وارونه نمائی واقعیت های جامعه، شرائط اجتماعی، مسائل مختلف مربوط به هستی طبقات و مبارزه طبقاتی کار ذاتی سرمایه و مهندسی همه این وارونه پردازی ها و تحریف ها کار روتین بورژوازی است.
این کار یا جعل حقایق و القاء باژگون پدیده ها، روابط یا رویدادها در ذهن توده های کارگر وقتی توسط افراد چپ نما انجام می گیرد ابعاد فاجعه چند برابر می شود. سناریوی سیاهی که اجرایش محتوای کار و کارنامه همه احزاب « کمونیست» نما و کارگردستار دنیا از یک قرن پیش تا امروز است. در چنین وضعی وارونه پردازان و تحریف بافان فقط این یا آن الگوی خاض برنامه ریزی نظام بردگی مزدی و تحمیل آن بر طبقه کارگر را آرایش انسانی نمی کنند بلکه کل دار و ندار کمونیسم سرمایه ستیز و لغو کار مزدی طبقه کارگر را نیز در چشم کارگران پلید و تار می سازند. اما این رشته در همین نقطه قابل قیچی کردن نیست. فاجعه باز هم دهشتناک تر می شود زمانی که فردی در لباس منتقد کمونیسم بورژوائی، منتقد رفرمیسم چپ و راست، مدعی تلاش برای سازمانیابی ضد کار مزدی توده های کارگر همان کارهائی را انجام دهد که بدترین نمایندگان بورژوازی یا سرکردگان رفرمیسم آشنای چپ انجام می دهند. آنان که این راه را می روند بدانند یا ندانند دست به کار تقلا برای بستن هر دریچه اعتماد به رهائی از جهنم گند و خون سرمایه بر روی دیدگان توده های کارگر هستند. به نظر می رسد که محسن حکیمی ایفای همین نقش آخر را دستور زندگی خود ساخته است. او که زمانی آگاه یا نااگاه می کوشید تا آموخته های پاره وار خود از رویکرد لغو کار مزدی را با میراث سخت جان تعلق به رفرمیسم چپ با هم بیامیزد، در طول این دو سال دست به کارهائی زده است که روی نمایندگان احزاب طیف کمونیسم بورژوائی را سفید کرده است. حکیمی مدتی بر طبل این گمراهه کوبید که کارگران باید فرصت را برای برپائی تشکل حتی اگر این تشکل زیر اسم و رسم « شوراهای اسلامی کار باشد» مغتنم بشمارند!!! پای استدلال وی این بود که مهم استفاده ای است که کارگران از سازمانیابی خود می برند، نام این تشکل هر چه باشد واجد اهمیت نیست. او علی الظاهر به مهم نبودن اسم و رسم تشکل می آویخت اما توضیح نمی داد که متشکل شدن در درون چیزی به نام شورای اسلامی کار آن هم در سیطره نظارت و کنترل رژیم هار اسلامی قرار است چه استفاده ای عاید جنبش کارگری سازد!! این کار حکیمی فقط تشویق رفتن کارگران به درون شوراهای اسلامی نبود، این عوامفریبی را نیز همراه داشت که گویا مشکل سرمایه داران و دولت آنها کلاً و از جمله رژیم دژخیم و حمام خون سالاری مانند دولت اسلامی سرمایه داری ایران با طبقه کارگر و جنبش کارگری فقط بر سر نامها و عنوانها است!! گویا جنگ میان دو طبقه اساسی جامعه جنگ الفاظ و مفاهیم است و اگر اختلاف روی لفظ ها را کنار بگذاریم همه چیز به خیر و خوبی حل خواهد شد!! گویا دولت اسلامی سرمایه بیش از حد اهل سعه صدر و اغماض نسبت به مبارزات و متشکل شدن توده های کارگر است. آنقدر اهل چشم پوشی و گذشت است که از کارگران می خواهد تا نام شورای اسلامی را انتخاب کنند و در پس این نام دست به مبارزه ضد سرمایه داری بزنند!! اینکه واقعاً حکیمی از مبارزه طبقاتی و رژیم اسلامی چنین تصویری دارد یا ندارد بحث دیگری است اما پیام دعوت وی به کارگران معنائی سوای آنچه گفتیم نداشت. او روی نهادن به تشکلی را به کارگران خودروسازی ها توصیه می نمود که سال های طولانی ابزار قدرت پلیسی سرمایه علیه هر نفس اعتراضی جنبش کارگری بوده است و تمامی اصرار رژیم بر بقای نام سابق این نهاد نیز به خاطر آن است که عهده دار ایفای همین نقش باشد. حکیمی بیرق جعلی جنبش ضد کار مزدی بر زبان خواستار تن دادن توده های کارگر به این نوع تشکلها می شد و معنی حرفش علاوه بر آنچه گفتیم این بود که سرمایه ستیزی در روایت او چیزی است که در « شورای اسلامی کار»، در یک نهاد پلیسی و اعمال قهر دولت بورژوازی هم جا می گیرد!!
از کارهای دیگر حکیمی در این مدت تلاش برای بازپردازی و احیاء بیشترین بخش تئوری بافی های سرمایه سالار رفرمیسم چپ زیر نام و نشان جعلی « جنبش ضد کار مزدی» بوده است. حرف هائی از این سنخ که گویا توده های کارگر باید دست به کار مبارزه برای « جدائی دین از دولت » گردند!! گویا مشکل نه وجود سرمایه داری و دولت سرمایه که مذهبی بودن این دولت است!! گویا کارگران باید به جای ستیز مستقیم علیه اساس سرمایه و هر شکل قدرت سیاسی این نظام، راه مبارزه برای اصلاح دولت بورژوازی را پیش گیرند. کارنامه رفرمیسم چپ و دموکراسی طلبی خلقی تاریخاً مالامال از این توهم بافی هاست اما حکیمی کار بسیار نادرست تری می کرد وقتی که میراث چپ خلقی و اردوگاه شوروی و ناسیونال چپ مائوئیستی را زیر نام و عنوان « جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر» تحویل کارگران می داد. این کار وی مصداق همان بدترین نوع تحریف پردازی است که بالاتر گفتیم.
حکیمی پیش تر در جریان شورش های توده ای سال ۸۸ نیز اصرار داشت که خمیرمایه های همان میراث را به خورد توده های کارگر دهد. فرمولبندی آشنای « حمله به بخشی از بورژوازی و افشاء بخشی دیگر» که دیگر حتی برخی احزاب رفرمیسم چپ نیز از تکرارش شرم دارند برای او هنوز راهکار مقدس محسوب می شد و هولناک تر از هر چیز آنکه کوشش می کرد تا این نسخه پیچی زشت ضد کمونیستی و کارگرستیزانه اردوگاه را لباس راهبرد ضد کار مزدی تن سازد. معنای حرف وی این می شد که آن بخش از توده های عاصی درون شورش که کارگر یا جوانان خانواده های کارگری بودند، باید خواستار خلع قدرت بخشی از حاکمیت سیاسی بورژوازی اما فقط افشاء بخش اصلاح طلب آن باشند!! تئوری پوسیده ای که از گورستان قسمت قسمت کردن بورژوازی و صدور شناسنامه های خوب و بد و بدتر برای آن ها نبش قبر می گردید تا باز هم برای قربانی کردن جنبش کارگری در آستان عروج این یا آن بخش طبقه سرمایه دار به قله قدرت سیاسی سرمایه به کار رود.
معرفی کانون نویسندگان ایران به عنوان « نهاد مبارزه برای آزادی بیان» سناریوی دیگری بود که حکیمی اجرایش را در همین مدت دستور کار نمود. این کار او نیز برداشتن گام های پرشتاب برای سبقت گیری از راست ترین احزاب و سکت های چپ نما در وارونه سازی مفهوم آزادی، دولت، مبارزه برای آزادی بیان، مبارزه ضد سرمایه داری و سایر مسائل مبارزه طبقاتی بود. نهادی متشکل از مشتی قلم به دست که کل صدر و ذیل انتظاراتشان داشتن آزادی برای انتشار کارهای صنفی خویش است. نهادی که نه فقط هیچ اعتراضی به نظام سرمایه داری ندارد بلکه اکثریت قریب به اتفاق افرادش وفاداران تا پای جان این نظام هستند، آری چنین نهادی کانون رجوع مبارزین راه آزادی می شد!! حکیمی این حرف را نه در قرون وسطی، نه در عصر حاکمیت فئودالها و اشراف مالی و زمین دار که در یک جامعه سرمایه داری می گفت. جامعه ای که کل تار و پود قانون و قرار و قدرت سیاسی و نهادهای اجتماعی و همه چیزش فرارسته های رابطه کار و سرمایه است، دولتش دولت هار و درنده سرمایه داری است. بورژوازی است که هر نوع آزادی و حقوق انسانی را کشتار می کند و این کشتار را از آن روی پیشه روتین خود می سازد که قرار است از نظم تولیدی و سیاسی و اجتماعی سرمایه دفاع کند. در چنین جامعه ای که حصول هر میزان آزادی و حق و حقوق انسانی در آن به میدان داری نیرومند جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر موکول است، او کانون اجتماع مشتی آدم را که اکثر آن ها ربطی به جنبش کارگری ندارند و در برج عاج خیالبافی های خویش کارگران را اصلاً آدم نمی دانند به مثابه نهاد پیکار برای آزادی بیان یاد می کند.
این حرف ها و راهبردها چکیده ای از کارنامه نظربافی های محسن حکیمی در طول این دو سال است. ما پیش تر هر کدام این موضوعات یا بیشتر آن ها را گاه مختصر و گاه مشروح آماج انتقاد قرار داده ایم و این نقدها را از طریق انتشار در سایت ها با خوانندگان کارگر در میان نهاده ایم، اما همه شواهد حاکی است که حکیمی عزم جزم کرده است تا در مسیر نادرستی که پیش گرفته است به هیچ مرز و محدوده ای بسنده نکند. آخرین سناریوئی که برای طی این طریق راه انداخته است توصیه به کارگران کشورها برای اغتنام فرصت در بهره گیری موفقیت آمیز از امدادرسانی قطب های عظیم قدرت سرمایه جهانی و ستاد اعمال توحش سراسری و بین المللی آن ها، « ناتو» برای حصول آزادی و رها شدن از مخاطرات دیکتاتوری هاست!! بی چشم و روئی را هم مرزی است اما نه فقط متفکران رسمی بورژوازی که مسخ شدگان حرف های آنان نیز پای بند رعایت مرزها در این گذر نیستند. حکیمی در مصاحبه اخیرش با روزنامه ای به نام « گزارش» می گوید:
« اين بحث حساس و مهمی است. به نظر من، کمک گرفتن از یک نیروی خارجی از جمله ناتو اشتباه نیست به این شرط بسیار مهم و تعیین کننده که این کمک اصل رهایی مردم توسط خودِ مردم را زیر سئوال نبرد. اگر جنبش مردم روی پای خود ایستاده باشد می تواند از تضاد بین دشمنان خود استفاده کند بی آن که به زائده یکی از آن ها علیه دیگری تبدیل شود. جنبشی كه در لیبی عليه رژیم قذافي شكل گرفت، اگر ساز و برگ و ساختارهای لازم برای روی پای خود ایستادن را تدارك ديده بود ميتوانست به گونه ای سنجیده از ناتو کمک بگیرد»
« ناتو» را همه می شناسند. ارتش جهانی جنگ افروزترین بلوک بندی های سرمایه بین المللی که پدید آمده است تا بر اساس اراده بورژوازی درنده امریکا و متحدانش و برای استقرار نظم جهانی سرمایه آنسان که صفه نشینان قطب های عظیم قدرت سرمایه داری می خواهند در هر کجا که لازم باشد آتش بربرمنشانه ترین جنگ ها را علیه هست و نیست توده های کارگر دنیا شعله ور سازد. ناتو ستاد فرماندهی و عملیات مشترک تمامی بربریت های سرمایه در افغانستان، عراق، یوگسلاوی و در وجب به وجب کره زمین بوده است. محسن حکیمی با بی چشم و روئی کم مانندی بلندگوی دروغین « جنبش لغو کار مزدی» در دست، به کارگران می گوید که چنین اختاپوس وحشت و دهشت بشرکشی می تواند عصای دست آن ها برای رسیدن به آزادی باشد. به راستی که زهی ….. !!!
حکیمی پیش تر به کارگران ایران خودرو توصیه کرده بود که توافق دولت هار اسلامی سرمایه برای برپائی شوراهای اسلامی کار را مغتنم شمارند، در درون آن متشکل شوند و در آنجا مبارزه ضد سرمایه داری کنند!!! او اکنون به تمامی کارگران دنیا توصیه می کند که به ناتو دخیل بندند تا از شلیک توپ ها و غرش بمباران هایش برای رهائی از مخاطرات دیکتاتوری ها سود برند. او البته پای بند استقلال کارگران هم هست!! و به همین خاطر می افزاید که برای بهره گیری درست از کمک های ناتو باید اول روی پای خود ایستاد، سازمانیابی شورائی داشت و کمک های بی دریغ لشکر جرار جنگ افروز سرمایه را مدیریت کرد!! حکیمی قول می دهد که با چنین کاری ناتو به ابزار دست ما و ابزار دست جنبش ضد سرمایه داری کارگران تبدیل خواهد شد!!! شنیدن این حرف ها دردناک است اما سرمایه داری باقی مانده است تا ما را حتی به تحمل دردناک تر از این ها هم مجبور سازد.
در منظر حکیمی نه دولت درنده اسلامی سرمایه داری ایران اصلاً چنین شعوری دارد که میان مبارزه کارگران علیه سرمایه و ایفای نقش مزدوری سرمایه علیه کارگران فرق نهد!! و نه ناتو و دولت های عضو ناتو و سرمایه جهانی از این حد شعور برخوردارند که میان آنچه خود می خواهند و آنچه کارگران علیه آن ها می خواهند هیچ تمیزی قائل گردند!!! ایکاش نمایندگان فکری، نظامی، سیاسی سرمایه همه از سنخ حکیمی بودند، آنگاه این نظام برای یک روز هم توان ایستادگی در مقابل یک نگاه خیره کارگران را نداشت. اما بدبختانه چنین نیست. این جنبش کارگری سیه روز است که هر جور آدمی دعوی فعال ضد سرمایه داری بودن آن ها را دارد!!! حکیمی ادامه می دهد:
« مردم لیبی نیز با توجه به مجموعه شرایط زندگی خود علیه رژیم قذافی مسلحانه طغیان کردند. این طغیان باید توسط پیشروترین انسان های آن جامعه حتی المقدور به مسیری انداخته می شد که ضعف ها و ناتوانی های آن را از طریق سازمان یابی مستقل و شورایی مردم جبران می کرد. اگر چنین می شد، امکان تاکتیک درست در برخورد با نیروهای ناتو برای استفاده از آن ها برضد رژیم قذافی نیز فراهم می شد»
به همین آسانی!!! در جامعه ای که جمعیت کمتر از دو میلیون کارگرش تا مغز استخوان اسیر توهم به دژخیم ترین باندهای قدرت بورژوازی یا حتی رؤسای قبائل هستند، جامعه ای که در آن حتی چند کارگر قادر به سازماندهی خویش و تلاش برای سازماندهی همزنجیران خود در هیچ سطحی نشده اند، یک باره همه چیز « کن فیکون» گردد. متوهم ترین انسان های آویزان به بورژوازی یکشبه شوراهای ضد سرمایه داری بر پای دارند و تمامی دولت های سرمایه داری و اتحادیه اروپا و دولت امریکا و ارتش سراسری جهانی سرمایه را آلت دست خود کنند، قذافی را سرنگون و لابد کمونیسم طبقه کارگر را مستقر سازند!! حکیمی باز هم ادامه می دهد و استدلال می کند.
« من با این نظر مخالفم که جنبش مردم لیبی باید با ناتو همان برخوردی را می کرد که با رژیم قذافی کرد. نیرویی که مردم را سرکوب می کرد و خون آن ها را می ریخت رژیم قذافی بود و نه ناتو »
تا رفرمیسم چپ پابرجاست قرار نیست سنت دیرینه حزب توده و اردوگاه شوروی و سوسیال دموکراسی آسیب بیند. تئوری بد و بدتر، ایستادن در کنار بد علیه بدتر، طوق مزدوری بد را به گردن بستن و راه غلبه او را بر بدتر هموار ساختن. نردبان عروج قدرت بد شدن تا بر بدتر چیره شود، از استثمار شدن در یک شکل برنامه ریزی نظم سرمایه به استثمار شدن در شکل دیگر برنامه ریزی آن پناه بردن. از فشار غل و زنجیر دیکتاتوری این بخش بورژوازی به زنجیر آهنین دیکتاتوری بخشی دیگر پناه جستن و در همه این حالت حتماً برده مزدی ماندن، محکوم و فرودست و حکومت شونده بودن، وصیتنامه مهر و لاک شده اردوگاه به رفرمیسم چپ است. حکیمی نیز برای اجرای این وصیتنامه از هیچ کوششی و هیچ نظریه بافی دریغ ندارد. او در روزهای تظاهرات خیابانی سال ۸۸ می خواست که کارگران علیه یک بخش حاکمیت بشورند اما در مورد اصلاح طلبان حکومتی فقط به افشاگری اکتفاء نمایند. در اینجا هم حرفش این است که دشمن « مردم» لیبی قذافی بود پس باید با ناتو دست دوستی داد تا داد خویش از قذافی ستاند!!!
فتوای حکیمی در تقدیس کمک گیری از ناتو این روزها ورد زبان خیلی هاست. فقط او نیست که این گونه نسخه ها را برای توده های کارگر دنیا می پیچد. اما او در این گذر دست همتایانش را از پشت بسته است. بدتر از هر چیز اینکه او این کار را زیر نام فعال جنبش ضد سرمایه داری انجام می دهد. دیگران حداقل در این عوامفریبی شریکش نیستند. در دوران بسیار سیاه و پلشتی زندگی می کنیم، طبقه ای که قرار است در جنگی طبقاتی و ضد کار مزدی، خودش و همراه خودش کل بشریت را آزاد سازد اینک در شرائطی قرار گرفته است که از همه سو بر سرش بانگ می زنند تا برای جایگزینی این دیکتاتور سرمایه با دیکتاتور دیگر، دست توسل به دامن کاخ سفید و اتحادیه اروپا و اختاپوس وحشت و دهشت ناتو دراز کند!! بسیار رقت بار است اما به طور قطع این گونه نمی ماند. زمستان خواهد رفت، یخ های قدرت سرمایه زیر فشار گرمای پیکار کارگران دنیا آب خواهد شد و بهار عروج جنبش ضد کار مزدی پرولتاریا فرا خواهد رسید.
مصاحبه حکیمی با « گزارش» فقط به توصیه پردازی برای استمداد از ناتو اکتفاء نمی کند. مسائل زیاد دیگری نیز در آن هست که همگی به همین شکل و با همین اهمیت قابل بحث می باشند. موضوعاتی از قبیل چگونگی ریشه یابی شورش ها در کشورهای عربی »، این حکم که « توده های کارگر هم می توانند همسان احزابی مانند اخوان المسلمین از شرائط موجود کشورها برای سازماندهی خود بهره گیرند» ، یا اینکه طبقه کارگر سوریه باید به اصلاحات دستور کار رژیم اسد رضایت دهد و این رژیم را بیازماید و نوع این ها همگی در زمره بدترین بدآموزی ها برای کارگران هستند. در مورد نخست او ضمن اینکه علی الظاهر و برای استتار ماهیت باورهایش، به رابطه میان دیکتاتوری هار حاکم در کشورها با ملزومات نظام سرمایه داری اشاره می کند اما وقوع شورش ها را نه عصیان علیه گرسنگی و فقر و حقارت و ذلت تولید شده توسط سرمایه بلکه اساساً فشار دیکتاتوری می بیند. این از سنخ همان وارونه سازی هائی است که نمایندگان فکری سرمایه در باره این شورش ها طرح کرده اند. از دید آن ها فشار استثمار و ددمنشی سرمایه نیست که انسان ها را به طغیان واداشته است بلکه ندانم کاری مشتی دیکتاتورمأب است که باعث این خیزش ها گردیده است و راهش هم تعویض همین دیکتاتورها با همتایان جدید آنهاست.
مورد دوم نیز حاوی بدترین شکل مسخ واقعیت هاست. اخوان المسلمین در طول عمر حاکمیت مبارک، در سال هائی تا آنجا امکان فعالیت داشته است که حدود ۳۰% نمایندگان پارلمان مصر را تعیین می کرده است. عکس این قضیه در مورد کارگران صادق بوده است. هر جنب و جوش هر کارگر علیه سرمایه داری هدف وحشیانه ترین سرکوب ها قرار می گرفته است. از این که بگذریم در کجای دنیای سرمایه داری شرائط فعالیت و سازمانیابی و مبارزه برای کارگران و اپوزیسون های بورژوازی برابر است که در مصر یا هر جامعه دیگر خاورمیانه باشد. اپوزیسون های درونی طبقه سرمایه دار حتی در بدترین حالت هم دنیاها امکانات در اختیار دارند، طبقه کارگر بالعکس زمین و زمان بر سرش خراب است. مقایسه میان این دوتا و القاء چنین تصویری از سرمایه داری سوای مهندسی افکار کارگران به نفع سرمایه هیچ چیز دیگر نیست. معنی این سخن مطلقاً این نخواهد بود که توده های کارگر حتی در زیر چتر درنده ترین دیکتاتوری ها مجازند که از تلاش حداکثر برای سازمانیابی خود چشم پوشند!! کاملاً بالعکس آنان باید از هر راهی و با توسل به همه اشکال مخفی و علنی در این گذر پیکار کنند، اما پرده اندازی بر روی تمایزات بنیادی شرائط کار و زندگی و اعتراض کارگران در یک سوی و اپوزیسون های بورژوازی در سوی دیگر عوامفریبی به نفع دومی است. در باره نکته آخر و توصیه تمکین به کارگران سوریه برای قبول اصلاحات اسد جای این سؤال باقی است که اگر واقعاً توده های کارگر سوریه توان این را دارند که چنان اصلاحاتی را تحمیل کنند چرا نباید این قدرت را سکوی خیزش ضد کار مزدی خود سازند و دست به کارهای عظیم تر زنند و اگر ندارند طرح آنچه حکیمی می گوید سوای دعوت کارگران به سازش با بورژوازی چه معنای دیگری می تواند داشته باشد.
در همه این موارد جای گفتگو زیاد است اما به همین بسنده باید کرد. مطلب را با طرح نکته ای مهم ختم می کنیم. محسن حکیمی می تواند به دروغ و بسیار ناشیانه خود را فعال ضد کار مزدی نام نهد. طیف گروههای رفرمیسم چپ هم مجازند که برای حمله به رویکرد لغو کار مزدی جنبش کارگری نظرات و حرف های به غایت راست و رفرمیستی و سرمایه سالار حکیمی را که در عین حال حرف های خود آنان است دستاویز قرار دهند. انجام این کارها چه از جانب حکیمی و چه کل رفرمیسم چپ خلاف ابتدائی ترین ارزش های انسانی است اما انتظار ما این نیست که آنان چنین نکنند. آنچه انتظار ماست این است که توده های کارگر در هیچ کجا دست به چنین کاری نزنند و نسخه پیچی های رفرمیستی حکیمی را به حساب این رویکرد نگذارند.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
ژانویۀ ۲۰۱۲