بخش هفتم- جوامع غیراروپایی وروندتوسعهی سرمایه داری
قسمت سوم – سایرکشورهای اسیایی –
جاوه(اندونزی)-چین-ایران
– بادرودبرشما دوستان کارگر
– مارکس وانگلس درموردجاوه -اندونزی -یادداشتهایی دارندکه اندرسون، یادداشتهای مارکس درموردهند-۱۸۵۳-پنجاه صفحه ودرباره جاوه ،پنج صفحه دانسته که قرارشده در – MEGA2–انتشاریابد.
– یادداشتهای مارکس برپایه کتاب دوجلدی “جاوه”اثر”استامفوردرافلس” “فرمانداراستعماری” درحکومت کوتاه مدت بریتانیادراندونزی درطول جنگهای ناپلُئونی بوده است،که پس ازان این مستعمره -جاوه-به حکومت هلندسپرده شد،مارکس برآن قسمت ازآثار”رافلس “که به مقایسه وتفاوت بین جاوه وهندپرداخته است ،اشاره دارد. مانند این مطلب ازرافلس “موقعیت نسبی، رده و امتیازات کشاورز روستاورییس بومی جاوه در بسیاری ازموارد بارعیت وزمینداربنگالی متفاوت است”رافلس (۱۸۱۷).
– اندرسون میگوید: به نظرمیرسد درجاوه، نظم وترتیبی سه گانه بجای مالکیت انحصاری غربی وجوددارد ،اول رعیت ،که ازحق “حفظ زمینی که کاشته بود“
برخوردار بود مشروط برپرداخت مالیات بصورت جنسی یا نقدی که بنظررافلس”شخصیت اورافراترازیک مستاجرمعمولی قرار میدهد”دوم “زمیندار” قراردارد، گردآوری مالیات باداشتن برخی نه همه ی حقوق ارباب اروپای غربی، سوم،“حاکم “قراردارد با این تفاوت که “هم زمیندار و هم رعیت رادرصورت قصور یا عدم اطاعت، خلع ید کند. اندرسون همان منبع.
– به این ترتیب زمینداران جاوه فاقدحقوق انحصاری مالکیت بودنددرعوض ،حقوق مربوط به زمین ازقول وقراری متقابل میان حاکم، واسطه، دهقان نشات میگرفت وسنت مانع ازاین میشدکه حاکم، ناگهان زمیندار یا رعیت وفادار را خلع یدکند.اندرسون ،همان منبع.
– اماجمع بست “فریت جوف تیچلمان “. مورخ جاوه ای- هلندی، از نظم و ترتیب مارکس در یادداشتهایش برکتاب “جاوه “رافلس اینگونه است،که”نخست به مناسبات دهکده و اجاره داری زمین معطوف شده، تفاوتهای بین سه منطقه راشامل میشود.۱- سرزمین کوهستانی پریانگان درغرب(منطقه ای نسبتا کامیاب ونه چندان پرجمعیت باویژگی مرزی)دارای خودمختاری قوی دهکده و کم و بیش دارای مالکیت خصوصی برزمین وادعاهای جمعی دهکده برزمین بایرکشت نشده۲- ناحیه ساحلی درشمال پریانگان ،شریبون(سریبون)که روسای بومی ،مدعی حقوق مالکیت برزمین هستندوبخش اعظم زمین به کارفرمایان چینی اجاره داده شده ست (به ویژه برای کشت نیشکر)۳- ساحل شمال شرقی ونیز منطقه تجاری باپیشینه پیشاسرمایه داری باتجارت وحمل ونقل میان آسیایی هاباهیچ ادعای مستقیمی نسبت به مالکین یازمین که به زیان کشتکاران باشد. اندرسون،همان منبع.
- به این ترتیب بجزاراضی مجزای پریانگان، شکلهای قدیمی تروجمعی ترمالکیت درنتیجهی مبادله وداد وستد با خارج وشکلهای سرمایه داری که هلندرواج داده بودتضعیف گردید.اندرسون همان منبع.
– البته آنگونه که تیچلمان اشاره میکند، به عقیده ی مارکس ،به نظرمیرسدشرایط اندونزی باروابط بین رعیت (کشاورز/دهقان مالک ومالیات بده) وزمیندار در بنگال پیش ازاجرای طرح اسکان گز ینی متکی بردرآمدهای دایمی (اززمین) توسط کورن والیس دردههی (۱۷۹۰) منطبق باشد. اندرسون همان منبع.
– دراین مورد مارکس ادامه می دهد”زمین تقریبن به نحوثابتی دارایی شخصی اتباع محسوب میشد” “به دلیل خانههای گلیشان “گفته میشود که شهرهای مرکزی، شبیه شهرهای هندودرقاره هندهستند”رافلس (۱۸۱۷)، “برخلاف جاوه دربالی حاکم به عنوان ارباب همگانی محسوب نمی شود”. همچنین مارکس درمورد اقدامات سرکوبگرانه زندگی دربالی، ماننداعتیادتریاک، برده گی،ساتی ونظام کاستی، اشاره دارد.
– مارکس به انزوای “بالی”اندونزی ازداد وستدکلان دراقیانوس به دلیل نبود، بندرمناسب، اشاره میکند و درباره ساکنان بالی که مدافع نوعی هندوییسم ودستخوش “استبداد”روَسای دهکده خود میباشند به این جمله ی رافلس اشاره داردکه، با اینهمه”هنوزبخش اعظم جسارت اولیه وسرسختی خودرای دولت وحشی راحفظ کرده اند”رافلس(۱۸۱۷). درضمن درمورد حقوق برابری زنان ومردان بالی توضیح میدهد.
– رافلس معتقد به تفاوت رفتارکمپانی “هندشرقی” هلند در سرکوب هندشرقی بارفتارش با اتباع جاوه (که بااحترام کمتری) نسبت به کشتکار هندغربی بود که رافلس ایندورویه را ازهم جدا میدانست، اما مارکس برخلاف رافلس ایندورویه رامستقیماً بارویه بریتانیا در هند وصل کرده و در مقاله”حکومت بریتانیا درهند”رفتارحکومت استعماری بریتانیا” را به عنوان تقلیدی صرف از هلند میداند ومینویسد”برای خصلت بندی کارکردکمپانی هندشرقی بریتانیا،کافی ست که نعل به نعل آنچه را که رافلس، فرماندارانگلیسی جاوه درباره کمپانی قدیمی “هندشرقی “هلندگفته ست تکرارکنیم” اندرسون، همان منبع،(MECW12).
- مارکس بانگاهی به “جاوه ” و”بالی”درجستجوی داده هاواطلاعاتی درباره شکلهای اصلی اجتماعی هند نیز بود، به نظرمارکس، درزمان بررسی رافلس، این شکلها- اجاره داری زمین ،خودگردانی دهکده، مناسبات جنسیتی -که هنوزبه گونه ای اولیه درجاوه به ویژه دربالی وجودداشت.
- نقدمارکس برکتاب”مانی” بنام “جاوه”یا (چگونه میتوان یک مستعمره رااداره کردوراه حل عملی مسایلی که اکنون برهند بریتانیا تأثیر میگذارد (۱۸۶۱) بیشتربرسازمان اجتماعی سنتی جاوه متمرکز بود، در آنجا که “مانی” ازسیاست هلندی هادردورنگه داشتن آموزش مدرن ازروستایی هاتعریف میکند،مارکس ازعلامت تعجب استفاده میکند و با معنایی دقیق از عینیت، مشکوکترین بخشهای شرح مانی راکنارمی گذارد. اندرسون، همان منبع.
- مانی، درسال (۱۸۵۸) به هنگام شورش سپوی ها (سپاهی ها) از جاوه دیدن کرده بود.
کتاب وی حاوی ستایش بی شرمانه ازحکومت استعماری هلندیها بود. هلندیها در”جاوه”بیشتراز انگلیسیها درهند، نظام پیشا استعماری راحفظ کرده بودند، درحالیکه طرح”اسکان گزینی کورن والیس “بارهاکردن بی محابای نیروهای بازارسرمایه بطورجدی به تخریب ساختارهای دهکده های سنتی اشتراکی (کمونته ها) پرداخته بود.درمقابل ،هلندیها،ازبالا،مازادتولید(محصول ) را استخراج کرده واجازه میدادند تابسیاری ازجنبه های الگوهای اجاره داری سنتی زمین، سازمان سیاسی وفرهنگ دهکده های اشتراکی باقی بمانند.اندرسون،همان منبع.
– جالب اینکه ،انگلس درنامه ای به کارل کائوتسکی (۱۶فوریه ۱۸۸۴)به گونه ای محافظه کارانه ،ازاستحکام حکومت هلندبه عنوان “سوسیالیم دولتی”سخن میگوید، که در آن زمان (روسیه وهند) درکمونیسم بدوی درسطح روستاریشه داشت.(اندرسون، همان منبع،MECW47/102-3). )
– مارکس یادداشتهایی برکتاب” بودفیر”- قاضی مستعمراتی هندوسیلان- بنام “دهکده های آریایی درهندوسیلان (سریلانکای امروز) دارد که شامل شانزده هزارکلمه است، بودفیر با وضع مصیبتبار روستاییان فقیرهند، ابراز همدردی کرده- مارکس آن را جزیی ازقطب بندی شدیدن اقتصادی میداند- که در آن طبقات مسلط محلی واستعمارگران به زیان روستاییان توانگرشدند. اندرسون، همان منبع،
– دراین موردمارکس دونمونه میآورد، اولی” آشوب وبلوای زمینداران برسرانتخاب ماندال(رییس دهکده)…زمیندار جدید، اقداماتی برای افزایش اجارهی رعیتهایش انجام داده و موفق شده بود اما رئیس دهکده با استفاده از نفوذ خود قاطعانه مخالفت کرده که به دستگیری توسط خدمتکاران زمیندار منجر شد که درنهایت به پیروزی رئیس دهکده انجامید”ودومی”رعیت هابرعلیه رییس دهکده شوریدند آنهم بعلت جانبداریهای وی دربرخی موارد از مسائل زمیندارها، بنابراین آنها“درشورا تصمیم به تنبیه رییس دهکده گرفتند که عده ای ماموراین کارشدند” (اندرسون،همان منبع،مارکس /۱۸۸۲-۱۸۸۰).
– مارکس وانگلس دامنه تحقیقات خودرابه سایرکشورهای آسیایی مانندچین، مصر، ایران، ترکیه و..کشانده به اهمیت بازارهای آسیایی برای توسعه ی بین المللی سرمایه داری میپردازند. آنان نه تنهادراین تحلیل های چند راستایی به ساختارهای این جوامع پیشاسرمایه داری (پیشاباسواد) بلکه به کالبدشکافی اقتصادی، سیاسی، قومی، فرهنگی، جغرافیایی، حقوقی، سنت ها و…پرداخته اند.
– چین وآثار استعماری-استثماری سرمایه داری
– باتوجه به آنچه که تاکنون درباره چین گفته شد، در اینجا نقل قولی توسط سفری ازمارکس را بازگو می کنیم”…تلاش زیادی کردم ولوباموفقیت ناچیزی تااطلاعات دقیقی ازآنان درمورد وسعت زمین شان، نوع مالکیت ارضی شان، مالیاتی که باید بپردازند و مسائل بیشتری ازاین قبیل دریافت کنم و بدین استنباط رسیدم که آنها دراغلب موارد زمین شان راکه فقط وسعت اندکی دارد، درقبال پرداخت عوارض(اجاره ی) معینی، اما نه بیش از اندازه ی سالیانه بصورت تملک نامحدودی ازشاه یا امپراطور، دریافت می کنند وتازه به این شرایط مساعد، سخت کوشی فعالانه ای اضافه میشودکه نیازهای معمولی شان رانه تنهادرخصوص خوراک بلکه پوشاک نیز به طورکامل براورده میکند.سفری همان منبع (MEW13,p,544).
– میتوان گفت ،درموردچین بایدگفت، اصطلاح “استبداد شرقی”دررابطه باچین درسدههای هفده وهجده پدید آمد که بازتاب یک حکومت مرکزی نیرومند وتاسیسات ابیاری گسترده، به میزان بسیارزیادی، مشخصه های چین بوده است. ویژگی چین ازنظرمارکس وحدت کشاورزی خرده پا وصنعت خانگی ست که اساس جامعه دانسته، پدیده ای نسبتن عمومی که مشخصه ی بسیاری ازجوامع مختلف بشمار میرفت.
(.vgl.meisner.despotism of concepts, op.cit.p.102)
- مارکس: ارگانیسم ساده ی تولید این جماعت خودکفا که دائمن باهمان شکل بازتولید میکند و اگر بطوراتفاقی ازبین برود، دوباره درهمان محل ،باهمان نام تشکیل میشود، کلیدی برای اسرارتغییرناپذیری جوامع آسیایی بدست میدهد که آشکارا در تناقض باانحلال دائمی و تجدیدحیات حکومتهای آسیایی وتغییربی وقفهی سلسلهها قرار میگیرد. ساختارعناصراصلی اقتصادی جامعه درطوفان مناطق ابر آلود سیاسی دست نخورده باقی میماند.
(K. Marx, Kapital ۱,aa o.p.379).
– تغییرناپذیری این جماعت دیرپا را جدا نشدن این انسانها را، ناشی از ارتباط آنها از بندناف پیوند نوع طبیعی بادیگران که هنوز آزاد نشده اند میداند. این مساله ازنو”مشروط به مرحله تکامل نازل نیروهای تولیدی کار و متناسب با روابط در بند انسانها در میان فرآیند زندگی مادی شان، نسبت به یکدیگر و طبیعت ست” مارکس،کاپیتال.
– مارکس دررابطه بانقش مصنوعات انسانها درمهارنیروهای طبیعت که درتاریخ صنعت نقش قاطعی ایفانموده است بطورمثال میگوید…چنانکه تنظیم آب درمصر-موجب برقراری سیادت کاست روحانی به مثابه رهبروراهنمای کشاورزی ازطریق محاسبه مواقع طغیان رودنیل و بوجود آوردن اخترشناسی گردید- همچنین درلومباردی و هلند و غیره این نقش راداشته است و یا درهندوستان و ایران ودرجاهای دیگرکه آبیاری بوسیله قناتهای مصنوعی انجام میشود، نه تنها قناتهای مزبور آب مورد نیاز بلکه املاح معدنی را از کوه ها جدا کرده به همراه گل ولای خود میآوردند. راز شکوفندگی صنایع در اسپانیا و سیسیل به هنگام سیادت عرب وجود همین قناتها بوده است. و در پانویس توضیح داده میشود که، در هندوستان همین مساله تنظیم توزیع آب یکی ازپایه های مادی قدرت مرکزی دولت بر واحدهای تولیدی کوچک و پراکنده بوده است.حکمرانان مسلمان هند بهتر از جانشینان انگلیسی خودبه این مساله پی برده بودند.کاپیتال ،بخش اضافه ارزش …
– بقول اندرسون؛ چین طی هزاران سال نه جامعه ای قبیله ای بودونه طایفه ای، بلکه پژواک استدلال هگل در استدلال مارکس سبب شد تا لوکاچ آنرا”دیدگاه تضادمند درباره پیشرفت “بنامد.لوکاچ (۱۹۴۸).
– اندرسون این مطلب را در راستای اثرگذاری نظام استعماری سرمایه در مستعمرات و بحث مارکس که یادآور برخورد هگل درپدیدارشناسی روح با سرنوشت انتیگونه درنمایش سوفوکل دانسته، و ازنظر هگل آنچه درباره آنتیگونه تکانده ست شیوه ای ست که در آن دوقطب تضاد دروحدتی پرتنش حفظ میشوند.
– مانیزدر این مجال نگاهی به شعری توانمند از “باران بامدادی“ داریم بنام “دگرگشت جهان ستم “
از دیرباز وقتی که ارابه های خدایان برخاک پرالتهاب زمین فرود می آیند.
همواره پیش از آن چیزی به قاموس این جهان نجوای رنج بی توقف خویش راتکرارمی کند!
آری که داستان دهشت و مرگ پیوسته پیوسته آغازاین غائله خواهدبود!
راستی چراراه دورمیروید؟ آخر چرا فراموش میکنید؟ که زندانبان همیشه خودزندانیان حقیقی خویشند!
هرگزقرارنیست تاوان این توهم تان راازهیچکس بغیرشماطلب کنند!
آنان که دست زجان وجهان شسته اند قربانیان جهل شمایند!
آنگاه که قطره های خون درروشنای سپیدسحرگاه پاشیده میشود
فرجام وفردای توست که هم اکنون به تاراج رفته است
اینجاست که زندگی برباد می رود
دژخیم روزگارخونریزبی رحم هردیار
برکوه خاکستر امید آشیانه بپا میکند
تا آنچه راکه سخت ترازهزاربارمردن است
درکام زندگی روانه کند- باران بامدادی-
– ازسال(۱۸۵۰) مارکس وانگلس پیگیرانه به بررسی درباره چین وشورشهای تایپینگ هاوبخشی ازرویدادهای جهان پرداختند.
– توضیح اینکه، قیام تای پینگ ها، جنبشی دهقانی علیه سلطنت درطول سالهای (۱۸۶۴-۱۸۵۰) بود که در اثر سرکوب و قحطی به مرگ بیش ازبیست میلیون انسان انجامید. (اسپنس ۱۹۹۶)
البته فراموش نکنیم مارکس، درمقاله “چین” (ژوئن- ژوئیه۱۸۶۲) در مورد آغاز انقلاب درچین، این فسیل زنده، میگوید” ازویژگی های امپراتوری های شرقی ،عدم تحرک درزیربنای اجتماعی، تغییرناپذیری وآرام افرادوقبایلی که روبنای سیاسی راحیطه قدرت خود درمیآورند همواره نشان داده اند چین تحت سلطه یک خاندان سلطنتی اجنبی قراردارد”و چرا نباید جنبشی برای انقراض این خاندان پس از۳۰۰سال صورت بگیرد”؟. اندرسون، همان منبع.
- مارکس وانگلس، در مقاله (۱۸۵۰)، بحران نظام اجتماعی کهن چین را که با ورود کالاهای ارزان ساخته شده در اروپا، بوجودآمده بود، همچنین ، نبرد شورشیان درمقابل امپراتور و ماندارین ها را توصیف کردند، بدینگونه که “افرادی درمیان توده های شورشی یافت شدند که به فقر عده ای وثروت عده ای دیگر اشاره میکردند و خواهان متفاوت توزیع ثروت بودندو هنوز هم هستند و حتی خواستار لغو کامل مالکیت خصوصی می باشند” اندرسون، همان منبع،(MECW10,266) .
– ظاهراً استناد نوشته های مارکس وانگلس بر اساس گزارشات، کارل گوتزلاف، مسیونر آلمانی درمورد چین بود (اسپنسر۱۹۹۶) که به طنزو ریشخنداز وحشت این مسیونر آلمانی دربازگشت ازچین ازرشدگرایشهای کمونیستی دراروپانیزیادمیکنند.
– درمورد گرایشات کمونیستی شورشیان تای پینگ، مارکس و انگلس نوشتند” مسلمن سوسیالسم چینی با سوسیالیسم اروپایی همان رابطه فلسفه چینی با رابطه فلسفه هگلی رادارد”سپس بابیانی مشابه مانیفست کمونیسم ،به اثرگذاری واردات انگلیسی میپردازندکه چگونه کشوری باکمترین آشفتگی درجهان رابه آستانه طغیانی اجتماعی نزدیک کرده ست ومیگویندکه مرتجعان اروپایی که بدلیل گریزازانقلاب به شرق فرارمیکنندممکن ست یک روزبارسیدن به دیوار بزرگ چین کتیبهی زیرراروی دروازه آن بخوانند” جمهوری چین، آزادی، برابری و برابری” اندرسون،همان منبع،(MWCW10,267).
– مارکس ریاکاری وخشونتی را به باد انتقادمی گرفت که”تجارت تحمیلی”وتجاوز اروپاییان به چین نشانگر آن بود. مارکس در سلسله مقالات”جنگ جدیدچین”و مقاله “دادو ستد باچین” به سیاستهای متجاوزانه واستعماری انگلیسی وفرانسوی که میکوشیدند درسال(۱۸۵۹)جنگ جدیدی نظیرجنگ تریاک(۱۸۳۹-۴۲)و(۱۸۵۶-۵۸)رابه چین تحمیل کنندوهمچنین نقض مقررات عهدنامه(۱۸۵۸)توسط انگلیس وفرانسه راببادنقدوافشاگری گرفت.
– مارکس، به تحلیل قیامهای دهساله چین و اثرآن دراروپادرمقاله “انقلاب درچین واروپا”پرداخت.
– سلسله مقالات مارکس وانگلس درموردچین عبارتند از”چین””کشمکش انگلستان وچین” “بحث راجع به پارلمان انگلستان- “شکست کابینه پالمرستون “- به مناسبت حوادث چین- “انتخابات آینده انگلستان دررابطه با وادث چین “-“اعمال وحشیانه انگلستان درچین“ دومقاله “تاریخچه تجارت تریاک”، دومقاله “درباره قرارداد بریتانیا و چین”،”جنگ جدید بر ضد چین “-“داد و ستد باچین”-“چین این فسیل زنده “و مقالات مشترک این دو عزیز”درباره چین”،”بحث پارلمانی راجع به اقدامات خصمانه درچین”بود.
– بیشترمقالات مارکس وانگلس، درباره چین از(۳۱ژانویه -۱۸۵۰-تاژوئن وژوئیه-۱۸۶۲)- نوشته شد که دراین میان مقاله”درباره چین”درروزنامه نویه راینیشه تسایتوینگ، و”چینی”درروزنامه “دی پرسه” و بقیه مقالات درروزنامه “نیویورک دیلی تریبون” چاپ شد.
– مارکس درتحلیلی همه جانبه و چند وجهی و چند راستایی ودقیق ازعملکردسرمایه داری و مسیر انباشت جنایتکارانه ی”توسعه سرمایه داری”به خودگستری خونبارسرمایه که همراه ست بادرهم پیچیدن طومارجوامع بشری، نگاهی ژرف وعمیق داشته و مشهود است که نقطه نظرات “اروپامداری”! و “تکراستایی”! در مورد وی بی پایه و اساس وکمرنگ ست .دراین موردبطورمثال درمقاله “انقلاب درچین واروپا”مارکس میگوید”تاثیری که انقلاب چین به احتمال قوی برروی دنیای متمدن خواهد گذاشت خودمثال بارزی از این مساله ست که آیا ” این جمع اضداد” واقعاً پرنسیبیست که در تمام مواردمصداق دارد یا خیر؟..- مارکس، تریبون..، (۱۴ژوئن۱۸۵۳) اندرسون،همان منبع.. (MEGA12,۹۳)
– مارکس میگوید: “علل انقلاب درطول ده ساله چین را هرچه میخواهندباشند به هریک ازصورتهای مذهبی، سلسلهای یاملی نمودارگردد”راناشی اززمانی می داند که “توپهای انگلیسی ،سمی راکه تریاک مینامیم را به چین تحمیل کردند، دراین مسیرامپراتوری آسمانی رهبریت خاندان منچوتوسط سلاحهای بریتانیایی خردشدوعقیده خرافاتی فنا ناپذیری این امپراتوری ازبین رفته و حصار بربریت در برابر دنیای متمدن فروریخت، شکافی که دراین دیوار بربریت بوجودآمد راناشی از دادوستد رونق وسرعت گرفته ازغارت، طلای کالیفرنیا و استرالیا، دانسته که همزمان با آن سکههای نقرهای امپراتوری آسمانی”خون قلب تپندهی” اقتصاد با محوریت “استبدادآسیایی” بسوی”هند شرقی بریتانیا” سرازیرشد.
– مارکس نشان میدهد که این از هم گسیختگی دوگانه ازدرون وبیرون به سرعت اقتصادچین رادربحران فرو خواهد برد. بحرانی که به فروپاشی اقتصاد چین بخاطرتریاک می انجامید. بریتانیا، داد و ستد سه جانبه ای ایجاد کرده بود که براساس آن از هندتریاک به چین صادرمی کرد و با قیمتی اندک ازچین چای میخرید و بعدچای چین را با قیمت بالاتردربریتانیا میفروخت، در نتیجه چین چنان با اقتصادجهانی گره خورده بودکه بحرانی اقتصادی در آنجا میتوانست بررکوداروپایی تاثیربگذارد.
– در امتداد برپایه آمارهای اقتصادی ،مارکس، بیلان مثبت تجاری سال (۱۸۳۰) بنفع چین به معنای سرریز شدن نقره از هند بریتانیا و امریکابسوی چین، ازسال (۱۸۳۳) به بعد، پس ازصدور نقره چین به هند، امپراتوری آسمانی، تهدید به تهیدستی شد” امپراتوری علیه تجارت تریاک دستورات شدیدی صادرکرد””اتوریته پدرسالارانه امپراتور””بعلت فسادکارمندان رفته رفته ازهم گسیخت به همان نسبتی که تریاک برچینیها سلطه مییافت امپراتوروصاحب منصبان عالی رتبه خرده گیرش سلطه خودرا ازدست میدادند“
– در ادامه مارکس ازرشدوگسترش ازسال (۱۸۴۰) به بعد”ورودپنبه انگلیسی وپارچه های پشمی آن” از”سال (۱۸۳۳) انحصارتجاری کمپانی هندشرقی باچین به بخش خصوصی واگذار شد” که در این تجارت “سایرکشورها بویژه ممالک متحدهآمریکا سهم بیشتری درتجارت باچین بدست آوردند”مارکس این تأثیر کالاهای مانو فاکتور خارجی برروی صنایع بومی رابمانند اثر مشابه اش در آسیای صغیر، ایران و هند” میداند.
–مارکس،”خروج فلزات قیمتی دراثرتجارت تریاک و ورود کالاهای انگلیسی وشرکایش “تحمیل وافزایش مالیاتهای قدیمی و جدید کمرشکن بر زحمتکشان به گونه ای گردیدکه شرایط چین را مشابه شرایط آلمان ازطرف اتریش دانسته است.
– بهرحال همه ی این عوامل به زوال و تجزیه ی امورمالی، اخلاق ،صنعت و تشکیلات سیاسی چین اثرگذاشت و بقول مارکس” این هوای تازه موجب فساد اجساد مومیایی، امپراتوری آسمانی، استبدادآسیایی، در چین منجرگردید“ و همچنین درورای این تحولات ” انقلاب درچین و اثرش به مرور زمان برانگلستان و اروپا”را مطرح میکند. عامل اصلی دیگررا آشکارشدن علائم بحران صنعتی درشرف تکوین ناشی از”رشد“ قیاس ناپذیرصنعت انگلستان با وجود کالیفرنیا و استرالیا- کشف معادن طلای عظیم واثرآن براقتصاد اروپا و امریکا- و”علیرغم مهاجرت عظیم و بی سابقه“ لحظه ای فراخواهد رسیدکه گسترش بازاردیگرقادر به پیش روندگی وگسترش صنعت انگلیسی نخواهد بود“.
–مارکس دراین موردبه آمارتجاری چین اشاره میکند: مانندرشدتجارت از (۶۰۰هزارلیره استرلینگ) در سال (۱۸۳۳) به بیش از (سه میلیون لیره استرلینگ) درسال (۱۸۵۲) ، همینطورچندده برابر واردات چای ازچین درطول سالهای (۱۷۹۳-۱۸۵۳) که باافزایش قیمت چای وفروکش بازارچین دراثرالتهاب انقلابی ما شاهد افزایش “قیمت کلیه محصولات کشاورزی به استثنای گندم حدود۲۰تا۵۰ درصدبیشترازسال گذشته وهمچنین قیمت اجناس مصرفی حیاتی، گوشت وغلات که موجب تحلیل رفتن بازارکالاهای صنعتی شده است“.
–دراروپادرمقایسه باانگلیس بهای گندم بمراتب بیشترافزایش یافته ،دربلژیک وهلندقیمت گندم وسایرغلات تقریبن دوبرابرشده بود،مارکس دراین مقاله نتیجه میگیرد “انقلاب چین جرقه ای درمخزن انباشته ازباروت سیستم صنعتی کنونی خواهدشد وموجب بحران عمومی وسرایت آن به خارج ونوبت انقلاب سیاسی قاره- اروپا-فراخواهد رسید “انهم علیرغم سرکوب چین توسط “کشتی های جنگی انگلیسی،فرانسوی وامریکایی”باهدف انحلال امپراتوری منچووایجاد”نظم وآرامش “..
–درحالیکه نفرت ازخارجیان وعدم اجازه ورودبه امپراتوری برای چینی هابصورت یک اصل سیاسی درآمده،مارکس در اینجا گریزی به هند میزند” مقامات دولت بریتانیا در هند ( ) کل عوایدخودراازطریق فروش تریاک هندبه چین بدست آورده و بخش زیادی از نیاز هند به کالاهای صنعتی بریتانیا بستگی به تولیدتریاک درهنددارد”. نقل قول های فوق از مارکس درموردتحولات اقتصادی و سیاسی چین ازمقاله”انقلاب درچین و اروپا (۲۰مه۱۸۵۳) چاپ درروزنامه”نیویورک دیلی تریبون” آورده شده است.
– مارکس در مقاله”چین” از سیاستهای مهار روسیه- متحد ایران – درافغانستان توسط انگلیس وتلاش برای وادار ساختن روسیه به چشم پوشی از چین و عقب نشینی به منچوری در راستای متحد نگاه داشتن تبت تحت قیمومت چین و امپراتورتاتار چین پرده برداشت.
انگلیس با جذب وحمایت- دوست محمدخان حاکم کابل- از یک سو سعی دراخلال قرارداد اتحادبین روسیه و افغانستان گردیده، و از سوی دیگردرشورش چینی ها علیه آیین بودایی -ویرانی معبدها و کشتار عالمان دینی بودا- که درصورت موفقیت تاتارهای بودایی وبیرون راندن سلسله منچو از چین و آغاز جنگ مذهبی، نیروهای بودایی تاتار، انگلستان مجبوربه پشتیبانی ازخاندان سلطنتی چین میشد، حال اگر تزار روسیه به طرفداری قبایل تاتارپرداخته و آنها را واداربه ضدیت باانگلستان سازد، آنگاه قیام های مذهبی رادرنپال براه خواهدانداخت وبزودی این جنگ مذهبی، میان چینی هاوتاتارهابه آنسوی مرزهای هندگسترش خواهندیافت.مارکس،(۳۰،اکتبر (۱۸۵۶).
–مارکس درمقاله “کشمکش انگلستان و چین”(۷ژوئیه ۱۸۵۷) روزنامه نیویورک دیلی تریبون .به افشای تجاوز انگلستان به چین ویورش وحشیانه به بندرکانتون به بهانه نقض قرارداد (۱۸۴۲)و پافشاری لجوجانه فرماندارکانتون برقرارداد(۱۸۴۹) دراعتراض ومحکومیت انگلیس که بدون اعلام قبلی جنگی، کانتون رادوباربمباران کرده است درحالیکه بهانه انگلیس ازتجاوزووحشیگری، بازگشایی راههای بیشترتجاری درچین آن هم ازطریق مجزاکردن کانتون بود.
– مارکس اعمال جنایتکارانه انگلیس را در مقالات “بحث پارلمانی راجع به اقدامات خصمانه درچین”وشکست کابینه پالمرستون“ و مقاله “انتخابات آینده انگلستان”به دلیل و دررابطه با حوادث چین وچهره کریه واختاپوسی سرمایه داری رادر”تجارت و قاچاق تریاک “به چین واضمحلال وفروپاشی” مانوفاکتوریهای چینی”ناشی از ورود کالاهای انگلیسی،در مسیرتوسعه و انباشت سرمایه!، را افشا می سازد.و همچنین درمقاله “لشکرکشی جدید انگلیس به چین”به سابقه واهداف جنایتکارانه انگلیس باترسیم دقیق جغرافیا یی ازایالات جنوبی و ایالات شمالی چین واهداف نظامی ناوگان جنگی وکشتی های بارکش شامل قشون انگلیسی را بیان ونقد میکند.
–مارکس به نارضایتی مجلس عوام انگلیس “به دلیل پرداخت بهای تریاک” به نقره توسط چینی هاکه موجب خسارات به دادوستد چای و ابریشم و بازرگانی انگیس دانسته ونه ناشی ازکمبودنیازبه فراورده های صنعتی ونه ازتوسعهی رقابت سایرکشورها میدانند، همچنین به تاریخ این سوداگری مرگبار-تجارت تریاک- و مسیر آن ازهندوترکیه– ماکائو، توسط پرتغالی ها و بعد انحصارآن توسط انگلیسی ها-کمپانی هندشرقی _طی طریق کرده، پرداخته وازحجم مبادلات وحشتناک آن پرده برمیدارد.
–همچنین دردومقاله “درباره قراردادبریتانیاوچین” از عدم گسترش قهرآمیز بازارهای چین برای کالاهای غرب وحجم مبادلات “بریتانیاو چین” تاسال(۱۸۵۶) به ارزش پولی وکالایی ونقش بازارهای مالی- سفته بازانه دربازارهای چین – ونقش نقش گمرکات دراین مراودات را افشا می کند.
–مارکس درمقاله “جنگ جدیدبرعلیه چین” (۱۸۵۹)، از تهاجمات وحشیانه نیروهای نظامی بریتانیاو شکست دریاسالار “هویه“ درنبردی ۹ روزه توسط چینیها در دهانه رودخانه پایهو،دردریاوخشکی رابیان ونقد میکند، عربده کشی پالمرستون درپارلمان علیه چینی ها-که کانتون را باید مانند کلکته برای همیشه ازآن خودسازیم،- درضمن، جوسازی علیه چینی هاتوسط مطبوعات پالمرستونی رابه باد انتقاد تند وگزنده خودگرفت.
– مارکس درواکاوی آماری به آثارکالاهای ماشینی سرمایه داری درزوال وتغییرزیرساخت اقتصادی واجتماعی پیشاسرمایه داری چین درمقاله “داد وستد با چین”- اواسط نوامبر(۱۸۵۹)- با ارائه آمار اقتصادی ازافزایش حجم تجاری بریتانیادرچین که ارزش پولی آن ازسال (۱۸۴۹)به تفکیک”کالاهای پنبه ای” “کالاهای پشمی” وسایراجناس به مبلغ (۱،۵۳۷،۱۰۹)لیره استرلینگ بوده که درسال (۱۸۵۷) با همین ترکیب کالایی به مبلغ(۲،۴۴۹،۹۸۲) لیره استرلینگ میرسد.مارکس، اینگونه نتیجه میگیردکه؛ این آمارها نشانگر عدم تاثیرگذاری قرارداد (۱۸۴۲) دایر بر افزایش صادرات تجاری بریتانیا به چین میباشد و علت آن را عدم رشدتقاضای منسوجات بریتانیایی وعدم رقابت پذیری تکامل یافته ترین سیستم ماشینی دنیا،درنداشتن قدرت رقابت با پارچه های پنبه ای دستگاه های بافندگی ابتدایی و صرفه جویی وعلاقه آنان دراستفاده ازلباس های قدیمی محلی نهفته ست که ناشی ازآمیزش وپیوند-کشاورزی خردوصنایع خانگی- میباشد، مانع دیگررا، عدم قدرت خریدچینی ها-مزدبگیران- واستفاده آنها ازلباسهای داخلی -حداقل بادوامی سه ساله،میداند.
–دیگرنتیجه گیری مارکس اینکه”عینن همین اختلاط کشاورزی وصنایع دستی ،مدتهای مدیددرمقابل صدورکالاهای بریتانیایی به هندشرقی مقاومت نشان داد و هنوز هم مانعی برسرراه آن میباشد.البته درهند این اختلاط وپیوند-کشاورزی وصنایع دستی-بر اساس مالکیت ویژه ای ست که موجب گشته بریتانیایی هاازموضع قدرت خودبه عنوان مالک اعظم زمین ،آنرامضمحل کنندوباتوسل به قهر، بخشی ازجوامع هندوستانی راکه موجودیت خود را حفظ کرده بودند به کشتکارانی تبدیل نمایندکه درمقابل دریافت منسوجات انگلیسی ،تریاک ،پنبه، کنف و سایر مواد خام را تولید نمایند،”درچین انگلیسی ها هنوز نتوانسته اند و احتمالاً هرگز موفق نمیشوند چنین قدرتی را پیدا کنند“.
– مارکس در مقالات خود به جنایات “دولت بریتانیاکه خود را با مسیحیت آراسته و با تمدن! اقدام به سوداگری کرده، تاخته، ریاکاری و خشونت و سوداگری تریاک، تجارت تحمیلی- و سرکوبگرانه- بریتانیارابه باد انتقادگرفت. سُفری، همان منبع،(MEW12,p,555).
– درمورد چین، مارکس افزوده”خیال بافی انگلیسیها در مورد قدرتِ جذبِ بازار چین می تواند به بحران اضافه تولیدمنجرشود”علیرغم اطلاعات اندکی که درباره چین بود،وجودیک دولت متمرکز اقتدارگرا درچارچوب “استبدادشرقی”مبتنی بر”تاسیسات آبیاری گسترده “بیشترشامل چین می شد تا هند، البته مارکس هیچگاه به صراحت در مورد چین به عنوان سرزمین خاص با”شیوه تولید آسیایی” سخن نگفته و وحدت بین “کشاورزی خرده پا “باصنعت خانگی”را که اساس جامعه چین میدانسته پدیده ی نسبتن عمومی، که مشخصه بسیاری ازجوامع مختلف پیشا سرمایه بوده ست”.سُفری ،همان منبع،(vgl, Meinster, the Despotism of Concepts,cit,102 MEW13,p,540)
–درمقالهای درتریبون…، مارکس، گزارشات مربوط به قتل عام توسط شورشیان هندی (سپوهیها) را بارفتارشورشیان چینی(تای پینگها)، راناشی ازعملکردوحشیانه ی انگلستان استعمارگردرگذشته در این دوکشور میداند که نیروهای نظامی انگلیس فقط برای لذت بردن دست به چنین شناعت میزدند، زیرا شوق وشوق آنان نه باتعصبات مذهبی تقدیس میشود و نه بانفرت علیه نژادی مغروروفاتح برانگیخته می گردد و نه با مقاومت سرسختانه ی دشمن بیباک تیزمیشود.تجاوزبه زنان ،به سیخ کشیدن کودکان،آتش زدن دهکده،بازی شهوانی بود که نه توسط افراد ماندارین هابلکه توسط افسران بریتانیایی ثبت شده ست“. مارکس،(MECW15,353-54).
– به درخواست مارکس ،انگلس،مقاله ای درموردچین وایران نوشت (سُفری،همان منبع) (NEW22,p,214) که به تاریخ (۵ژوئن -۱۸۵۷)درتریبون چاپ گردید،که مارکس باتغییراتی آنراچاپ کردودرنامه ی (۲۲مه ۱۸۵۷) سُفری، همان منبع، (NEw29,p,139) توضیح میدهد”بجای آنکه اندکی در مورد فجایع وحشت انگیزچینی هاموعظه کنیم، چنانکه مطبوعات شهسواری انگلستان انجام میدهند، بهتراست اذعان کنیم که در اینجا قضیه برسرجنگی “برای محراب وآتشدان “جنگی خلقی برای بقای ملت چین باتمام تعصب متکبرانه اش، حماقت، بی خبری فاضلانه اش واگربتوان گفت وحشی گری وسوانه اش ست اما با این همه جنگی خلقی ست“.
سُفری، همان منبع، (قابل ذکراست میسنر با استفاده از عبارت فوق اغراق کرده ومیگوید،این مقاله نخستین تیوری (انقلاب ملی ضد امپریالیستی) را مشاهده میکندMeisner ,Despotism of Concepts, the a,a,o,,p,106) )
–علت این نوشته مارکس را درمقاله ای دیگردر،تریبون (۲۲مارس ۱۸۵۷) باید جست که درآن دوران حمله “مجلات حکومتی انگلیس وبخشی ازمطبوعات آمریکایی “را که “کوهی ازدشنام علیه چین انباشته اند”را رد میکند. مارکس، (MECW15,233) چرا؟ زیرا پالمرستون خبیث -نخست وزیرانگلیس – در راستای منافع سرمایه داری و با توسل وتحریک احساسات میهن پرستانه درانگلیس سعی درتقویت محبوبیت روبه افول خویش حزب متبوعش بود. و مارکس با افشای تجاوزات و وحشیگری “دنیای متمدن سرمایه”درچین که این امررافوران بحرانی عام که مدتهاست تدارک دیده شده دانسته،که با گسترش به خارج توسط انقلابات سیاسی در اروپا دنبال خواهد شد. مارکس،(MECW15,218).
–مارکس “منظره ای غریب ست که چین بی نظمی را درجهان می پراکندودرهمان حال قدرتهای غربی با کشتی های جنگی “نظم “رابه شانگهای، نان کینگ و دهانه های کانال بزرگ انتقال میدهند”و در مورد این دلالان نظم -استعمارگران غربی- واثردادوستدتریاک درچین و نظم اجتماعی سنتی آن می نویسد”به نظر میرسدگویی تاریخ ابتدا میبایست کل این مردم را مست و مدهوش میکرد تا آنها را از حماقت موروثی شان بیرون آورد”. مارکس،(MECW12,49), اندرسون ،همان منبع.
–در هنگام آرامش موقت (سپتامبر۱۸۵۸) بوجود آمده درچین درمقاله “تاریخ تجارت تریاک”در تریبون مارکس مینویسد” اینکه امپراتوری عظیمی که تقریبن یکسوم نژاد بشررا دربرمیگیرد گیاه وار برخلاف زمانه زندگی میکند و بامحرومیتی اجباری از ارتباطات فرهنگی،موردبی احترامی قرار می گیرد و بدینگو نه میکوشد که خودرا با توهمات مربوط به امپراتوری آسمانی بفریبداینکه ،چنین امپراتوری بایدتن به دوئلی مرگباربدهد،که،درآن نماینده ی جامعه مدرن مسلط برامتیازات ناشی ازخرید درارزانترین بازارو فروش درگرانترین بازارمیجنگد،درواقع باگونه ای دوبیتی تراژیک روبروهستیم غریب ترازآنچه هر شاعری جراّت تصورآنرادرذهن خویش داشته باشد“.
– مارکس،(MECW16,16) و(MEW12,p,552)
– البته ،نبایدفراموش کنیم که مارکس به نقدشورشیان چین،تایپینگ ها،نیزمیپردازدکه “به نحونامتناسبی دراشکال نفرت انگیزی ویرانی ببارآورده اند ویرانی بدون هسته هایی ازساختاری جدید“.
“-هنگامیکه شورشیان شهری راتسخیرمی کنندرهبرشان به سپاهیانش اجازه دست زدن به هرخشونتی غیرقابل تصورنسبت به زنان ودختران را میداد زیرا آنان مزدی برای جنگیدن دریافت نمی کردند، اعدام در مناطق تحت سلطه شورشیان چنان عادیست که برای تایپینگ، کله انسان چیزی بیشتر از سرکلم نیست”. مارکس، (MECW19,۲۱۶,۲۱۷,۲۱۸).
– بنظراندرسون، مارکس،در اینجا به بحث ترورژاکوبنی در پدیدارشناسی هگل اشاره داردکه هگل در بحثی معروف درباره” آزادی مطلق وترور”مینویسد “انقلاب فرانسه فقط به واکنشی منفی… بدل شده است …صرفن خشم وغضب مرگ که معنایی جز قطع کردن سرکلم نداشته است”(۱۸۰۷).
–مارکس مینویسد”بجای آنکه شورشیان تا یپینگ بنیادخودرابر ایده های رهایی بخش جدید قراردهند “محصول یک زندگی اجتماعی سنگواره شده است”تجلی آنچه که نهایتن جنبشی بادیدگاه های پسروانه شمرده میشد. “.(MECW19,۲۱۸)
–اندرسون میگوید”هم امپریالیسم غربی وهم شورش های محلی تاپینگ بطورجدی نظم کهن را به لرزه درآورده بودنداماهیچ بدیلی ایجابی ورهایی بخش درافق پیدا نبود“.
–ارتش انقلابی تایپینگ هادارای، هسته ای ازقوای نظامی منظم ازچریک های قدیمی وبقیه آنها از سربازان تازه نفس و دهقانان بودند، آنان ازطریق ایجاد شایع و وحشت و آتش زدن بعضی ازخانه ها قبل ازحمله به شهرها از مقاومت نیروهای دولتی میکاستند، باعالمان دینی بودایی طرفدارخاندان منچو مخالف بودند.دردولت تایپینگ ها، قشر بالایی از مالکان زمین باطبقه حاکمه، مصالحه کردکه موجب انحراف درآن شده وازسوی دیگر ضربه اصلی توسط لشکرکشی انگلیس، آمریکا، فرانسه به چین، وارد به این جنبش گردید و در سال (۱۸۶۴) قیام تای پینگها را درهم شکستند.
– آخرین مقاله مارکس درمورد چین به تاریخ (ژوئیه ۱۸۶۲) در”دی پرسه “چاپ شد، در این مقاله به ازدیاد جلسات ارواح در اروپای محافظه کار(دهه۱۸۵۰) به ویژه درآلمان که گمان میرفت در آنجا میزها از جای خود بلند می شوند اشاره کرده”کمی پیش از آنکه میزها شروع برقصیدن کنند چین، آن سنگواره زنده سربه شورش گذاشت“ “(MECW19,216)که ضمن اشاره تلویحی به محافظه کاری جامعه چین سکون سیاسی اروپای پس از(۱۸۴۸)رانیزخاطرنشان کرده وباطغیان های انقلاب چین درتقابل قرارمی دهد.
– مقایسه چین وهند –درموردضعف نفوذحاکمیت سیاسی اروپاییان درچین درقیاس باهند”همان وحدت کشاورزی و صنعت پیشه وری “که در مقابل کالاهای صادراتی بریتانیا به طورطولانی مقاومت کرد”درهند، انگلیسی ها به مثابه ارباب ارضی ازموضع قدرت این وحدت متکی برمالکیت استبدادشرقی را با قهر، درهم شکسته وبه تحلیل ببرندوبازمانده جماعات دهکده (کمونته)ها رابه مزارعی تغییر دهند که برای مبادله با اجناس بریتانیایی فقط تریاک،پنبه،نیل وموادخام دیگری تولید میکردند، انگلیسیها نتوانستند هنوزاین قدرت را درچین هم اعمال کنند و احتمالاً هم هرگز بدان دست نخواهند یافت”.سُفری، همان منبع،(MEW13,p,544)
– مارکس در مقاله”شورش درارتش بریتانیا”(۱۵ژوییه۱۸۵۷) میگوید”انگلیسی ها مانند رومی های پیش از خود، از سیاست تفرقه بینداز وحکومت کن برای سلطه درهند استفاده میکردند و به ایجادخصومت میان نژادها،قبایل،کاستها، مرامها وحاکمان پرداخته”که تبدیل به “اصل حیاتی برتری بریتانیا“ گردید (MECW15,297)، به همین دلیل جمعیت دویست میلیونی را با ارتشی مستعمراتی شامل دویست هزار سرباز هندی با فرماندهان بریتانیایی به اضافه نیرویی برابرچهل هزار سرباز انگلیسی تشکیل داده بودند بهرا حتی کنترل وسرکوب می کرد.
– مقالات مارکس-انگلس،درباره سیاستهای استعماری درایران
– مارکس وانگلس، در طول روزنامه نگاری خود نیز به افشاگری سیاستهای استعماری سرمایه داری واهداف اعمال جنایت کارانه آنان در ایران پرداختند، و از تخریب زیر ساخت اقتصاد خود بسنده و بهم پیوسته“ کشاورزی وصنایع دستی”مانوفاکتورهای سنتی متکی برتیولداری واقطاع آسیایی دراشکال “بنه ،صحرا،” قرارگرفت. این اشکال مختلف “دهکده جماعتی”براساس وحدت خویشاوندی”عشیره ای،قبیله ای” ویسی (Gens)همخونی، همزبانی اقوام مختلف ساکن و کوچنده-گیل ها، کاسی ها، کادوسیان، دیلمیان، آماردها، کردها، لرها، بلوچها، سلوچها، هیتانیها، سکاها، لولوبی ها، ترک ها، ترکمانها، خوزها، مادها و آریاییهای مهاجراز ایرانویچ و..که پراکنده و مستقر در فلات ایران وکوهستان هاودامنه های البرز وزاگرس گردیده و اعقاب مشترک آنهابه هند، و اروپا رفته و اینان نیز درکوچی بزرگ همراه باجنگ، ازماورالنهر تا میانرودان، از ماورای قفقاز و آسیای صغیر ودریای کاسپین تا خلیج پارس و دریای عمان..درجلگه وکوهستان ها، با مشخصات جغرافیایی مانند، سیلک، دهانه غلامان، جیرفت، شهرسوخته،خوراسان، سیستان بلوچستان، هگمتانه،`انشان، پاسارگاد، گیلان، تیپورستان (طبرستان)، کاسپین (قزوین)، کاسان(کاشان)، آرتاویل، دشت مغان و پارس آباد، سپاهان، کرمان، کرمانشاه ،کنگان ،`دیر، هرمز،شاهپور، شادگان، ایلام ،شوش ،سمرقند، بخارا،ترکمن صحرا،آذرپادگان، مداین،’بغداد خوزستان، سمنگان، توس، در ستیز با تورانیان،…..شاه آبادها، جندی شاهپور، دولت آبادها، اکبرآبادها… شمس آبادها… بهمراهی، قشقایی ها شاهسونها، بختیاری ها، پارسیان، دودانگه وچهاردانگه، هفت دانگه ها و … بوده ست .برپایی ،شهرهایی بادیوان سالاری دینی- نظامی، برمحوریت وحدتی ناسیونالیستی، پان ایرانیستی اقوام مختلف که براساس “بردگی عام شرقی- غلامان وکنیزان “بوده ست. درضمن ستم واستثماری که پایه های آن بربسترهستی طبیعت زاد “انسان کارکن” به عنوان، طبیعت غیرانداموار، بصورتی چندش آور و رقت بار- زیر یوغ استبدادآسیایی- درگذری تاریخی از کوچ نشینی و شبانکاری به سکناگزینی به یغما رفت. ازتوتم پرستی، مهرپرستی، میترا ییسم، سر وپای و دست انسان کارکن را در حلقه، زنجیر معابد آناهیتا و آتشکدهها و مساجد به بند..،کشیده میشود! تاحاصل خود وخانوارو “دهکده جماعتی”اش، درتلاشی فرسایشی از، همبایی وهمیاری اش را بانیروی قهری به تاراج ببرند. آنهم درروند، برپایی دولتهای متمرکز و اقتدارگرای مستبد شرقی ایلامیان ومادهاو.. و بعدها امپراتوریهای، ددمنشانه ومستبدانه تر،- هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان، وسلطهی اعراب مسلمان پس ازآنها- دربستری از جنگهای توسعه طلبانه وغارت و سرکوبگرانه و نابودگرانه… جنگهایی که هزینه های آن برگرده و دوشیدن، رعیت نگون بخت جماعات آبادی قرارگرفت. جنگهایی که در غرب، موجب تثبیت روند مالکیت خصوصی بر زمین شده و رشد فردیت و تجارت، و تکامل تاریخی نیروهای مولده را فراهم میکند و دورانهای تاریخی جوامع بشری در ساز وکاری ،پویا، را رقم میزند. اما در آسیا جوامع بشری را در دخمه ی شیوه تولیدو استبداد-آسیایی- در چارچوب تیولداری و اقطاع داری الیگارشی آسیایی خاندان های مستبد بربرمنش فروبرده که جغرافیای پارسیان، بخشی بزرگ ونگهبان این شیوه از تولید بود. چرا؟ تا که این انسان کارکن و بخت برگشته، درروند استخراج مازاد محصول، وحدت خود و خانواده، قبیله ،ایل وتبار و همخونی ، همزبانی،ویس و میهن و… درنهایت وحدت “دهکده جماعتی”تجسم و تبیین یافته ذهنیت باژگونه ازحقیقت خودرا، بطورتاریخی مسخ گونه وبراساس عادتی دیرینه، و سنتی، نا ماَلوف و ازخودبیگانه، بنده و رعیت، یافته.!! کجا؟!! آنرا، دروجود خدایگان سالارگانی،که، نماد “سلطنت واستبداددینی” بازتاب آن قرارگرفت. در این میان ، شاهنشاه ،شاه، ساتراپ وسلطان، به عنوان نمایندگان، نمادگان، اهورامزدا، سایهی خدا، مالکر قاب ومظهروحدت “جماعات دهکدهایی” بودند بامالکانی “اسمی” بنام “ارباب”ازطریق “تصاحب” ومالکیت نسق داری !، و شیوه و روش مسخ شده سنتی آنهم برپایه مهارآبسالاری گسترده ای (کنترل سازه های آبی-سدها وقنات هاوتوزیع آب، ازطریق میرابهاوکدخدایان)تحت نظارت وچارچوب مالکیت، ارباب -رعیتی، وعمله واکره،خدم وحشم،چاکران،نوکران،فدایی هایشان ،مستوفی ،محصلان، داروغه،پاسبانان،قداره بندان، و درنهایت…. حاصل ،چه شد؟و…سرنوشت بردگان دوزخی زمینی چشم درآسمان دوخته وخدایگانشان ورسولانشان، کاهنان،مغان، مغبچه گانشان، پیامبران و پیشوایانشان و..چه شد.ره به کدام آمادگاه ستم بردند؟!!و….البته دراینجا،قابل ذکرست که نقدمارکس را به” ماین “درموردپذیرش خانواده پدرسالاری و قراردادن آن به عنوان پایه ای ترین وقدیمی ترین شکل سازمان اجتماعی وهمچنین مفهوم “آریایی“ گرایی ،ماین، که آنزمان رایج بود را مطرح کنیم. آنهم برای شیفتگان بعدی تیوری برتری نژاد آریایی وپرچمداران امروزین نژادپرستی، این توطئه سرمایه دارانه-نژاد پرستی- دردنیای سرمایه…. دراین موردمارکس می گوید”این خر(ماین)تصور می کند که- تحقیقات مدرن….بیش ازگذشته درباره ی جدایی گسترده ی نژادآریایی ونژاد حیوانات دیگراطلاعات محکمی میدهند!”وهمچنین “ماین به عنوان یک انگلیسی احمق بحث خودرا باطوایف شروع نمیکنددرعوض با پدرسالاری آغاز می کندکه به رییس قبیله وغیره تبدیل میشود. که این اوج حماقت ماین ست” مارکس،(۱۸۸۲-۱۸۸۰).
–درضمن مارکس، به بحث ماین درباره ” گردآوری دامهابویژه گاوبه عنوان عامل تعیین کننده در فرایند تفاوت یابی طبقات رادنبال میکرد“ و این درک ماین– با اشاره به جرمی بنتام،توماس هابز، و… درمورد دولت متکی”تصاحب قدرتی مقاومت ناپذیر ست که ضرورتن تحمیل نمی شود اما قادرست تحمیل گردد”ماین(۱۸۷۵)،که موردحمله مارکس، ازاین “روایت فرمان باوری”: قرارگرفت “که”درجایی که دولت وجوددارد- پس ازکمونته های اولیه وغیره-یعنی درجایی که جامعه ازلحاظ سیاسی سازمان یافته، دولت به هیچ عنوان فرمانروای مطلق نیست بلکه فقط اینگونه به نظر میرسد”درعوض، مارکس، به “تغییرات اقتصادی به عنوان منبع ظهوردولت، اشاره می کند“.
البته بایدگفت تلاش ماین که ناشی از “نظریه حاکمیت “اش ست تا”قدرت قهری سلطان بزرگ، ایران ودموهای آتن، امپراتوران بعدی روم، تزار روسیه وشاه وپارلمان بریتانیای کبیرراطبقه بندی کند”رامارکس نیاوردوماین رابه عنوان ایدیولوگ مدافع سرمایه داری و امپراتوری تصویر میکندونه به عنوان دانش پژوه واقعی. اندرسون، همان منبع.
–مارکس، درنقد نظریه “فرمان باوری”ماین میگوید”ماین جنبه ی عمیق تری را نادیده میگیرد”وآن “اینکه وجود به ظاهر کاملن مستقل دولت فقط یک توهم ست”زیرا”دولت درتمامی شکل هایش فقط رویش ناهنجار جامعه ست همانطورکه دولت فقط درمرحله معینی ازتوسعه اجتماعی ظاهر می شود، هنگامیکه جامعه به سطح توسعه ای برسدکه تاکنون نرسیده ،نیزناپدیدمیشود.ابتداجدایی فردیت ازقیودگروه -این به معنای توسعه یکسویه فردیت -ست.این قیوددرابتدا مستبدانه نبودند (چنانکه ماین خرفت درک میکند) بلکه پیوندهای اجتماعی گروه کمونته های ابتدایی،رادر برمیگرفت،اماماهیت حقیقی این آخری راتنها زمانی میتوان درک کردکه محتوای آنرا-درتحلیل نهایی منافع را-تحلیل کنیم،آنگاه درک خواهیم کردکه این منافع برای گروهای اجتماعی معینی مشترک ست ،اینها منافع طبقاتی هستندکه درتحلیل نهایی مناسبات اقتصادی پایه آنهاقرارمیگیرد،دولت بر این منافع به عنوان پایه اش ساخته میشود وهستی دولت،هستی منافع طبقاتی،راپیش فرض خودقرارمیدهد”…”خطای بنیادی این ست “…..که “تفوق سیاسی به هرشکل ویژه که باشد،ومجموع عناصر آن هرچه باشد،به عنوان پدیده ای برداشت می شودکه برفرازجا
معه قرارداردوتنها بر خودمتکی ست”مارکس،(۱۸۸۰-۱۸۸۲).
…دراین فراز وفراشدها،قیل ومقا ل هاو…..درطول وعرض تاریخ استثمار…سرنوشت “دهکده جماعتی”… چه شد؟ اماتاریخ، اینگونه رقم خورد! چگونه؟! –بدینسان، که ،صدورکالاهای انگلیسی،روسی،فرانسوی اتریشی وآلمانی و..،ازیکسو،وحضورمستشاران نظامی وسرمایه گذاریهای شان با بستن قراردادهای اسارتبار و مهم تر،تجاوزات مکررنظامی های شان، ازشمال، روسهاکه منجربه قرادادهای ننگین “گلستان”و”ترکمانچای”وجداشدن هفده ایالت ازایران محدویتهایی اقتصادی ودخالت های سیاسی و…گردید، ازجنوب پس ازبیرون راندن پرتغالی هابه کمک انگلیسی ها،بعضی ازجزایرایران همواره در تصرف وگروگان وجولانگاه انگلیس به عنوان اهرم فشارجهت باج خواهی وتحمیل قراردادهای اسارت بار – رویترودارسی و..عهدنامه های ننگین پاریس و..
که همه این ستمکاری وتجاوزات درراستای “توسعه سرمایه داری “باهمراهی حاکمان تاریخن مستبد در روندی مستمر درچارچوب “استبدادشرقی”درلفافه پان اسلامیسم قُرُقی تاتارگونه به پهنای غارت منابع وحاصل دسترنج ودلریش “رعیت وپیشه ور”پرداخته “وبنیادهستی اجتماعیش راببادنیستی ونابودی قتل وجنایت سپرده و…….
– مارکس درمقاله “جنگ علیه ایران”ضمن اشاره ای کوتاه به شکل گیری ،روندسیاسی- اقتصادی دولت صفوی و سقوط آن توسط افغان هاوسلطنت” نادر”وقتل وی تاثیرحمله نادربه هندوستان درازهم پاشیدن شیرازه امپراتور مغول درحال زوال پرداخت.که این تجاوزخود، زمینه و راهگشای نفوذ استعمارگران فرانسوی و انگلیسی درهندوستان گردید.
–مارکس، همچنین به وجه اشتراک میان ایرانیان و افغان ها در نفرت ازروسیه پرداخته و به دوعهدنامه های ننگین “گلستان وترکمانچای” و نتایج نکبت بارشان اشاره میکند. افغانها علیرغم اینکه باروسیه جنگی نکرده بودند،اماروسیه رادشمن دینی خود می دانستندکه بدنبال بلعیدن آسیا می باشد.
– انگلیسی ها با روی خوش نشان دادن به روس هاباحمایت ازشاهزاده، مورداعتمادوحمایت روس ها درسال (۱۸۳۴) به عنوان جانشین شاه، درمقابل بزور اسلحه وکمک های مالی وفعالیت افسران انگلیسی وتلاش های دیپلماتیک سعی درمهاروجلوگیری از جنگ ایران وافغانستان – محاصره هرات (۱۸۳۸) می شوند.چرا؟
–زیرا ایران بعنوان نوک پیکان نفوذ روسها بسوی هند از طریق افغانستان، مورداستفاده قرارنگیرد، و بازهم چرا؟ زیرا مقامات انگلیسی هند- لردآوکلاند فرمانروای کل هندوپالمرستون نخست وزیرانگلیس- دست روس ها را خوانده بودند. درنهایت ،همانطورکه میدانید،ماجرابه شکست مفتضحانه دولت ایران- پایان محاصره هرات، وتصرف افغانستان توسط انگلیس انجامید.
– لازم به ذکراست که “پالمرستون”خبیث، (اواخر مه۱۸۳۸) با تهدید دربارایران ومذمت روابط آنها با روسیه، همزمان اقدام به تصرف نظامی خارک، جزیره ایرانی درخلیج فارس، می کند.
–انگلس،درمقاله “دیدگاههای جنگ ایران وانگلیس”به رابطه ،محاصره هرات وقدرت گیری روسیه درسواحل غربی و شرقی دریای خزر و راهیابی به افغانستان واستفاده ازبندراستراباد-گرگان-در ایران وبهره بردن ازآستاراخان -ولگا- برای عبور ازآسیای مرکزی و درمقابل ازپایگاههای انگلیسیها درپیشاور وتصرف معابرکوهستانی منتهی به کابل، غزنه و قندهار لشگرکشی ازکابل به هرات و…بادقت یک نظامی کارکشته استراتژیست بررسی و نتیجه گیری میکند.
–انگلس درمقاله “ایران وچین “به سازماندهی وتلاش افسران مزدورانگلیسی ،فرانسوی وروسی ،در راه اندازی ارتش دایمی به سبک غر ب اشاره کرده وموقعیت ایران رابا موقعیت ترکیه درجنگهای (۲۹-۱۸۲۸) با روسیه مقایسه می کند.ایرانیها با ایجاد گروههای مقاومت غیرمنظم بطورخودجوش از ساکنان بومی -ایرانی وعرب-نواحی ساحلی ایران درمقابل تهاجم انگلیسی هادربوشهر- باهدف اشغال جزیره خارک-به مقاومت پرداختند. درمقابل ارتش دایمی ایران باتمرکزدر۶۰ مایلی باداشتن توپخانه پس ازمواجه شدن با ارتش هندی- انگلیسی در نیمه راه خیلی راحت توسط یک واحدتوپخانه هندی تارومارشدند.به هرحال ارتش” هندی- انگلیسی”بوشهر ومحمره-خرمشهر- را تسخیرکردند. پس ازاین تجاوز ارتش مذکور رابه آسیا- چین- میفرستند.
– دراین زمینه ،انگلس، به جنگهای روسیه وترکیه (۱۸۱۲-۱۸۰۶) و (۱۸۲۸-۲۹) اشاره داردکه درنواحی کوهستانی این نیروهای غیرمنظم موسمی وبومی موفق شدند ارتش دایمی روسیه موفق درنواحی باز را شکست بدهند.
– مارکس وانگلس، درمقالات خوددرباره ایران، با تحلیل موشکافانه ای، اهداف استعماری توسعه سرمایه داری انگلیس را در چارچوب گسترش جغرافیای سیاسی- اقتصادی در رقابت با روسیه و انسداد راه نفوذ رقبای اروپاییش، مخصوصن فرانسه، را شفاف سازی وعریان کرده اند.
– در این رابطه میتوان به مقالات “جنگ ایران وانگلیس”(۳۰اُکتبر۱۸۵۶) در“نیویورک دیلی تریبون”و “جنگ علیه ایران”(۲۷ژانویه ۱۸۵۷)،”قرارداد با ایران”(۱۲ژوئن ۱۸۵۷)،همچنین مقالات انگلس،”ایران وچین”که به مسائل ایران و دیدگاههای جنگ ایران و انگلیس در “نیویورک دیلی تریبون”پرداخته اند.
–در مقاله “قراردادبا ایران”مارکس، به مفاد قرارداد صلح درپاریس (۴مارس ۱۸۵۷) –تهیه شده در(۲مه ۱۸۵۷) دربغداد امضا شده وسپس درمجلس عوام توسط پالمرستون ارائه شده-میپرازد.
البته نقش فرانسه درادعای کاریکاتوریش برحاکمیت بر”خارک”براساس اسناد”زیرخاکی”فرانسویان در سالهای (۱۷۰۸)- زمان لویی چهاردهم- و(۱۸۰۸)رادر مقاله “جنگ ایران وانگلیس”تحلیل کرده است.
درضمن عدم بی تفاوتی فرانسه به اشغال انگلیس برخارک – باموقعیت سوق الجیشی، نزدیکی به بوشهر، بندرریگ، بصره، گرین باربریاوالخطیف-که به عنوان پایگاه تجاری- نظامی برای انگلیسی ها مهم بود، را موردتوجه دقیق قرارداد.
–البته، فرخخان، سفیرایران قبل از تسخیر بوشهر در مذاکراتی طولانی بالرد”استاتفورد”و”ردکلیف”در استانبول، داوطلبانه پیشنهاد ترک نیروهای ایرانی ازهرات راداده بود. اماهدف انگلیس،به زنجیرکشیدن ایران وفعال نگاه داشتن بحران ناشی ازاختلاف ایران وترکیه-عثمانی-برسرمحمره–خرمشهر-بود.از سوی دیگرعقب نشینی وچشم پوشی ایران ازادعاهایش مبنی برسیادت برمنطقه وهرات وسایر ایالات افغانستان وعدم دخالت درامورداخلی آن بوده ست.
درضمن استقلال هرات و افغانستان را به رسمیت شناخته وطبق بندپنجم قرارداددولت انگلیس حَکَم اختلافات بین افغانستان وایران معرفی می شود.
طبق ماده نهم به سرکنسولها،کنسولهاونواب کنسولها ونمایندگان کنسولهای انگلیس درایران اجازه فعالیت واستوارنامه هایی بدانها داده میشودکه ازامتیازات ومزایای برابرباامتیازترین ملت برخوردارشوند.طبق ماده “دوازده”به دولت بریتانیاحق داده میشودکه آن دسته ازاتباع ایرانی درخدمت هییت های نماینده گری های بریتانیا هستندراتحت الحمایه خوددرآورند.
–بهرحال، مارکس ،دررابطه بااضمحلال جوامع پیشاسرمایه بادقت کافی وغربال یافته هایش درموردشان بادرنظرگرفتن تفاوتهاوشباهتهابه بررسی دیالکتیکی فرایندهاوفراشدهای آثارورودسرمایه داری استعمارگر،می پردازد.برای نمونه،به” سخنرانی به مناسبت سالگردانتشارروزنامه مردم”ارگان چارتیستها(۱۴آوریل۱۸۵۶) مارکس، شمادوستان خوب کارگرمان را ارجاع می دهیم.
-“با ورودسرمایه داری همراه بانیروهای صنعتی و علمی و ازسوی دیگر زوال خوفناک و وحشتناک تراز ابعاد وقایع اضمحلال درامپراتوری روم “دانسته و توضیح میدهدکه “چگونه ورودماشین الات که از موهبت شگفت انگیزکوتاه کردن وبارورساختن کار انسانی برخوردارند،سبب گرسنگی وکارشاق شده اند،به نظرمیرسد،نورتاب علم فقط قادرست پیش زمینه ی تاریک نادانی را روشن کند،تمامی اختراعات وپیشرفت های ما حیاتی ذهنی به نیروهای مادی می بخشند،وحیات انسانی رادرنیروی مادی بی اثرمیکنند”.مارکس،(MECW14,,655-56).
توضیح ،این مقاله ادامه دارد…
فعالان كارگري ضد سرمايه داري” گيلان“