لرزید
گرده ی کوه
در سینه ی جنگل
از انفجار حرص و آز
پرواز وحشت
پرندگان یورت آزاد شهر
آشفتگی خواب ذغال سنگ
نفیر اژدهای مرگ و نیستی
با دهانی آتشبار
زوزه ی تنوره ی کوه دیو سیاه
با چشمانی سرخ
—
در نوردیده شد
هستی دهها کارگر
دهها ببر مازندرانی
همان زندانیان
طول رنج
عرض دهشتِ
تونل تاریخ
—-
راستی
کارگر اخطار کرده بود
اما
سرمایه گوشش را
تبهکارانه
با دستان خست بسته بود
دیروز
خاتون آباد
فولاد لوشان و سلمان
امروز
پلاسکو و یورت آزادشهر
فردا…
در شهر فرنگ
نمایش گماشتگان زر و زور و زیور
از همه رنگ
با اشکهای تمساح
مست و ملنگ
طواف قائد اعظم
تقدیم به سلمان به مناسبت هشتمین سال
پرواز بی بازگشتش
هفدهم اردیبهشت نود و شش
منوچهر