رویدادهای روز یونان و به قدرت رسیدن حزب چپگرای «سیریزا» در این کشور، روزهاست که نقل محافل مختلف بین المللی شده است. « هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی است» و در این میان کارگران یونان هستند که ظاهراً از همه سردرگم تر و حال و روزشان بی سرانجام تر است. بورژوازی حاکم روس سرمست از یافتن شریکی که آراء پرمخاطره رقبای اروپائی و متحدان کاخ سفیدشان را علیه او وتو می کند، به « آلکسیس تسی پراس» لیدر « سی ریزا» نگاه محبت آلود می اندازد و از آمادگی طبقه و دولتش برای جایگزینی وام های اروپائی به وام های روسی می گوید!! «بارک اوباما» از شنیدن حرف های « پوتین» سخت منقلب می گردد، چنان منقلب شدنی که راستی، راستی او را به ورطه « انقلابی» شدن می اندازد!! و بر سر شرکای دیرینه اروپائی خود، بر سر «مرکل» و «اولاند» و « کامرون» و دیگران فریاد می زند که چرا خطر « روس» ها را تعمق نمی کنید، تشدید ریاضت کشی های «یونانیان» در دل این وضعیت نشانه عقل سلیم نیست. او اقتصاددان هم می شود و از شریکان می خواهد که به جای اصرار افراطی بر ریاضت کشی معیشتی نسخه کاستن از کسری بودجه و افزودن بر رشد تولید را روی میز دولت جدید یونان بگذارند!! « آلکسیس تسی پراس» و حزب متبوعش هنوز به دفتر نخست وزیری کشور نرسیده زانوی غم به بغل گرفته اند که با وعده های انبوه دروغین خود به کارگران یونانی چه کنند و میان این وعده ها و آنچه لیست کرده اند تا محتوای گفتگوی آنان با سران اتحادیه اروپا باشد و از همه اینها بدتر آنچه سکانداران قطب قدرت (EU) می خواهند، چگونه رابطه ای برقرار سازند. از صاحبان تراست های غول پیکر صنعتی، بانکها و مؤسسات عظیم الجثه مالی، حاکمان و آتش افروزان جهنم دهشت و وحشت سرمایه داری که بگذریم، بگومگوهای توده های کارگر اروپا و جهان، احزاب و اتحادیه ها و محافل موسوم به چپ نیز حول حوادث اخیر یونان به اندازه کافی داغ است. «پودموس» همتای اسپانیائی سیریزا که در طول یک سال بیش از ۲۵ درصد توهمات پارلمانتاریستی فرساینده و تباهگر توده کارگر گرسنه و بیکار و اسیر فلاکت و عاصی جامعه را به سوی خود جلب کرده است مدام از رؤیای پیروزی احتمالی خویش در « انتخابات» روزهای آتی اسپانیا و عروج به تخت قدرت سرمایه داری این کشور سخن می راند. در « پرتقال» نیز« تمپو» شبیه همین حرف ها را زمزمه می کند. سایر محافل، گروهها و احزاب چپ دنیا ترجیع بند کلام روزشان همین است. همه از برآمد مجدد چپ، طغیان دوباره موج چپ، بازگشت تاریخی چپ و نوع این مسائل می گویند. همگی خواب خیز به صفه قدرت سیاسی می بینند، هر کدام با رجوع به مرامنامه ها و فرمولبندی های عقیدتی خویش چگونگی این خیز را مورد بررسی قرار می دهند و تند تند موضوع گفتگو می سازند. خلاصه کنیم، «انتخابات» اخیر یونان در یک سوی بورژوازی و دولت هایش و در سوی دیگر طیف رفرمیسم چپ جهانی اعم از پارلمانتاریست، سرنگونی طلب یا هر شکل دیگر را مشغول این محاسبات، دغدغه ها یا رؤیا بافیها کرده است و در این میان سؤال اساسی آنست که پشت این هیاهوها، در پس این جار و جنجالها، در عالم واقعیت، در چرخه ارزش افزائی سرمایه جهانی و بالاخره در مرکز سرریز کل بار سیه روزی های سرمایه داری، در زندگی توده های کارگر یونان و جهان چه رخ داده است. سؤال بعدی این است که میان آنچه بر سر کارگران آوار شده است با هیاهوهای ملال آور و چندش بار چپ نمایان روز دنیا چه ارتباطی وجود دارد و سؤال آخر اینکه حرف درست توده های کارگر چه هست و چه باید یا می تواند باشد؟
از جواب به پرسش اول شروع کنیم. سرمایه داری که مادرزاد از « تمامی مساماتش گند و خون باریده است»، امروز با رشد انفجاری تناقضات سرشتی خود حتی با آکندن و اشباع کامل کل جهان از سونامی سرکش و غیرقابل مهار فقر و گرسنگی و جنگ و جنایت و سبعیت و فاشیسم باز هم نمی چرخد. سرمایه همه ساز و کارهای موجود و مقدور خود برای چالش پویه قهری تنزل نرخ سودها را به بربرمنشانه ترین شکل ممکن به کار گرفته است. فشار استثمار توده های کارگر جهان را به اوج برده است. نرخ استثمارها را چندین رقمی ساخته است، شرائط کار و زندگی کارگران را آماج هارترین شبیخون ها قرار داده است. همه این بربریت ها و فراوان درندگی های دیگر را اعمال کرده است، اما باز هم نمی چرخد و برای چرخیدن هر روزش نیازمند برهوت سازی بخش جدیدی از دنیا و به خاک سیاه نشاندن جمعیت بسیار کثیرتری از سکنه کارگر کره زمین است. این موضوعی نیست که فقط توسط کمونیست های لغو کار مزدی و کارگران ناراضی آگاه بر زبان آید، خیلی از نمایندگان فکری سرمایه هم از منظر منافع درازمدت طبقه خود و در تلاش برای طول عمر نظام بردگی مزدی خطاب به سرمایه داران، دولتمردان و ابوابجمعی این طبقه و البته با ادبیات و زبان و فرمولبندی های خاص عقیدتی خود این واقعیت را اعتراف می کنند. « توماس پیکتی» هم همین را می گوید، چند سال پیش روزنامه اکونومیست، ارگان یکی از محافظه کارترین بخش های بورژوازی جهانی هم مشابه نتیجه گیریها و حرف های « پیکتی» را با دولت ها و موکلان سرمایه دار خود در میان نهاد.
سرمایه داری نمی چرخد و رویکردهای گوناگون درون طبقه بورژوازی، برای ادامه چرخیدنش نسخه های کم یا بیش متفاوت می پیچند. در وسیع ترین بخش جهان، کشتار، سرکوب، افزایش سیاهچالها، خفه ساختن هر صدای اعتراض و دیکتاتوری هار دولت ها تنها سلاح تمدید روزمره این چرخیدن است. فقط از این طریق می توان گرسنگی فاجعه بارتر، فقر موحش تر، بیکاری و بی داروئی و بی بهداشتی و بی آبی و برهنگی و فلاکت ژرف تر و محیط زیست مرگبارتر را بر توده کارگر تحمیل کرد و نتیجه آن را به صندوق بیمه عمر سرمایه داری واریز نمود. عده ای همجوار با صاحبان همین راه حل و راهبرد، بیرق فاشیسم می افرازند، کمپین های عظیم فاشیستی راه می اندازند، آتش کشیدن بشریت را علاج کار می بینند، برخی نظیر اکونومیست هشدار می دهند که روی نهادن به این راهبردها نه فقط چاره کار نیست که بدفرجام است، « پیکتی» ها لب به اندرز می گشایند، رجوع به عقلانیت را توصیه می کنند و چشم انداز چاره گری پیش می کشند. جماعتی جبه و خود «رادیکال» می پوشند. صف نظریه پردازان جنبش ضد گلوبالیزاسیون و آکادمیکرهای جلودار « جنبش والستریت» را پر می سازند و بالاخره عده ای هم عزم جزم می کنند تا کارزار پارلمانتاریستی «رادیکال» تعدیل ریاضت کشی راه اندازند!! به گفته مارکس « با ترس و لرز ارواح گذشتگان را به یاری خوانند» و این بار به نبش قبر سوسیال دموکراسی دهه های آخر سده نوزدهم و اوایل قرن بیستم روی نهند. بدون توانائی فهم این واقعیت که طومار شرائط آن دوران دیری است منطوی گردیده است و هیچ راهی به بازگشت ندارد. «سی ریزا» در یونان، «پودموس» در اسپانیا، و احزاب برادر آنها در پرتقال، ایتالیا، ایرلند و کل اروپا به چنین کاری مشغولند. باید به اندازه کافی منصف بود و میان وحوش حمام خون سالار حاکم کشورها، فاشیست های جوراجور یا موعظه گر اجیر بورژوازی با آنان که به موج قهر و خشم و اعتراض کارگران دخیل می بندند تمایز جدی قائل شد. دومی ها مسلماً با اولی ها تفاوت دارند اما مشکل اساسی این است که صدر و ذیل این تمایزات، نهایتاً هیچ نانی بر سر سفره هیچ کارگری نمی آرد. یکی حمام خون راه می اندازد، سرکوب می نماید و جان توده های کارگر را طعمه طاعون فاشیسم می کند. دیگری با گمراهه آفرینی هایش کل ظرفیت و توان پیکار ضد سرمایه داری توده های کارگر را می فرساید، تباه می کند و نظام بردگی مزدی را از خطر عروج و خروج و طغیان سازمانیافته آگاه سرمایه ستیز این قدرت رها می سازد.
سرمایه داری نمی چرخد و دولت ها برای هر لحظه چرخیدن بیشتر آن، آخرین باقی مانده های خورد و خوراک، پوشاک و دارو و درمان و آموزش و همه چیز کارگران را سلاخی می کنند تا ساز و کار چالش تنزل نرخ سود سرمایه ها کنند. توده های کارگر زیر مهمیز این شبیخون ها به خیابان ها می ریزند و در اینجاست که رویکردهای طیف دوم بر سر راه آنها سبز می شوند. سی ریزاها و پودموس ها و همتایان آنها پشت تریبون می روند. شروع به دادن وعده و وعید و ارائه طریق می کنند. سی ری زا به کارگر یونانی می گوید که نسخه نجات او از ریاضت کشی های اعمال شده سرمایه داری در دستان وی قرار دارد!! اوست که قادر به ید بیضاست!! آماده است تا در صورت تصاحب کرسی های پارلمان سرمایه، بیکاری را از میان بردارد!! دستمزدها را افزایش دهد!! بدهکاریهای کشور به بانک های اروپا، صندوق جهانی پول و مؤسسات غول پیکر بین المللی را باطل سازد!! بر سیاست ریاضت اقتصادی بورژوازی نقطه پایان گذارد!! برای ۳ میلیون انسان فاقد هر نوع بیمه درمان و تأمین اجتماعی، سطح مناسبی از بهداشت، دکتر و دارو به ارمغان آرد!! جمعیت چند میلیون کارگران نفرین شده کاسه گدائی در دست را از این وضعیت فاجعه بار نجات دهد!! و خیلی کارهای دیگر بکند!! سی ریزا این ها را می گوید و تمامی این ها را دروغ می گوید. نه فقط سی ریزا و پودموس و همانندان که هر حزب، نیرو و دار و دسته ای که امروز مدعی حصول این مطالبات در چهارچوب استیلا و حاکمیت سرمایه داری و رفرم گرائی و تعدیل طلبی در این نظام است. کثیف ترین، شنیع ترین و گمراهسازترین دروغ ها را تحویل توده های کارگر می دهد. اشتباه نشود، وعده های سی ریزا و همتایان محقرترین، ذلت آمیزترین و حقارت بارترین انتظاراتی است که کارگر امروز یونان و اسپانیا، پرتقال و جاهای دیگر دارد. نفس این خواسته ها نشانه سقوط آزاد بی مهار جنبش کارگری اروپا به باتلاق موحش استیصال و فروماندگی است اما نکته مهم این است که نظام بردگی مزدی در فاز طغیان بی مهار برگشت ناپذیر بحران های سرشتی خود حتی همین مطالبات محقر توهین آمیز کارگران را نیز با قدرت تمام نکول می کند. به این دلیل بسیار ساده که پرداخت آنها متضمن فرو رفتن باز هم بیشتر و ژرف تر سرمایه در منجلاب بحران و سرکشی طغیان آمیزتر تناقضات ذاتی سرمایه است.
سی ریزا به کارگران می گوید که معضل آنها فقط بدهی های غول پیکر کشور به بانک های اروپائی و مؤسسات مالی است.!! این حرف بزرگترین و وقیح ترین دروغهاست. مشکل دامنگیر توده های کارگر کلاً، از جمله معضل بدهکاریها، اصل موجودیت سرمایه داری و وجود رابطه خرید و فروش نیروی کار است. دولت یونان ۲۴۰ میلیارد یورو به بانکها بدهکار است، فقط به این دلیل که چرخه ارزش افزائی و سودآوری سرمایه نمی چرخیده است. یونان در قیاس با آلمان و هلند و لوکزامبورگ و انگلیس و ممالک اسکاندویناوی حلقه ضعیف تر سرمایه داری اروپاست. سهم سرمایه اجتماعی کشور در اضافه ارزش های تولید شده توسط کارگران اروپا و جهان از حصه سرمایه های ممالک مذکور کمتر است. تراز دریافت ها و پرداخت هایش از ارقام نجومی اضافه ارزش ها و سودها کسری دارد. این کسری شتاب کاهش نرخ سودها را افزایش داده است. توفان بحران در حوزه بازتولید سرمایه اجتماعی را کوبنده تر کرده است. نجات سرمایه ها در گرو سهم افزون تر سودها قرار گرفته است و دولت یونان در پاسخ به همین نیاز از بانک ها وام گرفته است. وامها افزون تر و افزون تر و بهره های آنها عظیم تر و غول آساتر شده است. کل این بدهی ها و بهره ها بر زندگی شبیخون زده کارگران یونان تلنبار گردیده است. رقم ناچیزی که توده های کارگر پیش تر پس از آکندن کیسه آز سرمایه داران از کار اضافی غول آسای خود، به صورت دستمزد دریافت می نموده اند، در دل شرائط مذکور وثیقه ترمیم سود باز هم انبوه تر سرمایه شده است و خود و کودکان کارگران کاسه گدائی در دست راه دکه های خیریه پیش گرفته اند. معضل کارگران بدهکاری ها نیست، معضل آنها نفس وجود اختاپوسی رابطه تولید اضافه ارزش است. بدهی ها فقط تبخاله کوچکی از کوه عفونت های سرباز نموده درونی سرمایه داری هستند.
سی ریزا قادر به گشودن هیچ گرهی از کلاف سردرگم فقر و فاقه و گرسنگی و بی داروئی و بدبختی های کارگران یونان نیست. درست به همان سیاق که تمامی جریانات چپ رادیکال نمای روز اروپا فاقد این ظرفیت هستند. اینکه آنها چه می کنند؟ پاسخ بسیار روشن است. جنبش توده های عاصی کارگر را از گمراهه ای به گمراهه دیگر سوق می دهند، قدرت پیکار ضد سرمایه داری کارگران را به ورطه تباهی می اندازند. دور جدیدی از شکست، یأس و احساس استیصال را بر طبقه کارگر تحمیل می کنند، اما همه اینها فقط یک سوی ماجراست. آنچه امروز در اروپا، در چهارگوشه دنیای سرمایه داری و در سپهر زندگی میلیاردها کارگر جریان دارد، نه یک رویه که همزمان دو وجه کاملاً متضاد و متعارض را در پیش روی فعالین آگاه ضد سرمایه داری این جنبش قرار می دهد. توهم، دنباله روی، تبعیت بسیار استیصال آمیز و سفاهت بار کارگران از سی ریزاها با کمال تأسف رویه چیره و مسلط سیر رخدادهاست، اما این رخدادها سویه دیگری هم دارد. فراموش نکنیم که سرمایه داری نمی چرخد، برهوت آفرینی های سی ریزا، پودموس و طیف وسیع همتایان اروپائی یا غیراروپائی زیر شلاق انحطاط و بحران و گندیدگی رو به عمق و اوج سرمایه داری قادر به نجات این نظام و رفع خطر طغیان قهر توده های کارگر از سر سرمایه نمی باشد. کارگر یونانی در مقابل فروش فاجعه آمیز قدرت جنگ طبقاتی خود به سی ریزا هیچ پشیزی به چنگ نخواهد آورد، او مجبور است چاره دیگری اندیشد و تمامی بحث هم بر سر کم و کیف این چاره اندیشی است. فلسفه هستی و موضوعیت وجود رویکرد ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی درون جنبش کارگری نیز درست در همین جاست که قد می افرازد. کارگران یونان، اروپا و دنیا مجبورند بساط بستن دخیل به راه حلهای ارتجاعی سرمایه مدار این یا آن حزب، یا هر نیروی ماوراء خویش را در هم بندند. آنها چاره ای ندارند جز اینکه دریابند که هر چه بر سر خودشان و ۵ میلیارد توده همزنجیرانشان در سراسر جهان می رود نه ناشی از این یا آن سیاست غلط دولت ها که فقط و فقط کار سرمایه است. کارگران مجبورند به این اندیشند که دولتها آن می کنند که سرمایه نیاز دارد و اگر چنین است که حتماً چنین است پس عزل این حزب و نصب حزب دیگر، ساقط کردن این رژیم و استقرار رژیم دیگر، گرفتن زمام امور از دست جناح راست بورژوازی و سپردن کارها به جریانی با علم و کتل چپ، علاج هیچ دردی نخواهد بود. این رویه دوم رخدادها هر چند که رویه مشوش و نامحسوس آن است. این رویه بانگ می زند که توده های کارگر زیر فشار تهاجمات هار و قهرآلود سرمایه در یک سوی و هشدار طبیعی سرمایه ستیزی خودجوش خام و غیرانداموار کنونی خود در سوی دیگر مجبور به جستجوی راه درست پیکارند و این همان پویه و پهندشتی است که عرصه حضور ما و محل تمامی دخالتگری های آگاه مارکسی و ضد کار مزدی ماست. ما شناگران این شطیم و باید هر چه تواناتر، آگاه تر، مصمم تر و فداکارتر در این شط شنا کنیم. احزاب طیف رفرمیسم چپ وقتی تب رادیکالیسم می گیرند، مطابق معمول فقط هذیان های رفرمیستی به هم می بافند. در شرائطی مانند آنچه امروز در یونان جاری است به کارگران اندرز می دهند که مانع سازش سیریزا گردند. به رهبران این جریان فشار آرند تا تعهداتشان را پی گیرند، در غیر این صورت کفن قیام پوشند، رژیم موجود را به زیر آرند و حزب آنها را بر سکوی قدرت بنشاند. این ها همگی برهوت آفرینی های میلیونها بار آزموده بسیار کریه و ابتذال آمیزی است که هر کارگر جدی را به تهوع می اندازد. چاره کار کارگران یونان نه این توهم بافی ها که کارهای فراوان دیگری است. لب کلام رویکرد ضد کار مزدی به توده همزنجیر خویش در یونان این است که فقط به قدرت پیکار ضد سرمایه داری و طبقاتی خود اتکاء کنند. این قدرت را هر چه آگاه تر وارد میدان سازند. برای این کار در شوراهای خویش متشکل شوند. شوراها را هر چه وسیع تر برپای دارند. آنها را ظرف دخالتگری خلاق و نافذ و آگاه شمار هر چه کثیرتر همزنجیران خویش کنند. همه چیز را، تعیین تکلیف تمامی امور را، برنامه ریزی کار و تولید اجتماعی را، تعیین سرنوشت زندگی خود را، همه چیز و همه چیز را به شوراها بسپارند، به پویه دخالتگری آزاد و آگاه کل آحاد توده های خویش محول سازند. از درون این شوراها با قدرت سیاسی روز سرمایه مواجه گردند و طومار عمر دولت و پارلمان و کل ساختار قدرت نظام بردگی مزدی را در هم پیچند. بر بام شوراها با رساترین صدا به سرمایه داران یونان و اروپا و جهان اعلام کنند که هیچ ریالی بدهکار هیچ بانک و دولت و مؤسسه مالی بین المللی یا یونانی نیستند، به تمامی سرمایه داران یونان و اروپا و جهان اخطار کنند که کل کارخانه ها، کل مزارع، کل شرکت های حمل و نقل زمینی و هوائی و دریائی، کل مراکز توریستی، کل آنچه در مالکیت سرمایه داران است، کل آنچه خود و نسل های پیش از خود، تولید کرده اند و سرمایه وحوش جنایتکار و آدمخوار سرمایه دار گردیده است، همه و همه در ید قدرت شوراها خواهد بود. با قدرت شورائی کوبنده خود بر سر طبقه سرمایه دار یونان و جهان فریاد زنند که می خواهند کل کار و تولید و حاصل کار خویش را خودشان از دورن شوراهایشان، توسط آحاد توده هایشان برنامه ریزی کنند، می خواهند که هدف تولید و کار صرفاً رفع نیازهای معیشتی و رفاهی و تعالی جسمی و فکری انسانها باشد. توده های کارگر یونان باید و می توانند و خوب هم می توانند چنین کنند. راه زندگی آنها در اینجا و نه در تبعیت کور توهم بار فاجعه آمیز به سی ریزاهاست.
معنی حرفهای بالا قطعاً این نیست که اگر کارگران چنین کنند، یکراست همه چیز به کام آنها خواهد شد. بورژوازی قطعاً با تمامی زرادخانه های قدرت خود وارد میدان خواهد گردید، سرمایه داران یونان و اروپا و جهان برای در هم کوبیدن ما تا راه اندازی جنگ جهانی پیش خواهند رفت اما هیچ راه دیگری موجود نیست. میدان جنگ صرفاً اینجاست و این جنگی است که هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. راه گریزش قبول نابودی محتوم ذلت بار در باتلاق گرسنگی و فقر و فلاکت و همه سیه روزی هاست. راه گریز از این جنگ بلعیده شدن نسل حاضر و نسل های آتی ما توسط فاشیسم هار دینی داعشی و بوکوحرامی و اشکال هار ناسیونالیستی و راسیستی اروپائی آنهاست. اگر بناست زندگی کنیم و زنده بمانیم باید برای همیشه هر نوع راه حل سرمایه مدار، هر شکل آویختن به هر حزب و اتحادیه و نیروی بالای سر خود، هر گونه دخیل بستن به مجرد آوردن و بردن دولت ها را دور اندازیم. دست در دست هم به صورت آحاد طبقه کارگر، طبقه فروشندگان نیروی کار، در شوراهای ضد سرمایه داری خود متشکل گردیم. شوراها را ظرف ارتقاء آگاهی، آناتومی مارکسی عینیت حاضر سرمایه داری، تسری حاصل این کالبدشکافی ها به شعور و شناخت طبقاتی و صف آرائی قدرت پیکار سازیم. باید جنبشی شورائی، ضد سرمایه داری، سراسری، نیرومند، آگاه، دارای دورنمای شفاف محو کار مزدی، در قعر جهنم سرمایه داری پدید آریم. با قدرت این جنبش در کلیه عرصه های حیات اجتماعی علیه سرمایه وارد میدان گردیم. رویکردهای مختلف بورژوازی هر کدام گمراهه ای مخوف تر از یکدیگر در پیش روی توده های کارگر دنیا قرار می دهند، اما تنها و تنها راه رهائی همین است که تأکید شد. این راهی است که دیر یا زود خیل عظیم بردگان مزدی عاصی جهان را به گریزناپذیری طی خود متقاعد خواهد ساخت و این همان رویه دوم سیر رخدادهاست. پیروزی ما در این راه است. رویکرد ضد سرمایه داری درون جنبش کارگری فقط به این راه نظر دارد و باید هر چه وسیع تر و عمیق تر به آن نظر دوزد. باید در خروش شط طغیان آلود این جنگ شنا نمود. اینجا میدان جنگ واقعی کار و سرمایه است. این جنگ است که باید طوفانی گردد.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
فوریه ۲۰۱۵