بورژوازی ذاتاً بت ساز است. رابطه تولید سود رابطه بت سازی است. سرمایه خود بت بزرگ قهار، فرمانفرما، مظهر تمامی درندگی ها و فعال مایشاء دوران است. بنیاد هستی بورژوازی بر استثمار اکثریت بشر استوار است و این در حالی است که مشروعیت موجودیتش به دار آفرینش توهم و فریب و جهل آویخته است. این توهم و جهل که گویا نماینده کل جامعه و پاسدار منافع همگان است. بورژوازی می کوشد تا افکار، ایدآل ها، انتظارات و همه چیزش را از خود، از هستی مادی خویش و از مناسبات مسلط عصر جدا سازد تا آنها را لباس حقوق بشر و مصالح جمعی انسانها پوشاند. تا تمامی ناحقی ها، استثمارگری ها، بشرستیزی ها و سبعیت طبقاتی سرکش در آنها را اصول ماندگار انسانی و حقوق عالیه بشری جار زند. تا قباحت آلودگی ماهوی آنها به سود و تولید برای سود را استتار کند. تا از انسانیت و حقوق، و بخشش و رأفت و عدالت و برابری و قانون و اخلاق سخن راند بدون اینکه بار طبقاتی هولوکاست سالار پشت این الفاظ را باز گوید. گام بعدی بورژوازی آن است که این مفاهیم را به انسانهائی خاص، به شخصیت ها، فیلسوفان، صلح طلبان، انساندوستان، منجیان، فرزانگان و نوع این ها وصله پینه کند، فلاسفه، صالحان، ناجیان، سیاسیون و بشردوستانی که در زمره عاملان تحمیل توحش سرمایه داری بر توده های کارگرند و زیر بیرق عدالت، اخلاق، صلح، آزادی خواهی ایفای نقش می کنند. بورژوازی در هستی اجتماعی خود این گونه می کند، اما در قعر کار خود اسیر سهمگین ترین طوفان تناقض هاست. در بند بند این وارونه پردازی ها دم خروس از زیر عبایش نه فقط پیدا که تیغ زهرآگین درون چشم ساکنان دنیاست. ساقط نمودن اکثریت غالب سکنه کره ارض از هستی زیر فشار وحشیانه ترین شیوه های استثمار، جنایت آمیزترین نابرابری ها و قتل عام هر چه آزادی، عدالت و حقوق انسانی است، بازار عوامفریبی بورژوازی را به چوب حراج می گیرد. با این وجود سرمایه کار خود را می کند و اینکه سلاح باژگونه بافی هایش تا کجا کارگر افتد موضوعی است که در آرایش قوای پیکار میان دو طبقه اساسی دنیای روز پاسخ می گیرد.
بورژوازی در افریقای جنوبیِ دهه های پایان سده بیست، مثل تمامی دهه های دیگر این قرن در سایر مناطق دنیا، پیروز میدان کارزار شد. قبل از هر چیز جنگ طبقه کارگر با اساس بردگی مزدی را به برهوت جدال علیه نژادپرستی سوق داد. تبعیض نژادی در اینجا ساز و کار قدرت سرمایه برای تشدید هر چه موحش تر استثمار، ستمکشی، فرسودگی و استیصال توده های کارگر بود. درست همان گونه که زن کشی، قصاص، سنگسار یا کل سنن نبش قبر شده قرون وسطائی توسط دولت درنده جمهوری اسلامی سلاح کارساز سرمایه برای تحکیم پایه های قدرت خود و تار و مار جنبش کارگری ایران است. آپارتاید باید نابود می شد اما نابودی آپارتاید باید در میدان جنگ توده های کارگر علیه موجودیت سرمایه داری و علیه هستی اجتماعی طبقه ای جستجو می شد که تبعیض نژادی را به صورت سلاحی از هزاران سلاح ذخیره زرادخانه اش برای ماندگاری خود می خواست. طبقه کارگر افریقای جنوبی چنین نکرد و مثل همه همزنجیرانش در قرن بیستم گوش به فرمان مثلث شوم رفرمیسم راست اتحادیه ای، رفرمیسم چپ « کمونیسم» پوش اردوگاهی و بورژوازی دموکراسی جوی سیاه تمامی توان کارزار طبقاتی خود را در جار و جنجال آپارتاید ستیزی بورژوازی منحل ساخت. قدرت پیکار جنبش کارگری قدرت ابراز حیات کنگره ملی افریقا شد. در درون جامعه ای که پرولتاریا یکی از دو طبقه اساسی را تشکیل می داد و عظیم ترین نیروی متشکله هر اعتراض و جنبشی را پدید می آورد، مبارزه این طبقه علیه سرمایه داری تعطیل گردید، کارگران پذیرفتند که راستی، راستی آپارتاید پدیده ای جدا از سرمایه است و از این بدتر اینکه گویا ریشه واقعی تمامی فقر و فلاکت و سیه روزی های دامنگیرشان نه در قعر مناسبات بردگی مزدی بلکه در تبعیضات نژادی قرار دارد. این عوامفریبی ها و باژگونه سازی ها توسط هر سه ضلح پیوسته مثلت ارتجاع صورت گرفت اما کل مثلث به دار زعامت و رهبری « ماندلا» آویزان بود. جنبش کارگری رودزیا به «آ. ان. سی» قدرت داد و بورژوازی نژادپرست حاکم زیر ضربات کوبنده این قدرت واقع شد. جنگ برای مجرد بود و نبود آپارتاید جای جنگ طبقاتی را اشغال کرد. پرولتاریا جنگید اما نه در سنگر ضد سرمایه داری که در خاکریز سرمایه، نه برای محو بردگی مزدی که برای رهائی و ماندگارسازی و دادن توان حداکثر به سرمایه، با این خیال خام که سقوط آپاتاید دریچه آزادی را به روی او باز خواهد کرد!! و این خیال بسیار خام تر که گویا رفع تبعیض نژادی پلکان پیروزی های بعدی او خواهد بود!! بورژوازی اپوزیسون کل ظرفیت پیکار پرولتاریا را زرادخانه جنگی خود ساخت و این توان عظیم کارزار اجتماعی را علیه رقبای نژادپرست به کار گرفت. رژیم آپارتاید قادر به حفظ خود نبود، اما چه غم که شرکای « آپارتاید ستیز» طبقاتی را با بیشترین توان اجتماعی و جنگی، با لشکر عظیم پرولتاریای در صحنه، برای حفظ کیان سرمایه، برای دفاع از بند بند هستی سرمایه داری، برای تحکیم پایه های قدرت این نظام به طور کامل در کنار خود داشت. آپارتاید باید پس می رفت تا سرمایه داری با سرزندگی و توان استثمار هر چه هارتر توده های کارگر پای بر جا ماند. تا این کار زیر بیرق سقوط آپارتاید و پیروزی پرخروش « توده ها» انجام گیرد!! تا تمامی تریبون های سرمایه در سراسر جهان بانگ در دهند که جنبش ضد نژادپرستی افریقای جنوبی پیروز شد و پیروزی سترگ تاریخی سرمایه داری در این کشور را پیروزی کارگران جار زنند!!
آنچه در سالهای آخر قرن بیستم در جنوب افریقا روی داد این بود و « ماندلا» نماد خاص تمامی این وارونه نمائی ها گردید. القاء پیروزی بورژوازی زیر نام پیروزی پرولتاریا!!، القاء شکست فاجعه بار دومی زیر بیرق شکست تاریخی اولی!! وارونه کردن همه چیز به نفع سرمایه و به زیان توده های کارگر، لیست کردن همه این رویدادها زیر عنوان استقرار دموکراسی، آزادی، حقوق انسانی، برابری، عدالت و رفع تبعیض، بستن زنجیره تمامی این جعلیات و عوامفریبی ها به نام « ماندلا» راه افتادن ماندلا در سراسر جهان برای اعلام رخداد جنوب افریقا به صورت نماد عالی تحولات تاریخی رهاینده بشر و بالاخره به کرسی نشان کل این عوامفریبی ها علیه کمونیسم و جنبش سرمایه ستیز طبقه کارگر جهانی، فتح الفتوح واقعی بورژوازی جهانی شد. نظام سرمایه داری در سراسر قرن بیستم پیروز جنگها بود اما پیروزی این نوعی در کارنامه خود کم داشت. شکلی از پیروزی که همه بخش های بورژوازی آن را پیروزی بزرگ خود بینند و همه پرولتاریای روز کشورها نیز زبان به ستایش آن گشایند!! « ماندلا» برای بورژوازی مظهر این پیروزی به حساب می آمد و بورژوازی حق داشت و حق دارد که زمین و زمان را از نامش، آوازه اش، « بخشندگی» و «آزادگی» و « آزادیخواهی اش»!! مالامال سازد. دهه ۸۰ قرن بیستم دهه احتضار آپارتاید بود. بورژوازی نژادپرست رودزیا برای اینکه سرمایه داری را نجات دهد باید کنار می رفت. نمایندگان این بخش ارتجاع هار سرمایه وقتی که وضع را چنین دیدند مطابق معمول دست به دامن « آ، ان، سی» گردیدند اما کنگره ملی افریقا بت داشت. اپوزیسون های روز بورژوازی به اقتضای طبیعت طبقاتی خود همه کارهائی را که در شروع این نوشته کوتاه آوردیم انجام داده بودند. چشمداشت ها و منافع خویش را با انگ و رنگ منافع همگان در ذهن کارگران کشت کرده بودند، پرچم این باژگونگی بر خشت، خشت کنگره ملی افریقا باد می خورد، جنبش کارگری با فرمان بورژوازی کنگره نشین به چپ چپ و به راست راست می گردید، « ماندلا» عصاره کنگره و سمبل آرمان ها و رؤیاهای همه طواف کنندگان اعجاز کنگره تلقی می گردید. بورژوازی این کارها را انجام داده بود و اکنون، زمانی که ماندگاری سرمایه داری به رفتن آپارتاید موکول می شد ماندلا باید مانیفست سرای این رخداد می گردید. او ماههای آخر زندان را در ارتباط تنگاتنگ و در رایزنی های سرنوشت ساز تازریخی با سران آپارتاید سپری کرد. قول داد که برای ماندگاری سرمایه داری هر کاری انجام دهد، قول داد پیروزی سترگ بورژوازی را پیروزی جنبش سیاهان خواند، قول داد که کل توان خود را برای سودآوری هر چه عظیم تر سرمایه اجتماعی افریقای جنوبی، از جمله سرمایه های بزرگترین تراست های صنعتی و مالی بین المللی به کار اندازد، قول داد که بر جبین حاکمیت سرمایه داری گرد غم ننشیند، قول داد برای فراهمگری شرائط استثمار هر چه هارتر طبقه کارگر توسط تمامی سرمایه داران سفید و سیاه جانفشانی کند. قول داد که ارتش « آ، ان، سی» نیروی قهر و سرکوب کارگران شود. او همه این قول ها را داد و به جای آورد اما او باید برای بورژوازی کارهای عظیم تری انجام می داد. باید با اغتنام فرصت و بهره گیری از همه شرائط و امکانات کل این رویدادها را به عنوان پیروزی یک جنبش پرشکوه برابری طلب، عدالت جوی، انسان محور و آزادی خواه به شمار هر چه بیشتر کارگران افریقای جنوبی و هر کجای دیگر دنیا بقبولاند. باید آنچه را که سرمایه نیاز داشت لباس انسانیت، صلح، بخشش دشمن، ستیز با قهر و خشونت می پوشانید. ماندلا در این راه هر چه می توانست کوشید و بورژوازی جهانی حق دارد پاسدار کوشش هایش باشد.
فعالین جنبش لغو کار مزدی