وجود سرمایه خود مخوف ترین و خونبارترین شلاق ها بر هستی انسانی توده های کارگر است. دولت و نظم و حقوق و مدنیت و همه چیز سرمایه در هر هیأت و قواره نیز، شکل های متنوع نمایش ضرب و قدرت و فرود آمدن این شلاق هستند. با همه این ها، سرمایه تاریخاً در وسیع ترین قلمروهای استیلا و تسلط خود، برای چالش تناقضات سرکش لاینحل درونی، برای رفع و دفع خطر جنبش کارگری از سر خود، برای تضمین هر دقیقه ماندگاری خود، در مقابل طوفان قهر توده های ناراضی و عاصی کارگر، مجبور به نبش قبر تمامی افکار و ساز و برگ ها و شیوه ها و ایدئولوژی ها و ابزار و آلات توحش از قبرستان نظام های اختاپوسی پیشین بوده است. جمهوری اسلامی در این گذر از همان روز اول استقرار و حتی در کارکرد نیروهای متشکله خود، پیش از استقرار، درنده ترین نماد کاربرد تمامی شیوه های بربریت و سبعیت علیه طبقه کارگر بوده است. شلاق خوردن کارگران توسط دژخیمان اسلامی سرمایه هیچ تازگی ندارد. این کار از همان فردای به قدرت رسیدن این اختاپوس آغاز شد. کل زنانی که در این ۳۸ سال سنگسار شدند، کل انسانهایی که در این چند دهه، شلاق خوردند، اکثریت غالب آدم هایی که به دار آویزان گردیدند، تیرباران شدند، وحشیانه ترین شکنجه ها را تحمل کردند، زیر شکنجه ها جان دادند، بیشترین شمار اینان برخاستگان شرائط کار و استثمار و زندگی و پیکار توده های کارگر بودند. رژیم اسلامی کارش اعمال این توحش ها و سبعیت ها و انسان کشی ها علیه کارگران با هدف حفظ بردگی مزدی است. اما کل این ها، این واقعیت ها، این کارنامه پلشت بشرستزی ها، پاسخ واقعی سؤال ما نیست. پاسخ های بسیار درست و اساسی دیگر هم، جواب اصلی نیستند. مثل روز روشن است که سرمایه داری ایران در مرگبارترین گرداب های بحران دور خود می پیچد و هیچ راهی به خروج ندارد. توده های کارگر در سراسر کشور یا بیکارند، یا در آستانه بیکار شدن هستند، اگر هم کار می کنند غرق در گرسنگی و فقرند، بی خانمان و آواره اند، قوت لایموت و لباس و محل بیتوته ندارند. زیر فشار همه این دردها و رنجها اعتراض می کنند، رژیم درنده و اختاپوسی و قتل عام سالار جمهوری اسلامی قادر به گشایش هیچ گرهی از کار آنها نیست. حاضر به پرداخت مزدهای معوقه چندین ماهه و چند ساله انها نمی باشد، تنها راه را کشتار و شکنجه و زدن شلاق می بیند. همه این ها درست ترین جواب ها هستند اما باز هم پاسخ واقعی سؤال بالا نیستند. باید به سراغ جواب اصلی رفت.
کارگران معدن آق دره و هم زنجیران دیگر آنها در جاهای دیگر شلاق می خورند، زیرا که در مقابل شلاق خوردن همدیگر راه تسلیم و مماشات و سکوت پیش گرفته اند. زیرا دست به کار بسیج قدرت عظیم تاریخساز خود در مقابل قدرت قهر پوشالی و رو به فنای سرمایه داری نیستند. زیرا آهنگ سازمانیابی قدرت خویش و به صف نمودن این قدرت رهائی آفرین تاریخی را نمی کنند. زیرا به فکر بازشناسی و درک عظمت این قدرت نمی باشند. زیرا به نقش خویش، به آنچه از دستشان ساخته است، به توان پیکار طبقه خود، به هیچ کدام این ها اندیشه نمی نمایند. زیرا نگاه نمی کنند که خالقان کل سرمایه های دنیا و آفریدگاران واقعی هست و نیست کل سرمایه داران و دولت ها و قدرت ها هستند و چون چنین هستند می توانند و بسیار خوب هم می توانند که بنیاد هستی سرمایه و حاکمیت سرمایه داری و اختاپوسی ترین دولت ها را در هم کوبند.
کارگران شلاق می خورند زیرا میلیون ها جوان درس خوانده و دانشگاهی برخاسته از درون خانه های آنها و از بطن و متن شرایط کار و استثمار و زندگی آن ها، در نهایت زبونی و بی شرمی و خفت به رفسنجانی ها دخیل می بندند. پشت سر روحانی ها به صف می گردند، وقتی که دست به اعتراض می زنند، شرم آورترین و وقیح ترین سناریوها را بازی می کنند. در خیابان ها راه می افتند و فریاد «یا حسین، میرحسین»!!! و « رأی من چه شد»!!! سر می دهند!!! پیروزی خود را جا به جائی این جلاد حمام خون سالار با جلاد دیگر همتا و شریک او می بینند. نشاندن یک مزدور عوامفریب دژخیم سرمایه به جای مزدور کثیف دیگر را فتح الفتوح جنبش خود اعلام می دارند.
رمز واقعی شلاق خوردن کارگران در اینجاها قرار دارد. وقتی که دهها میلیون کارگر ایرانی صدای تازیانه های قهر ارتجاع هار دینی بورژوازی بر گرده هم زنجیران خود را می شنوند و به خیابان نمی ریزند. وقتی که دهها میلیون کارگر صدای ضجه و ناله این هم زنجیران در زیر شلاق های سبعانه جمهوری اسلامی را گوش می دهند و همچنان بر سرعت کار خود برای تولید سرمایه های بیشتر و تحویل سودهای نجومی افزون تر به سرمایه داران می افزایند، وقتی که هیچ کارگر فرانسوی فریاد اعتراض به تازیانه خوردن هم زنجیر ایرانی خود را مکمل شعارهای روز جنبش خود نمی سازد. وقتی کارگر آلمانی و امریکائی و سوئدی و انگلیسی و چینی در مقابل این بربریت ها سکوت می کنند. وقتی که نسل درس خوانده و دانشگاهی روز طبقه کارگر تمامی فکر و ذکرش را رهایی میرحسین از حصر!!! و صدرنشینی رفسنجائی در این و آن نهاد قدرت سرمایه می بیند، وقتی که وضع جنبش کارگری ایران و جهان چنین است. چه دلیلی دارد که جمهوری اسلامی و دولت درنده دینی بورژوازی ساز و کار شلاق زدن کارگران با هدف چالش پیکار آن ها را تعطیل کند!!!. راه انداختن کمپین های ضد شلاق بسیار خوب است. در ضرورت انباشتن شبکه های اجتماعی از افشاگری علیه رژیم ددمنش اسلامی بورژوازی هم جای شکی نیست. همه این کارها را باید کرد اما این ها نه علاج درد که فقط نوعی «ادای تکلیف» است. هیچ راهی نیست جز اینکه توده های وسیع کارگر به میدان آیند. متحد شوند، شورائی و ضد سرمایه داری متشکل گردند، خود را یک قدرت سازمان یافته شورائی سازند. با این قدرت در مقابل سرمایه صف بندند. این قدرت را علیه سرمایه و برای نابودی سرمایه داری اعمال کنند. این تنها راه است. این راه رفتنی است. هر مبارزه روز ما باید گامی در راستای هموارسازی راه حصول این هدف باشد. در غیر این صورت نه مبارزه که بدیل آفرینی برای مبارزه واقعی ضد سرمایه داری است.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
ژوئن ۲۰۱۶