در تمامی ادوار تاریخ بشر، گرفتن جان انسان ها با توسل به روشهای گوناگون توسط حاکمان روز، اربابان دین و در سده های اخیر دولتهای بورژوازی صورت گرفته است و اعدام انسانها در همه جای دنیا پدیده ای شناخته شده است. بکارگیری این حربه بغایت ضد انسانی، کماکان در بسیاری ازجوامع مرگ سالار سرمایه داری رواج دارد و بخشی از قانون مجازات این کشورها می باشد. بعد از پایان جنگ جهانی دوم و بازسازی ویرانه های ناشی از این جنگ ضد بشری در اروپا، خواست لغو حکم اعدام به یکی از خواستها و مطالبات جنبش کارگری این کشورها و انسانهای معترض به توحش سرمایه داری تبدیل شد. سرانجام بشریت کارگر و آزادیخواه در این دیار توانست با مبارزه و اعتراضات خویش بسیاری از دولتهای بورژوازی کشورهای غربی را ناچار سازد که در اواخر دهه ٦٠ میلادی به انجام این عمل کریه و ناشایست پایان دهند. این نیز گفتنی است که دولت های سرمایه داری غرب به رغم تحمل بیشترین فشار جنبش کارگری کشورها باز هم جلوداران قبول حکم لغو اعدام نبودند. پیش از این تاریخ توده های مبارز و ناراضی برخی جوامع دیگر به ویژه در امریکای لاتین توانسته بودند خواست تعطیل این شکل مجازات را جامه عمل پوشند. بر اساس شواهد موجود تاریخی، نخستین نقطه دنیا که ختم کیفر اعدام را اعلام کرد منطقه ای به نام توسکانا در ایتالیا در سال ۱۷۸۶ بوده است اما تا جائی که به لغو حکم اعدام در کشورها بر می گردد، وقوع این رخداد در جامعه ونزوئلا در سال ۱۸۶۳، سان مارینو ۱۸۶۵، آلمان سوای برلن ۱۸۴۹، برلن ۱۸۵۱، کستاریکا ۱۸۷۷، کانادا ۱۹۷۷، فرانسه ۱۹۸۱، در انگلیس به صورت نیم بند ۱۹۷۱ و به طور سراسری در ۱۹۹۹ محقق گردیده است.
به این ترتیب اوایل دهه ٧٠ سر آغاز برچیدن مجازات حکم اعدام در اکثر کشورهای اروپائی بود. نیاز به تأکید و تکرار نیست که پایان دادن به این شکل کشتار دولتی، با نقش بازی جنبش کارگری و مبارزات بی وقفه مردم معترض به نظام سرمایه داری میسر گردید. اما جای هیچ تردیدی نیست که بورژوازی فقط زمانی در مقابل این خواست سر فرود آورد که خطر بالفعل جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر قاره را از سر خود دور دید. بورژوازی تا زمانی که سایه خطر علیه هستی نظام بردگی مزدی را در افق دید خود مشاهده می کند به طور قطع حاضر به کاهش هیچ میزان توحش و بربرمنشی خود نیست. در دوره مورد بحث، دولت ها به یمن اقتدار رفرمیسم راست سندیکالیستی، قدرت اتحادیه های کارگری، احزاب سوسیال دموکرات و طیف نیروهای رفرمیسم چپ، توانسته بودند جنبش کارگری را از ریل جنگ واقعی علیه سرمایه داری کم یا بیش خارج سازند، رمز تن دادن آنها به لغو مجازات اعدام از اینجا ناشی می شد. بورژوازی در چنین شرائطی بسیار عوامفریبانه شیپور انسان دوستی و دفاع از حرمت جان انسان را ساز کرد و در کشورهای اروپائی یکی پس از دیگری مجازات اعدام را از سیستم حقوقی خود حذف نمود. البته برای ما کمونیستها نباید جای هیچ تردیدی وجود داشته باشد که بازگشت بورژوازی این جوامع به اعدام انسانها و تمامی ساز و کارهای توحش قرون وسطائی برای دفاع از سرمایه داری همیشه محتمل است، کل ماجرا تابعی از آرایش قوای میان طبقه کارگر و بورژوازی است. سرمایه هر زمان که نیاز داشته باشد و بتواند همه ساز و کارهای توحش را به کار می گیرد و سد راه وی در این گذر صرفاً قدرت پیکار ضد سرمایه داری توده های کارگر است. در سالهای اخیر و بدنبال چند فقره ترور که توسط جریان ارتجاعی القاعده در برخی کشورهای اروپائی رخ داد، عده قلیلی زمزمه صیقل زدن سلاح اعدام سر دادند، اما مدافعان این جنایت همه جا با مخالفت انسانهای آزادیخواه مواجه شدند. در یک کلام لغو حکم اعدام در ذات و ظرفیت بورژوازی نیست. واقعیتی که در خلاء گرایش مارکسی و رادیکال ضد سرمایه داری طبقه کارگر در اروپا توسط ژورنالیست های سرمایه باژگون شده است. نمایندگان فکری و رسانه ای سرمایه چنین القاء کرده اند که گویا پرچم جنبش لغو اعدام را سوسیال دموکراسی به دوش کشیده است!
در حال حاضر بیش از ٥٨ کشور دنیا هنوز این عمل ضد انسانی را اجراء می کنند. در ایران زیر سلطه سرمایه اسلامی، ابعاد و دامنه این جنایت بسیار وسیعتر از هر جای دیگری است. دولت سرمایه داری اسلامی تنها مخالفان سیاسی خود را پای جوخه دار نمی برد، در اینجا هر نفس کشیدنی مستوجب مرگ است. سرمایه اسلامی به بهانه های مختلف مجوز اعدام می سازد. عشق و احساس طبیعی انسانی میان دختر و پسر، تغییر باور دینی، کفر، الحاد، اعتراض علیه حکومت، توهین به زعمای دین، انتقاد به دولتمردان همه و همه دلائل کافی صدور حکم مرگ می باشند و البته وسعت اجرای آن ها صرفاً تابعی از نیاز دولت بورژوازی به سرکوب جنبش کارگری و اعتراضات توده های ناراضی است. ماده ١٤ قانون مجازات اسلامی یا ماده ٥ بند ١ قانون جزا همه جا آماده است تا مخالفان و معترضان را زیر نامهای مختلف زنا، فساد، محاربه با خدا، اقدام علیه امنیت کشور، شورش علیه نظام و غیره تسلیم جوخه اعدام کند. بیدادگاه های اسلامی سرمایه، سوای همه این ها هر روز انسان های زیادی را به جرم اعتیاد، خرید و فروش مواد مخدر یا فحشاء روانه میدان تیر می کنند. انسان هائی که عموماً زیر فشار فقر و گرسنگی و محرومیت و تحقیر ناشی از وجود سرمایه داری و زیر فشار بربریت اسلامی بورژوازی به این ورطه سقوط کرده اند. اعدام این جماعت به وحشیانه ترین شیوه ها، در ملاء عام و جلو چشم کودکان صورت می گیرد. واقعیت این است که درنده خوئی و جنایت در ماهیت سرمایه، دولت سرمایه داری و به طور خاص رژیم اسلامی سرمایه است و نباید جز اینها از این حکومت ها انتظار داشت.
با اشاره به نکات فوق به سراغ اصل مطلب برویم و ببینیم چپ غیر کارگری و ضد رژیمی تاریخآ و در عمل با این پدیده چه کرده است و در حال حاضر چگونه برخورد می کند. اگر چه در هیچ مقطعی از تاریخ هیچ جریانی به نام چپ در ایران قدرت سیاسی را بدست نگرفته است و صاحب دولت و دستگاه قضائی نبوده است تا به عنوان یک قدرت حاکم داوری گردد، اما تا جائی که به کردستان و عملکرد جریان چپ در آنجا مربوط می شود، قضیه مقداری متفاوت است. به دنبال قیام سال ٥٧، کو مه له در برخی از شهرهای جنوب کردستان به مدت چند ماه عملآ یک نوع حاکمیت را برقرار کرد و این شهرها توسط شورای شهر اداره شدند. کومله که با پرچم یک جریان کمونیستی به صحنه جامعه پای نهاد با برگزاری دادگاه های علنی، زیر نام دادگاه های انقلابی مردمی، حکم اعدام جاسوسان و خائنین را صادر و اجراء کرد. در جریان نبرد مسلحانه نیروی پیشمرگ نیز افراد شرور و جنایتکاری که به دست نیروی پیشمرگ اسیر می شدند، حکم اعدام برخی از آنان صادر می شد، این مسئله امری عادی بود و حتی موجب خوشحالی مردم کردستان نیز می گردید. گفتنی است که در اکثر موارد برخورد نیروی پیشمرگ کو مه له با اسیران میادین جنگ، برخوردی انسانی بود و با بقیه نیروهای ناسیونالیسم کرد تفاوت اساسی داشت، اما این مسئله ذره ای از اهمیت اصل قضیه یعنی غیرانسانی بودن پدیده اعدام نمی کاهد. به هر حال عده ای هر چند عناصر مزدور اعدام می شدند و این حکم نادرست در باره آنها اعمال می گردید. تا جائی که به خاطر دارم تا سال ١٣٧١ کو مه له به این سیاست خاتمه نداد و هر از گاهی حکم اعدام عده ای را صادر و اجراء می کرد. از سوئی رژیم جنایتکار اسلامی سرمایه هزاران تن از فرزندان انقلابی مردم ایران و کردستان را که سرفرازانه و با استقامتی غیر قابل وصف در برابر جلادان سرمایه از آرمانهای انسانی خویش دفاع می کردند، بدون هیچ گونه محاکمه اعدام می کرد. این عملکرد غیر انسانی به شدت و به درستی مورد نقد ما قرار می گرفت و آن را محکوم می کردیم. اما همزمان از اعدام پاسداری که بر سر مواضع خود ایستادگی می کرد و به حمایت از رژیم ادامه می داد ابراز رضایت و شادی می نمودیم. بحث اینجاست که وقتی اساس حکم اعدام و گرفتن حق حیات آدمها در میان است، هر دو عمل دو روی یک سکه اند. اگر بناست کشتن انسان را محکوم کنیم، اگر گرفتن جان افراد را نادرست و ناحق می دانیم در آن صورت نمی توان مدافع حق حیات عده ای و خواستار مرگ عده ای دیگر بود. کشتار کارگران توسط بورژوازی را نمی توان با کشتار بورژواها توسط کارگران پاسخ گفت!! این همان قصاص است ولو اینکه به جای اسلامی بودن لباس چپ پوشد. طبقه کارگر و فعالان واقعی ضد سرمایه داری جنبش کارگری، به مبارزه طبقاتی، مبارزه یک طبقه علیه اساس موجودیت یک نظام، مبارزه علیه ریشه های واقعی همه سیه روزی ها، مفاسد، کشتارها می اندیشند و پراتیک طبقاتی آنها در این مسیر شکل می گیرد و می بالد. کشتن هیچ بورژوا یا مزدور بورژوازی علاج هیچ دردی نیست. فراموش نکنیم که بحث به هیچ وجه بر سر کشته شدن انسانها در میادین جنگ نیست، بلکه سخن بر سر صدور حکم گرفتن جان انسانهائی است که در میادین جنگ اسیر شده اند، جریانی که نام کمونیسیم را یدک می کشد نمی تواند اعدام مخالفان را جزئی از راهکار مبارزه خود داند. تا جائی که اطلاع دارم هیچ یک از جریانات چپ امروز حکم اعدام انسانها را صادر نمی کنند و همگی اعلام کرده اند که مخالف اعدام هستند. این در جای خود یک پیشرفت است، اما به هیچ وجه کافی نیست. چپ و به طور مشخص چپ ایران از این لحاظ هیچ پیشینه قابل دفاعی دارا نیست. در باره کومله و حزب کمونیست بالاتر گفته شد. کشتار درون سازمان های چپ و اعدام افرادی توسط همرزمان خود آنان به بهانه های بسیار واهی و غیرانسانی برگ بسیار سیاهی در این کارنامه است. پرونده حزب توده پر از این نوع اعدامهاست، تصفیه های فیزیکی درون سازمان مجاهدین خلق در پروسه تحولات ایدئولوژیک این تشکیلات و اعدام عناصر خواستار ادامه باورهای دینی توسط عناصر کمونیست در سال ۵۴، کشت و کشتار درناک و فاجعه آمیز درون سازمان اقلیت چریک های فدائی خلق در سال ۶۴ همه و همه اوراق سیاه پرونده چپ هستند.
یک نکته مهم آنست که پیشینه نیروهای چپ در این زمینه مورد نقد قرار نگرفته است، همه امروز علیه اعدام می گویند آما هیچ کس کارنامه گذشته خود در این گدر را ورق نمی زند. شاید در جلسات حزبی این گذشته را مورد نقد و بازبینی قرار دهند اما رو به جامعه و بطور مدون در این رابطه نقدی صورت نگرفته است. در این زمینه شاید آنچه مجاهدین م ل در سال ۵۷ هر چند ناقص و پاره وار انجام دادند تا حدودی مستثنی باشد. آن ها حداقل به صورت رسمی و علنی اعدام های درونی تشکیلات خویش را آماج انتقاد قرار دادند و به باد سرزنش گرفتند. سیاست اعدام، بخشی از تاریخ این چپ بوده است و بایستی بطور علنی و رو به جامعه اعلام شود، باید تصریح گردد که ما در این زمینه اشتباه کرده ایم. این قضیه تنها به کو مه له، مجاهدین م ل و فدائیان اقلیت مربوط نیست، بلکه تمامی شاخه هائی که امروز بنام کمونیسم کارگری و حکمتیست فعالیت می کنند نیز مصداق و مشمول آن هستند. این مسئله شامل گذشته آنان نیز می شود و همگی بخشی از این تاریخ هستند. تاریخ دفترچه خاطرات اشخاص یا جریان خاصی نیست، بلکه متعلق به همه احاد جامعه است. جامعه به هیچ فرد یا جریانی این حق را نداده است که جنبه های مثبت تاریخ خود را بیان کنند و جنبه های منفی آن را استتار نمایند. اگر چه در حال حاضر طبقه کارگر ایران بسان همه جای دیگر دنیا، فاقد جنبش آگاه نیرومند ضد سرمایه داری و با افق لغو کار مزدی است، و به این دلیل هم از یک جنبش سراسری و قدرتمند لغو اعدام و قوانین قرون وسطائی سرمایه در جامعه خبری نیست، اما مطالبه لغو حکم اعدام هر از گاهی به مناسبتهای گوناگون از سوی احزاب و فرقه های چپ غیر کارگری مطرح می شود، این جریانات بایستی قبل از هر چیز عملکرد گذشته خویش را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند. هنوز چپ غیر کارگری به مسئله اعدام دو پهلو برخورد می کند و در قبال این پدیده رویکردی دوگانه دارد. هیچ روزی نیست که عده ای انسان نگون بخت که خود قربانی سیاست های جنایتکارانه رژیم اسلامی سرمایه هستند، به بهانه خرید و فروش مواد مخدر، قتل، سرقت و یا به اتهام عضویت در جریانات مرتجع تندرو اسلامی در بلوچستان به جوخه اعدام سپرده نشوند. محافل چپ غیر کارگری در این رابطه سکوت مطلق اختیار می کنند و تنها به پخش اخبار این فاجعه اکتفا می نمایند. اما به محض اینکه فردی سیاسی اعدام می شود، سر و صدا راه می اندازند و کمپین ها برگزار می کنند. باید از اینها پرسید که این چه نوع سیاست انسانی است؟ از منظر کمونیسم مارکس انسانها تنها بخاطر مناسبات غیر انسانی و بیعدالتی های موجود در جامعه که سرمایه بانی آنهاست، مرتکب خطا می شوند. آنان قربانیان نظام سرمایه هستند. اگر قرار است کشتار انسانها تحت هر بهانه ای را نپذیریم و خواست لغو این عمل ناشایست و کریه را یک جزء مبارزات روز خود کنیم، وظیفه جریانات چپ این است که به این برخورد دوگانه به مسئله اعدام خاتمه دهند و علیه اعدام انسانها به هر بهانه ای اعتراض کنند. قرار نیست در مقابل گرفتن جان انسانی سکوت اختیار کرد و برای دیگری جنجال به پا ساخت. بایستی افکار عمومی جامعه را حول لغو حکم اعدام انسانها به هر بهانه ای بسیج کرد و این مطالبه همه جا و در جریان هر اعتراضی مطرح شود. ظاهر ماجرا این است که خواستاران لغو مجازات اعدام اعم از چپ یا محافل غیرچپ خواهان پایان دادن اعمال این جنایت علیه همه افراد خواه سیاسی و خواه غیرسیاسی هستند، اما پاشنه آشیل ماجرا جای دیگری است. بر اساس آمارهای رسمی تمامی مجامع بین المللی در هر دقیقه فقط ۱۸ کودک بر اثر گرسنگی جان می دهند و شمار انسانهائی که در هر روز زیر فشار فقر و نداری و تمامی اشکال سبعیت سرمایه داری از هستی ساقط می گردند سر به چندین ده میلیون می زند. تازه این یک قلم فاجعه است. کشته شدن فقط جان دادن نیست. از کل نفوس جمعیتی طبقه کارگر جهانی چند میلیارد آن ها لحظه به لحظه در حال مرگ به سر می برند و چرخش شمشیر مرگ بر سر جان و شخصیت و حیثیت و شرف و اعتبار انسان ها به مراتب از نفس جان دادن دردناکتر و هولناک تر است. کودک ۶ ساله ای که در عمق این و آن سیاهچال سودسازی سرمایه با همه وجودش کار می کند، توسط سرمایه سلاخی می شود، همزمان مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد و هر چه جنایت است بر سرش آوار می گردد وضعی بهتر از اعدامی آویزان به چوبه دار ندارد یک سؤال اساسی از محافل معترض به اعدام، به ویژه محافل مدنیت سالار و اهل حقوق بشر این است که آیا این جمعیت چند ده میلیونی جانباختگان هر روز دنیا، این جمعیت چند میلیاردی همیشه و همه جا در معرض قتل عام تن و جان و روان و شرف و اعتبار انسانی، مقتولین و اعدام شدگان و محکومان به اعدام نظام سرمایه داری نیستند. انسان هائی که اسمشان هم در هیچ کجا آورده نمی شود و به هیچ لیست هیچ مرجع حقوقی هم راه پیدا نمی کند. مبارزه علیه مجازات اعدام مسلماً اقدامی انسانی و پرارج است اما اگر بناست این مبارزه واقعی باشد نمی تواند اعدام روزمره صدها میلیون و میلیاردین انسان توسط سرمایه داری را به دیده اغماض بنگرد و فقط به اعدام روزانه چند ده نفر آن ها در این یا آن کشور اعتراض کند. نتیجه بسیار صریح این حرف آن است که مبارزه واقعی علیه اعدام صرفاً در ظرفیت جنبشی است که محو راستین و ریشه ای نظام بانی و باعث کل اعدام ها از هر نوع را دنبال می کند. فقط جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی طبقه کارگر است که می تواند مدعی مبارزه با مجازات اعدام باشد. مابقی از جمله احزاب چپ دنیا همگی دروغ می گویند.
ملک پیرخضری
بهمن ماه ١٣٩٢