سال هاست که جنبش کارگری در وضعیتی قرار گرفته است که گویی منتظر است تا سرمایه هجوم جدیدی را آغاز کند و آنگاه به پا خیزد و اندکی از لطمات این هجوم بکاهد، مثل اینکه اصلا قرار نیست از زیر بیرق نهاد های سرمایه به در آید و گریبان از چنگ سلطه ی سرمایه بیرون کشد، تمکین کار به سرمایه را بر خود مفروض داشته است، مبارزاتش را صرفا در چارچوب سرمایه محدود کرده وخطوط قرمز سرمایه را محترم می دارد.
اما نظام بردگی مزدی با کارگرانی که آفرینندگان تمام سرمایه ی جهانی اند، ستیزی به درازای عمر مناسبات سرمایه دارد، طبقه ی کارگر با هر نفصی ناچار بوده است برای بالا بردن دستمزد و کاستن از طول روز کارش که ابتدائی ترین و محل نزاع همیشگی بر سر تملک ارزش اضافه ی هر چه بیشتر از قبل دزدی سازمان یافته از جوهر کار کارگر بوده اند به مبارزه بر خیزد. طبقه ی کارگر برای دست یافتن به آزادی اش که با دست یافتن به آزادی فروش نیروی کارش به صاحب سرمایه در تمام عرصه های زندگی از او سلب شده است، همواره ناچار به مبارزه بوده است.
در طول سالی که گذشت در ایران مانند بسیاری از کشورهای جهان شاهد اعتصابات بسیار و مبارزات چشمگیر اما پراکنده ی توده های طبقه ی کارگر اینجا و آنجا بوده ایم. سرمایه ی به بحران نشسته ذاتا و منطقا چاره ای جز آن ندارد که بار بحران خود ساخته را بر شانه های کارگران سرشکن کرده و جان آنان را خشت و گل تداوم بنای انباشت سرمایه نماید و کارگران هم که هجوم سرمایه بندها را بر دست و پایشان تنگ تر کرده و کارد را به استخوانشان رسانده است، چاره ای جز مقابله ندارند.
اگر برای بررسی اجمالی علل زمین گیر شدن جنبش کارگری از کارگران عسلویه شروع می کنیم تنها به این دلیل است که در عسلویه، دیگر هیچ پرده ی ساتری بر رابطه ی کار و سرمایه کشیده نمی شود. مناسبات از روز روشن هم عیان ترند. هیچ کارگری به صورت خود به خودی و برای زندگی آنجا نیست، هر کس از این مرز پا به درون می گذارد برای فروش نیروی کارش خانه و خانواده اش را رها کرده و به اینجا آمده است. ساعات کار به گونه ایست که جای کمترین شبهه ای برای این توهم باقی نمی گذارد که هم کار می کند و هم زندگی، ساعات کار مرگبار است و ساعات رفت و آمد را هم که به آن اضافه کنی وقت برای خوابیدن هم به زور باقی می ماند، کارگران عمدتا از کم خوابی در رنجند. از زندگی شهری با تمام پوسته هایی که می تواند ساتر تضاد طبقاتی باشد در اینجا هیچ خبری نیست. هیچ المان فضاهای شهری دیده نمی شود، نه قهوه خانه ای، نه مغازه ای، نه پارکی، نه مدرسه ای، نه دانشگاهی و نه حتی خیابان های تو در تو و خانه های مسکونی، تمام آنچه که هست کمپ ها و خوابگاه های کارگری است و سازه های سر به فلک کشیده و ارزش اضافه های کلان تولید شده و انباشت شده و اخیرا خانه های قصر مانند مدیران پروژه ها که انگار در قعر جهنم چندتایی از بناهای بهشت را به زمختی فرو کشیده باشند، انگار خدوندگار سرمایه تنی چند از بهشتیان را مأمور نگهبانی و استثمار کارگران در قعر جهنم سرمایه داری نموده است و پاداش آنان را با بنا کردن چند قصر مجلل بهشتی می دهد و حقوق های نجومی ای که بخشی از ارزش اضافه ی تولید شده از حاصل دسترنج کارگران است. در این شهر به عنوان یکی از مهم ترین مراکز تولید ارزش اضافه در ایران، هیچ تضاد دیگری جز تضاد کار و سرمایه که ریشه ی تمام تضاد هاست به چشم نمی خورد، کارگرانی که از صبح تا شب رستشان کشیده می شود و شب در آلونک ها می خوابند و حاصل ارزش اضافه هایی که تولید کرده اند بر بالای سرشان قد می کشد و حتی هوایی را که تنفس می کنند چنان آلوده می کند که اغلب به بیماری های ریوی مبتلا می شوند، و هر چه بیشتر رشد می کند و انباشت می شود، بیشتر به انقیاد می کشدشان.
اما کارگران عسلویه مثل بقیه ی فروشندگان نیروی کار با پائین بودن دستمزدها، حقوق معوقه و تهدید دائمی اخراج روبرو هستند. برای آنان که کارگر پروژه ای هستند وضعیت به مراتب بدتر و اسفناک تر است، چرا که هیچگاه امنیت شغلی ندارند. دوری از خانواده، روزانه کارهای به طور معمول ۱۴ ساعته، حق رست ۵ روزه و هشت روزه که ۲ روز و نیم آن به سادگی آب خوردن صرف رفت و آمد می شود، شرایط زیست و آب و هوای کشنده، وجود گاز ترش که بارها بلای جان کارگران شده و بسیاری از آنان را به کام مرگ کشیده است. ترانسپورت با ماشین های از رده خارجی که کارگران را در رفت و برگشت به کمپ و محل کار عاصی کرده و همین هفته ی گذشته جان ۶ نفر از کارگران را گرفته است، اما شرکت پیمانکار حمل و نقل با حمایت دولت علیرغم تمام اعتراضات کارگران نسبت به سرویس های رفت و آمد، هیچ کاری در قبال آن انجام نداده است. عسلویه مانند هرجای دیگری در جهان سرمایه و در شرایط کنونی مدام آبستن مبارزات و اعتراضات کارگری است، از محل اسکان و کیفیت غذا و سرویس رفت و آمد گرفته تا حقوق ها و وضعیت درمان و حق رست، همه چیز محل فرمانروائی و سودآوری و انباشت هرچه بیشتر سرمایه است و آماج اعتراضات کارگری، اما این مبارزات کمتر توانسته است به تحقق مطالبات کارگری منجر شود. بلکه بیشتر با وعده و وعید و یا نهایتا پرداختن بخشی از دستمزدهای معوقه به پایان رسیده است. این در حالی است که کارگران عسلویه بیشترین ارزش اضافه را تولید می کنند. بخش عمده ای از انباشت سرمایه ی دولتی و خصوصی ایران در این حوزه صورت می گیرد و در مقابل همین کارگران که با کار طاقت فرسا انبوهی از سرمایه های مجسم می آفرینند، هیچگونه امنیت شغلی ندارند، هرگاه سرمایه صلاح ببیند کارگران را اخراج می کند. شرایطی به وجود آورده اند که کارگر از ترس بیکاری ناچار است نیروی کارش را با مزد شبه رایگان در اختیار سرمایه بگذارد تا سرمایه با حمایت تمام نهاد های اجرائی و دولتی و نظامی و زیر چتر قانون آن کند که بیشترین ارزش اضافه را به چنگ آورد.
هر جائی که محل ارزش آفرینی از قبل نیروی کار کارگران است کم و بیش کارگران شرایط یکسانی دارند، به گفته ی بسیاری از مهندسین تولید ارزش اضافه ۹۶ درصد کارگران قراردادی هستند. طبق قانون کار ضد کارگری، سرمایه هرگاه اراده کند می تواند کارگران را اخراج کند، به قول معروف ریش و قیچی دست سرمایه داران است که در معیت دولت سرمایه و پشتیبانی تمام نهاد های حاکمیتی از اخراج دسته جمعی کارگران هیچ ابائی ندارند.
در مقابل اعتراضات و اعتصابات کارگری جسته و گریخته، کم نیست، روزی نیست که چندین کارخانه ی تولیدی و شرکت خدماتی در حال اعتصاب و اعتراض و تجمع و اشکال دیگر مبارزه نباشند، اما علت چیست که کاری از پیش نمی برند. نه تنها نتوانسته اند دولت و سرمایه را به زانو در آورند بلکه حتی نتوانسته اند به عقب نشینی وادارند و شرایط معیشتی شان را اندکی بهتر نمایند، حتی در بسیاری موارد دولت و سرمایه لرزی هم از این هجمه ی اعتراضات و اعتصاب ها بر اندامشان نمی افتد. گویی صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری دریافته اند که کارگران با این شیوه ی مبارزه نمی توانند راه به جائی ببرند، از این روست که با خیال راحت نشسته اند و تنها هر از گاهی من باب خالی نبودن عریضه تغییری جزئی و موقتی در کیفیت غذا ایجاد می کند یا مبلغی ناچیز بر پاداش ها می افزایند و با چنین کارهایی که هیچ گرهی از انبوه مشکلات کارگران نمی گشاید، شعله ی مبارزات کارگری را خاموش می کنند. بخشی از هجوم دائمی سرمایه در قالب بالا رفتن تورم و قیمت اجناس مصرفی و هزینه های حمل و نقل و بهداشت و آموزش و … رخ می نماید که قدرت خرید کارگران را مدام کاهش می دهد و سطح معیشتشان را با شیبی تند به نزول وا می دارد تا از نزول نرخ سود خود جلوگیری کند. به واقع دستمزدها دیگر کفاف بازآفرینی نیروی کار از دست رفته را هم نمی دهد.
همانطوریکه اشاره شد، نقطه هایی از این پهن دشت جنبش کارگری، آنجا که کارد به استخوانش می رسد، آنجا که دیگر هستی اش هدف هجوم سرمایه قرار می گیرد، به اعتراض و اعتصاب روی می آورد، اما اعتراضات تداوم ندارند، مانند جرقه های تک و توکی هستند که بی آنکه به هم پیوند بخورند خاموش می شوند. هدفمند نیستند، خودپو و خودانگیخته اند و حتی عمدتا به دنبال افزایش دستمزدی هم نیستند بلکه به پرداخت همان بخشی از دستمزدهای عقب مانده اکتفا می کنند. این بخش مبارزات تدافعی جنبش کارگری هستند. این جنبش تدافعی در عین حال که بعضا رادیکال ظاهر می شود، اما چرا آنطور که شایسته ی مقابله با هجوم سرمایه است خودنمائی نمی کند. به علل و عواملی که در این مورد عمل می کند دوباره باز می گردیم. اگر نگاهی سطحی به جنبش کارگران معدنکار بیندازیم، می بینیم که طی این سال ها اکثریت کارگران معدنکار از معدنکاران طلا گرفته تا معدنکاران زغال سنگ در شمال و مرکز و شرق و غرب ایران بارها با اخراج به مقابله برخاسته اند، اما نتوانسته اند دست کارفرمایان را از اخراج کارگران کوتاه کنند، بلکه بعد از هفته ها و ماه ها اعتصاب و تجمع، باز هم کارگران نتوانستند سرمایه را به عقب نشینی واداشته و طومار اخراج های گسترده را در هم پیچند. معدنکاران بافق و چادرملو از حلقه های جنبش کارگری بودند که توانستند دست کارفرمایان را از اخراج کوتاه کنند اما آن هم تنها به صورت مقطعی و بسیار کوتاه بود و اکنون با افت مبارزات کارگران شاهدیم که بسیاری از مطالباتشان هم عملی نشده و دوباره اعتراضاتشان را از سر گرفته اند. کارگران نورد صفا هم که در طول همین سال گذشته بارها دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدند شرایطی بهتر از معدنکاران ندارند. بعد از ماه ها اعتراض و اعتصاب اکنون این کارفرماست که از ورود کارگران به کارخانه جلوگیری می کند. گویی سرمایه آگاهانه و با شگردهای مختلف کاری می کند که کارگران را در حالت بلاتکلیفی قرار می دهد و به دنبال تفرقه و دلسرد شدن کارگران از مبارزه به مقاصد خود برسد. با توجه به اینکه کارگران نورد لوله ی صفا هم اکنون هم در حال اعتراض و مبارزه می باشند، پیوستن و حمایت سایر حلقه های جنبش کارگری از این کارگران اهمیت ویژه دارد. می توان گفت بخش عظیمی از طبقه ی کارگر ایران در گیر و دار مبارزه ی خودجوش بی افق با سرمایه اند، و بسیار اندک توانسته اند مطالبات خود را بر حاکمان سرمایه تحمیل کنند، در مقابل نیروی سرکوب و فشار سرمایه مدام فزونی می گیرد. اینکه ما تولید کنندگان تمامی ارزش های انسانی به گزارش منابع رسمی همین نظام سرمایه بیش از ۷۰% مان زیر خط فقر زندگی می کنیم امری است که نه مرتبط به وضعیت بد اقتصاد کشور بلکه مرتبط با منطق و ماهیت و ساختار نظام سرمایه داری و کار مزدی است. و تنها مبارزه ی متحد ما علیه سرمایه است که می تواند این وضع را تغییر دهد.
به هر کدام از حلقه های جنبش کارگری که نظر اندازیم خواهیم دید که این جنب و جوش مبارزاتی کم و بیش وجود دارد، اما در حد و اندازه ای نیست که بتواند با سرمایه مقابله کند و سرمایه را از تک و تا و هجوم باز دارد.
دولت سرمایه به خود اجازه می دهد با تمام بی حقوقی ها و ستمی که به کارگران وارد می کند باز نان را که قوت عمده ی کارگران است گران کند، آن هم به بهانه ی بالا بردن مزد کارگران نانوا که در واقع دروغی بیش نیست. دستمزد کارگران که اضافه نشد هیچ، این هجوم سرمایه به سطح معیشت کارگران هم بدون هیچ هزینه ای صورت پذیرفت. در اینکه سرمایه چنین می کند هیچ نکته ی غریبی نیست این دیدگاه سرمایه و دولت سرمایه است که برای انباشت بیشتر و تولید ارزش اضافه ی هرچه انبوه تر از هجوم عنان گسیخته به سطح معیشت کارگران ابائی ندارد. نظام سرمایه داری برای تشدید استثمار و بهره کشی از کارگران بخشی از ارزش اضافه ی حاصل کار ما را صرف ایجاد نهاد های امنیتی و دستگاه سرکوب می کند و در کنار آن بخشی را هم صرف تبلیغات دروغین در راستای توجیه خود می کند، دولت سرمایه به دروغ خود را نماینده ی مردم جار می زند، به نام مردم انتخابات برقرار می کند، اما واقعیت آن است که هرچه می کند صرفا در راستای انباشت سرمایه، استمرار نظام سرمایه داری و تشدید استثمار و بهره کشی از نیروی کار تا حد ممکن است، و این حد ممکن را تنها و تنها سطح مبارزاتی کارگران است که تعیین می کند. آنجا که راه می سازد یا مدرسه و بیمارستان بنا می کند، همه در راستای ایجاد زیر ساخت های لازم برای انباشت بیشتر است که تازه عمده ی هزینه ی همین امور را هم به انحاء مختلف از مزد پرداخت شده ی کارگران بیرون می کشد. تولید ارزش اضافه از قبل نیروی کار ما برای سرمایه حکم جریان خون را دارد، سرمایه با تولید ارزش اضافه سر پاست و هیچگونه دلواپسی برای کارگرانی که خالق این ارزش ها هستند ندارد و نباید هم که داشته باشد. کارگران باید خود چاره ی کار خود را بیندیشند، چرا که این طبقه تنها طبقه ای است که می تواند در این جهنم گند و خون بحران زده ی سرمایه که به زور برپایی جنگ ها و تحمیل شدیدترین بی حقوقی ها به اکثریت عظیم جامعه و تولید کنندگان تمامی ثروت های اجتماعی افتان و خیزان خود را از چنگال تناقضات مهلک درونی اش بیرون می کشد و باز چند صباحی آن طرف تر به چاهی عمیق تر در می افتد، ابتکار عمل را به دست گیرد و خود را و تمامی جامعه را از زیر یوغ استثمار و جنگ و ستم کشی برهاند. با اتکا به نیروی منسجم و متحد خود در شوراهای ضد سرمایه داری به مقابله با سرمایه برخیزد و کنترل کار و زندگی خویش و جامعه را به دست گیرد. اما این طبقه با این قدرت عظیم در برهوت مرده وار بی افقی و تردید رها شده، حلقه های جنبش کارگری نه تنها در عرصه ی بین المللی بلکه در درون مرز و زیر حاکمیت و سیطره ی یک دولت سرمایه داری هم از جوش خوردن و اتحاد با یکدیگر و پیش برد رادیکال مبارزات خود ناتوانند. هرچند انبوهه ی اعتراضات و اعتصابات کارگری که با هجوم بلامنازع دستگاه امنیتی نظام حاکم و اداره ی کار و قوه ی قضائیه و همه ی نهادهای دولتی و حاکمیتی سرمایه مواجه شد، به خودی خود حکم قاطع این آگاهی بود که در دموکراسی بورژایی تمام دولت و نهاد های حاکمیتی از هر صندوق رأیی هم که بیرون آمده باشند بنا به هستی اجتماعیشان کمر همت بر استثمار کارگران به نفع سرمایه بسته اند.
به سوال اساسیمان باز گردیم؛ چرا ما کارگران علیرغم تمام اعتراضات جسته و گریخته، پراکنده و تدافعی، با وجود فقر و نداری به معنی واقعی کلمه نتوانسته ایم به مقابله با هجوم سرمایه بلند شویم. بلکه با وجود تمام هزینه هایی که در این راه پرداخت می کنیم باز هم در پله ی اول ایستاده ایم. به نظر می رسد که پراکندگی و گسست جنبش کارگری یکی از مهم ترین دلایل زمینگیری آن است، همانطور که هیچ کارگری به تنهایی نمی تواند در مقابل کارفرما از حقوق خود دفاع کند و به غریزه می داند که این امر فقط از طریق اتحاد با سایر همکارانش میسر است، کارگران هر بنگاه سرمایه داری هم باید دریابند که مقابله با کلیت منسجم و یکپارچه ی سرمایه تنها با پیوند و همبستگی تمام حلقه های جنبش کارگری میسر می گردد. نداشتن تشکل منسجم شورایی و سراسری قطعا یکی از علل زمینگیری جنبش کارگری است.
اما برای رسیدن به یک تشکل سراسری و شورایی طبقه ی کارگر باید موانع بی شماری را از سر راه مبارزه ی خود بردارد، مبارزه ی کارگر هنوز خود را از داربست قوانین و چشم داشتن به لطف صاحبان سرمایه و پارلمان و نمایندگان در نهادهای حاکمیتی سرمایه نرهانیده است. ما حتی آنچه را که با مقاومت و ایستادگی خود به دست می آوریم به مرحمت این یا آن جناح سرمایه نسبت می دهیم. اینکه کارگران برای گرفتن مطالباتشان خود را به دار قوانین سرمایه بیاویزند، دم از سه جانبه گرایی و قانون گرایی بزنند، سد زدن در برابر مبارزه علیه سرمایه است. ایجاد توهم بین کارگران نسبت به دولت سرمایه و زمین گیر کردن مبارزات کارگری در چارچوب نظام سرمایه داری است.
دولت مدام در بوق و کرنای توجیه سرمایه و صداقت دولتمردانی که تولید ارزش اضافه و انباشت را ساماندهی می کنند می دمد، اما آنچه خروجی دولت سرمایه است فساد و ارتشا بوده و هست و این اصلا امری منحصر به فرد نیست، ماهیت سرمایه چنین است که فرزندانی چون اختلاس و فساد می زاید. کارگران را به دار قوانین ساختاری متوسل کردن که کوس رسوایی اش عالم گیر شده است، جز بازداشتن کارگران از مبارزه با اتکا به نیروی خود و سد راه حرکت آنان شدن چیز دیگری نیست.
اگر به جنبش کارگری در قرن های ۱۸ و ۱۹ نظر اندازیم می بینیم که با وجود خودپو و خود انگیخته بودن، با وجود نا آگاهی اما از روحیه ی مبارزه بر علیه سرمایه آکنده بود. با تمام ضعف ها و نواقصی که داشت با روحیه ی ضد سرمایه داری حرکت می کرد و گام بر می داشت. چرا اکنون در لاک خود فرو رفته است، و با توسل به دار قوانین سرمایه به میدان می آید، چرا به امامزاده ای دخیل می بندد که بارها بی معجز بودنش را تجربه کرده است. به واقع آنچه را هم که خود با ضرب مبارزاتش به دست می آورد به این کهنه نظام کارمزدی نسبت می دهد.
رفرمیسمی که سال ها با تریدیونیونی خواندن مبارزات کارگران، مبارزات بالذات سیاسی اقتصادی کارگران را که از هستی اجتماعی این طبقه و ماهیت نظام کارمزدی نشأت می گیرد از پویه ی ضد سرمایه داری و سیاسی خود تهی کردن، عنان مبارزه ی سیاسی را به دستان اقلیت نخبگان حزبی سپردن و مبارزه با سرمایه را هیچ انگاشتن و مبارزه خلق (و نه طبقه ی کارگر) علیه امپریالیسم را همه ی صدر و ذیل مبارزه قرار دادن، از طریق کمینترن بر جنبش کارگری جهان سایه افکنده بود، یکی از مهم ترین عواملی است که جنبش کارگری را از مبارزه با سرمایه بازداشت. از سوی دیگر قطب دیگر سرمایه هم در برابر قطب سرمایه داری دولتی در اتحاد جماهیر شوروی با ایجاد سازمان جهانی کار و دولت های رفاه، مبارزات کارگران را به مدار قوانین سرمایه گره زد، قوانینی که بورژوازی برای نظام مند کردن شیوه ی تولید مبتنی بر استثمار و انقیاد کار توسط سرمایه تدوین کرده است مسیر مبارزات کارگران شد و تخطی از آن ممنوع. در حالی که سرمایه و دولت سرمایه هر جا که لازم بداند در برابر مبارزات کارگری با یا بدون عوض کردن قوانین دستاوردهای پیشین طبقه ی کارگر را که در برابر آن ها عقب نشینی کرده و به قالب قانون در آورده است نفی می کند و بر معیشت کارگران و جنبش کارگری هجوم می برد. خلاصه اینکه در گذار نزدیک به یک قرن اخیر از یک سو حزب سازی و به صف کردن کارگران پشت سر حزب، آویختن مبارزات کارگری به حزب بالای سر خود و نفی هرگونه دخالتگری فعال و خلاقانه ی اکثریت عظیم توده های کارگر در روند مبارزه ی جاری هر روزه ی خود، مبارزات خود پوی ضدسرمایه را انگ تریدیونیونی زدن و تمام تحرکات کارگران را ابزار دست مقاصد حزب ساختن، که قدرتمند تر از همه از جانب کمینترن بعد از انقلاب اکتبر رواج داشت و از سوی دیگر قانون گرایی و سندیکا سازی و چانه زنی ای که در چارچوب سازمان جهانی کار و دولت های رفاه به وقوع پیوست، به خصوص در بستر رونق اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم که سرمایه این امکان را داشت که افق روشنی را پیش چشم رفرمیسم ترسیم کند، از دو سو کندی شد بر دست و پای جنبش کارگری و آن را هر روز بیشتر و بیشتر در بی افقی و انحطاط گرفتار کرد.
این بی افقی جنبش کارگری، این فضایی که در آن تمام مسیرهای مبارزه ی کارگری از زیر بیرق سرمایه رد می شود و جنبش کارگری عملا توان به چالش کشیدن سرمایه داری را از دست داده است، امری است که بر تمامیت جنبش کارگری جهان خیمه زده است. اگر به وقایع اخیر جنبش کارگری اروپا و به ویژه یونان نظر افکنیم می بینیم که کارگران یونان بعد از اعمال سیاست های ریاضت اقتصادی که به واقع عرصه را بر معیشتشان تنگ کرده بود، به صورت مداوم در پیکار و مبارزه و مقابله بوده اند، حتی در مقاطعی به صورت موردی و نقطه ای رادیکال هم عمل کرده اند و دست به خودگردانی کارخانه زده اند و یا در بعضی شهر ها در اعتراض به بالا رفتن مالیات های انرژی از دادن مالیات سر باز زده اند و شهرداری ها را تصاحب کرده اند، اما همه ی این ها برایشان راهکار عمومی جنبش کارگری نیست، ممکن است در کارخانه ی خود یا در محل زیست خود بعضا ابتکار عمل را بر علیه سرمایه در دست بگیرند، اما آنجا که به عنوان کلیت یک طبقه ظاهر می شوند، هنوز زیر علم بورژوازی سینه می زنند، هنوز راه برون رفت از وضعیت خود را برنده شدن این یا آن حزب در انتخابات می دانند، هنوز باور ندارند که در منطق و ساز و کار سرمایه کم و بیش هر دولتی باید در همان چارچوب های مشخصی که منطق سرمایه ی جهانی ایجاب می کند گام بردارد. در طول چند سال گذشته طبقه ی کارگر یونان کاملا این امکان را داشت که شوراهای ضد سرمایه داری خود را ایجاد کند، مبارزات خود را به هم گره بزند، و از این سنگر به جای تلاش برای دفع آفات نئولیبرالیسم، دست به کار مبارزه ی جدی علیه سرمایه و تلاش برای تسخیر قدرت سیاسی و در دست گرفتن کار و تولید شود. اگر تمام این دیدگاه های رفرمیستی بندی بر دست و پای این جنبش نمی بود باید چنین می شد.
با توجه به آنچه در میان گذاشتیم و شرایط موجود، برای برون رفت از این مخمصه ای که سرمایه داری برای ما ایجاد کرده است و رفرمیست ها هم چه چپ و چه راست همه با اندکی اختلاف منادی مبارزه در مدار نظام سرمایه داری می باشند، چه باید بکنیم؛
آنچه امروز موضوع اعتراضات و اعتصابات پراکنده ی کارگری است، همه و همه مطالبات مشترک کارگران و تبعات هجوم سازمان یافته ی سرمایه به سطح معیشت و زندگی کارگران و سرکوب هر چه شدیدتر اعتراضات آنان است، همین مطالبات مشترک باید توسط کارگران آگاه و پیشروان کارگری و کومونیست های اندرونی جنبش کارگری زمینه ی پیوند و اتحاد حلقه های این جنبش قرار گیرند، جنبش خود پوی طبقه ی کارگر حول محور همین خواست ها و مطالبات است که باید افق دار شود، شورایی و سراسری سازمان یابد، مطالبات خود را ارتقا دهد، در بستر همین شوراها است که اکثریت هر چه گسترده تری از کارگران با دخالتگری گسترده در روند تداوم مبارزات و در ارتباط با پیشروان آگاه جنبش کارگری می توانند آگاهی خود را ارتقا دهند و جنبش سراسری شورایی را با افق کومونیستی سازماندهی کنند.
با توجه به سال ها سیطره ی رفرمیسم بر جنبش کارگری، امروز نمی توان مدعی مبارزه علیه سرمایه بود اما از مبارزه با انواع رفرمیسم حاکم بر جنبش کارگری سر باز زد، این رویکرد به سادگی انجام نمی گیرد، اما تنها راه رهایی از این شرایط هم همین است.