کارگران زیادی هستند که ماهها کار کرده اند و فرسوده اند، اما هیچ مزدی نگرفته اند، کوه فقر بر سرشان آوار است، خطر مرگ ناشی از گرسنگی بچه هایشان، بند بند وجودشان را می لرزاند. این کارگران زیر شلاق این مصیبت ها، زبون و سرگردان راه توسل به دولت سرمایه پیش می گیرند. بست می نشینند، به «قانون» می آویزند و همیشه با دست خالی، شرمسار از کودکانی که چشم به راه نان آوردن آن ها دارند، به خانه بر می گردند. سرنوشت حاضر بخش وسیعی از طبقه کارگر این است و همین وضع سؤالاتی جدی، تاریخی و حیاتی را در مقابل آنان قرار داده است. آیا آنچه می کشند مقدر است و تاریخ برای آنان به پایان راه خود رسیده است ؟!! آیا راهی که می روند، و بر آنها تحمیل نموده اند، تنها راه است؟!! آیا راه دیگر و چاره دیگری در پیش روی آنها نیست؟!! تاریخ و تجارب زندگی بشر به این سؤالات پاسخ داده است. هیچ حکم مقدری وجود ندارد. تاریخ جوامع انسانی تاریخ مبارزه طبقاتی است، تاریخ ظهور و سرنگونی شکلهای مختلف تولید و نظام های اجتماعی است. سرمایه داری هم یکی از این نظام ها و صد البته که درنده ترین و بشرستیزترین آنها است. اما این نیز رفتنی است. زیر فشار کوبنده ترین، خرد کننده ترین و سرکش ترین تضادهای اندرونی است. از زمان ظهور تا امروز، بدون هیچ لحظه تعطیل، آماج پرخروش ترین امواج قهر توده های کارگر، آماج قهر اکثریت غالب ساکنان کره ارض است. اگر از بین نرفته است فقط یک دلیل دارد. مبارزه ما علیه این نظام مبارزه واقعی طبقاتی نبوده است. راه این مبارزه را باید پیدا کرد. این عظیم ترین مسأله تاریخ و کلید واقعی رهائی نهائی کل بشریت است. مبارزه طبقاتی ما وقتی واقعی است که قدرت توده هم زنجیر خود را هر چه سراسری تر، هر چه شورایی تر، هر چه متشکل تر، بدون آویختن به هیچ امام زاده بالای سر، برای تعطیل چرخه تولید سود و سرمایه و برای اختلال، اضمحلال و در هم کوبیدن شیرازه نظم و قدرت سرمایه وارد میدان سازیم. اگر چنین کنیم طومار وضع موجود را در هم می پیچیم و تاریخ واقعی زندگی خود را آغاز می کنیم. جنبش ما امروز در فرومانده ترین حالت خود قرار دارد. صد سال پیش، نخستین نسل طبقه ما در همین جهنمی که آن روز تازه راه سرمایه داری شدن را شروع کرده بود، در شهر انزلی با یک خیزش شجاعانه ۱۵۰ نفری بر سر سرمایه دار شورید. پدران کارگر ما اعلام داشتند که از حاصل کار خود هیچ ریالی به صاحب سرمایه نخواهند داد. امروز صد سال بعدتر، در شرائطی که جمعیت طبقه ما صدها هزار برابر شده است، در حالی که حاصل استثمار ما زمین و زمان را از سرمایه آکنده است. در زمانی که انبوه سرمایه داران این جهنم را از صاحبان عظیم ترین تراست های دنیا ثروتمندتر و سرمایه دارتر ساخته ایم، خودمان برای حصول دستمزدهای خفت آمیز ماهها به تعویق افتاده، باید هر روز بساط التماس در آستان قدرت سرمایه پهن کنیم!! این زندگی نیست. باتلاق خفت است. تاریخ با همه تار و پود خود فریاد می زند که این وضع قابل تغییر است. این تغییر شدنی است. برای اینکه در راه این شدن قرار گیریم باید هر اعتراض، اعتصاب، هر شورش و قیام ما دارای چند مشخصه مهم گردد. اول: تجلی تلاش آگاهانه و شفاف ما برای متشکل نمودن شورایی قدرت توده های طبقه خود علیه سرمایه باشد. دوم: اعمال هر چه آگاهانه تر این قدرت علیه چرخه تولید سرمایه و شیرازه نظم سرمایه داری را متجلی سازد. سوم: پیکار لحظه، لحظه ما برای گسترش و تحکیم پایه های این قدرت سازمان یافته شورائی سرمایه ستیز را به نمایش نهد.
بیایید این راه را شروع کنیم و در اولین گام به جای بست نشینی و توسل به نهادهای قدرت دولت درنده سرمایه، راه کارخانه ها، راه مراکز کار و استثمار و مبارزه و اعمال قدرت توده هم زنجیر را پیش گیریم. هر روز در مقابل محل های کار و مبارزه این یا آن جمعیت هم زنجیر خویش اجتماع کنیم. بر سر آنها فریاد زنیم که ما همگی آحاد یک طبقه و انسان های از همه لحاظ هم سرنوشت هستیم. همه توسط سرمایه استثمار می شویم، توسط سرمایه از کار، از تعیین سرنوشت کار و زندگی خود جدا شده ایم. رژیم حاکم دستگاه قدرت سرمایه و نظم اجتماعی حاکم نظم بربریت سرمایه علیه ماست. فقر ما فقر شما، گرسنگی ما گرسنگی شما، آوارگی و بی حقوقی و ستمکشی ما آوارگی، محرومیت و سیه روزی کل طبقه ماست. فریاد زنیم که این وضع قابل دوام نیست، باید تغییر یابد و کلید تغییر ریشه ای آن در دستان همه ماست. به آنان بگوئیم که مبارزه ما مبارزه آنان است. چرا و به چه دلیل باید جدا، جدا، با فروماندگی، به گونه ای زبونانه، با علم به بی تأثیری، دست به التماس زنیم؟!!. چرا سرمایه داران برای خفه ساختن هر صدای اعتراض ما در یک چشم به هم زدن، با دولت، ارتش، سپاه، پارلمان، پلیس، کل زرادخانه نظامی و پشتوانه های جهانی وارد کارزار می شوند اما ما دیوار به دیوار همدیگر حاضر به شنیدن صدای اعتراض هم نیستیم. چرا آنان که هر کدام برای یافتن سهم افزونتر در حاصل استثمار ما مثل وحوش همدیگر را می درند، برای سرکوب ما به طرفة العینی روح واحد در قالب های متنوع می گردند، اما ما دهها میلیون کارگر و در سطح جهانی میلیاردها برده مزدی نباید دست به مبارزه مشترک و همصدا زنیم.؟!! مگر نه این است که هر عده ما، در هر کارخانه، هر سال، برای حصول حداقل مطالبات خود، چند بار اعتصاب می کنیم. چرا یک بار به حمایت از مبارزات همدیگر بر نمی خیزیم و چرخ تولید را از کار نمی اندازیم. چراا درست زمانی که سرمایه با بهره گیری از فروماندگی فاجعه بار همزنجیران ما حاضر به پرداخت مزدهای شبه رایگان آنها نمی شود، ما دهها میلیون کارگر بدون هیچ احساس مسؤلیت طبقاتی، با کار خویش رود پرخروش سود و سرمایه وحوش سرمایه دار را پرخروش تر می سازیم. راه افتیم، سراغ هم زنجیران خود رویم. این حرفها را با آنان در میان گذاریم. در همین راستا دست به کار سازمانیابی شورائی سراسری و ضد سرمایه داری خود گردیم
فعالین جنبش لغو کار مزدی
آذر ۹۴