امروز نام کوبانی به عنوان نماد مقاومت در برابر نیروی ارتجاعی داعش بر سر زبان ها افتاده است. نیروی ارتجاعی ای که کم کم می رفت افسار کنترلش از دست به وجود آورندگانش هم خارج شود و بساط کشتار و نا امنی را که جان توده های طبقه ی کارگر را مدت هاست تهدید می کند، به تهدید حوزه هایی که امنیت آن ها خواست سرمایه است نیز بکشاند. در عین حال منافع جناح های رقیب سرمایه ی جهانی در منطقه با هم در تضاد و تقابل است و بنابرین هر یک از این نیرو ها در راستای منافع خود وارد تقابل یا حمایت از این نیروی ارتجاعی در مقاطع مختلف می شوند، اگر امریکا امروز دست و پا شکسته به زدن داعش برخاسته است و ترکیه هنوز از آن حمایت می کند، منافعی است که ترکیه هنوز از کشتار داعش می برد و امریکا منفعتش را در این می بیند که نصفه و نیمه و به صورت مقطعی آن را وادار به عقب نشینی کند اما طومارش را در هم نخواهد پیچید تا بعدها باز بتواند آن را به کار گیرد. درک آنچه در کوبانی می گذرد بدون درک روابط بین المللی و تاریخی حاکم بر وضعیت جهان از منظر طبقه ی کارگر امکان پذیر نخواهد بود. امروز بخش هایی از طبقه ی کارگر جهان به فکر هم پیمانی با کوبانی افتاده اند، و این هم پیمانی را در قالب اعزام نیرو و یا به راه انداختن تظاهرات هایی نشان داده اند که بسیاری از این تظاهرات ها بیش از آنکه کارکرد دفاع از کوبانی را داشته باشد، ابزار دست سرمایه های کشورهای رقیب برای به راه انداختن مانور تبلیغاتی علیه یکدیگر شده است. بی تفاوتی و سکوت طبقه ی کارگر جهان و به خصوص منطقه نسبت به آنچه در کوبانی می گذرد قطعا فجیع و وحشتناک است، اما کنشگری این طبقه در دفاع از همزنجیران خود در کوبانی هم باید با شاخت کاملی از وضعیت عجین باشد و استقلال کامل طبقاتی خود را حفظ کند تا آماج سوء استفاده های مداوم حکومت های سرمایه داری این کشورها قرار نگیرد.
تاریخ سرمایه داری صفحات گشوده ی جنگ های انسان ستیز بی شماری بوده است که هم هزینه ی این جنگ ها بر گرده های طبقه ی کارگر جهانی تحمیل شده و هم بی شمار توده های کارگر را به قربانگاه کشانده است. این روزها خبرهای زیادی از ایستادگی زنان و مردان کوبانی می رسد که در مقابل حملات فاشیستی دولت اسلامی ایستادگی می کنند. تولید سرمایه و ثبات سرمایه همیشه همراه جنگ و خون انجام گرفته است. طبقه کارگر نه تنها تولید سرمایه و ارزش اضافه می کند بلکه هزینه این جنگ ها را هم تامین می کند. به واقع نه تنها بخشی از ارزش های تولید شده توسط طبقه ی کارگر جهانی، صرف جنگ می شود بلکه کسانی که در این جنگ ها کشته و زخمی می شوند، پیاده نظام این جنگ ها اکثریت شان از طبقه کارگر هستند. مردم کوبانی اکنون در جنگی جان می بازند که محصول نظام سرمایه داری است. عده ای به فکر افتاده اند که مقاومت توده های طبقه ی کارگر را در عراق و کردستان و سوریه و فلسطین و سایر جنگ های ارتجاعی منطقه با شمارش تعداد کارخانه ها و کارگران آن ها زیر سوال ببرند، آنچه مهم است درک این مسئله است که شیوه ی تولید سرمایه داری با تمام گند و خون و کثافتی که از آن بیرون می زند، امروز در تمام دنیا شیوه ی مسلط تولید است، دولت ها و حکومت ها در چارچوب قواعد نظام بردگی مزدی قد علم کرده اند، اختلافات قومی و ملی و مذهبی زیر چتر تبلیغات بورژوایی جان تازه می گیرند و توده های کارگر را پیاده نظام جنگ های جناح های رقیب در سرمایه ی جهانی برای دستیابی به سهم هرچه بیشتری از منابع انرژی ارزان، نیروی کار ارزان، بازراهای مصرف بزرگ تر و گسترش راه های توزیع و گردش سرمایه و سهولت هرچه بیشتر گردش سرمایه ی جهانی می کنند. سرمایه ی جهانی ای که به نقطه ای رسیده است که چرخش با هر چرخشی یک بار به گل می نشیند. هرچه کوه انباشت حاصل از استثمار توده های کارگر دنیا وسیع تر می شود، احتمال وقوع بحران های سرمایه فزونی می یابد و مقابله و خروج از آن برای سرمایه سخت تر می شود. در چنین نظامی به هیچ رو صرف کارگر فلان یا بهمان کارخانه بودن نیست که تعین بخش هویت طبقاتی ما کارگران است، در جهانی که نیروی کار به همان شدتی در سرگردانی و مهاجرت است که خود سرمایه، بی خانمانی و پراکنده شدن بخش عظیمی از مردم جنگ دیده ی منطقه ی خاور میانه در سرتاسر جهان خود در حکم تأمین نیروی کار شبه رایگانی است که سرمایه های دنیا با منت به کارش می گیرند. اشاره هایی شده بود به اینکه در غزه طبقه ی کارگری نیست که بخواهد از موضع طبقاتی ایستادگی کند، اشارات دروغینی، که مهاجرت مداوم توده های کارگر را برای فروش شبه رایگان نیروی کارشان به اسرائیل در دسته های چند ده هزارتایی در طول سالیان نادیده گرفته است، اشاره ای شده بود به اینکه طبقه ی کارگری در کردستان عراق و سوریه نیست که بخواهد از جایگاه طبقه ی کارگر در برابر تمام نمایندگان سرمایه ایستادگی کند، اشاراتی که تمام کارگران آواره شده ی کرد را در کشورهای شمال اروپا، در ترکیه و حتی در آفریقا که در طول جنگ های طولانی از خانه و کاشانه ی خود آزاد! شده اند تا مرز ها را در جستجوی محملی برای فروش نیروی کارشان و استثمار شبه رایگانشان بپیمایند نادیده گرفته شده اند. ما از چند و چون نوع کاری که کارگران در کوبانی برای امرار معاش به آن اشتغال دارند، اطلاع نداریم اما در اینجا باید بدون گاه شماری و ورود به مسائل اجتماعی و چگونگی خلع ید از آنان و ورود آنان به عنوان فروشندگان نیروی کار به بازار کار و تولید ارزش اضافی برای سرمایه داران، زیر حاکمیت نظام کار مزدی به آن پرداخت. کوبانی شهری نزدیک مرز است و ویژگی های یک شهر مرزی چون بانه،جوان رود در کردستان، کرمانشاه و دیگر شهر های مرزی در آذربایجان را با اختلافاتی دارد و اینکه آنها به هر کاری (دامداری، کشاورزی، معلمی، پرستاری، شرکت در توزیع کالاهای سرمایه داری و…) هم اشتغال داشته باشند، در ماهیت موضوع اشکال ایجاد نمی کند. تحت سیطره ی مناسبات سرمایه داری اکثریت سکنه (مردم) کوبانی از خیل فروشندگان نیروی کار هستند. درکی که سرمایه داری را در وجود کارخانه ها می بیند و مناسبات سرمایه داری را از قلم می اندازد درکی سطحی و دور از واقعیت است و در بعضی زائیده ی تفکرات رفرمیستی است. سوریه نیز از کشورهایی است که سالهاست از حاکمیت سرمایه در آن می گذرد.ابتدا زیر ساخت های سرمایه چون راه ها، فرودگاه ها آماده شدند، سپس کارخانه ها رشد کردند. و هم اکنون رابطه کار و سرمایه در آنجا در مدار نظام کار مزدی بر قرار است. یک طرف اقلیت صاحبان سرمایه و در سوی دیگر جمعیت عظیم فروشندگان نیروی کار قرار دارند. سکنه ی کوبانی نیز از این امر مستثنا نیستند. در این مناسبات یا صاحب سرمایه هستند یا فروشنده نیروی کار، شاید به خاطر نبود کار در سوریه بسیاری کارگران کوبانی، برای کار به ترکیه بروند و یا دورتر به کشور های اروپایی و یا اقلیم کردستان مهاجرت کنند، تا راحت تر بتوانند نیروی کارشان را به فروش برسانند.
این نقطه نظرات که هستی طبقه ی کارگر را در گرو وجود کارخانه ها می بیند، باب دندان گروه های رفرمیست است. آنها با هم سو کردن طبقه کارگر با جناح هایی از بورژوازی و نفی مبارزات کارگر با اتکا به نیروی خود بر علیه سرمایه از نیروی متحد و یکپارچه کارگران به نفع خود و برای رسیدن به منافع خود استفاده کرده و با چشم سفیدی تمام آنها را در میدان کارزار رها کرده و کلاه خود را چسبیده اند.اینان طبقه کارگر را ناتوان از مبارزه ی سیاسی می دانند و به زبان دیگر قابلیت طبقه ی کارگر را در حد مبارزات اکونومیستی و مطالبات اقتصادی محصور می کنند، مبارزه با سنت ها و نبود آزادی را در انقلاب دمکراتیک مساله ای می دانند که باید محقق شود و اینجاست که هم سویی طبقه ی کارگر با بخش های از بورژوازی را یک ضرورت می دانند. چون برای این جماعت مفروض است که طبقه ی کارگر ناتوان از مبارزه ی سیاسی است و سیاست ورزی متخصصین خاص خودش (انقلابیون) را طلب می کند. طبقه ی کارگر به خاطر همین رویکرد های رفرمیستی حاکم، در بسیاری از انقلاب ها شرکت کرده است، حاکمیت را به زیر کشیده است، پیاده نظام بسیاری از جنگ های میان جناح های بورژوازی، سرمایه داران رقیب بوده است اما همیشه سرش بی کلاه مانده است. آنچه نصیب شده است، حاکمان سرمایه داری تازه به حاکمیت رسیده و در طرف دیگر بی خانمانی و فقر و تنگدستی روز افزون کارگران بوده است. سنت ها، زمینه رویش گروه های فاشیستی چون مذهب و خرافات، مسائلی است که بورژوازی به خوبی بر علیه کارگران از آنها استفاده می کند. گروه فاشیستی داعش به خوبی توانسته خدمات شایانی به سرمایه های امپریالیستی بکند. و اینان قصد ندارند دولت اسلامی را از بین ببرند و تا زمانی که بورژوازی حاکمیت دارد، رویش و باز رویش این گروه ها گریز ناپذیر است.
مردم کوبانی هم امروز در مقابل داعش ایستادگی می کنند اما اگر این مبارزه را مبارزه با سرمایه نبینند، اگر در برابر تمام گرایشات بورژوایی و جناح های سرمایه داری که حق آنان در کنترل زندگی اجتماعی خویش را، در کنترل تولید و اداره ی جامعه و ثروت های اجتماعی را به رسمیت نمی شناسند ایستادگی نکنند، اگر صف مستقل طبقاتی خود را تشکیل ندهند، در آینده ی نزدیک همین بند ها را بر دست و پای خود باز خواهند یافت. این امر دامن طبقه ی کارگر تمام کشورهای منطقه را از ایران و افغانستان و فلسطین و مصر و الجزایر و لیبی و عراق و … در تمام این سالیان گرفته است. توده های کارگر الجزائر و افغانستان و مصر و سوریه بعد از تمام مقاومت ها و جانفشانی ها پهنای قاره ها را برای فروش نیروی کار شبه رایگان خود پیمودند.
منطقه ی خاورمیانه به ویژه از آن رو که تأمین کننده ی انرژی است و دوم از جهت جمعیت بی شمار توده های فقیری که به آسانی می توانند به نیروی کار ارزان در دست سرمایه های ملی و بین المللی تبدیل شوند، آماج کثیف ترین درگیری های سرمایه های امپریالیستی قرار گرفته است. درگیری هایی که ریشه های خود را در ارتجاع اسلامی پهن می کنند که خود سال ها خطوط پر رنگ آن را ترسیم کرده اند. القاعده، الفجر، النصر، بوکوحرام و داعش که دست ساز سرمایه های امپریالیستی هستند، توانستند به سرمایه امپریالیستی امریکا و دیگر سرمایه های مرتجع خدمت کنند. الگوهای حکومت های اسلامی سرمایه داری در پاکستان، افغانستان و ایران نیز در شکل گرفتن دیگر جریان های ارتجاعی کم اثر نداشتند. قدرت گرفتن آن هاست که به داعش و غیرو جرات می دهد که از هر جنایت و خون آشامی برای رسیدن به اهداف انسان ستیزشان، خودداری نکنند. همه این جریان های سرمایه داری با رویکرد اسلامی، چه آنهایی که در قدرت هستند و چه در راه رسیدن به قدرت می باشند از شعار مخالفت با امپریالیسم شروع کردند. و بسیاری توده های کارگر مزدی را همراه خود کردند و در خدمت سرمایه های امپریالیستی بخشی از طبقه کارگر را از مبارزه با سرمایه باز می دارند. خشم ناشی از فقر و مسکنت توده های کارگر را که جرقه ی خروشان مبارزه ی ضد بردگی مزدی و برای رفاه و آزادی است، باروت کجراهه ی جریان های ارتجاعی می کند، همچنانکه امروز در بنگلادش که توده های کارگرش در بدترین شرایط و با تأمین ارزان ترین نیروی کار جهان ۷۰% تولید پوشاک دنیا را به دوش می کشند و ارزش اضافه های کلانی برای صاحبان سرمایه از تمام کشورهای جهان به بار می آورند، با تمامی بی حقوقی و فقر و گرسنگی که بیداد می کند، عوامل جریان ارتجاعی که سردمدار اعتراض هایی چون مخالفت با تحصیل دختران و … هستند به راه انداخته می شوند و پا می گیرند. در شرایطی که مبارزات کارگری خود پوی ضد سرمایه داری می توانست در تکامل آگاهانه سرمایه را به چالش بکشد، این جریان ها سپر محافظت از سرمایه اند و چه بسا در پوشش دفاع از دین و عقیده، مبارزات کارگری علیه سرمایه را به خاک و خون بکشند. واقعیتی است که سرمایه تنها تولید ارزش (از نیروی کار) اضافه نمی کند. بلکه تولید جنایت و شرارت و فاشیسم هم ملزومات تولید ارزش اضافه است و شاید بهتر است بگوییم تولید سرمایه این فجایع را هم با خود دارد و نمی توان این ها را جدا از هم دید.
همان طوری که جمهوری اسلامی مبارزه کارگران علیه سرمایه را که توانست سرمایه داری شاه را با مبارزات خودش به لرزه در آورد و بالاخره سقوط اش را فراهم کند، با دستاویزی به ارتجاع مذهبی و مقابله با امپریالیسم، به انحراف کشاند و توانست جایگزین مناسبی برای سرکوب کارگرانی که سالها برای رفاه و آزادی مبارزه می کردند ایجاد کند. راه حلی که در کلیت خود مورد تائید کشورهای امپریالیستی بود و هست گرچه با آن اختلافاتی هم دارند.
بخش عمده ای از این جماعتی که امروز در کوبانی در برابر هجوم هار داعش ایستادگی می کنند، کارگران مزدی هستند که از جان و کاشانه خود در مقابل هجوم فاشیسم اسلامی دفاع می کنند. سرمایه داری آمریکا و متحدین اش در خاورمیانه بودند که در آفرینش گروه های فاشیستی چون القاعده، بوکوحرام، النصر و … نقش داشتند. در واقع این گروه ها- با حمایت مالی و سیاسی سرمایه امپریالیستی آمریکا- توانستند در نبود یک جنبش ضد سرمایه داری، با وعده و وعیدهای مبارزه با امپریالیسم بسیاری از توده های مردمی را به جنگ هم زنجیران خود بکشانند. این گروه های فاشیستی بدون پشتیبانی سرمایه های امپریالیستی نمی توانستند به این گستردگی و با نیروهای عظیم، جنگ فاشیستی در این حد و اندازه ایجاد کنند. خوش خیالی بود باور کنیم که اوباما بر خلاف بوش پدر و پسر وارد جنگ نشود. جنگ نیز بخشی از سیاست و مهندسی تولید ارزش اضافه است منتهی به گونه ای دیگر. جنگ نیاز سرمایه است. مناسبات سرمایه ایجاب می کند آنجا که ضرورت است سیاست ورزی کند و آنجا که ایجاب کند وارد جنگ می شود. راه اندازی جنگ های فاشیستی مختص امروز نیستند. در قرن بیستم جنگ های فاشیستی، جنگ بین سرمایه داران، بسیاری از طبقه کارگر جهانی را به خاک و خون کشید. سرمایه امپریالیستی آمریکا و اروپا و دیگر دول سرمایه داری مرتجع، آنجا که نیاز بود این گروه های فاشیستی و خون آشام را حمایت کرد و میدان داد و حال در خیال ریشه کن کردن همان ارتجاعی است که دست پرورده ی خودش می باشد. پهن دشت خاورمیانه با نیروی کار فراوان و ارزان برای تولید ارزش اضافه می تواند سپری باشد در مقابل نزول نرخ سود. سرمایه های امپریالیستی نمی توانند به سادگی از خیر این نیروی کار ارزان بگذرند. وجود گروه داعش توانست اختلافات بسیاری از کشورهای سرمایه داری مرتجع منطقه چون ایران را با آمریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی اروپا سر هژمونی در منطقه و سهم خواهی بیشتر در تولید سرمایه تخفیف بدهد. دولت نوری مالکی و بطور کلی حاکمان سرمایه در عراق را نیز وادار به تمکین کرد. اما زمانی که دیگر مصرف اش در حوزه های فوق رو به اتمام گذاشت ولی می رفت که بخش های بزرگی از کشورهای عراق، سوریه را زیر چتر دولت اسلامی شام و عراق در آورد در مقابله با آن شتاب کرد. اما آمریکا این بار بر خلاف جنگ در افغانستان و عراق تنها از نیروی هوایی اش در سرکوب داعش استفاده کرد. آمریکا در وهله اول می خواهد پیاده نظام این جنگ از مردم منطقه باشد. مردم در این جنگ عمدتا فرزندان کارگر منطقه می باشند. آنان که سرمایه ای داشتند، قبل از شروع جنگ از منطقه خارج شده اند.
آمریکا با ماهیت امپریالیستی سرمایه هایش و حوزه پیش ریزی به وسعت تمام جهان، درصد بالایی از ارزش اضافه های تولید شده توسط کارگران را تصاحب می کند. و آنچه که پشتوانه ی حفظ این منافع اقتصادی نموده قدرتمند ترین نیروی نظامی جهان است، که هرگاه لازم باشد برای حفظ سیطره اقتصادی سیاسی اش در سطح جهان وارد کارزار می کند. این قدرت بلامنازع اقتصادی با اقتصادهای نوظهوری چون چین که با استفاده از نیروی کار ارزان انباشت عظیمی را به وجود آورده و در بعضی عرصه های تولید، به ویژه تولیدات مصرفی بازارهای آمریکا را تصاحب کرده است، رقابت می کند. از طرفی در نیمه ی دوم قرن بیست و یک ۵۰ در صد سود سرمایه های آمریکایی حاصل از عملکرد آن ها در چین بوده است، ژاپن، برزیل، روسیه و هند نیز از کشورهایی هستند که اکنون رقبای سرمایه داری آمریکا محسوب می شوند اما در عین حال در اقتصاد کنونی جهان مانند رشته های تسبیح به هم پیوسته اند.
از دیرباز، بعد از جنگ جهانی دوم، کشور آمریکا در میان مردم فقیر و کارگران جزو کشورهای منفور به حساب می آمد. از دید توده هایی که در تنگدستی زندگی می کردند، آمریکا عامل بدبختی و سیه روزی آنان بود و ضدیت با امپریالیسم هم تداعی گر ضدیت با آمریکا. اما بخش حساس ماجرا اینجاست که آمریکا بیش از آنکه مورد نفرت توده های طبقه ی کارگر باشد، آماج حملات سرمایه داری نوپای ملی کشورهای پیرامونی بود. توده های مزد بگیر از فقر و تنگدستی رنج می بردند و استثمار وحشتناک خود را زیر سر آمریکا می دیدند اما سرمایه های ملی از این جهت که سهمشان از ارزش اضافه های حاصل استثمار طبقه ی کارگر اندک بود، در مقابل آمریکا قرار می گرفتند. “بورژوازی ملی” بسیاری از کشورها، این نفرت را که زمینه ی عینی و مادی آن در میان توده های طبقه ی کارگر موجود بود، نسبت به آمریکا “شیطان بزرگ” شدت بخشید تا آن را نردبان عروج خود برای رسیدن به سهم بیشتری از ارزش اضافه های حاصل از استثمار کارگران نماید. البته این نگرش در شوروی سابق نیز به وسیله نظریه پردازان «حزب کمونیست» شوروی، از طریق کمینترن در سطح گسترده ای تبلیغ و ترویج شد. بین الملل سوم (کمینترن) درست در مقابل میراث بین الملل اول کارگران اروپا قرار گرفت. مشی بین الملل اول کارگران اروپا را که مقابله ی آگاهانه و متحد کارگران اروپا با نظام سرمایه داری بود،که در اصول خود از راه دادن تمام نمایندگان و گرایش های بورژوازی جلوگیری می کرد، در مقابل ناسیونالیسم و تمام عواقب وحشتناک آن می ایستاد از بیخ و بن کنار نهاد و در عوض، نماینده گرایش های بورژوازی در قالب سرمایه داری دولتی بود و سردمدار تبلیغ اتحاد طبقه کارگر و بورژوازی ملی علیه امپریالیسم شد و این دیدگاه سالها از طرف حزب به اصطلاح کمونیست شوروی در سطح جهانی در میان فعالین کارگری و بخشی از بدنه کارگری، به مثابه یک مشی مبارزه علیه امپریالیسم و رهایی از فقر و مسکنت جا افتاده بود. تمام مبارزات کارگری در کشورهای بسیار در چارچوب این دیدگاه به انحراف کشیده شد و بیلزن باغچه ی بورژوازی ملی و استقرار سرمایه داری دولتی گردید. در واقع امر مبارزه علیه امپریالیسم موضع کشور شوروی بود که با استقرار سرمایه داری دولتی و استثمار توده ی عظیم نیروی کار تحت نام کومونیسم، بر علیه امپریالیسم آمریکا که سرمایه داری بازار را رهبری می کرد ایستاده بود تا سهم خود را از ارزش های حاصل از نیروی کار کارگران دنیا و دستیابی به منابع طبیعی این کشور ها بگیرد. استبداد سرمایه دولتی در زمان استالین چنان جو بگیر و ببندی حاکم کرده بود که از فجایعی که به سر کارگران می رفت، جهانیان بی خبر بودند و بسیاری توده های طبقه ی کارگر جهان رویای رسیدن به چنان وضعیتی را در سر می پروراندند. در داخل کشور شوروی هم اگر کارگری به شرایط زیست و اختناق حاکم اعتراض می کرد، به جرم همدستی با امپریالیسم به زندان یا کار اجباری و یا اعدام سپرده می شد.
این دیدگاه توانست طی سالیان طولانی، در کشورهایی چون خاورمیانه، آمریکای لاتین و کشورهایی که شرایطی این چنین داشتند، مبارزه با امپریالیسم را جایگزین مبارزه با سرمایه داری نماید و طبقه ی کارگر را به منجلاب دفاع از «سرمایه داری ملی» کشاند. یعنی امپریالیسم سپر بلای مبارزه با سرمایه و دولت حاکم سرمایه شده بود. آنچه اینجا غایب بود یک جنبش سراسری علیه سرمایه بود و مبارزه با امپریالیسم جولانگاه اپوزیسیون سرمایه دارانی که از سهم بری کمتر خود از حاصل استثمار کارگران می نالیدند.
نبود یک جنبش شورایی ضد سرمایه داری و حاکمیت رفرمیسم چپ و راست از یک سو، و نارضایتی و نفرت توده های مزدبگیر از سوی دیگر و ناآگاهی باعث شد که شرایط برای رشد گروه های مرتجع که علمدارانی چون اخوان المسلمین داشت که سالها در این زمینه سرمایه گذاری و تبلیغ کرده بودند و از سوی دیگر الگوهای حاکمیتی چون جمهوری اسلامی و طالبان و سایر جریان های مشابه که عمدتا به وسیله کشورهای امپریالیستی و به ویژه آمریکا و متحدین اش چون عربستان و دیگر کشورها، حمایت می شدند، فراهم شود. بر زمینه ای که سال ها مذهب چون کارد دو لبه ای بود که هم توده های مزد بگیر را به قربانگاه پذیرش هرچه شدیدتر استثمار و تولید ارزش اضافه های بیشتر و بیشتر می کشاند و هم بسته به اینکه کدام جناح ضعیف تر سرمایه با جناح حاکم در افتاده باشد، شور حسینی به مسلخ جنگ ها و تظاهرات خیابانی کشاندن توده های این طبقه می شد. بر زمینه ای که کلیه ی نظام های حاکم در طول چند قرن بساط حاکمیت خود را بر بستر تحمیل شدید ترین بی حقوقی ها به توده های دهقان و بعدها کارگر، از طریق تکیه بر اختلافات قومی و قبیله ای و مذهبی و به جان هم انداختن این توده ها پهن کرده بودند، و از طرفی و به دلیل همه ی این پیشینه های تاریخی، غیاب یک جبش سراسری و متحد طبقاتی علیه سرمایه، زمینه ی عینی برای به وجود آمدن گروه های ارتجاعی بسیار فراهم بود و هست. هر کدام در مقاطعی به فراخور نیاز سرمایه ایجاد شده و مورد حمایت قرار گرفتند و بخشی از توده های عاصی از سرمایه به دنباله روی از این گروه های مرتجع مخالف امپریالیسم (شیطان بزرگ)، اما در رکاب آمریکا را به جان بخش دیگری از توده های مزدبگیر انداختند. پیاده نظام این گروه های مرتجع نیز توده فقیر و ناآگاهی بوده اند و هستند که تحت سازماندهی فرماندهانی با حمایت و رهنمود آمریکا در کشورهای سرمایه داری متحد آمریکا و جهان سرمایه داری آموزش نظامی و ایدئولوژیک دیده بود. اساسا استفاده ی آمریکا و سرمایه های امپریالیستی در منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا از گروه های تروریستی اسلام گرای تند رو قدمتی بسیار طولانی دارد و این توطئه ها و دسیسه ها همزاد بورژوازی است.
روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز در پرتو نبود یک جنبش ضد سرمایه داری بهترین گزینه کشورهای امپریالیستی بود که در گوادلوپ مهر تایید گرفت. وقتی سرمایه داری شاه در مقابل مبارزات کارگری سر فرود آورد، جمهوری اسلامی کاری که بورژوازی حاکم شاه از پس آن بر نیامد، تکمیل کرد و توانست بی حقوقی و فقر را با سرکوب همه جانبه در لوای اسلام ناب محمدی و مبارزه با شیطان بزرگ به کارگران تحمیل کند. آنچه آن روز تحت لوای مقابله با شیطان بزرگ توانست تحقق یابد امروز باید در چارچوب مذاکره و توافق بر سر سهم ها ادامه یابد. آن روز سرمایه داری توانست طبقه ی کارگر را از مسیر خود منحرف ساخته و وارد صف مبارزه با امپریالیسم آمریکا به جای مبارزه با سرمایه داری نماید و امروز هم توانسته است ریشه ی تمام مشکلات ما را از عدم امنیت شغلی، اخراج ها و بیکاری های گسترده، دستمزدهای به طرز وحشتناکی نازل، و شرایط معیشتی که به واقع مرگ تدریجی را می ماند نتیجه ی تحریم های آمریکا و سیاست های دولت احمدی نژاد (که شرایط امروز می طلبد امروز به زیر چکمه های نقد برود) جلوه دهد و اذهان توده های طبقه ی کارگر را به این زمین بکشاند که شاید برداشته شدن تحریم ها و ورود سرمایه های خارجی گرهی از انبوه مشکلات آنان بزداید. آن روز صاحبان سرمایه ی به اصطلاح ملی آن می خواستند و امروز که چرخ گردش سرمایه شان به پنچر گیری افتاده مدام امید به نتیجه رسیدن مذاکرات و توافق با شیطان بزرگ دیروز و فرشته ی نجات امروز را دارند. و توده های تحت استثمار طبقه ی کارگر در این هر دو مقطع تاریخی همان بر زبان می رانند که خواست دل سرمایه داران است.
داعش نیز همچون القاعده، در چنین زمینه ای با حمایت مالی آمریکا و کشورهایی چون عربستان سعودی به وجود آمد و به این قد و قواره در آمد و مسبب به خاک و خون کشیدن مردم عراق و سوریه شد. هر کدام از کشورهای سرمایه داری از زاویه ای با داعش (حکومت اسلامی) همراه شدند. طبیعی است که سرمایه ها بر سر سهم بری از ارزش اضافه همیشه با هم رقابت دارند، این اختلافات در نظام سرمایه داری طبیعی است. سرمایه داری آمریکا به عنوان کشوری که سهم بسیار زیادی از تولید ارزش اضافه دارد با قدرت های اقتصادی نظامی که دارد از همه کشورهای سرمایه داری می خواهد که سیاست ها و رهنمودهای این سرمایه امپریالیستی را دنبال کنند. این سیاست ها مثلا از طریق صندوق بین المللی پول به دیگر کشورهای سرمایه داری با مکانیسم هایی چون دادن وام دیکته می شود. در رابطه با همین داعش که آمریکا و متحدین اش در کشوهای سرمایه داری عرب و خلیج فارس آن را پایه گذاری کردند و با حمایت آنها رشد کرد و به بلوغ رسید و خدماتی هم به سرمایه داری جهانی کرده و می کند . اکنون از کنترل خالقین اش خارج شده و خودسر عمل می کند. جالب است این گروه ارتجاعی مردم کوبانی را مورد حمله قرار داده است و از سوی دیگر سوریه و ترکیه نیز در این جنگ، منافعشان در این است که شاهد کشتار مردم بی پناه باشند. اسد با تمام قدرت می خواهد حاکمیت خود را بر بخش سوریه حفظ کند. ترکیه که یکی از حامیان داعش بود، اکنون می خواهد با اپوزیسیون ارتجاعی که از طرف حاکمان سرمایه جهانی، گروه های اسلامی معتدل نامیده می شود سلطه خود را بر سوریه گسترش دهد، که بتواند در کنترل پ ک ک دست بالا داشته باشد. بازار فروش و صدور کالا و سرمایه خود در سوریه را استحکام بخشد. تا حال حاضر هم بورژوازی ترکیه از وجود داعش سود فراوان برده است، برای مثال خرید نفت ارزان، فروش سلاح و در کل بازار فروش مناسبی برای ترکیه بوده، از این جهت است که بر خلاف دیگر دولت های سرمایه داری که از به وجود آوردن دولت اسلامی به اهداف خود قائل آمده اند و اکنون می خواهند از گسترش و حاکمیت آن جلوگیری کنند، ترکیه هنوز از سیل منافع حاصل از دولت اسلامی سیراب نشده و تا رسیدن به اهداف خود با دولت اسلامی مدارا می کند، هر چند استقرار دولت اسلامی را در دراز مدت به سلاح حاکمیت سرمایه داری در ترکیه نمی داند.منافع سرمایه داری جهانی نیز در این راستا آن می کنند که ائتلاف بین سرمایه های امپریالیستی و متحدین خود در منطقه را محفوظ داشته باشند. از طرف دیگر پ ک ک نیز به عنوان یک اپوزیسیون بورژوایی دولت ترکیه فرصت را مناسب یافته تا برای خود که مدت ها بود از عرصه عای سیاسی نطقه عقب مانده بود نقشی در این میان دست و پا کند و بساط کنترل خود را بر مبارزات کارگران کوبانی در دفاع از خانه و کاشانه شان بگسترد. توافق این حزب با ارتش آزاد سوریه که دست ساز امریکا بودن آن بر هیچ کس پوشیده نیست، در راستای سرنگونی بشار اسد، خود بیانگر حدیث مفصل این احزاب است.
در منطق سرمایه آنچه که هیچ اهمیتی ندارد، بخشی است که برای حفظ خانه و کاشانه شان که تنها اندوخته شان است زیر رگبار سلاح های سبک و سنگین دولت اسلامی قرار دارند. سرمایه داران ریز و درشتشان نیز هر کدام از جهت منافعشان به این جنگ نگاه می کنند. ایران نیز مخالف داعش است چون از نفوذ آن به ایران واهمه دارد و از سوی دیگر از پا گرفتن آن در سوریه و تضعیف دولت اسد که از سرسخت ترین متحدان سرمایه داری ایران است می ترسد. از این زاویه است که از ترتیب دادن تظاهرات جلوی سفارت ترکیه و سازمان ملل استقبال می کند و استفاده ی تبلیغاتی خود را از آن می برد وگرنه به خاک و خون افتادن مردمی که راهی جز ماندن در خانه و دفاع از آن نداشته اند هیچ اهمیتی ندارد. دولت اقلیم کردستان نیز به خاطر روابط اش با دولت اردوغان سکوت کرده است.
در شرایطی که رقابت بین جناح های رقیب سرمایه ی جهانی از یک سو و در هم تنیدگی و یکپارچگی هر چه بیشتر سرمایه ی جهانی از سوی دیگر، جهان را به عرصه ی جنگ های خانمان سوز و به استثمار کشیدن هرچه وحشتناک تر طبقه ی کارگر جهانی برای مقابله با نزول نرخ سود و مقابله با بحران خود ساخته ی سرمایه تبدیل کرده است، اتحاد بین المللی طبقه ی کارگر جهان و به خصوص منطقه ی خاورمیانه و آفریقا، بیش از پیش ضرورت خود را به رخ می کشد. جنگ کوبانی نه جنگ اول نظام سرمایه داری است و نه آخرین آن خواهد بود. طبقه ی کارگر تمام کشورهای منطقه به سهم خود در گیر این جنگ های خانمان سوز بوده اند و خواهند بود. اما آنچه که می تواند بیانگر اتحاد طبقاتی ما در برابر این وضعیت و به سخره گرفتن سرمایه ی جهانی باشد، اتحاد ما در از کار انداختن چرخ تولید ارزش اضافه است. دعوا بر سر تولید ارزش اضافه ی فزون تر از نیروی کار ما و سهم بری فزون تر از آن است. ما با اعتصاب خود و از کار انداختن چرخ تولید ارزش اضافه، می توانیم سرمایه های جهانی را واداریم که داعش را که خود پرورده اند سر جای خود بنشانند، که به کشتار مردم غزه و عراق و سوریه پایان دهند. ما طبقه ی کارگر ایران که تحت حاکمیت ارتجاع اسلامی سرمایه داری زندگی می کنیم و تحت حاکمیت اسلامی سرمایه استثمار می شویم و ارزش اضافه های کلان تولید می کنیم، به ویژه در حمایت و همپیوندی با همزنجیران خود در منطقه نقش اساسی بر دوشمان است. طبقه ی کارگر نه تنها نمی تواند در مقابل گروه های فاشیستی بی تفاوت باشد، بلکه بایستی با سنت و اندیشه های ارتجاعی مبارزه کند. امروز هم برای مقابله با دولت مرتجع اسلامی باید با هر شکلی که می تواند، با اعتصاب، تجمع و هر شکل ممکن دیگر، با دولت اسلامی مرتجع مبارزه کند. همانطور که پرستاران و پزشکان با تجمع و ایستادگی خود توانستند دولت کارگر ستیز ترکیه را وادار کنند تا یکی از دروازه های مرزی را برای آوردن زخمی های کوبانی باز کند.
سرمایه داری جهانی گرفتار بحران است و برای هر برون رفت از بحران، از هیچ توطئه و نیرنگی برای جنگ افروزی دست بردار نیست. دیروز دولت اسلامی را به وجود آورد، امروز می خواهد از زیاده طلبی هایش جلوگیری کند. دولت اسلامی خدمتی را که می بایست به بورژازی بکند، انجام داد. اکنون بایستی متوقف شود. فردا مسائل قومیت ها و ناسیونالیستی، یا هر چیز دیگری را که بتواند با طبقه ی کارگر مقابله کند، دست آویز قرار می دهد. تنها راه طبقه ی کارگر ایجاد تشکل های سراسری شورایی علیه سرمایه بر بستر مبارزات کارگری است.