« قانون کار» عبارت بسیار آشنائی است. منشور بردگی مزدی، جواز مشروعیت استثمار بردگان مزدی توسط سرمایه زیر نام « قانون جامعه انسانی»!!، قانونی که انحلال تام و تمام جنبش کارگری در داربست ارزش افزائی کوه آسای سرمایه ها را تضمین می کند. قانونی که هر نوع مبارزه ضد سرمایه داری و علیه کار مزدی توده های کارگر را مستوجب مجازات می داند.
قانونی که اساس استثمار ددمنشانه نیروی کار توسط سرمایه را لباس « منفعت عام جامعه» و «حقوق عامه شهروندان» می پوشاند. قانونی که مجوز تضمین سقوط کامل کارگر از هر نوع دخالت در کار، حاصل کار و سرنوشت زندگی خویش است. تا اینجا فقط قانون کار جمهوری اسلامی نیست که چنین رسالت و موضوعیتی دارد، قانون کار در هیچ نقطه دنیای بردگی مزدی سوای این نمی تواند باشد. این قانون وجود دارد تا چنین باشد، تا سرمایه داری هست و تا قانون کار موجود است همه آنچه گفتم رسالت قانون کار در هر کجا و شالوده موجودیت آن است. تفاوت قانون کار دولت اسلامی سرمایه و اروپای غربی در حمل این رسالت سرشتی و ایفای این نقش بنیادی نیست. تفاوت در چیزهای دیگری است. تفاوت در این است که قانون کار اولی پاسدار بهای شبه رایگان نیروی کار، قتل عام نازل ترین سطح معیشت و کشتار هر نوع آزادی و حقوق اولیه انسانی کارگران است و دومی زیر فشار کمون پاریس ها و اکتبرها در یک سوی و سهم کهکشانی و غول آسای یک بخش سرمایه جهانی در هفت دریای عظیم اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر بین المللی در سوی دیگر، عجالتاً و برای چند صباحی، سلاخی نان بخور و نمیر توده های کارگر را در ابعاد اولی فتوا نداده است. طول و عرض تفاوت ها این است و گر نه قانون کار در همه جای جهان و تا زمانی که هست همان است که گفتیم. قانون سقوط بی مهار کارگر از کار، محصول کار و سرنوشت زندگی خویش.
رفرمیسم چپ در جستجوی انسانی کردن این قانون است!!! و کل افتخارش این است که در این راه مبارزه می کند. طنز ماجرا چندش بارتر می شود وقتی که این شکل رفرمیسم خود را جناح چپ جنبش کارگری می خواند، ( عجب چپی!!) به این دلیل بسیار روشن که مبارز راه اصلاح و تغییر قانون کار سرمایه به نفع بردگان مزدی است!! اینکه جناح راست این جنبش کیست؟ جواب ساده است!!!! تا جائی که به متولیان رفرمیسم چپ و عقبه امروزی آن بر می گردد، شواهد حاکی است که طیف «توده ای» راست و خودشان و همانندانشان « چپ» هستند، چرا؟ پاسخ ظاهراً این است که توده ای ها خواستار اصلاح کردن قانون کار جمهوری اسلامی هستند اما این ها این مرز را بسیار مباهی و پیروزمندانه پشت سر گذاشته اند و خواستار یک « قانون کار انقلابی» برخی اوقات هم «دموکراتیک»برای توده های کارگر هستند. تا اینجا روایت چپ بودن را خوب فهمیدیم. چپ آن هم نوع ناب سوسیالیستی اش در مشرب جماعت مذکور، کسی، گروهی یا حزبی است که برای قانون کار انقلابی مبارزه می کند!! راستش این حرف آدم را به یاد یک طنز شنیدنی از « منوچهر محجوبی» می اندازد. در روزهائی که بازار ازدواج انقلابی مسعود رجوی و مریم عضدانلو داغ بود و هر روز و هر لحظه صدها خبر از کشف و کرامات و معجزات و شفای بیماران و استجابت دعای محتاجان در پرتو این ازدواج انقلابی به سمع مردم دنیا می رسید، هر کسی در این گذر چیزی می گفت. منوچهر محجوبی طنزپردار سابق روزنامه توفیق هم طنزی گفت. او دست به ابتکار جالبی زد. مسأله ای از مسائل عدیده رساله عملیه « خمینی» را که در باب ازدواج با محارم بود از کتاب بیرون کشید و همه جا واژه ازدواج را با انقلاب جایگزین ساخت. رفرمیسم چپ نیز دست به کار همین هنرنمائی است، با این تفاوت که به جای « انقلاب با عمه و خاله و خواهر» (عبارات ابتکاری محجوبی) « قانون کار انقلابی» را کشف کرده است. محجوبی طنز می گفت و طنزش هم زیبا بود، اما رفرمیسم سالاران چپ نما فاجعه می بافند و فاجعه بافی آنان بیش از حد نفرت انگیز است. « قانون کار انقلابی» یعنی استثمار انقلابی کارگر توسط سرمایه !! یعنی منشور انقلابی بردگی مزدی!! یعنی انحلال کامل جنبش کارگری در داربست ارزش افزائی هر چه کوه آساتر سرمایه ها به شیوه انقلابی!! و به دست انقلابیونی از جنس رفرمیست های چپ، یعنی سرکوب مبارزه ضد سرمایه داری توده های کارگر توسط بورژوازی با جواز انقلاب!! یعنی شستشوی مغزی کارگران به نفع سرمایه با نسخه پیچی انقلابی رفرمیسم چپ، یعنی عوامفریبی علیه کارگران و برای جاودانه کردن بردگی مزدی زیر نام انقلاب و هزاران یعنی بسیار بی معنی دیگر، که خاص این جماعت است. به راستی قانون کار انقلابی چه صیغه ای است. اجازه دهید پاسخ آن ها را گوش کنیم. قانونی که به کارگران حق اعتصاب دهد و حقوق متشکل شدن را برای بردگان مزدی به رسمیت بشناسد. قبلاً معنای جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری را در روایت این عده دیدیم و حالا معنای انقلاب و انقلابی بودن را نیز در واژه نامه آنان باز می یابیم. انقلاب یعنی رخدادی که حاصل آن برای کارگران حق تشکل و حق اعتصاب باشد!!! بیچاره سارکوزی و اخلاف مارگارت تاچر و خانم مرکل و احزاب نئولیبرال روز که تا حالا اصلاً نمی دانستند که خودشان و چند نسل از پیشینیانشان همه و همه سکان قدرت سرمایه را در کشورهائی به دست داشته اند، که فقط دو بند از قانون کار آن ها، تمام صدر و ذیل و چهاردیواری کل قانون کار انقلابی رفرمیست های چپ ایرانی و جناح سوسیالیستی آن ها در داخل جنبش کارگری را می سازد!!!
«قانون کار» می تواند مظهر بالاترین تهاجم فاشیستی و میلیتاریستی سرمایه علیه وضعیت معیشت و شرائط کار و زندگی توده های کارگر باشد، ممکن است تخفیفی در ابعاد این تهاجم سبعانه و بربرمنشانه سرمایه علیه نان بخور و نمیر کارگران و امکانات اولیه زندگی آنان را منعکس سازد، می تواند درجات متفاوتی از فشار استثمار، شدت بی حقوقی و سهمگینی بار سیه روزی های طبقه کارگر در سیطره حاکمیت سرمایه را نشان دهد، همه این ها ممکن است و وقوع همه این حالات به طور قطع تابعی از توازن قوای میان طبقه کارگر و نظام بردگی مزدی است. هر چه کارگران آگاه تر و گسترده تر و سازمان یافته تر و افق دارتر و ضد سرمایه داری تر و شورائی تر علیه سرمایه پیکار کنند، هر چه سرمایه داران و دولت آن ها را نیرومندتر و بیشتر از سنگرها و استحکامات تهاجمی خود عقب رانند، علی الاصول خواسته های جاری بیشتری را هم بر سرمایه تحمیل می کنند و در همین راستا سلاح قتاله قانون کار نظام بردگی مزدی را نیز کندتر و زنگ زده تر و کم خطرتر می نمایند، همه این ها واقعیت های روشن و عریان جامعه سرمایه داری و مبارزه طبقاتی در این جامعه است، اما آنچه از بیخ و بن بی معنا، توهم بار، گمراه کننده و عوامفریبانه است، « انقلابی» اعلام کردن نوعی از جواز بردگی مزدی است. کاری که رفرمیسم چپ می کند تا از این طریق برای شکلی از حاکمیت سرمایه داری اعتبار و وجهه انسانی جعل نماید. آنچه کارگران باید علیه آن انقلاب کنند اساس موجودیت سرمایه داری و نه « قانون کار» سرمایه است. قانون کار مادام که وجود دارد، گواه بودن سرمایه داری است و تا هست منشور استثمار، تشدید استثمار، فرسودگی و هلاکت و و سقوط کارگر از هر شکل دخالت در کار و محصول کار و سرنوشت زندگی خویش است.
شاید برای عده ای این سؤال پیش آید که آیا واقعاً کل انقلابی بودن و سوسیالیست بودن رفرمیست های چپ و متولیان روزش در همین جا خلاصه می شود. یعنی این همه جار و جنجال و شیون و حزب سازی های مکرر و انشعابات حزبی متعدد و آفرینش فرقه جدید و خط و نشان علیه خیلی ها، همگی همین!! مبارزه برای قانون کاری که دار و ندارش فقط دو بند قانون کار کنونی حزب محافظه کار انگلیس و نئوکنسرواتیوهای جاهای دیگر است. رفرمیست ها پاسخ می دهند که نه، اصلاً چنین نیست، آنان علاوه بر پیکار برای قانون کار انقلابی برای سوسیالیسم هم مبارزه می کنند. پاسخ جماعت مورد گفتگو این است و همین جاست که دم خروس از لای عبای آخوند بیرون می آید. رفرمیست های چپ و اسلاف و نیاکان سیاسی آن ها وقتی که سخن از سوسیالیسم پیش آید، پیشینه بسیار معلومی دارند. ماحصل حرفشان این است که کارگران دنبال سندیکاسازی باشند، جنبش اتحادیه ای تشکیل دهند، برای اصلاح قانون کار و به قول خودشان قانون کار انقلابی و دموکراتیک مبارزه کنند. دنبال مبارزه ای باشند که کل محتوای آن در بگو مگوی با سرمایه داران بر سر بهای فروش نیروی کار خلاصه شود. آن ها می گویند و می خواهند که جنبش کارگری خود را به دار همین کارها بیاویزد. همزمان جمعیت نخبگان، آقابالاسرها، درس خوانده ها، شایستگان، بایستگان، دانشوران، افاضل و در یک کلام اصحاب عقل و خرد و اندیشه که خواستار جایگزینی نوع کنونی برنامه ریزی نظم تولیدی، سیاسی و مدنی سرمایه داری با نوع دیگر آن هستند، در ماوراء زندگی و کار و مبارزه کارگران برای خود فرقه یا فرقه هائی بر پای دارند. نام این فرقه ها را حزب کمونیست طبقه کارگر بگذارند. تا زمانی که نوع کنونی برنامه ریزی استثمار و نظم و قدرت سرمایه پا برجا است، آنان برای مبارزه کارگران نسخه بنویسند، از کارگران بخواهند که برای عروج حزب آقابالاسرها به عرش قدرت سیاسی پیکار کنند، در این راه فداکاری نمایند، دست به مبارزه زنند، سرنگونی طلب شوند، مطابق اوامر مطاع اشرافیت حزبی بالا و پائین گردند و سرانجام در دل یک شرائط معین، ماشین کنونی سرکوب سرمایه را به زیر کشند و حزب نخبگان را بر جای دولت روز بورژوازی بنشانند. رفرمیست های چپ از کارگران می خواهند که چنین کنند و به دنبال همه این کارها، وقتی که حزب را بر اریکه قدرت سرمایه نشاندند، این دولت حزبی را دیکتاتوری پرولتاریا نام نهند، برنامه ریزی نظم تولیدی سرمایه توسط این اشراف حزبی را هم سوسیالیسم تلقی کنند، وقتی همه این کارها را کردند خودشان بلادرنگ به کارخانه ها باز گردند و البته « به شرطها و شروط ها» بسیار بیشتر از گذشته کار کنند تا کوهسار رفیع تر اضافه ارزش ها را برای سرمایه داران دولتی نوپا و نوکیسه تولید کنند، طومار مبارزه طبقاتی را هم بر بندند زیرا باید قبول کنند که سرمایه داری از بین رفته است و سوسیالیسم مستقر شده است. جهنم گند و خون و وحشت و دهشت سرمایه داری دولتی را عین کمونیسم پندارند و بر جاودانگی این جهنم مهر تأیید کوبند. مهر تأیید که سهل است. مدام برای بقای آن دعا کنند و به جشن و شادی و پایکوبی دست زنند.
رفرمیست های چپ حتماً خواهند گفت که سوء تعبیر شده است و منظورشان از سوسیالیسم این نیست. آنان شاید حق دارند چنین پندارند، بورژوازی مسلط روز حتی بدترین نئولیبرال ها هم اصلاً معتقد نیستند که واقعاً آدم های بسیار استثمارگری می باشند!! رفرمیسم سالاران چپ نما می توانند ادعا کنند که آنان هم خواهان الغاء کار مزدی و نابودی سرمایه داری و برچیدن بساط طبقات و دولت و جامعه طبقاتی هستند!! تا جائی که به ادعا و حتی اتوپی برمی گردد شاید پیامبران بنی اسرائیل هم از طرح این دعاوی دریغ نکرده باشند. بحث اصلاً بر سر خواب و خیال نیست، راه جهنم نیز با نیات حسنه فرش شده است. تمامی گفتگو بر سر فاصله واقعی میان زندگی و مبارزه روز طبقه کارگر بین المللی تا سوسیالیسم و محو سرمایه داری است. آنچه رفرمیست های چپ به آن نمی اندیشند این است که از درون سندیکاسازی و حزب بازی تنها و تنها چیزی که می تواند بیرون آید سرمایه داری دولتی نوع اردوگاهی یا هر شکل دیگر برنامه ریزی کار و تولید کاپیتالیستی است. وقتی بناست کارگران دنبال قانون کار انقلابی باشند، وقتی قرار است کل رسالت جنبش کارگری فقط در گرفتن حق تشکل سندیکائی و آزادی اعتصاب برای تعیین بهای نیروی کار خلاصه شود. وقتی بناست که عده ای زیر نام و نشان کمونیسم تنها کارشان این باشد که هر سخن مربوط به هر جنب و جوش ضد سرمایه داری توده های کارگر را با زهرآگین تیر موجود در چله کمان خویش نشانه گیرند، وقتی بناست اینان در بالای سر کارگران مشغول فرقه سازی باشند و نام فرقه های خود را حزب کمونیست کارگران بگذارند، وقتی بناست تنها رسالت طبقه کارگر به قدرت رساندن این نوع فرقه های ماورای زندگی و کار و پیکار خود باشد، معنا و مفهوم و فرجام سوسیالیسم نیز مثل روز روشن است. کل سر و ته سوسیالسم و کمونیسم طیف رفرمیسم چپ، چیزی که از نسخه پیچی ها و بساط کسب و کارشان بیرون می آید این است که نخبگان بالانشین حزبی، حزب سازند، کارگران هم دنبال سندیکاسازی باشند، در دل یک بحران عمیق اجتماعی حزب از کارگران بخواهد تا ماشین دولتی سرمایه را با ماشین قدرت حزبی جایگزین سازند. حاکمیت سیاسی جدید به جای حاکمان قبلی تمامی امور برنامه ریزی کار و تولید نظام سرمایه داری را به دوش گیرند. روند کار سرمایه، استثمار توده های کارگر و پروسه تولید اضافه ارزش ها را سازمان دهند و چه بسا شدت استثمار طبقه کارگر را از پیش هم بیشتر و مضاعف تر سازند. از نوع نسخه پیچی و مبارزه و جنبش پردازی متولیان رفرمیسم چپ هیچ چیز سوای این نه بیرون می آید، نه تا حال بیرون آمده است و نه در هیچ زمانی بیرون خواهد آمد. استقرار سوسیالیسم نیازمند عروج جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی طبقه کارگر است. جنبشی که شالوده طرح مطالبات روز خود را بر اختلال و انسداد هر چه نیرومند شریان تولید اضافه ارزش قرار دهد، شورائی و ضد سرمایه داری متشکل شود، سازمانیابی شورائی و ضد کار مزدی همه توده های خود را در سطح سراسری دنبال نماید، ظرف سازمانیابی خود را بستر آناتومی ضد کار مزدی سرمایه کند، محصول مستمر این آناتومی را تار و پود آگاهی طبقاتی و کمونیستی توده های کارگر نماید، تشکل ضد سرمایه داری خود را ریل قطار قدرت طبقاتی و اعمال این قدرت علیه شالوده حیات بردگی مزدی سازد. سرنگونی طلبی اش، نه از نوع سرنگونی طلبی فراطبقاتی طیف رفرمیسم چپ که رژیم ستیزی ضد کار مزدی باشد، سوسیالیسم پیش روی او سوسیالیسم محو کار مزدی، محو مالکیت خصوصی و دولت و طبقات با ساز و کار سازمان شورائی برنامه ریزی کار و تولید و دخالت آزاد، نافذ و آگاه همه آحاد توده های کارگر باشد. جنبش کارگری تنها در صورتی می تواند سرمایه داری را نابود کند و سوسیالیسم واقعی مارکسی و ضد کار مزدی خود را مستقر سازد که در همه وجوه هستی خود همه مشخصات بالا را به صورت ارگانیک احراز نماید. رفرمیست های چپ می توانند به هر ادعائی دست یازند، اما قبله نهائی همه علم و کتل آن ها به طور قطع سوای سرمایه داری دولتی هیچ چیز دیگر نخواهد بود. آن ها نه فقط به توده های کارگر دروغ می گویند که حتی بعضاً بر سر خویش هم کلاه می گذارند.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
مارس ۲۰۱۱