اینکه جمهوری اسلامی باید به زیر کشیده شود، موضوعی است که نه چندان وسیع اما کاملاً چشمگیر به محتوای واقعی مبارزه روز بخش قابل توجهی از ساکنان جامعه تبدیل شده است. موج نفرت از رژیم همیشه در اوج بوده است اما میان انزجار حتی تنفر عمومی از یک رژیم سیاسی تا اینکه سرنگونی چنین رژیمی مضمون اعتراض جاری میلیون ها سکنه جامعه باشد، تفاوت بسیار عظیمی وجود دارد.
حالت اول فقط موج خشم و قهر توده های ناراضی و باور آنان به ضرورت سقوط قدرت سیاسی حاکم را منعکس می سازد، اما دومی پروسه تبدیل و استحاله این نارضائی ها به یک قدرت مادی و اجتماعی آماده اعمال را آشکار می کند. آنچه امروز جریان دارد تصویر روشن عبور حالت نخست به شکل دوم است. تا اینجای ماجرا واقعیت کم و بیش مشهودی است اما معضل بنیادی آن است که این گذار با فرض وقوع، حتی با فرض منتهی شدن به نقطه پایان خود، نه فقط هیچ نشانی از هیچ سطح پیروزی برای ۷۰ درصد ساکنان دوزخ سرمایه داری ایران نمی دهد که در بهترین و پیروزمندانه ترین حالت می تواند تندپیچی برای توسعه جنگ واقعی طبقاتی و در بدترین حالت چه بسا سرآغاز غلطیدن طبقه کارگر ایران به ورطه یک سونامی عظیم وحشت و دهشت نوین باشد. هجوم مجدد صدها هزار انسان معترض و ناراضی به خیابان ها در روز بیست و هفتم شهریور علیه بربریت ها، ستم کشی ها، بی حقوقی ها، گرسنگی ها، حقارت ها و سیه روزی های بی عنان مسلط در جامعه، آن هم در شرائطی که شمار کثیر این انسان ها، از زمین و آسمان به ضرب و شتم و شکنجه و زندان و اعدام و تجاوز جنسی تهدید می شوند گواه بارز آمادگی بخش های عظیمی از این جمعیت برای تسویه حساب جدی با جناح مسلط قدرت سیاسی روز است. راه پیمائی ها و موج گسترده تظاهرات این روز نشان داد که توده های معترض در گزینش تاکتیک های ستیز، در بازشناسی حوزه های ممکن درگیری ها، در یافتن مجاری مقدور تسخیر حریم استقرار رژیم، در آشنائی با ملزومات فتح خاکریزهای مقاومت دشمن و در بسیاری از شگردهای دیگر جنگ و ستیز بسیار خوب به پیش می تازند. این ها همه در عداد مفروضات هستند. از این یا این ها که بگذریم، مسائل بسیار مهم تر و اساسی تری را هم می توان به لیست این مفروضات افزود. ما پیش تر در جاهای مختلف و به مناسبت های گوناگون تأکید کرده ایم که بخش عظیم معترضان کارگرند و جوانان پرشور خانواده های کارگری می باشند، بارها گفته ایم که این جمعیت برای فریاد دردها، رنج ها، گرسنگی ها، بیکاری ها، حقارت ها، ذلت ها و مصائب بی پایان خود و توده های طبقه خود وارد میدان گردیده است، تصریح کرده ایم که اینان عاشق چشم و ابروی هیچ اصلاح طلبی نیستند و در آتش عشق انتقال قدرت از احمدی نژاد به موسوی نمی سوزند. تکیه کلام بعدی ما این بوده است که همین کارگران، همین جوانان خانواده های کارگری در قیاس با گذشته های دور و نزدیک جنبش خویش گام های بس مهمی به جلو برداشته اند، درجه گسست خودپوی طبقاتی آنان از اپوزیسون های بورژوازی بسیار بالاتر رفته است و سطح شعور و شناخت و آگاهی اجتماعی آنان به طور چشمگیری افزون تر گردیده است. این ها نیز همه واقعیت دارند و ما بیش از پیش بر صحت آن ها پای می فشاریم اما باز هم معضل اساسی آن است که این ها هیچ کدام هنوز هیچ کورسوی روشنی بخشی به آینده رویدادهای جاری روز در دل هیچ کارگر آگاهی ساطع نمی سازد. شعارها تغییر یافته اند و از خرافه بافی های وهن آلود و شرم انگیز نخستین فاصله زیادی احراز کرده اند اما آنچه امروز فریاد می شود نیز هیچ نشانی از هیچ سطح انتظار و اراده و خواست آگاهانه طبقاتی توده های کارگر را منعکس نمی کند. شعار « مرگ بردیکتاتور» سخنی مریخی، فاقد هر نوع بار طبقاتی و اجتماعی و غرق در بی ربطی مطلق به نازل ترین میزان آگاهی کارگری است. شعارهائی مانند «جمهوری ایرانی» موحش، رعب آور و ضد هر نوع جوانه جنب و جوش ضد سرمایه داری طبقه کارگر است. عبارت ها، فرمولبندی ها و الفاظی که در آخرین تظاهرات در قالب واکنش های عامیانه بسیار بی سر و ته بر سر زبان ها افتاد، از نوع « نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»!!! به همین اندازه فاجعه بار، گمراه کننده و تأسف زا است. سایر شعارها و جمله بافی ها هم هر چه هست و از هر کجا نشانی دارد از پیکار ضد سرمایه داری طبقه کارگر هیچ بوی و رنگی به مشام هیچ انسان دردمند جنبش کارگری نمی رساند. کارگران کوشیده و می کوشند تا در دام اصلاح طلبان شیاد حکومتی نیأفتند اما این کوشش ها و نتایج تا کنونی اش با همه ارزش ها و اهمیت و اعتبارش باز هم در زیر آوارهای عظیم توهمات انباشته تاریخی مدفون است. هنوز هر چه در راه پیمائی ها و رویدادها فریاد می شود از آن بورژوازی، به نفع بورژوازی و آبی است که کشتزار قدرت سرمایه را سیرآب می کند. توضیح واضحات است که پشت این فرمولبندی ها، دنیای دیگری از ستمکشی ها، تبعضیات، حقارت ها و دردهای ناشی از تشدید بی امان استثمار و بی حقوقی ها مستور است اما دردها و رنج ها، محرومیت ها و همه مصائب زندگی ما از زهدان رابطه تولید اضافه ارزش و هستی سرمایه می جوشند و تا زمانی که به عنوان اجزاء لایتجزای واقعیت وجود سرمایه، به عنوان فاجعه استثمار ما توسط سرمایه و به عنوان آثار و آلام و عوارض بلافصل و ماهوی مناسبات بردگی مزدی فریاد نشوند، حرف واقعی طبقه خویش را نگفته ایم، اعتراض طبقه خود را علیه وضعیت موجود و تمامی استثمار و جنایات و مظالم مسلط ابراز نکرده ایم، این کار نیازمند تشریح و انگشت نهادن صریح بر مفصلبندی واقعی میان همه، مصائب، محرومیت ها و کل بدبختی ها با رابطه تولید اضافه ارزش، با استثمار ما توسط سرمایه، با برده مزدی بودن ما و با موجودیت نظام سرمایه داری است. تازه با فرض آنکه حتی تا اینجا پیش رویم باز هم هنوز در هیچ کجای میدان واقعی پیکار طبقه خود علیه سرمایه قرار نگرفته ایم. راه بیش از حد طولانی است. باید بدانیم که علیه چه مبارزه می کنیم، چگونه و با کمک کدام راهکارها می خواهیم مبارزه نمائیم؟ ظرف اعمال قدرت ما کدام است؟ مطالبات روز مان کدامین هستند؟ بدیل ما برای وضعیت موجود چیست، قرار است چه چیز را از میان برداریم و با چه چیز می خواهیم جایگزین سازیم؟ برای این جا به جائی باید چه کار کنیم، از کدام مسیر باید به پیش تازیم، قوای پیکار خود را از چه طریق، چگونه و از کدام راه ها می توانیم به میدان کارزار کشیم، دانش و شناخت و آگاهی و بیداری این کارزار را چگونه و در دل کدام روند قرار است به دست آریم؟ بدون پاسخ شفاف و عملی و بالفعل به سؤالات بالا و صدها سؤال اساسی و جدی دیگر، جنبش ما به طور قطع جنبشی آویزان به بورژوازی، شمع آجین در توهمات آفریده سرمایه، مصلوب بر دار قدرت طبقه سرمایه دار و محکوم به شکست است. ما هر چه می کشیم از سرمایه و نظام بردگی مزدی است که می کشیم، مادام که این نظام باقی است هیچ تخفیفی در هیچ یک از دردهای ما پدید نخواهد آمد. صرف اینکه شعارهای اصلاح طلبان را جا به جا کنیم هیچ کافی نیست، مشکل فقط این نیست که دنبال اصلاح طلبان راه نیأفتیم، معضل اساسی این است که اصلاح طلبان و پدیده اصلاح طلبی باید از هراس و وحشت پیکار طبقه ما هر چه سریع تر به جایگاه خود باز گردد و در کنار جناح مسلط قدرت سیاسی آماج مستقیم پیکار ضد کار مزدی ما قرار گیرد. برای طبقه ما این جناح و آن جناح بورژوازی مطلقاً موضوع بحث نیست، هر نوع تفکیک میان اصلاح طلبان و مافیای مسلط قدرت سیاسی گامی در مسیر سقوط به ورطه گمراهی و گسست از معبر واقعی پیکار طبقاتی خویش است. مبارزات روز توده های ما باید حول مطالبات مشخص ضد سرمایه داری سنگر گیرد. باید در هر کجا که هستیم این مطالبات را پرچم جنگ روز خود سازیم، باید با افق شفاف ضد کار مزدی آرایش یابیم. راهکارهای واقعی کارساز اعمال قدرت علیه سرمایه را اتخاذ کنیم، باید کلیه بخش های خود را یکجا در درون شوراها در مقابل نظام بردگی مزدی به جنگ کشیم، مادام که دست به این کارها نزده ایم، تا زمانی که به جا به جائی مریخی و فراطبقاتی شعارها دل خوش داریم، تا روزی که از باتلاق تعفن دین به مرداب نفرت ناسیونالیسم پناه می بریم، تا وقتی که به این کارهای فاجعه بار روی می کنیم به هر حال، بدون هیچ تردید سیاهی لشکر بخشی از بورژوازی در مقابل بخشی دیگر خواهیم بود. مطالبات روز ما بسیار ساده و صریح این ها است:
مادام که سایه نفرت بار نظام سرمایه داری از سر ما کوتاه نگردیده است و تا آن روز که هنوز سخن دستمزد در میان است باید عظیم ترین بخش محصول کار و تولید سالانه مان با دخالت مستقیم شوراهای ضد سرمایه داری طبقه مان به عنوان بهای نیروی کار به ما پرداخت گردد. کلیه افراد زیر ۱۸ سال طبقه ما از محصول اجتماعی کار سالانه مستمری کافی دریافت دارند، کارخانگی به طور کامل محو شود و تا روزی که وجود دارد کار حساب شود و دستمزد کامل یک کارگر شاغل به آن تعلق گیرد، کلیه آحاد جامعه که به هر دلیل کار نمی کنند از نوع بیکار، بازنشسته، معلول یا مصدوم حقوق کامل یک کارگر شاغل را کسب کنند. ایاب و ذهاب عمومی در سراسر کشور مجانی باشد، کل ساکنان جامعه از مسکن رایگان با همه امکانات رفاهی لازم برخوردار شوند، بهداشت و دارو و درمان باید به طور کامل و برای کلیه آحاد جامعه از سیطره مبادلات پولی خارج گردد، همه خردسالان از مهد کودک و دوره های پیشادبستانی مجانی بهره مند باشند، آموزش و پرورش در همه سطوح رایگان شود. کار کودکان زیر ۱۸ سال ممنوع اعلام گردد. اعمال هر نوع تبعیض میان زن و مرد در هر سطح و به هر میزان قدغن و مستوجب شدیدترین مجازات ها باشد. هر شکل دخالت دولت در تعیین نوع زندگی، روابط میان زن و مرد یا دختران و پسران به طور کامل ممنوع شود. ازدواج افراد زیر ۱۸ سال قدغن و کلیه آحاد جامعه بدون هیچ قید و شرطی از کلیه آزادی های سیاسی، بیان، قلم، اجتماع، تحصن، سازمانیابی و مبارزه از جمله مبارزه متحد و متشکل برای نابودی کامل نظام سرمایه داری برخوردار باشند. جنبش ما باید با این خواست ها به مثابه مطالبات اولیه و پایه ای خود در جبهه مقدم کارزار روز قرار گیرد. این مطالبات باید همه جا، در تمامی کارخانه ها، در مدرسه ها، بیمارستان ها، شبکه های حمل و نقل، هر کدام از مراکز کار و تولید، در راه پیمائی ها و تظاهرات خیابانی، در اعتصابات و تحصن های درون کارخانه ها، در جنب و جوش درون محله ها و در هر کجا که زندگی می کنیم از زبان ما فریاد گردد.
جنبش ما باید همزمان دورنمای پیکار خود را به صورت بسیار شفاف در برابر انظار کل ساکنان جامعه باز سازد. همه باید بدانند که ما خواستار نابودی کامل کار مزدوری و برچیدن بساط موجودیت سرمایه داری هستیم، ما برای جایگزینی نظام موجود با جامعه و جهانی پیکار می کنیم که در آن رابطه خرید و فروش نیروی کار محو خواهد شد، کل انسان ها با تمامی قدرت تأثیرگذاری و د خالت آگاه و نافذ خود در شوراهای برنامه ریزی کار و تولید حضور خواهند داشت. همه آحاد در باره چه تولید شود و چه تولید نشود و سرنوشت کار و تولید چه باشد به صورت کاملاً برابر نظر خواهند داد و تصمیم خواهند گرفت، کار داوطلبانه خواهد گردید، هر کس به صورت داوطلب به میزان وسع و توان دلخواهش کار خواهد کرد و همه آحاد به میزان احتیاج خویش از محصول کار و تولید اجتماعی بهره خواهند داشت، به وجود هر نوع دولت بالای سر شهروندان پایان داده می شود، رشد آزاد همگان در گرو رشد آزاد هر انسان قرار خواهد گرفت. داد و ستد جای خود را به توزیع سوسیالیستی و عمیقاً برابر همه امکانات حیاتی و رفاه اجتماعی برای تمامی آحاد ساکنان جامعه خواهد داد و پول از صفحه حیات انسان ها محو خواهد شد. ما برای ایجاد چنین دنیائی می جنگیم و هر گام مبارزه روزمان باید گامی در این راستا باشد. ظرف پیکار ما برای تحمیل مطالبات بالا بر سرمایه داران و دولت سرمایه داری تشکل شورائی سراسری ضد کار مزدی است. جنبش ضد سرمایه داری نمی تواند شورائی نباشد و هر جنبش کارگری که خود را شورائی و ضد کار مزدی متشکل نسازد جنبشی آویزان به راهبردهای بورژوازی و منحل و مضمحل در باتلاق ماندگارسازی نظام بردگی مزدی است.
اگر قرار است مبارزات روز و قدرت کارزار طبقه ما وسیله تسویه حساب درونی میان بخش های مختلف بورژوازی، شمشیر جدال جناح های مختلف قدرت سیاسی سرمایه با هم و در همین راستا سلاح نیرومند نظام سرمایه داری علیه جنبش ضد کار مزدی ما نشود باید پروسه پیکار طبقاتی خود را همه جا و در همه قلمروها از بی راهه های حفاری شده توسط اپوزیسون های درون و بیرون حاکمیت سیاسی سرمایه جدا سازیم. باید اعتصاب در مراکز کار و تولید، تصرف کارخانه های در معرض تعطیل، تظاهرات خیابانی و همه اشکال دیگر مبارزه را در راستای تحمیل مطالبات یاد شده بر طبقه سرمایه دار و تاختن به سوی دورنمای محو کار مزدی با هم همراه گردانیم. باید پرچمی برافزاریم و در کنار آن بجنگیم که پرچم رهائی انسان از سیطره کار مزدوری، درفش وحدت انسان با خویش و کار خویش و محصول اجتماعی کارش، بیرق آزادی انسان از قید هر قدرت ماوراء خویش و هر قید بالای سر او حتی قید کار باشد، ما دروضعیت موجود و با توجه به مؤلفه های حاضر آرایش قوای پیکار، این مطالبات و طلایگان تداوم پیکار برای تحقق دورنمای موعود را در این شعار خلاصه می کنیم. زنده باد جمهوری شورائی کارگران! بسیار مختصر و موجز در باره این شعار توضیح دهیم. « جمهوری» لفظی است که بورژوازی آن را تحریف کرده است و با روایتی بسیار وارونه به کار برده است. واقعیت این است که هر طبقه مسلط اجتماعی در تاریخ منافع خود را منافع همه مردم و حاکمیت خود را حکومت تمامی طبقات اعلام کرده است و بورژوازی این باژگونگی عظیم جنایت آمیز را به اوج رسانده است. پرولتاریا تنها طبقه در تاریخ است که منافع وی و قدرت او منافع و قدرت کل آحاد انسان ها است. طبقه ای که دورنمای پیکارش نه جایگزینی حاکمیت طبقه ای با طبقه دیگر که امحاء کامل طبقات و نقطه پایان هر نوع سیادت طبقاتی است. طبقه ای که رهائی وی از استثمار در گرو محو هر گونه استثمار است، طبقه ای که در تدارک تشکیل دولت نیست زیرا هر گام رهائی راستین او موکول به انهدام هر نوع دولت بالای سر شهروندان است، طبقه ای که هیچ حق ویژه ای نمی خواهد زیرا نجات او منوط به الغاء هر شکل حقوق ویژه است. به همین دلیل تنها طبقه کارگر است که حق دارد از عبارت جمهور و جمهوری سخن راند، همه این لفظ را جعلی و وارونه و دروغین به کار می گیرند و پرولتاریا تنها نیروی اجتماعی تاریخ است که ظرفیت و شایستگی آن را داراست که آن را به درستی و واقعی مورد استفاده قرار دهد. به واژه شورائی بپردازیم، سازمان کار و تولید توده های کارگر ظرفی تمام عیار شورائی، سراسری و کانون دخالت مستقیم، آگاه، هشیار، بیدار، خلاق و آزاد همه آحاد انسان ها در سرنوشت کار و زندگی و محصول اجتماعی کار خویش است. جمهوری کارگران شورائی است و شورائی بودن آن شرط لازم محو کار مزدی، امحاء دولت طبقاتی، وحدت آحاد انسان ها با کار خویش، با خویشتن خود و با محصول کار خویش است، جمهوری شورائی کارگری ظرفی است که همه آحاد جامعه و در سطح بین المللی همه ساکنان دنیا در آن به طور داوطلبانه کار می کنند، همزمان که کار را تعریف و برنامه ریزی می کنند، همه سرنوشت کار و محصول کار را تعیین می نمایند، همه نظم زندگی و زیست همگانی را سیاست گذاری می کنند، در حالی که این نظم را اجراء می نمایند، در اینجا هر نوع جدائی انسان از روند کار، هر جدائی سیاست گذار از مجری، هر شکل جدائی انسان از پروسه تعیین سرنوشت خود بکلی ملغی است. در این رابطه می توان بسیار بیشتر توضیح داد، عجالتاً به همین بسنده می کنیم و با صدای رسا می گوئیم:
زنده باد جمهوری شورائی کارگران
فعالین جنبش لغو کار مزدی
شهریور ۲۰۰۸