بن بستها انبوهند و کوبنده ترین آنها خارج بودن توده کارگر از سنگر پیکار ضد سرمایه داری است. ما در جامعه ای با دو طبقه اساسا متضاد، متخاصم، درحال جدال زندگی می کنیم. طبقه ای که کل سرمایه ها، دارائی ها، امکانات، کوهسار عظیم ارزش ها را می آفریند، در همین سال گذشته، در تلاطم کوبنده ترین بحرانها، زیر فشار گسترده ترین تحریم های بین المللی، در سینه کش وضعی که نرخ افزایش سالانه هزینه تولید میان ۱۲۰ تا ۲۰۰% سیر می کرده است، باز هم حداقل ۵۲ هزار تریلیون تومان ارزش جدید، در شکل وسائل تولید یا مصرف ایجاد نموده است، طبقه ای که از کل این رقم، کمتر از ۲۰۰۰ تریلیون تومانش (حدود ۳،۸%) را به مثابه بهای بازتولید نیروی کار، برای بازهم کار کردن، تحمل استثمار مشدد، گرسنگی کشیدن، ذلیل زیستن دریافت کرده است و مابقی یعنی ۲۵ برابر دریافتی اش را به طور کامل از دست داده است. جامعه ای که کارگرانش چنین وضعی دارند. طبقه دیگر را سرمایه داران تشکیل می دهند که از ۵۲ هزار تریلیون محصول اجتماعی سالانه بالا، ۵۰ هزار تریلیون را از دست خالقان واقعی آنها، از دست کارگران خارج و به تصاحب خود در آورده اند، سرمایه الحاقی کرده و بر کوهساران سر به فلک کشیده سرمایه های پیشین افزوده اند. بخش مهمی از آن را هم هزینه استحکام باروی قدرت، ماشین دولتی، نظم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ایدئولوژیک، اجتماعی سرمایه داری و سرکوب فیزیکی و فکری توده کارگر ساخته اند.
طبقه اخیر در سرشت خود متشتت است. لایه ها، احزاب، دستجاتش فقط در یک چیز وحدت دارند، اینکه تا آخرین نفس، با هم یا جدا از هم، شریک یکدیگر، گرگ همدیگر، مثل روحی واحد در کالبدهای کثیر ازنظام گند و خون سرمایه داری دفاع نمایند، بقای بردگی مزدی را با درندگی، هولوکاست آفرینی بر طبقه کارگر تحمیل کنند و کشتی این نظام را از خطر موج پیکار طبقاتی توده کارگر نجات دهند. این تنها مفصل اتحاد آنها است. در همه مسائل دیگر متفرق و دچار اختلاف هستند، ریشه تفرق آنها در حجم سودها، سرمایه ها، شرائط ارزش افزائی سرمایه، طول و عرض مالکیت ها، سهم در ماشین دولتی و ساختار قدرت سیاسی، نقش در برنامه ریزی پویه بازتولید سرمایه اجتماعی، در یک کلام چگونگی حفظ نظام سرمایه داری، تحمیل آن بر طبقه کارگر و توزیع حاصل استثمار کارگران میان خویش است. آحاد و دستجات این طبقه درنده تر از وحوش بادیه بر سر این سهم ها، نقشها، موقعیت ها با هم جنگ دارند. به این ترتیب سرشت لایتغیر هر جامعه سرمایه داری است که پهنه دو نوع جنگ بی پایان است. جنگی میان دو طبقه سرمایه دار و کارگر و جنگ میان وحوش سرمایه دار بر سر سهام سود، مالکیت، قدرت و سرمایه آفریده توده کارگر.
مناقشات درون طبقه اخیر باید به نفع طبقه نخست باشد اما تاریخا معکوس بوده است و عظیم ترین بلیه ها را بر سر توده کارگر، بر سر کل بشریت آوار کرده است. تمامی جنگهای جهانسوز و بشرستیز تاریخ سرمایه داری را بخشهای مختلف همین طبقه حول توزیع سهام سود، مالکیت، قدرت، حاکمیت راه انداخته اند. هر دو جنگ امپریالیستی اول و دوم که سراسر جهان را بمباران، مسیل سونامی خون و کوره مشتعل کشتار صدها میلیون انسان کرد توسط قطبهای متخاصم همین طبقه و با هدف بازتقسیم حاصل استثمار توده های کارگر یا سایر زحمتکشان دنیا راه افتاد. کل این مصیبت ها که تاریخ از توصیفش عاجز و شعور بشر از مرورش شرم دارد فقط بخشی از عوارض جدال سود، قدرت و حاکمیت میان سرمایه داران است. بخش دیگرش برای توده کارگر از این هم سهمگین تر بوده و می باشد. هرکدام از لایه ها و دستجات طبقه سرمایه دار اولا: الگو، استراتژی، راهکارها و نقشه عمل های خاصی برای تضمین بقای سرمایه داری و تحمیل این نظام برتوده کارگر دارند، ثانیا: بخش یا بخشهائی از بورژوازی همواره درموقعیت اپوزیسیون قرار دارد. از حضور مستولی درماشین دولتی معزول است، در برنامه ریزی چرخه تولید و نظم سرمایه، نقش اثرگذار ندارد، الگوها، راهبردها و راه حلهایش مورد بی مهری است. این طیف در خیلی از موارد با رقیبان حاکم، سر دعوا دارد و همین دعوا است که گدازه های مذاب توهم را بر شعور توده کارگر جاری و پویه شناخت کارگران را در خود ذوب می سازد. هر فرقه اپوزیسیون همسان حاکمان، خود را سکاندار کشتی رهائی کل جامعه می داند ، هر چه رسانه در دسترس دارد را تریبون توصیف معجزه گری خود می کند. می گوید طرح اعتلای صنعت، شکوفائی تولید، بالا بردن قدرت رقابت سرمایه ها، پرخروش سازی رود سود سرمایه داران، کلید طغیان رفاه، بی نیازی، آزادی بی قید و شرط، حقوق اجتماعی، زندگی انسانی کارگران!! همه، هم آمیز و یکجا، در دستهای اوست. از دولت رنگین کمانی، حاکمیت تکثرگرای جادوگر، قانون، پارلمان، مدنیت منزه از رنگ طبقاتی!! سخن می راند و جهان را از آوازه رهائی آفرینی خود پر می کند، با این حرفها، تلاش، تبلیغات، چشم اندازسازیها به شستشوی مغزی توده های کارگر می پردازد، می داند که بدون مهندسی افکار این طبقه، بدون همراه سازی کارگران، بدون آنکه طبقه کارگر را مرکب راهوار معراج خود به عرش قدرت کند، بدون اینها قادر به هیچ کاری نیست، بر همین اساس همه توان توهم آفرینی، دروغ پردازی خود را برای تبدیل توده کارگر به پیاده نظام خود به کار می گیرد.
اپوزیسیون های بورژوازی از راست تا چپ با طبقه کارگر چنین می کنند، در سراسر دنیا چنین نموده اند و با این کار، توده کارگر را از میدان واقعی کارزار طبقاتی و از سنگر جنگ ضد سرمایه داری بیرون می آورند، پیچ و مهره ماشین جدال برای جایگزینی رژیمی با رژیم دیگر می کنند. مخوف ترین سیاهچالی که دراین گذر پیش پای طبقه کارگر قرار می دهند «همه با هم بودن» و «جبهه واحد سرنگونی طلبی» است. بورژوازی اپوزیسیون در نهایت فریبکاری عربده سر می دهد که «همه با هم» باشیم!!. «ایرانی هستیم»!! «کارگر و سرمایه دار «بنی آدم اعضای هم»!! هستند»!! پای نجات میهن در میان است!! دشمن واحدی داریم!! این دشمن رژیم حاکم است!! وقت جدال کارگرعلیه سرمایه دار نیست، همه با هم باید قدرت سیاسی حاکم را به زیر کشیم، با این کار همه مشکلات حل و جهان آبادان می گردد!!
کار اپوزیسیونهای بورژوازی تزریق این سموم در شعور توده های کارگر است، همیشه و همه جا چنین می کنند و با اوج گیری بحرانها، خیزش توده ها، مشتعل شدن هرچه بیشتر خشم و قهر کارگران، فروغلطیدن رژیم به ورطه فروپاشی، دامنه فعالیتشان وسعت می گیرد، بر فریبکاری خود می افزایند، دست به افزایش توان خویش می زنند، به سراغ قطبها، دولت ها، بلوک بندیهای بین المللی حامی خود می روند، به هر توطئه ای دست می یازند، در همه این عرصه ها، تقلاها، دسیسه پردازیها، بر طبل «همه با هم بودن»،«جبهه متحد سرنگونی طلبی» می کوبند. ماجرا به همین جا ختم نمی شود، سرمایه و بورژوازی به مثابه سرمایه شخصیت یافته، مثل هر طبقه مسلط اجتماعی، میلیونها بار بیشتر و قاهرتر از همه طبقات مستولی پیشین، فکر، باور، ایدئولوژی، راهبرد، راه حل خود را در شعور توده های کارگر کشت می کند و به بار می نشاند، با شستشوی مغزی و معماری فکر کارگران کاری می کند که آنان خود «آتش به اختیار»، بدون نیاز به دستور و حضور آمر، همان کنند که سرمایه داران احتیاج دارند.
آنچه الان، در جامعه ایران، میان معترضان کارگر شاهدش هستیم، همین فاجعه، اجرای سیستماتیک و آتش به اختیار عوامفریبی ها، گمراهسازیهای بورژوازی است. ظاهر ماجرا آنست که برای اولین بار بخشهایی از طبقه کارگر، زن، مرد، دانش آموز، دانشجوی این طبقه بدون آویختگی به هیچ اپوزیسیون بورژوازی، حتی با نفرت از سلطنت طلبان، برائت از مجاهدین، جمهوریخواهان، سایر مافیای شکارچی قدرت، شعار سرنگونی رژیم اسلامی سر می دهند. رخدادی که بی سابقه است. شایسته بیشترین ستایشها، ارجگزاریها است، طلایه بالندگی پردرخشش رهائی طلبی خودپوی کارگری است. آنچه اتفاق افتاده واجد همه این اوصاف و اهمیت ها است اما این به هیچ وجه کافی نیست معضل اساسی بسیار سخت جان، زمخت و پرقوام بر سر جای خود باقی است، فاجعه همان است که بالاتر اشاره شد. معترضان از نیروها و دستجات فرصت طلب بورژوازی تبری می جویند، ابراز تنفر می کنند اما خود عملا همان می کنند که اپوزیسیون ها می خواهند!!، راهی را می روند که آنها آرزو دارند!!، شعارهائی را سر می دهند که حرف دل آنان است!!، بخش برخاسته طبقه کارگر در شرائطی که دنیا را مسحور جسارت ها، شجاعتها، فداکاریها، عزم راسخ و اراده استوار خود کرده است، در روزهائی که مقاومت پرشکوه مهاباد، بوکان، سقز، سنندج و مریوان را به نمایش می گذارد، در متن خیزش سراسری شکوهمندی که از کرانه خلیج تا سرخس و از دشت های تفتیده مکران تا جبال یخ زده سبلان راه انداخته است، کل صدر و ذیل این خیزش پرخروش را در سرنگونی طلبی فراطبقاتی، «همه با همی»، بدون افق شفاف و کنکرت اجتماعی، فاقد هویت مستقل کارگری و ضد سرمایه داری منجمد ساخته است. «همه با هم بودن»، و «جبهه متحد سرنگونی طلبی» را بیرق کارزار کرده است، به درستی، مسلما درست، آهنگ سرنگونی ساز می کند اما در باره بعد از سرنگونی، معاش، رفاه، حقوق، آزادی ۶۰ میلیون نفوس توده کارگر، سرنوشت کار، تولید و زندگی این طبقه پس از سقوط اختاپوس اسلامی سرمایه داری لام تا کاف صامت است، هیچ نکته زمینی مشخصی بر زبان نمی آرد!! این همان است که اپوزیسیونهای فرصت طلب و شکارچی قدرت می خواهند. همان چیزی است که بلوک بورژوازی درنده مترصد برپائی گوادولوپ نوین می خواهد. حادثه سیاهی که در شرف تکوین است، موجودات مریخی مجعولی که از ۶۰ میلیون نفوس توده کارگر ایران، هیچ کس نامشان را نشنیده، یک روز در الیزه، روز دیگر در کاخ سفید، دقایقی بعد در عمارت رضا پهلوی، فردای آن روز در اجلاس سازمان ملل، روز بعدترش در کنفرانس هالیفاکس بر کرسی نمایندگی جمعیت معترض ایرانی جلوس می کنند!!، خطابه پشت سر خطابه قرائت می نمایند، به مکرون، شولز، سوناک، بایدن دستور می دهند!! آنها را به خاطر تأخیر در راه اندازی گوادولوپ موعود آماج ملامت می گیرند. مکرون که در ۹ سال ریاست جمهوری خود هیچ سخن هیچ معترض فرانسوی را لایق شنود نیافته است، به طرفة العینی در مقابل بیان ساحره فرشته مأمور میلیونها معترض ایرانی!!، قبض روح می شود، به خاطر اهمال کاریهای تا حالش استغفار می کند و قول می دهد که از این پس در رکاب خواهد بود!!. بحث یک، ده، صد مورد نیست. بازار بدیل سازی و رونمائی از رژیم آتی همه جا داغ است، بر هر تظاهرات خیابانی خارج کشور نام فردی خاص می کوبند و بلادرنگ این نام را به لیست حواریون «رضا پهلوی» می افزایند. غولهای رسانه ای فارسی زبان همه گورستانها را می کاوند تا تکه استخوانی از رژیم سلطنتی قتل عام آفرین سابق سرمایه به چنگ آرند و شرح معجزات، کرامات صاحب استخوان را موضوع مناظرات روز سازند. از این هم وحشتناک تر، در «دائرة المعارف» موسوم به «ویکی پدیا» از قول «شورای سازمانده اعتراضات کارگران پیمانی نفت»، روز روشن به وقیح ترین شکل جعل می کنند که گویا این شورا کمیته ای از زیر مجموعه های جمعیت معروف به «شورای دوران گذار» است!!.
آیا آنچه در بالا آمد، تکاپوها، هیاهوها، نبش قبر کردنها، کاریکاتور پردازیها، رؤیابافیها از جانب اپوزیسیونهای رسوای بورژوازی یا دولت های حامی، گواه شکل گیری بدیلی جدی برای فاشیسم هار اسلامی حاکم بورژوازی و عزم مصمم دولتهای رقیب این اختاپوس برای تسویه حساب فرجامین با رژیم اسلامی است. بدون تردید چنین نیست. آنچه زیر نام اپوزیسیون وجود دارد تا آنجا از درون پوسیده، از بیرون فرسوده، رسوا، منزوی، بی تأثیر، فاقد مقبولیت است که نه فقط خودش یارای هیچ میدانداری ندارد، که هیچ قطب یا دولت بورژوازی نیز حاضر به تحمل هزینه امامزاده کردنش نمی باشد. تا جائی که به دولت ها مربوط است، آنها با یک تیر دو شکار را پی می گیرند، از یک سوی می کوشند تا کل امکانات و حوادث را وثیقه فشار مؤثرتر بر جمهوری اسلامی برای متقاعد نمودن رژیم به همسوئی با بلوک بندی غربی سرمایه جهانی سازند، از سوی دیگر متناسب با شرائط، سیر رخدادها، ظهور و افول نیروها، داده های لازم آلترناتیویابی را هم پیدا و به رایانه های دخالتگری خویش تحویل می دهند. واقعیت نقش بازی اپوزیسیون ها و دولت ها تا لحظه حاضر فراتر از این نیست، معضل بنیادی همان گونه که گفته شد، نه اینها که پاشنه آشیلهای شکست زای دیگر است. این جنبش با آنکه به هیچ اپوزیسیون، حزب، فرقه بورژوازی آویزان نیست بازهم فاقد هر میزان چشم انداز روشن و سنجیده طبقاتی است. فریاد می زند که رژیم اسلامی حاکم را نمی خواهد، از شریعت بیزار است، خواستار نابودی ولایت فقیه است، ضد حجاب اجباری است، آپارتاید وحشیانه جنسیتی، مردسالاری، قیمومت مرد بر زن، قانون شرعی حضانت اولاد، احکام تنفرآمیز ارث، قصاص، دیه، سنگسار را شرم آور و توهین به شرافت و حرمت انسان می بیند، حاضر به تحمل حکومت دینی نیست، شیفته و شیدای آزادی است، آتشفشان قهر علیه ناحقیها است. غرب ستیزی حاکمان دینی را هم نمی خواهد و با سکنه هیچ کشوری سر جنگ ندارد.
«آرمانهای» حاضر معترضان در همین حد است اما فرض کنیم لیست بالا خیلی طولانی تر گردد. برچیدن بساط بیکاری، محو گرسنگی، کندن ریشه فقر، پایان دادن به گورخوابی و بی سرپناهی، علاج بی آبی، بهداشت، درمان، آموزش مجانی، زندگی مرفه انسانی برای همگان، مبارزه علیه آلودگیهای زیست محیطی و خیلی مطالبات عاجل یا استراتژیک دیگر هم به این لیست اضافه شود. فرض خویش را کامل تر کنیم و چنین انگاریم که معترضان پرخروش خیابان ها، دانشگاهها، دبیرستانها، محلات، همه این خواست ها را فریاد می زنند، به آنها عشق می ورزند و آماده اند که تا آخرین نفس برای حصول آنچه می خواهند بجنگند!! بسیار خوب! پرسش اساسی آنست که این خواست ها، انتظارات، آرزوها، آرمان ها چگونه، در کدامین فرایند قرار است محقق گردد؟ تضمین تحقق آنها از کجا می آید؟ حصول آنها با کدام سدها و موانع مواجه است؟ این سدها چگونه شکسته و برچیده می شوند؟ کدامین نیرو یا نیروهای اجتماعی میداندار ایفای این نقشند؟ طوماری از پرسش ها که شمار آنها دهها برابر خواسته ها است اما پاسخ خیزش اعتراضی روز به کل این سؤالات تا لحظه حاضر یک چیز است. «همه با هم، متحد و یکصدا، در جبهه ای واحد، بدون هیچ تفرقه و اختلاف، جمهوری اسلامی را ساقط سازیم، همه چیز برای بعد، با سقوط این اختاپوس همه مشکلات حل خواهد شد، زمین و زمان بهشت خواهد گردید»!! ( احتمالا مثل بهشت قران، با مقداری شیر، چندتا انجیر و چند متر استبرق) و این همان سمی است که اپوزیسیون های مختلف بورژوازی به مغز کارگران تزریق و در شعور آنها کشت کرده اند.
توده در حال خیزش و طغیان، با بی اعتنائی به پرسش های بالا و بسنده کردن به سرنگونی طلبی توخالی فراطبقاتی، از یاد می برد که در جهنم گند و خون و بربریت سرمایه داری زندگی می کند، جهنمی که کانون جنگ همه جا جاری و غیرقابل تعطیل دو طبقه استثمارگر و استثمارشونده، مسلط و فرودست، حاکم و محکوم است. فراموش می کند که در این دوزخ مشتعل بشرسوز، دولت، کل قدرت سیاسی، ساختار نظم اجتماعی، شریعت، سکولاریسم، مدنیت، قصاص، اسلام، میهن، سلطنت، ولایت فقیه، اسطوره کورش، دعای جوشن کبیر، همه و همه عصای دست سرمایه و ابزار اعمال حاکمیت سرمایه داری هستند. حجاب، احکام شریعت، آپارتاید جنسیتی ماوراء افراطی اسلامی، سنگسار، دیه، حد شرعی و مانند اینها بدون شک زلزله ویرانگر جسم و فکر انسانند، هر یک جدا، جدا برای راه افتادن شورش ها، طغیانها، سرنگونی طلبی ها کفاف می دهد، جای حرفی نیست، اما رژیم بانی و آمر این بربریت ها، از سر سرگرمی، تفنن، برای تقرب به عالم بالا، ثواب اخروی دست به اعمال آنها نمی زند، از یکایکشان به عنوان سلاح قدرت، ابزار تضمین حاکمیت، حربه رفع خطر، سود می جوید. جمهوری اسلامی دولت سرمایه است. سرمایه دولت شده است، سرمایه داری است که بربرمنشانه ترین قوانین را از گورهای تاریخ نبش و به عنوان سلاح سرکوب توده معترض به کار می گیرد، حتما گفته خواهد شد که دولت های دیگر هم قدرت سیاسی سرمایه اند اما چنین نمی کنند. این حرف غلط نیست، رژیمها با اینکه همگی نهاد برنامه ریزی، نظم و اعمال حاکمیت سرمایه اند، در سرکوب توده کارگر، سلب آزادی ها، کشتار حقوق اولیه افراد، تشدید استثمار، ستم، گرسنگی، فقر، آوارگی طبقه کارگر، بمباران معاش و مایحتاج اولیه زندگی این طبقه عین هم نیستند، در این هم شکی نیست، اما ریشه تفاوت ها در مذهبی یا سکولار بودن، لائیک یا دینمدار بودن، محافظه کار یا لیبرال بودن، فاشیست یا سوسیال دموکرات بودن آنها نیست، بالعکس فقط اوج و افت مبارزه طبقاتی جاری، قدرت پیکار توده کارگر، سهم سود طبقه سرمایه دار از کل اضافه ارزشهای بین المللی، بضاعت سرمایه داران و دولت آنها برای عقب نشینی در مقابل انتظارات عاجل و آتی جنبش کارگری است که این طبقه یا حاکمانش را به سوی این و آن الگو، ایدئولوژی، شیوه اعمال حاکمیت، دیکتاتوری فاشیستی، دینی، نژادی یا رخت و چوب پرفریب دموکراسی، مدنیت، حقوق بشر می راند. جای سخن در این زمینه زیاد است، عجالتا در باره جهنم سرمایه داری ایران و خیزش روز توده عاصی بحث می کنیم، کارگر ایرانی می داند، در صد سال اخیر دریافته است و اگر تا حال یقین نکرده است مجبور است دریابد که در چهاردیواری دوزخ بردگی مزدی، مستقل از دینی، سکولار، جمهوری، سلطنتی، غربی یا شرقی بودنش، هیچ منفذی به سوی هیچ میزان آزادی، حق، رفاه، خلاصی از گرسنگی، فقر، فلاکت، گورخوابی باز نیست. در همین راستا مجرد سرنگونی رژیم حاکم هم علاج درد نیست، صرف سقوط این رژیم در بهترین فرض ممکن، وقتی که ابر، باد، مه، خورشید، فلک همه در کار و بر وفق مراد باشند، شاید و فقط شاید بساط شریعت را جمع کند، قانون حضانت فرزند، قصاص، ولایت فقیه، حجاب اجباری، فشارها و محدودیت های آزار دهنده دینی را برچیند، شاید در متعالی ترین حالت به چنین فرجامی انجامد یا مطابق نسخه پیچی ها به «پس گیری زندگی» منتهی گردد!!. چیزی که ستیغ انتظار پرچمداران «انقلاب» «زن – زندگی – آزادی» است!! اما حتی اگر چنین شود سوای مصداقی برای طنز منسوب به «منتظری» هیچ چیز دیگر نخواهد بود. شایع است که در هفته های نخست بعد از بیست و دوم بهمن، جمعیتی جلو خانه قائم مقام جمع شدند و فریاد زدند که بیکارند، گرسنه اند، آهی در بساط ندارند، انقلاب کرده اند، روزگارشان بدتر شده است. منتظری گوش داد و ضمن همدلی دعوت به صبر نمود. گفت که مشکلات رفع می شود، برای اشتغال فکری خواهد شد، گرسنگان سیر می گردند، روزگار غم پایان می آید، «همه چیز خوب، خوب، مثل زمان شاه خواهد شد»!! «باز پس گیری زندگی» مورد نظر «انقلابیون» نیز چیزی فراتر از این را افاده نمی کند. افقی که اپوزیسیون های بورژوازی نه فقط فراتر از آن هیچ چیز در چنته ندارند که در وعده نمودن همین نیز کهکشان دروغ ها، تحریف ها، شعبده بازی ها را به هم می بافند و توده کارگر حتی با حصول آن نه فقط شاهد هیچ بهبودی در هیچ گوشه زندگی خویش نخواهد بود که باید آماده تحمل شرائطی موحش تر از وضعیت روزش باشد.
خیزش اعتراضی حاضر با بسنده کردن به سرنگونی، سکوت در باره مبارزه طبقاتی و کارزار ضد سرمایه داری، عملا به استقبال فاجعه بارترین شکست ها می رود. اینکه جنبش جاری قادر به سقوط جمهوری اسلامی است یا نه؟ جای حرف فراوان دارد، یک چیز بدیهی است، فاشیسم دینی حاکم برای بقای خود از هیچ سبعیت، هولوکاست آفرینی، حتی ریختن دهها میلیون نفوس توده کارگر به کوره های آدم سوزی دریغ ندارد، برای ماندگاری خود، بر سر بزنگاه حساس اجبار، از ادغام در نظم نسخه پیچی امریکا هم ابا نمی ورزد، میان پالایش پیرایه های اسلامی و ادامه حاکمیت نیز قطعا دومی را انتخاب می کند، فروپاشی درونی این اختاپوس هم به سادگی سلف خود اتفاق نمی افتد، با همه اینها فرض کنیم که جنبش اعتراضی روز طغیان آمیزتر، سرکش تر، مشتعل تر گردد و رژیم را ساقط سازد، از این نیز فراتر، چنین پنداریم که جمهوری اسلامی سرنگون شده است و خیزش جاری با آرایش، ظرفیت، ترکیب قوا، رویکرد و مشخصات موجودش می خواهد جایگزین رژیم حاکم گردد؟ سؤال جدی و حیاتی آنست که چه خواهد کرد، جنبشی که فاقد هر میزان بار طبقاتی ضد سرمایه داری است، جنبش آویزان به شعار مریخی، فراطبقاتی «زن، زندگی، آزادی»!! جنبشی که از ترنم سرمایه ستیزی هراس دارد، از نام کارگر و بیان تعلق طبقاتی خود فرار می کند، در گمراهه «همه با همی» سرگردان است، دنیا را خیره جسارت، شور، حماسه زائی خود کرده است اما هویتش نه با عزیمت گاه زمینی طبقاتی و چشم انداز رهائی انسان از سیطره مناسبات سرمایه داری، بلکه فقط با شجاعت و شورآفرینی سرنگونی طلبانه ممهور است، چنین جنبشی درفردای سرنگونی چه سرنوشتی خواهد داشت؟ با فقر، فلاکت، گرسنگی، گورخوابی، حاشیه نشینی، با محرومیت انفجارآمیز دهها میلیون کارگر از آموزش، بهداشت، درمان، حداقل معیشت و رفاه انسانی، با آلودگی های رعب آور زیست محیطی، کوهساران سر به فلک کشیده مصیبت هائی که یکایک آنها مولود سرمایه داری هستند چه خواهد نمود، چه می تواند بکند؟، از کدامین ظرفیت برای برداشتن این یا آن گام برخورداراست؟!. خیزش خیابانی موجود در مقابل این پرسش حیاتی، بنیادی صامت است، یگانه جوابش آنست که «همه با هم، پیش به سوی سرنگونی» و اینکه با سقوط رژیم اسلامی «همه چیز خوب، خوب، خواهد شد»!! بیائید برای لحظه ای سینه توهمات را بشکافیم و فردای به اصطلاح پیروزی خیزش سرنگونی طلبانه فراطبقاتی بدون بار ضد سرمایه داری را دقیق تر پیش روی خود مجسم کنیم. تصور کنید که تا سقوط رژیم پیش رفته ایم، ۶۰ میلیون نفوس توده کارگر متشتت و فاقد هر میزان صف آرائی آگاه ضد سرمایه داری است، عظیم ترین بخش توده کارگر در اعتصاب و اعتراض برای دستیابی به نان بخور و نمیر و ادامه بردگی مزدی است. این توده وسیع و کثیر در همان حال که آفریننده کل سرمایه ها، ثروت ها، امکانات، ارزشها است هیچ گام مؤثری برای ارتقاء خود به یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری برنداشته است. مشق پیکار رادیکال سرمایه ستیز نکرده است، فاقد حداقل استخوان بندی و سر آگاه طبقاتی است. سرمایه داری را ایستگاه آخر تاریخ می داند، ستیغ انتظارش همچنان کارگر ماندن اما بهره مند از «آزادی»، «حق»، «امنیت»، معاش اولیه است. توده عظیم کارگر اسیر چنین وضعی است، همزمان نرخ استثمارهای ۱۵۰۰ درصدی شیرازه هستی او را از هم پاشانده است، آب ندارد، نان ندارد، برای درمان کودک سرطانی خود وجودش را می فرساید، اما دستش خالی است و هیچ بیمارستانی، پزشکی، درمانگاهی او را راه نمی دهد، زیرفشار گرسنگی مجبور به تن فروشی است، بازار سرمایه داری آکنده از مواد مخدر است و نسل جوان طبقه اش بیکار، خسته و کوفته از جستجوی شغل تنها طریق زنده ماندن را فروش نیروی کار به سرمایه دار تاجر مواد مخدر می بیند، شمار کثیری از کارگران هم مشغول فروش کلیه و سایر اعضای بدن برای سیر کردن اولاد گرسنه خویش هستند. «انقلاب زن، زندگی، آزادی» به بار نشسته و معترضان نشان افتخار بر سینه، بیرق پیروزی بر دوش، سرود آزادی می خوانند، حق هم دارند زیرا حجاب اجباری اختیاری گردیده است، کابوس ولی فقیه عجالتا به غیبت رفته است، «ایران آزاد گردیده است»!! «زندگی پس گرفته شده است»!!، شریعت به گورستان رفته است، حضانت فرزند هم حق مادر گردیده است، هر چند که مادر بیکار است و از گرسنگی شیرش خشکیده است. در این میان، در این تاریکی زار آکنده از بیرق های پیروزی، سرشار از سرودهای سرخ و سفید آزادی، نظام سرمایه داری هم خشمگین، قاهر، غران، منتظر بازسازی نظم اقتصادی، سیاسی، خروج از بحران، آغاز رونق، از سرگیری اعتلای انباشت، توسعه طلائی صنعت، صعود به قله رفیع رقابت، احراز سهم خیره ساز در اضافه ارزشهای بین المللی است. اگر کارگران به گرسنگی، گورخوابی، بی دکتری، فقر عادت دارند، اگر چپ منجی طبقه کارگر سر دادن سرود رهائی بر بام سهمگین ترین شکست های جنبش کارگری را غنیمت رونق دکه های سوداگری می بیند، سرمایه داری اصلا اهل این تحمل ها، سرگرمی ها نیست، در همان دقیقه سرنگونی، زمین و آسمان زندگی توده کارگر فاقد هر گونه آرایش قوا و صف آرائی ضد بردگی مزدی را آکنده از اخطار خواهد کرد که به مراکز کار خود باز گردید، انقلاب کرده اید، باید بسیار بیشتر از پیش کار کنید، «ایران را آزاد کرده اید»، «زندگی را پس گرفته اید»!! مملکت مال شماست، کار، کار، تحمل نرخ استثمارهای ۲۰۰۰ درصدی بجای ۱۵۰۰ درصدی بزرگترین فداکاری است، قبول فقر، گرسنگی، شرائط کار مرگبارتر برای اعتلای «صنعت ملی» افتخار است!! روان کورش نگران آینده ایران است. سرمایه از زبان مالکان جدیدش این اخطارها را نه با سرودهای حریرگون بیرق افرازان «انقلاب زن، زندگی، آزادی» که با ارتش، پلیس، میلیس توده ای و صدها «نیروی انقلابی» قاهر سرکوبگر «ملی» به بوته اجرا می گذارد، درست همان گونه که بورژوازی فاشیست اسلامی در روزهای بعد از ۲۲ بهمن به اجرا نهاد. مشکل قرار نیست به همین جا ختم شود، طبقه سرمایه دار در سرشت خود متشتت است و گرازان خون تشنه اپوزیسیون پیشینه این طبقه که در فردای سرنگونی، خود را فاتحان برحق، حاکمان جدید و مالکان بلامنازع کل حاصل کار و استثمار نسلهای متوالی توده کارگر می بینند، این بار نه در لباس روحانی، نه با عمامه، دستار و لباده عربی که با پاپیون آریائی، منشور کورش، کارنامه شصت ساله مجاهد!!، اکثریتی میراث خوار سیاهکل!! جمهوریخواه لائیک، دموکراسی طلب سکولار، جنگی موحش تر از جنگ وحوش اسلامی دهه های شصت تا امروز را بر سر تقسیم و بازتقسیم سرمایه ها، سودها، قدرت ها و حاکمیت راه می اندازند، این جنگ را هر چه مشتعل تر می کنند و دهها میلیون کارگر را هیزم خشک شعله های آن می سازند. اینها کابوس است یا واقعیت پاسخ ساده نیست اما یک چیز بدیهی تر از بدیهی ترین قضایای هندسی است، از خیزش محبوس در مجرد سرنگونی طلبی، منجمد در مشتی شعارهای فراطبقاتی، فراری از پیکار رادیکال و زنده زمینی علیه نظام گند و دهشت سرمایه داری، بیزار از داشتن هویت و صف آرائی شفاف طبقاتی هیچ گاه، در هیچ کجا، زیر هیچ بیرقی، هیچ لقمه نانی بر سر سفره هیچ کارگری نیامده است، هر چه رخ داده است خلاف این بوده است، انقلاب اکتبر تا امروز نیز در میان کل انقلابات قرن بیستم، بیست و یکم، کارگری ترین، پرشکوه ترین، رادیکال ترین، پرآوازه ترین انقلاب با افقی بغایت درخشان تر بود. سرنوشت آن انقلاب در غیاب سرمایه ستیزی شفاف ضد کار مزدی، غیبت جنبش سازمانیافته شورائی ضد سرمایه داری توده کارگر آن شد که می دانیم، تکلیف «انقلاب»!! «زن، زندگی، آزادی» با همه شکوهش معلوم است. «ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما» از گفتن این سخن نیز دریغ نورزیم که جنبش های فاقد بار طبقاتی ضد بردگی مزدی و منجمد در سرنگونی طلبی توخالی فراطبقاتی اگر در قرن بیستم فرزندان ناهموار اردوگاهی زادند، در قرن بیست و یکم چیزی سوای طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام، جبهة النصره و فجر لیبی تحویل این جهان ندادند. طبقه کارگر ایران اگر بخواهد دچار چنین سرنوشتی نشود فقط یک راه دارد، باید بساط همه با همی را جمع کند و به آتش کشد، طومار سرنگونی طلبی تهی از ضد سرمایه داری را برای همیشه در هم پیچد، شاغل، بیکار، زن، مرد، صنعتی، خانه دار، معلم، نظافتچی، متخصص، ساده، کارگر ساختمان، تکنیسین کامپیوتر، بهیار، پرستار، راننده، مهندس، پزشک، راننده، دانشجو، دانش آموز به مثابه یک طبقه، یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری وارد میدان شوند. در سنگر کارزار واقعی طبقاتی قرار گیرند، آماده تصرف تمامی مراکز کار و تولید، خارج سازی حاصل کار نسلهای متوالی خود از چنگال وحوش سرمایه دار، آماده جامعه گردانی شورائی، سوسیالیستی لغو کار مزدی گردند. میان ما ۶۰ میلیون توده عاصی، معترض و در حال پیکار طبقه کارگر با دار و دسته های فرصت طلب سوداگر قدرت هیچ تجانسی، سنخیتی پیوندی نیست، اپوزیسیون های دکه نشین بورژوازی در داخل یا خارج از هر مسلک، مرام، آئین، سلطنت طلب یا جمهوریخواه، رنگین کمانی!! یا رفراندوم چی به همان اندازه علیه هر نفس کشیدن ضد سرمایه داری ما هستند که حاکمان درند اسلامی ۴۳ سال اخیر و سلف سلطنتی دژخیم آنها بوده و هستند. ما اعتصاب کنندگان مراکز کار، شورشیان خیابان ها معترضان محلات، عاصیان پشت بام ها، خیزشگران دانشگاهها و دبیرستان ها علی العموم احاد جمعیت ۶۰ میلیونی طبقه کارگریم. جنگ واقعی ما در هر سطح و با هر میزان آرایش قوا، جنگی علیه سرمایه است، جنگ را به میدان واقعی خود منتقل کنیم، سرنگونی جمهوری اسلامی را سرنگونی طلبی ضد سرمایه داری سازیم. این کار نه فقط مقدور است که تنها راه است. همه راههای دیگر در بن بست و محکوم به شکست است.
فعالان جنبش لغو کار مزدی
پنجم آذر ۱۴۰۱