار سرنوشت علیه نظام سرمایه‌داری را در مسیر جدال جاری طبقه کارگر ایران باز کرده است. توده‌های کارگر برای رهائی از جهنم شرارت و توحش بردگی مزدی سوای این راه هیچ راه دیگری ندارند.

همه راههای دیگر راه ماندن در دوزخ سرمایه، راه گرسنگی، فقر، ذلت، حقارت، سیه روزی و نابودی است. کلیه افراد، احزاب، محافل، گرایشات و نیروهائی که به راهی سوای راه جنبش ضد کار مزدی می‌اندیشند و کارگران را به مسیری سوای این مسیر دعوت می‌کنند به راه دوم یا راه ماندگارسازی سرمایه‌داری تعلق دارند. اینکه اینان خود را چپ یا راست، کمونیست!! یا لیبرال یا هر چیز دیگر نام نهند در اصل ماجرا هیچ تغییری پدید نمی‌آورد. بحث مطلقاً بر سر ادعاها، عقاید، اسم و رسم‌ها و الفاظ نیست. سخن از پراتیک زنده مبارزه طبقاتی است و آنچه اینان زیر هر نامی پراتیک می‌کنند، راه سرمایه و راه ماندگارسازی انسان‌ها در جهنم بردگی مزدی است. این ادعائی است که تاریخ مبارزه طبقاتی قرن بیستم بهترین گواه صحت آن است.

ناصر پایدار

ژوئن ۲۰۰۸