جمهوری اسلامی باید سرنگون شود، اما چگونه؟ و چه رژیمی را باید جایگزین آن کرد؟ اقشاری از طبقه سرمایه دار ایران مدتهاست که خیال سرنگونی جمهوری اسلامی را دارند. این اپوزیسیون سرنگونی طلب مدعی است که با سپردن حکومت به افراد باسواد و کاردان و جداسازی دین از دولت جامعه ای مرفه و آزاد را بنا خواهد کرد. خمینی و شرکا هم از استقرار حکومت عدل و مستضعفین دم میزدند!! تضمین تحقق این وعده ها چیست؟ شکل حکومت آینده میتواند سلطنتی، جمهوری، غیردینی باشد اما در حکومت آینده، گذران زندگی اقتصادی و مناسبات تولیدی چگونه خواهد بود؟
مافیاهای سلطنت طلب، مشروطه چی، جمهوریخواه و مجاهد بر سرمایه داری بودن جامعه تحت حکومتشان اتفاق نظر دارند. شاخص بنیادی سرمایه داری چیست؟ در سرمایه داری، اینکه چه تولید شود یا نشود، به چه مقدار و با چه شرایطی، چه میزان ساعت و با چه شدت کاری، اینکه کارگر کار بیابد، بر سر کار بماند یا اخراج شود، همه تحت اختیار و اراده سرمایه است. در سرمایه داری فروشندگان نیروی کار از تسلط بر سرنوشت کار و زندگی خود محرومند. کارگر در روند کار، ساعاتی را برای کسب دستمزد خود کار میکند (کار لازم) و بقیه ساعات کار (کار اضافه) را برای سرمایهدار ارزش اضافه تولید میکند. کارگر قرار است تا هرچه بیشتر کار اضافه و ارزش اضافه تحویل سرمایهدار دهد. سرمایه با افزایش بیوقفه بارآوری نیروی کار، افزودن بر ساعات کار، بالا بردن شدت کار، اضافه کاری اجباری، افزایش سن بازنشستگی، کاهش دستمزدها، افزایش بهای وسایل معیشتی مورد نیاز کارگران، توسعه مدام کار کودکان، اجبار زنان به کارخانگی، بیکارسازی و از همه این راهها به این هدف دست مییابد. متناسب و متناظر با این هدف، تقدس خانه داری و مرد سالاری، سرکوب فکری و اشاعه دین و نوع مجاز اندیشیدن، دخالت در زندگی خصوصی، تخریب محیط زیست، وجود دولت مقتدر بالای سر، سازمانهای ضد بشری اطلاعاتی، سرکوبگری و خفقان، زندان و شکنجه همگی همزاد و روتین این شیوه زندگی است.
ریشه واقعی معضلات آوار بر زندگی توده های کارگر ایران نه در ایدئولوژی، نوع مدیریت، درجه کاردانی و میزان فساد حاکمان که در وجود سرمایه، در رابطه خرید و فروش نیروی کار است. تا وقتی سرمایهداری هست، سرمایه به اقتضای روند ارزش افزائی خود تصمیم میگیرد. سرمایه است که اندیشه و شعور، استراتژی، سیاست و دیپلوماسی سرمایهداران را تعیین میکند.
علاوه بر اینها به یک نکته بسیار مهم دیگری نیز باید توجه داشت. ایران بخش ضعیف سرمایه داری جهانی است. سهمی از اضافه ارزشهای عظیم تولید شده توسط طبقه کارگر جوامعی مانند ایران، در پروسه مبادلات اقتصادی نصیب موسسات غولپیکر مالی و صنعتی یا سرمایه اجتماعی ممالک صاحبان این موسسات میشود. همین امر باعث می شود که طبقه سرمایه دار جامعه ای مانند ایران به خاطر جبران اضافه ارزشهائی که تسلیم شرکای جهانی ساخته است، جنایتبارترین سطح معیشت و خشنترین نوع دیکتاتوری پلیسی را بر تودههای کارگر تحمیل کند. نتیجه اینکه در ایرانِ سرمایه داری خبری از رفاه و آزادی نخواهد بود. سرانجام این را هم اضافه کنیم که در شرایط روز جهان و برای نجات سرمایه از بحران اقتصادی، اپوزیسیون تازه به قدرت رسیده، تنزل بازهم بیشتر سطح زندگی و تحمیل هرچه بیشتر فشارهای سیاسی و اجتماعی بر طبقه ما را همچنان ادامه خواهد داد. با سرنگونی جمهوری اسلامی بدون محتوای ضد سرمایهداری هیچ بهبودی در زندگی طبقه ما رخ نخواهد داد. چاره اساسی ما انقلاب ضد کارمزدی و لغو خرید و فروش نیروی کار است. باید به فکر خلاصی از کارگر بودن باشیم. قدرت ما در این نبرد، شوراهای سرمایه ستیز ماست. این شوراها، متشکل از کارگران زن و مرد، پرستار، معلم، کارمند، خانه دار، بیکار، بازنشسته، دانشجو، دانش آموز، سرباز و دیگر آحاد طبقه کارگر است. شوراها به دخالتگری آگاه، آزاد و برابر همه آحاد کارگران متکی است، فاقد هر نوع رهبر بالای سر خود است، حزب و سندیکا و کانون و کمیته و انجمن نیست، افراد دست در دست هم، فکر میکنند، تصمیم میگیرند و تصمیمها را در مبارزات جاری علیه فقر و فلاکت، کار کودک،تبعیضات جنسی،آلودگیهای زیست محیطی عملی میسازند. کوچکترین جزء این شوراها، هسته های متشکل از نزدیکترین آحاد توده کارگر است. هستهها در روند ارتباط با همدیگر، شوراهای مراکز کار و محله و در پیوند جنبشی با هم، جنبش شورایی سراسری ضد سرمایهداری را میسازند. پس از برچیدن جمهوری اسلامی توسط جنبش شورائی، اولین گام عملی شوراها، لغو کارمزدی است، با این کار مبنای تقسیم جامعه به طبقات از میان خواهد رفت. با تعیین سرنوشت کار و تولید و تمام مقررات و پروتکلهای اجتماعی توسط شوراها، از شر دولت بالای سر رها خواهیم شد. جامعهای خواهیم داشت که رشد آزاد هر فرد شرط رشد آزاد همگان است.