بحران سیاسی نظری وتشکیلاتی حاکم بر احزاب وسازمانهای موجود جنبش چپ را نباید بدون نقد و بررسی به حا ل خود رها نمود و وارد بحث حاکمیت اقتصادی سیاسی شوراهای انقلابی کارگران ومزد بگیران ضد سرمایه شد. درک رفقا یی که انتظار دارند و بر این باورند که احزاب در بدو پیروزی و یا بعد از پیروزی انقلاب اجتماعی قدرت سیاسی را به طبقه ی کارگر انتقال می دهند، درکی اشتباه است (چنانکه همه ما شاهد هستیم، امروزه احزاب تحمل همدیگر را ندارند و درگرفتن قدرت سیاسی با همد- یگر رقابت می کنند) اما احتیاجی نیست که احزاب کمونیست، قدرتی را که کسب نکرده اند به طبقه منتقل کنند، زیرا در تمام انقلابا ت جهان اساساّ طبقه کارگر بوده که تعرض به سرمایه نموده، صنایع و ادارات دولتی و…را تسخیر نموده، کنترل کارگری اجرا وشوراها یش را تشکیل داده است ونه احزاب و یا سازمان ها. تاریخ مبارزات طبقا تی تاکنونی شاهد این نوع مبارزات می باشد، که بجز نیروی محرکه ی در تاریخ (اینجا منظور طبقه ی کارگر است) نیروی دیگری نقش اساسی در نا بودی سیستم های طبقاتی نداشته است. تا کنون هیچ حزب و یا سازمانی بتنهایی نتوانسته قدرت سیاسی واقتصادی را بدست بیاورد مگر از طریق کودتاهای نظامی. به باور من اگر حزبی و یا سازما نی به تنهایی توانایی گرفتن قدرت سیاسی و اقتصادی را از بورژوازی دارد، بهتر است که این قدرت را نگه دارد، زیرا طبقه ی کارگر آنچه را که خود تولید نکرده و یا با مبارزه ی حاد بدست نیاورده باشد، بیگانه است. و اما سؤال من این است که اگر حزب صلاحیت حاکمیت را ندارد و تا مقطعی به وجود آن نیاز هست چرا اصلا با این شکل و محتوا باید موجود باشد (البته وجود ویا شکل گیری این گونه احزاب را نمی توان با اراده گرایی و بدون آلترناتیو بی عمل و از دور خارج نمود با ید آنها را در همه ی حیطه ها به نقد کشید) این تناقضی است که رفقای با حسن و نیت ما، دارا می باشند. من در نقد ساختار حزب آنچه را که به نظرم آمده درپایین نوشته ام.
برای آغازی نوین در عرصه ی مبارزات نظری وعملی مبارزات جنبش کارگری کمونیستی کنونی جامعه ی ایران و طرح مبحث قدرت سیاسی، بجای حزب طبقه و یا سازمانها یی با ساختار هیرارشی و ایدئولوژی مشا به، من از روابط ومقولات فوق بعنوان آلترناتیو استفاده می کنم(منظور شبکه های کمونیستی وسوسیالیستی است). به درک من مقولات فوق را نمی توان جدا از هم توضیح داد، زیرا آنها محصول مبارزات حاد طبقاتی، طبقه ی کارگر در شرایط انقلابی برعلیه سرمایه داری وهمچنین تجاربی از این جنبش هستند. این مقوله ها در کنش و واکنش جنبش کارگری، درفرایند مبارزاتی و شرایط انقلابی خاصی هستند، که یکی بدون دیگری بی مفهوم میباشد (بگذریم از اینکه تا کنون این مقولات را جدا از هم بررسی نموده اند) در اینجا این توضیح را لازم می دانم، که اگراز زاویه ی متدولوژی مارکسیستی به تحولات درون جامعه نگاه کنیم در شرایط آرام درون سیستم سرمایه داری، شبکه های فوق دارای گرایش فکری انقلابی می باشد ولی تا زمانیکه این گرایش عملی نشده است در چهارچوبه نظری است و یک پراتیک انقلابی نیست ونمی توانند باشند، زیرا فعالیت این شبکه ها ویا عملکرد آنها خارج از قوانین بورژوازی عمل نمی کند، بلکه در چهارچوبه ی این نظام هستند. از این روست که تأکید بر این دارم، که این نهادها فقط در دورانهای اعتلا وموقعیت انقلابی مفهوم ومحتوای انقلابی پیدا می کنند. بنا به تجربه ی ما، بدون یک جنبش انقلابی که هدفش نابودی سیستم سرمایه داری است، خبری از تئوری انقلابی هم نمی باشد. موضوعات فوق که درشرایط اعتلا وموقعیت انقلابی به بعنوان بخشی از پراتیک مبارزاتی جنبش طبقه ی کارگرو مزدبگیران ضد سرمایه مطرح می شوند، مسئولیت یک دگرگونی انقلاب اجتماعی سوسیالیستی را به عهده دارند. اینها شالوده، محتوا واساس یک انقلاب اجتماعی کمونیستی اند. این اجزا یعنی شبکه های کمونیستی، سوسیالیستی وشورا ها ی انقلابی کارگران ومزدبگیران ضد سرمایه، در شرایط اعتلا و یا موقعیت انقلابی انتگره و درهم تنیده، شروع به رشد وتحول نموده و با درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی خود را بمفهوم یک حاکمیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نشان می دهد. باید اشاره کنم، که سیستم کارکرد شوراهای کارگری بدون کنترل کارگری وکنترل بر وسایل تولید بی مفهوم وبی محتوا خواهد بود، باید توجه داشت که شوراهای کارگری یک جمع مشورتی و یا جمع شدن خواهرو برادرانه و یا تعاونی کارخانه ای نیست، این یک مبارزه ی طبقاتی است، که با این متد و یا روش، جامعه ی سرمایه داری را تسخیر میکند، تغییر میدهد و به حاکمیت میرسد. این حاکمیت، حاکمیت اجتماعی اقتصادی وسیاسی یک حزب و یا احزاب سیاسی نیست، بلکه حاکمیت اجتماعی، اقتصادی وسیاسی شوراهای کارگران ومزد بگیران ضد سرما یه می باشند، که شبکه های کمونیستی سوسیالیستی در روند مبارزات طبقا تی در شوراها حل وتنیده می شوند. این نوع حاکمیت و یا بهتر است بگویم هدایت انقلابی است که درفرایند تاریخی سوسیالیسم خودرا به مفهوم یک طبقه ی مزد بگیراجتماعی حاکمیت سیاسی و اقتصادی را از آن خود می کند و در روند مبارزاتی خود تمام داربستهایی که بوی روابط کالایی و استثمار میدهد را تغییر داده و درتلاش درنفی کار مزدی و گذار ازیک جامعه ی طبقاتی را به یک جامعه ی بی طبقه را هدایت وامکان پذیرمیکند. با توجه به مسائل فوق به نظر می رسد، که در حا- کمیت اجتماعی طبقه کارگر( منظورم حاکمیت اجتماعی،اقتصادی وسیاسی کارگران ومزدبگیران ضد سرمایه داری است) دیگر مقوله دولت واحزاب وسازمانها و جریانا ت جنبش کمونیستی یا سوسیا- لیستی بعنوان ارگانهای جداگانه ای موقعیت خودرا از دست میدهند. بنا به این نگرش، حاکمیت اجتماعی طبقه کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه نه پارلمان دارد ونه رئیس پارلمان نه جمهوری است و نه رئیس جمهوردارد نه حزبی که این حاکمیت را رهبری کند ونه لیدری را برسمیت می شناسد. در اینجا دیگرحاکمیت زنده شبکه های توده های انقلابی حکومت می کنند . در این جا کاملا روشن است که طبقه ی کارگر و مزدبگیران ضد سرمایه در روند مبارزه ی خود هم زمان قدرت اقتصاد وسیاسی را از آن خود میکنند. باید اشاره کرد که فرایند بد ست گرفتن هدایت جامعه از سوی طبقه ی کارگر انقلابی ومزد بگیران ضد سرمایه روندی مکانیکی نیست که اول قدرت سیاسی را بگیرد وبعد قدرت اقتصادی را، این حرکت و دگرگونی در هم تنیده شده و جدایی نا پذیرند. درواقع گرفتن قدرت سیا سی بتنهایی درکی حزبی ودرکی است که می خواهد قشری به حاکمیت برسد. به باور من سرمایه داری دولتی نوزاد این تفکر است.
باید اشاره کنم، که شبکه های فوق فقط در کارخانه ها ایجاد نمی شوند، بلکه درسطح جامعه ایجاد وگسترش پیدا می کنند. انقلاب شکست خورده ی ۵۷ گوشه ای از این داربست های کارگری توده ای را به ما یاد داد که هنگام دگرگونی در جامعه شوراها وکمیته های انقلابی در سطح جامعه شروع به تسخیر قدرت سیاسی واقتصادی می کنند.
نگا هی کوتاه به شکل گیری شوراهای انقلابی کارگران بنا به تجربه سالهای۱۳۵۶ ـ ۱۳۵۷
تا جایی که تجارب شکل گیری شوراها در در خاطرم مانده است، با تعریفی که چپ از آن دارد متفا وت است. بنا به دریافتهایی که من با رفقای چپ در برخوردها و تبادل نظرهای مختلف داشته ام، رفقا این برآمد توده ای؛ یعنی شوراها را با عینک هیرارشی نگاه می کنند. در بحث ها وتبا دل نظر، یا حتی با رجوع به نوشتارها ی موجود و بعضا مرجع فکری این رفقا از لنین گرفته تا تروتسکی، آنتونیو گرامشی، پاول متک و پانکوک و غیره، بررسی و تعریفشان از شوراها یک سازمانی است که دارای یک مسئول وعده ای از کارگران می باشند، که دارای وظایفی هستند که بر اساس تقسیم کارمحول شده به آنها عمل می کنند و یا اینکه شورا را به ارگان های سیاسی و کمیته های کارخانه که کنترل تولید را در دست می گیرند تجزیه وجدا می کنند . این تعریف دقیقا تعریفی است که در پشت عینک هیرارشی به شورا ها نگریسته می شود و تنها فرقی که بین شوراها واحزاب و سازمان ها می گذارند این است، که شوراها در کارخانه ها، محلات دانشگاها وغیره تشکیل می شود واحزاب وسازمانها متشکل از انقلابیون حرفه ای و دسته های پیشاهنگ طبقه هستند. قابل توضیح است که آنتون پانه کوک وپاول متک به حزب وساختارش باوری نداشتند.
دوستان ورفقا تصور کنید که ما بین سالهای ۱۳۵۶و ۱۳۵۷و.. ودر تهران زندگی می کنیم، پچ پچ در کارخانه ها ومحل زندگی ما شروع شده، اعتلای انقلابی در جریان است، لودرها ومامورین شهرداری خانه های به اصطلاح خارج از محدوه را(در اطراف تهران بدلیل نبود خانه های مسکونی کافی تعداد بسیار زیادی از کارگران ومردم نیازمند در اطراف تهران بدون مجوز از شهر داری سرپناهایی را با کمک همدیگر درست کرده بودند که همیشه خبر درگیری در مناطق شرق وغرب وجنوب وجنوب غربی تهران می آمد) یا خراب می کنند و یا با مقاومت مردم روبرو می شوند. و من و تو هم در یکی از کارخانه ها ی تهران کار می کنیم، اما نارضایتی هم در بین همکاران بدلیل شروط کار، نگرفتن حق تعاون، مسئله اخراجی همکاران، نبود امکانات در محلی که زندگی می کنی، هم چنین فرزندانت را نمی توانی به دانشگاه که خیلی مشکل بوده، لااقل تا دیپلم حمایت کنی، یا اینکه چرایی این که چرا من وتو نتوانستیم درس را ادامه دهیم، وچرا باید نیروی کارم را به دیگری به قیمت ارزان بفروشیم واصلاّ اینها چه کسانی هستند که قیمت ساعت کار ما را تعیین می کنند وتعیین این مزد بر اساس چه معیاری است و با این سؤالات دلمان از دست تعین کنندگان مزد یعنی اداره کار ودولت و کارفرما ودارو دسته اش پراز خون است وگرانی بیداد وحقوق کمت جواب خرج و برجت را نمی دهد، کسی به پیشنهادهای شما برای بهبودی شروط کار وطبقه بندی مشاغل گوش نمی دهد، مسئله تفاوت بیمه های درمانی وبیمه های اجتماعی بین کارمندان دولتی وکارگران و….. این سؤالات بی جواب درون ما را مثل دیگ زودپز منقلب و به مرور به نقطه ی جوش هل می دهد و به جلو می برد و با همه ی این مسائل احساس میکنی که در کارخانه، کوچه و محلات، در مدارس ودانشگاه ها و در خیابانها و غیره می بینی که داربستهای کهنه به وسیله ی همین افکار، کنش و واکنش ما شل و شل تر می شوند، و وقتی آدم احساس می کند که این دار بست ها به وسیله خود ماها روبه شل شدن هستند سعی می کنی که این دار بست ها را شل و شل تر کنی وبه جایی میرسی که همه اش را دمونتاژه کنی و به اینجا می رسی که، مالکیت وسایل تولید را پس بگیری، هیئت مدیره را به کارخانه راه نمی دهی و همینکه خبرها دست بدست و گوش به گوش به بخشها می رسد، تصفیه حسابها با روُسا شروع شده و شروع می شود، تو و من و آنها همه روَسای بخش خود را از رئیس تا استاد کار و سر کارگر یعنی وابستگان به سرمایه دار ومالک کارخانه و وابستگان به رژیم را به بخش خود راه نمی دهند وهمه با هم راهی ناهار خوری که همه فکر می کنند، بهترین جا برای جمع شدن است میشوند. در اینجاست که کنترل به مرور از دست روُسا خارج شده و کارخانه می رود که به تسخیر ما در آید، در اینجاست که احساس بسیار خوبی بآدم دست میدهد، زیرا ما دیگر خود و در بین خودمان هستیم کارخانه را تسخیر کرده ایم هیچ چیز حرکت نمی کند بجز حرکت کارگران وشلوغ پلوغی که بگوش میرسد، که می گوید، همه جا باید نگهبان گذاشت ونباید کسی را بغیر از کارگران به کارخانه راه داد واین چنین تصمیماتی از گوشه و کنار به گوش می خورند. همه در سالن نهار خوری هستیم. این یک حادثه ی مثبت است، که همه با قدرت تمام دور همدیگر جمع شده یم ومی خواهیم راه و چاره ی بعدی را برای گسترش قدرت اقتصادی وسیا سی خود پیدا کنیم، یکی از همکاران بلند می شود و بر روی صندلی می ایستد ومی گوید، بخش جوشکاری دیگر در دست خودمان است، دیگری می گوید بخش مکانیکی وماشین سازی هم همینطور و دیگری فریاد می کشد، که دیگر خبری از کار فرما نیست. و یک همکاراز بخش کارگزینی بلند می شود وفریاد می زند، دیگر استخدام واخراج دست خودمان است از فردا همه همکارانی که اخراج شده اند را دوباره خودمان به سر کارشان می آوریم وهمکاران بخش های مختلف یکی پس از دیگری بلند می شوند و از کنترل بخش های خود سخن می گویند. در واقع در این لحظه کنترل کارخانه دست کسانی است که در سالن غذا خوری جمع شده اند و این یک مجمع عمومی است که همه درش سهم دارند سخن میگویند و تصمیم میگیرند. همین مجمع عمومی اتوماتیک شورای کارخانه است. دراینجا تصمیم گرفته می شود، حال که ما کنترل همه چیز را در دست گرفته ایم، وضعیت ارتباطاتمان با دریافت مواد خام برای ادامه ی تولید چه می شود؟ مسئله خرید فروش، وضع حقوق ها و روابطمان با بازار عرضه و تقاضا و با بانک ها چه خواهد شد؟، چگونگی رابطه مان را با کارخانه هایی که برایشان محصول تولید می کنیم را باید روشن کنیم، شاید آنها هم کاری که ما با هیئت مدیره کرده ایم را انجام داده اند وخودشان آقای خودشان شده اند، ما باید خیلی چیزها را بفهمیم، یکی از همکاران گفت، ما باید هرروز قبل از شروع کار در سالن نهار خوری دور هم جمع شویم و برای چگونگی شروع کار همه باهم تصمیم بگیریم. امشب چکار کنیم؟، باید به نوبت نگهبانی بدهیم که کارفرمای قبلی وسایل تولیدمان را ندزدند. این کارها را به چه شکل به حرکت در آوریم؟، همه این تصمیمات وتصمیماتی که اسپون تان به نظرمان خواهد رسید، از سوی مجمع عمومی که هر روز صبح قبل از شروع کار تشکیل می شود گرفته می شود. در اینجا این ما هستیم که تصمیم می گیریم. این راهم فراموش نکنیم که ماها در کارخانه زندگی نمی کنیم هر یک از ما دریکی از محله های تهران زندگی میکنیم، همانطوری که ماها در زمان انقلاب کارهایی، مثل کنترل کوچه و خیابانی که در آن زندگی میکردیم را به عهده می گرفتیم وبا همکاری شوراهای محلی که خود ماهم عضوی از آنها بودیم آذوقه پخش می کردیم، نفت پخش می کردیم ، به در خانه ها می رفتیم وگونی برای سنگر بندی درمقابل گارد ضد انقلاب شاه و غیرو جمع می کردیم و…..واین عملکردها و وظایفی که در آینده در انقلاب به ما برای هدایت جامعه محول می شود شوراهای انقلابی می نامند، که همه در تصمیماتش و سرنوشتش سهیم هستی.
علی ۱۱.۰۹.۲۰۱۴
نفد بر هیرارشی وساختار حزبی
قبل ازهرچیزترجیح میدهم با توضیح کوتاهی از مارکسیسم به بررسی سازمان یابی حزب بپردازم. از دید من مارکسیسم نه آیه ایست که از آسمان نازل شده باشد ونه احکام پیش بینی شده ایست، مارکسیسم شیوه و یا روش نقد وتغییر بتمام جوامع طبقاتی تاکنونی بخصوص جامعه ی سرمایه داری است. بنا بر این مارکسیسم همچنین یک جنبش اجتماعی و پرولتاریا یی ایست که در تضاد آشتی ناپذیر با سیستم سرمایه داری قرار داشته وخواهان تغییراین سیستم و برقراری جامعه کمونیستی است. بدین مفهوم که مبارزات دائمی بین کار فکری وکار یدی، بین کار و سرمایه و در مجموع پروسه مبارزه اجتماعی طبقه کارگر برای رفع و نفی تقسیم کار روندی پیگیرو در حال شدن می باشد. بنا به بیان فوق براین نظرهستم که احزاب ویا سازمانهایی به اصطلاح کمونیستی، حداقل در رفع مسایل فوق یعنی تقسیم کار یدی وفکری و درکل دررفع تقسیم کار درون سازمانی نمیکوشند. در نتیجه کارکرد احزاب وسازمان های موجود بر اساس تقسیم کار فکری و یدی است واین شیوه را وسیعا در قاعده بکار برده و در راس هرم تعداد بسیار قلیلی بکار فکری اشتغا ل دارند. این نوع سیستم فکری وسازمانی همیشه دچار بحرانهای دوره ای خواهد شد. کما اینکه ما شا هد این چنین بحران هایی در درون سازمان ها واحزاب بوده وهستیم. این سازمانها سازمانهای نا متعادلی هستند که طبیعتا قدرت جذب مسائل اجتماعی و مبارزاتی را که بوسیله اعضا ئ متشکله درقاعده دریافت میکنند را نداشته و ندارند. نوع سازمان کارو سازماندهی سرمایه در درون کارخانه ها هم بهمین شکل است. همچنانکه میدانیم این نوع سازماندهی براساس استثمار بخش وسیع قاعده از سوی راس هرم در سیستم سرمایه داری استوار است. مارکس بیان می کند(.وقتی اقتصاد سیاسی اصرار دارد که عرضه و تقاضا را همواره تعادل دهنده یکدیگر بداند، مجادله خود را بر سر تئوری جمعیت یکباره فراموش میکند .فراموش میکتد که عرضه انسانها همواره بر تقاضای انها فزونی میگیرد ولذا عدم تعادل میان عرضه و تقاضا باعث بحرانهای دوره ای می شود.) بنا براین کلیه ی احزاب وسازمانها موجود درجهان در رأسشان از نظر کمیت و کیفیت تغییر قابل توجهی اتفاق نمی افتد، اما در قاعده کمیت وسعت زیادی پیدا می کند. این نمونه از شکل وفرم سازمان یابی ساختار هرمی در کشورهای بلوک شرق، شوروی، چین وسایرکشورهای باصلاح سوسیالیستی به شکل سیستم سلطنتی حاکمیت داشتند و چین، کره شمالی و کوبا این فرم حکومتی را ادامه میدهند. یعنی ازسویی حاکم( لیدر،رییس ویا رهبر)واعضای کمیته مرکزی دربالاترین مقام ودر سوی دیگرعرضه کنندگان نیروی عملی و یا نظری درقاعده ای وسیع در مقابل رأس هرم قراردارند. بخشی از سرخوردگی وجدایی از سازمانها واحزاب مقوله عجیب وغریبی نیست. این تناقض وسرخوردگی مربوط به عرضه وسیع ایده ها وآلترناتیوهای عملی درون جامعه ازسوی پایه و یا قاعده است، که رأس ناتوان از جذب آن است و دچار اختلال می شود. در نتیجه رهبر یا رأس هرم برای نجات سیستم به بیراهه میرود و با بی اعتنایی به نظر ها وعملکردها و بر چسب زد نهای های مرسوم به اخراج افراد می پردازند یا اینکه کاری می کنند که افراد معترض خود تشکیلات را ترک کنند و یا بکلی از سیاست کناره گیری نمایند. در اینجا باید اشاره کنم، که وقتی از رد ونقد حزب صحبت می شود، منظورتنها شکل وساختارنیست، بلکه شیوه نگاه، برخورد ایدئولوؤیک(مذهبی گونه) به انسانها و پدیده هاست، باور به سازمان و یا حزب پیشاهنگ برای طبقه ی کارگر، باور به تلفیق تئوری سوسالیستی به جنبش خودبخودی کارگران ازطریق انقلابی حرفه ای وحزب پیشاهنگ و…. این نگاه و بر خورد از بالا با متدولوژی بوروکراتیک در گوشت و پوست این نوع سازمان دهندگان تنیده شده، که با انتقادات شدید امکان نجات رفقا ازاین موانع وجود دارد.
رفقای عزیز امروزه وقتی به جوامع مختلف نگاه می کنیم، می بینیم، که به اصطلاح احزاب ،سازمان ها و گروهای مارکسیستی و کمونیستی مثل علف از زمین سبز می شوند ، نه اینکه این عمل غلط است ، به هیچ وجه، این روند پراکندگی واغتشاش فکری متعلق به جامعۀ سرمایه داری ومتناسب با واقعیت آن است واصولا ربطی به شرایط کمونیستی ندارد که بگوییم جنبش دچار پراکندگی شده است .اما به نظر من هر نیرویی که سعی دارد خود را جزء اردوی کمونیسم یعنی نفی سیستم جهانی سرمایه داری بوسیله انقلاب اجتماعی بداند ، به جنبش کارگران متعلق است ولی این نیرو یک گرایش کمونیستی است، زیرا در وضعیتی که سرمایه داری حاکم است، از کمونیسم واقعی نمی توان نام برد، بلکه از یک گرایش کمونیستی باید سخن گفت. اما مشکل اساسی این است، که شالوده ی فکری اکثر سازمانها مملو از کیش شخصیت، رهبری طلبی و بوروکراسی آگاهانه یا نا آگاهانه می باشد. اگر از شناخت شناسی مارکسیستی حرکت کنیم، این شیوۀ فکری ضد دیالکتیک و غیر علمی است. مارکسیسم از پروسه ی مبا رزه ی کار وسرمایه برای تغییر آن به جهان سوسیالیسم بوجود آمده است ودر چهار چوبه ی سازمانهایی با ایدئولوؤی سنتی وساختار هرمی مثل سازمانهای موجود کنونی نمی گنجد. من فکر می کنم، آنچه که از جنبش طبقه ی کارگر نشئت گرفته باشد (منظورنظریه سوسیالیسم علمی است،) نمی تواند تنها بوسیله ی دسته ای ویا گروه دیگری خارج از خود طبقه (روشنفکران تئوریک) به طبقه یاد دهد، سوسیالیسم در دانشگاه ها و آزمایشگاه ها کسب نمی شود، سوسیالیسم نفی مالکیت خصوصی و نفی کار مزدوری است و در آخر سوسیالیسم حا کمیت سیاسی، اقتصادی واجتماعی طبقه- ی کارگر و مزد بگیران ضد سرمایه برای جامعه ای بی طبقه است، و این آگاهی فقط در رویارویی ومبارزۀ طبقاتی طبقه ی کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه برعلیه سیستم سرمایه داری امکان پذیر است. پس رفقای کمونیستی که درگروه ها ، سازمانها، احزاب و یا به صورت منفرد فعالیت می کنند، می توانند یار و رفیقی ازخود این طبقه شوند و در حا کمیت اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی کارگران دوش به دوش آنها درشوراهای انقلابی کارگران و مزد بگیران ضد سرمایه در پروسه و روند تسخیر سرمایه واعمال حاکمیت سیاسی و اقتصادی در جامعه مبارزه کنند. جنش کارگری، کارگران ومبارزان کمونیست را دوش بدوش و در کنار خود می خواهد حس کند و نه به اسم حزب طبقه و حاکم بر طبقه ی کارگر.
من فکر می کنم که حزب با ساختار و اید ئولوژی تا کنونی اش، برای مناسبات اجتماعی که هنوز رابطه کالایی بر آن حاکم نیست مفید باشد. این ساختار هرمی ایدئولوژی، سوخت و سازش را در جوامع نیمه سرمایه داری و نیمه فئودالی که کذشته که کیش شخصیت و رهبری طلبی را می پذیرفتندد، میدان عمل داشت وبه جوامعی که تضاد کار و سرمایه و روابط کالایی بر آن حاکم است، سوخت وسازی نداشته وضرورتی هم ندارد که به کار گرفته شود.
علی ۱۱.۰۹.۲۰۱۴