بورژوازی و معضل بقای سرمایه داری

 

فقط کارگران دنیا نیستند که وجود سرمایه داری با طوفان سهمگین افزایش فشار استثمار و دنیای مصیبت هایش برایشان غیرقابل تحمل شده است، تدبیر ماندگاری روز به روز این نظام برای بورژوازی نیز دشوار است. به سوئد ستیغ رفیع ثبات و امنیت سرمایه داری! نگاه کنید. ثبات و امنیتی که برنامه ریزان، مجریان و پاسدارانش حداقل به لحاظ مواضع رسمی و سیمای ظاهری رفتار، خود را از حمام خون سالاران جمهوری اسلامی، اقارب داعشی، القاعده ای، الشبابی، بوکوحرامی و جبهه نصرتی متمایز می کنند. اینجا پرچم «دموکراسی» و « رفاه» نیز بیشتر از نقاط دیگر دنیای بردگی مزدی بالای سر آدم ها می چرخد. از این ها که بگذریم سرمایه اجتماعی سوئد به لحاظ سهم نسبی در اضافه ارزش های بین المللی، در مدار اوج سیر می کند. بخش های مختلفش در غالب مناطق دنیا دلمه های خون شیار می زنند، نیروی کار ساعتی چند سنت استثمار می کنند، از سطح بسیار بالای رقابت در بازار جهانی سرمایه برخوردارند و به همه این دلائل سیل اضافه ارزش ها را از همه سو به سوی خود سرازیر می کنند و به شط خروشان سود حاصل استثمار طبقه کارگر سوئد پیوند می زنند. بورژوازی سوئد در تفاوت با سرمایه داران برخی جوامع دیگر هزینه های خیلی کمرشکن نظامی و جنگ افروزی هم ندارد، در عوض سلاح هایش همه جا به فروش می رسد، جنگها را مغلوبه می کند و سود درو می نماید. سرمایه داران سوئد و دولت آنها، از یک موهبت بزرگ دیگر هم برخوردار بوده و هنوز هستند، اتحادیه کارگری این کشور تا دو دهه پیش حدود ۹۰ درصد توده های کارگر را در عضویت خود داشت و خطر هر نوع جنب و جوش ضد سرمایه داری این کارگران را از سر سرمایه رفع می ساخت. بورژوازی به یمن تمامی این «مائده های» عظیم زمینی و بسیاری مواهب دیگر، آسوده خیال تر از طبقه سرمایه دار خیلی کشورها نظم سرمایه داری را رتق و فتق می کرده است و بر توده های کارگر تحمیل می نموده است. بحث حاضر ما این است که حتی همین بورژوازی نیز مدت هاست که اصلاً قادر به سکانداری این نظم، حداقل به شیوه سابق نمی باشد. در کنار این نکته، باید مثل همیشه از فاجعه عظیم آوار بر سر مبارزه طبقاتی کارگران هم سخن گفت. این فاجعه که اگر بورژوازی با عقل خود به صورت سرمایه اندیشنده، معضل فرسودگی چرخه بازتولید رابطه تولید اضافه ارزش را فهمیده است، طبقه کارگر سوئد مثل کل همزنجیرانش به این سادگی ها قادر به تعمق این واقعیت نیست. این طبقه هنوز در نیافته است که سرمایه داری واقعاً نمی چرخد، که این نظام برای چرخش هر روز خود نیازمند دنیاها سبعیت آفرینی جدید است. که دوران چانه زنی سندیکالیستی با بورژوازی به سر رسیده است. که آنچه امروز می کشد و جهان پرمصیتتی که با بیشترین شتاب او را می بلعد محصول آویختن سالیان متمادی وی به سوسیال دموکراسی است. بگذریم، به آنچه در این چند ماه روی داده است نگاهی اندازیم. در سناریوی موسوم به « انتخابات» در ماه سپتامبر این سال هیچ کدام از دو بلوک راست و چپ بورژوازی با طیف حزب هایشان نتوانستند بیش از ۴۴ درصد « آراء» اهالی را به دست آرند. چرا؟ پاسخ معلوم است. هر دو بلوک بورژوازی برای کمک به ادامه بازتولید سرمایه داری تا آنجا زمین و زمان را بر سر کارگران خراب کرده است که توده بردگان مزدی در عین حمل کوله بار عظیم توهم، بی افقی، بی دانشی و غوطه وری مرگ آور در بحر رفرمیسم راست سندیکالیستی بالاخره به حکم « هرعملی را عکس العملی است» هم که شده است، اگر نه فاصله جهتگیری و دورنما اما حداقل فاصله هندسی خود را از این بلوک ها بیشتر ساخته است. همین جا این را اضافه کنیم که در باره دور شدن کارگران از این بلوک بندی ها خوشخیال نشویم، بسیاری از آنها، زیر فشار افزایش روزافزون استثمار و سبعیت سرمایه، نمایندگان سوسیال دموکراتیک سرمایه داری را ترک گفتند تا دل به دامن نازیسم و فاشیسم بورژوازی بندند. از انتخابات می گفتیم، بلوک زیر نام « چپ» و شرکای محیط زیستی آنها با چهار درصد رأی بیشتر در قیاس با بلوک راست تر، برنده سناریو شدند. اما برنده واقعی ماجرا نه اینها که حزب فاشیستی و نازیستی «دموکراتهای سوئد» بود. این حزب با ۱۳ درصد آراء قدرت فائقه تعیین کننده در برنامه ریزی، سیاستگذاری، راه حل جوئی ها و تدبیر امور بورژوازی گردید. هر بلوک برای به تصویب رساندن هر پیشنهاد یا لایحه ای در پارلمان نیازمند همراهی حتمی فاشیسم و نازیسم شد. چیزی که برای هر دو بلوک بورژوازی بسیار طبیعی بود، بلوک راست دوره پیش هم به همین سیاق حکومت می کرد و ظاهراً بخش قابل توجهی از پرولتاریا هم آن را چاره کار خویش می دید!!!. به ادامه سیر ماجرا پردازیم. مطابق رسم و رسوم دموکراسی سرمایه، حزب سوسیال دموکرات با احراز ۳۰ درصد کل آراء باید سکانداری سفینه استیلای سرمایه داری را در دست می گرفت و برای ایفای این رسالت عظمی باید دنبال « مغ و قاضی و شیخ و چند رسوای دیگر» می گشت. اما این کار بدون درد سر نبود، درد سرها هم نه زیر سر سوسیال دموکراسی که زیر سر سرمایه قرار داشت. سرمایه داری است که با فشار خرد کننده تناقضات سرشتی و انحطاط انفجارآمیزش حتی سلاح های مدبرترین، دانشورترین و چاره پردازترین مدافعان و نمایندگانش را هم بسیار زنگارآلود کرده است. حزب با تشکیل دولت سی درصدی کاری از پیش نمی برد، به ویژه که رقبا نیز در کمین خرده گیری و گذاشتن چوب لای چرخ قدرتش بودند. به همین خاطر مجرد همکاری پارلمانی احزاب تاریخاً همراه، هیچ گرهی از کلاف مشکلاتش باز نمی نمود، کل صدر و ذیل این همکاری در ۴۴ درصد آراء خلاصه می گردید و کفاف برد هیچ بازی پارلمانتاریستی را نمی داد. به همه این دلائل بود که سران حزب برای دومین بار در تاریخ عمر امامزاده خویش، به یاد تأسیس دولت ائتلافی افتادند، اما در اینجا نیز کوه معضلات سر برآورده از عمق هستی انحطاط زده و غیرقابل ترمیم سرمایه داری پیش رویشان ایستاد. به این اندیشیدند که باید با جریان موسوم به «حزب چپ» ( اروکمونیست های سابق) و حزب محیط زیست دست ائتلاف دهند. اما دیدند که حتی آوردن همان حزب چپ نمای تائب از پیشینه اروکمونیستی هم به چند دلیل مایه دردسر است. اول اینکه حزب مذکور در تقلای کاهش فشار فروپاشی، خودش را مجبور می بیند که روی برخی ته مانده های ولو حقیر دستاوردهای گذشته های دور جنبش کارگری اروپا مانور دهد و همین حد هم برای سوسیال دموکراسی نیم قرن پیش به این سوی، به ویژه حال، اصلاً قابل تحمل نیست. دوم آنکه تشکیل دولت با این حزب، رنجش خاطر احزاب بلوک راست تر بورژوازی را به دنبال دارد و این امر کل محاسبات سوسیال دموکراسی برای وحدت پارلمانی با احزابی از این طیف یا حداقل همکاری های معین با آنها را به خطر می انداخت. در هر حال نتیجه تمامی حساب و کتاب ها آن شد که حزب چپ از دائره ائتلاف برای تشکیل دولت طرد شود و به حزب ۷ درصدی محیط زیست اکتفاء گردد. نتیجه اینکه یک دولت ۳۷ درصدی پدید آمد و عهد بست تا بار امانت به منزل برساند و سفینه هستی سرمایه داری را سکانداری کند. دولت سوسیال دموکرات بورژوازی شروع به کار کرد اما قادر به برداشتن گام از گام نشد. آتشفشان انحطاط تاریخی سرمایه فقط توده های کارگر را در میان شعله های خود ذوب نمی نمود، نفس حاکمان خود در جزع و فزع برای هر میزان ماندگاری نظام را هم می گرفت. با هر چاره اندیشی سوسیال دموکراسی و شرکا برای حل معضلات چرخه بازتولید سرمایه، عربده های مستانه رقبا به آسمان بلند شد که زخم مهلک پیکر فرسوده نظام شط خون بیشتر می خواهد. باید تعرضات موحش تر به هست و نیست کارگران برنامه ریزی و اجراء گردد. اما مشکل به همین جا ختم نمی شد. عربده حزب فاشیستی و راسیستی از همه بلندتر بود. آنها صرف ذبح بی مرز معیشت توده های کارگر برای نجات هستی سرمایه را کفاف نمی دیدند، اصرار داشتند که باید همزنجیران بدون تبار سوئدی این کارگران را به روز سیاه نشاند، باید کل مرزها را بر روی اینان بست، باید هر قطره بهای بازتولید نیروی کار آنها را به جوی سود سرمایه افزود. دولت سوسیال دموکرات بورژوازی در پیچ و خم این غوغاها و شاخ و شانه کشیدن ها نتوانست وجه تمایز حتی نامحسوس خود با رقبا در چگونگی سازماندهی شبیخون های سرمایه علیه زندگی توده های کارگر را حفظ کند، نتوانست میان نیازهای واقعی سرمایه به سلاخی معیشت کارگران و میزان آمادگی قربانیان برای این شبیخون ها پل بندد، به همین دلیل لرزان و افتان امروز و فردا کرد تا وقت تسلیم بودجه دولتی به پارلمان رسید. هر دو بلوک طرح بودجه خود را به پارلمان آوردند. سوسیال دموکراسی به تمامی دریوزگی ها آویخت تا شاید دل سنگ رقبای راست تر را به دست آرد اما حریفان حاضر به همدلی نشدند. آنها با تکیه بر آراء حزب فاشیستی، راسیستی دموکرات های سوئد بودجه تنظیمی خود را به تصویب رساندند و به سوسیال دموکراسی هشدار دادند که سوای همنوائی جامع الاطراف و بدون اگر و اما با آنان در برنامه ریزی مرگبارترین و بشرستیزترین تعرضات سرمایه به معیشت روز کارگران راه دیگری وجود ندارد. حزب سوسیال دموکرات در مقابل اخطار رقیبان چند راه در پیش روی داشت که از میان همه آنها باید یکی از این دو راه زیر را انتخاب می کرد، یا افتخار پاکاری راست ترین احزاب بورژوازی را بپذیرد و مجری بلااراده طرح بودجه آنها برای چرخش امور سرمایه داری و سلاخی باز هم موحش تر توده های کارگر شود، یا اینکه خواستار تکرار سناریوی انتخاباتی و آزمون دوباره شانس خود برای سکانداری سفینه هستی سرمایه داری گردد. حزب راه دوم را ترجیح داده است، اما نه فقط سران سوسیال دموکراسی که تمامی احزاب بورژوازی حداقل با همان عقل خود که عقل سرمایه است می دانند که مشکل نه برگزاری مجدد سناریوی انتخاباتی بلکه فرسودگی و انحطاط احتراق آمیز چرخه بازتولید سرمایه است. همه آنها را این می دانند و به همین دلیل هم شالوده هر کار و مبنای هر دم و بازدم خود را این قرار داده اند که آخرین لقمه نان کارگران را زادراه بقای سرمایه داری سازند. کل احزاب بورژوازی از راست ترین محافظه کاران تا سوسیال دموکرات و یدک کشان نام چپ برای این کار مصمم هستند، سوسیال دموکراسی اگر نه در چند ماه آینده اما در انتخابات بعدتر راه تشکیل دولت ائتلافی با رقبای محافظه کار و جریانات اولتراراست را پیش خواهد گرفت، همه آنها در همه زمینه ها همدل خواهند شد، متحدتر از امروز بشرستیزترین یورش ها را به زندگی توده های کارگر سازمان خواهند داد. ژست دروغین ابراز تمایز از حزب فاشیستی و نازیستی طبقه خود را به کنار خواهند انداخت. فاشیسم با قدرت کافی اعلام داشته است که هیچ کدام از دو بلوک بورژوازی را در صورت امتناع از قبول خواست هایش شانس زمامداری امور سرمایه داری نخواهد داد. طغیان تناقضات سرمایه و آتشفشان مشتعل بحرانها از بورژوازی می خواهد که برای بقای این نظام داعش وار و بوکوحرام صفت به هر چه معیشت، رفاه یا کاریکاتور حقوق انسانی است حمله ور شوند. سرمایه داری وارد فازی گردیده است که دولت ها و دولتمردانش، برنامه ریزان و اندیشمندانش، سوسیال دموکرات و محافظه کارش، راست ها و چپ هایش مجبورند همگی القاعده ای اندیشند، جمهوری اسلامی وار عمل کنند، به بدترین شکلهای فاشیسم و نازیسم آویزند و به هر سبعیتی توسل جویند. بورژوازی می داند که چرخه هستی سرمایه نمی چرخد و همه کارهای بالا را برای ادامه چرخش آن انجام می دهد. مشکل این طبقه فقط آنست که نمی داند این چرخه نهایتاً نخواهد چرخید، اما معضل کارگران در شناخت وضع روز، صد چندان است. جنبش کارگری زیر فشار لایه های متراکم توهم این را مشغله روز خود نساخته است که کل شبیخون ها و حمام خونهای تا کنونی سرمایه علیه زندگی او صرفاً نشانه های در راه بودن طوفان های توحش بعدی است. هیچ چیز فاجعه بارتر از این نیست که کارگر سوئدی اینک کل دار و ندار هستی خود را به این آویخته است که آیا باید زمام قربانی شدن خویش و نسل های بعدی خود در آستان بقای سرمایه داری را به نتیجه مضحکه « انتخابات»، به دست نیروهای راست، « چپ» یا نازیست و فاشیست بورژوازی بسپارد. این فاجعه با اینکه واقعیت حی و حاضر موقعیت طبقه کارگر جهانی است اما حتی تصورش هم فاجعه بار است. توده های کارگر دنیا اگر بناست از تیغ شبیخون های لحظه به لحظه سرمایه بگریزند باید بساط پارلمان، آویختن به این یا آن بلوک بورژوازی، بستن دخیل به رفرمیسم راست سندیکالیستی و همه گمراهه رفتن های تا امروزی را در هم پیچند، باید دست به کار ساختن شوراهای خود شوند، شورائی، ضد سرمایه داری و سراسری متشکل گردند، از درون شوراهای سرمایه ستیز خود به بورژوازی اخطار کنند که آماده اند تا رابطه خرید و فروش نیروی کار را از میان بردارند، تا به جدائی خویش ار کار و محصول کارشان پایان بخشند، تا هر چه کار و تولید است را از رابطه تولید سود رها کنند و در راستای پاسخ به نیازهای تعالی جسمی و فکری انسان ها برنامه ریزی نمایند. کارگران اگر چنین نکنند، سرمایه با آنان آن خواهد کرد که تا همین لحظه حاضر با بیش از ۴ میلیارد سکنه کره زمین کرده است. خاکستر شدن در میان شعله های فقر و فلاکت و جنگ و قحطی و بیماری و نبود آب و دارو و درمان و آموزش، انواع فاجعه های زیست محیطی و همه آنچه که گسترش روزمره آنها شروط لازم باقی ماندن سرمایه داری است

 

فعالین جنبش لغو کار مزدی

دسامیر ۲۰۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.