سئوال اول:
– تصور شما از پاندومی کرونا و همه گیری جهانی آن چیست؟ این ویروس چگونه به وجود آمده و چطور توانسته، در جهان پیش رفته ی ما، در زمانی اندک چنین شیوع یابد، میلیون ها نفر را مبتلا کند، صدها هزار انسان را به کام مرگ بفرستد، و تبعات و تغییراتی شگرف در تمامی زمینه های زندگی بشری به وجود آورد؟
کرونا دست ساخت آزمایشگاهی این یا آن دولت نیست، سلاح بیولوژیک طراحی شده در صنایع نظامی یک قطب سرمایه جهانی علیه قطب دیگر نمی باشد، از دامن توطئه نزائیده است، کرونا مولود مستقیم و آشکار شیوه تولید سرمایه داری است. اگر توان پژوهش روز بشر کفاف می داد، اگر دانش پزشکی بضاعت لازم را داشت و اگر انستیتوهای سر به آسمان کشیده علمی جهان در دل مشغله های پرجنجال خود روزنه بسیار باریکی هم برای رصد سلامتی انسان باز می گذاشتند، ویروس کرونا پیش از زایش، شکار بی هزینه آنها می شد، در همان نطفه خفه می گردید و بیماری کووید ۱۹ رمق راه رفتن برای رساندن خود به خانه هیچ سکنه کره خاکی را پیدا نمی نمود. آیا این بدان معنی است که دنیا با کمبود دانشگاهها، قلت دستاوردهای دانش بشری یا هزینه نامکفی در پهنه تحقیقات، اختراعات و کشفیات رو به رو است؟ چنین نیست. فقط سه مؤسسه آمازون، مایکروسوفت و آیفون هر سال ۴۵ میلیارد دلار امریکا صرف فعالیتهای پژوهشی خود می کنند. چین سالانه دو درصد و امریکا حدود ۳ درصد از تولید ناخالص داخلی فوق نجومی خود را به واکاوهای علمی و فنی اختصاص می دهند. شهرهای بزرگ و کوچک جهان و در ایران روستاها از کثرت دانشگاهها!! دم کرده است. دامنه کشفیات علمی و تکنیکی بشر تا تاریکترین نهانگاههای ستاره ها و سیارات دور پیش تاخته است. صف کاشفان نافروتن داروها و فاتحان پرغوغای نوبل پزشکی، طول صدها شب یلدا را ذلیل خود کرده است. تولیدات علمی جهان در پهنه تسلیحات اتمی برای انهدام دهها بار کره زمین کفاف می دهد. آنچه بی معناست کسر و کمبود علم یا کاستی پیشرفت های دانش است، بحث نه در باره کمبود علوم که بر سر نقش، رسالت و موضوعیت علم در نظام بردگی مزدی است. سرمایه داری در همان نقطه پیدایش، علم را ساز و کار پویه انباشت کرد، تار و پود چرخه تولید سود ساخت. سلاح برنده افزایش بارآوری کار نمود. تولید کاپیتالیستی با همه پدیده های هستی چنین کرد، همه چیز را از بنمایه انسانی خود خالی ساخت. رابطه اقتصادی، اجتماعی و مناسباتی که خالق خود، کارگر را برده زبون، مفلوک و پیچ و مهره مدفون ماشین ارزش افزائی خود می ساخت، معلوم است که با پدیده های دیگر، با علم، خلاقیت، شعور، استعداد یا هرچیز دیگر انسان چگونه رفتار می کرد. علم سرمایه شد، اقتصاد، سیاست، حقوق، قدرت، رقابت و حاکمیت سرمایه داری گردید. جزء لایتجزای پروسه خودافزائی سرمایه و دستمایه افزایش بی انتهای بارآوری کار گردید. سرمایه علم را چنین تعریف نمود و پیچ و خم کاوش، توسعه، پیشرفت یا حوزه میدانداری آن را از همین منظر و با همین ملاک مین گذاری کرد. علم بالید، شاخ و برگ کشید، هر چه عظیم تر شد، تمامی عرصه های زندگی بشر را فرا گرفت، به آسمانها رفت، کرات را تسخیر کرد اما همه جا، در همه حال، مو به مو از نسخه پیچی سرمایه برای خودگستری کهکشانی خود، ارتقاء افزونتر بارآوری کار، رقابت سرکش تر و تولید سود انبوه تر تبعیت نمود. در همین راستا ماهیتا از پاسخ به نیازهای واقعی زندگی انسان فاصله گرفت، علیه انسان شد، ابزار تسلط سهمگین سرمایه بر انسان گردید و خود به مثابه علم نیز کوبنده ترین ضربه ها را تحمل کرد. حتما گفته خواهد شد که رشته طویل کشفیات علمی، پیشرفتهای صنعتی و فنی، کاوشهای گسترده پزشکی، داروئی، اختراعات و دستاوردهای دانش بشری هر کدام در سطحی وسیع به رفاه انسان کمک کرده است، تشخیص بیماریها را ممکن ساخته است، راههای درمان آنها را شناسائی و در دسترس قرار داده است، باکتریها و ویروس های گوناگونی را به زیر ذره بین آورده است، واکسن های متعددی را ساخته است، داروهای متنوعی را تولید و کل اینها را درخدمت سلامتی، طول عمر و بهبود وضعیت جسمانی بشر به صف نموده است. این ادعا ظاهری آراسته و غیرقابل انکار دارد، اما فقط نیمی از حقیقت را باز می گوید و بیان نصف حقیقت، بزرگترین دروغ است. در پروسه کار و تولید سرمایه داری هیچ قطره آب، هیچ قوت لایموت، پوشش، سرپناه، دارو، درمان و هیچ کلمه آموزش با هدف بهبود شرایط زندگی انسان پدید نمی اید. در دل این خارستان هیچ گیاهی به هوای رفع این یا آن نیازحیاتی بشر نه کشت می شود، نه می روید و نه امکان بالیدن دارد. اگر خورد و خوراکی، آنتی بیوتیکی، بیمارستانی، وسیله تشخیص مرضی، محل سکونتی، پوشاکی، ابزار ارتباطی یا هر شیئی مفید به حال زندگی بشر تولید شده است، بدون هیچ تردید با هدف حصول سود دلخواه و پاسخ به نیازهای خودافزائی سرمایه بوده است. موضوعیت انسان در این نظام، صرفا، شیئ وار، پیچ و مهره ماشین تولید، کانال عبور، سامان پذیری و مصرف محصولات یا در یک کلام آلت فعل هیچ و پوچی برای حصول غایتی معلوم یعنی افزایش سرمایه و سود بوده است. پاسخ سنجیده به سؤال حاضر نیازمند تعمق آگاهانه ضد کار مزدی در ژرفنای همین نقشی است که سرمایه برای علم کلا از جمله دانش پزشکی تعیین کرده است. وقتی رسالت علم فقط سود و خودافزائی سرمایه است، وقتی انسان مهره ای مفلوک در ماشین نظم و ارزش افزائی سرمایه است، چرا؟ تا کجا؟ و به چه میزان، تندرستی فیزیکی و فکری وی می تواند موضوع تلاش دانش پزشکی سرمایه داری باشد؟!! پاسخ ساده است. در حدی که نیاز سرمایه به نیروی کار را پاسخ گوید، آموزش و بهداشت و درمان تولید کنندگان سرمایه و سود را به نازل ترین بهای ممکن فراهم سازد. احتیاج سرمایه به مدیر، مشاور، اقتصاددان، سیاستگذار، فیلسوف، برنامه ریز مورد نیاز خود را برطرف سازد. کوپن بهداشت، آموزش، درمان بشر دراین نظام همین اندازه است.
پرسش بعدی آنست که تقبل هزینه ردیابی، شناخت، پیش بینی و کل پروسه تشخیص یا جلوگیری از زایش کرونا، انتشار کووید ۱۹، صدها و هزاران ویروس مهلک دیگر در این کوپن می گنجد؟. جواب قطعا منفی است. پیشرفت های علمی عصر سرمایه داری طغیان آمیز است اما زندگی، سلامتی، آسایش و امنیت انسان در جهتگیری این دانش ها نه فقط ناپیدا که آماج بدترین تهاجمات است. کرونا مولود سرمایه است، از ژرفنای انسان ستیزی سرشتی سرمایه داری و هیچ و پوچ بودن انسان در این نظام، از دل آلوده سازی هلاکت زای کل تار و پود طبیعت، زمین، هوا، دریا، جنگل، خورد و خوراک و پوشاک و تمامی مایحتاج حیات انسانی با هدف حصول اضافه ارزش های افزون تر، متولد گردیده است. به تاریخ سرمایه داری چشم دوزیم. هر چه از گذشته های دور آن به جلو می آئیم کورسوی دستاوردهای پزشکی آن کورسوتر، بی رمق تر و مفلوک تر گردیده است. شمار بیماریهائی که تولید کرده است چند صدبرابر امراضی است که کوره راهی به شفا یافته اند. اکثریت قریب به اتفاق دردهائی که صد سال پیش بی درمان بوده است امروز در آستانه دهه سوم قرن بیستم همچنان بی درمان است. اگر روزگاری کخ ها، فلیمینگ ها، ادوارد جنرها، یوناس سالک ها دست به کشفیاتی می زدند و جان بخشی از بشریت را نجات می دادند، نظام سرمایه داری نه فقط این تلاش ها را حمایت ننموده است که بر پروسه شکل گیری، نضج و بلوغ آنها آتش انداخته است. هر گونه جهتگیری و کوشش زیر نام تحقیق پزشکی را عرصه ای از انباشت سرمایه با دورنمای سود کهکشانی ساخته است. موضوعیت جان انسانها را از پیش پای تحقیق ها خط زده و دست به تمامی جنایات دیگر یازیده است. به این اندیشیم که اگر انسانها از کار خود جدا نبودند، اگر سرنوشت کار و تولید و زندگی خویش را به صورت جمعی و شورائی تعیین می کردند، اگر همه آحاد، با درایت و آگاهی، به گونه ای آزاد، خلاق، نافذ و برابر در رقم زدن این سرنوشت دخالت می کردند، اگر اسیر هیچ دولت، حزب، نهاد و قدرت بالای سر خود نبودند، اگر حاصل کار و تولید و رنج آنها سرمایه نمی شد و به قدرت قهار ماوراء زندگی و اراده آنها تبدیل نمی گردید، اگر این تولیدات و محصول کار با برنامه ریزی آگاه، آزاد جمعی، برابر و شورائی همگان یکراست راه معیشت، رفاه، سلامتی، دارو و درمان، آموزش، بهداشت، آسایش و امنیت آنها را پیش می گرفت. اگر چنین بود، اگر سرمایه داری درهمان نیمه نخست سده نوزدهم گور خود را برای همیشه گم می کرد، امروز علم ازجمله دانش پزشکی کل تاریکی زارها را زیر شعاع تابش خود داشت. محیط زندگی آنسان را چنان می آراست که هیچ ویروس کرونائی در زهدان آن نبالد و سر بیرون نکشد. سلامت فیزیکی و فکری انسان را آنچنان بها می داد و تضمین می کرد که کروناها خیال اختلال در آن را از سر بیرون رانند.
سئوال دوم:
– وضعیت بحرانی و مرگبار کنونی آیا صرفا ناشی از وجود یک ویروس خطرناک و کُشنده و ناشناخته – به عنوان یک بلیهی طبیعی– است؟ و یا نظام سرمایهداری، چه در وقوع و گسترش و چه پیامدهای فراگیر و همه جانبهی آن، نقش دارد؟
پاسخ به سؤال اول راه ورود به جواب پرسش دوم هم هست. گفتیم که چرا و به چه دلیل کرونا مولود سرمایه داری است، اما مشکل به همین جا محدود نیست. سرمایه فقط این ویروس را مثل هزاران ویروس دیگر به جان بشریت نیأنداخته است، تمامی مجاری و راههای لازم برای هجوم هرچه مرگبارتر آن به جان، زندگی، معیشت و تار و پود هستی انسان ها را نیز حفاری و هموار کرده است. پیش از ورود به هر بحث تشریحی، لازم است تکلیف خود را با یک نوع نگاه به مسائل و رخدادها مشخص سازیم. خیلی ها با شنیدن عباراتی مثل «سرمایه با سلاح کرونا دست به کشتار کارگران زده است»، «سرمایه داری با تیغ کووید ۱۹ به درو کردن جان سالمندان پرداخته است» یا مشابه این ها، عاصی و افروخته می پرسند که پس ماجرای ویروس، نقشه از پیش طراحی شده بورژوازی است؟!! این تلقی از پدیده ها و رویدادها بسیار ساده لوحانه است، با درک مادی تاریخ، به ویژه با حداقل شناخت مارکسی از شیوه تولید سرمایه داری دربیگانگی و تعارض قرار دارد. سیاست، فرهنگ، مدنیت، ارزشهای اجتماعی، ملاک های حقوقی، نظریه ها، افکار و باورها در این نظام، اگر چه هر کدام برنامه ریزی، بودجه، مبانی کار و نهادهای اختاپوسی خاص خود را دارند، اما شالوده نقش بازی یا صدر و ذیل موضوعیت آنها از ژرفنای وجود سرمایه و نیازهای قهری ارزش افزائی سرمایه می جوشد. وقتی گفته می شود که بورژوازی کرونا را داس درو سالخوردگان کرده است، معنایش آن نیست که وزیر، وکیل، رئیس جمهور، ولی فقیه، امیر ارتش و سپاه، اجلاس پشت اجلاس برگزار کرده اند تا کرونا را به خانه سالمندان بفرستند!! بورژوازی نیازمند این کار نیست. سرمایه این هدف را در مطلوب ترین، کاراترین و پربارترین شکلش چنان انجام می دهد و به فرجام می رساند که نه قربانیانش آن را درک می کنند، نه حتی برنامه ریزان و مجریان سرمایه دارش، خود را در حال انجام جنایت می بینند!! این ذات سرمایه است و فقط شیوه تولید سرمایه داری است که ازاین ظرفیت به تمام و کمال برخوردار است. همان شکل تولید و مناسباتی که کل پدیده ها و معادلات هستی را چنان باژگون، مسخ و قلب ماهیت شده در شعور آدمها القاء می کند که تشخیص هستی واقعی و هویت اصلی آنها در زمره پیمودن صعب ترین سنگلاخها می گردد. اگر بگوئیم که سرمایه داری سوای زایش کرونا درپاندمیک کردن، کهکشانی کردن عواقب، آثار و بلیه های این بیماری یا تحمیل هرچه سهمناک تر عوارضش، برهست و نیست توده کارگر وحشتناکترین نقش را بازی کرده است، به احتمال زیاد همگان، از جمله کارگران، انگشت حیرت به دهان فرو خواهند برد!!! اما این، نه اتهام، که واقعیتی عریان و ملموس است. به آنچه درهمین ۳۰ سال اخیر در اروپا رخ داده است نیمه نگاهی بیأفکنیم. اگر فردی با شعور مصون مانده از تهاجم سرمایه و مقاوم درمقابل وارونه بافیهای پاندمیک سرمایه داری بخواهد گزارش کار کل دولت ها را، در این چند دهه، در یک جمله خلاصه کند، آن جمله این خواهد بود. «سلاخی بی امان معیشت، دارو، درمان، شرایط کار، امکانات زیستی، رفاهی و بمباران زندگی کارگران»، کووید ۱۹ بر تل بلند خرابیهای ناشی از این بمباران، شبیخون خود علیه جان توده های کارگر را آغاز کرد. کارگران همه جای جهان در شرایطی آماج هجوم این ویروس و بیماری قرار گرفتند که ازهمه لحاظ خلع سلاح بودند. شمار تختهای بیمارستانی، حتی در پیشرفته ترین کشورهای دنیا، در «قله های بهداشت»!! سرمایه داری، در قیاس با چهل سال قبل، چه از لحاظ مطلق و چه به ویژه از لحاظ نسبی به صورت بسیار دهشتناکی کاهش یافته است. فقط در فاصله میان ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴، در وسوسه انگیزترین نمایشگاه بین المللی «حقوق و سلامت و بهداشت و تندرستی» سرمایه، در اسکاندیناوی، آن هم در سوئد با جمعیت ۸ میلیون نفری روزش، ۶۸۰۰۰ کارگر کمک پرستار و فراتر از ۵۰۰۰ کارگر پرستار تسلیم تیغ اخراج و «پاکسازی» کاپیتالیستی شدند. حدود ۳۳ درصد تخت های موجود بیمارستانی برای همیشه از دسترس بیماران خارج گردیدند و ظرفیت پذیرش مراکز درمانی عملا درهمین حدود پائین آمد. طوفان نیاز سرمایه داری، به چالش افت نرخ سود، از بیمارستانها به تمامی مراکز بهداشتی، پزشکی، روان درمانی، آموزشی، مراقبت از پیران، نگهداری سالمندان، مدارس، دانشگاهها، مجموعه های ورزشی و هر کجا که نشانی از رفع نوعی نیاز حیاتی انسان داشت، شعله کشید، سوخت، سوخت و خاکستر کرد. حدود ۳۰ درصد مراکز آموزشی به طور کامل تعطیل شدند، از هر سه درمانگاه یکی قفل و به لیست مستغلات استیجاری دولتشهرها پیوست. شمار مراکز نگهداری سالمندان که از سلاخی رستند، از تعداد برچیده شدگان کمتر شد. تمامی مؤسسات روان درمانی عین همین سرنوشت را تجربه و تحمل کردند. سرمایه برای خلاصی از سرطان هلاکت زای بحران، خون می خواست و آنچه طبقه کارگر سوئد، روزی، روزگاری به یمن میدان داری پرشکوه همزنجیرانش در اروپا، در قیام کموناردها، در انترناسیونال اول، در مبارزات عظیم آن سالها، به یمن قدرت آن جنبش ها به دست آورده بود، همگی در طول چند روز باد هوا شد و از زندگی آنها خارج گردید. به اینها بسنده نشد، همه خانه های سالمندان، مراکز توانبخشی، سازمانهای مراقبت از معلولان، بسیاری از مؤسسات درمانی که باقی مانده بودند، همه و همه به مالکیت مافیای سرمایه دار آدم فروش درآمدند تا به حوزه های طغیان اضافه ارزش تبدیل شوند، تا این سرمایه داران میلیارد، میلیارد سرمایه های متراکم در بانکها و مؤسسات مالی را زیر نام وام به حساب خویش واریز کنند، این بنگاهها را خریداری نمایند، نیروی کار شبه رایگان بدون هیچ آموزش و آشنائی به کار مراقبت یا درمان را وحشیانه استثمار کنند، رودهای سود را پرخروش سازند و توان سرمایه برای چالش بحران را افزون گردانند. هیچ سنگی بر روی سنگ، در حوزه درمان، بسان همه حوزه های دیگر، حتی به سیاق سابق باقی نماند. ورودیه های مراکز درمانی به طرفة العینی از ۳۵ کرون سوئد به ۱۵۰ و ۲۵۰ و ۳۵۰ کرون افزایش یافت و فراوان تغییرات دیگر درهمین راستا و از همین جنس لباس اجرا پوشید.
در همان روزها آنچه در سوئد رخ داد، داستان زندگی تمامی کارگران اروپا در کلیه کشورها شد، خیلی از ممالک در برنامه ریزی، سازماندهی و اجرای این «اصلاحات»! سرمایه مدار و سرمایه نویس، در خط مقدم جبهه قرار داشتند و از پیش این کارها را انجام داده بودند. مشکل اما به همین حد نیز محدود نماند و نمی توانست محدود ماند. نظام سرمایه داری از مدتها قبل، پا به دوره ای نهاده بود که برای هر روز بقای خود به ادامه، تعمیق، توسعه و تشدید کل این بربریت ها نیاز حیاتی داشت، سرطان بحران در قبال هر برهه بقای نظام، رود عظیم خون می خواست و دولتها در گستره تقسیم کار درون جوش سرمایه داری مهمترین کارشان آن بود که این خون را ازطریق سلاخی معیشت، بهداشت، درمان، آموزش، خانه های سالمندان، مؤسسات توانبخشی معلولان و پیران و جاهای دیگر آماده تزریق کنند. کرونا هنگامی که از زهدان عفونی سرمایه سر بیرون کرد، زمین و زمان را برای لشکرکشی و حصول رؤیانی ترین فتوحات جار دل خود مهیا یافت. هیچ مقاومتی در هیچ کجا، پیش رویش وجود نداشت، هیچ تیری از هیچ چله ای آماده شلیک به سوی او نبود. همه چیز بر وفق مرادش پیش رفت. بیمارستانها نه فقط از فشار کمبود تخت، در آستانه ورشکستگی بودند که حتی ماسک های ابتدائی حفاظتی برای پرستاران، پزشکان یا هیچ بخش دیگر کارگران را در اختیار نداشتند. درصد عظیمی از توده کارگر شاغل در مراکز نگهداری معلولان و سالخوردگان فاقد ابتدائی ترین آموزش های لازم شغلی بودند. در خیلی جاها ظرفیت بخش مراقبت های ویژه بیمارستان ها حتی برای پذیرش ۳۰ درصد بیماران دارای نیاز حیاتی به این امکانات کفاف نداد. هیچ بیمارستان، درمانگاه، مرکز مراقبت معلولان و سالخوردگان کپسول اکسیژن لازم برای پاسخ به نیازهای تنفسی فوری مبتلایان در دسترس نیافت. در سوئد ۱۰ میلیونی یک میلیون و هفتصد هزار انسان ۷۰ سال به بالا و درمعرض خطر مرگ ناشی از کووید ۱۹ چه در خانه، چه در اماکن سالمندان و چه در هر کجای دیگر، بدون کمترین پوشش ایمنی لازم تحویل شکارگاه کرونا گردیدند. در هیچ کجای این جهنم حداقل امکانات مورد احتیاج تهیه تست از مبتلایان فراهم نشد. عین همین ماجرا و حتی بسیار بدتر از آن درهمه غولهای صنعتی عضو اتحادیه اروپا اتفاق افتاد. در امریکا وضع دهها بار فاجعه بارتر از این شد. عظیم ترین قطب قدرت دنیای سرمایه داری، جائی که سرمایه اجتماعی اش سترگ ترین سهم را در کل اضافه ارزشهای حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی دارد، «تولید ناخالص سالانه اش» ۲۰ تریلیون دلار و هزینه جنگ افروزی، هولوکاست آفرینی و بشرکشی هرساله اش بالغ بر ۷۵۰ میلیارد دلار است، نه امکانات تست کرونا داشت، نه ماسک داشت، نه کپسول اکسیژن داشت، نه بخش مراقبتهای ویژه اش از حداقل ظرفیت لازم برای پذیرش بیماران در آستانه مرگ برخوردار بود و نه از هیچ تجهیز و تدارک ابتدائی دیگر برخوردار بود. به خاطر داشته باشیم که از واکسن وداروی مداوا سخن نمی گوئیم، اینها پیشکش، از«کمکهای اولیه» از ماسک، الکل، تخت بیمارستانی، اکسیژن، آموزش ابتدائی مراقبت از بیماران و مانند اینها می گوئیم، هیچ کدام اینها، نه در امریکا، نه در اتحادیه اروپا، نه ژاپن، نه هیچ کجای دیگر کفاف نازل ترین سطح احتیاج را نمی داد. سرمایه کل این امکانات را درو نموده وهزینه تأمین آنها را سود و بازهم سود ساخته بود تا شاید سرطان بحرانش را تشفی بخشد و چند صباحی بیشتر باقی ماند. در یک کلام مشکل روز بشر، کرونا، توطئه کرونا آفرینی این یا آن دولت یا حتی کرونازائی سرمایه داری نیست، معضل تمامی بلیه هائی است که این نظام بر سر انسان آوار ساخته است. معضل اساس موجودیت سرمایه داری است.
سئوال سوم:
– شیوههایی که در مهار این پاندومی، توسط دولتهای سرمایهداری، به کار گرفته شده را چطور ارزیابی میکنید؟ چه راهکارهای متفاوتی، از نظر شما، قابل تصور است؟ کدام مطالبات و سیاستها را میباید، در همین شرایط موجود، مطرح کرد، فراروی دولتهای سرمایهداری قرار داد، و آنها را به تحقق این مطالبات و سیاستها مجبور ساخت؟
مهار کرونا کار چندان دشواری نبود. اگر بخش ناچیزی از دستاوردهای علمی تا امروز بشر در راستای تأمین بهداشت، سلامتی، دارو و درمان انسان به کار گرفته می شد قطعا درسریعترین زمان همه راههای پیشگیری و ساز وکارهای درمان پیدا می گردید، اما از سرمایه داری می گوئیم، از جهنمی که در هیچ نقطه اش انسان هیچ محلی از اعراب ندارد. با همه اینها حتی در قعر همین دوزخ انسانیت سوز هم اگر جنبش کارگری جهانی تا این حد زمینگیر نبود، اگر اندک توانی داشت و می توانست بر بورژوازی فشار آرد، قطعا دامنه انتشار ویروس دهها برابر کمتر و شمار مرگ و میر ناشی از کووید ۱۹ به چند صدم رقم روز کاهش می یافت. چنین نشد، جنبش کارگری فرومانده تر از آن بود که آهنگ اعتراض کند و دست به تحمیل خواستهای خود بر طبقه سرمایه دار زند، نه فقط چنان نکرد که به طورفاجعه بار راه پناه دربارگاه قدرت سرمایه پیش گرفت و به بورژوازی آویخت. در دل این وضعیت اسفناک، در سراسر جهان، فقط سرمایه داران و دولتها بودند که هر چه صلاح دیدند، انجام دادند. تکلیف کار و نقشه عمل دولتها نیازمند تشریح نیست، آنها راهی را رفتند که سرمایه، چرخه ارزش افزائی سرمایه، چالش بحران سرمایه داری و در یک کلام بقای بردگی مزدی اقتضا می کرد. یک نکته را فراموش نکنیم. کرونا نه کاملا اما درسطحی و تاحدی نقش یک راهکار پالایش، یک منفذ نجات را برای سرمایه داری بازی می کرد. در جامعه ای مانند سوئد، قریب دو میلیون از ۱۰ میلیون جمعیت کشور افراد بالای ۶۵ سال هستند. سرمایه وجود این جمعیت دو میلیونی را از همه لحاظ زائد می بیند. اینها ۴۰ سال و گاه بیشتر کار کرده اند. کوهساران سرمایه را تولید نموده اند و این تنها موضوعیتی است که سرمایه برای آدمها قائل است. این دو میلیون انسان این نقش را به تمام و کمال ایفا نموده اند، بر همین مبنا در محکمه حقوق بشر سرمایه، موجوداتی مزاحم و مضرند!. بازنشستگی می خواهند، دارو و درمان می خواهند، خانه های سالمندان و مراکز توانبخشی انتظار دارند، انتظاراتی که از سود روز سرمایه می کاهد، اینها باید هر چه سریع تر راهی گورستان شوند و حال کرونائی پید شده است که بدون هزینه و بدنامی و رسوائی همه را به تیغ غیب می زند و درو می کند. تازه ماجرا به اینجا ختم نمی شود. در جهان حتی تا پیش از طغیان کووید ۱۹ قریب یک میلیارد کارگر بیکار وجود داشت. کارگرانی که سرمایه نیازی به نیروی کارشان ندارد، مزاحم و اضافی محسوب می شوند، کار، خورد و خوراک، لباس، درمان، دارو، سرپناه، مدرسه، مایحتاج اولیه حیاتی می خواهند. علیه گرسنگی و بیکاری وبیخانمانی اعتراض می کنند، ازمنظرسرمایه وجود اینها هم مضر و مخل ثبات ارزش افزائی است. کرونا خطر این جمعیت را هم از سر سرمایه رفع می کند، به ویژه که اینان به دلیل گرسنگی، بی بهداشتی، بیخانمانی و فقدان حداقل سلامتی با نخستین یورش کووید ۱۹ خلع سلاح می شدند!! کرونا همه این مزیت ها را برای سرمایه داری داشت و دارد، هیچ بی دلیل نبود که دولت ها در باز گذاشتن راه شیوع آن به ژرفنای زندگی توده های کارگر، در کتمان وجود کرونا، در انکار شیوع آن از همدیگر سبقت می جستند. اما آیا این حرف قرار است بازهم بازار طرفداران تئوری توطئه را داغ کند!! ماجرا کاملا متضاد و از بیخ و بن معکوس است. برای درک این تضاد و معکوس بودن هم ذکاوت خاصی لازم نیست. بستن سد بر سر راه هجوم طعیان آلود کرونا به عمق کومه های مسکونی کارگران نیازمند انجام برخی کارها بود. مقدم برهرچیز باید مراکز کار و تولید تعطیل می شدند، کارگران و افراد خانواده آنها درخانه می ماندند، غذا ومایحتاج معیشتی دراختیارشان قرارمی گرفت، همه تست می گردیدند، بیمارستانها تجهیزمی شدند، انجام این امور نیازمند هزینه و در گرو کاهش موج سود بود. سرمایه چنین رویکردی را نه فقط بر نمی تافت که گلوله باران می کرد. وقتی می گوئیم دولتها در هموارسازی راه هجوم کرونا از همدیگر پیشی می جستند از توطئه حرف نمی زنیم. ماهیت و بنمایه هستی سرمایه را چراغ می اندازیم.
اما همه اینها یک رویه ماجرا بود. رویه دیگرش آنکه سرمایه داری یک جمعیت چند میلیاردی کارگر تولید کننده اضافه ارزش و سرمایه می خواهد، نمی توانست همه را به تیغ برهنه کرونا بسپارد. اینجا بود که دولتها وارد میدان شدند و دو نوع جهتگیری متفاوت اتخاذ کردند. شالوده هر دو جهتگیری زیان کمتر یا سود افزون تر سرمایه بود. عده ای دریافتند که باید هزینه محاصره، سرکوب و عقب راندن ضربتی کرونا را تا حدی قبول نمود تا از تحمل هزینه های نجومی و خارج از توان بعدی رست. گروه دوم سود و زیان سرمایه را به گونه دیگر محاسبه نمودند و از چنین تدارکی اباء ورزیدند. چین پرچمدار جهتگیری نخست شد و ممالکی مانند کره جنوبی، هنگ کنگ، سنگاپور و تا حدی ژاپن به این اردو پیوستند. امریکا، روسیه، اتحادیه اروپا، هند، ایران، برزیل، کل افریقا و تمامی بخشهای دیگر دنیا جبهه دوم را تشکیل دادند. تفاوت در جهتگیریها از کجا ناشی می شد؟ پاسخ نیازمند بحثی مشروح و خارج از حوصله این گفتگو است. تیتروار بگویم، توان تدارک، الگوی نظم اقتصادی – اجتماعی و چگونگی محاسبه سود و زیان سرمایه، مؤلفه های اساسی بودند. چین بر سکوی پرواز به مدار برترین قطب قدرت سرمایه در دنیا، قطبی که به لحاظ حضور در چرخه انباشت و بازتولید سرمایه جهانی و سهم در اضافه ارزشها نقش ممتاز دارد، به الگوی پیچیده ای از برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی، استراتژیک و بین المللی سرمایه متکی است و توان محاصره ویروس در یک جامعه یک میلیارد و نیم نفری را داشت با شتاب به بیشترین چاره اندیشی ها دست زد، کارهائی انجام داد که امریکا، اسپانیا، ایتالیا، انگلیس، اتحادیه اروپا و سایر ممالک نه توان تحمل هزینه آن را داشتند و نه از تدارک لازم برای انجامش برخوردار بودند. هیچ کدام این کشورها حتی حاضر به تعطیل درصد قابل توجهی مراکز کار برای کمترین زمان نشدند، آماده تقبل هیچ میزان هزینه چالش کووید ۱۹ نبودند. به کرونا فرصت دادند تا بدون نیاز به جواز و پاسپورت وارد کل خانه ها گردد. چین از منظر پاسخ به نیازهای سرمایه داری و موقعیت خاص سرمایه اجتماعی اش پیروز میدان شد و با اینکه ابتدا بدترین وضعیت را داشت خیلی سریع تا ردیف بیستم خطرپذیریها پائین آمد. دولتهائی که چنین نکردند شاید درمحاسبات سود و زیان سرمایه هم متحمل خسارتهای سهمگین تر شدند. به بخش دوم پرسش بپردازیم. شمارمرگ و میر کرونا برای توده کارگر درهمین جهنم سرمایه داری می توانست دهها بار پائین آید اگر آنان از حداقل امکانات برخوردار بودند. اگر جنبش کارگری می توانست همه مراکز کار را برای تمامی مدت لازم تعطیل کند، تضمین تمامی امکانات معیشتی، رفاه، دارو و درمان توده کارگر را بر طبقه سرمایه دار و دولتش تحمیل نماید، اگر تمامی مراکز درمانی به بیشترین لوازم پزشکی و حفاظتی تجهیز می شدند. جنبش کارگری اگر زمینگیر نبود و قدرت تازش داشت می توانست بورژوازی را مجبور به قبول تمامی این هزینه ها سازد. الان هم یگانه چاره کار توده های کارگر درهمه جا همین است.
سئوال چهارم:
– به نظر شما جهان پسا– کرونا، با تمامی تبعات همه جانبهای که این پاندومی به جا خواهد گذاشت، چگونه جهانی خواهد بود؟ اقتصاد، سیاست، فرهنگ، روابط انسانی، جایگاه دولت، احزاب سیاسی و… چه شکلی به خود خواهد گرفت؟
جهان به «پسا» و «پیشا» کرونا، تقسیم نمی شود. قبل از شیوع پاندمیک کووید ۱۹ دنیای گند و دهشت سرمایه داری بوده است، پس از آن نیز همین خواهد بود. اینکه نظام سرمایه داری به دنبال یکه تازی بی عنان کرونا چه وضع تازه ای پیدا خواهد کرد؟ پاسخ بسیار روشن است. اگرجنبش کارگری وضعیت مدفون، مهر و موم شده، فرومانده، بی افق و برهوت پیمای موجود خود را ادامه دهد، بدون هیچ تردید توده های کارگر دنیا سرنوشتی دهها بارغم انگیزتر ازامروز پیدا خواهند کرد. رخدادهای آتی را نه کرونا که فقط مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی رقم می زند. بحث بر سر ویروس کرونا و بیماری کووید ۱۹ نیست. «پیشا» و «پسا» کرونا مفاهیمی مریخی هستند. سخن بر سر سرمایه داری و طوفان ویرانساز بحران سرمایه است. کرونا در بالاترین نقش می تواند عاملی برای تشدید و تعمیق بحران باشد. واقعیت آنست که ابعاد، دامنه و عظمت بحران روز سرمایه داری تحریف می گردد. اقتصاددانان و دولتمردان سرمایه فقط درسطحی ازآن بحث می کنند که نیازشستشوی مغزی طبقه کارگر و آماده ساختن این طبقه برای تحمل فاجعه های ناشی از موجودیت سرمایه داری و بحران سونامی وار آن است. «نظریه پردازان»، احزاب و جماعات چپ نما هم مشتی لفظ زادراه تلاش خود برای سرگرمی چند طرفدارمی کنند. فریاد بحران سر می دهند و درعظمت آن مثال ۱۹۲۹را پیش می کشند. قیاسی مع الفارق که برای توده کارگر گمراهساز است. بحران دهه ۳۰ سده پیش در شرایطی رخ داد که حجم کل سرمایه جهانی صدها برابر از امروز کمتر بود، در لحظه حاضر فقط ۱۰۰۰ بانک از تعداد غیرقابل شمار بانکهای دنیا صاحب ۱۱۳۵ تریلیون دلار سرمایه اند. متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه بین المللی شباهتی به ۹۰ سال پیش ندارد. چین کنونی با حجم سرمایه مالی و بانکی بسیار عظیم تر از امریکا، جامعه ای فلاحتی به حساب می آمد و روند توسعه کاپیتالیستی می پیمود. بخش مهمی از دنیا زیرسیطره مناسبات پیشاسرمایه داری بود و بورژوازی کشورهایش تا احراز نقش مسلط اقتصادی و سیاسی فاصله طولانی پیش روی داشت. نظریه مارکسی بحران قطعا یگانه تحلیل ریشه کاو بحران سرمایه داری است اما بازگفت کلی آن بدون واکاوی شرایط روز لفظ پردازی ایدئولوژیک خواهد بود. اگرسرچشمه بحران، سیر صعودی ترکیب آلی سرمایه، مطلق شدن پویه افت نرخ سود و پیشی گرفتن نرخ انباشت از نرخ تولید ارزش اضافی است، باید نقش اثرگذارهمه مؤلفه های بالا بر روی ابعاد کوبندگی و انفجارآفرینی آن را هم تعمق نمود. سویه دیگر رخدادها نیز بسیار مهمند. سرمایه در این صد سال منجمد نمانده است. مکانیسمهای تشدید و طغیان استثمار توده کارگر را بسیار وسعت بخشیده، زهرآلودتر ساخته و کاراتر کرده است. درهمین راستا راهکارهای مقابله با سیر رو به کاهش نرخ سود، اهرمهای چالش بحران و در واقع شیوه های سرشکن سازی بحران بر زندگی طبقه کارگر را در سطحی حیرت انگیز تکمیل کرده است. همه اینها درطول چند دهه اخیر رخ داده و حاصل مستقیم رخدادها به اختصار آنست که:
۱- بحران از شکل بروز دوره ای خود به مهمان همیشه وهمه جا حاضر چرخه تولید سرمایه داری تبدیل شده است. دنیا به گونه انفجارآمیزی ازسرمایه اشباع است. حجم کهکشانی سرمایه و متوسط ترکیب آلی آن، شاخص پیشی گرفتن نرخ انباشت از نرخ تولید اضافه ارزش را امر مستمر سرمایه جهانی ساخته است. نرخ اضافه ارزش ها به اوج رفته اما کفاف نرخ سود مورد نیاز بازتولید سرمایه موجود دنیا را نمی دهد. سرمایه بین المللی قادربه چالش بحران نیست، بخشهای نیرومندتر، آن را به حوزه های آسیب پذیرتر پاس می دهند و فشار بازگشتش را سهمگین تر تحمل می نمایند. کوهساران آسمان سای سرمایه سود می خواهد و اقیانوس اضافه ارزش های حاصل کار شاغلان طبقه کارگر، قادر به آبیاری این کوهستان نمی باشد.
۲- سرشکن کردن کل بار بحران بر زندگی توده کارگر مکانیسم هویتی وهمیشگی سرمایه بوده است، اما سرمایه داری اکنون، برای انجام این کار، اختاپوسی ترین و هولوکاست گونه ترین راهها را پیدا کرده و به طور روتین اعمال می کند. یک میلیارد سکنه کارگر کره زمین را فاقد هر گونه ممر ارتزاق کرده است. هزینه معاش این جمعیت میلیاردی را بر روی زندگی سایر همزنجیران آنها سرشکن ساخته است. بهای نیروی کار را در مقیاس جهانی، به بیان دیگر سهم کل طبقه کارگر بین المللی از حاصل کار خویش را به نازلترین میزان ممکن تنزل داده است. زیر نام بدهکاری دولتها کل دارو ندار معیشتی، بهداشت، دارو و درمان، مایحتاج اولیه زیست چندین نسل آتی کارگران را به حساب روز سرمایه داران واریز ساخته است تا نزول سهمگین تر نرخ سودها را به تعویق اندازد. از طریق بازار بورس، سوای پالایش مستمر سرمایه، ریال آخر موجودی کارگرانی را که به جای مبارزه طبقاتی فردایشان را به سود افزونتر شرکت ها قفل کرده اند، از دستشان خارج و سود حی و حاضر سرمایه ها کرده است. بیش از چند میلیارد سکنه کارگر دنیا را به ورطه گرسنگی، بی آبی، بی بهداشتی، بی آموزشی، آلودگیهای موحش زیست محیطی انداخته است. اختاپوس وحشت و دهشت فاشیسم درشکلهای مختلف ناسیونالیستی و دینی، اپوزیسون مدار یا حاکم را همه جا، در بند، بند کره زمین میداندار نموده و به جان توده کارگر انداخته است. هر لحظه بقای خود را به گسترش، تعمیق، تشدید و انفجارآمیزتر کردن این وضعیت دهشتزا گره زده و همه روزنه های ادامه حیات را روی میلیاردها کارگر مسدود ساخته است. این وضع مولود کرونا نیست، توسط کووید ۱۹ خلق نشده است. سرچشمه، بانی و باعث آن نظام بردگی مزدی است. سرمایه پیش از کرونا کل این جنایت ها و سبعیت ها را علیه بشریت اعمال کرده است. از این به بعد با بودن یا نبودن، رفتن یا ماندن کرونا نیز صدها بار بدتر و باز هم بدتر تحمیل خواهد کرد.
تاریخ سرمایه داری آمیخته با پوشش سازی های متنوع رویکردها و محافل مختلف بورژوازی از جمله اپوزیسونهای چپ نمای این طبقه برای خارج ساختن ساختن سرمایه داری از تیررس مبارزه طبقاتی توده های کارگر بوده است. نظریه پردازی هائی که نقاب «کمونیسم» بر رخسار داشته اند، پاره ای واقعیت ها و رخدادهای حقیقی را پیش کشیده اند، اما فقط در این راستا که اهداف، انتظارات و جهتگیریهای معین این یا آن لایه بورژوازی را جایگزین جنگ ضد سرمایه داری و طبقاتی کارگران سازند. شمار این پوشش آفرینی ها زیاد است و تقسیم تاریخ به «پیشا وپسا کرونا» نیز از همین جمله است. ویروس ها اساسا موجودات طفیلی هستند، اما واقعیت آنست که نه فقط ویروسها بلکه کل میکربها، کل بیماریها، کل فروماندگی انسان ازشناخت بیماری ها، کل عجز بشر ازدرمان بیماری ها، همه و همه طفیلی خانه زاد سرمایه، پرورده سرمایه، تحت حفاظت سرمایه و در خدمت سرمایه داری علیه طبقه کارگر، علیه انسان و علیه انسانیت می باشند. کرونا هیچ تاریخ جدیدی پدید نیاورده است و نخواهد آورد. تاریخ درندگی، سبعیت، انسان ستیزی، گندیدگی، انحطاط و احتضار سرمایه داری را هر چه انفجارآمیزتر و عریان تر ساخته است.
سئوال پنجم:
– پاندومی کرونا تا همین جا به بیکاری دهها میلیون کارگر انجامیده، امنیت شغلی را از بین برده، بر انبوه جمعیت فقیر افزوده، خطر قحطی و گرسنگی را به فعل در آورده، به یاس و ناامیدی و افسردگی دامن زده، و آیندهای مبهم و هولانگیز فراروی جامعهی بشری و به ویژه طبقهی کارگر جهانی قرار داده است. از نظر شما، نقش طبقهی کارگر در این شرایط چیست؟ با چه سیاستها و مطالباتی، و با کدام شیوههای فعالیت، میباید به مصاف این شرایط برود؟ چگونه میتواند وسیعترین نیروهای اجتماعی را به سوی خود جلب کند و سد محکمی در برابر نزول و تلاشی جامعهی بشری ببندد؟
به دلیل اهمیت ویژه ماجرا باید یک بار دیگر تأکید شود که سرمایه داری حتی بدون ظهور و شیوع پاندمیک کووید ۱۹ نیز همین بلاها را ولو در درجه ای پائین تر بر سر توده های کارگر دنیا می آورد. این موضوع را در جاهای مختلف از جمله در همین گفتگو ولو تیتروار تصریح کرده ایم. یک دلیل مهم بی توجهی به عمق فاجعه، وارونه پردازی های گمراه کننده ای است که رویکردهای رفرمیستی راست یا چپ بر شعور کارگران آوار کرده اند. در طول دهه های اخیر به محض آنکه از طغیان فقر، فلاکت، گرسنگی، بیخانمانی، آلودگی های زیست محیطی، کودک کشی یا زن ستیزی مولود سرمایه داری و سنگین بر زندگی توده کارگر سخن به میان آمده است. جنجالها راه افتاده است که لزوما چنین نیست!! خیل کثیر «مارکس شناسان»!! اقتصاددانان، فیلسوفان و نظریه پردازان چپ جهانی، مارکس شناسان شهیرعضو کانون نویسندگان ایران!! صدها کاتوزیان و بابک احمدی، هزاران دکه دار سندیکالیست، همگی فریاد سر داده اند که کارگران اسکاندیناوی گرسنه نیستند!! نان دارند!! مهد کودک و مدرسه و بیمارستان دارند!! در اروپای غربی کارتن خواب نیست!! در امریکا و اروپا مزد کارگران بالا است، هر کجا که صنعت سرمایه داری به اوج رفته است، هر جا که دموکراسی، حق تظاهرات و راهپیمائی یا مطبوعات آزاد وجود دارد همه چیز بر وفق مراد است و کارگران نیز مشکلی ندارند!!! این خزعبلات را بیش از همه جای دنیا خورد کارگران ایران داده اند. در مورد دروغها و وارونه بافیهای شرم آور این جماعت پیرامون آنچه در اروپا و امریکا جریان دارد بحثی مشروح لازم است که جایش اینجا نیست. به جای آن باید بر روی شالوده ویران کل این لفاظی ها و نظریه بافیهای ارتجاعی چراغ اندازیم. از دید این دار و دسته، چند کشور اروپا وامریکای شمالی کل جهان سرمایه داری را تشکیل می دهند!! سرمایه داری فقط جائی است که کوهسار تکنیک، صنعت بزرگ، بارآوری کار بسیار بالا، «آزادی»!! «انتخابات آزاد»!! دموکراسی، حق تشکیل حزب و اتحادیه است. شاخص سرمایه داری از منظر این کوردلان اینها است!! هر کجا که عجالتا یک بخش کارگران نان دارند سرمایه داری است !!، هر کجا که توده کارگر زیر فشار گرسنگی، فقر، بی خانمانی و ذلت است، هنوز صنعت، مدرنیته و مدنیت سرمایه شکوفا نگردیده و دچار بیماری «رشد ناکافی سرمایه داری» است!!! درجهانی که رئیس جمهور عظیم ترین قطب قدرت اقتصادی، سیاسی، علمی، تکنولوژیک آن در کنار دانشگاهها و مراکز پژوهشی سر به آسمان کشیده اش، بر مسند پزشکی می نشیند، برای علاج کووید ۱۹ خوردن مواد ضدعفونی تجویز می کند و هیچ سرزنشی ازهیچ کجا نمی بیند!!! نظریه پردازان اقتصادی اش نیز باید چنین باشند، اما سرمایه داری چندین سده است که وجودش را بر دنیا تحمیل کرده است، ازقرن هجدهم بازاری به وسعت سراسر جهان پدید آورده است، دهه های متمادی است که شیوه تولید مسلط تمامی ممالک دنیا شده است و آخرین واحه های مکشوفه کره خاکی را به طور کامل در خود منحل ساخته است. کارگران مورد استثمار سرمایه جهانی فقط چند ده میلیون کارگر اروپای غربی و اسکاندیناوی و امریکای شمالی نیستند. یکایک پنج میلیارد انسان نفرین شده، گرسنه، مفلوک، بیخانمان، بدون دارو و درمان، بدون آب و سرپناه نیز فروشنده نیروی کار و برده مزدی نظام سرمایه داری هستند. حدود ۸۰ درصد از ۹۰ تریلیون دلار ارزش اضافی سالانه سرمایه جهانی را شاغلان همین ۵ میلیارد نفوس طبقه کارگر دنیا تولید می کنند. هر مقدارافزایش یا کاهش اضافه ارزشهائی که این میلیاردها کارگر گرسنه، بی خانمان و فاقد ابتدائی ترین مایحتاج معیشتی تولید می نمایند سرنوشت چرخه ارزش افزائی سرمایه بین المللی را زیر فشار زلزله زای خود قرار می دهد. نظام سرمایه داری با اقیانوس سود حاصل استثمار این چند میلیارد کارگر آسیائی، افریقائی، امریکای لاتینی و سایرکارگران نفرین شده دوزخ نشین مثل آنها آبیاری می گردد و به بقای خود ادامه می دهد. فقر، گرسنگی، بی سرپناهی، بی داروئی و فلاکت این میلیاردها کارگر هم مولود شدت استثمار و سبعیت سرمایه جهانی است و هم شرط محتوم چرخش چرخ تولید و ارزش افزائی آن می باشد. به این ترتیب قبل ازهر چیز باید طومار فریبکاریها و دروغگوئیهای این جماعت نظریه پرداز، اقتصاددان، فیلسوف و منجی مآب را بست تا بتوان پرسش درست سؤال حاضر را جست. نظام سرمایه داری تا پیش از شیوع کرونا برای تضمین بقای خود، عظیم ترین بخش طبقه کارگر جهانی را از ابتدائی ترین امکانات معیشتی، اجتماعی و حق زیست ساقط کرده بود. توده های کارگر اروپا و امریکا را نیز به اندازه کافی سلاخی کرده و در آستانه تحمل شرایط کار، استثمار و زندگی همان عظیم ترین بخش طبقه اش قرار داده است. حال در ادامه کل این تاخت و تازها، با شیوع پاندمیک بدفرجام و بی فرجام کووید ۱۹، باز هم سوای راه اندازی ویرانسازترین موجهای جدید شبیخون، تعرض و تجاوز به زندگی کارگران هیچ مفری برای ماندگاری خود نمی یابد. سرمایه داری می کوشد تا کرونا را به سنگری مناسب برای آغاز این تعرض طوفانی تبدیل کند. ۲۰ میلیون بیکار فقط در امریکا بر جمعیت بیکاران سابق افزون گردیده است. در سوئد ۱۰ میلیون نفری شمار اعلام شده بیکاران از مرز یک میلیون عبور کرده است. وضع ایتالیا، اسپانیا، انگلیس، فرانسه و آلمان از این هم بسیار بدتر است. در مورد اروپای شرقی نیاز به گفتن نیست، در هند همین الان ۷۰۰ میلیون نفوس طبقه کارگر فاقد خورد و خوراک و دار و درمان و سرپناه هستند. تصویر برزیل، آرژانتین و امریکای لاتین جلوی چشم همگان است. در ایران در طول همین چند ماه، میلیون بیکارجدید بر جمعیت چندین میلیونی بیکاران اضافه شده است. بی خانمانی انفجارآمیز شده است. گورستانهای شهرها یکی پس از دیگری چادرنشینی های کارگری قرن بیست و یکمی می شوند!! و بی سرپناهان زیر فشار عجز از پرداخت اجاره بهای مسکن به برپائی این چادرها دست می یازند، درغیر این صورت به اجاره پشت بامها رو می آرند. سوای کرونا، بیماریهای دیگر نیز به دلیل فروپاشی گسترده سیستم بهداشت و درمان طغیان آمیز گردیده است، این واقعی ترین تصویر وضع موجود جهان است و حال درمتن این وضعیت است که میلیاردها کارگر باید تکلیف زندگی خود را روشن سازند. چشم انداز این تعیین تکلیف در نگاه نخست بسیار تیره است. جنبش کارگری بین المللی در زمینگیرترین حالت ممکن قرار دارد. رادیکالیسم ضد کار مزدی طبقه کارگر فاقد کمترین میزان استخوان بندی یا قدرت سازمان یافته طبقاتی است. هیچ اثری از حداقل همبستگی انترناسیونالیستی ضد سرمایه داری در میان توده های کارگر دنیا قابل رؤیت نیست. در امریکای شمالی تشخیص چیزی به نام جنبش کارگری زنده، اصلا آسان نیست، کارگران هر دو قاره اروپا و امریکا خود را در گورستان نظم، حقوق، مدنیت منحط سرمایه داری دفن کرده اند. هویت طبقاتی ضد کار مزدی خود را گم نموده اند، خیره شدن به ریشه واقعی معضلات یا سیه روزیهای خود را به بایگانی تاریخ داده اند. فروش قدرت پیکار طبقاتی را با فروش نیروی کار به هم آمیخته و جنگ طبقاتی را تعطیل کرده اند!! کارگران غالب کشورها همین وضع دارند. درایران شاهد میدانداری کم یا بیش بهتر کارگران هستیم. سیمای روز جنبش کارگری جهانی بدبختانه چنین است، اما یک چیز را، درک مادی تاریخ با خوانش رادیکال مارکسی را نباید از یاد برد. جنبش ها را اندیشه ها نمی سازند. کمونیسم لغو کار مزدی نیز جهاد اندیشمندان «مارکسیست – لنینیست» نیست. جنبشها از ژرفنای شرایط کار، استثمار و زندگی انسانها، از هستی اجتماعی استثمارشدگان می جوشد و طغیان می کند. کمونیسم مارکسی لغو کار مزدی هم خیزش آگاه، استخواندار، سازمان یافته و شورائی توده وسیع کارگری است که فشار استثمار، بی حقوقی، آزادی کشی و بربریت سرمایه داری آنها را مجبور به پیکار و خروش می کند. روزهائی از تاریخ سرمایه داری که در باره اش سخن می گوئیم امر شوریدن، اوجگیری، رادیکال شدن جنبش کارگری و جهتگیری این جنبش برای جستجوی راههای درست مبارزه طبقاتی، تسویه حساب با گمراه رفتن ها، تعیین تکلیف با رفرمیسم راست سندیکالیستی و رفرمیسم حزب ساز سکتاریستی، اتکاء به قدرت متحد شورائی ضد سرمایه داری خود و مانند اینها را به مسأله ای حیاتی و مماتی، به موضوع حاد و انفجاری طبقه کارگر جهانی مبدل ساخته است. این بحث نیازمند تشریح است، عصاره سخن عجالتا آنست که آگاهی، چاره اندیشی، رادیکالیسم طبقاتی، کمونیسم لغو کار مزدی، هیچ کدام از آسمان نمی جوشند، وحی، اشراق، کشف و ابداع اسوه های نام آور نیستند، از زمین زندگی توده کارگر طغیان می کنند و این زمین زندگی اینک بیش از هر زمان دیگر باردار و مهیای این زایشها است. وقتی از تیره و تار بودن چشم انداز تعیین تکلیف طبقه کارگر با وضعیت روز بحث می کنیم باید به باردار بودن این شرایط، به آنچه این اوضاع با خود حمل می کند نیز نظر اندازیم. این کار یا کندوکاو را باید با درک مادی مارکسی از تاریخ، پویه شکلگیری جنبش ها، آگاه شدن، سازمانیابی و قدرت یافتن طبقه کارگر انجام دهیم. پاسخ چه خواهد شد را نمی توان با پیشگوئی گفت اما چند چیز را می توان بسیار صریح تأکید کرد.
۱- سرمایه داری تهاجم هولوکاست گونه اش به زندگی توده کارگر را از همین حالا آغاز کرده و در ماهها و سالهای آتی بی سابقه ترین طوفانهای سلاخی معیشت، دارو، درمان، سرپناه و همه مایحتاج اولیه زیستی توده های کارگر را راه خواهد انداخت.
۲- طبقه کارگر در آستانه یک جنگ واقعی مرگ و زندگی است، اگر رادیکال و ضد سرمایه داری نجنگد، دچار وضعی دهها بار رقت بارتر از امروز خواهد شد. هیچ اغراق نیست اگر بگوئیم که صدها میلیون نفوس توده کارگر دنیا در میان موج گرسنگی، قحطی، بی داروئی و بی خانمانی مولود سرمایه به ورطه مرگ خواهند افتاد. بخشی از این طبقه در اروپای شمالی و اسکاندیناوی که تا امروز نانی یا حداقل درمانی داشته است قادر به حفط آن نخواهد شد،
۳- با تعویض رژیم ها، مطالبه کار، آویختن به دار قانون، پارلمان، حزبسازی، سندیکالیسم، اعتصابات و اعتراضات پراکنده، خواست بیمه بیکاری و درمان و نوع اینها هیچ مشکلی حل نمی گردد. بورژوازی پاسخی به این خواست ها نخواهد داد. هیچ راهی نیست جز آنکه یک قدرت سراسری شورائی ضد کار مزدی متشکل از همه آحاد توده های همزنجیر شد. با این قدرت علیه سرمایه داری جنگید، همه خواستها را بر بورژوازی تحمیل نمود. جنبش خود را رادیکال تر، سازمانیافته تر، آگاه تر، نیرومندترساخت و آماده جنگ آخر با نظام بردگی مزدی شد.
ناصر پایدار