این روزها گفتگو در باره حوادث جاری امریکا داغ است. «چپ ترین» بحثها این شده که گلوبالیزاسیون فاجعه زائیده است!! سرمایه های امریکائی به آسیا و حوزه های نیروی کار ارزان رفته است، بخشی از اشتغال را هم به آن قاره ها برده!! همزمان سیل مهاجرت راه انداخته!! بیکاری را افزایش داده و «مصیبت» هولناک تر اینکه به «طبقه متوسط»؟؟!! نیز فشار آورده و لایه ای از آن را فقیرتر ساخته است!! تمامی بلیه ها از اینجا نشأت می گیرد!! «فتنه» ترامپ هم از همین جا می جوشد!! دکترینی که فراوان طرفدار دارد؟!. در طول چند دهه اخیر میلیاردها نفر را پیرو خود کرده است!! سرمایه دار و کارگر درس خوانده دانشگاهی را هم پیمان ساخته است!! از سیاتل تا جنوا، گوتمبرگ تا توکیو، پاریس تا لندن، وال استریت تا امریکای لاتین جنب و جوش پدید آورده است!! اما آنچه اینان به هم می بافند نه واقعیت که خلاف یا رویه معکوس آنست. ریشه حوادث روز نه در جهانی شدن سرمایه داری که در بطن هستی سرمایه در یک سو و موقعیت فاجعه بار جنبش کارگری جهانی در سوی دیگر است. سرمایه داری مدت ها است پروسه انحطاط تاریخی خود را انفجارآمیز کرده است و جنبش کارگری در فرومانده ترین، بی افق ترین، سردرگم ترین و آسیب پذیرترین شرایط تاریخی خود قرار دارد. ریشه رخدادها اینجا است. همین جا را باید کاوید.
در طول ۶۰ سال اخیر، فقط حجم اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی حدود ۸ برابر گردیده است و از ۱۱ تریلیون به ۸۸ تریلیون دلار رسیده است. این کوهسار آسمان سای اضافه ارزش به سرمایه تبدیل شده و حجم سرمایه نیمه نخست قرن بیستم را چندین برابر افزایش داده است. همزمان نیروی کاری که توسط سرمایه جهانی استثمار می شود، به صورت نسبی، تا چند برابر کاهش یافته است. متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه در سطح جهان به گونه ای فاحش بالا رفته است. شدت استثمار توده های کارگر مرگبار شده است، متوسط نرخ اضافه ارزش ها به اوج رفته و میانگین نرخ سودها دچار تنزل عمیق شده است. سرمایه داری برای چالش این روند کل ظرفیت ذاتی خود را به کار گرفته و از معجزه گرترین اهرمهای خنثی سازی افت نرخ سود، با سبعانه ترین و بشرستیزترین ابعاد بهره برده است. دهه های متوالی، طاعونی ترین تهاجمات را علیه طبقه کارگر دنیا برنامه ریزی و اعمال نموده است، آخرین بازمانده خورد و خوراک، پوشاک، سرپناه، دارو، درمان و سلامتی بشر را به سود افزونتر سرمایه تبدیل کرده است. بشریت را در باتلاق فقر، گرسنگی، فلاکت، آوارگی، فحشاء، اعتیاد و مرگبارترین شرایط زیست محیطی از هستی ساقط ساخته است. کل این بربریت ها را جامه عمل پوشانده است، اما هر گام، ژرف تر و کوبنده تر به ورطه بحران های سرشتی گریزناپذیر خود سقوط کرده است. وضعیتی که برای نظام بردگی مزدی فاقد هر گونه راه برون رفت است و تداوم شتابناک تر، طاعونی تر و هولوکاستی تر همان تهاجمات، نسل کشی ها و ویرانی آفرینی ها را یگانه راه پیش رویش ساخته است.
گسترش کهکشانی ابعاد بحران خیزی سرمایه و سیر انفجاری انحطاط و تباهی آفرینی سرمایه داری، چگونگی توزیع اضافه ارزش ها میان بخش های مختلف سرمایه جهانی و موقعیت قطب ها و قطب بندی های تا کنونی سرمایه را نیز زیر شدیدا تحت تأثیر قرار داده است. تا دهه آخر سده بیستم غول های صنعتی، مالی و امپریالیستی نیرومند، به بیان دیگر سرمایه اجتماعی چند کشور اروپائی، ژاپن، امریکا به ویژه قطب اخیر به لحاظ احراز سهم در اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر دنیا موقعیتی قله نشین داشتند. سرمایه های آنها در تمامی قاره ها و در سراسر جهان، در حال انباشت، ارزش افزائی و استثمار مرگ آفرین میلیاردها فروشنده نیروی کار شبه رایگان بود. فقط در استثمار مستقیم این جمعیت چند میلیاردی کارگر با نرخ استثمار طلائی شرکت نداشتند، بخش مهم سرمایه ثابت جوامع سرمایه داری آسیا، افریقا و امریکای لاتین نیز کالا – سرمایه تولید شده آنها بود. رابطه ای اندرونی که غول های عظیم الجثه صنعتی و مالی قطب های قدرت سرمایه را به طرق مختلف، از جمله نقش برتر در تعیین قیمت های بازار و تشکیل نرخ سود عمومی، سهامدار اصلی اضافه ارزش های تولیده شده در ممالک سه قاره می کرد.
این وضع با اشباع هر چه سهمگین تر جهان از سرمایه، سیر صعودی متوسط ترکیب آلی سرمایه در دنیا و افت نرخ سودها دستخوش تغییر شده است. در بخشی ازدنیا که تا چند دهه قبل به لحاظ حجم انباشت، رشد تکنیک، درجه بارآوری کار، قدرت رقابت، سهم اضافه ارزش های آن به پای بخش دیگر نمی رسید، اینک قطبها و حوزه هائی سر برآورده، که دست کمی از همتایان، رقبا و شرکای صدرنشین سابق خود ندارند. کشور چین با برنامه ریزی معین اقتصادی، شکل تقسیم کار، الگوی ترکیب سرمایه و راهبردهای خاص کاپیتالیستی خود، سراسر جهان را خیره ساخته است و سهم خود از اضافه ارزش های حاصل استثمار توده های کارگر دنیا را به آسمان برده است. هند به شکلی دیگر در این راه گام بر می دارد، کره جنوبی از سال ها قبل در همین مسیر پیش رفته است. برخی کشورهای دیگر آسیای جنوب شرقی حجم سرمایه اجتماعی خود را چند برابر نموده اند. برزیل، ترکیه، مکزیک، افریقای جنوبی حتی نیجریه، موقعیت خود در تقسیم کار جهانی را در قیاس با نیمه دوم قرن پیش به گونه ای محسوس تغییر داده اند.
وقوع این تحولات، جا به جائی مکان کشورها در تقسیم کار بین المللی سرمایه، طغیان حجم سرمایه جهانی، صعود افراطی متوسط ترکیب آلی سرمایه در دنیا، شتاب فزاینده و سهمگین پویه پیشی گیری شتاب آلود نرخ انباشت از نرخ تولید اضافه ارزش، همه و همه، همراه با مؤلفه های دیگر، پروسه تقسیم اضافه ارزش های حاصل استثمار پرولتاریای بین المللی میان بخشهای مختلف سرمایه را به گونه ای چشمگیر متأثر ساخته است. سرمایه اجتماعی روز امریکا به شیوه سابق قادر به چنگ اندازی بی مهار و بلامانع بر حجم اضافه ارزش های غول پیکر بین المللی نیست، همچنان که آلمان، ژاپن و غولهای دیگر توان حفظ یکه تازیهای پیشین را دارا نیستند. از اینها که بگذریم، اگر چه جوامع دارای سرمایه اجتماعی با بارآوری نازل تر و ترکیب آلی پائین تر، همچنان کانون سرریز بحران ها هستند، اما این ممالک قهرا فشار بحرانهای خود را از مجاری گوناگون به سوی قطب های نیرومندتر سرمایه بازگشت می دهند.
کل این عوامل، همگن و همراستا اقتصاد روز سرمایه داری امریکا را آماج فشار خود گرفته است. فشار سهمگینی که هر روز از روز پیش سنگین تر و کوبنده تر خواهد شد. گزارشات متنوع، یک صدا بانگ می زنند که میزان بدهی خارجی دولت ایالات متحده در دوران زمامداری ترامپ به مرز ۲۰ تریلیون دلار رسیده است. رقمی که معادل ۹۸ درصد تولید ناخالص سالانه این کشور است و هر سکنه امریکا حدود ۶۰ هزار دلار به بانک ها و مؤسسات غول پیکر مالی جهان مقروض است. کسری بودجه سالانه دولت ترامپ مرز یک تریلیون را پشت سر نهاده است و پیش بینی ها حاکی است که این رقم در طول دهه جاری از یک تریلیون و ۳۰۰ میلیارد دلار فراتر خواهد رفت. بیکاری به ویژه با طغیان کرونا به گونه کم سابقه ای افزایش یافته است. دهها میلیون بیکار جدید بر ارتش بیکاران اضافه شده و شمار کل انسانهای فاقد اشتغال تا بالای ۴۰ میلیون گزارش می گردد.
چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی امریکا و موقعیت عظیم ترین قطب سرمایه بین المللی تیتروار چنان است، این وضع طبیعتا راهبردها و جهتگیری های استراتژیک درون طبقه سرمایه دار امریکا را نیز متأثر می سازد. فاشیسم وحشی ترامپی و تی پارتی را قوت می بخشد، مجادلات میان لایه ها و جناحهای بورژوازی را تشدید می نماید. هارترین بلوک راه را این می بیند که به سازماندهی وسیع ترین لولوکاست ها علیه معیشت روزمره و دارو و درمان طبقه کارگر اکتفاء نکند، برای خارج ساختن هر سنت اضافه ارزش ها از چنگ شرکا و رقبای جهانی نیز، وحشیانه ترین کشمکشها و جنگ افروزیها را بر رقابت های سبعانه سرشتی همیشه و همه جا جاری سرمایه بیأفزاید. مافیاها و دار و دسته های دیگر برای این گونه جهتگیری فرجام موفقی نمی بینند، تصورشان آنست که بورژوازی امریکا باید همچنان دست به کار برنامه ریزی، تلاش و جنایت آفرینی در عرصه دستیابی به پیشرفت های غول آساتر تکنیکی، ارتقاء هر چه افزونتر بارآوری کار و احراز سهم کهشانی تر اضافه ارزش ها، از این طریق باشد، بلوک بندی های سابق خود را حفظ، کند، گسترش دهد و تقویت بنماید، به کمک این قطب بندی ها قدرت رقابت سرمایه های خود را باز هم بالا برد، سهم خویش در ساختار حاکمیت سرمایه بین المللی را حراست و افزایش دهد، در همان حال متحدتر، همسوتر و همصداتر از پیش برای قربانی ساختن آخرین قوت لایموت توده کارگر دنیا در آستانه سودآوری و خودافزائی سرمایه پیش تازد.
تمامی اینها مربوط به یک روی ماجرا است. رویه دیگر را باید در وضعیت موجود طبقه کارگر امریکا، در پیشینه و کارکرد این طبقه خواند. طبقه ای که از دیرباز تا حال به گورستان رفته است. به تمام و کمال مدفون است، وجودش فقط در کوهسار اضافه ارزشی که تسلیم طبقه سرمایه دار و وحوش درنده، جنایتکار و جنگ افروز سرمایه می کند قابل رؤیت است، خارج از این حیطه، فاقد هر نوع نشان، نقش و هویت است. از هر بارقه ضد سرمایه داری تهی گردیده است، آستانبوس سرمایه، سرمایه داران و دولت سرمایه داری شده است. تضاد خود با سرمایه و نظام بشرستیز بردگی مزدی را از وجودش جراحی کرده است. به جای اعتراض علیه سرمایه، هیستریک وار امریکا، امریکا می کند، در نهایت بلاهت قدرت بشرکش بورژوازی امریکا را قدرت خود می بیند!! کشتار میلیون، میلیون همزنجیرانش در دنیا توسط طبقه سرمایه دار امریکا را مباهات و شوکت خود می پندارد!! از کارگران خیلی جاها گرسنه تر است اما در جستجوی ریشه این گرسنگی نیست. از حداقل بیمه درمان محروم است و این را نه جنایت سرمایه که «انتخاب آزاد»!! به حساب می آرد. سخن از رفاه، بهداشت، درمان، کاهش ساعات کار یا کاستن از سودهای کهکشانی سرمایه به نفع معاش و سلامتی خود را «توطئه کمونیستی» می خواند !! و از آن بیزاری می جوید!! طبقه کارگر امریکا به چنین ورطه ای سقوط کرده است. از مبارزه طبقاتی فاصله ای عمیق گرفته است. فشار فقر شیرازه هستی اش را متلاشی کرده است، تبعیضات نژادی مولود سرمایه داری بر تار و پود وجودش آتش افکنده است، سرمایه، کل مصیبت های سرشتی خود را بر سرش آوار کرده است اما هر سخن ضد سرمایه داری را «ذنب لایغفر» می پندارد و از آن فراری می جوید. در امریکا از جنبش کارگری اثری بر جای نمانده است. آنچه هست طغیان کور کارگران عاصی، بدون هیچ چشم انداز، هیچ جهتگیری ضد سرمایه، هیچ بار طبقاتی بالنده و هیچ استخوان بندی رادیکال است. توده وسیع کارگر آماده انفجار است. انفجاری که چاشنی آن را شدت استثمار سرمایه، طغیان ستم سرمایه داری، سونامی بی حقوقی ها، تبعیضات و فرودستی مولود بردگی مزدی می سازد. اما آنچه در خیابان ها راه می افتد، سیل قهری که جاری می گردد، آتش عصیانی که مشتعل می شود هیچ نشانی از جنبش، قهر و خیزش ضد سرمایه داری ندارد. از این لحاظ طبقه کارگر ایالات متحده، به عقب مانده ترین، بی افق ترین و آسیب پذیرترین بخش طبقه کارگر جهانی تعلق دارد. سناریوی موسوم به انتخابات ریاست جمهوری به ویژه آنچه در سوم نوامبر ۲۰۲۰ شاهدش بودیم، نمایش بسیار گویائی از وضعیت بغایت رقت بار این طبقه در پهنه رخدادهای اجتماعی روز بود. در شرایطی که کرونا طوفان مرگ راه انداخته و هر روز جان هزاران کارگر امریکائی را درو می کرد، در روزهائی که میلیون، میلیون کارگران بیکار و تسلیم تیغ مرگ مولود گرسنگی سرمایه داری می شدند. در وضعیتی که دهها میلیون کارگر مبتلا به کووید ۱۹ حداقل امکانات دارو، درمان و مقابله با بیماری را در دسترس نداشت، در زمانی که فوج، فوج کارگران بیکار به خاطر عجز از پرداخت اجاره بهای کومه مسکونی خیابان خواب می شدند، آری در چنین شرایطی کل کارگران علم و کتل راه انداختند تا چه کنند؟؟!! تا میان فاشیسم درنده بورژوازی و ناسیونال کنسرواتیسم هار سرمایه یکی را پرچمدار بقای شوکت و شکوه بورژوازی امریکا در دنیا و صیانت از موقعیت مسلط سرمایه داری ایالات متحده در سطح جهان سازند!!
تصویر ساده وضع روز امریکا و آرایش قوای طبقات اجتماعی موجود در این قاره چنین است و آنچه از دل این تصویر بیرون می آید، تا جائی که به توده های کارگر بر می گردد، بیش از حد وحشت انگیز است. سرمایه داری امریکا در سراشیبی سقوط از موقعیت پیشین خود، در پروسه افت سهم سود، مالکیت، قدرت و حاکمیت خود در ساختار قدرت سرمایه جهانی، در این شرایط سوای تشدید فزاینده و انفجارآمیز فشار استثمار، گرسنگی، بی خانمانی، فلاکت، بیکاری، کارتن خوابی، بی داروئی و بی درمانی طبقه کارگر هیچ نسخه دیگری ندارد. درست همان گونه که سرمایه در هیچ نقطه دیگر دنیا هیچ آینده دیگری برای توده کارگر در آستین ندارد. کارگران امریکا قطعا هر روز دردناکتر، کوبنده تر، مهلک تر در ژرفنای فقر، گرسنگی، بی سرپناهی، تبعیضات فاجعه بار نژادی و جنسیتی، آلودگیهای بسیار هول انگیز زیست محیطی فرو خواهند رفت. آینده کارگران این گونه است و آنچه فی الحال می بینیم فروماندگی، عجز و زبونی بسیار درناک طبقه کارگر در پهنه رویاروئی با این حوادث و تهاجمات است.
ابعاد مهلکه اما می تواند بسیار عظیم تر و فاجعه بارتر گردد. شواهد این را فریاد می زند. از میان ۷۳ میلیون امریکائی که به ترامپ رأی داده اند، حدود ۵۵ میلیون را کارگران تشکیل می دهند!! این جمعیت چند ده میلیونی کارگر به چنان درجه ای از تحجر، استیصال، بی افقی و انحطاط سقوط کرده است که فاشیسم هار نسخه پیچی ترامپها و تی پارتی ها را نوشداروی زندگی و زنده ماندن می بیند. «ترامپیسم» برای آنها یک راه حل گردیده است. رؤیای روزشان آن شده که درنده ترین وحوش بورژوازی بر مسند قدرت باشد، راه ورود هرکارگر امریکای لاتین، اروپائی، آسیائی، افریقائی به امریکا را سد سازد، کل کارگران فاقد شناسنامه امریکائی را اخراج و به دریا ریزد، هر ساعت کار و هر لقمه نان را از چنگ کارگران دنیا چپاول نماید، بر سر سهام اضافه ارزش ها با دولتها و بورژوازی کشورهای دیگر بجنگد. میلیاردها کارگر کره زمین را به خاک و خون کشاند، جنگها راه اندازد، به تمامی سبعیت ها و جنایات و بشرستیزی ها دست یازد، که چه شود؟؟!! که از این طریق شاید ساعتی کار و لقمه ای نان به او رسد!!! باور کردنش بسیار سخت است اما حقیقت دارد. پیش از این در تاریخ اتفاق افتاده است. ارتش غول آسای فاشیسم نازی، ناسیونال فاشیسم موسولینی، فاشیسم اسلامی معمار جمهوری اسلامی، فاشیسم داعشی، طالبانی، القاعده ای، بوکوحرامی و اردوغانی را همه کارگران تشکیل می دادند و می دهند، کارگری که درسنگر پیکار ضد سرمایه داری قرار ندارد، کارگری که علیه بردگی مزدی نمی جنگد، کارگری که ریشه کل گرسنگیها، آوارگی ها، فلاکتها و بدبختیهایش را در وجود سرمایه نمی بیند، کارگری که راه خلاصی خود از این مصیبت ها را در ستیز رادیکال طبقاتی، شورائی و سراسری علیه سرمایه نمی کاود، چنین کارگر، کارگران و طبقه کارگری در خطر غلطیدن به هر گمراهه و منجلابی هست. فاشیسم درنده و منحط نسخه پیچی تی پارتی و ترامپ نیز یکی از همین منجلاب ها و برهوت ها است.
حدود ۵۵ میلیون کارگر دیگر امریکائی نیز بساط بیعت با حزب دموکرات و جوبایدن پهن کرده اند. اینان نیز به لحاظ ایفای نقش اجتماعی، جهتگیری سیاسی یا چشم انداز زندگی، هیچ وضعی بهتر از همزنجیران خویش در اردوگاه ترامپ ندارند!!. به اندازه آن ها مسخ، منجمد، بی چشم انداز و مدفون در راهبردهای جنایتکارانه و کارگرکش سرمایه داری هستند. فرقشان با جمعیت نخست این است که به جای دفن در راه حلهای اولترافاشیستی تی پارتی و ترامپ مدفون مواعظ و راهبردهای دموکرات ها هستند. جمعیت انبوهی از این بخش را درس خوانده های طبقه کارگر تشکیل می دهند، بعضا «سندرز» و اعوانش را سوسیالیست و منجی می پندارند!!، هر روز به بیرقی می آویزند، لشکر فدائی نظریه پردازان «ضد گلوبالیزاسیون» می شوند، پشت سر «چامسکی» نماز می خوانند، همه کار می کنند و در هر گمراهه ای چرخ می خورند، فقط یک کار را اصلا انجام نمی دهند و فکر انجام دادنش را در سر نمی پرورند، اهل مبارزه علیه سرمایه نیستند، وحشتناک تر آنکه همین برهوت چرخیدن های تا کنونی خود را مبارزه «ضد سرمایه داری» هم می خوانند!! به گونه بسیار فاجعه باری در رفرمیسم غرقند، در شکلهای مختلف آن به دور خویش می چرخند و هیچ نشانی از تغییر ریل اعتراض در هیچ زمینه ای بر جبینشان ساطع نیست.
نکات بالا را با هم گره زنیم و در لا به لای چینش آنها، چند و چون روزهای آتی توده های کارگر امریکا را واکاویم. فاشیسم بورژوازی آن چنان خود را برحق و راهبردهای خویش را اعجازآمیز می بیند که آماده انجام هر کاری است. هسته اصلی هار این فاشیسم، ترامپ را به قدرت نرسانده است که با شکست او در «انتخابات» راه تسلیم پیش گیرد و کل آنچه را که در این ۴ سال دنبال کرده است به بوته فراموشی بسپارد. اگر پروسه قبول یا انکار نتایج آراء، جا به جائی رئیس جمهور یا سایر مسائل مربوط به سناریوی انتخابات امسال با دوره های پیشین تفاوت دارد، یک دلیل آن را باید در همین جا جست. از منظر فاشیسم طغیانگر سرمایه، راه بقای موقعیت امریکا در تقسیم کار جهانی سرمایه داری با کل امتیازاتش، همین است که ترامپ و تیم وی جامه عمل پوشانده و باید هر چه گسترده تر و سترگ تر تداوم یابد. بخش دیگر بورژوازی امریکا به سترونی و بدفرجامی این استراتژی باور دارد، اما هیچ نسخه اعجازآمیزی، حتی هیچ بدیل قابل عرضه ای در مقابلش ندارد. همه شواهد بانگ می زند که فاشیسم می کوشد تا توده وسیع متوهمان شستشوی مغزی شده خود را به هر بها و با هر ترفند در صحنه نگه دارد. تا آخرین لحظات حضور در کاخ سفید موضوع شمارش آراء و تقلب انتخاباتی را مستمسک این کار می کند. از آن به بعد دست به کار افشاء کارنامه در حال شکل گیری و طبیعتا محکوم به بن بست بایدن و دموکرات ها می گردد. این افشاگری ها را چاشنی جنب و جوش های خیابانی خویش و بسیج کارگران عاصی متوهم می سازد. جنب و جوش هائی که طبیعتا با واکنش امت کارگر به صف در پشت سر دموکرات ها مواجه خواهد بود. این فاجعه بارترین سناریوئی است که وقوعش نه فقط عجیب نیست، که در شرایط روز سرمایه داری بسیار محتمل نیز هست. همین الان و دقیق تر بگوئیم از دهه ها پیش در بخشی از دنیا رخ داده است. سراسر خاورمیانه در آتش آن می سوزد. این سناریو از همه لحاظ وحشت انگیز است. در باره وضعیت روز طبقه کارگر امریکا بالاتر، بسیار به اختصار گفتیم، طبقه ای که هیچ بارقه ای از جهتگیری پیکار علیه سرمایه بر جبین ندارد. طبقه ای که می تواند سهل و ساده در رکاب دو بخش ارتجاع درنده بورژوازی به جان هم افتد، به جای مبارزه طبقاتی امت فاشیسم و اردوی سیاه ناسیونال کنسرواتیسم بورژوازی گردد. فقط توده های کارگر امریکا در چنین وضعی نیستند. از آنچه در خاورمیانه جریان دارد نام بردیم، کل طبقه کارگر جهانی به طور بالفعل، در معرض غلطیدن به این دره رعب انگیز است. این زنگ خطر موحشی است که باید بر اندام هر کارگری در هر کجای جهان لرزه اندازد و او را حول محور برپائی یک جنبش نیرومند سراسری شورائی ضد کار مزدی به تکاپو وادارد.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
آذر ۱۳۹۹