این روزها توده کارگر برای گرفتن حقوق معوقه، مقاومت در مقابل اخراج، مبارزه علیه کمی دستمزد و دیگر مصیبت های گریبانگیرش به هر دری می زند تا از شدت فشاری که بر هستی اش وارد آمده بکاهد. تعدادی در مقابل مجلس تجمع می کنند، عده ای جلوی وزارت صنایع گرد می آیند و گروههای دیگری ملتمسانه از ریاست جمهوری سرمایه و دیگر دولتمردان می خواهند تا فکری به حالشان کنند!! این کارگران که نصیبشان از کوه عظیم سرمایه های مخلوق کارشان لقمه نان بخور و نمیری به نام دستمزد است، اینک که همان لقمه نان را از دست رفته می بینند، از روی ناچاری، توهم و ناآگاهی به مسببین، عوامل و دست اندرکاران همین شرایط جهنمی متوسل می شوند تا مثلاً دلشان به رحم آید و از فشارهایی که بر دوششان سنگین نموده اند کم کنند!! در نبود یک جنبش قدرتمند سرمایه ستیز متشکل از حداکثر افراد طبقه کارگر، انتظاری هم جز این نیست که کارگران به جای اتکا به نیروی خود، به جای مبارزه برای تحمیل بیشترین مطالباتشان بر سرمایه داران و دولت آنها اولاً این مطالبات را تا پائین ترین سطح ممکن تنزل دهند و ثانیاً برای حصول همین خواسته های محقر دست به عریضه نگاری و توسل به حاکمان سرمایه زنند. اما چه عواملی باعث می شوند که جنبش کارگری علیرغم سالیان متمادی تجربه تلخ بی نتیجه بودن این کوتاه آمدنها، عقب نشینیها، توسل جوئی ها، باز هم کل ابراز وجود و اعتراضش را در آزمودن مکرر همین آزموده های بی نتیجه خلاصه می کند؟
بورژوازی با بهره گیری از سرمایه و تمامی امکاناتش، بر طبل تطهیر دولت و حاکمیت سرمایه می کوبد. هر روز و هر لحظه از هر تریبون و رسانه ای، این ندای دروغ را سر می دهد که گویا دولتش نماینده تمامی طبقات و از جمله کارگران و زحمتکشان جامعه است!! از هر طریقی وانمود می کند که گویا مجلس و قوه قضائیه و سایر ارگان های قدرتش به وجود آمده اند تا مدافع حقوق همه طبقات از جمله کارگران باشند!! بورژوازی در کنار سرکوب و کشتار و به خون کشیدن مبارزات توده کارگر از تمامی این راهها برای مسخ، متوهم سازی و شستشوی مغزی ما بهره می گیرد، از اینها که بگذریم نتیجه کار رفرمیست های راست و چپ داخل جنبش کارگری را هم به خدمت می گیرد تا این جنبش را هر روز از روز پیش ضعیف تر سازد. آنچه رفرمیسم راست و چپ انجام داده است نه فقط هیچ گرهی از کوه مشکلات ما باز نکرده که کل توان مبارزه طبقه ما را هم فرسوده است. یاس و سرخوردگی را بر جنبش ما مسلط ساخته است. بورژوازی چنان می کند و رفرمیسم به شکل های مختلف کار بورژوازی و دولتش را علیه ما تکمیل می نماید. اولی مبارزه ما را در هم می کوبد، زندگی ما را غرق فریب می نماید. همه چیز را وارونه در شعور و شناخت ما کاشت و آبیاری می کند. همه راهها را بر آگاه شدن، متشکل شدن و مبارزه ما علیه استثمار و ستم سرمایه می بندد، دومی یعنی رفرمیسم نیز ساز و برگ قدرت بورژوازی می شود. همه جا بر سر راه مبارزه طبقاتی ما علیه سرمایه سبز می شود. گمراهه بعد از گمراهه را پیش روی ما قرار می دهد، با کشاندن ما به این بی راهه ها، شکست پس از شکست را نصیب ما می سازد. توده های طبقه ما را در فروماندگی و سردرگمی گرفتار می کند. به محض اینکه بلند می شویم تا در مقابل سرمایه بایستیم بساط سندیکا ساختن و حزب درست کردن و توسل به حاکمان سرمایه را جلوی پایمان پهن می نماید. در یک کلام آنچه را بورژوازی برای فرسودن ما و جلوگیری از آگاه شدن و سازمان یافتن ضد سرمایه داری ما نیاز دارد در اختیارش قرار می دهد. اینها واقعیت هائی است که مدام با آنها سر و کار داریم. رئیس دولت سرمایه با شیادی و فریبکاری خود را نماینده و نوکر ما معرفی می کند!! رفرمیست ها می کوشند تا در جنبش کارگری جا اندازند که دولت سرمایه مطالبات ما کارگران را تحقق خواهد بخشید!!، امید و انتظاری واهی که برخی مدعیان رهبری مبارزات ما در ذهنمان می کارند، افرادی از طبقه ما هم از سر فروماندگی باور می کنند و نتیجه اش خروج از میدان واقعی مبارزه طبقاتی علیه سرمایه و تضعیف هر چه بیشتر جنبش ما می گردد. این مدعیان زیر نام تلاش برای برپائی تشکل مستقل کارگری، شبیه همان نسخه هائی را پیش روی ما پهن می کنند که تشکلهای دست ساخت دولتی می پیچند. رفرمیست ها به ما دیکته می کنند که از طریق تحصن، عریضه نگاری، بست نشینی در مقابل مجلس و کاخ ریاست جمهوری یا سایر مراکز قدرت رژیم می توانیم به خواسته های خود دست یابیم. ترجمه واقعی حرفشان این است که نهادهای مختلف حاکمیت نمایندگان و مدافعان طبقه ما هستند، وقتی صدای اعتراض ما را بشنوند به یاریمان می شتابند و حلال مشکلات می گردند!! رفرمیست های راست صریح عین همین جملات را بر سر زبان می آورند، رفرمیست های چپ ظاهراً از گفتن این الفاظ خجالت می کشند، بعضاً خود را سرنگونی طلب قلمداد می کنند و حتی داد و قال ضد سرمایه داری راه می اندازند، اما آنچه عملاً به کارگران پیشنهاد می دهند تفاوت زیادی با نسخه پیچی های رفرمیسم راست ندارد. کار اینان نیز آنست که سراغ ما می آیند خود را فعال جنبش ما جار می زنند، از لزوم مبارزه سخن می رانند. دعوت به تحصن و اجتماع در مقابل مراکز قدرت دولتی و خواهش و التماس از حاکمان سرمایه می کنند. البته این را هم اضافه می کنند که بهتر است رژیم حاکم را سرنگون کنیم و حزب خودشان را به قدرت برسانیم. هر دو طیف، بسیار مصر و لجوج، از ما می خواهند که سندیکا سازیم، خودشان برای ما سندیکا و حزب درست می نمایند، گاهی اوقات کمیته بر پای می دارند، تمامی شبکه های اینترنتی دنیا را از نام کمیته خود پر می سازند، معجزات و کرامات زیادی برای این کمیته ها ردیف می نمایند، اینکه مثلاً در حال متشکل ساختن ما هستند، در پیشاپش مبارزات ما قرار دارند. هر کجا اعتراضی هست حاصل فعالیت و فداکاری آنها است و انبوه این حرف ها که تکرارشان ملال انگیز است.
رفرمیست ها اعم از چپ یا راست به ما می گویند که خواستار برپائی سندیکاهای مستقل و تشکل های کارگری غیردولتی هستند. با سماجت و سرسختی زیادی می کوشند تا ما را متقاعد نمایند که گویا هر سندیکای غیردولتی، هر تشکلی که خود را مستقل اعلام کند، هر کمیته ای که تابلوی تعلق به دولت در بالای ورودی آن نباشد، حتماً ظرف مطلوب اتحاد و سازمانیابی قدرت طبقاتی ما است!! آنها کلمه مستقل را خیلی تکرار می کنند تا دروغ های عظیم پشت سر این لفظ را از ما پنهان دارند. سه قاره اروپا، امریکای شمالی، استرالیا بعلاوه خیلی از کشورهای امریکای لاتین و ممالک آسیا و افریقا پر از سندیکا و اتحادیه است. همه این سندیکاها هم ظاهراً مستقل از دولت هستند، بسیاری از این جوامع مهد دموکراسی و «حقوق بشر» سرمایه هم هستند. در آنجا رؤسای اتحادیه ها را سنگسار و تعزیر و اعدام و حد شرعی هم نمی کنند. رفرمیست ها کلمه ای به کارگران ایران نمی گویند که این اتحادیه های غول آسای به قول آنها مستقل از دولت، واقعاً چه می کنند. بگذارید بسیار مختصر توضیح دهیم که کار این امامزاده ها چیست. این ها اساساً به وجود آمده اند تا خطر جنبش ضد سرمایه داری طبقه ما را از سر سرمایه و نظام بردگی مزدی دور نگه دارند. جوهر کلامشان به توده کارگر این است که علیه سرمایه مبارزه نکنید و در عوض لقمه نان بخور و نمیری به صورت دستمزد و شاید هم سطح بسیار پائینی بیمه های اجتماعی از کارفرماها و دولتشان دریافت دارید. به کارگران می گویند و برخلاف رفرمیست های ما بسیار رک هم می گویند که حد و حدود و میزان این دستمزد یا طول و عرض این بیمه های اندک اجتماعی حتماً باید تابعی از منحنی سود و شرط و شروط بی پایان سودآوری سرمایه ها باشد اتحادیه ها اگر نه در حرف اما عملاً و بسیار محکم اضافه می کنند که اگر همه چیز بر وفق مراد سرمایه بود، اگر رود سود به اندازه کافی خروشان شد، اگر هیچ نشانه ای از احتمال وقوع بحران به چشم نخورد، اگر سهم سرمایه داران از اضافه ارزش های تولید شده در دنیا کاملاً رضایتبخش بود، آنگاه در چهارچوب قراردادهای سالانه از صاحبان سرمایه خواهند خواست که رعایت حال معیشت کارگران را هم بکنند. در غیر این صورت یعنی اگر کمترین اثری از رکود، کاهش سودها یا خطر رسیدن بحران وجود داشت آنگاه نه فقط مزدها که حداقل دارو و درمان و آموزش و بیمه بیکاری و مستمری بازنشستگی و همه چیز کارگران باید برای جبران کمبود سود صاحبان سرمایه قربانی گردد. جنبش سندیکائی و اتحادیه ای تاریخاً در دنیا چنین کرده است و کارنامه دهه های اخیرش از همیشه سیاه تر و شرم آورتر است. چرا، برای اینکه تضادهای درونی سرمایه جهانی به اوج رسیده است. سراسر دنیا از سرمایه پر شده است. این سرمایه ها برای بازتولید و ادامه ارزش افزائی خود سودهای عظیم تر می خواهند. کارگران جهان به شکل تاریخاً بی سابقه ای استثمار می شوند، فشار استثمار آنها بیش از حد کوبنده و نابود کننده شده است. با وجود همه اینها، اضافه ارزش ها کفاف سود این همه سرمایه را نمی دهد. بحران ها یکی از پی دیگری و هر کدام کوبنده تر از قبلی فرا می رسند. در چنین وضعی سرمایه تعرض به سطح زندگی و دار و ندار کارگران را یگانه راه بقای خود می بیند و در اینجاست که اتحادیه هم به ایفای نقش واقعی خود می پردازد. کارش این است که از توده کارگر بخواهد تا زندگی خود و کودکانشان را در پای بقای سرمایه داری قربانی سازند. سندیکا و اتحادیه به وجود آمده است تا قبل از هر چیز پاسدار قوام و حاکمیت مناسبات بردگی مزدی باشد و در چهارچوب تسلط این نظام و منطبق بر نیازهای ادامه تسلط سرمایه داری در باره چند و چون دستمزد کارگران حرف بزند. وقتی که سود سرمایه در خطر است اتحادیه نیز مأموریتی جز این ندارد که زندگی کارگر را فدای حفظ سرمایه کند. کارنامه کل اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری در همین چند سطری که آوردیم قابل تلخیص است، اما رفرمیست های ایرانی آسمان و زمین را از دروغ پر می کنند تا به ما القاء نمایند که گویا اگر توده های طبقه ما چیزی از نوع همین اتحادیه ها و سندیکاها بر پای دارند کبکشان خروس خواهد خواند و دنیا به کامشان خواهد گشت!!! اینها به شکل زشتی خود را در مقابل این سؤال ساده قرار نمی دهند که اگر اتحادیه های کارگری اروپا، در طول این چند دهه سوای کمک به بورژوازی برای سلاخی معیشت و آموزش و درمان کارگران کار دیگری نکرده اند، چگونه سندیکاهای آنها در جهنم سرمایه داری ایران و زیر سیطره یک رژیم هار سرمایه قرار است شفا دهد و همه مشکلات را حل کند!! اگر اتحادیه ث. ژ. ت فرانسه این امامزاده معجزه گر رفرمیستهای ایرانی در طول این سال ها در قبال رفع خطر جنبش کارگری فرانسه از سر سرمایه، قادر به کمترین تخفیف در تعرضات بورژوازی علیه معیشت کارگران نشده است، چگونه سندیکای آنها می خواهد مشکل گشای زندگی کارگران ایران باشد!!! بعلاوه مگر همین الان تعداد قابل توجهی سندیکا به طور مستمر از وجود و فعالیت های خود سخن نمی رانند، چرا سوای عوامفریبی قادر به باز کردن شاخ ملخی هم نیستند.
اما مشکل فقط در فریبکاری رفرمیست ها خلاصه نمی شود. خود ما نیز به اندازه آنها و شاید هم بسیار بیشتر مقصر هستیم. بیائید یک لحظه از خود بپرسیم چرا و به چه دلیل باید گول رفرمیست های راست و چپ را بخوریم. مگر نه این است که صد سال آزگار هر گاه فرصتی پیدا شد، به حرف های آنها گوش دادیم و شروع به عریضه نگاری، بست نشینی، تحصن، توسل به مقامات دولتی، ساختن سندیکا و تشکیل حزب و ایجاد اتحادیه نمودیم. مگر نه این است که این کارها را انجام دادیم اما زندگی ما هر روز از روز پیش مشقت بارتر و ذلیلانه تر شد. پس چرا دوباره دنبال حرف آنها راه می افتیم. چرا راه مبارزه را در جمع شدن مقابل مجلس اسلامی، کاخ رئیس جمهوری، دل بستن به تشکیل کمیته و ساختن سندیکا می بینیم. چرا باز هم زمام بیشتر اعتراضات کارگری در دست رفرمیست های راست و چپ است. چرا مبارزات کارگران آموزش و پرورش (معلمان) و پاره ای حرکتهای کارگری دیگر کم یا بیش شاهد اثرگذاری آنها بود. این وضع قابل ادامه نیست و این سخنی بسیار جدی و حیاتی است. دنباله روی از رفرمیسم مبارزه طبقاتی واقعی را از یاد ما برده است. جنبش ما را به گونه فاجعه باری اسیر سرگردانی و یأس ساخته است. همین الان دولت سرمایه آماده شروع موج جدیدی از تعرض علیه ماست. بیکاری های عظیم تر در راه است. گرسنگی ها و فقر و فلاکت کشنده تر در انتظار ماست. همه جا تیره و تار است و ما در این وضعیت باز هم بنا به توصیه رفرمیست ها دنبال بستن دخیل به این و آن دولتمرد یا تحصن در مقابل این و آن نهاد قدرت سرمایه هستیم. این کار نادرست است و باید به جستجوی راه واقعی پرداخت. اما یافتن این راه هیچ اسم رمز ویژه ای نمی خواهد. محتاج هیچ غیب گوئی نیست. این راه پیش چشم ماست. باید قدرت ضد سرمایه داری توده های طبقه خود را متشکل سازیم. این یک شعار نیست. خوب می دانیم که در دنیای لفظ پردازی های رفرمیستی، این عبارت هم شعار تلقی می گردد و با هزاران جمله و فرمول بندی مریخی دیگر قاطی دیده شود. اما برای طبقه ما معنای واقعی و زمینی خود را دارد. باید قدرت توده های طبقه خود را متشکل کنیم، این قدرت را علیه هستی سرمایه به کار گیریم، ظرف مورد نیاز برای تحقق این هدف فقط و فقط شوراها هستند. اجازه دهید همین موضوع را مقداری با هم مرور کنیم و از درون این مرور تفاوت ماهوی میان سازمانیابی شورائی سرمایه ستیز و تشکل سازی های سرمایه سالار رفرمیستی را هر چند مختصر باز بشناسیم. احزاب حتی چپ ترین آنها به ما می گویند که پشت سرشان صف بندیم، آنها را به قدرت برسانیم و اگر چنین کنیم آنها ما را نجات خواهند داد!!! تمامی تاریخ صد سال اخیر حکایت دروغ و فریب بودن این جار و جنجال است. سندیکاچیان می گویند، سندیکا بر پا داریم. آنها را در رأس سندیکا قرار دهیم. به آنان اختیار دهیم تا به نمایندگی ما با سرمایه داران و دولت آنها چانه زنند. تاریخ بسیار رسوای جنبش اتحادیه ای دنیا بهترین گواهی گمراهه بودن این راه است. به ویژه که بورژوازی سالیان متمادی است در سطح جهان به همه کارگران اخطار داده است که فقط برای یک چیز حاضر به مذاکره است. اینکه کارگران آخرین لقمه نان فرزندانشان را قربانی سودآوری هر چه بیشتر سرمایه کنند. وضع بسیار اسف انگیز و مالامال از شکست و زبونی طبقه ما در دنیا حاصل دنباله روی از این رویکردها است. ببینیم جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی طبقه کارگر چه می گوید. سخن این است. که قدرت ضد سرمایه داری توده های طبقه خود را به صورت شورائی متشکل کنیم. این حرف یعنی چه؟ یعنی اینکه: ما دارای یک قدرت عظیم و تاریخساز هستیم. این قدرت فقط وقتی منشأ تغییر در وضعیت موجود، رهائی ما یا حتی تحمیل مطالبات ما بر سرمایه داران و دولتشان می شود که مستقیماً، به طور واقعی و هر چه آگاه تر و سازمان یافته تر علیه سرمایه به کار گرفته شود. برای اینکه چنین شود، برای اینکه قدرت توده های طبقه خود را علیه سرمایه وارد میدان کنیم باید آن را متحد و متشکل سازیم. علیه سرمایه معنای روشنی دارد. سرمایه یک رابطه اجتماعی است. رابطه تولید اضافه ارزش است، پایه وجود دولت و کل ساختار قدرت دولتی است. شالوده وجود ارتش و سپاه و بسیج و پلیس و زندان و قوه قضائیه و مجلس و شکنجه گاه است. سرمایه در لباس حقوق، قانون، نظم سیاسی، جامعه مدنی، دیکتاتوری هار، دموکراسی، فاشیسم، مذهب، ناسیونالیسم در مقابل ما و علیه ماست. ما نمی توانیم با توسل به قرار و قانون و نظم سرمایه یا نگهداری حرمت این نهادهای قدرت سرمایه وارد کارزار علیه سرمایه داری گردیم. سرمایه همان گونه که ما را از کار خود جدا کرده است، از هر میزان قدرت واقعی طبقاتی ضد سرمایه داری خود هم جدا و با آن بیگانه کرده است. مبارزه ما علیه سرمایه فقط هنگامی واقعی است که ولو در نازل ترین سطح به هر حال پرتوی از ضدیت ما علیه جدائی طبقه ما از کار و حاصل کار خود و علیه جدائی ما از قدرت عظیم طبقاتی خود باشد. این مبارزه با حزب آفرینی و سندیکاسازی مطلقاً قابل جمع نیست. ما وقتی دست به حزب سازی و سندیکا آفرینی می زنیم نه فقط قدرت خود را علیه سرمایه به صف نمی کنیم که کاملاً بالعکس با بیشترین سرعت از هر مقدار قدرت واقعی ضد سرمایه داری طبقه خود فرار هم می کنیم. راهی را که پیش می گیریم نه راه پایان دادن به جدائی خود از کار و سرنوشت زندگی خویش است که بالعکس راه جاودانه ساختن این جدائی در همه اشکال آن است. مبارزه ما علیه سرمایه زمانی واقعی است که تجلی صف بندی هر چه متحدتر و متشکل تر و آگاه تر قدرت توده های هر چه وسیع تر طبقه ما در برابر تمامی اشکال قدرت و تسلط سرمایه باشد. این مبارزه فقط وقتی واقعی است که به صورت قدرت یک طبقه علیه طبقه دیگر ظاهر گردد. طبقه ای که مصمم برای برچیدن سرمایه داری است و طبقه ای که می خواهد ولو با نابودسازی کل بشریت، نظام بردگی مزدی را حفظ کند. نتیجه این حرف ها تا اینجا این است که اگر می خواهیم با سرمایه مبارزه کنیم باید دست به کار سازمانیابی شورائی قدرت آحاد هر چه عظیم تر توده های طبقه خود شویم. این کار مسلماً دشوار، پر هزینه، نیازمند پیمودن راهی آکنده از سنگلاخ و پر از پیچ و خم است اما به هیچ وجه رمزآمیز نیست و یافتن آن محتاج اعجاز و تفقد دانشوران طبقات دارا نمی باشد. ما یک طبقه عظیم اجتماعی هستیم. بیش از ۷۰ درصد جمعیت جامعه خود را تشکیل می دهیم. در همه جا حضور داریم. در کارخانه ها و معادن، مدارس و بیمارستانها، دانشگاهها و مهد کودک ها، بنادر و جاده ها، کشت و صنعت ها، اتوبوس ها، تاکسی ها، خانه ها و محلات و خیابان ها و کوچه ها، هر کجا که ساختمانی در حال تأسیس است. همه جا هستیم، همه جا مشکلات همگون و واحدی داریم. همه جا با دشمن واحد و مشترکی درگیر هستیم. دشمن طبقه ما در سراسر جهان سرمایه است. گرسنگی، فقر، محرومیت از بهداشت و دارو و درمان و آموزش، آوارگی و بی مسکنی و برهنگی، اعتیاد، اجبار به فحشاء، هر ستمی که علیه ما اعمال می گردد، دیکتاتوری، خفقان، تبعیضات جنسی و قومی، مردسالاری یا هر مصیبت دیگر زندگی ما از بطن وجود سرمایه می جوشد. ما از فشار همه این جنایات سرمایه رنج می کشیم و همه جا به هر میزان که می توانیم علیه آنها اعتراض و مبارزه می کنیم. بستر واقعی تلاش ما برای سازمانیابی شورائی هم دقیقاً در همین جا قرار دارد. ما می خواهیم همین مبارزه را به طور واقعی ضد سرمایه داری و شورائی متشکل سازیم. برای اینکه متشکل گردیم نیاز به هیچ مجوز و حکمی نداریم، محتاج توسل به هیچ دار و دسته و حزب و جمعیتی هم نمی باشیم. باید خودمان به صورت آحاد انسان های کارگر همدیگر را پیدا کنیم، درد ها و رنجها و مطالبات مشترک خود را با هم در میان گذاریم. از درون این گفتگوها و شور و مشورت ها بر ریشه واقعی و مشترک کل بدبختی های دامنگیر طبقه خویش یعنی وجود سرمایه انگشت گذاریم. روابط بین خود را مدرسه شناخت هر چه ژرف تر و دقیق تر سرمایه سازیم. همین روابط را شیرازه و شالوده تشکیل شوراها کنیم. سراسر جامعه را از شوراها پر نمائیم و تمامی شوراها را حلقه های متعدد یک زنجیره سراسری، زنجیره پر قدرت جنبش شورائی ضد سرمایه داری کنیم. در این بستر ما فقط شورای محله و کارخانه و مزرعه و بیمارستان و مدرسه و بندر و راه و جاده و ساختمان و معدن و حمل و نقل درست نمی کنیم. هر چند که این اسامی را به کار می گیریم و غیرواقعی هم نیستند، اما آنچه پدید می آوریم سلول های زنده و پویا و پرتحرک و پرتوان پیکره سراسری جنبش شورائی ضد سرمایه است. در شورای مدرسه فقط به صورت تعدادی کارگر آموزشی شاغل در یک مؤسسه متشکل نیستیم. جزئی از جنبش شورائی سراسری طبقه خود هستیم. طبقه ماست که در اینجا حضور سرمایه ستیز شورائی پیدا می کند. در بیمارستان و کارخانه و جاده و راه آهن و معدن و هر کجای دیگر نیز دقیقاً همین نقش را ایفاء می کنیم. شوراها این گونه پدید می آیند، بر بستر مبارزه جاری روز ما با سرمایه ساخته می شوند، ظرف قدرت پیکار ما علیه سرمایه و ساز و برگ اعمال این قدرت علیه سرمایه می گردند. آحاد هر چه عظیم تر توده طبقه ما را در درون خود به هم پیوند می زنند. مبارزه جاری ما در جامعه را به مبارزه مستقیم علیه سرمایه مبدل می سازند. ظرف آموزش و شناخت و ارتقاء آگاهی و شعور ضد سرمایه داری ما می گردند. قدرت شورائی کل طبقه ما را در سراسر کشور و به میزانی که بتوانیم در سراسر جهان پشتوانه عظیم و لایزال جنگ هر جزء طبقه ما علیه سرمایه می کند. ما به هر میزانی که جنبش خود را شورائی سازمان دهیم، به همان میزان سهم بیشتری از قدرت سراسری طبقه خود را وارد میدان کارزار می کنیم و به همان میزان بورژوازی را مجبور به عقب نشینی می سازیم. سرمایه با اینکه خدای قاهر حاکم بر ما شده است اما مخلوق کار ما و حاصل استثمار وحشیانه ماست. ما می توانیم لاشه کثیف این کهنه خدا را در باتلاق تاریخ دفن کنیم. می توانیم چرخ تولیدش را همه جا از کار اندازیم. می توانیم دولت و قانون و حقوق و مدنیت و نظم و همه چیزش را با قدرت شورائی سراسری خویش در هم کوبیم. ما همه کار را می توانیم انجام دهید. شرط انجام تمامی اینها آنست که به صورت یک طبقه، با بیشترین آحاد توده های طبقه خود، به صورت سراسری در شوراهای خود متشکل شویم. جنبش شورائی ما در کلیه عرصه های حیات اجتماعی علیه سرمایه می شورد، بر بستر این پیکار خود را برای جامعه گردانی شورائی ضد کار مزدی و برای محو وجود سرمایه آماده می نماید. در همین راستا دولت سرمایه داری را ساقط می سازد و بساط این نظام را بر می چیند. این ها مسلماً خواب و خیال نیست. همه خواب و خیال ها و دروغ بافی ها از آن آنهائی است که فکر می کنند راه دیگری سوای این راه، برای مبارزه علیه سرمایه داری وجود دارد. برای رهائی از شر وجود سرمایه و در همین گذر برای تحمیل مطالبات روز خود بر سرمایه داران و دولتشان هیچ راه دیگری نداریم. این راه حتماً قابل پیمودن است. پیروزی با ماست. باید دست به دست هم داد و راه افتاد
امید خرم
مهر ۱۳۹۴