این سؤال را خیلی ها طرح می کنند، اهمیت ویژه ای هم برای آن و برای پاسخش قائل هستند. موضوع برای ما چنین نیست. جنگ سرد تازه ای در راه باشد، یا نباشد، مسأله ما، مسأله رویکرد ضد کار مزدی طبقه کارگر جهانی نیست. حتماً گفته خواهد شد که پس چرا این سؤال را پیش می کشید؟ چرا می نویسید و از چه روی دست به کار طرح جوابش هستید؟ پاسخ این است که می نویسیم تا بگوئیم که پرسش واقعی بدیل این سؤال بورژوازی برای ما، برای پرولتاریا و برای رویکرد کمونیستی سرمایه ستیز جنبش کارگری جهانی چیست؟ قصدمان این است، اما برقضا مجبوریم در باره آنچه بورژوازی می کوشد تا پرسش روز کارگران سازد، مقداری توضیح دهیم. جنگ سردی در راه نیست، به این دلیل که جنگ سرد قبلی پدیده خاص تاریخ و شرائط روز خود بود. شرائطی که شاید بتوان با مؤلفه های زیر توضیحش داد.
۱. توسعه شرائط امپریالیستی تولید سرمایه داری لایه هائی از بورژوازی جهانی را به ویژه در ممالک سه قاره آسیا، افریقا و امریکای لاتین با مسائل، مشکلات و مشغله های ویژه ای درگیر ساخته بود. این لایه ها از یک سوی گسترش پایه های عام انباشت سرمایه را فرصت طلائی تاریخی امیدوار کننده ای برای ورود خود به قلمرو پیش ریر سرمایه، ایفای نقش تاریخی در پروسه انکشاف کاپیتالیستی جامعه و تبدیل شدن به شریک برابر سایر اقشار طبقه خود در مالکیت سرمایه اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی می دیدند و از سوی دیگر خطر سقوط به زیر چرخ ارابه این انکشاف را به طور جدی لمس می کردند. قشرهای اجتماعی مذکور در دل این اوضاع بساط « امپریالیسم ستیزی» ناسیونالیستی و خلقی پهن می نمودند و راه نجات خود از له گردیدن و مقابله با شرکای یکه تاز طبقاتی را آویختن به قطب قدرت دیگر سرمایه جهانی می دیدند.
۲. شکست انقلاب اکتبر دنیای سرمایه داری را به دو اردوگاه تقسیم کرده بود. اردوگاهی که در ظاهر و باطن و بنیان و عرف، خود را سرمایه داری می خواند و این نظام را منزلگه آخر تاریخ می دید و اردوگاهی که اگر چه در همه وجوه هستی خود عین اولی بود اما بیرق سوسیالیسم بر بام!! و شمشیر کمونیسم در نیام داشت!! امپریالیست های غربی این جرثومه سرمایه داری را از جنس خود نمی دانستند!! سرمایه داری بودنش را انکار می نمودند، دژ کمونیسم قلمدادش می کردند!! و نابودی این « دژ»!! را در صدر اولویت های خود می دیدند. این امر چند دلیل داشت. نخست اینکه سرمایه داری بودن اردوگاه با پیرایه کمونیسم، اگر چه حدیث موحش ترین شکست پرولتاریای کمونیست در مقابل نظام بردگی مزدی بود، اما از منظر امپریالیستهای غربی تقلیلی در خطر کمونیسم برای سرمایه داری جهانی پدید نمی آورد. آنها به اردوگاه نگاه نمی کردند، به میلیاردها کارگر روی کره زمین نظر می انداختند که جنگی تعطیل ناپذیر علیه بورژوازی جبر زندگی آنهاست و این جنگ را در مغلوبه ترین حالتش با کمونیسم تداعی می کنند. اردوگاه اگر برای طبقه کارگر جهنم بردگی مزدی بود اما برای قطب قدرت غربی سرمایه جهانی باز هم تابوی مبارزه طبقاتی و ضد سرمایه داری این میلیاردها کارگر به حساب می آمد و مبارزه با آن، جنگ با جنبش کارگری بین المللی تلقی می گردید. دوم آنکه مبارزه با کمونیسم بنمایه استراتژی و حیاتی ترین دستور کار بورژوازی در هر شرائط، هر کجا و هر دوره است. امپریالیست های غربی حتی مستقل از اینکه اردوگاه را چگونه ارزیابی می کردند، به هرحال وجودش را سوژه مناسبی برای تهاجم سراسری جنگ افروزانه علیه کمونیسم طبقه کارگر می یافتند. برای اینان جنگ با کمونیسم شرط اساسی بقای سرمایه داری و حفظ وجود خود بود. حال اگر پرولتاریای کمونیست در طغیان نیست، کارزار علیه کمونیسم نمی تواند تعطیل بردار باشد و وقتی که چنین است پس باید وجود اردوگاه را با همه گندیدگی ضد کمونیستی اش مغتنم شمرد و دون کیشوتی برای توجیه سراسری ترین صف آرائی های بشرستیزانه علیه پرولتاریای کمونیست ساخت. مسأله اما به همین جا ختم نمی شد. اردوگاه تکیه گاه عظیمی برای جنبش های خلقی و بورژوائی امپریالیسم ستیزانه!! محسوب می شد. قبله بخش وسیعی از بورژوازی جهانی بود. همان بخشی که در سراسر دنیا بیرق « ضد امپریالیسم» می افراشت و در همان حال خود را به کمونیسم می آویخت. و بالاخره شکل سرمایه داری اردوگاه نیز نمی توانست مطلوب قطب دیگر سرمایه جهانی باشد. بازار آزاد و مالکیت انفرادی سرمایه ها برای قطب اخیر آن قدرها تقدس دارد که دستکاری آنها را حتی توسط دولت سرمایه داری باز هم جلوه های « خباثت» کمونیستی قلمداد می کند. در یک کلام اردوگاه اگر جرثومه جنایت سرمایه داری بود، اما به همه دلائل بالا برای امپریالیست های غربی مرکز مخاطرات تلقی می شد و بر همین اساس سازماندهی نوعی جنگ، در وهله اول جنگی سرد علیه آن الزامی می گردید.
۳. جنگ امپریالیستی دوم و بازتقسیم ارضی و اقتصادی متعاقب آن بلوک بندی جهانی سرمایه داری را آرایش تازه ای داد. سه قاره امریکای لاتین و افریقا و آسیا عملاٌ میدان عروج جنبش هائی شدند که زیر بیرق های « استعمارستیزی» و «رهائی ملی» و «ضد امپریالیسم» با قطب قدرت غربی سرمایه جهانی در حال جنگ بودند. همه این جنبش های بنا به سمت و سوی خود مورد حمایت جدی اردوگاه سرمایه داری دولتی قرار داشتند. اردوگاه برای مقابله با حریفان غربی به آنها نیاز حیاتی داشت و این جنبش ها نیز هر میزان پیروزی خود را در گرو همپیوندی محکمتر با قطب شرقی سرمایه می دیدند. جهان موجود عملاً میدان کارزار دو بخش مختلف بورژوازی بین المللی می شد. کارزاری که در بزنگاههائی از جمله حادثه خلیج خوک ها تا نقطه انفجار دنیا و شروع یک جنگ جهانی دیگر پیش می رفت.
۴. بورژوازی جهانی آن روزها در متن شرائطی که گفته شد سرریز سیل آسای سرمایه به به حوزه صنایع نظامی و سلاحهای کشتار جمعی همراه با رقابت طلبی های بی مهار هسته ای را نه فقط نیاز استراتژی ماندگاری خود که از همه لحاظ سودآور و حیاتی می دید. تولید و فروش سلاح عملاً وسیع ترین و سودآورین قلمرو پیش ریز سرمایه در جهان را تعیین می کرد و همین امر روزهای خوش رونق را چند صباحی طولانی تر می ساخت. تراست های غول پیکر تولید سلاح هر روز عظیم تر می گردیدند و بخش سهمگین تری از اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی را به حساب سود خود واریز می کردند.
همه محاسبات و معادلات فوق، امروز تغییر یافته است. پروسه تسلط مناسبات کار مزدوری بر اقصی نقاط کره زمین بیش از نیم قرن است که به انتها رسیده است. همه جا سرمایه است که حکومت می راند و سرمایه داری همه کشورها به اندازه کافی در چرخه بازتولید سرمایه جهانی ادغام است. اردوگاه سرمایه داری دولتی دیری است سقوط کرده است و گچ و سنگ خرابه هایش، راه ترمیم جرزهای فرسوده «ناتو» را پیش گرفته است. هیچ قطب بزرگ و کوچک دنیای سرمایه پیرایه چپ به تن ندارد و « کمونیسم» چین!! نه فقط هیچ اثرهیچ نسیم ناموافق حال بورژوازی را در ذهن کنجکاو هیچ دولت سرمایه داری تداعی نمی کند که مشاهده تجارب بسیار گرانبهایش!! در عرصه قتل عام بی مهار هر اعتراض کارگری و استثمار هر چه ددمنشانه تر نیروی کار شبه رایگان جهان، قند در دل تمامی سرمایه داران دنیا آب می کند. جنبش های ممهور به اسامی بی مسمای « ضد استعماری» و «ضد امپریالیسم» و « رهائی ملی» دهه های متمادی است که پایان عمر خود را در دفتر تاریخ ثبت کرده اند. وارثان آن جنبش ها اینک به اندازه لازم اوراق سهام مالکیت سرمایه جهانی را در دست و جواز حضور در ساختار قدرت آن را در جیب دارند. بیشتر این وراث اکنون به جای شرقی بودن با طنین نغمه های غرب می رقصند. سوای همه اینها نظام بردگی مزدی ظرفیت جنگ و ستیزهای درونی آن دوره ها را به صورت چشمگیری از دست داده است. تحمل هزینه های سهمگین سالهای جنگ سرد، اکنون در توان هیچ کدام قطب ها نیست و قبول هر مقدارش موج طغیان بحران دامنگیر سرمایه داری را بسیار نیرومندتر و سرکش تر می سازد. دوران جنگ سرد برای بورژوازی کشورهای غربی از لحاظ دیگری نیز هزینه زا بود. هزینه دورسازی هر چه بیشتر کارگران از کمونیسم. حتی همان کمونیسم تا مغز استخوان دروغینی که نقش پوشش صوری مناسبات بردگی مزدی را بازی می کرد، بورژوازی روز مجبور به تأدیه آن هزینه ها نیز نیست. جنبش اتحادیه ای چنان بلائی بر سر توده های کارگر هر دو قاره اروپا و امریکا و کلاً دنیا آورده است که نیازی به دورسازی آنها از هیچ روایت کمونیسم نیز نیست.
شرائط روز جهان به همه دلائل بالا شرائط بروز جنگ سردی دیگر نیست. آنچه امروز برای کل بورژوازی و برای همه بخش هایش به اندازه هم، مهم، بنیادی و حیاتی است آمادگی کامل برای پیشبرد جنگی از جنس دیگر است. شاخص واقعی و ماهوی این جنگ بازتقسیم فزاینده، بی مهار و پایان ناپذیر کار لازم و اضافی پنج میلیارد نفوس توده های طبقه کارگر جهانی است. این جنگی است که پیشبرد لحظه لحظه اش با همه دقت های لازم، به کارگیری همه ساز و کارهای پیروزی، کاربست تمامی زرادخانه های نظامی و راه اندازی سهمگین ترین طوفان های مهندسی افکار، شرط و شروط هر وجب بقای سرمایه داری است. کل طبقه کارگر بین المللی باید هر روز فقیرتر، گرسنه تر، ضعیف تر، زبون تر و فرومانده تر شود تا نظام بردگی مزدی از خطر فروپاشی و سقوط مصون ماند. بورژوازی در نقطه، نقطه دنیا درگیر این جنگ است و دهه های متمادی است که آن را ادامه می دهد و روز به روز مشتعل تر می سازد.
حاصل این جنگ تا همین لحظه حاضر گرسنگی مرگزای بیش از ۳ میلیارد نفوس توده های کارگر دنیا، محرومیت ۲ میلیارد کارگر و افراد خانواده های کارگری جهان از حداقل امکانات بهداشتی و درمانی و آب آشامیدنی سالم، از دست رفتن کامل هر نوع تضمین اشتغال کارگران در سراسر جهان، مرگ و میر سالانه صدها میلیونی کودکان طبقه کارگر زیر فشار گرسنگی و بی بهداشتی و بی درمانی و بی آبی، یکه تازی بلامنازع و بدون هیچ قید و شرط سرمایه جهانی در هر شکل دستکاری و هر نوع تغییر و تبدیل مایحتاج اولیه زندگی انسان ها مانند غذا، پوشاک، مسکن، هوای تنفسی یا کل دار و ندار محیط زندگی انسانها و در یک کلام غرق کامل سفینه هستی بشر در باتلاق مخاطرات زیست محیطی با هدف بالا بردن هر چه بیشتر میزان سودها، طرد صدها میلیون کودک خردسال از محیط خانه و کاشانه و مدرسه و حلق آویزی حیات روزمره آن ها به فروش نیروی کار در بشرستیزانه ترین شرائط و فراوان رویدادهای دیگر است.
این جنگ قطعاً تا زمانی که با مقاومت یک جنبش نیرومند سرمایه ستیز کارگری مواجه نشود با شدت و کوبندگی باز هم بیشتر پیش خواهد تاخت. اهمیت و مبرمیت این جنگ برای سرمایه جهانی در سطحی است که جدال میان بخش های مختلف بورژوازی بر سر تقسیم اضافه ارزش های حاصل استثمار کارگران جهان نیز، با همه موضوعیت و جایگاهش، راه مجاری صلح آمیز و مسالمت جو را پیش می گیرد. اصل این است که حصه هر چه غول آساتر و کوه پیکرتری از کار کارگران به کار اضافی و سود مبدل گردد. با حصول این هدف توزیع صلح آمیز سودها میان بورژوازی کشورها یا سرمایه اجتماعی جوامع مختلف کار دشواری نخواهد بود. سطح حاضر تمرکز و ادغام اجزاء سرمایه جهانی در همدیگر نیز این امر را بیش از پیش تسهیل کرده است. تقسیم جهان میان قطبها به شیوه سابق موضوعیت خود را از دست داده است. سرمایه داری هر کشور و هر قطب، متناسب با حجم سرمایه هایش، درجه بارآوری کار اجتماعی حوزه هایش و قدرت رقابت خود در بازار بین المللی سرمایه داری، سهم خود از سودها را به چنگ می گیرد. تا جائی که به توزیع اضافه ارزش ها مربوط است جنگ سرد یا گرمی برای کسب حصه افزون تر مورد نیاز نیست، بارآوری کار اجتماعی افزون تر و قدرت رقابت کوبنده تر این وظیفه را به دوش می گیرد.
نکات فوق البته ناظر بر وضعیت روز دنیای سرمایه داری است. وضعیتی که فاقد هر میزان ثبات است و به صورت مدام در معرض تغییر است. سرمایه جهانی تا لحظه حاضر با اغتنام فرصت از موقعیت عمیقاً زمینگیر، فرسوده و وخیم جنبش کارگری جهانی کل بار بحرانهایش را با همه سهمگینی هایش بر سینه معیشت توده های کارگر دنیا سرشکن کرده است و در همین راستا بقای خود را ممکن ساخته است. با همه اینها و به رغم استفاده کامل بورژوازی از این فرصت، آنچه واقعی است آنست که این نظام نمی چرخد و هر لحظه چرخش آن در گرو تعمیق و گسترش هرچه وحشیانه تر هجوم ها علیه زندگی کارگران قرار دارد. بخش های مختلف بورژوازی تا امروز به یمن فرصت بالا توفیق یافته اند که هر کدام سهم مناسب خود را از اضافه ارزش کل تولید شده در دنیا برداشت کنند. تغییر این وضعیت، زمانی که این سهام پاسخگوی نیازهای سرمایه برای بازتولید چرخه ارزش افزائی خود نباشد. وقتی که ترکیب ارگانیک سرمایه ها ستیغ های بس رفیع تر را پشت سر نهد، روزی که بحران ها طوفانی تر گردد و از همه این ها مهم تر و اساسی تر هنگامی که جنبش کارگری جهانی فرصت طلائی بالا را از دست بورژوازی خارج سازد. آری، در چنان شرائطی معادلات روز مسلماً پذیرای همه تغییرات خواهد گردید. قطبهای سرمایه برای هر دینار سود افزون تر با تمامی توحش به جان هم خواهند افتاد. جنگ های عظیم راه خواهند انداخت و اگر نیاز ماندگاری سرمایه داری اقتضا کند بدون هیچ شبهه تا نابودی بشریت نیز پیش خواهند رفت. همه این ها امور بسیار متعارف و طبیعی سرمایه است. بحث ما صرفا بر سر شرائط روز است. در این شرائط است که قطب های قدرت سرمایه نیازمند جنگ گرم و سرد نیستند. آن ها بسیار خوب می دانند که باید دست در دست هم جنگی سراسری، جهانی و طوفانی را علیه میلیاردها کارگر روی زمین پیش برند. در اینجاست که جنگ بیش از حد داغ است و هر روز داغ تر خواهد شد.
شاید گفته شود که اگر وضع چنین است پس این همه داد و قال کرکس های مردارخوار بورژوازی بر سر اوکرائین از کجا نشأت می گیرد. چرا اینها، این همه برای هم شاخ و شانه می کشند و برد این هماوردیها تا کجا خواهد بود. واقعیت این است که در اینجا نیز سخن از جنگ سرد و گرم نیست. همه آنچه روی داده است نیز شاهد گویای این مدعاست. حرف دل کل بورژوازی در این قلمرو آن است که قطب واحد همدستی علیه کل طبقه کارگر و جنبش کارگری جهانی باشند و به ناقضین این وحدت هشدار می دهند که « عیش آجل را به خاطر محنت عاجل منغض ننمایند » روسیه در فروپاشی اردوگاه همه دار و ندار سابق خود را از دست داد. غرب برای بازسازی خرابه های اردوگاه به تلاش های لازم دست زد. امپریالیست های غربی آنچه را در خواب نمی دیدند در بیداری با ابعادی باورنکردنی به چنگ یافتند. آنجا که تا دیروز پاشنه آشیل اقتدار و حاکمیت سرمایه جهانی تلقی می شد، روز بعد نقش مرکز ثقل معجزات و کرامات برای نجات سرمایه داری از ورطه بسیاری مشکلات را بازی می کرد. نیروی کار شبه رایگان در مقیاس صدها میلیون، تکنولوژی مدرن، تخصص های کارساز، کمترین هزینه تشکیل بخش ثابت سرمایه و هر انچه نیاز خروش هر چه سرکش تر رودخانه های سود بود، همه و همه، در اینجا، بیش از حد وفور یافت می شد. دوران فراق قطب های سرمایه جای خود را به زمانه وفاق و وصال داد. سرمایه های هر دو قطب به هم آمیختند، همه چیز بر وفق مراد بورژوازی پیش رفت. روسیه در پرتو این همکاری روند احیاء پیمود. بورژوازی روس این را حق خود می دانست. موقعیت اردوگاهی خود را باخته بود و همزمان مخاطرات پاشنه آشیلی اردوگاهی را از سر سرمایه بین المللی رفع کرده بود. در قیاس با قبل چیز زیادی نمی گرفت و یافته هایش تنها ثمن بخسی از کوه عظیم سودها و سرمایه هائی را تعیین می کرد که شرکای رقیب در طول همین دوره بازسازی به چنگ می آوردند. با همه این ها امریکا و دولت های غربی خود را طلبکار می دیدند و از بورژوازی روس انتظار دارند تا شروط وحدت و جستجوی منافع خود در حصار هم قطبی را از یاد نبرد. چیزی که برای پوتین و اعوان و انصارش به هیچ وجه قابل قبول نیست. آنها به حصه های سود بیشتر و قطاع قدرت وسیع تر می اندیشند. شرائط بین المللی را نیز برای این زیادت خواهی بسیار مناسب می بینند. شرائطی که موقعیت رو به ضعف بورژوازی امریکا در عرصه جهانی جزء مهمی از آن است. کشکمش ها از این جنسند و صد البته که ابعاد بیشتری هم دارند. بورژوازی امریکا و دولت های شریک هر میزان تضعیف موقعیت خود را تضعیف کل نظام سرمایه داری می پندارند و در همین راستا زیادت طلبی های جمهوری اسلامی، رفتار دولت اسد، گوشه هائی از وقایع اخیر مصر و موارد مشابه را مایه بی نظمی و اختلال در ماشین قدرت سرمایه جهانی می بینند. آنها در همین راستا از روسیه می خواهند که پاسدار منافع کل بورژوازی باشد و به خاطر منافع ویژه خود در کنار این رژیم های مرزنشناس یا رخدادهای نامنطبق با موازین آنها قرار نگیرد. روسیه البته هیچ رغبتی به شنود این نصایح ندارد و همه شواهد بانگ می زند که پروژه استفاده از موقعیت رو به ضعف حریفان را ادامه خواهد داد. برد مجادلات از این حد بیرون نیست و بحث هیچ جنگ سرد جدیدی در میان نمی باشد.
آخرین نکته اینکه بدون هیچ تردید هر چه سرمایه داری متششت تر باشد جنگ علیه این نظام برای پرولتاریا آسان تر خواهد بود اما بدبخت و هزاران بار بدبخت تر، پرولتاریائی که برای چند و چون کارزارش بر باد اختلاف درونی بورژوازی گره بندد. از این هم بدبخت تر پرولتاریائی که خارج از مدار جنگ واقعی ضد سرمایه داری برای یافتن شانس فروش نیروی کارش به چنین مناقشاتی دخیل بندد. آنچه طبقه کارگر جهانی باید خوب بداند این است که همه چیزش و سرنوشت هر چیزش، حتی کمترین بهبود در هر گوشه زندگی و کارش، حتی هر مقدار شانس او برای جلوگیری از وخامت روزافزون شرائط کار و استثمارش، صرفاً و صرفاً به صف آرائی متحد، متشکل، آگاه و شورائی او علیه سرمایه و علیه اساس موجودیت بردگی مزدی گره خورده است.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
مارس ۲۰۱۴