جمهوری اسلامی با به وجود آمدنش الگویی برای زاد و ولد جریاناتی مانند القاعده و داعش شد. نیروهائی که رشد کردند و قدرت گرفتند، تنها به این خاطر که رفرمیسم حاکم بر جنبش کارگری بیرق جنگ با نظام سرمایه داری را از طریق راهنمودهایی نظیر اتحاد پرولتاریا با«بورژوازی ملی»برای جنگ با امپریالیسم و یا سندیکاسازی و اتحادیه گرایی از دست این جنبش گرفت و مبارزات کارگری را به بیراهه کشاند. این جریانات نخست توسط بورژوازی امریکا و شرکای سعودی آن با هدف مقابله با قطب شرقی سرمایه جهانی و زیاده خواهی های رژیم اسلامی ایران پدید آمدند. کمی این طرف تر نقش خود را وسعت بخشیدند و مناطق هر چه بیشتری را میدان یکه تازی خود ساختند. فاشیسم اسلامی را ابزاری برای تحمیق و ابراز وجود عقب مانده ترین لایه های اجتماعی ناراضی و عاصی دنیا ساختند. این لایه ها را با شستشوی مغزی هر چه کامل تر به دور خود جمع نمودند. آنها را ارتش فاشیستی تسویه حساب های درونی سرمایه جهانی کردند و همه جا به جان کارگران انداختند.
در سال ۵۷ در شرایطی که بورژوازی امریکا و متحدانش جلوگیری از سقوط رژیم شاه را غیرممکن می دیدند، جمهوری اسلامی را به عنوان گزینه مناسب ادامه حاکمیت سرمایه داری و سرکوب وحشیانه جنبش کارگری امکان حاکمیت بخشیدند و بر طبقه کارگر و توده های ناراضی جامعه تحمیل نمودند. آنها در گوادولوپ بر این گزینه مهر تأیید کوبیدند. گزینه ای که بورژوازی اردوگاهی و شعبه های منفور ایرانی آن نیز تحقق خیلی از رویاهایش را در وجود آن می دید. در آن مقطع، محافل طیف کمونیسم خلقی و رفرمیسم چپ، غرق در جوش و خروش امپریالیسم ستیزی خلقی خطر سرنوشت ساز این گزینه شوم سرمایه جهانی برای جنبش کارگری ایران و منطقه و دنیا را هیچ پنداشتند. آن ها بساط رژیم ستیزی پهن کردند اما به دلیل غرق بودن در راه حلهای بورژوایی نه فقط هیچ کمکی به بالندگی جنبش ضد سرمایه داری کارگران نکردند که گام به گام این راه این بالندگی را سد ساختند. به کارگران گفتند که خواستار «ملی کردن» کارخانه ها شوند!! علیه چیزی به نام « سرمایه داری وابسته»!! و نه شیوه تولید سرمایه داری، نه رابطه خرید و فروش نیروی کار، مبارزه کنند، یعنی اینکه اصلاً علیه سرمایه مبارزه نکنند، تا مدتها به کارگران گفتند که بخشی از دولت هار اسلامی را در مقابل بخشی دیگر تقویت کنند!! کارگران را به ساختن سندیکا دعوت کردند و اگر حرف از شورا به میان آوردند، شوراهای نسخه پیچی طالقانی را پیش روی آنان قرار دادند!!! حتی اگر این کار را صریح نکردند، باز هم شوراهایشان از دکه های معمول سندیکالیستی هیچ چیز سر نداشت. از همه این ها بدتر فعالین جنبش کارگری را در گورستان فرقه بازی و دکانداری گروهی و حزبی دفن نمودند. هر سازمان و گروه، چند کارگر را از جنبش طبقه اش سرقت کرد، به گروگان گرفت و وجودش را ساز و برگ آویختن شمار بیشتر کارگران به تشکیلات خود ساخت. رفرمیسم چپ با همه این کارها جنبش کارگری را هر چه بیشتر از ریل جنگ علیه سرمایه دور کرد و در عوض به سهم خود راه را برای بقای سرمایه داری و برای بقای حاکمیت اسلامی سرمایه هموار و هموارتر ساخت. هدف از اشاره کوتاه به اوضاع آن زمان فقط این است که بگوئیم اولاً حمایت سرمایه جهانی از حاکمیت فاشیسم اسلامی بورژوازی از نوع داعش و جبهه النصره و القاعده هیچ تازگی ندارد. ثانیاً طیف رفرمیسم چپ و کمونیسم خلقی و اردوگاهی نیز با راهبردها و کارهای خود، با تضعیف هر چه بیشتر جنبش کارگری جهانی، به طور غیرمستقیم یا حتی مستقیم، مددیار این حادثه فاجعه بار بوده اند. پیشینه ابراز وجود فاشیسم اسلامی بورژوازی به گذشته های دورتر بر می گردد. با توسعه صدور سرمایه و گسترش شرایط امپریالیستی سرمایه داری، بخشی از ارتجاع بورژوازی در کشورهای شرقی به ویژه خاورمیانه راه سهم خواهی افزون تر خود در استثمار کارگران دنیا و منطقه را در نبش قبر پوسیده ترین و بربرمنشانه ترین فرم اسلام یافت. اسلام را ظرف ابراز هستی و سلاح مناقشات خود با دولت های امپریالیستی غربی کرد. بر طبل قصاص و سنگسار و بریدن دست و کور کردن چشم و مثله اندام و تمامی سبعیت ها و بربرمنشی های حاکمان نظام های گذشته تاریخ کوبید، علیه مدرنیسم، سکولاریسم، هر گونه آزادی و حق و حقوق انسانی که محصول مبارزات سالیان دراز کارگران دنیا و حاصل اعمال قدرت جنبش کارگری سده های ۱۸ و نوزده در مقابل طبقات استثمارگر بود شورید. این بخش ارتجاع بورژوازی همه این کارها را انجام داد و همه این ها را اسلام، بیداری اسلامی، استعمارستیزی اسلامی و نوع اینها نام نهاد. به این ترتیب در دهه های آغاز قرن بیستم طبقه کارگر بین المللی نه اسیر یک گمراهه که گمراهه های پرشمار شد. در اروپای غربی و شمالی و امریکا، احزاب سوسیال دموکرات، ناسیونال لیبرال و رفرمیسم راست اتحادیه ای با تمام قوا راه هر جنب و جوش ضد سرمایه داری کارگران را می بستند. در آسیا، افریقا، امریکای لاتین و حتی شرق اروپا یک بخش بورژوازی با افراشتن پرچم امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی، «رشد آزاد سرمایه داری»!!! «استقرار صنعت مستقل ملی»!!! و مانند اینها توده های کارگر را راهی گمراهه می ساختند و از جنگ علیه سرمایه دور می نمودند، در ممالکی از همین بخش به ویژه شمال افریقا و خاورمیانه فاشیسم اسلامی بورژوازی توده های وسیع انسانی شستشوی مغزی شده را زیر پرچم سیاه خود گرد می آورد و اسیر شستشوی مغزی هر چه فاحش تر می ساخت. در جوار همه این ها کمونیسم خلقی لنینی و سپس اردوگاهی بیشترین بخش طبقه کارگر بین المللی را با علم و کتل دروغین « کمونیسم» مبارزه علیه امپریالیسم و فاشیسم یا برای رهایی بشر!! پیاده نظام ارتش یک قطب سرمایه جهانی در مقابل قطب دیگر می ساخت.
کمونیسم خلقی لنینی جریان های ارتجاعی اسلامی را تطهیر می کرد، بر تن آنها قبای ضد امپریالیستی می پوشانید و از پرولتاریای کشورهائی چون اندونزی، ایران، افغانستان و ….. می خواست تا با آنها علیه امپریالیسم متحد شوند. دیدگاه لنینی در کمینترن آبدیده شد و در اردوگاه برای همسویی طبقه کارگر با جریان های مذهبی، ارتجاعی و ناسیونالیستی همه کار انجام دادند، این کار مبارزات ضد سرمایه داری طبقه کارگر را از توش و توان انداخت تا آنجا که اکنون شاهدیم کارگران زیر بیرق یکی از جناح های سرمایه داری همدیگر را به خاک و خون می کشند.
در دهه های نخست قرن بیستم هر دو بلوک متخاصم بورژوازی بین المللی، هم امپریالیست های غربی و هم اردوگاه از وجود فاشیسم اسلامی در جدال با هم و مخصوصاً برای سلاخی جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر بهره برداری های فراوان کردند. در دهه های میانی قرن، این وضع تغییر نمود. امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی در ائتلاف با اردوگاه سرمایه داری دولتی توده های کارگر آسیا و افریقا و امریکای لاتین را در سطحی وسیع پشت سر خود به صف نمود و فاشیسم اسلامی بورژوازی، همه جا منزوی، شد. دهه های پایانی سده بیستم این وضع نیز تغییر کرد. اردوگاه و ناسیونال چپ « ضد امپریالیستی» در شرائطی که جنبش ضد سرمایه داری پرولتاریا را به خاک سیاه نشانده و به اندازه کافی ضعیف ساخته بودند. عمق گندیدگی و ورشکستگی خود را هم به کارگران دنیا نشان دادند. جهان شاهد وضعیت تازه ای شد. ابعاد پوسیدگی، بشرستیزی و جهنم آفرینی سرمایه داری وارد فازی انفجاری گردید. میلیاردها نفوس طبقه کارگر بیش از پیش به ورطه فقر و فاقه و فلاکت، گرسنگی و بی خانمانی و محرومیت از خورد و خوراک و پوشاک در غلطیدند. جنبش ضد سرمایه داری پرولتاریا زیر فشار قهر سرمایه و در چنگال بی راهه آفرینی های سوسیال دموکراسی، کمونیسم خلقی لنینی، امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی و بورژوازی اردوگاهی از هر گونه تک و تا باز ایستاد. همه این عوامل با هم، راه را برای خروج مجدد فاشیسم اسلامی بورژوازی از عمق گورستانهای تاریخ و ورودش به روند رخدادهای روز دنیا را باز کرد. سرمایه داری به شرایطی پای نهاد که منحنی نرخ اضافه ارزش هایش سر به آسمان می سائید اما همراه با آن، نرخ سودهایش رو به افول می رفت. سرمایه در باتلاق بحران ماندگار شد. برای چالش این وضع بربرمنشانه ترین تهاجمات را علیه معیشت و امکانات اولیه زیستی میلیاردها کارگر راه انداخت. کوه عظیم فقر و فلاکت را بر سر انسان ها آوار کرد. آتش جنگ های منطقه ای را یکی پس از دیگری مشتغل نمود. میلیون، میلیون سکنه کارگر این مناطق را به کام مرگ فرستاد و بازماندگان آن ها را آواره نقطه، نقطه جهنم نظام بردگی مزدی کرد. سرمایه داری در شرائطی چنین می نمود و بر سر بشریت چنین می آورد که جنبش کارگری زیر ضربات خرد کننده سوسیال دموکراسی و کمونیسم خلقی لنینی و ناسیونال چپ «ضد امپریالیستی» حتی نای نفس کشیدن نداشت. سرطان مرگبار رفرمیسم همه ارگان های هستی این جنبش را می جوید و می بلعید. در چنین شرایطی بورژوازی فاشیست دینی فرصت عروج یافت. همه جا و همه چیز را برای شاخ و شانه کشیدن مساعد دید. تبدیل به متاعی گران گردید. بسیاری از دولت های سرمایه داری و قطب های قدرت سرمایه جهانی برای سرمایه گذاری بر روی آن به مثابه یک سلاح کارا با هم به رقابت پرداختند. فاشیسم اسلامی بورژوازی در جهنم سرمایه داری، در شرائط فقدان جنب و جوش سازمان یافته و آگاه و نیرومند ضد سرمایه داری پرولتاریا، در وضعیتی که سلاح امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی بی بازار می شد، آری در این شرائط امکان یافت که توده وسیع انسان های گرسنه، آواره، نفرین شده و سیه روز را سربازگیری کند. این توده های را علیه طبقه خویش بسیج نماید و در همان حال آنها را وسیله تسویه حساب های فاشیستی میان دولت ها و بلوک بندی های سرمایه داری سازد. فاشیسم اسلامی لباس داعش پوشید، بوکوحرام شد، جبهة النصره گردید، نام الشباب بر خود نهاد، القاعده و فجر لیبی و صدها از این قبیل مافیای سیاه و سیاه تر گردید و هر کدام و هر طیف سهمی از سهام قدرت و سود را مطالبه کردند. هر کدام توسط قطبی از سرمایه تغذیه شدند و مورد بهره برداری واقع گردیدند. آنچه امروز در خاورمیانه شاهدش هستیم بهره گیری بدون مرز و محدوده بورژوازی جهانی از همین وضعیت، از فاشیسم اسلامی است. در این بخش دنیا و در سراسر شمال افریقا و آسیای میانی مبارزه طبقاتی توده های کارگر علیه سرمایه جای خود را به جنگهای قومی و قبیله ای آویزان به شکلی از فاشیسم اسلامی داده است. در همه جا مبارزات توده های کارگر علیه سرمایه، تسلیم تیغ سلاخی فاشیسم اسلامی و ناسیونالیسم و قوم پرستی بورژوازی گردیده است. طبقه سرمایه دار همه جا، اسلام را، ملیت را و قومیت را سلاح بربریت خود علیه جنبش کارگری، سلاح سهم بری افزون تر در اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر و ابزار زیادت خواهی های خود در مقابل حریفان کرده است. صدها میلیون کارگر از یک سوی در میان شعله های این جنگ بربرمنشانه می سوزند و از سوی دیگر همین کارگران خود با پای خویش نقش سربازان شستشوی مغزی شده این جنگ ها و هیزم خشک کوره های مشتعل آن علیه خویش را بازی می کنند.
اردوغان مانند دیگر شرکا از همین جنگ برای سهم بری بیشتر در اضافه ارزش ها، برای خرید نفت ارزان از داعش، برای حفظ پایه ها قدرت رژیم خود، برای حمام خون کردها،و برای رفع خطر جنبش کارگری ترکیه از سر خویش، به تمامی بهره برداری ها دست زده است. او هرچه در توان داشت برای شعله ورتر شدن این جنگ به کار انداخت. در این میان توده های کارگر ناآگاه منطقه هستند که قربانی می گردند. سرمایه داری جهانی در سودای سود بیشتر از جان توده های کارگر هزینه می کند. دولت هار اردوغان، بورژوازی درنده آل سعود، آل نهیان، آل خلیفه، آل ثانی، رژیم اختاپوسی اسرائیل و امپریالیست های غربی حامی آنها در یک سوی. رژیم هار جمهوری اسلامی و اسد و بورژوازی روس و همراهان در سوی دیگر صدها میلیون کارگر را در اردوگاههای جنگ اجباری به جان هم انداخته اند، این کارگران را زیر بیرق های شوم اسلام و ناسیونالیسم و قومیت دشمن هم ساخته اند، همه را از ریل ابتدائی ترین شکل مبارزه علیه سرمایه خارج ساخته اند، همه را سرباز سرمایه علیه جنبش طبقه خود نموده اند. این ننگبارترین و فجیع ترین وضعی است که بخش هائی از طبقه کارگر جهانی در طول تاریخ به خود دیده است و فراموش نکنیم که این وضع اولاً نتیجه خروج جنبش جاری کارگران دنیا از ریل مبارزه ضد سرمایه داری است و ثانیاً رفرمیسم راست و چپ در وقوع این رخداد نقش جدی داشته است.
رفرمیست ها علنا و عمدتا خجولانه از یکی از جناح های سرمایه داری دفاع می کنند. فی المثل از ورود روسیه به جنگ از حمایت از اسد و گرایشات ناسیونالیستی دفاع می کنند. شکوه می کنند که چرا آمریکا با نیروی زمینی به صحنه جنگ نمی آید. قطب ها و دولتهای سرمایه داری آنجا که نیاز سرمایه ایجاب کند به توافق می رسند و زیر نام بازسازی آنچه که خود نابود کرده اند، به صدور سرمایه و کالا اقدام می کنند. کشتار و تخریب را وثیقه استثمار مشدد طبقه کارگر و انباشت سرمایه و فرجی برای خروج از بحران می کنند. رقابت و ستیز سرمایه ها در نظام سرمایه داری همیشگی است و معیشت محقر توده های کارگر است که هزینه این جنگها می شود. نصیب کارگران صرفاً کشتار و فقر و آوارگی است که هم اکنون شاهدش می باشیم. این وضع باید عوض شود و این داغ ننگ باید از دامان جنبش کارگری جهانی پاک گردد. این کاری است که کارگر ایرانی و مصری و ترک و عرب و اروپائی و امریکائی، کل کارگران دنیا باید برای انجامش عزم جزم کنند. آن ها باید به خاطر آرند که همگی کارگرند، بردگان مزدی سرمایه هستند. ریشه کل استثمار و فقر و فلاکت و بدبختی و سیه روزی و نفرین شدگی آنان در وجود سرمایه است. بی نهایت شرم آور است که زیر بیرق شیعه و سنی و سلفی و وهابی گری یا ترک و کرد و عرب و فارس و اروپائی و آسیائی برای تحکیم بندهای بردگی مزدی بر دست و پای خود، برای ماندگاری استثمار و اسارت و آوارگی خود در چنگال نظام سرمایه داری، برای افزایش سهم سود و قدرت و مالکیت این یا آن بخش بورژوازی علیه هم، علیه کل طبقه خود و علیه جنبش رهائی خویش بجنگیم. آنچه جریان دارد فاجعه بارترین رخداد تاریخ است. این ننگ را باید از دامان خود پاک کرد. در هر کجا که هستیم، به هر شکلی که می توانیم، با هر وسیله ای که در دست داریم علیه این وضع وارد کارزار شویم. راه کارزار روشن است. باید دست در دست هم نهاد، سراسر جهان را میدان حضور هسته های شورائی ضد سرمایه داری توده های طبقه خود ساخت. هسته ها را گسترش داد و شوراهای سراسری کرد. باید صف طبقاتی واحدی علیه سرمایه تشکیل داد. این کارزار را به تمامی قلمروهای زندگی اجتماعی انسان بسط دهیم. باید جنگ خود علیه هم به نفع سرمایه را به جنگ سراسری طبقه خود علیه سرمایه مبدل سازیم.
جمعی از کارگران ضد سرمایه داری
فوریه ۲۰۱۶