۱/۱پنجمین’
بخش هفتم_جوامع پیشا سرمایه دارای استعماری
_قسمت پنجم ,روسیه,لهستان ,۰۰۰
بادرود به شما دوستان کارگر
روسیه
_ درباره ی روسیه وساختار پیشا سرمایه داری آن بایدگفت ,دارای آنچنان اهمیتی نزد مارکس و انگلس بود,که مارکس در دههی ۱۸۷۰ به فرا گیری زبان روسی پرداخته ودر این راستا,دست به مطالعات گسترده میزند۰ آنهم بر پایه ی مدارک رسمی وکتاب های مختلف۰اندرسن ,همان منبع
_ روندشکل گیری نظام استبدادی در روسیه ۰۰۰
_مارکس درکتاب ”دیباچه ای بر تاریخ روسیه”,فصل های پنجم و ششم,به نقد نظرات ”شلو تسر”و”فالمیرا”می پردازد۰ایندوبه ”نقش روریگ ها وآغازسیاست روسیه از سده ی نهم تا یازدهم”اشاره کرده بودند۰ مارکس میگوید”از ویژگی اسلاوها اینکه,تقریبا همه جا خود را محدود به درون بوم کرده وسواحل را به اقوام غیراسلاو می سپردند” ۰به این صورتیکه،ا قوام قینو و تاتار,ساحل دریای سیاه ,لیتوانی ها,فنلاندی ها,سواحل دریای بالتیک وسفید را در تصرف داشتند هر جا که اسلاو ها به ساحل ,مانند دریای آدریاتیک و بخش هایی از دریای بالتیک دست یافته,خیلی زود به حاکمیت اقوام بیگانه سر تسلیم فرود میآوردند وقوم روس در این ”سرنوشت مشترک نژاداسلاو، سهیم بود”
_مارکس درکتاب ‘دیباچه ای برتاریخ۰۰۰”به نبرد اولگ _oleg_مهین دوک ”کیف” و پیروزیش بر بیزانس پایتخت روم شرقی,خراج گرفتن ”ایگور”جانشین ”اولگ”,وبستن معاهده ی تجاری پس از دو لشکرکشی به بیزانس اشاره میکند۰ همچنین به نفوذ ‘سویاتوسلاو’فرزند ”ایگور”مهین دوک کیف و افزایش نفوذ ش در اروپا به معنای خراجگزاری یونان,همچنین از روی کار آمدن ”اولگ” فرزند ”سویاتوسلاو”که با کشتن برادرش بقدرت رسیده و یگانه فرمانرواشده و سلطه ی فاتحان شمالی را با خود کامگی دین سالارانه سلطنتی بیزانس بهم پیوند میزند,مینویسد۰
_مارکس از”دوره گوتیک که فقط به عنوان یک فصل از فتوحات نورمن ها را تشکیل داده در روسیه نام میبرد”همچنین با اشاره به نقش زمینه سازی امپراتوری شار لمانی دراروپا ,میگوید”همانگونه که پیش درآمد شکل گیری فرانسه ,لتونی ,آلمان و ایتالیای مدرن شده حکومت ”روریگ ها را نیز مقدم بر بنیانگذاری لهستان,لتونی,
مهاجرنشین های بالتیک وخود مسکوا ”دانسته میگوید” در روسیه ی نورمانی همچون فرانسه,زمانی فرا رسید که سر کردگان ,زیر دستان مهار نشدنی و سیری ناپذیرشان را تنها برای خلاصی از شرشان ,رهسپار ایلغارهای جدید کردند ۰ جنگ آوری و سازماندهی فتوحات در میان ”روریگهای”اولیه,به هیچ روی با دیگر” نورمن ها’در باقی اروپاتفاوتی ندارد”۰دیباچه ای برتاریخ روسیه
_مارکس این”تغییروجابجایی را در پایتخت مسکوبه ”نووگورود”,کیف,بلغارستان,
نشانگرنگاه به روسیه به عنوان ایستگاه گذری جهت رسیدن به قلمروهای جنوب”دانسته وباظهور مغولان و تاتارها میگوید”گهواره ی مسکو ,نه درشکوه زمخت دوره نورمانی ,بلکه در فضولات خونین بردگی مغول قرار دارد و روسیه ی مدرن ,چیزی جز استحاله ی مسکو نیست” چرا?زیرا”یوغ بردگی مغول ها برگردن خاندان روسی بیش از دو سده _۱۲۳۷,۱۴۶۲_قرار داشت ,که در نهایت حقارت وتحقیر در سایه ی سیاست شوم زمین های سوخته بصورت شبحی وحشتناک بر روسیه حکم میراند وشیره مردم را که قربانی آن شده بودند می مکید’۰( ۰MECW 15,77)
_امیران روسی و رسیدن به منصب” مهین دوکی”
این مقام را تاتارها,بااستفاده از نوکر صفتی امیران روسی و دامن زدن به اختلافات درونی و جدال هایشان بدانها داده و درنتیجه حلقه ی تحقیر وبندگی بر روسیه را حفظ میکردند۰سرانجام تاج”مهین دوکی ” را دودمان مسکویی ,توسط ”یوری”برادر بزرگ ”ایوان کالیتا”در سال ‘ ۱۳۲۸ ‘ نه ازطریق نبردی شرافتمندانه بلکه از طریق افترا همراه با جنگ از چنگ خاندان ”تور”_Tver_ از زیر پاهای” ازبک خان”بدست آوردند.
_”ایوان کالیتا” ,۱۳۲۸_۱۳۴۰,و” ایوان سوم” ،۱۴۶۲_۱۵۰۵,معروف به کبیر’تصرف کننده ,کازان و آسترا خان ,اینان خودشان ”مظهر بر کشیده توسط قدرت تاتار ها مسکوی به استقلال رسیده پس از نابودی تاتار ها ” بودند ۰
_ایوان کا لیتا,سیاستی بجز تملق ومجیز گویی وپاچه خواری خان,نداشته وآلت دست وی بوده ودر نقش عاشق شاهدخت مغول ,مجری سیاستها و فرمانهای بی رحمانه همراه با اردو کشی های خان تا تار بود ۰ وی از طریق توطئه ,خبر چینی و افشا گری وخدمتگزاری به خان ,توانست عامل مالیات بگیری تمامی امیر نشینان پراکنده ی روسی شود۰وی با بهانه های بنی اسرائیلی از این خوان یغما ,برای خود درآمد بوجود آورد۰ همچنین با پرداخت رشوه به پسر اسقف ,مقر اسقف نشین خود را از ”ولادیمیر” به مسکو انتقال داده ,قدرت کلیسا وسلطنت را بهم بپیوندید ۰ از کارهای شریرانه ”ایوان”پرداختن رشوه به بویر ها_قشر اشرافی از سرسپردگان اسکاندیناوی _برای خیانت کردن شاهزادگان رقیب به سرورانشان بود۰وی تاتارهای مسلمان,کلیسای ارتدکس یونانی
بویرهاو
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۴۸]
امیران تیولدار را متحد کرده و با منافعی مشترک برای ”جنگی مقدس”با خطرناکترین آنان _امیر، تور,Tever _برانگیزد و بانفوذ ورشوه نیرنگ ”خان” تاتار را ترغیب وقانع به قتل رقبای خویشاوند خونی اش کرد۰ دیباچه ای برتا ریخ روسیه
_مارکس می گوید:
” ایوان سوم”ابتدای حکومتش,۱۴۶۲_۱۵۰۵,خراجگزار تاتارها بوده ودر ضمن امیران تیولدار با وی سر جنگ داشتند۰ همزمان نووگورود_رهبر جمهوری های روسی_فرمان میراند ۰ لهستان ولیتوانی در اندیشهی تسخیر مسکو بودند,شوالیه های لتونی _توتونی_هنوز خلع سلاح نشده بودند ۰ ایوان, مسکو را از یوغ تاتارها آزاد کرد”۰ چگونه? ” نه با نبردی شرافتمندانه بلکه دزدانه خود را بیرون کشید”۰”در این زمان غول تا تار نفس های آخر را میکشید”۰ دراینجا مارکس با جمله ای معترضانه ادامه میدهد”منش هر قومی با آزادیش از یوغ بیگانه رشد میکندبه نظر میرسد منش مسکو در دست ایوان به تحلیل ر فته باشد”که” تنها قیاس در این مورد نبرد اسپانیا علیه اعراب وستیز مسکو با تاتارها میباشد”۰ دیباچه ای بر تاریخ روسیه
_اما کنشها و ترکیب اثرگذاری تغییرات درونی و بیرونی دیگری از خدعه و نیرنگ,در بستر و فضای جغرافیای انسانی و سیاسی منجر به خروج بتدریج غولی ارتجاعی استبدادی بنام امپرا توری روسیه گردید۰
_ازجمله این رویدادها,ظهور ناگهانی ،تیمور لنگ ,برآمدن قزاق ها , خصومت تاتارهای کریمه,ادامه ی سیاست های ”ایوان کالیتا” باا ستفاده از زنجیر تاتارها وقدرت کلیسای ارتدکس یونانی و پرداخت رشوه و فریب خان ,به اهداف خودبرسد۰
_”ایوان”زمانیکه، خان مغول, طبل جنگ را بصدا درمیآورد,تنها در اثر مداخله ی تاتارهای کریمه _متحدانش_نجات یافت۰ در اردوی دوم ”زرین” با جمع آوری لشکر بیشمار و شایعه درموردی بزرگی لشکرش تاتارها را ، از حمله باز داشت۰ درتهاجم سوم به مسکو تا آستانه شکست وسقوط پیش رفته که با حمله ی’ خان کریمه’ به پایتخت’ اردوی زرین’ جان سالم بدر برد ۰سپاهیان ”اردوی زرین” در بازگشت توسط ‘قزاقها”و ”تاتارهای” نووگرای ,منهدم شدند ۰ درنهایت ”ایوان”پس از سقوط” کازان ”_پایتخت اردوی زرین در حاشیه ی دریای خزر_ با استفاده از امیران تیولدار و” بویرها”حمله بر ضد جمهوری های آزاد روسی با بهره ازکینه ی کور شان علیه دموکراسی,با ایجاد رعب و وحشت محاصره ,ویرانی و آتش پیرامون” نووگورود” آنرا تسلیم ومانند سایر جمهوری های روسیه به بردگی کشاند۰ مارکس با طنزی تلخ در این مورد میگوید”نووگورود و اقمارش ,رقصی را آغاز کردند که جمهوری قزاق آنرا ادامه ولهستان به آن پایان بخشید”در پایان سالها ی حکومت ”ایوان ”آتش بیار درگیریهای داخلی لیتوانی ولهستان شده بود و بر تختی مستقل مستقر,درکنارش,دختر آخرین قیصر بیزانس,کازان زیرپاهایش وبازمانده ی اردوی زرین,فوج وار شتابان بسوی دربارش,نورو گورود و سایر جمهوریهای روسیه فرمانبردارش,شوالیه های لتونی مقهور ,لیتوانی ناتوان وپادشا هش بازیچه دستان ایوان و۰۰” بود۰ دیباچه ای بر تاریخ روسیه
_درمقابل ”اروپای متحیر,که در ابتدا ی حکومت ایوان اطلاع اندکی از وجود مسکو داشت که در میان تاتارها و لیتوانی محصور بود,ازپیدایش ناگهانی حکومت عظیمی در مرزهای شرقی اش”مبهوت” و” حیران”و ”متحیر”ماند” و :-)’سلطانبایزید ,که اروپا در برابرش می لرزید با گوشهایش شنید که چگونه _ایوان سوم_چنین قدرتی بهم زد”۰
_پطر کبیر_سیاست روسیه ی مدرن در امتداد سیاست های رذیلانه نه و سخیف” ایوان ” سوم توسط پتر کبیر ادامه یافت۰ ابتدا به ساکن،”پتر کبیر” تمامی سنتهای نژاد اسلاو را زیر پا گذاشت_سیاست محدود درون بومی _وی جنگ را با طرح، روسیه به آب نیاز دارد، آغاز کرد۰
_ ”پتر” ابتدابه جنگ عثمانی ,فتح دریای آزوف ,نبرد با سوئد ,تصرف دریای بالتیک ,در نبرد دوم باعثمانی، بدنبال تسخیر دریای سیاه و دست اندازی فریبکارانه به ایران ,اشغال دریای کاسپین”پرداخت۰
_ در ادامه ”پایتخت خود را به پترز بورگ_ساحل دریای بالتیک منتقل، سپس به تسخیر فنلاند پرداخت۰ در این میان ” روسیه به سرزمین. ”پان اسلاوی ” تبدیل شد ۰ ”پتر” در اندیشه ی نفوذ به غرب بود، که فتح ”ایالات دریای بالتیک” ابزار لازم را فراهم میکرد”در این رابطه ”جنگ بیست ویک ساله با سوئد,نقطه ی گرهی تمامی شاهکارش ,یعنی ، تصرف سواحل بالتیک بود” ‘نخستین جنگ” پتر کبیر” با عثمانی پیش درآمد نبرد باسوئد وپیکار دوم با عثمانی یک میان پرده و جنگ ایران ،فقط یک ‘پی گفتار’ را تشکیل میداد” در این راستا ”روسیه از یک کشور،درو ن بومی آسیایی، به یک قدرت دریایی مسلط بر دریای بالتیک بدل ”میگردد۰
_در مورد نقش انگلستان ، سوال مارکس جالب ست”آیا انگلستان دارای بزرگترین نیروی دریایی آنزمان_نیروی دریایی درمدخل دریای بالتیک بانقش بالاترین داور از سده ی هفدهم_دستی بر آتش جنگ بین روسیه وسویدداشته؟ پ
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۴۸]
شتیبان یا مانع نقشه های پتر کبیر نبوده؟ و یا در طول جنگ بین روسیه و سوید ,نقش شاهین ترازو را نداشته؟ چرا؟ چون ” تمام توان خود را برای نجات سوید بکار نگرفته”؟ ” با اطمینان میتوان گفت که تمام ابزار. های تحت اختیارش را بکارگرفت. تا به مسکو ی ها کمک کند?
اما انگلستان _ در آنچه که معمولا تاریخ نامیده میشود_به ندرت در صحنه ی این درام بزرگ ظاهر میشود !بیشتر به منزله ی تماشاگر تا بازیگر نمایانده میشود”۰ فراموش نکنیم درزمان پتر کبیر ,هزینه های جنگی از طریق مالیات از رعیت ها تامین میشد,به گونهای که ۸۲ درصد درآمد کشور صرف اهداف جنگی میشد۰ دیباچه ای بر تاریخ روسیه
_
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۴۹]
پانج/۲ ,, اما درمورد ساختار پیشا سرمایه داری روسیه ,
_”موریس داب” میگوید ”در سده های ,یازده و دوازده ,سه نوع زارع در منطقه ”کیف”وجود داشتند که به زراعت بر روی زمین املاک شاهزادگان، بویرها، مشغول بودند
۱_بردگان مستقر روی زمین بنام ”خلوپی”ها ۲_دهقانان بظاهر آزاد بنام ”زاکوپی”که فاقد ابزار و وسیله کار _گاو آهن ,شن کش وحتا اسب_بوده,مجبور بکار با ابزارهای ارباب به دلیل دیون خود بودند ۳_دهقانان نیمه آزاد که مالک زمین شخصی خود و وسایل کشت وزرع بودند۰ اینان برای در امان ماندن خویش تابع وخراجگزار و وابسته به یک ارباب بودند۰درضمن مالیاتهای خود را به صورت جنسی به ارباب میپرداختند ۰ این دهقانان را ”اسمردی ”مینمایدند ۰انقیاد اسمردی ها ,گویا از قرن دهم آغاز شد۰ یک قرن بعد بیشتر آنها به موقعیت اقتصادی ”خلوپی ”ها نزدیک میشوند با این تفاوت که برخی از ”اسمردی”ها میتوانستند به نوبه ،خود، مالک چند خلوپی دیگر باشند ۰موریس داب ,انحطاط فیودالیسم در اروپا
_در دوران عظمت کیف و تسلط وی بر” اوکا” و ”ولگا”_مسکوا_روابط حاکم فیمابین ,به
نظر ,به نوعی خراجگزاری ,نزدیک بود ۰ آنهم به بهانه ی ” ساکن شدن بدون اجازه ” بر روی زمینهای موسوم به ”چرنز یوم”یا زمینهای سیاه,بوده ست ۰در این میان ,برخی شاهزادگان و واسال ها اجازه یافتند به انقیاد دهقانان بپر دازند واز آنان مالیاتهای جنسی _اوبروک_ را یا بصورت مالیات ثابت یا بصورت سهم بری، بخشی از محصول دهقان، دریافت کنند۰ داب ,همان منبع
_همچنین در این هنگام ”شاهزادگان و بویر های روسی و ”صومعه ها ودیرهای”ارتدکس روسیه ,دارای املا ک وسیعی بودند که ”خلوپی”های متعددی روی آنها کار میکردند۰ آنان” اضافه محصول”کار خود به صورت اجباری _بارشینا_به اربابان میدادند۰ البته با پیشی گرفتن نیاز های مصرفی اربابان و مالکان زمین _شاهزادگان ,بویرهای روسی,
اسقف ها,کشیشها و۰۰۰ وضعیت تغییر یافت۰ داب ,همان منبع
_در این مورد”آ,اک,مورخ فرانسوی ”مینویسد”دستیابی به نیروی کافی زراعی در قرون وسطای روسیه برای اربابان ثروتمند ,دغدغه ای دایمی بود ۰۰۰وآنرا یکی از پدیده های اساسی تکامل اجتماعی این دوران میداند”۰ تاریخ قرون وسطای روسیه,داب,
همان منبع / داب,این پدیده را آغاز نظام سرواژ ,بین سده های چهارده وشانزده,و
کار اجباری دهقانان بروی زمین در روسیه میداند ۰ و ردپای آنرا در خاطرات مورخ آلمانی دوران سلطنت ”ایوان سوم”در روسیه جستجو میکند که گفته”دهقانانی که بر روی املاک موقوفه ی کلیساها کار میکنند که _خواستار ۶ روزکار درهفته ویک روز استراحت هستند۰۰۰”قابل ذکر ست که در ادامه داب میگوید”در قیاس با کشورهای اروپایی حتا درقرن شانزده نمیتوان از یک نظام سرواژ کامل در روسیه سخن به میان آورد” ”زیرا بیشتر مالیاتها در این دوران بصورت جنسی یا نقدی _اوبروک_مقداری بصورت بیگاری _بارشینا_پرداخت میشد ”۰ داب ,همان منبع
_آنچه از قول ” تحلیل ”موریس داب ”متوجه میشویم اینکه,پا گرفتن نظامی ناکامل از سرواژ آنهم _درمقایسه با ”سیستم سرواژ ”اروپا ی غربی_ در روسیه ، اواخر قرن شانزده ,میباشد۰دلایل ”داب ” در این باره این ست ،که” زمانیکه رشدی سریع توسط پرداخت از طریق ‘کار بیگاری’به جای مالیاتها ی نقدی مشاهده میشود_ دلایل توقف این رشد،که ناشی از بحرانهای اقتصادی نظام سرواژ _ ومهاجرت دسته جمعی دهقانان به علت کار باشکنجه دایمی بر روی زمینهای اربابان و در نتیجه ی وقوع ،جنگها و قحطی ها و مبارزات بی امان دهقانان برای دست یافتن به زمینهای سرحدات آزاد جنوب روسیه بود وموجب کاهش شدید جمعیت بوده ست۰ بگونه ای که بین (۵۰ تا ۹۰) در صدزمینهای
کشاورزی در بسیاری مناطق ، متروک ماندند۰”۰ داب ,همان منبع
_درطول این دوران ,در بیشتر مناطق مرکزی روسیه حدود ده درصد دهقانان ,روی املاک اربابی کار میکردند۰ در برخی مناطق استپ نشین مانند”اورال”این نسبت بیش از پنجاه درصد میشد۰ دربقیه مناطق ,مالیات ,بصورت یک سیستم بینابینی _نقدی,جنسی_می پرداختند۰ لطفا به گزارش ”گیلز فلچر” توجه فرمایید ”بسیاری از دهات وشهرهاو حدود آنها که به نیم تا یک مایل میرسد,همه نامسکون هستند۰۰۰۰مردم به دلیل وضع مالیاتهای فوقالعاده وتحمیلات مداوم ,از هرسو پراکنده شده اند؟۰۰بنا بر این در راه مسکو بین ”والو گدا”و”یاروسلاول” حداقل پنجاه دهکده خالی ازسکنه مشاهده شده ست۰۰۰”۰ گیلز فلچر,سفیر ملکه الیزابت سال۱۵۸۸,ثروتهای عمومی۰ داب,همان منبع ۰
_کمبود نیروی کار درایالت مسکو ,نیمه اول قرن هفدهم به زوال املاک خالصه اربابی و ازبین رفتن سیستم ”کار بیگاری”منجر شد,بگونه ای که اربابان زمین دست به دامن مذهب شدند۰ ”بدینوسیله روبنای نظام سرواژ به حد کمال خود دست یافت ”۰ /و,کلوشوسکی_تاریخ روسیه,جلد سوم/ داب, همان منبع
_در قرن هجدهم _دوران’پتر ‘ و’کاترین’ _ع
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۴۹]
صربنیانگذاری روسیه ی نوین,ماشاهد ورود گروهها و دسته های دهقانان به کار در معادن و مانو فاکتورهای جدیدهستیم و به همین دلیل شاهد تمایلاتی در کشاورزی مبنی بر سیستم ”تولید شخصی” پرداخت مالیات ,جایگزین سیستم کشت مجانی مزارع اربابان هستیم ۰ همینطور در کنار سیستم پرداخت پولی,سیستم زراعت بیگاری ,دهقانان را ناچار به پرداخت مالیاتهای جنسی
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۰]
پنج/۳_از محصولات خودنظیر”تخم مرغ” ”ماکیان” ”گوشت” ”پارچه های دست بافت خانگی ” در دهه های /۱۷۶۰_۱۷۹۰ /را شاهدیم۰ درضمن نوعی بازار تکامل نیافته محلی نیز جهت نقد شوندگی محصولات دهقانان وجود داشت ۰ داب,همان منبع
_داب,درادامه تحلیل خود ,به قرن نوزده میپردازد که”در قرن نوزده _زمان جدی شدن رهایی سرفها_ خدمات بیگاری تقریبا جایگزین هرنوع سیستم تولید ‘ارزش اضافی’دهقانی گردید۰ مخصوصا در مناطق استپ نشین و ظاهرا علت آن توسعه یافتن بازار غلات ورشد صادرات آن بوده ست ۰ در زمان’ آزادی سرفها’ حدود دوسوم دهقانان در املاک خصوصی در مناطق استپ نشین کار میکردند که ‘ارزش اضافی ‘ خود را بصورت ”بیگاری ” میپرداختند۰ بایدگفت مالکان زمین ها نه تنها با طرح امپراتور یعنی آزاد سازی سرفها ,مخالفت نکردند بلکه تایید هم کردند ۰ چرا؟ زیرا,سرفها بدلیل ناچیزی داراییشان ، قادر به تامین معاش خود و خانواده شان نبودند۰ از اینرو بناچار نیروی کار شبه رایگان خود را، در اختیاراربابان بزرگ املاک، قرار می دادند که میتوانست جانشین نیروی بیگاری سنتی گذشته گردد ۰ /منابع ‘داب ‘ دراین مورد ,ج,ت,راابینسون ,سلطه ی نظام کهن برکشاورزی روسیه _ و، کلو شو سکیوسایر منابع ۰۰ ذکر شده در نقل قول های ذکرشده در این کتاب میباشد که میتوان مراجعه نمود/
_در مورد سیستم سرواژ در روسیه تا اینجا متوجه شدیم که داب باتکیه برمستنداتی و باعینک نویسنده گان سرمایه داری درتلاشی الگو بردارانه از سرفداری فئودالیسم غربی
با تذکر اینکه صورت تکامل نیافته ”سرواژ”در روسیه ی قرن هفدهم , به قیاس آن با”نمونه ی اروپایی” پرداخته وبدون توجه به تذکر ‘مارکس ‘ به کوالفسکی درمورد ”ویژگی های فئودالیسم ” _ که ما در بخش هفتم، قسمت دوم، بدان پرداختیم _و مراحل تکوین و بحران ساختاری آن ، پدیده ی سرفداری حتاصورت و محتوای ناکامل آنرا در روسیه ،در ردیف مباحث ”انحطاط فئودالیسم ” گذارده و کوچکترین اشاره ای به شیوه تولید آسیایی و مساله ی مهم موجود درجامعه ی پیشا سرمایه ی ,روسیه, یعنی سهم ونقش کمونته های روسی یعنی ,_ابشچنا ,میر_ نکرده ست ! چرا؟ لابد مهم نبود! و وی نیز همانند سایر محققان سرمایه داری بسنده به تیوری تکراستایی تکامل تاریخ داشته !!ویا۰۰۰
_مارکس درمورد ”لغو سرفدا ری”در روسیه,درمقاله ای در ”تریبون”,( ۱۹اکتبر۱۸۵۸)
,مینویسد”اشرافیت زمین دار مشتاق طرحهای لغو سرفداری ‘الکساندر دوم’ نیست ویاد آوری میکند,که لغو سرفداری در پروس فقط در جنگهای ناپلیونی رخ داد۰حتا, حل وفصل به گونهای بود که می بایست بار دیگر در ‘۱۸۴۸’ از نو حل میشد اگرچه شکل این موضوع تغییر کرده ست اما هنوز هم باید با انقلابی که در پیش ست حل وفصل شود”و بیادمیآورد که,چگونه دردوران حکومت” تزار الکساندر اول’ ‘(۱۸۲۵_ ۱۸۰۱) نیکلای اول(۱۸۲۵_۱۸۵۵) موضوع رهایی سرفها’نه به انگیزه های انسانی بلکه به دلایل صرفا دولتی، مطرح شده نیکلای اول در(۱۸۴۹_۱۸۴۸) چنان از انقلاب در اروپا وحشت کرده بود،که به ‘طرح های پیشین خود برای رهایی سرف ها ‘پشت کرد وبه استاد بیمناک محافظه کسماری تبدیل شد” ۰(MECW ,16,52 ), اندرسن ,همان منبع
_اواخر دههی’ ۱۸۵۰’ تزار جدید ”الکساندر دوم” با موقعیت متفاوتی روبرو شد۰ به گفته ی مارکس”جنگی که از پدرش به او ارث رسیده بود قربانی های عظیمی را بر مردم عادی روسیه تحمیل کرده بود ۰۰۰علاوه بر این ,دست کم در چشم سرفها _ که گمان نمی رود در رازهای دیپلماسی خبره باشند_این جنگ به خفت وخواری وشکست انجامید۰ شروع حکومت جدید با شکست وخواری ,که هر دوی آنها به نقض وعدههایی همراه بودکه در زمان جنگ به روستاییا ن داده شده بود ,عملی بیش از حد مخاطره آمیز حتا برای یک تزار بود”(MECW ,52_53) ,اندرسن,همان منبع
_درحالیکه نجبا در کشوری استبداد زده مانند روسیه ,جرات کرده بودند به این موضوع با اشتیاق برخورد نکنند۰ در ادامه مارکس به درک اغراق آمیز دهقانان از وعده های تزار,بی طاقت از کندی شیوههای اربابان ,که ، به آتش زدن املاک می پرداختند۰ آن عمل را ناشی از پریشانی و اضطرابشان میدانست وهشدار میدهدکه ”برداشت اشتباه نشود” زیرا”در گذشته ,در روسیه ی کبیر و درایالات سابق لهستان نیز شورشهایی همراه با فجایع ”سابقه دارد ۰ بگونه ای که ”منجر به فرار نجبا از ده به شهر شد که”در پناه دیوارها پیادگان ها ,بردگان خشمگین خود را به جنگ فرا خوانده اند”در چنین موقعیتی الکساندر بهتر دید ”چیزی شبیه” مجمع نجبا ”را فرا خواند۰ اگر” این دعوت شکل یک آغاز گاه تاریخ روسیه را بخود بگیرد چه اتفاقی خواهد افتاد؟” البته ”اگر نجبا به عنوان شرط اول برای هر امتیاز ی,بر رهایی خود پا فشاری کنند چه ا تفاقی خواهد افتد؟” پاسخ مالکان ”طفره رفتن ”بعلاوه ی درخواست تشکیل ” پارلمانی از نجبا”بود۰ تزار بین فشارهای وارده، از سوی دهقانان و مالکان ,نوسان میکند,
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۰]
آنهم با سابقه ی نقض وعدههای پیشین تزارها برای آزادی سرف ها ,به ویژه رفتار نیکلای اول پس از (۱۸۴۸)
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
آوا:-) و
پنج/۴’_مارکس ,ازفراگیری شورشهای سرفها علیه مالکان ومباشران ,ازسال ”۱۸۴۸” به بعد خبر میدهد,که درجریان جنگ کریمه ”این شورش ها افزایش چشمگیری یافت”۰
_مطلب دیگر اشاره ی مارکس به کمون سنتی دهکده روسی _ابشچنا ,میر , Obshchina,Mir_تحت برنامههای تزار روس چه برسرشان میآید ۰ دراین مورد میگوید”دهقانان به سازمانی متشکل از حکومت جمعی,دستگاه قضایی وپلیس ,که تمامی قدرتهای خودگردان دمکراتیک را ازبین میبرد,چه واکنشی نشان خواهندداد؟ قدرتی که تا کنون به ”کمونته ی دهکده ی” روسی تعلق داشت ۰ به این ترتیب نظامی از حکومت پدر سالارانه را برای ارباب می آفرید قوانین روستایی پروس را در سالهای
(۱۸۰۹_۱۸۰۸) الگوی خود قرار میداد؟ نظامی کاملن متضاد با دهقانان روسیه که کل حیات آن تحت فرمان مجامع روستایی قرار دارد و هیچ تصوری از مالکیت زراعی ندارد وآن مجامع را مالک زمینی میداند که برروی آن زندگی میکند”۰ اندرسون ,همان منبع
_مارکس با اشاره به ”توقعات سرف ها که تا بالاترین درجه بر انگیخته شدهاند”با احتمال برخاستن کوبنده سرفها ,آنرا با رادیکال ترین مرحله ی انقلاب فرانسه ,مقایسه میکند
”روسی”۱۷۹۳” در دسترس خواهد بود ,حکومت وحشت این سرفهای نیمه آسیایی در تاریخ بی سابقه خواهد بود ۰ اما این دومین نقطه عطف تاریخ روسیه خواهد بود و سر انجام تمدن واقعی وعام را جایگزین آن تمدن قلابی خواهد کرد که پتر کبیر باب کرد”۰ /MECW,16,147),اندرسن,همان منبع
_مارکس ,در اثرش ”هر فوگت” منتشر سال’۱۸۶۰’ مینویسد”احتمال میرود که تزار الکساندر به جنگ استیلا طلبانه در خارج به عنوان تنها راه برای به تعویق انقلاب در درون متوسل شود”۰ (MECW, 17,141 ), مارکس نتیجه میگیرد که روسیه به نحوی تهدید آمیز ،کنار دروازه های آلمان ،ایستاده ست تا از سمت غرب توسعه یابد وهر اقدام انقلابی جدی را سرکوب کند ۰
_سیاست های خارجی و ضد انقلابی روسیه
_ما دراینجا بطور مختصر به سیاستهای ارتجاعی وضد انقلابی روسیه میپردازیم ۰ در حالیکه بیشتر کشور های اروپایی از جمله,فرانسه,آلمان,لهستان,بلژیک,ایتالیا و۰۰۰ درآتش انقلاب در سالهای (۱۸۴۸_۴۹) میسوختند۰ اما بنظر میرسید که روسیه از
داخل مصون مانده ست ۰ گویا برنامههای مدرنیزه کردن روسیه از آغاز سده ی هجدهم پتر کبیر منجر به رژیمی اقتدارگرا شد۰ چرا ؟ زیرا,درادامه ی انقلاب فرانسه در سال ‘۱۷۹۵’ روسیه بهمراه اتریش و پروس ,درتقسیم لهستان همکاری ودر سرکوب جنبش انقلابی لهستان نقش اساسی داشته ست۰ دو دهه بعد با شکست فرانسه ,روسیه با شرکت درپیمان ”مترنیخ”_اتریش,پروس,روسیه_درطول سه دهه (۱۸۱۵_۱۸۴۸) با هدف جلوگیری از طغیانهای انقلابی ،تبدیل به دیوی و سدی مرتجع وضد انقلابی در اروپاگردید۰ بطور مثال,روانه ی ‘ دویست هزار سرباز ‘به اروپای مرکزی برای نجات ”فرانس ژوزف” امپراتور ”اتریش _مجار” از دست انقلاب وباز گرداندن وی به سلطنت۰ اندرسن ,همان منبع
_در این مورد مارکس در (۱۹ مه ۱۸۴۹) مینویسد”درشرق ارتشی،متشکل از تمامی ملیتها درمقابل اتحاد اروپای کهنه به نمایندگی ارتش روسیه,ایستاده ست ,این درحالیست که ”جمهوری سرخ”تهدید کنان از پاریس میاید”۰ آخرین شماره روزنامه ی’نویه راینیشه تسایتونگ'( MECW,9,454 )
_انگلس ,در مورد استقرار تهدید آمیز ارتش سیصدوپنجاه هزار نفری روسیه در مرز لهستان _آلمان (۱۸۵۰) مینویسد”آنها آماده اند به محض دریافت فرمان,پیشروی کنند”(MECW 10,15 )
_البته در داخل روسیه نقش سرکوبگرانه ی پلیس بویژه ”پلیس مخفی ‘که درسال ,(۱۸۸۱),گسترش یافته واسم ‘اخرانا ‘را گذاشته بود’ در دههی (۱۸۵۰) سازمان ترسناکی بود با وظیفه ی خفه کردن اپو زیسیون ”۰ الیانور,دختر مارکس,و,ادوارد آولینگ,
مقدمه بر نوشته های مارکس_انگلس ,درباره ی روسیه و ترکیه۰ اندرسون,همان منبع _به درخواست مارکس ,انگلس ,مقاله ای درآستانه ی جنگ کریمه نوشت’که در آوریل ‘(۱۸۵۳) در تریبون انتشار یافت۰”۰۰۰ روسیه قطعا ملتی استیلاگر ست و به مدت یک قرن چنین بود, تا اینکه جنبشی بزرگ (۱۷۸۹) رقیبی را با ماهیتی قدرتمند به فعالیتی بالقوه کشاند ۰ مقصود ما انقلاب اروپایی ,یعنی قدرت انفجاری ا یده های دمکراتیک وعطش فطری برای آزادی ست ۰ از آن عصر به بعد در واقع دو قدرت در قاره ی اروپا وجود داشته ست ۰ روسیه حکومت استبدادی ,انقلاب و دموکراسی ۰ درحال حاضر به نظر میرسد که انقلاب سرکوب شده ست امازنده ست ومانند همیشه از آن عمیقا میترسند ۰
_ شاهد این ادعا ,ترور و ارعاب ارتجاع با شنیدن اخبار آخرین خیزش در میلان ست ۰ اما فرض کنیم که روسیه ,ترکیه را تصاحب کند و قدرت آن تقریبا نیم برابرافزایش
یابد ,به این ترتیب به قدرت برتر در مقابل بقیه اروپا در مجموع بدل می شود ۰ چنین
رویدادی ,فاجعه ای توصیف نا پذیر برای آرمان انقلابی ست ۰۰۰در این مورد منافع دمکراسی انقلابی
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
و انگلستان پا به پای هم پیش میرود هیچکدام از ایندو نمی توانند به
تزار اجازه دهند قسطنطنیه را به یکی از پایتخت های خود بدل کند”۰ (MECW 12,17 )
اندرسن,همان منبع
_سالها بعد انگلس,پس از مرگ مارکس ,جنگ کریمه را ”جنگی قلابی” نامید۰ (MECW 26,261) همچنین انگلس در مقاله ای در تریبون ‘۲ فوریه ۱۸۵۴’ از قدرت ششم ,یعنی ”انقلاب دمکراتیک” سخن میگو ید(MECW 12, 557_ 58) بدین ترتیب جنگ آبستن انقلاب بود ۰ پس از پایان جنگ کریمه ,مجموعه مقالات مارکس در باره روسیه تحت عنوان ” افشا گر ی هایی در باره ی دیپلماسی پنهانی سده هجدهم ‘۱۸۵۶_۱۸۵۷’ ” در مطبوعات آزاد ,دیوید ا رکا رت , محافظه کار انتشار یافت ۰
_با آغاز جنگ کریمه ,درحالیکه دو کشتی ترکها توسط روسها تسخیر شده بود ۰ مارکس در تریبون منتشر(‘۸ ژوئیه ۱۸۵۳’) نوشت”همزمان قبایل قفقازی کارزاری گسترده علیه روسها آغاز دیدند که طی آن ”شامیل ”چچنی به درخشان ترین پیروزی نایل شد و دست کم(۲۳)’توپ بدست آورد (MECW 12,146) و در جزوه ی (پاییز ‘۱۸۵۳’) لرد پالمرستون را که مخفیانه مدافع روسیه بود را افشا کرد ۰ همچنین مارکس در نامه ای به انگلس ‘(۲ نوامبر ۱۸۵۳’ )به شامیل اشاره میکند که ”آشکارا روسها را شکست دا ه ست” (MECW 39, 395)
_انگلس در شماره( ‘۲۵ نوامبر ‘تریبون ) مینویسد ”پیروز ی های آشکار چچنی ها تسخیر در گذرگاه عمده ی قفقاز که تفلیس وگرجستان را به روسیه وصل میکند فرصت هایی را برای عثمانی ها فراهم میکند تا به شامیل بپیو ندند”/MECW 12,455/ ودر مقاله ‘۷ دسامبر ‘ مینویسد ” امیدواریم ۰۰۰ حکومت و مردم روسیه به این طریق بیاموزندکه جاه طلبی وغرور و نخوت خود را محدودسازند و ازاین پس بیشتر ز مسایل خود بیاندیشند (MECW 12,476)
_ مارکس در تریبون( ‘۱۵ آوریل ۱۸۵۴’) به بررسی رابطه بین مسلمانان,مسیحیان و یهودیان تحت فرمان روایی عثمانی ها میپردازد که در مقابل روسیه با حمایت مسیحیان ارتدکس شرقی در امپراتوری عثمانی در بالکان ,سوریه ,لبنان,فلسطین میپردازد۰مارکس نشان میدهد که چگونه ,عثمانی ها با داوری در بین لاتینی ها ,یونانی ها و ارمنی ها آنان را به جان هم می انداخت(MECW 13, 105)
_درمورد یهود یان,مارکس میگوید”هیچ چیز با بد بختی و رنج یهودیان بیت المقدس برابری نمیکند ,در کثیف ترین محلات شهر زندگی کرده ,همواره مورد ستم عثمانی ها قرار دارند ازسوی مسیحیان ,مورد توهین یونانی ها وپیگرد لاتینی ها قرار میگیرند ۰_همانطور انگلستان وپروس یک اسقف” انگلیکان ”را برای زجر یهودیان در بیت المقدس گماردند با هدف تغییر کیش آنها، که این اسقف ، در سال ۱۸۴۵ توسط یهودیان ,ترکها ومسیحیان, کتک خورده مسخره شد۰
_به موازات تمامی این رفتارها,سیاستهای اقتدا رگرایانه و ارتجاعی روسیه ی تزاری ,در اروپا و آسیا ,موجب گشت تا دهقانان وسرفها ی خسته از مالیات و هزینه های تحمیلی جنگ و۰۰۰ دست به شورش های گسترده زدند ۰ انگلس ‘۲۱ اکتبر ‘ به مارکس می نویسد”ااوضاع روسیه تغییرات بسیار خوبی کرده ست اکنون در جنوب نیز نا آرامی و آشوب برپا ست(MECW 40, 349) البته مارکس به تبلیغات نژاد پرستی ضد ترکی وضد اسلامی حمله کرد”این اعتقاد فزاینده دربیست سال گذشته وجود داشت که ترکهادراروپا متجاوز میباشند ۰ اقامتگاه آنان در آنجا نیست خانه شان در آسیا ست و مسلمانان نمی توانند در کشورهای متمدن زندگی کنند (MECW ,12,274)
_ درمورد پالمرستون ,نوامبر(۱۸۵۳) مارکس به انگلس مینویسدکه اکنون به این نتیجه رسیده ”پالمرستون برای چند دهه دست نشانده ی روسیه بوده ست (MECW’ 39,395) همچنین رفتار دو پهلوی پالمرستون در ارتباط با سرکوب قیام لهستان توسط روسیه در سال ‘۱۸۴۶’ رابشدت افشاوتقبیح کرده زیرا اشرافیت بریتانیا ی محافظه کار در تلاش بودکه بریتانیا وروسیه به عنوان دو قدرت با منافع مشترک در اروپا حضور داشته باشند۰
_کمونته های روسی (میر’_ابشچینا)
_ درمورد روسیه، مارکس میگوید”روسیه درحاشیه ی اروپا قرار داشته ,از دنیای مدرن منزوی نیست، همانند هند شرقی اسیر قدرت خارجی فاتح نشده ست”۰ شانین ,۱۹۸۳,
درمورد کمون روستایی روسی ، مارکس مینویسد” کمون روستایی که پیشتر در سطح ملی استقرار یافته ست به مدد ترکیب منحصر به فرد شرایط در روسیه ,میتواند به تدریج خود را از شر ‘سرشت نشان های بدوی’ اش خلاص کند و مستقیمن به عنوان عنصر تولید جمعی در مقیاس ملی توسعه یابد ۰ دقیقن به این دلیل که کمون روستایی با تولید سرمایه داری معاصر ست ,میتواند تمامی دستاوردهای ایجابی را تصاحب کند ۰ بدون اینکه دچار فراز وفرود های هولناک آن شود۰۰اگر ستایشگران نظام سرمایه داری در روسیه ,امکان تیوریک چنین تحولی را نفی می کنند ازآنها این پرسش را میکنم ,آیا روسیه برای استفاده
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
از ماشین الات ,کشتی های بخار ,راه آهن وغیره ۰۰۰ ناگزیر بود مانند اروپا یک دوره طولانی جنینی صنعت ماشینی را پشت سر بگذارد؟ آیا آ نها میتوانند توضیح دهند ,چگونه روسها توانستند تمامی ساز وکار مبادله _ بانکها ,موسسات اعتباراتی وغیره _ که در غرب محصول قرنها بود ,به یک چشم برهم زدن وارد کنند؟ شانین’۱۹۸۳’
_ درنقل فوق از مارکس ,تاکید بر سرشت متناقض و دیالکتیکی تحول و پویایی اجتماعی گذاشته شده ست۰ در سطح عینی همین حیات مدرنیته ی سرمایه داری غربی به معنای آن بود که کمون روستایی روسیه میتوانست ,دستاوردهای آنرا مورد استفاده قرار میدهد ۰ درسطح ذهنی ,این امر موقعیت بسیار متفاوتی را ایجاد میکرده که جنبشهای مردمی در جوامع پیشا سرمایه داری با آن روبرو بودند ۰ اندرسون
_ علت پرداختن مجدد مارکس به روسیه, ترجمه ی روسی ”کاپیتال” درسال’۱۸۷۲’ بود ۰ مارکس درپی گفتار خود بر دومین ویراست آلمانی ‘کاپیتال’سال ‘۱۸۷۳’آنچه را که پاسخ ایدیو لوژیک ” وراج های مغلق گوی اقتصاد عامیانه روسی ” در مقابل بر رسی های جدی از”ترجمه ی عالی کاپیتال بزبان روسی ”قرار میدهد ۰ سرمایه ,جلد یکم,
البته باید افزود,که در روسیه کشاورزی،اپوزیسیونی سیاسی تحت رهبری پوپولیستها بود ۰ اینان از ” انقلابی زراعی” دفاع میکردندکه از سرمایه داری پرهیز میکرد ۰
_ مارکس در سال ‘۱۸۷۷’ پاسخی برای مقاله ی ”درباره سرمایه’ آماده کرضد’که پیشتر توسط ”میخاییلفسکی” درمجله روسی ‘ا تچستونیه زاپیسکی’ _ یاد داشتهای سرزمین پدری_ منتشر شده بود ۰ درواقع این مقاله پاسخ نقد تند ” یولی ژوکفسکی ‘ روسی از ”سرمایه ” بود۰ همچنین مینویسد”مشتاقانه آماده ی شنیدن استدلال ” نیکلای چرنیشفسکی” پوپولیست در باره” جهش از مرحله ی سرمایه داری ” برای حرکت درجهت سوسیالیسم از مسیری دیگر ست۰ به این نتیجه رسیدهام که اگر روسیه همچنان در مسیری باقی بماند که از سال ‘۱۸۶۱’ دنبال کرده ست بهترین بخت واقبالی که تاکنون تاریخ در اختیار مردم اعطا کرده,ازد ست خواهد داد۰ دستخوش تمام نوسانات مرگبار خواهد شد۰
_ مارکس تاکید میکند,که نفوذ نهادهای سرمایه داری در کمونهای روستایی پس از رهایی سرفها سال’۱۸۶۱’ بسرعت بد یلی را که ‘چرنیشفسکی’ و سایر پوپو لیستها خطوط کلی اش را ترسیم کرده بودند ازبین میبرد۰ در مورد آینده روسیه وسایر جوامع غیر غربی مینویسد”فصل مربوط به انباشت بدوی ,چیزی بیش از دنبال کردن مسیری را ادعا نمیکند که بر اساس آن در اروپای غربی ,نظم اقتصاد سرمایه داری از رحم نظم اقتصادی فئودالی ظهور کرد ” در تایید این ادعا از ویراست فرانسه’۱۸۷۲_۱۸۷۵’ در ارتباط با’سلب مالکیت از تولیدکنندگان کشاورزی ‘نقل قول میآورد” انگلستان تا کنون کشوری ست که این امر بطور کامل در آن انجا م شده ست ۰۰۰ اما همه ی کشور های دیگر اروپای غربی همین تکامل را طی خواهند کرد’۰'( مارکس ‘۱۸۷۲_ ۱۸۷۵ )’ و شانین’۱۹۸۳ ‘
_ نکته ی دیگراینکه,آنگونه که میخاییلفسکی مطرح کرده بود,مارکس ” یک نظریه کامل فلسفی,تاریخی ”از جامعه بنا نکرده بود که برای همه ی زمانها و مکانها صدق کند
”به این ترتیب رویدادهایی با شباهتی خیره کننده که در بستر های تاریخی متفاوتی رخ داده بودند,به نتایجی کاملن متفاوت انجامیدند,با مطالعه ی جداگانه ی هرکدام از این تحولات ,شاید به آسانی بتوان کلید این این پدیده را یافت ۰ اما درک آن هرگز با شاه کلید (‘a vecle passed painful.) یک نظریه ی عام ‘تاریخی_ فلسفی ‘حاصل نمیشود که فضیلت برتر آن فرا تاریخی بودن ست” شانین ‘۱۹۸۳ ‘
_اعتراض مارکس که میخاییلفسکی ”اصرار دارد طرح تاریخی ام از تکوین سرمایه داری در اروپای غربی ,صرفنظر از شرایط تاریخی این مردم,به نظریه ای ناریخی _فلسفی در باره ی مسیر عامی تبدیل کند که بطرز ویرانگری بر همهی مردم تحمیل شده ست ” ”شانین ,۱۹۸۳’
_ به این ترتیب مارکس,انکار میکند که (۱) یک نظریه ی تکراستایی در باره تکامل تاریخ ارایه داده ست (۲) بر اساس مدل جبر باور توسعه ی اجتماعی عمل کرده بود(۳) روسیه بطور ویژه مقدر ست که به شیوه ی سرمایه داری غربی تحول یابد ۰ تا حدی این برهانها در را ستای چارچوب ‘تحلیل چند راستایی ‘تکامل تاریخ قرارداشت که مارکس در’گروند ریسه ‘ شکل داده بود” شانین,۱۹۸۳ ‘
_ در اینجا مارکس,مثالی از مسیر تکاملی مشابه با ‘انباشت بدوی سرمایه ” که به سرمایه. داری نمی انجامد مربوط به روم باستان ست ” در بخشهای گوناگون جلد یکم سرمایه _ کاپیتال _ تلویحن به سرنوشتی اشاره کردم که ‘ پلبین های’ روم باستان با آن روبرو شدند ۰ آنان اساسن دهقانان آزاد بودند ,هر کدام قطعه ی خود را شخصن کشت میکردند۰ در جریان تاریخ روم از آنان سلب مالکیت شد۰ همین حرکت که ,آنان را از وسایل تولید معاش شان جدا کرد,درتشکیل نه تنها مالکیت بزرگ ارضی بلکه در ایجاد سرمایه های بزرگ پولی نیز نقش داشت
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۹]
۰ نرخ رشد اقتصادی= ___________________________________________
تولید ناخالص ملی دوره قبل . این نوع محاسبه در مورد تولید ناخالص داخلی یا (GDP) نیز صدق میکند ۰ آنچه که در بالا گفته شد در واقع در چارچوب عملکرد سازوکار استثمار ی نظام نکبت بار سرمایه یه داری میباشد یعنی چه ؟ خیلی ساده ست !
رشد تولید ناخالص ملی یا داخلی به معنی، افزایش کمی حجم سرمایه و افزوده شدن بر انباشت قبلی سرمایه میباشد ۰ که منشا این افزایش همان ارزش اضافی تولید شده در زمان کار اضافی توسط کارگر ان _ که ریالی بابت آن دریافت نمیکنند _ میباشد۰ که چی شود؟
جوابش را ما کارگران بهتر میدانیم ! حاصل دسترنج ما یعنی بیشترین بخش توان کار ما توسط کارفرما یان و سرمایه داران تصرف میشود ۰ و تئوری پردازان ابله اقتصادسرمایه ریاکارانه ومزورانه در معادلات خود آنرا رشد اقتصادی ومنطق وحق طبیعی سرمایه دار میدانند !!! برایمان انواع نسخه را هم می پیچند!
لازم به توضیح است که ما قبلا در مورد سازوکار و ماهیت و عملکرد خباثت آمیز استثماری کار مزدی نظام سرمایه داری ، سلسله مقالاتی را بزبان ساده ی کارگری خودمان در سایت افق روشن منتشر کردیم که درآرشیو آن موجود وقابل دسترسی میباشد ۰ درضمن در این مورد خاص _ شناخت نظام سرمایه داری _ دوستان دیگر کارگر نیز کتاب و مقالات متعددی بزبان ساده تالیف کردهاند که میتواند راهگشای این مسیر وشناخت بیشترما شود ۰
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
به این ترتیب یک صبح قشنگ ,از یکسو انسان های آزاد فاقد همه چیز جز نیروی کار خود,و درسوی دیگر مالکان تمامی ثروت کسب شده و آماده برای استثمار کارشان ,رو یا روی هم قرار گرفتند ۰ چه اتفاقی افتاد? پرولتر های روم ، نه، به کارگران مزد بگیر ، بلکه به عوام.الناسی عاطل وباطل تبدیل شدند ،که بیش از کسانیکه در جنوب ایالات متحد ,سفید های فقیر نامیده میشوند ،درفقر مطلق بسر میبرند؛و آنچه در برابرشان گشوده شد[ se deploy a] , نه شیوه ی تولید سرمایه داری بلکه برده داری بود ۰ مارکس،۱۸۷۹ (MEGA2 IV/27 ) اندرسون همان منبع _ نکته ای که مارکس ، در پاسخ به میخاییلفسکی مطرح میکند، درمورد اتهام وی یعنی ”محدودیتهای ناشی از پوشش سنگین دیالکتیک هگلی ” در سرمایه ست۰ که وی را به بحث پایانی ”انباشت بدوی ” رجوع میدهدکه ” گرایش تاریخی تولید سرمایه ” عبارت از این واقعیت ست که ”نفی خود را با سر سختی حاکم بر فر آیند های طبیعت بدست میآورد، یعنی خود عناصر نظم جدید را خلق کرده ست ”۰ شا نین ،۱۹۸۳ ، کاپیتال ،جلد ۱
_ در نتیجه گیری کتاب ، سرمایه با طغیان کار ”نفی میشود” فرایندی که مارکس آنرا ” نفی نفی ” مشخص میکندو میگوید” شیوه ی تملک سرمایه داری که با شیوه ی تولید سرمایه داری منطبق ست ، نخستین نفی مالکیت خصوصی فردی را ایجاد میکند که فقط پیامد کار مستقل وفردی ست ۰ اما تولید سرمایه داری نیز با ضرورت یک فرایند نفی خویش را بوجود میآورد ۰ این ‘ نفی نفی ‘ ست ۰ این امر مالکیت خصوصی فردی کارگر را از نو برقرار نمیکند، بلکه ماهیت فردی اش را بر پایه ی دستاوردهای عصر سرمایه داری، یعنی همیاری و مالکیت اشتراکی تمامی وسایل تولید از جمله زمین استوارمی سازد ۰( مارکس ،۱۸۷۲ _۱۸۷۵ ،) اندرسن ،همان منبع
_ بی دلیل نبود که مارکس برای دسترسی به منابع ومدارک مختلف درباره ی جامعه روسیه , زبان روسی یاد میگیرد۰ بپردازیم به ‘کمونته های’ دهکده های روسی’۰۰۰
_درزیر پوسته ی حکومت استبدادی تزارهای روسی,دهکدههایی وجود داشت تحت سیستم کمونته ای وخود گردانی که درسراسر”گستره ی عظیم کشور”پراکنده بودند ۰ این دهکده ها توسط ”استبداد مرکزی ”دولتی که بر آنها چیره بود منزوی شده بودند ۰ _ مارکس در مقاله ”انتخاب _ابرهای مالی _دوشس سویر لند برده داری (تریبون مو رخ ۸ فوریه ۱۸۵۳) به نظام طایفه گی اسکاتلندیهای باستانی وقلع وقمع آن توسط کشاورزی سرمایه داری پرداخته ست اواین نظام پیشا مدرن را کاملن مشابه دهکده های روسیه دانست۰ . ومینویسد _ ”در این نظام”بزرگ مرد” رییس قبیله ,ازسویی کاملن محدود ست,ناحیهای که خانواده وطایفه در آن مستقر ست ,زمینی که توسط کمونته ی دهقانان اشغال میشود۰ دقیقا مانند روسیه به کمونته تعلق دارد,یعنی به دهقانان منفردتعلق ندارد ۰ این ناحیه مالکیت مشترک خانواده ست ۰ در آن جایی برای مالکیت خصوصی به معنای مدرن این واژه وجود ندارد ۰ به همان اندازه که نمیتوان وجود اجتماعی اعضای طایفه را با وجود اجتماعی افرادی که در جامعه ی ما زندگی میکنند مقایسه کرد۰۰۰۰به این ترتیب
,میتوان دید که طایفه چیزی بیش از خانواده ای نیست که به. شیوه نظامی سازمان یافته ,همانند خانواده بیش از آنکه بر اساس قانون تعریف شود بنا به سنت ها محدود گردید ۰ اما زمین در مالکیت خانواده ست که درون آن تفاوت های رده ,برغم قرابت نسبی,در تمامی کمونته های خانواده ای آسیای باستان حاکم ست”۰ (MECW11,488 )
_ انگلس,درنامه ای به مارکس,۱۸مارس ۱۸۵۲,در مورد نظرات ”باکونین”نوشت”در
واقع ‘باکونین’ به هیچ نتیجهای نرسید ,چون هیچکس روسی نمی دانست و انبوهی ترفند قدیمی پان اسلاوی برای تبدیل نظام قدیمی مالکیت اشتراکی اسلاوی به کمونسیم زده میشود ومیکوشند دهقانان روسی راکمونیست مادر زاد معرفی کنند(MECW 39,67 ) _ ”ورا ساسولیچ”در نامه ی ‘۱۶ فوریه ا۸۸۱’ از مارکس,میپرسد”آیاکمون روستایی,رها از مطالبات گزاف مالیاتی و پرداخت به اشراف و مدیریت ,خود سرانه قادر به تکامل در راستای سوسیالیستی ست” ؟یا اینکه ”مقدر ست کمون نابود شود”و”سوسیالیستهای روسی می باید برای” توسعه ی سرمایه داری”و ظهور پرولتاریا وغیره۰ ۰۰ منتظر بمانند”؟ ‘ ورا ‘ با اشاره به مجادلات درج شده درمجلاتی مانند”اتچستونیه زاپیسکی” افزود که
”پیروان مارکس مدافع نظر دوم هستند”
_مارکس در پاسخ به تاریخ’۸ مارس ۱۸۸۱’ با اشاره به ویراست فرانسه ‘کاپیتال ‘ و’روند انباشت اولیه سرمایه’ در اروپا درگذر از’مالکیت فیودالی به مالکیت سرمایه داری ‘ از
طریق ”تبدیل یک شکل مالکیت خصوصی به شکل دیگر مالکیت خصوصی
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
” بود۰ اما توسعه ی سرمایه داری_ در روسیه _ لازمه آنست که دهقانان روسی ”برعکس مالکیت اشتراکی شان را به مالکیت خصوصی تبدیل کنند” و اما ” مطالعه ی خاصی که من در باره ی آن انجام داده ام ۰۰۰ مرا متقاعد کرده. ست که کمون تکیه گاه نوزایش اجتماعی در روسیه ست اما برای اینکه بتواند چنین کار کردی داشته باشد ۰ ابتدا اثرات مخربی را
که از همه ی جهت ها به آن هجوم میآورند بر طرف کرده سپس شرایط متعارف تکاملی خود جوش را برای آن تامین کند”/شانین’۱۹۸۳’ الف ۲۴’ /اندرسن ,همان منبع
_ مارکس , در نامه به ‘ورا’ همچنین به تهدید های علیه این کمون ها_ میر ها_ از جانب سرمایه ودولت ,اشاره میکند ۰ همچنین میگوید”اگرچه دولت موجود انزوای آنها را تقویت میکرد ۰ هنگامیکه غل وزنجیر های حکومت برچیده شوند ۰ این انزوا بسادگی میتواند رفع شود۰” ” این امر هم بدون انقلاب امکان پذیر نیست” ” فقط یک طغیان عمومی میتواند انزوای ”کمون روستایی”,نبود پیوند بین کمون های متفاوت بطور خلاصه ,حیات عالم صغیر محلی که آنرا از ابتکار تاریخی محروم میکرد,ازبین ببرد” شانین’،۱۹۸۳’_اندرسن,همان منبع
._ در مورد انقلاب روسیه ,مارکس میگوید”برای نجات کمون روسیه ,انقلابی روسی ضروری ست,علاوه بر این ,حکومت روسیه و”ستونهای جدید جامعه ”نیز تمام تلاش خود را میکنند تا توده ها را برای چنین فاجعه ای آماده سازند۰ اگر انقلاب به موقع نیروهای خود را متمرکز کند,تکامل آزادانه کمون های روستایی را تضمین نماید ۰ آنگاه طولی نخواهد کشید که کمونها به عنصری برای تجدید حیات جامعه روسیه و به عامل برتری به کشورهایی تبدیل خواهند شد که توسط نظام سرمایه داری به بردگی کشیده شده اند” ۰ شانین’۱۹۸۳’_ اندرسن,همان منبع
_ البته مارکس اعتقاد داشت که ,روسیه برای رسیدن به سوسیالیسمی موفقیت آمیز نیاز داشت که با فناوری غربی پیوند یابد واز آن مهمتر مناسبات متقابلی را با جنبش کارگری غرب برقرارکند” اندرسن,همان منبع
_ علاقه ی مارکس به کمون زراعی روسیه به عنوان محل انقلاب ناشی از نظر یه ‘خود بسندگی ‘ زراعی نبود ۰ وبه همین دلیل”همانندی مناسبات اجتماعی اشتراکی با شکل های مالکیت اشتراکی.ارایه شده توسط کوالفسکی” را رد میکرد ۰ پیتر هیودیس، ‘۲۰۰۴’_
اندرسن,همان منبع
_ علاقه مارکس و انگلس همواره امکانات انقلابی درون شکل اشتراکی دهکده ی روسی _ ابشچینا,میر _ را سبک سنگین میکردند۰ در پیشگفتار دومین ویراست ”مانیفست کمونیسم”در’۲۱ ژانویه ۱۸۸۲’ بر ترجمه که در ”نارودونایا ولیا”_ اراده مردم _و بار دیگر با ترجمه ”گریگوری پلکانی” انتشار یافت به ظهور جنبشی انقلابی جدی _زمانیکه بقیه اروپا نسبتن خاموش بوده توجه میکنند ”روسیه پیشگام عمل انقلابی در اروپا ست”۰ ‘شانین,۱۹۸۳,
_ البته انگلس ,در جزوه ای بنام ”مناسبات اجتماعی در روسیه ,۱۸۷۵ ” علیه استدلالهای پوپو لیستها_ تمام خلقی ها _و’ با کونین’ یست ها ی روسیه مبنی براینکه مردم روسیه به آسانی میتوانندبه شکل”مدرن کمونیسم ” بدون از سر گذراندن سرمایه داری برسند,زیرا که ذاتا اشتراکی هستند,مطالبی نوشت ۰ ازجمله ”به نحو انکار ناپذیری امکان رشد این شکل از جامعه به شکلی بالاتر _کمونیستی _وجود دارد” مشروط بر اینکه ”انقلاب پرولتری با موفقیت در اروپا ی غربی رخ داده باشد و پیش شرط های لازم را برای دهقانان روسیه در جهت چنین گذاری خلق کند” ۰(MECW .24,48 )
_ باید گفت ,پلخانف ,بدلیل درک تکراستایی ,گویا علاقه ای به این پیش نویس نداشت ۰ اما ”رزا لوگزامبورگ ” در کتاب نیمه تمامش ”مقدمهای بر اقتصاد سیاسی ” و با توجه به علاقمندی اش به_ اینکاها,دهکده های روسی,دهکده های هندی,آفریقای جنوبی ویونانی های باستان _ اشاره کرده ,که یک فصل این کتاب به عنوان ”فرو پاشی کمونیسم بدوی”در کتاب ‘ پیترهیو دیس’ و’آندر سن’ ۲۰۰۴’ _ ترجمه شده و همچنین ,نظرات مختلفی از’وادا’۱۹۸۳_ چاتو پاد هیا_ توماس پترسون _ در این مورد اظهار شده که نیاز مند بر رسی و دقت بیشتری ست ” اندرسون ,همان منبع
_ همانطور که میدانیم ,مارکس,در بیشتر آثار خود درمورد مالکیت اشتراکی ‘
مطالب بسیاری ، نوشته ست، بطور مثال ,در’ گروند ریسه’ آنرا”کمونیسمی که بطور طبیعی جوشیده ست ” مینامدکه در قدیمی ترین مراحل همه جوامع انسانی یافت میشد,اما در هند بهتر از همه جای دیگر پیدا میشود ۰
_ مارکس دراینمورد میگوید” مالکیت اشتراکی اخیرن به عنوان یک ویژگی اسلاوی باز کشف شده اما در واقع ,هندوستان منشور نمونه واری از متنوع ترین صورتهای چنین کمونته های اقتصادی کم وبیش کشف شده را بما ارایه میدهد ”که”هنوز کاملن قابل تشخیص ست و تحقیق جامع تری در باره تاریخ نشان میدهد” که ”این صورت بندی , آغاز گاه تمامی مردمان تحصیل کرده ست,اول نظام تولید متکی بر مبادله خصوصی ,بیانگر ,اضمحلال تاریخ کمونیسم ست که بطور طبیعی جوشیده بود
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
” ”با اینهمه مجموعههای کاملی از نظامهای اقتصادی نیز بین دنیای مدرن که در آن ارزش مبادله ,
در طول وعرض کامل از آن حاکم ست و صورت بندی های اجتماعی که بنیاد آن پیشتر
با انحلال مالکیت اشتراکی تشکیل شده بود قرار دارند بدون ۰۰۰”گروند ریسه,
_ این دستنوشته اینجا قطع میشود ۰ مارکس مینویسد” این مطالب باید از ”سر گرفته شود” جهت بسط بیشتر۰۰” گروند ریسه ,اندر سن,همان منبع
_ مارکس درمورد”کار اشتراکی”میگوید”و سر انجام به کار اشتراکی که شکل طبیعی جوشیده میپردازیم,که در میان تمام ملل متمدنی که درآستانه تاریخ خود هستند ,یافت میشود ۰۰۰ نظام اشتراکی که این تولید بر آن استوار ست مانع از آنست ” مانع از چیست? ”مانع ازآنست که یک فرد به کار خصوصی و محصول او به محصولی خصوصی تبدیل شود” ”در عوض سبب میشود که کار فردی ,مانند کارکرد بی واسطه ی عضو سازواره اجتماعی پدیدار شود” (MECW 26, 275 )
_ مارکس,در انتقاد محققانی که بخطا رفته اند_ احتمالا نوشته های ‘اگوست هاکس هاوزن” در موردکمونته های روسی بود _ مینویسد”پیش داوری خندیده داری اخیرن در
خارج گسترش یافته,مبنی بر اینکه مالکیت اشتراکی که ”بصورت طبیعی جوشیده ست” مشخصن اسلاوی یا حتا منحصرن شکل روسی ست”و توضیح میدهد ”این الگوی نخستین را میتوان در میان رومیان’ توتنی ها ‘سلتی ها’یافت”و” در حقیقت هنوز درهند ,در مجموعه ای از الگوهای متنوع وگاهی فقط بقایایی از آن,موجود ست ۰ مطالعه ی شکل های آسیایی مالکیت اشتراکی ,بویژه هندی ,نحوهای را مشخص میکند که طی آن شکل های متفاوت ”مالکیت اشتراکی طبیعی ” به شکل های متفاوت انحلال آن می انجامد” مثلن ”انواع مالکیت خصوصی رومی ژرمنی میتوانند از شکل های گوناگون مالکیت اشتراکی هندی ناشی شده باشد”۰ (MECW 29′,275 )
_ مارکس میگوید”آنچه حیات کمون روسیه را تهدید میکند نه اجتناب ناپذیری تاریخی ست نه یک نظریه ,بلکه سرکوب دولتی و استثمار ,توسط متجاوزان سرمایه داریست ,که دولت به هزینه ی دهقانان آنان باقدرتمند ساخته ” بطور خلاصه ” چنین انقلابی به آسانی انجام نخواهد شد۰ چرا که زمان به ضرر کمون روستایی ست”۰ شانین’۱۹۸۳’
_ اما۰۰۰درسطح بینالمللی عواملی عینی، ایجابی تری عمل میکردند”تقارن با تولید غربی که بر بازار جهانی مسلط ست ،روسیه را قادر میسازد ,تا تمامی دستاوردهای ایجابی نظام سرمایه داری را در” کمون ” بگنجاند بدون آنکه خراجهای بی رحمانه ی آن _ روند انباشت سرمایه و آسیب هایش _ را از سر بگذراند” ۰ اندرسون,همان منبع
_ دراینجا ، ما شمارا به ضمیمه ای در انتهای کتاب انگلس یعنی ” منشا خانواده و۰۰۰” ارجاع میدهیم ۰که براساس گزارشی آقای (لو، ج) استرنبرگ درمورد” گیلیاک”ها ،قبیله ای کوچک درجزیره ساخالین روسیه که درسطح ”پیشا باسواد” میزیستند ۰ گیلیاک ها,با کشاورزی و سفال گری آشنا نبودند ۰ و غذای خود را عمدتا با ماهیگیری و شکار تامین میکردند ۰ برای گرم کردن آب ,سنگ داغ را درون ظرف چوبی آب می انداختند ۰ نهادهای گیلیاک ها بر پایه خانواده وتیره قرار دارد ۰ و۰۰۰۰
لهستان ” دماسنج انقلابی ” انقلاب اروپا
_ مارکس در نامه ( ۲ دسامبر ۱۸۵۶) به انگلس مینویسد ” قوت و کار آیی همه انقلابات پس از( ۱۷۸۹ ) را میتوان با دقتی نسبتن خوب بر حسب نگرش آنها به لهستان اندازه گرفت ۰ لهستان دما سنج ‘ خارجی ‘آنها ست ” (MECW 20 ,202 )
_ البته باید گفت نظرات مارکس درباره ی لهستان بعدها مورد اعتراض مارکسیستهای بعد قرار گرفت مانند مخالفت آشکار ‘رزا لوگزامبورگ ‘ با استقلال لهستان (موجود در کتابهای هیو دیس و اندرسن ،۲۰۰۴ ) و” کایو تسکی ” در نامه به آدلر ( ۱۲ نوامبر ۱۸۹۶ ) ‘ نظرات لنین و ”آزادی ملی” ک، اندرسن ( ۱۹۹۵ و۲۰۰۷) ، زمان استالین ،لهستان طبق پیمان (۱۹۴۱ _ ۱۹۳۹ ) بین روسیه و آلمان تقسیم شود آنچه که در مورد ناسیونالیزم لهستان وجود داشت برچسب انحراف ضد انقلابی خورد بسیاری از نوشته های مارکس در باره روسیه و لهستان از ویراست های رسمی حذف گردید ۰ اندرسن ، همان منبع
_ نخستین بار مارکس در گرد همایی که توسط ” دمکراتهای برادر ” جناح چپ چارتیستها برگزار شد در مورد لهستان به تاریخ ( نوامبر ا۸۴۷ ) در سالگرد شورش ( ۱۸۳۰ ) لهستانی ها ، سخنرانی کوتاهی کرد۰ که از انقلاب آتی پرولتاریا و اینکه اکنون لهستان بخشی ازنظام سرمایه داری جهانی شده ، سخن گفت بدینگونه که” ازمیان همهی کشورها ، انگلستان کشوری ست که در آن تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی کامل تر از همه رشد کرده ست ۰ بنابر این ، پیروزی پرولترهای انگلستان بر بورژوازی انگلستان برای پیروزی کل ستمکشان بر ستمگران تعیین کننده ست ” ( MECW 6, 389 )
_ علت این مطلب اشاره به سرکوب قیام لهستان درسالهای ( ۱۷۹۴ ،۱۸۳۰، ۱۸۴۶ ) توسط همسایگان قدرتمندش یعنی روسیه، پروس ، اتریش بود ۰ طبق جمع بست انگلس از این
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
گرد همایی و نظر مارکس این بود که” انگلستان علامت تحویل لهستان را خواهد داد ” و بنا براین لهستان تنها زمانی آزاد خواهد شد که ” ملل اروپا ی غربی به دمکراسی دست یافته باشند ” (MECW ۶,۳۹۱)
_ انگلس در همان گردهمایی که باحضور رهبران چارتیست مانند ” جولین هارنی ” ”ارنست جونز ” فعالان کارگری و انقلابی جنبش های کارگری بریتانیا ، آلمان ، بلژیک ، لهستان حضور داشتند ۰ گفت ” ملتی نمی تواند آزاد باشد و درهمان حال به ستم بر سایر ملل ادامه دهد ۰ بنا بر این , رهایی آلمان نمی تواند بدون رهایی لهستان از ستم آلمان رخ دهد ” ( MECW ۶, ۳۹۱ )
_ با انتشار” مانیفست کمونیسم” مارکس و انگلس در مورد ملی گرایی و ملیت کارگران گفتند” کارگران کشوری ندارند ” و ” تفاوتها و دشمنی ها ی ملی بین مردم روز به روز بیش از پیش از بین میرود ” ” ما نمی توانیم چیزی را از آنها بگیریم که خود بدست
نیا ورده اند۰۰۰ پرولتاریا باید پیش از هر چیزبه حاکمیت سیاسی دست یابد ، و باید به طبقهی اصلی ملت سر بر افرازد وخود را به عنوان ملت بسازد ” علاوه بر این ، با ”حاکمیت پرولتاریا ”نه تنها استثمار طبقاتی بلکه همچنین ”استثمار یک ملت توسط ملت دیگر” پایان یابد ۰ (MEWC6 ,503_ ۵۰۲ )
_ همچنین در باره لهستان در مانیفست اینگونه نظر میدهند ” درلهستان [ کمونیستها] از حزبی دفاع میکنند که برانقلاب زراعی به عنوان شرط اصلی بر رهایی ملی تاکید میکنند ، حزبی که شورش در کراکف درسال( ۱۸۴۶ ) را برپا کرد ” ۰ درمورد شورش در کراکف ، مارکس و انگلس در بروکسل ، سخنرانی کردند ۰ مارکس در این سخنرانی گفت ” در دههی (۱۷۹۰ ) دمکراتهای مشروطه خواه توسط روسیه ،پروس و اتریش، برچسب ژاکوبن خورده بودند ۰ در قیام (۱۸۴۶ )آنها را متهم به گرایشات کمونیستی کردند ۰ ” آیا درخواست برای احیای ملیت لهستانی کمو نیستی ست ؟ ۰۰۰۰آیا انقلاب کراکف که میخواست حکومت دمکراتیک بر پا کند، کمونیستی بود ؟ ” ” انقلابیون کراکف فقط میخواستند تمایزات سیاسی بین طبقات اجتماعی را لغو کنند؛ آنان میخواستند حقوق برابر به طبقات متفاوت بدهند”درحالیکه ” کمونیسم اجتناب ناپذیری طبقات را میکند ; هدف آن نابودی تمامی طبقات تمامی تمایلاتی ست که بنیاد آن طبقات قرارمیگیرد ” مارکس درمورد این جنبش دمکراتیک رادیکال میگوید” رهبران جنبش انقلابی کراکف اعتقاد عمیقی داشتند که تنها یک لهستان دمکراتیک میتواند مستقل باشد ، لهستانی دمکراتیک بدون لغو حقوق فئودالی ،بدون انقلاب زراعی که دهقانان وابسته را به مالکان آزاد ، مالکان مدرن تبدیل کند ناممکن ست ۰۰۰۰انقلاب کراکف با یکسان کردن آرمان ملی و آرمان دمکراتیک و رهایی طبقه تحت ستم الگوی درخشانی را به کل اروپا عرضه کرده ست ” مارکس جمع بندی میکند که آزادی لهستان ” به آبرو و افتخار تمامی دمکراتهای اروپا بدل شده ست ”(MECW 6, 545 ,۵۴۹ )
_ انگلس ، در سخنرانی خود به مقایسه ی رهبری اشرافی شورش (۱۸۳۰ ) بارهبری قیام (۱۸۴۶ ) میپردازد شورش اولی را”انقلاب محافظه کارانه ای ”میداند با این وجود به ستایش لیلویل در (۱۸۳۰ ) میپردازد که”۰۰۰ با فرا خواندن کل لهستان کهنه مسلح شدن ، تبدیل جنگ استقلال لهستان به جنگی اروپایی ،با رهایی یهودیان و دهقانان ، با شراکت دهقانان در مالکیت ارضی ، با باز سازی لهستان برپایه ی دمکراسی و برابری میخواست آرمان ملی به آرمان آزادی تبدیل شود؟۰ این طرحها پیوسته توسط اشراف به دلیلنفع کورکورانه. شان میشد مالیدیم این اصول با تجربه پانزده سال بندگی پخته وبالیده شده بود ، بر پرچم دراکو نقش بست ۰۰۰همزمان به سه قدرت خارجی حمله شد؛ آزاد سازی دهقانان ، اصلا حیات ارضی جورهایی یهودیان اعلام شد بدون اینکه لحظه ای اهمیت داده شود که این اقدامات به برخی منافع اشراف صدمه میزند ” ( MECW 6, 550 ,551 )
_ مارکس و انگلس در گردهمایی جامعه ی دمکراتیک کلن اوت(۱۸۴۸ ) به ریاست مارکس، علیه مصوبه ی مجلس ملی آلمان مبنی بر الحاق لهستان پس از سرکوب قیام لهستان، شرکت کردند ۰ که در آن قطعنامه ای توسط ” ویلیام ولف ” علیه این تصمیم دولت آلمان ، موضع گیری شدید گرفته شد” بخش سالم مردم آلمان در ستم بر مردم لهستان شرکت نخواهند داشت و نمی توانند شرکت داشته باشد ” ( MECW 7 , 565 )
_ انگلس از همان ابتدا نشان میدهد که از( ۱۷۸۹ ) مساله لهستان ”انقلاب ارضی ” بود که در دستور کارش قرار گرفت ۰پیامد آن برای کل کشو رهای اروپای شرقی بزرگ زراعی _ بین دریای بالتیک و دریای سیاه _ رهایی عبور از بربریت فیودالی پدر سالارانه بود ۰ انقلابی که دهقانان سرف ویا درمعرض کار اجباری را به زمینداران آزاد تبدیل کند ۰۰۰ از زمان کراکف ، مبارزه برای دمکراسی زارعی را که _ تنها شکل ممکن دمکراسی در اروپای شرق
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
ی _ علیه استبداد فیو دالی پدر سالارانه میدانند ” ( MECW. 7 ,351 )
_ مارکس، در بهار ( ۱۸۴۹ ) فردریک کبیر را اینگونه معرفی میکند ” مبدع استبداد پدر سالارا نه ،دوست روشنگری به کمک شلاق ۰۰۰متحد اتریش و به روسیه زنجیر شده ازطریق تقسیم لهستان ۰۰.که تجاوزبه لهستان لکه ی ننگی بر دامن آلمان شد ۰۰۰۰۰ ” روزنامه نویه راینیشه تسا یتو نگ (MECW 9 , 418 _ 19 ) در سال ( ۱۸۵۲ ) انگلس در کتاب ” انقلاب و ضد انقلاب در آلمان ” نوشت خیانت لیبرالهای آلمانی به لهستانی ها در روزهای آغازین انقلاب نه تنها روسیه را قدرتمند کرد ، بلکه همچنین ” نخستین ابزار تجدید سازمان و تقویت ارتش پروس بود که حزب لیبرال را از میان برداشت جنبش را خرد کرد ” (MECW 11 , 45 )
_ اندرسن میگوید” شماری از نامه های مارکس از اواخر (۱۸۵۶ ) نشان میدهند که بشدت به مطالعه تاریخ لهستان ،بویژه آثار” لودویگ میروسلاوسکی” و”لیلویل” پرداخته ست ویاد داشت هایی در این مورد برای انگلس فرستاد ۰ مارکس و انگلس بطور مشترک مقاله ای در ستایش رهبر نظامی افسانهای لهستان ”ژوزف بم ” ( ۱۷۹۵ _ ۱۸۵۰ ) نوشتند که در ” سیکلو پدیای نیو آمریکن ” چارلز دانا (۱۸۵۸ ) منتشر شد ۰
_ خیزش توده های مردم اواخر ( ۱۸۶۳ ) در ورشوتوسط نیروهای نظامی مرتجع روسیه سرکوب گردید ۰ ژانویه (۱۸۶۳ ) قیامی تمام عیار در لهستان برپا شد۰ مارکس این قیام را قاصد انقلاب گسترده تر اروپا میدانست ۰ پروس برای سرکوب قیام به روسیه پیوست ۰
در این رابطه مارکس ،از طبقه کارگر آلمان میخواهد که محکوم کردن خیانت آلمان _ که خیانت به اروپا نیز محسوب میشود _ بپردازند ۰ در ضمن طبقه کارگر آلمان باید بر پرچم
خویش تجدید حیات لهستان را با حروفی گدازان نقش زند ۰۰ومانندطبقه کارگر انگلیس که علیه برده داری در آمریکا گردهماییهایی براه انداختند تظاهرات بنفع لهستان برگزار کنند ۰۰۰ (MECW 19 ,297 )
__ پس ازدرهم کوبیده شدن قیام لهستان وشکست روسها توسط کوه نشینان چچن در قفقاز مارکس درنامه به انگلس (۷ ژوئن ۱۸۶۴ ) آنرا نقطه عطفی تاریخی ودو رخداد مهم برای روسیه دانست ۰ گام بیرحمانه ای که روسها درقفقاز برداشتند که از سوی بقیه ی اروپا با بی اعتنایی ابلهانه به اجبار تماشا میشود ۰۰۰ ۰( MECW ۴۱ ,۵۵۸ )
_ اما در مورد نقش فرانسه در لهستان
علیرغم شکست های پی در پی قیامها مارکس این تغییرات را سر آغاز عصر و طلوع جنبش سوسیالیستی میداند ۰ همانطور که” ریازانف ” (۱۹۲۷ ) اشاره میکند ،در فرانسه دولت پلیسی بناپارت ادعای حمایت از لهستان داشت ۰ در این راستا اجازه گرد همایی عمومی در فرانسه از قیام (۱۸۶۳ ) داده شد ۰ برخی از این گرد همایی ها توسط کارگران سازمانیابی میشد ۰ در ژوئیه (۱۸۶۳ ) هیئتی از کارگران فرانسه اجازه یافت تا در گرد همایی مشترکی در باره لهستان به لندن برود ۰ نتیجه این تعاملات _ حمایت از لغو برده داری آمریکا ، حمایت از جنبش لهستان و جنبش ایرلند وسایر جنبش های کارگری _ تولد ” بین الملل اول ” شد ۰ نامه مارکس به دایی اش لیون فیلیپس (MECW 41 ,558 )
_ رابطه تاریخی لهستان و فرانسه ،نقش سرکوبگر روسیه ،پروس واتریش ،تبدیل به یکی از مجادلات درونی ” انتر ناسیونال ” شد ۰ مارکس دربحث های درون بینالملل و مقالات ونامه ها ی خود به اقدامات لهستان به نفع رژیم انقلابی فرانسه و سوء استفاده ناپلیون (۱۸۰۲) از لهستانی ها تبعیدی در جنگ علیه انقلاب هاییتی ، نقش هنگها ی دیگر در حرکت رو به شرق فرانسه به سوی ورشو در سال (۱۸۰۶ ) اشاره میکند ۰ طرح ایجاد دوک نشین ورشو ، توسط ناپلیون جایگزین احیای لهستان شد ۰ که ” لیلویل ” انقلابی لهستان آنرا چهارمین تجزیه لهستان مینامند ۰ سرانجام در حمله به روسیه ، ناپلیون اجازه داد تا کنفدراسیون لهستان شکل بگیرد البته نه بخاطر لهستان بلکه ” روسیه مجبورش کرده بود ” زیرا هنوز با ”جنگ ملی توسط لهستان علیه روسیه مخالف بود ۰ناپلیون در کارزار علیه روسیه خائنانه، اجازه تشکیل ارتش مستقل لهستان را نداد در عوض ”هشتاد هزارنیروی لهستانی را در ”گراند آرمه” آرتش بزرگ خود سرجنگ علیه روسیه پرکنده ساخت ۰ این رفتار ناپلیون شبیه رفتارش در بازگشت از جنگ و شکست واترلو (۱۸۱۵ ) بود۰ زیرا آن خودکامه، از احیای انقلاب بشتر از شکست در جنگ وحشت داشت ۰ ” ترجیح داد درمقابل ائتلاف سر فرودآورد تا به یک جنگ حقیقی ملی انقلابی در فرانسه، دست زند ” ( MECW 20 , ۳۲۴ ,۳۲۶ , ۳۲۷ ,۴۹۰)
_ در ادامه مارکس مینویسد” روسها با شنیدن اخبار انقلاب ( ۱۸۳۰) وبر پایی باریکادها در پاریس تصمیم حمله با تشکیل قشونی از لهستانی ها، به فرانسه را گرفتند اما ‘شورش در لهستان ” فرانسه را نجات داد ۰ لویی فیلیپ مانند ناپلیون کوشید از هنگهای تبعیدی برای لشکر کشی در مستعمرات_ الجزیره _ استفاده کند ۰ اما انقلاب
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
یون چپ گرا مانند ”آگوست بلانکی ”و باشگاههای کارگران دوستان واقعی لهستان بودند ۰ (MECW. 20 ,492 _93 _94 )
_ مارکس در زمان مرگ پرودون (۱۸۶۵ ) در مقاله ای بلند نقد های قدیمی تر خود رتبه در باره این سوسیالیست آرمانشهر فرانسوی تکرار کرد۰ به علاوه ، حمله نیشداری به موضع طرفدار روسیه پرودون کرد ونوشت ” آخرین اثر او را، که علیه لهستان نوشته ست و در آن برای جلال و شکوه تزار بد بینی احمقانه ای را بیان کرده ، باید پهن تنها بد که پست توصیف کرد، نوعی پستی که با دید گاه خرده بورژوایی منطبق ست۰ (MECW 20 m 492 _ 93 ) یکسال بعد ، برخی از طرفداران پرودون در بین الملل اول به مخالفت با مارکس پرداختند ۰ با این استدلال پرودونی که ” کارگران نباید درموضوعات سیاسی درگیر شوند ” و تنها به موضوعات ” اقتصادی اجتماعی ” بپردازند ۰ با انتخاب لهستان برای حمایتی قدرتمندانه و خاص ،مخالفت کردند۰ ریازانف (۱۹۲۷) این جدال به بزرگترین بحث مارکس با پرو دو نیست ها بدل شد ۰ بگونه ای که مارکس در تاریخ
( ۵ ژانویه ۱۸۶۶ ) به انگلس نامه ای مینویسد که ” توطئه ای علیه انجمن بینالملل در جریان ست ۰۰به همکاری تو نیاز دارم ۰۰۰(MECW 42 , 212 _ 213 )
_ مجموع مقالات انگلس با عنوان ” طبقات کارگر با لهستان چه باید بکند ؟”در بهار (۱۸۶۶ ) درکامنو لث، ارگان هفتگی بین ا لملل ،منتشر شد ۰
_ مارکس و انگلس در سخنرانی ( ژانویه ی ۱۸۷۵ ) با اشاره به حضور انقلابیون لهستانی در کمون پاریس ” مردم لهستان ” را ” تنها مردم اروپایی ” دانستند ” که به عنوان سرباز جهان وطن انقلاب جنگیده اند ومیجپگند ” وبه حضور آنها در”جنگ داخلی استقلال لهستان ، زیر پرچم جمهوری اول فرانسه ، انقلاب (۱۸۳۰ ) ، برافراشتن پرچم رادیکال ترین انقلاب اجتماعی درکراکف به عنوان نخستین کشور اروپا یی ‘ نقش چشمگیر در مبارزه ی انقلابی در مجارستان ، آلمان ،ایتالیا ،سرانجام بهترین ژنرالها و دلیر ترین سربازان خود را دراختیار کمون گذاشت ” ( MECw 20 ,153)
_ درنوامبر (۱۸۸۰ ) مارکس وانگلس ،در گرد همایی ژنو، به مناسبت سالگرد انقلاب (۱۸۳۰ ) قیام( ۱۸۴۶ ) لهستان را به همراه جنبش چارتیستی بریتانیا ،را پیشقراول انقلاب سوسیالیستی دانستند ” طبقات مالک انگلستان از ۱۸۴۰ به بعد مجبور شدند ازارتش کمک کمک بخواهند تا در مقابل حزب چارتیستی ، این نخستین سازمان مبارزطبقه کارگر ، مقاومت کند سپس نخستین انقلاب سیاسی که مطالبات اجتماعی را اعلام میکرد ، در آخرین سنگر لهستان مستقل ، کراکف ، در سال ( ۱۸۴۶ ) برپا شد ۰ (MECW 24 ,344)
_ دوستان عزیز کارگر,با سپاس ازحوصله ای که بخرج داده اید,مهمترین نتیجه ای که از بررسی نوشته های مختلف ,مارکس _ انگلس,بدست میآوریم اینست که برخلاف الگو برداری هایی که سالها رایج بود باین معناکه_ تمام جوامع بشری بگونهای تکراستایی مسیر تکاملی خود راطبق الگوی” اروپای غربی”یعنی مسیر ”کمون اولیه,برده داری,فیودالیسم ” طی کرده ,تا به ”نظام سرمایه داری” برسند_ نبوده ست ۰
_ ما دراین راستا ,به جوامع مختلف بشری در اروپا ,آمریکا ,آسیا,استرالیا,آفریقا پیشا سرمایه وپیشا استعماری ,با روش جامعه نمونه آماری ,از منظر تحلیل مارکس و انگلس با مستنداتی گویا وشفاف پرداختیم۰ نشان دادیم اینکه، الگو برداری تکراستایی در موردتمامی جوامع بشری صحت نداشته وتکامل جوامع مختلف بشری، باوجود قوانین،حاکم بر تکامل مادی تاریخی نیروهای مولده ی ، درون جوا مع بشری ، باتوجه به شرایط مختلف ،طبیعی ،سنتی ، اجتماعی و شباهت های کلی منافعشان ، هریک مسیری جداگانهای را در جوار وبه موازات یکدیگرطی طریق نموده اند که دلایل خود راداشته اند وما در حد بضاعت خودبدان پرداختیم ۰ بطور مثال:
_ در مورد وجود”ساخنار فیودالیته” درجوامع آسیا یی,همان مسیری که”جوامع پیشا سرما یه”در اروپای غربی پس از عبور از شیوه تولید آسیایی طی کرده اند,شکل گرفته یا نه? مارکس فقط به یک کشور اشاره کرده ست۰ آنهم ژاپن میباشد که ازسایرکشورهای آسیایی کنار گذاشته میشود۰ مارکس، در این باره مینویسد” ژاپن با سازمان مالکیت ارضی خالص فیودالی وبا اقتصاد خرده پای روستایی خود,تصویری به مراتب دقیق تری از قرون وسطای اروپایی بدست میدهد تا مجموعه ای ازکتابهای تاریخی ما ,که غالبن بر حسب پیش داوری بورژوایی نگاشته شده اند۰ البته” لیبرال بودن” به حساب قرون وسطا کار آسانی نیست’ (K capital ,1,a,a,O, ,p,754,fuss note 192 ) سفری، همان منبع
_ اما دلایل و مستنداتی که ما از آن بهره جستیم فقط وفقط در راستای طرح” تحلیل چندراستایی ” مارکس از جوامع بشری و ساختارهای متفاوت پیشا سرمایه داری آنها بود و بس ۰ چرا؟ زیرا بدنبال حاکمیت’ حزب بلشویک” در روسیه تنها پنجره ی گشوده شده درشیوه ی تحلیل ازین جوامع شیوه مرسوم تکراستایی بود۰ آنهم علیرغم دسترسی به دست نوشته ها
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۲]
ی مارکس از جمله دستنوشته های سالهای ‘۱۸۷۹_۱۸۸۲ ‘با اشاره ‘ریازانف” در سال ۱۹۲۹ ‘ ۰
۸
ت
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۴]
پنج ۵_ چرا؟ دلیل آن روشن ست ۰
_ همانطور که گفتیم، مارکس , شیوه تولید دورانهای تکوین تاریخی جوامع بشری را پس از کمونهای اولیه، به دورانها ی شیوه تولید، آسیایی ، باستانی (یونانی ، رومی) ، فئودالی (ژرمنی) ، سرمایه داری (بورژوایی) ، تقسیم کرد۰ اما وقایع سالهای ‘۱۹۲۶ ‘و’۱۹۲۹ ‘ آکادمیسین های روسیه را وا میدارد که تقسیم بندی دورانهای تاریخی فوق توسط مارکس ،راتغییر داده و مراحل تکراستایی جبر گرایانه _ کمون اولیه، برده داری ، فئودالی ، بورژوایی _ طی شده در اروپای غربی را برای تمام جوامع بشری ، بدون استثنا ، چه در غرب یا شرق ، نسخه نویسی کنند۰ که نشانی آنرا باید ،در,کنفرانس ‘لنینگراد” ‘فوریه ۱۹۳۱’ و جانبداری استالین از نظریه ی ‘استرووه _ Strouve’ با وجود مقالات پروفسور” وارگا” یافت ۰ در این کنفرانس هیچیک از طرفداران ‘وجه تولید آسیایی ‘وحتا پیشنهاد دهنده ی اصلی ‘ پروفسور وارگا ‘ را در مباحثه راه ندادند ۰در تصمیم اولیه کنفرانس مقرر شد ‘نظامهای باستانی شرقی را نوعی فیو دالیسم بشمارند۰ که بعدها توسط شرق شناسان روسی مانند ایوانف ،پیکو لوسکی ، پطروشفسکی ، دیاکونف و۰۰۰الگویی عمومی در تحلیل های تک راستایی شان گردید ۰ که لباس” تنگ فیودالسیم شرقی” بر قامت ”شیوه تولید آسیایی” دوختندبدون آنکه نقد مارکس به سلف روسی شان _ کوالفسکی _ در مورد ویژگی های فیودالیسم را مطالعه کرده باشند ۰ اینان همان مسیری را طی کردندکه ” هرتسفلد ” طی کرده و’نظام هخامنشیان’ را فئودالیسم دانسته ‘داریوش را نماینده سینیورهای فئودال، و ‘دیاکونف ‘ خشمگین از این خطا، آنرا درقالب’ برده داری’ درکتاب خود بنام”تاریخ ماد” ،غالب میکندو داریوش را در ردیف ”کراسوس” و”فیلیپ عرب” نماینده و مظهرطبقه برده داران جلوه گر میسازد۰ تا ‘قیام سراسری ” مردمان ستم دیده ” به رهبری ”گیومات” توسط خاندان ”هخامنش’ دردریای خون غوطه ور شود ۰ و گیو مات ‘ کودتا چی معرفی شود! به قول مورخ یونانی’هرودت’که میگوید مردی که سراسر آسیا بر مرگش افسوس خورد۰ گسترش شورشها مردمان ستمدیده ، یکی پس از دیگری ، از سواحل دجله تا آنسوی هندوکش، از آمودریا تا دریای پارس , همه ی ستم دیدگان بقول ” المستد” تاریخ شناس آمریکایی,درکتاب ”تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان ” ( همه شورش کردند۰ ۰۰۰” فرور تیش ” در ماد ۰۰۰”وهیزدات ” از کرمان ۰۰۰”هشینا ” در ایلام ۰۰۰)
بقول ”کتز یاس” پزشک یونانی هخا منشی (پارس ،ایلام، ماد،آسور ، مصر ، پارت ، ستگیدی ,سکا ها ۰۰ شوریدند) ۰ چرا راه دور میرویم ! کتیبه ی بیستون _ اعترافات داریوش کبیر!! وسعت و عمق جنایات ‘الیگارشی’ استبداد شرقی” هفت خاندان وطایفه الیگاریک حاکم، با نوک پیکان مو نارشی، در این سرزمین را نشان میدهد ۰ داریوش به همراه سپاهیان جرار خود” در ۱۹ نبرد ۹ شاه را گرفت و در بازیافت کشور کا مروا گشت! ۰۰۰) ” ایران ازآغاز تا اسلام ‘ و بقول ‘کریشمن’ این جنایات دو سال بطول کشید ۰
_ از شاهکارهای این جانی _ داریوش _ قتل فجیع ‘گیو مات ‘ با شرح کامل در کتیبه ی بیستون بزبان خود وی ثبت ست ۰ در کتیبه ی مذکور به انقلاب دیگری به رهبری ”وهیز داته ” نیز اشاره شده ست ۰ مگر این مردمان ستمدیده ی مخالف ”جنگ طلبی و کشور گشایی های ” خانمان برانداز چه میخواستند؟ وگیو مات چه اقداماتی مردمی انجام داده بود؟ داریوش در کتیبه بیستون پاسخ میدهد” وی ( داریوش ) چراگاهها ( ابی چاریش ),گله ها. مزرعه ها،ااموال ا(گیی ثامچا) ، بر ده ها (دما ،مانیا، مانا ، کور تاش ، نمانه ، دمانه ،اویکتوس = بردگان خانگی)، خانه هایی(مانیا مچا ، مانیا ،مان بید) را که ” گیوماتا” از مردم (کارا،ویث بیشچا = خاندان، خانواده ،خانه, دربار، خانه شاهی ،قبیله شاهی ،دربار شاهی ) ، و لشکر یان (اشراف )گرفته بود به ایشان پس داد، عبادتگاه های ( ایادنه، یادگاهها ) ی تخریب شده را تعمیر کرد۰ لازم به توضیح ست که ، کلمه ” ویث = ویس ” در کتیبه ی بیستون به معنای ‘ واحد اقتصادی جامعه ” بوده و ”نمانه” یا ”خانواده ”جز یی از ”ویث ”بشمار میرفته ست ۰ اما ”ویث ” به معنای خاندان ، عشیره نیست ۰ بلکه نام متداول دهکده، و نقطه مسکونی نیز میباشد که نشانگر اینکه درآغاز دهکده عشیرتی و خاندانی بودند ۰ باید افزود،در اوستا ‘ویس” _ vis _ در سانسکریت ” ویش” به معنای خانه ،منزل ، در یونانی ” ویکس ” _ Vikos _ و در لاتین ” ویکوس” _vicus _ بمعنی دهکده آمده ست ۰” دیاکونف”آنرا به معنی ”سهم زمین ‘ دانسته و میگوید ” ویث ” در اصل به معنای عشیره پدر شاهی ست که به نیای مشترک میرسد ۰ که بالاتر در این مورد توضیح داده شد۰.
_ به نظر میرسد که ”گیو ماتا” بدنبال تغییرات اساسی درجامعه ای بود که ازپرداخت هزینههای سنگین جنگی که برمردم ستمدیده تحمیل شده بود به تنگ آمده بودند ۰ وی برای توسعه و اصلاح کشاورزی ,زمینها
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۴]
,گله ها، بردگان و خانه ها را از ”اشراف و زمین دا ران بزرگ ” یعنی ”کارا ” گرفت تا پایه قدرت مادی استثمار آنها را ضعیف کند ۰ چرا؟ با تقسیم آن بین زحمتکشان بتواند ،کشاورزان واقعی _ تولید کنندگان مستقیم _ تقویت شوند ۰ یادگان ها _ عبادت گاها _ تخریب نمود تا پایه های ذهنی و نمادوحدت جامعه ی دین سالار حاکمیت استبداد شرقی _ شاهنشاه _ سایه و نماینده اهورا مزدا ، و”فروهر ” امپراتوری آسمانی ، ودارای ”فر ایزدی” !! فرو ریزد۰ اصلاحات تغییرات.ژرف ‘ گیومات” جامعه آنچنان تاثیری در میان مردمان زحمتکش و بردگان استثمار شده گذاشت که نمیتوانستند بپذیرند رهبرشان بدست ”اشراف”استثمارگر ددمنش ، به قتل برسد ۰ به همین دلیل شورشی گسترده مردمی، سراسر خوزستان، بابل، مصر ، ارمنستان رافراشت گرفت۰ بویژه مردم خراسان وسکا ها مدتها با داریوش جنگیدند ۰ مرکز و ستاد انقلابیون قلعه ی ”پیشیا هو وادا ” بود ۰ که ،بعدها درانقلابی دیگر توسط ” وهیز دا ته ” رهبر انقلابیون استفاده شد ۰
_ فیثاغورث ، دانشمند معروف یونانی ، رستا خیز ”گیوماتا ”را رستاخیز آیینی انقلابی مترقی دانسته ودر باره کودتای الیگاریشی اشراف میگوید” این انسان را اشراف و مهتران دستگیر کرده سر ش را از تن برگرفتند به نیزه زدند و در چارسوی شهر بگردانند” ” کوی برزن شوش بخون طرفداران آیینی اش آبیاری شد” سیاحت نامه فیثاغورث
_ البته کافیست بدانیم که ”دیاکونف” در جایی ،جنبش ‘ گیو ماتا ‘را ” یک شورش تجزیه طلبانه ، آزادیخواهانه، ملی وهمگانی ، قیام سراسر مردم علیه حکومت ”معرفی میکند۰ متاسفانه در”تاریخ ماد ‘ در اثرتوجیهات آکادمیسن های پرو. روسی ‘ گیو ما تا” را طرفدار بزرگان۰۰۰ اقدامات وی برای مردم را عوعوامفریبانه۰۰و قیام وی را رقابت و مبارزه ی، میان لایه های مختلف کاهنان بر سر قدرت سیاسی و اقتصادی میداند۰۰۰ وآنرا کودتا علیه دربار و نه نهضتی مردمی دانسته ۰۰۰که با یک کودتا به قدرت رسیده وبا کودتایی دیگر نابود میشود۰۰ ۰”!!
_ درآغاز”۰۰۰کنفرانس لنینگراد نتیجه گرفته بود، که وجه تولید آسیایی ،همان فیودالیسم ست وایندو , یکی هستند ۰ و آن وجه فقط یکی از صورتها ی فیو دالیسم ست۰ تا اینکه در سال’ ۱۹۳۴’ آکادمیسن ”کووالف ,Kova – Lef, پیشنهاد داد که شیوه تولید آسیایی را یک نوع شرقی از نظام بردگی به شمار آورند۰ از آن تاریخ به بعد تبدیل به نظرگاه رسمی تاریخ نگاری ”شوروی ” گردید ۰ این همان نظر گاه آکادمیسن ” استرووه” بود که در سال ”۱۹۴۰ ”مقاله ای مشتمل بر ده اصل ،به رشته تحلیل در آورد، همان مقاله ای که با استقبال فراوان وبا نتیجه انکه ”کار وجه تولید آسیایی را یکسره کرده ست! ” روبرو شد۰ این همان نظرگاه کنفرانس مورخان ”شوروی ” متخصص در تاریخ دوران باستان ست ۰ که در ‘۱۹۵۲’ منعقد گردید و گزارشات آن در ‘۱۹۵۳’ منتشرش’Jean_ Cheneau:Last mode) deploy Prodduction Asiatique: Quelques Perspectives deploy ‘re churches: La
Pensee : Avril 1964، P. 38 )
_
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۵]
پنچ ۶ _ دوستان آگاه کارگر،قصد ما دراینجا تاریخ نگاری نیست ،بلکه رسیدن به تحلیل مارکس در مورد”جوامع پیشا سرمایه ” مسیرهای خونبار طی شده به ضرب دگنگ استثمارو استعمار بوده ست و بس ۰ نه آنچه که شرق شناسان آکادمیسین های اطو کشیده برایمان نسخه پیچی کرده و همپالگی های وطنی ، ذوق زده برایمان قر قره میکنند۰ بنام تیوریهای توسعه ی سرمایه داری به خوردمان میدهند ۰
_ ما سالها شاهد ”قبله ی سوسیالیسم ” وشوروی _ شورایی _بودن !!جامعه ی ”روسیه ” بودیم ۰ در حالیکه در واقع ”از ابتدا”و از زمان لنین طبق تصمیم ‘پولیت بوروی ‘کمیته مرکزی حزب ‘ وتیو ریهای لنین’ سرنوشت و هستی میلیونها کارگر، قربانی احیای سرمایه داری گر دید ۰ چرا؟ زیرا کشوری عقب مانده با ویژگیهای خاص خود ,نسبت به کشورهای سرمایه داری غرب بود ۰ سرمایه داری دولتی متمرکز حزبی ، قبای فریبکارانه ی سوسیالیسم بتن کرده بود۰ بقول یکی از دوستان ” سالهاست طشت رسوایی شان ازبام حقیقت افتاده ست ” همینطور ، چین کمونیست !،و سایر کشورهای اروپای شرقی وآمریکای لاتین ،این رهروان بازار آزادو کشورهای آفریقا یی و اروپایی بابر چسب ”جمهوری خلق ” و ”جمهوری دموکراتیک ” با آرمانخواهی های سوسیالیستی” !! ودر نهایت محافظه کاری سرمایه دارانه ”دولت رفاه” در کشورهای اسکاندیناوی!! راستی چه شد که اینگونه شد؟!
_تاسرمایه داری جهانی بر ویرانه های آن به رقص و پایکوبی شادمانه۰۰ پرداخته و همچنان مزورانه توسط دانشمندان مزدور سرمایه داری ‘این ساختارهای سرمایه داری دولتی ” را سوسیالیستی ! خوانده وبه فریب مرثیه خوانان ساده لوح آن مپردازند۰ ؟!
در این زمینه خروارها تحیل ازمنظرهی مختلف وجود دارد ۰ که خارج از حوصله این مقاله میباشد ۰ در این مورد حد اقل شما را به آثار ”نا صر پایدار” و”محسن حکیمی”و۰۰۰۰ دیگران ۰۰۰که میشناسید عودت میدهیم ۰
_ اما تمام تلاش مارکس و انگلس در راستای مبارزات عملی کارگران علیه سرمایه در واقع علیه کار مزدی بوده ست ۰ و ابزار مبارزات کارگران را حزبیت شورایی کارگران میداند آنهم با تکیه وابتکار عمل خود کارگران ۰ کافیست به روندشکل گیری ” اتحادیه کمونیستها” تا”بین ا لملل اول” و نقدهای مارکس به ”اتحادیه ” های کارگری ، وبه” برنامه گوتا” برنامه حزب سوسیال دموکرات بعدی ‘آلمان” و۰۰۰ نظری داشته باشید ۰ ما دراینجا تا این بخش مطالب خودرا بپایان میرسانیم ودر بخش بعدی بطور ویژه به تئوریهای ”اندیشه پردازان” سرمایه داری در مورد ”تیوری توسعه سرمایه داری ” خواهیم پرداخت ۰
با آرزوی سلامت و بهروزی برایتان ،دوستان پر حو صله ی کارگر۰
فعالان کارگری ضد سرمایه داری” گیلان”
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
یادداشتی بر ” توسعه ”
بخش هشتم _ بررسی تئوری های توسعه
قسمت اول _ اسمیت ، ریکاردو ،ودیگران ۰۰۰۰
با درود دوستان کارگر
_ ما از این قسمت به بعد _ همانطور که در ابتدا هم قول داده بودیم _ به بر رسی تئوریهای مختلف درباره رشد وتوسعه میپردازیم ۰ آنهم در حد بضاعت مان وبدون هیچ ادعای اندیشورزانه ای ۰ درابتدا به تعریف رشد اقتصادی و تعریف توسعه ، توسط تئوریسن های سرمایداری درحد بضاعت خود میپردازیم ۰ آنگاه نقد های براین نظریه پردازی ها را ارائه میدهیم ، آنهم بدون بدون هیچگونه ادعای دانشورانه مکتبی رایج !
رشد اقتصادی چیست؟
همانطور که همه ی ما میدانیم ، رشد تر جمه کلمه ی انگلیسی ” Growth ” میباشد و بیشتر جنبه کمی وعددی برای اندازه گیر ی تغییرات اشیا و پدیدها را دارد مانند میزان سرعت ماشین ، وزن ،قد ،طول عمر ، و۰۰۰۰ وخیلی چیزهای دیگر مانند ساعت کار روزانه ماکارگران ۰
توسعه اقتصادی چیست ؟
لغت توسعه ” Develope ” به معنی گسترش و بهبود می باشد ۰ در اقتصاد ، توسعه به معنای گسترش و بهبود اقتصاد کشورها اشاره میشود ۰ یعنی نه تنها به رشد اقتصادی خود را محدود نمیکند بلکه به مسائل دیگری مانند: فقر ، نابرابری ، شهر نشینی ، مهاجرت ، بیکاری ، توزیع درآمد ، شاخص های اجتماعی ، بحران انرژی ، کمبود مواد غذایی میپردازد ۰اما در مورد رشد وتوسعه به تعاریف متعددی از تئوریسین های مختلف اقتصاد سرمایه داری ونقدهایی در ااینمورد را مطرح میکنیم ! در این راستا ، بامفاهیم و شاخص هایی مانند ، کار، سرمایه ، دستمزد، افزایش جمعیت ، اجاره بهای زمین ، رانت زمین ، انباشت سرمایه، سود ، بهره ، اضافه جمعیت نسبی (کارگران بیکار ) ، بهره وری ، ربا ، نقش ماشین آلات، تقسیم کار ، تجارت ،صنعت رقابت ، انحصارو مالکیت و۰۰۰۰ سر وکار خواهیم داشت ۰ چرا ؟
زیرا تا زمانیکه ما بعنوان” کارگر ” شناختی هرچه بیشتر، نسبت به عملکردو سازوکار و قوانین حاکم بر نظام سرمایه داری داشته باشیم ، کمتر فریب تر فند و وارونه پر دازی های آنان را میخوریم ، میتوانیم آگاهانه تر، بر ”ضد سرمایه داری ” مبارزات کارگری خود را سازماندهی وسازمان یابی کنیم ۰
مارکس در باره ی ”مزدکار ” میگوید : مبارزه ی آشتی ناپذیر میان سرمایه دار و کارگر مزد را تعیین میکند ۰ [ در این مبارزه ] پیروزی ناگزیر از آن سرمایه دارست ۰
سرمایه دار بدون کارگر بیشتر میتواند زندگی کند تا کارگر بدون سرمایه دار۰ اتحاد بین سرمایه داران امری ست متداول و کارآمد [ درحالیکه ] اتحاد کارگران ممنوع ست. و عواقب درد ناکی برای آنان دارد۰ ۰۰ مالک و زمین سرمایه دار میتوانند درآمد خویش را از قبل ثمرات صنعت افزایش دهند ، [ در حالیکه ] کارگر نه اجاره بهایی دریافت میکند ونه بهره ای از سرمایه میگیرد تا کمکی به درآمدش در صنعت باشد ۰ از این رو رقابت بین کارگران شدت میگیرد ودر نتیجه فقط برای کارگران ست که تفکیک میان سرمایه ، مالکیت ارضی و ???? ، تفکیکی اجتناب ناپذیر ، اساسی و زیان بار ست ۰ نیازی نیست که سرمایه و مالکیت ارضی بمانند کار کارگران در این تفکیک ثابت بمانند۰ ”
مارکس در اینجا نتیجه میگیرد ” بنا براین ، تفکیک سرمایه ، اجاره بهای زمین وکار، [ از یکدیگر ] برای کارگر [ ان امری ] فاجعه آمیز ست ۰ ” ( مارکس ،دستنوشته های اقتصادی فلسفی ، ۱۸۴۴، مترجم ، حسن مرتضوی ، تهران : آگه ، زمستان ۱۳۷۷ )
_ ما،در ابتدا به نظریات اسمیت پدر علم اقتصاد سرمایه داری در مورد رشد و توسعه میپردازیم ۰ چرا؟
زیرا ، تمامی نظریه پر دازان علم اقتصاد _ موافقان و مخالفان وی _ دانش اقتصاد سیاسی خود را ابتدا به ساکن بر اساس ومحور تلاشها ومکتب وی پی ریزی کرده اند !
آدام اسمیت و نظریات وی
_ اسمیت اسکاتلند ی ، دانش آموخته قرن هیجدهم دانشگاه آکسفورد انگلیس ،بنیان گذار مکتب اقتصاد کلاسیک سرمایه داری میباشد ۰
معروفترین اثر وی _ همانطورکه همه ما کارگران میدانیم _ کتاب ” تحقیق درباره طبیعت وعلل ثروت ملل ” (۱۷۷۶ ) میباشد که بطور مختصر به” علل ثروت ملل ” Adam Smith , wealth of nations]. i ] معروف است۰ اسمیت در این کتاب نظریه ی کاملی درمورد ” توسعه ” ارائه نداده است۰ بلکه سالها بعد، اقتصاد دانان مکتب سرمایه مدارکلاسیک ، از میان نوشته و آثار وی حول محور فرضیه هایش برای رسیدن به تعادل اقتصادی بود که که نظریه ای را با عنوان ”نظریه رشد اقتصادی اسمیت ” تنظیم کردند ۰ لازم به ذکر است اسمیت به جای واژه” توسعه ” از کلمات ” بهبود وپیشرفت ” استفاده میکرد ۰
اسمیت نماینده خوشبینانه ی نظم سرمایه داری بود ۰ و اشاعه دهنده نظریه فریبنده ی سرمایه دارانه ی اصل مهم اخلاقی ، ”توسعه خوشبختی بشریت ” آنهم در چار چوب حفظ نظم سرمایه داری بود !
اسمیت ، علل افزایش ثروت ملل به تعبیر امروزی اقتصاد دانان ” علل توسعه اقتصادی ‘
ب
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
ه عوامل زیر فهرست بندی کرد:
۱ _قوانین طبیعی ۲_ تقسیم کار ۳_ انباشت سرمایه ۴_ تجارت داخلی و خارجی ۵_ افزایش جمعیت یا افزایش نیروی انسانی کار
مهمترین اصلی که پابه نظری اسمیت قرار گرفته عبارت زیر است :
”’ نفع شخصی در شرایط رقابت، باعث ثروتمند شدن جامعه (افزایش تولید ) میشود ۰ یعنی نفع شخصی در شرایط رقابت به نفع اجتماعی تبدیل میشود ۰ ” این نظریه بر پایه دو اصل بدیهی زیر قراردارد :
۱_ اصل بدیهی رفتاری : انسان در رفتار های مبادله ای خود ( در خرید وفروش وبازار ) به دنبال منافع شخصی خود میباشد ۰ ۲_ شرایط رقابت کامل بر بازار حاکم است ۰
در این مورد اسمیت از حاکمیت قوانین طبیعی بر فعالیت های اقتصادی بشر ی وجود دستی نامرئی را جهت ایجاد تعادل وتنظیم در بازار با نگاهی آلوده به اخلاق فردی مطرح کرده با ذکر مثال میگوید : این خیر خواهی قصاب و نانوا نیست که شام شب مارا آماده میکنند، بلکه این تعقیب نفع شخصی آنهاست که چنین کاری را میکنند ۰ (ثروت ملل ، به نقل از استیگلیتز ۱۹۸۷) ۰ بهمین دلیل آنرا ناشی از طبیعت انسان دانسته که در راستای اجرای قوانین طبیعی به عنوان مهم ترین وسیله تحقق یافتن رشد و توسعه اقتصادی میداند ۰
عوامل موثر در روند تولید سرمایه داری تئوری اسمیت عبارتند از :
۱ _ نقش ماشین در روند تولید
مهم ترین انگیزه سرمایه داری ، در این راستا را اسمیت ،کاهش هزینه تولید با بکار گیری ماشین های جدید وبالا بردن راندمان تولید ،صرفه جویی در زمان ، میداند۰ مارکس در این مورد میگوید ” باید اضافه کنیم که سرمایه داران با کاهش دادن میزان زمان کار _ بقول شولتزبا نیروهای محرکه بهبود ماشین آلات _ بالا رفتن دستمزدها را جبران می کنند وبالا رفتن سطح دستمزدها و نیز بالا رفتن بهره ی سرمایه ، بترتیب به صورت بهره ساده و بهره مرکب در قیمت کالاها عمل میکند ” که ما نتیجه آنرا در چارچوب نظم سر مایه سالار بهشکل بالا بردن زمان روزانه کاری ، تشدید اسنثمار ودر نهایت، اخراج و خانه خرابی کارگران را ،سال ها ست که شاهدیم ! مانند ،جنبش لودیسم ” ماشین شکنان ” اوایل قرن نوزده ی اروپا واکنشی اعتراضی به کاربرد وسیع ماشین و اخراج کارگران ، بود ۰
۲ _ تقسیم کار و مبادله
اسمیت، بین مبادله وتقسیم کار ،رابطه ای متقابل میبیند ۰ زیرا تقسیم کار را موجب صرفه جویی نیروی کاردانسته ،میگوید ، انسان بخشی از نیروی کار خود را مصرف میکند مازاد آنرا با اضافه تولید دیگران مبادله میکند ! این امر موجب افزایش مازاد تولید در جامعه میشود ۰ وحجم مبادله در جامعه افزایش یافته وجامعه ،تجاری میشود ۰ به این دلیل ،اسمیت ،موتور رشد اقتصادی را تجارت میداند ۰
۳ _ نقش تقسیم کار و توسعه بازار
اسمیت میگوید،رابطه مستقیم متقابلی بین تقسیم کار و وسعت یابی بازار وجود دارد ۰ با وسعت یابی بازار مبادله ، تقاضا برای کارهای تخصصی زیاد شده وموجب ازدیاد انگیزه وصرف بیشتر وقت نیروی کار تخصصی ودرنتیجه گسترش تقسیم کار میگردد ۰ مارکس میگوید ”همین اقتصاد دانان سیاسی بما میگویند _ کار یگانه قیمت ثابت چیزهاست _ چیزی نا پایدارتر از قیمت کار که در معرض نوسانات فراوان ست وجود ندارد ” ” درحالیکه _ تقسیم کار ، قدرت تولیدی کار را بالا میبرد وثروت و رفاه جامعه را افزایش میدهد_ در مقابل کارگر را تهیدست کرده وتا سطح یک ماشین تقلیل میدهد” ” در تیوری ، اجاره بهای زمین وسود ، کسوری هستند که باید ازدستمزد کم شوند!”
۴ _ انباشت سرمایه
افزایش خالص در موجودی سرمایه کشور را اسمیت ” انباشت سرمایه ” مینامند ۰ دلیل آنرا انگیزه بشر به ویژگی نفع شخصی و آینده نگری محتاطانه ،میداند ۰ که بصورت رفتار پس انداز کردن بخشی از درآمد است ۰ این پس انداز ها در دوره بعد سرمایه گذاری میشود ۰ این افزایش سرمایه نیز تبدیل به انباشت سرمایه میگردد۰ و این نتیجه عام را میگیرد که، رشد وتوسعه اقتصادی بستگی به میزان پس انداز دارد ۰
به همین دلیل نیز اسمیت فقط ،سرمایه داران و زمین داران را قادر به پس انداز وانباشت سرمایه میداند ! وی پرداخت دستمزد در سطح حداقل معیشت _ درحد بقا وزنده ماندن _ به کارگران توسط سرمایه دار را رفتاری طبیعی میداند ! که ناشی ازهمان قانون لعنتی ”عرضه و تقاضای حاکم ” بر بازار کار وسرمایه میباشد ! که توسط همان دست نامرئی (غیبی ) تنظیم میشود !
اسمیت ، مزد را جبران ، مصرف نیروی کار دانسته ، و آنچه را که ” مازاد ” عرضه نیروی کار مینامند را همان ”کار اضافی” وبیگاری کشیده از ما کارگران ست که منشای تولید ”ارزش اضافی ”و درنهایت منبع ”سود ” و انباشت ، برای سرمایه دار میشود ۰ ۰۰ آری به همین سادگی !
در ادامه اسمیت ،انباشت سرمایه را، پیش نیاز تقسیم کار معرفی میکند ۰ به همین دلیل در جوامع سنتی انگیزه ای برای انباشت سرمایه نمی بیند ۰ پیشرفت بیشتر جامعه سرمایه داری
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
را در نیاز بیشتر به انباشت سرمایه وانباشت سرمایه را خود منجر به تقسیم کار بیشتر و رشد شاخه های علوم وکاربردبیشتر ماشین آلات میداند !
۵ _ انباشت سرمایه وپس انداز
همانطور که گفتیم ، اسمیت ، عامل اصلی انباشت را پس انداز میداند ! و پس انداز را مازاد مصرف در یک دوره زمانی در صورت وجود تقسیم کار و ایجاد مازاد تولید ، درآمد هر فرد از حد اقل معیشت وی دانسته ۰ که این پس انداز ها تجمیع شده تبدیل به سرمایه گذاری جدید وانباشت میشود !
اسمیت ،انباشت سرمایه را شرط لازم توسعه اقتصادی میداند ۰ تاکید داردکه انباشت سرمایه قبل از روند تقسیم کار صورت گیرد چرا ؟ زیرا تا سرمایه لازم جهت ایجاد مشاغل جدید و ماشین آلات فراهم نشود تقسیم کار برای سرمایه دار مقرون به صرفه نیست ! اقتصاد هم زمانی در وضعیت. تعادل قرار میگیرد که حجم پس انداز و میزان سرمایه گذاری با هم برابر باشند ! فرمولی که تئوری تعادل را در معادلات اقتصاد سرمایه داری جا انداخت !
۶ _ تجارت داخلی و خارجی ونقش تقسیم کار
تقسیم کار انواع مختلف دارد ۰ نوع ساده آن تقسیم کار بین افراد ست انواع دیگر تقسیم کار،بین شهر وروستا، بین مناطق یک کشور ، بین بخش هاو حوزه های مختلف اقتصادی و بین کشورهای مختلف ،میباشد ۰ اسمیت از تدابیر شایسته ی سرمایه دار اشاره میکند مانند، برای بالا نگهداشتن قیمت بازار از سطح قیمت طبیعی ،از طریق پنهان کردن اسرار تجارت با استفاده از فاصله زیاد بازار عرضه وتقاضای محصول ودیگر اینکه با پنهان سازی اسرار صنعت ، میتواند هزینه تولید را کاسته ارزانتراز رقبا تولیدکرده سود بیشتری ببرد ۰ یا در حوزه های سود آور دیگر سرمایه گذاری کند ۰
۶ _ ۱ _ تجارت داخلی
بین روستا و شهر تقسیم کار بدین صورت ست ۰ روستا با مزیت نسبی تولید محصولات کشاورزی ،مواد غذایی خود و شهر نشینان را تامین میکند ۰ در مقابل شهر نشینان با مزیت نسبی تولید ات مصنوعات صنعتی نیازهای روستا نشینان رابر آورده میکنند ۰ این داد وستد موجب افزایش حجم مبادلات داخل و چرخه تجارت داخلی میگردد ۰
۶ _ ۲ _ تجارت خارجی
اسمیت میگوید : با توجه به شرایط متفاوت طبیعی ،جغرافیایی ، علمی ،فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی ، کشورها و جوامع انسانی مختلف است که هر کشوری در تولید کالا های مشخصی دارای مزیت نسبی می باشد ۰ یعنی در تولید کالای مشخص دارای مزیت هزینه تولید ارزانتر میباشد ۰ این مزیت نسبی در تولید کالا مو جب یک تقسیم کار بین المللی در بین کشور هاو مبادلاتی بنام تجارت خارجی گردید ۰ تجارت خارجی دو مزیت دارد :
یکم _ کشوری که دارای مازاد تولید ،مازاد نیروی انسانی کار وسرمایه است وبرای آن در داخل تقاضا وجود ندارد چه میکند ؟ آنها را صادر کرده و نیازهای دیگرش را تامین میکند ۰
دوم _ در نتیجه ی این صادرات ، ارزش تولیدی کالا های داخلی که برایش تقاضا وجود ندارد افزایش یافته واردش کالا هایی که در داخل کمبودعرضه دارد کاهش میابد و۰۰
اسمیت، خوشبینانه نتیجه میگیرد که تجارت جهانی موجب” رفاه عمومی ” میشود ! درضمن باعث گسترش بازار و افزایش تقسیم کار بین المللی در تمام سطوح ورشته ها میگردد۰ در نهایت ظرفیت تولید جهانی را افزایش می دهد !
اسمیت در واقع آگاهانه با خوش بینی مفرط به تایید وتقدیس سیستم استثمار ی نظام منفور سرمایه داری بر پایه کارمزدی کارگران پرداخته ، آنرا روندی طبیعی میداند۰ آنرا در چارچوب معادلات صرف ریاضی فورمولبندی میکند و تحت مفاهیم کلی به عنوان دانش ومدل رشد اقتصاد سیاسی مکتب کلاسیک به خوردمان میدهد !
۷ _ افزایش جمعیت یا نقش نیروی کار
جمعیت در تئوری اسمیت ، به معنای نیروی کار میباشد ۰ به همین دلیل با افزایش جمعیت موافق بوده وآنرا از عوامل توسعه اقتصادی میدانست ۰ به کارفرمایان توصیه میکند که با رساندن دستمزد کارگران به بالا تراز سطح حداقل معیشت موجب تشویق کارگران به. ازدواج وتجدید نسل شان را فراهم کند ! افزایش جمعیت ،موجب افزایش عرضه نیروی کار و بدنبال آن افزایش مصرف ، افزایش سود ، افزایش سرمایه گذاری تولید بیشتر ودر نهایت رشد وتوسعه را بدنبال دارد ! اسمیت با منطق کور و کر سرمایه مدارخود به تداوم هستی طبیعی ما کارگران به عنوان منبع سوخت لایزال سود برای سرمایه دار مینگردو دیگر هیچ !
_ از جمله مطالبی که اسمیت بدان پرداخته مفهوم کارگران مولد وغیر مولد میباشد : ۱_ کارگران مولد : کا رگرانی میداند که در بخش کشاورزی اشتغال دارند ودرتولید ذرت مشارکت دارند ۰
۲_ کارگران غیر تولیدی ، نیروهای کاری را غیر مولد میداند که در تولیدمحصولات غیر کشاورزی ، مانند آموزش وپرورش ، وکالت ، پرستاری وسایر مشاغل خدماتی اشتغال به کار داشته و در تولید ذرت مشارکت ندارند ۰
_ مدل رشد اقتصادی اسمیت و فرض های آن
اسمیت ،مدل رشد اقتصادی خود را در دو وضعیت ارائه می دهد :
۱ _ حالتی که محصول سال
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
قبل صرف تولید دوره جاری میشود ۰
۲ _ وضعیتی که بخشی از محصول سال قبل ، توسط کارگران غیر مولد مصرف میشود ۰
فرضیات مدل اسمیت
نظریات اسمیت برپایه فر ض های زیر قراردارد:
۱_ اشتغال کامل وجود دارد ۲_ شرایط رقابت کامل وجود دارد ۳_ دولت در اقتصاد دخالت ندارد ۴_ تجارت در داخل و خارج کشور آزاد است ۵_ اقتصاد یک بخشی و تک محصولی ست وفقط بخش کشاورزی در اقتصاد فعالیت دارد و فقط ذرت تولید میکند
۶_ محصول سال قبل انباشت اولیه سرمایه جاری را تشکیل میدهد ۰
محاسبه نرخ رشد اقتصادی درمدل رشد اسمیت اینگونه ست :
وضعیت اول _ در این وضعیت فقط اشتغال کامل وجود داشته ویک نوع کار گر آنهم کارگر مولد میباشد و نیروی بیکار وجود ندارد !
مقدار محصول دوره قبل _ مقدار محصول دوره جاری
[ _________________________________________________ = نرخ رشد ]
مقدار محصول دوره قبل
لازم به گفتن است که برای بدست آورد ن مقدار محصول دوره جاری از رابطه زیر استفاده میکند :
مقدار محصول دوره قبل
[ بازده هر کار گر >< ___________________________ = مقدار محصول جاری ] ۰ دستمزدجاری کارگر
در مورد محصول دوره جاری میگوید:
[ بازده هر کارگر>< تعدادکارگران استخدامی = محصول دوره جاری ]
باکمی دقت متوجه فرمول دیگری از اسمیت در مورد رشد اقتصادی میشویم :
بازده کارگر
[ نرخ رشد اقتصادی = ———————————————– — ۱ ] ۰ دستمزددوره جاری
نرخ رشد اقتصادی که در شرایط اشتغال کامل صورت میگیرد ۰ با اندکی دقت متوجه میشویم که نرخ رشد اقتصادی با بازدهی نیروی کار ،رابطه مستقیم وبا دستمزد نیروی کار رابطه ای بر عکس دارد۰
فراموش نکنیم طبق تئوری ومدل رشد اقتصادی اسمیت ( ۱) هرچه بازدهی نیروی کار افزایش یابد با ثابت نگه داشتن دستمزد کارگر ان، رشد اقتصادی بیشتر میشود ۰
(۲) اگر بازدهی نیرو کار ثابت باشد کار فرما با کاهش دستمزد به استخدام کارگر بیشتر میپردازد.و رشد اقتصادی افزایش میابد ۰ ( ۳) اگر بازدهی نیروی کار و سطح دستمزد ثابت باشد رشد اقتصادی ثابت میشود ۰
وضعیت دوم : در این وضعیت دو نوع کارگر _ کارگر مولد و کارگر غیر مولد _ درنظر گرفته میشود ۰ چرا ؟ زیرا اثر مصرف کارگران غیر مولد بر محصول ذرت تولید ی در دوره قبل کسر شده و در انباشت سرمایه دوره جاری نقشی ندارد ۰ بخش باقیمانده آن صرف تولید دوره جاری میشود ۰ میزان این مصرف با ضریب ( a) به معنای درصد مصرف این بخش از نیروهای غیر مولد در مدل رشد اقتصادی اسمیت به صورت زیر نشان داده میشود !
بازده کارگر >< a
نرخ رشد اقتصادی = ———————————- — ۱
دستمزد
_ ابتدا به ساکن انتقاداتی را سایر اقتصاددانان سرمایه داری در چارچوب رسمیت نظم حاکم سرمایه به وی دارند ! عبارتست از:
۱ _ ایستایی مدل ، که قادر نیست روند رشد اقتصادی را در یک دوره طولانی نشان دهد ۰
۲_ پس انداز را یک جانبه مختص سرمایه دارن و زمین داران دانسته ۰ امروزه طیف های مختلفی به پس انداز روی آوردهاند ۰
۳_ حاکمیت رقابت کامل بر بازار، چه داخلی وچه خارجی ( مطلق کردن رقابت کامل و بی توجهی به انحصار )
۴ _ وجود اشتغال کامل در جامعه ، و رشد روز افزون تقاضا برای کار را مطرح میکند ۰ درحالیکه درتمام جوامع بشری عصر سرمایه
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
داری همواره بخشی از نیروی کار بیکار
میماند ۰ اما مهمترین ضعف وی را باید در تاثیر از قبل دو مکتب ،فیزیوکراتی_ زمین منشای ثروت ست _ و مر کانتلیستی یا سودا گری بامنشای ثروت پول طلا نقره _ برتری بخش تجارت در اقتصاد _ بر تیوری وی دانست آنهم علیرغم اینکه در مخالفت با ” کنه ” فیزیوکرات، اسمیت ، نیروی کار را منبع تولید معرفی میکند ۰ اما تولید ذرت و کشاورزی را مرکز ثقل تئوری انباشت سرمایه و گسترش تجارت را، چارچوب وهدف ، مدل رشد اقتصاد سیاسی خویش اعلام میکند ۰ آنهم حداقل علیرغم اعترافی که به نقش نیروی کار کارگران در تولید محصول کشاورزی راهبردی _ ذرت _ دارد ! که البته باید آنرا ناشی از شرایط محیط زندگی وی و ساختار اجتماعی رو به تکوین سرمایه داری قرن هجدهم در نظر گرفت ۰ یعنی جدال بین مالکیت ارضی و صنعت رو به رشد ۰
مارکس میگوید ” پرولتاریا ، یعنی انسانی که سرمایه ای ندارد، اجاره بهایی دریافت نمیکند و فقط با کار خود _ آنهم با کاری یکسویه و انتزاعی _ زندگی میکند ، اقتصاد سیاسی ، کارگر را تاحد یک اسب که _ به اندازه ای باید دریافت کند که بتواند به کارش ادامه دهد _ تنزل میدهد”
دیوید ریکاردو ، نظریه رشد اقتصادی وتوسعه
نظریات ریکاردو ( ۱۸۲۳ _ ۱۷۷۲) این اقتصاددان بد بین مکتب کلاسیک در مو د توسعه ، با تفاوت هایی شبیه تئوری اسمیت میباشد ۰ اسمیت عامل کمیابی در اقتصاد را کمبود نیروی کار ، ریکاردو عامل کمیابی را کمبود زمین میداند ۰
اسمیت بر تولید تاکید دارد، ریکاردو بر توزیع ۰ به همین دلیل معروف ترین اثر ریکاردو
[” اصول اقتصاد سیاسی و مالیات ستانی” Principal of Polytical Economiy and Taxation ] نام دارد ۰ اطلاق صفت بد بینی به وی به دلیل پیش بینی موقعیت” رکود” در نظام سرمایه داری ست ۰
نظریه ریکاردو ۱_ بر سه عامل زمین ، کار ،سرمایه ،تاکید دارد ۰ ۲_ بر اساس اصول نهایی (تولید نهایی ، مطلوبیت نهایی ، بازدهی نهایی ، هزینه نهایی ، درآمد نهایی ) و مازاد تولید قرار گرفته است ۰ به همین دلیل طرفداران وی را نهابیون یا مارژبنالیستها میخوانند ۰ یعنی چه ؟
یعنی اینکه : اصل نهایی ، نشانگر سهم اجاره از تولید ملی ست ، اصل مازاد ، نشاندهنده باقیمانده منافع بین سرمایه داران بصورت سود وکارگران بشکل دستمزد میباشد ۰
در نظریه ریکاردو ، سرمایه دار نقش کلیدی دارد بدین معنا که ، با اجاره زمین و خرید یا اجاره ابزار آلات و استخدام کارگران به سازمان وسامان دهی روند تولید میپردازد ۰ انگیزه تمام این فعالیت ها ی سرمایه داران سود میباشد ۰ که برایش فرض ها ومدل اقتصادی ارائه میدهد ۰
فرض های نظریه ریکاردو
فرض های ریکاردو عبارتند از : ۱_ ثابت بودن تکنولوژی ۲_ عرضه زمین ثابت ست ۳_عوامل تولید قابلیت جانشینی ندارند ۴_ دستمزدها در سطح حداقل معیشت است
۵_ در اقتصاد کمبود تقاضای موثر وجود ندارد ۶ _ وجود قانون بازدهی نزولی در مورد زمین ۷_ تقاضا برای نیروی کار بستگی به انباشت سرمایه دارد ۸ _ حاکم بحودن رقابت کامل بر تمامی بازارها ۹_ اقتصاد تک بخشی و تک محصولی بر پایه تولید کشاورزی ذرت قرار دارد ۰
_ ریکاردو بر پایه فرض های خویش، دو مدل اقتصادی یکی برای رشداقتصادی ودیگری را برای توزیع محصول بین عوامل تولید مطرح میکند ۰
مدل رشد اقتصادی ریکاردو
در این مدل سه عامل تولید در نظر گرفته میشود ۱_ زمین ۲ _ کار ۳_ سرمایه
زمین ، در ازای استفاده از زمین اجاره بها یا بهره مالکانه به مالک زمین پرداخت میشود۰ زمین ها دو نوع میباشند ۱_ زمین مرغوب ، زمینی که احتیاج به هزینه آماده سازی چندانی نداشته ومحصول بیشتری میدهد به همین دلیل اجاره آن بیشتر از زمین نامرغوب است ۲_ زمین نامرغوب ، نیازمند هزینه آماده سازی بیشتری میباشد ۰ به همین دلیل ( میزان مرغوبیت موقعیت زمین ) لغت رانت توسط ریکاردو وارد اقتصاد سیاسی شد ۰
درمورد رانت ریکاردو میگوید: ” معادن یا زمین ، منبع رانت برای مالکان آنها میباشد ۰ این رانت ، نتیجه ارزش بالای محصولات معادن یا زمین است نه علت آن ” دیوید پیرس
در لغت نامه اقتصاد مد رن میگوید : ” رانت پرداختی ست در ازای یک فاکتور ،بیشتر از آنچه که برای حفظ وضعیت کاربرد فعلی ضروری ست ” بهمین دلیل رانت را سود غیر اقتصادی دانسته اند ۰ بطور مثال زمینی باخاکی حاصلخیز واقع درکنار رودخانه که عنهتنها دسترسی آسان به آب دارد بلکه از آبزیان آن هم میتوان استفاده کرد۰
ریکاردو دلیل افزایش اجاره بها را ، افزایش تقاضا برای محصول میداند ۰ بهای محصول _ کالا _ را ناشی از میزان کار در آن بکار رفته میداند ۰ با زیر کشت رفتن زمین های نا مرغوب ، در نتیجه ارزش کار نهفته در هر واحد محصول افزایش یافته ، منجر به بالا رفتن قیمت ها میشود ۰ به همین دلیل ریکاردو قانون رانت زمانه خویش
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
را اینگونه تنظیم میکند : ۱_ زمان در مالکیت فیودال ها ست ۲_تکنو لوژی کشاورزی نا متغییر ست ۳_ زمین کشاورزی بر ای تولید غذا محدود است ۴_ ابتدا زمینهای مرغوب زیر کشت میرود ۵_ از نظر ریکاردو رانتخواری به معنای مفت خواری و سود ناشی از فعالیت غیر تولیدی میباشد ۶_ اوایل قرن نوزده جمعیت درحال افزایش احتیاج به غذای بیشتری دارند ۷_ سهم زمیندار در طول زمان افزایش می یابد ۰
قانون مفرغی _ آهنین _ دستمزد ها
دستمزد کارگران در سطح حد اقل معیشت تعیین میشود ۰ چون دستمزدها از این سطح تغییر نمیکند به آن قانون دستمزد مفرغی یا آهنین گفته میشود ۰ دلیل آنرا عرضه زیاد کار اعلام میکند ۰
اما از نظر ریکاردو ، سهم سرمایه دار قانون ندارد ۰ زیرا پسماندها سهم کارگر و زمینداراز کل محصول است که در طول زمان به دلیل افزایش اجاره زمین ، سود سرمایه دار، کاهش می یابد ۰ زیرا موتور تحرک سرمایه داری سود است و چون سود مدام در حال کاهش است انگیزه سرمایه گذاری ازبین میرود اقتصاد از رونق به رکود میرود متعادل های اقتصادی رابه هم میریزد ۰ این نظریه میگوید : اگر فئودالها را حذف کنید زمین به سرمایه تبدیل میشود تکنو لوژی تولید
تغییر میکند ۰
مدل توزیع در آمد ریکاردو
میدانیم ،ریکاردو ، عوامل تولید به ترتیب به ۱_ زمین ۲_ نیروی کار ۳_ سرمایه تقسیم کرده ست ۰ در نتیجه محصول تولید شده به صورت ۱_ سهم زمیندار ( به عنوان اجاره زمین ) ۲_ سهم کارگر ( دستمزد) حداقل معیشت ۳_ مابقی تولید سهم سرمایه دار (سود) ریکاردو اجاره زمین را اینگونه تعریف میکند : اجاره زمین برای هر واحد نیروی کار برابر است باتفاوت محصول نهایی و محصول متوسط۰ یعنی کل اجاره برابر است با اختلاف محصول نهایی محصول متوسط ضربدر تعداد نیروی کاری که بر روی زمین کار میکنند۰
انباشت سرمایه
ریکاردو ، نیز مانند اسمیت ، انباشت سرمایه ، را ناشی از پس انداز توسط زمینداران و سرمایه داران میداند ۰ زیرا کارگران با دستمزد در سطح حداقل معیشت قادر به پس انداز کردن نمی باشند ۰
ریکاردو، سود را مابه تفاوت کل محصول با مجموع اجاره دستمزدهای پرداختی میداند۰ نرخ سود را برابر با نسبت کل سود بر تولید کل است ۰
رشد اقتصادی، تابع انباشت سرمایه است وانباشت سرمایه تابع نرخ سود است ۰ نتیجه ، نرخ رشد اقتصادی تابع نرخ سود خواهد بود ۰ اما میدانیم طبق نظریه ریکاردو سود همواره کاهش می یابد که خود موجب کاهش سرمایه گذاری شده اقتصاد را بسوی رکود میکشاند ۰
افزایش دستمزدها : به نظر ریکاردو ، در اثر افزایش جمعیت ،تقاضا برای کالای کشاورزی افزایش مییابد ۰ کارگران با دستمزد حداقلی قادر به خرید کالاهای مصرفی نیستند لذا باید دستمزدها متناسب با افزایش قیمت کالاها ی کشاورزی افزوده شود ۰
سود در سایر صنایع
ریکاردو ، سود سایر بخش های صنایع را تابع سود بخش کشاورزی میدانست ۰ افزایش دستمزد کارگران بخش کشاورزی را موثر در افزایش دستمزدکارگران سایر صنایع میدانست ۰
عوامل تاثیر گذاربر توسعه اقتصادی
سه عامل در نظریه ریکاردو بر توسعه اقتصادی موثرند ۰ ۱_ افزایش تولیدو کاهش مصرف ۲_ مالیات ۳_ تجارت آزاد
۱ _ افزایش تولید کاهش مصرف غیر مولد موجب توسعه اقتصادی میشود ۰ زیرا این دو عامل موجب انباشت سرمایه میشود ۰ درضمن از طریق پیشرفت فن آوری و تجدید سازماندهی عوامل تولید میتوان میزان بهره وری نیروی کار را افزود ۰ جایگزینی ماشین با نیروی کار به وخامت زندگی کارگران منجر میشود ۰ به همین دلیل عامل پیشرفت فنی را ثابت فرض میکند ۰
۲_ مالیات
مالیات را ابزار انباشت سرمایه در دست دولت میداند ۰ اما مورد استفاده مالیات را جهت کاهش مصرف بیرویه مفید میداند ۰ که به افزایش پس انداز ها منجر میشود ۰ زیرا گرفتن مالیات را تاثیر معکوس در سرمایه گذاری میداند ۰ از کارگران و سرمایه داران نباید مالیات گرفت ۰ بلکه باید از زمینداران مالیات گرفت که جزء طبقه مصرف کنندگان هستند ۰
۳_ تجارت آزاد
به نظر ریکاردو میتوان از منابع طبیعی و ظرفیت تولید جهان به نحو بهینه ای از طریق تجارت آزاد استفاده نمود ۰ او نیز مانند اسمیت این تجارت را باتکیه بر اصل مزیت نسبی کشورها عملی میداندکه موجب افزایش حجم جهانی محصولات ، رفاه جوامع ، یکسان سازی دستمزدها، جلوگیری ازروند نزولی شدن نرخ سود میگردد ۰ درنتیجه با اعمال هرگونه محدویت دراین زمینه مخالفت میورزید ۰
آنچه که مسلم است ایندو اقتصاد دان مکتب سرمایه داری پایه های تئوریک اقتصاد. سرمایه را پی ریزی کردند ۰ پیروان و شاگردان بعدی آنها با تکیه بر همین اصول ، با گسترش برجسته ساختن بخش هایی ازآن ونقد بر ملا سازی ضعف بخش های دیگر آن از منظر مکتب سرمایه داری اقتصاد سیاسی، در واقع ،بنیاد های نظریه مکاتب گوناگون خود را چیندمان کرده تا همچنان به وارونه پردازی حقایق موجود جوامع سرمایه داری بپردازند ۰ کدام حقیقت ؟ همان حقیقت که بر پایه خلع ید مالکیت ا
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
ز کارگران وتبدیل آن به مالکیت خصوصی سرمایه داری بر ابزار تولید گر دید ۰ آنهم طی روندی تبهکارانه وبشرسوزانه توسط نهادهای دولت های سرمایه داری رخ داد ۰ اما این نقد ” ضد سرمایه داری ” مارکس است که ماهیت استثماری بردگی مزدی نظام سرمایه سالار را برای ما کارگران شفاف سازی برملا میسازد ۰
” ما در اینجا بطور موجز وکوتاه به مطالبی مانند ، مالکیت ، زمین داری، اجاره بها ،سرمایه وسود از منظرمکتب اقتصادسرمایه داری و نقد مارکس برآنها ، میپردازیم ۰
مارکس میگوید :
” به نظر سه (Say) ”منشای حق تملک ملاکین راهزنی ست ” و۰۰
اسمیت میگوید ” ملاکین مانند همه انسانها خوش دارند که از دست رنج دیگران سود ببرندو حتی برای محصول زمین نیز خواهان دریافت اجاره بها هستند ” چگونه ؟
اسمیت ادامه میدهد ” مالک زمین خواستار دریافت اجاره زمین ۱_ حتا برای زمین های بایر ، سود یا بهره ای که بابت هزینه کشت زمین میطلبد ، معمولا بیش از اجاره بهای اصلی ست ۲_ علاوه بر این عمران وآبادی زمین معمولا سرمایه مالک انجام نمیشود ۰ گاهی با سرمایه مستاجر انجام میگیرد و هنگام تمدید قرار داد ،صاحب زمین معمولا درخواست اجاره بیشتری میکند گویا زمین بایر را خود ش کشت کرده ۳_ مالک گاهی خواستار اجاره بها برای زمین هایی که کشت و آبادانی آن خارج از توان آدمی ست ”
اسمیت میگوید ” اجاره بهای زمین را میتوان محصول آن نیروهایی از طبیعت دانست که استفاده از آنها را مالک زمین به کشاورز قرض میدهد ” ” بنا براین اجاره بهای زمین که قیمتی پنداشته میشود که بابت استفاده از زمین پرداخته میگردد طبعا قیمتی انحصاری ست ” ” طبقه ملاک درمیان سه طبقه اصلی جامعه ، طبقه ای ست که حدرآمدش نه ازراه کار کردن بدست میآید و نه از هم وغمی که به خرج داده است درآمد او همچون گذشته ، به دلخواه تعیین میگردد بدون طرح ونقشه ” اسمیت
” محصولی که از زمین برداشت میشود ، مواد کانی که از معادن استخراج میگر ددو ماهیی که از رود ودریا صید میشود در صورتی که فراوانی طبیعی آنها یکسان باشد با حدود و کاربرد خاص سرمایه هایی متناسب ست که در هر مورد سرمایه گذاری شده است میزان محصول در صورت یکسان بودن سرمایه ها و سر مایه گذاری به جا و مناسب با فراوانی وپر باری طبیعی شان متناسب خواهد بود ” اسمیت
مارکس میگوید” این تناسب های اسمیت اهمیت دارند زیرا با هزینه های برابر تولید و حجم یکسانی از سرمایه ، اجاره بها ی زمین به حاصل خیزی بیشتر یا کمتر تقلیل مییابد به این طریق به روشنی نشان داده میشود که با حفظ مفاهیم اقتصاد سیاسی ،حاصل خیزی زمین ،نشانه ی ویژه مالک زمین میگردد ”
در ادامه مارکس میگوید ” البته ” سه ” گفته : ملاکان به مستاجران خود گونهای حق انحصاری اعمال میکنند ، تقاضا برای کالای ملا کان یعنی زمین وتاسیسات آن میتواند بی اندازه گسترش یابد ، اما عرضه این کالا میزان محدود و معینی دارد ۰۰۰۰قرارداد میان مالک و مستاجر معمولا تا حد امکان به نفع مالک ست ۰۰۰۰”
اسمیت میگوید” اجاره بهای زمین معمولا قیمتی ست که برای استفاده از زمین پرداخت میشود ۰۰۰ اجاره بهای یک ملک معمولا برابر با مبلغی ست که یک سوم تولید ناخالص آن ملک فرض میشود ” ” عموما فقط بخش هایی از محصول زمین به بازار برده میشود که قیمت عادی آنها برای جایگزینی سرمایه ای که در تولید آنها مصرف شده ست کفایت کنده معمولا با سود های عادی همراه ست ” ” اگر قیمت بازار بالاتر باشد بخش مازاد آن طبعا بصورت اجاره بها ی زمین دریافت میگردد۰ اگر قیمت بازار بالاتر نباشد علیرغم اینکه ممکن ست محصول به بازار آورده شده باشد ، مالک زمین اجاره بهایی دریافت نمیکند۰ بالا و پایین بودن قیمت به سطح تقاضا وابسته ست ” اسمیت
درادامه اسمیت از گنجانده شدن اجاره بها درتر کیب قیمت کالاها به گونه ای متفاوت با دستمزد وسود ، و نوسان دستمزد وسودو اجاره بها ، راناشی از نوسان قیمت محصول میداند ۰ غذا و خوراک از جمله محصولاتی هستند که اجاره عرصه برای آن پرداخت میشود ۰ همچنین اسمیت میگوید :کشورهایی را پر جمعیت میدانند که میزان جمعیت با محصولی که برا ی تغذیه آنها تولید میشودمتناسب نیست نه کشورهایی که میان میزان جمعیت آن با لباس ومسکن تناسبی نباشد ۰۰۰۰ پوشاک و مسکن بعداز خوراک دو نیاز اصلی آدمی هستند معمولا برای تامین آنها نیز باید اجاره بها یی داد گرچه الز ام آور نیست ” اسمیت
مارکس میگوید ” اکنون میخواهیم به این موضوع بپردازیم که مالک زمین چگونه از هر منفعتی که به جامعه می سد بهره برداری میکند” وبه نقل قول از اسمیت و سه میپردازد ۱ _ اجاره بهای زمین با افزایش جمعیت زیاد میشود ” اسمیت ”
۲_ پیش از این از” سه ” دریافته بودیم که چگونه اجاره بهای زمین با کشیدن خط آهن وغیره بهبود شرایط امنیت وافزایش وسایل ارتبا
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
طی بیشتر میشود ۰
۳_ هر گونه بهبود شرایط جامعه ، مستقیم یا غیر مستقیم منجر به افزایش اجاره بهای واقعی زمین ، افزایش ثروت واقعی مالک زمین ،افزایش قدرت خرید کار یا محصول کار دیگر ان میشود ۰ آبادانی زمین باعث افزایش مستقیم اجاره بها ، سهم مالک زمین از محصول موجب افزایش محصول ، افزایش قیمت واقعی آن بخش از محصول خام زمین ۰۰۰یا مثلا افزایش قیمت احشام نیز منجر به افزایش مستقیم اجاره زمین وبه نسبتی بالاتر میگردد۰۰”
۴_ تمام پیشرفتهایی که در قدرت تولیدی کار حاصل میشود مستقیما باعث تقلیل افزایش اجاره بهای واقعی محصولات صنعتی شده غیر مستقیم موجب افزایش اجاره بهای زمین گردیده و ۰۰۰۰۰” اسمیت
میپردازیم به نقد مارکس که میگوید ” احمقانه ست که مانند اسمیت نتیجه بگیریم ” که چون مالک زمین از هرمنفعتی که نصیب جامعه میشود ،بهره بر داری میکند ،منافعش با منافع جامعه یکسان است ”
مارکس ادامه میدهد ” درنظام اقتصادیی که تحت حاکمیت مالکیت خصوصی باشد ، منافعی که یک فرد درجامعه دارد ، دقیقا با منافعی که جامعه در او می یابد ، نسبتی معکوس دارد ۰ همانطور که منافعی که یک رباخوار از آدم ولخرج بدست آورده ابدا همان منافعی نیست که آدم ولخرج از رباخوار دارد ” ” ما صر فا در اینجا خود را به فرضیه های اقتصاد سیاسی محدود میکنیم :
۱_ مالکی که علاقمند به رفاه جامعه ست بر اساس اقتصاد سیاسی، کسی است که به رشد جمعیت ،تولید وعرضه هنر ،گسترش نیاز ها و خلاصه ،به افزایش ثروت علاقمند است، اما چنانکه در گذشته ملاحظه کردیم ،این افزایش ثروت ، معادل است باافزایش فقر وبندگی ۰ رابطه میان افزایش اجاره بهای مسکن و افزایش فقر ، یک نمونه از منافع مالک زمین در جامعه است ۰
۲_ بنا به نظر خود اقتصاد دانان سیاسی ، منافع مالک زمین به نحو خصومت آمیزی با منافع کشاورزان اجاره دار ودر نتیجه با بخش مهمی از جامعه در تعارض است
۳_ از آنجاییکه مالک زمین هرقدر بتواند اجاره بهای بیشتری از کشاورز اجاره دار می طلبد ،کشاورز نیز مجبور به پرداخت کمتر مزد به کارگران خویش میباشد ۰۰۰۰
۴_ چون کاهش قیمت واقعی محصولات صنعتی ، اجاره بهای زمین را بالا میبرد ،مالک زمین ، منافع مستقیمی در کاهش در کاهش دستمزد کارگران صنعتی ،در رقابت میان سرمایه داران واضافه تولیدو تمام شرایط فلاکت باری دارد که با صنعت تولید ارتباط دارد
۵_ بدینسان منافع مالک زمین در حالیکه اساسا با منافع جامعه یکسان نیست بلکه در تقابلی خصومت آمیز با منافع کشاورزان اجاره دار ،کارگران مزرعه و سرمایه داران قرار میگیرد ۰۰۰۰ بطورکلی ، رابطه بزرگ مالی خرد ه مالکی ،مانند رابطه ی سرمایه بزرگ و خرداست۰اما علاوه بر این شرایط خاصی وجود دارد، که به نحو اجتناب ناپذیری به انباشت مالکیت بزرگ ارضی می انجامد ”۰ کدام شرایط ؟ این شرایط عبارتند از ؛
”الف _ در هیچ کجا به اندازه مالکیت ارضی ،شما ر نسبی کارگران وافزار آلات با افزایش حجم سرمایه کاهش نمی یابد ۰ به همین سان هیچ جا به اندازه ی مالکیت ارضی ، با افزایش سرمایه ، امکان بهره برداری همه جانبه و صرفه جویی در هزینه های تولید و تقسیم موثر کار زیاد نمیشود ۰
ب _ مالکیت بزرگ ارضی ،سود حاصل از سرمایه ای را که کشاورز اجاره دار در عمران و آبادانی زمین خرج کرده ست انباشت میکند ۰ مالکیت ارضی خود مجبور ست سرمایه خویش را مصرف کند ،در نتیجه چنین سودی را دریافت نمی کند ۰
ج _ درحالیکه هر پیشرفت اجتماعی به نفع مالکیت بزرگ ارضی تمام میشود ۰ مالکیت خرد از آن آسیب می بیند زیرا نیاز آن را به پول نقد افزایش میدهد ۰
د _ دو قانون مهم که ناظر به این رقابت میباشند باید در نظر گرفته شوند ۰
۱ _ اجاره بهای آن دسته از زمین های زیر کشتی که محصول آن خوراک آدمی ست ، اجاره بهای سایر زمین های زیر کشت را تعیین میکند ۰ ” اسمیت ” در نهایت فقط در املاک بزرگ میتوان منابع غذایی چون احشام و غیره را پرورش داد۰ بنابراین اجاره بهای این املاک ، اجاره بهای سایر زمین ها را تعیین میکند وبه حد اقل ممکن میرساند ۰ خرده مالکین که در زمین های خود کار میکنند، همان رابطه ای را با مالکین بزرگ دارند که صنعت صاحب ابزارخویش با مالک کارخانه برقرار میکند ۰۰ خرده مالک اجاره بهایی دریافت نمیکند و حداکثر ، بهره سرمایه و دستمزدش باقی میماند ،زیرا رقابت آنقدر اجاره بها را پایین میآورد که چیزی جز بهره ی سرمایه برای سرمایه گذار باقی نمی ماند
۳ _ علاوه بر این قبلا پی بر ده بودیم که با حاصل خیزی یکسان و بهره برداری موثر و یکسان از زمین ، معادن وآب ، محصول با مقدار سرمایه متناسب است ۰ در نتیجه پیروزی از آن مالک بزرگ است وبه همین نحو ،هر جا که سرمایه های مساوی در کار باشد ، محصول با حاصل خیزی و پر باری زمین ، معادن و آب متناسب ست ۰ بنا براین هرجا که سرمایه ها مساوی باشند ، پیروزی از آن کسی ست که صاحب زمینی حاصل خیز تر باشد ۰
اما در مورد معدن ”
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
اسمیت ” میگوید ” هرنوع معدنی را میتوانم غنی یا فقیر دانست ۰ این بستگی به آن داردکه کمیت مواد کانی که با کمیت معینی از کار از معادن استخراج میشود ،بیشتر یا کمتر از مقدار مواد کانی باشد که با همین مقدار کار از معادن دیگر ی از همین نوع بتوان استخراج کرد ”
” غنی ترین معدن ذغال سنگ ، بهای ذغال سایر مناطق را در آن منطقه تعیین میکند ۰ مالک و کار فرما بدنبال معدنی هستند که ۱_ بیشترین اجاره بها را بدست آورد ۲_ با فروش کمتر از تمام همسایه های خود ،بیشترین سود را بدست آورنده کم کم همسایه ها مجبور خواهند شد که به همان قیمت بفروشند حتا اگر توان این کار را نداشته باشند ۰ همیشه هم این عمل موجب ازبین رفتن اجاره بها وسود شان میگردم و کم کم از گردونه خارج میشوند ” اسمیت
” بعد از کشف نقره در معادن پرو ، معادن نقره ی اروپا و یا بخش اعظم آن به حالت متروکه در آمد ۰۰۰ همین امر در معادن کوبا و سنت دومینگو اتفاق افتاد ۰ حتا در معادن قدیمی پرو،بعد از کشف معادن پوتو سی ۰” اسمیت
مارکس میگوید ” آنچه اسمیت درباره معادن میگوید ،کم وبیش در مورد مالکیت ارضی صادق است ۰ ” چگونه ؟ ” باید دقت داشت که قیمت بازار زمین ، در همه جا به نرخ معمولی بهره در بازار وابسته ست ۰۰۰ اگر اجاره بهای زمین بسیار بیشتر از بهره پول(ربا)نباشد کسی زمین نخواهد خرید ۰ در نتیجه قیمت معمولی آن کاهش یافته ، بر عکس اگر این تفاوت زیاد باشد ، همه زمین میخرند وباردیگر قیمت معمولی آن بالا میرود ” اسمیت
مارکس ادامه میدهد که ” از رابطه اجاره بهای زمین بابهره ی پول ، چنین استنباط میشود که اجاره بها آنقدر سقوط میکند که در نهایت پولدارترین اشخاص میتوانند با اجاره بها زندگی خود را بگذرانند ۰ در نتیجه رقابت میان ملاکانی که زمین خود را به مستاجران اجاره نمی دهند ، به ورشکستگی بعضی از آنها _ انباشت مجدد مالکیت بزرگ ارضی _ می انجامد ” ” پیآمد بعدی این رقابت ۰۰۰۰۰ بخش وسیعی از املاک به چنگ سرمایه داران افتاده و این سرمایه داران در عین حال مالک زمین میشوند ۰ همانطور که خرده مالکین درحال حاضر بطورکلی چیزی جز سرمایه داران نیستند به همین ترتیب بخشی از مالکین بزرگ در عین حال کارخانه دار میشوند ”
مارکس نتیجه میگیرد ” بدین سان پیامد نهایی این رقابت ،ازبین رفتن تمایز بین سرمایه دارومالک زمین ست نا آنجا که در کل دو طبقه از مردم باقی خواهند ماند ۰ طبقه کارگرو طبقه سرمایه دار ۰ چوب حراج زدن به مالکیت ارضی دگرگونی چنین مالکیتی به کا لا ، سرنگونی نهایی آریستوکراسی کهن و استقرار نهایی اریستو کراسی مالی را رقم میزند”
همچنین مارکس ادامه میدهد ” ضروری ست که این نمود _ مالکیت ارضی فئودالی و اشرافیت ناشی از آن _ محو گردد که مالکیت ارضی یعنی ریشه مالکیت خصوصی کاملا در مسیر حرکت مالکیت خصوصی قرار گیرد و زمین کالا شود ، که فرمانروایی مالک به صورت فرمانروایی بی پرده مالکیت خصوصی سرمایه دار نمودار گردد که از هر تاثیر سیاسی رها باشد ، که رابطه ی مالک با کارگر به رابطه استثمارکننده استثمار شونده تقلیل یابد ۰۰۰ وضرب المثل قرون وسطایی ” هیچ زمینی بدون ارباب نیست ” جای خود را به ضرب المثل” پول ارباب نمیشناسد ” میدهد که ضرب المثلی بیانگر سلطه ماده بیجان بر نوع بشر ”
مطلب دیگر مارکس در این مورد اینکه” تقسیم مالکیت ارضی ، انحصار کلان مالکیت بر زمین را نفی میکند و ازمیان میبرد ” چگونه؟ ” این کار فقط با عمومیت بخشی به این انحصار انجام میگیرد ۰ تقسیم مالکیت ارضی ، ریشه انحصار یعنی مالکیت خصوصی را نمی خشکاند ، به شکل موجود[ آن ] حمله کرده اما به ذات انحصار دست نمی زند ۰ پیامد آن ، تقسیم زمین تابع قوانین مالکیت خصوصی میشود زیرا تقسیم مالکیت ارضی با حرکت رقابت در قلمرو صنعت مطابقت دارد ”
و ” علاوه بر مضرات اقتصادی تقسیم ابزار کار و تفکیک کار _ که نباید با تقسیم کار اشتباه گرفته شود ، در تفکیک کار ، کار میان چند فرد تقسیم نمیشود بلکه هرکس کار یکسانی را انجام میدهد ۰ در واقع این تکثیر کار واحدی ست _ چنین تقسیمی در اراضی همانند رقابت در صنعت ناگزیر به انباشت می انجامد ”
و ” هرجا که تقسیم اراضی شده است ، راهی جز آن باقی نمی ماند که انحصار به شکل وخیمتر ی از نو پدید ار گردد” ” مگر ” اینکه تقسیم اراضی نفی و محو گردد ” ” مقصود بازگشت به فئودالیسم نیست بلکه نفی سراسری مالکیت خصوصی برزمین ست ”
” نخستین گام در راه نابودی انحصار، معمولا عمومیت بخشی به آن ست و به عبارتی وسعت بخشیدن به هستی آن ست ” ” از میان برداشتن انحصار ، هنگامیکه به نهایت وسعت و جامعیت خویش برسد ، به معنای نا بودی تام اتمام آن ست ”
” شراکت در زمین از مزایای اقتصادی مالکیت ارضی در ابعاد کلان بهره میگیرد ودر وهله نخست به آن گرایش ذاتی که در تقسیم اراضی نهفته ست یعنی مساوات ، امکان تحقق می بخشد به همین ترتیب
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
شراکت در زمین ،پیوند نزدیک میان آدمی و زمین را این بار بر مبنایی عقلانی موجب میشود که دیگر در آن نه نظام سرفداری و نه بزرگ خانی و عرفان گرایی احمقانه زمین ، دخل متصرف ندارند” چرا؟
” زیرا زمانیکه زمین معامله نشود با کار آزادانه و لذت بردنی خوشدلا نه [ و رها از قید و بند ] باردیگر به دارایی راستین و شخصی آدمی تبدیل میشود” ” مزیت بزرگ تقسیم مالکیت ارضی آنست که توده ها ی [ دهقانی ] که دیگر به بردگی وبندگی تن نمی دهند ،
به شیوه ای متفاوت با آنچه که درصنعت روی میدهد محو ونابود میگردند”
” طرفداران و مدافعان مالکیت ارضی ، سفسطه آمیز مزایای اقتصاد ی کشاورزی در سطح کلان را با مالکیت ارضی کلان ، یکسان میانگارند ” که چه؟ اینکه ” گویی دقیقا همین نابودی مالکیت بوده که از یکسو باعث شده این مزایای اقتصادی گسترش بی حد حصر یافته و از سوی دیگر ، برای نخستین بار به نفع اجتماع تمام شده ”
” وبه همین ترتیب این مدافعان مالکیت بزرگ ارضی به روحیه معامله گری مالکیت خرد حمله میکنند ۰ گویی در شکل فئودالی مالکیت ارضی ، معامله گری مالکیت در زمین بصورت پوشیده وجود نداشت ” !
” گرچه شکل جدید انگلیسی مالکیت ارضی ، فئودالیسم ، مالک زمین را با معامله گری و سعی کوشش کشاورز اجاره دار ترکیب کرده ست ۰همانطور که ،مالکیت بزرگ ارضی این انتقاد طرفداران تقسیم زمین را که [ مالکیت بزرگ ] انحصارگر ست به خود آنان برگرداند که ، تقسیم زمین خود متکی بر انحصار گری مالکیت خصوصی ست ” در مقابل ، طرفداران تقسیم زمین میتوانند این سرزنش رابه خود آنان [ مالکیت بزرگ ارضی ] برگردانند که ، در مالکیت بزرگ ارضی ،نیز ،تقسیم بندی زمین هرچند به شکلی انعطاف نا پذیر وجامد وجود دارد ، در حقیقت ، مالکیت خصوصی یکسره بر تقسیم بندی متکی ست ، در ضمن ، همانگونه که تقسیم اراضی از نو به مالکیت ارضی به عنوان شکلی از ثروت سرمایه ای می انجامد، ضرورتا ،مالکیت ارضی فئودالی نیز باید به تقسیم زمین یا دست کم تقسیم زمین میان چند سرمایه دار و از این قبیل بیانجامد ” بطور مثال ۰۰۰۰ ”در انگلستان [ مالکیت بزرگ ارضی ] بخش وسیعی از جمعیت را به آغوش صنعت می افکند و کارگران خویش را به فلاکتی قطعی دچار میسازد ۰۰۰ که با این کار موجب حیات و ازدیاد دشمن خود ،سرمایه صنعت میگردد ،چی اقدامی ، اکثریت مردم کشور را صنعتگر ودر نتیجه ، به مخالف مالکیت ارضی تبدیل میکند ”
” هنگامیکه صنعت ،قدرت زیادی کسب کند ، مانند انگلستان عصر کنونی ، به تدریج ، مالکیت بزرگ ارضی مجبورمیشود که انحصار گری خویش را علیه کشورهای خارجی کنار گذارده وبا مالکیت ارضی خارجی به رقابت بپردازد ” چرا؟
زیرا ” مالکیت ارضی که تحت نفوذ صنعت باشد ، فقط هنگامی میتواند عظمت فئودالی خود را حفظ نماید که به انحصارگری علیه کشورهای خارجی مبادرت نماید وبه این شیوه از خود در مقابل قوانین عام تجارت که با خصلت فئودالی آن ناسازگار ست محافظت کند ”
هنگامیکه ”مالکیت ارضی در گیر رقابت ست ، همانند هر کالایی که تابع رقابت ست ناگزیر ست از قوانین رقابت اطاعت کند” بدینسان ” نوسان قیمت زمین آغاز میشود ، کاهش یافته وباز اوج میگیرد ” و ” دیگر هیچ قانونی نمیتواند [ مالکیت ارضی ] را در دستانی مقدر و تعیین شده نگه دارد ۰ پیامد بلا واسطه آن ، تجزیه زمین و تصاحب آن میان افراد زیادی ست که در نهایت تابع قدرت سرمایه های صنعتی میگردد”
چنانچه ” در انگلستان شاهد هستیم مالکیت بزرگ خصوصیت فئودالی خویش را از دست داده و از آنجا که کسب حد اکثر اجاره بها را میرساند وکشاورز اجاره دار در چار چوب مالکیت ارضی ،نماینده قدرت صنعتی سرمایه میشود،در نتیجه ی رقابت خارجی، اجاره بهای زمین در بسیاری موارد ، دیگر درآمد مستقلی را تشکیل نخواهد داد ۰ شمار وسیعی از ملاکین مجبور هستند ، جایگزین کشاورزان خود شوند وبه این طریق برخی از آنان به صفوف پرولتاریا در می آیند ” این یک طرف مساله ۰۰
” از طرف دیگر ،بسیاری از کشاورزان ، صاحب زمین میشوند ، زیرا ملاکین بزرگ که با درآمدهای مناسب شان به افراط و اسرافکاری تن داده اند،در اکثر موارد ، اهل گرداندن امور کشاورزی در ابعاد کلان نیستند ۰ ودر بعضی موارد نه سرمایه دارند و نه قادر ند که از زمین های خود بهره برداری کنند ۰ در نتیجه بخشی از این طبقه نیز خانه خراب میشود ۰ نهایتا دستمزد ها به حداقل نزول یافته ، باید باز هم کاهش یابد ” چرا؟
” تا از پس این رقابت جدید بر آیند ، این امر ضرورتا به انقلاب می انجامد ”
” مالکیت ارضی میبایستی به یکی از دوشکل توسعه یابد تا سقوط ناگزیر خود را در هر
دو شکل ،شاهد باشد ، چنانکه ،صنعت چه درشکل انحصاری و چه در شکل رقابتی خود میباید ور شکسته شود تا یاد گیرد که به آدمی باور داشته باشد ” مارکس
تضاد میان مالکیت زمین ( مالکیت نا منقول ) و مالکیت سرمایه دار ی (مالکیت منقول)
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
” زمین به عنوان زمین و اجاره بهای زمین به عنوان اجاره بهای زمین ، تمایز خود را به عنوان یک منزلت از دست داده و به سرمایه وسودی که فقط سخن از پول میراند ، تبدیل شده ست ”
” تمایز بین سرمایه و زمین ، میان بهره و اجاره بهای زمین ومیان هردوی آنها با دستمزد،
تمایز صنعت با کشاورزی ، تمایز مالکیت خصوصی منقول ونا منقول ناشی از ماهیت اشیا نیست بل تمایزی تاریخی و لحظه ای ثابت در شکل گیری و رشد تضاد میان سرمایه وکار ست ”
” مالکیت زمین به خواستگاه متضادی با سرمایه درنظر دارد ۰۰۰ تاکید بر شجره ی اصیل مالکیت خود ، یادگارهای فئودالی اش ،یادبود ها ، چکامه ی خاطرات ، سرشت رمانتیکی اش ،اهمیت سیاسی اش و از این قبیل میگذارد و زمانیکه از اقتصاد سخن میگوید ، فقط کشاورزی را بار آور و ثمر بخش میداند ۰۰۰ به رقیب خودیعنی سرمایه دار به چشم برده ی گستاخ ، آزاد و ثروتمند دیروزی مینگرد وخود را سرمایه داری مینگرد که از سوی او تهدید میشود ۰ درعین حال رقیب خود را موذی ، آب زیر کاه ، متقلب ، آزمند ، پولکی ، متمرد ، دوره گردی بی عاطفه وبی روح ، رذلی غاصب ،پست ، دون پایه ،حق به جانب ، چرب زبان و سترون ، بدون شرف و افتخار ، فاقد اصول ، لطف شاعرانه ، جوهر وجود یا چیزی شبیه به این و آدمی بیگانه با جامعه میداند که آزادانه سودا گری میکند ، دست به ترویج رقابت میزند وپر وبال به آن میدهد همراه با آن بینوایی، جنایت و نابودی تمام پیوند های اجتماعی را باعث میشود ۰ [ در کنار سایر اقتصاد دانان به نظرات اقتصاد دان فیزیو کرات ، بر گاسه ، رجوع کنید ۰ کامی دمولن در مقاله انقلاب فرانسه و برابان نظرات او را سخت آماج انتقاد خود قرار داده بود ۰همچنین به فون وینکه ،لانسی زوله ، هالر ، لیو ، کوزه گارتن وسیسموندی رجوع کنید ۰) ”
”اما مالکیت منقول که فرزند حلال زاده و پسر خلف عصر جدید ست ، به سهم خود به معجزات صنعت و پیشرفت اشاره میکند وبه حال رقیب خود افسوس میخورد که در درک ماهیت او ساده لوح و متحجر ست ( ودر این مورد کاملا حق با اوست ) و میخواهد قدرتی خشن و غیر اخلاقی و نیز نظام ارباب و رعیتی را جایگزین سرمایه ی اخلاقی و کار آزاد نماید ۰ در تصویری که سرمایه از رقیب خود ترسیم میکند ، مالک زمین به دون کیشوتی میماند که زیر لوای بلاهت ، ادب و نزاکت ، منافع عمومی ولات ، تن پروری آزمندانه ، خود خواهی ، منافع فرقه ای ، مقاصد شرارت آمیز و عجز خویش را از پیشرفت پنهان میکند ۰ سرمایه دار رقیب را انحصارگری حیله گر میداند وبا ذکر تاریخی طعنه آمیز فرو مایگی ، ستمکاری ، پستی ، روسپیگری ، رسوایی ، هرج ومرج تمرد که قلعه های رمانتیکی در آن سرآمد بودند ، آب سردی بر یاد بود ها ، لطف شاعرانه و رمانتیسم او میریزد ۰ ”
” مالکیت منقول ادعا میکند که برای مردم آزادی سیاسی آورده و زنجیر هایی را پاره کرده که بر دست وپای جامعه مدنی بسته شده بود ، مناطق گوناگون را به هم مرتبط ساخته ، تجارتی آفریده که بین مردم دوستی را ارتقا بخشیده ،اخلاقیاتی ناب و فرهنگی دلپذیر خلق کرده وبه جای خواسته های زمخت نا هنجار مردم ، احتیاجات فرهیخته باب کرده و راه بر آورده ساختن آنها را در اختیار قرار داده ست ۰
در ضمن سرمایه ادعا میکند مالک این انگل بیعار ومزاحم ، قیمت ملزومات اولیه مردم را بالا میبرد سرمایه دار را مجبور میکند بی آنکه بار آوری تولید افزایش یافته باشد ، دستمزدها را بالا ببرد ودر نتیجه ، رشد درآمد سالیانه ملی ، انباشت سرمایه ودر نتیجه ایجاد کار برای بیشتر مردم و افزایش ثروت جامعه با مانع رو به رو میشود و رکود عمومی پدید می آید ۰ ”
” در حالیکه مالک زمین بدون آنکه کوچکترین کاری برای این تمدن جدید انجام دهدیا کوچکترین تخفیف در پیشداوری های فئودالی خویش دهد، انگل وار از هرنوع مزیت آن بهره میبرد ۰ نهایتا کافی ست که مالک که کشت وزرع زمین واحساسات خود آن مطلع درآمد اوست و چون هدیه تی به او رسیده ، نیم نگاهی به کشاورز اجاره دار خویش بیفکند و آنگاه منکر آن شود که خودش آدمی عامی ، رذلی مردم فریب و آب زیر کاه ست ، آدمی که قلبا و عملا مدت هاست که به صنعت آزاد و تجارت محبوب وابسته ست ولی همواره اعتراض میکند واز یادگار های تاریخی اهداف اخلاقی یا سیاسی بچه گانه ای داد سخن سر میدهد ۰ حقیقتا هرآنچه که مالک زمین برای توجیح خویش مطرح می سازد فقط درباره ی زارع زمین ( سرمایه دار وکارگر ) یعنی در باره ی کسانی که مالک زمین را دشمن میپندارند ، صدق میکند ۰ بدین سان او بر علیه خود شهادت میدهد مالکیت ارضی بدون سرمایه ، مرده ای بیش نیست ۰ دقیقا پیروزی مالکیت منقول متمدن باعث کشف کار آدمی و تبدیل آن به سر چشمه ی ثروت به جای اشیای بی جانشده ست ۰ ( در این مورد به پل لویی کوریه ، سن سیمون ، گانلیه ، ریکاردو ، میل ، مک کلوک ، دستوت دو تراسی و میشل شوالیه رجوع کنید ) ”
” در اینجا باید افزود که مسیر واقعی تکامل و پیشرفت
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
به پیروزی ضروری سرمایه دار بر مالک زمین ، یعنی پیروزی مالکیت خصوصی توسعه یافته بر مالکیت خصوصی توسعه نیافته نارس می انجامد ۰ همانطور که بطور کلی حرکت وجنبش باید بر سکون ، پستی و فرو مایگی آشکار و خود آگاه بر پستی و فرو مایگی پنهان و ناخود آگاه ، حرص و طمع بر تن پرور ی و آسایش طلبی ، بی قراری آشکار و بهره جویی شخصی و مبتنی بر زیرکی و زرنگی روشن گری بر بهره جویی شخصی تنگ نظرانه ، فریب کارانه ، ساده اندیش و مبتنی بر خرد جهانی و بیعاری موهوم پرستی وبه عبارتی پ!ل بر سایر اشکال مالکیت خصوصی پیروز شوند ۰ ”
” اظهاراتی که خطر رشدآزاد صنعت کاملا پیشرفته و اخلاقیات ناب کاملا پیشرفته تجارت نوعدوستانه ی کاملا پیشرفته را متذکر میشوند، بیهوده در پی آن هستند که مانع سرمایه داری شدن مالکیت ارضی شوند ۰ ”
” تمایز مالکیت ارضی با سرمایه در این ست که مالکیتی خصوصی هنوز اسیر پیشداوری های مجلسی وسیاسی ؛ مالکیت ارضی سرمایه ای ست که هنوز کاملا از مخمصه ی رابطه با جهان خلاص نشده خویشتن را باز نیافته ست ، سرمایه ای ست گهواره هنوز توسعه نیافته ست ۰ مالکیت ارضی باید نمود انتزاعی یا بعبارتی نمود خالص خود را در جریان تکامل عالمگیر به دست آورد ۰ ”
” کار،سرمایه و رابطه ی میان این دو خصیصه ی مالکیت خصوصی را به نمایش میآورد” مسیر حرکتی را که این اجزای تشکیل دهنده باید طی کنند ، به شرح زیر ست :
یکم _ وحدت با میانجی یا بی میانجی سرمایه با کار ۰
در وهله ی نخست سرمایه و کار با هم وحدت دارند ۰ سپس اگرچه از هم جدا شده نسبت به هم بیگانه می گردند، اما متقابلا تکامل میابندو یکدیگر را به عنوان وضعیتی ایجابی ارتقا میدهند ۰
دوم _ تضاد میان سرمایه وکار، که یکدیگر را بصورت متقابل طرد میکنند ۰ کارگر سرمایه دار را به عنوان ناوجود خویش میداند و برعکس ۰ هرکدام سعی میکند دیگری را از حیات ساقط کند ۰
سوم _ تضاد هر کدام با خویش ۰ سرمایه = کار اندوخته = کار۰
سرمایه در این معنا به خود سرمایه و بهره ی آن و بهره نیز دوباره به خود بهره و سود تقسیم میگردد ۰ سرمایه دار کاملا قربانی میشود وبه صفوف طبقه ی کارگر در میآید در حالیکه کارگر ( البینه فقط بصورت استثنا ) سرمایه دارمیشود ۰کار مرحله ای از [ تکامل ]
سرمایه و هزینه ی آن [ محسوب میگردد ] ۰ از این رو دستمزد کار غرامتی [ است که ] سرمایه [میدهد] ۰
تقسیم کار به خودکار و دستمزد کار ۰ کارگر خود سرمایه وکالا [ است ] ۰
تصادم تضادهای متقابل ۰ ”
کار بیگانه شده
_ آنچه که مارکس در نقد خود بر اقتصاد سیاسی شفاف سازی و آشکار میکند چیست؟
” نا دیده گرفتن رابطه مستقیم میان کارگر ( کار) و محصولاتش ست ، که بیگانگی ذاتی در سرشت کار را پنهان میکند ” ۰۰۰ رابطه ی مستقیم کار با محصولاتش چیست ؟
” رابطه ی کارگر با مصنوعات حاصل تولید خود میباشد ” ” رابطه ای که مالک با مصنوعات تولید و خود تولید بر قرار میکند ،فقط پیامد این رابطه نخست _ جدایی محصول و بیگانگی آن با تولید کننده یعنی ” کارگر ” ست _ و آنرا تایید میکند ”
در ادامه مارکس میگوید ” اما بیگانگی نه تنها در نتیجه تولید که در خود تولید و در چارچوب فعالیت تولیدی اتفاق می افتد ” و ” محصول تولید ، برآیند و عصاره ی فعالیت تولید ست ۰ پس اگر کارگر با محصول بیگانه باشد و بیگانگی محصول کار از کار ، صرفا در جدا افتادگی و بیگانگی خود فعالیت کار خلاصه میشود ” بنا بر این چه چیزی باعث بیگانگی کار میشود ؟
مارکس اینگونه پاسخ میدهد ” اول اینکه ،به دلیل این واقعیت که کار نسبت به کارگر ، عنصری خارجی ست ، یعنی به وجود ذاتی کارگر تعلق ندارد، در نتیجه [کارگر ] در حین کار کردن نه تنها خود را به اثبات نمی رساند ،بلکه خود را نفی میکند ، به جای خرسندی ، احساس رنج میکند ، نه تنها انرژی جسمانی و ذهنی خود را آزادانه رشد نمی دهد ، بلکه در عوض جسم خود را فرسوده وذهنی خود را زائل میکند ، بنا براین ، کارگر فقط زمانی که خارج از محیط کار ست ، خویشتن را در می یابد و زمانیکه در محیط کار ست ، خارج از خویش میباشد ،هنگامی آسایش دارد که کار نمی کند و هنگامیکه کار میکند ، احساس آرامش ندارد ” ۰۰۰۰در نتیجه ۰۰۰
” کارش از روی اختیار نیست و بر او تحمیل شده ست ،این کار ، کاری اجباری ست ، بنا بر این نیازی را بر آورده نمی سازد ” بلکه ” ابزاری صرف برای بر آورده ساختن نیاز هایی ست که نسبت به آن خارجی هستند ” ” کار خارجی ، کاری که در آن ،آدمی خود را بیگانه میسازد ، کاری ست که با آن خود راقربانی ساخته و به تباهی میکشاند ” ”نهایتا خصلت خارجی کار برای کارگر ، از این واقعیت پیداست که این کار از آن او نیست و به کسی دیگر تعلق د ارد و کارگر نه به خود که به کار تعلق دارد” چگونه ؟
” درست مانند مذهب که فعالیت خود جوش تخیل آدمی یعنی فعالیت مغز و قلب آدمی ، مستقل از فرد عمل میکند ” ”بنا بر این آدمی ( کا
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
رگر) تنها در کارکرد های حیوانی خود ،یعنی خورن ، نوشیدن ،تولید مثل و حداکثر ، سکونت در محل و طرز پوشاک خود وغیره خود آزادامه عمل میکند ” ”و درکارکردهای انسانی خود ، چیزی جز حیوان نیست، ” البته خوردن ، نوشیدن ، تولید مثل وغیره کارکردهای حقیقتن انسانی هستند ، اما هنگامیکه از سایر فعالیت های انسانی منتزع _جدا _ وبه غایت _ نهایت _ صرف بدل گردند، کارکردهایی حیوانی میباشند”
در ادامه مارکس جنبه سومی از کار بیگانه شده را مطرح میکند که از دو جنبه قبلی نتیجه میشود که :
” آدمی موجودی نوعی ست ” به چه خاطر ؟ ” نه تنها به این خاطر که در تئوری وعمل ، انواع ( نوع خود وسایرانواع ) را به عنوان عین [ ابژه ] خویش اختیار میکند ۰ بلکه _ و این بیان دیگری از همین موضوع ست _ با خودش مانند نوعی [ از موجودات ] که واقعی وزنده ست ، یعنی در مقام موجودی جهان شمول و بنا براین آزاد ، برخورد میکند ”
زندگی نوعی یعنی چه ؟ مارکس اینگونه توضیح میدهد:
” چه زندگی آدمی باشد و چه زندگی حیوانات ، سرچشمه اش ازاین واقعیت ست ، که ، آدمی نیز بمانند حیوانات از قبل ، طبیعت غیر انداموار زندگی میکند ، وچون آدمی در مقایسه با حیوانات ،جهان شمول ترست ، قلمرو طبیعت غیر انداموارش که از قبل آن زندگی میکند جهان شمول تر میشود ” چگونه ؟
” همانگونه که ، گیاهان ، حیوانات ، سنگ ، هوا ،نور وغیره از لحاظ نظری بعضن به عنوان موضوعات علوم طبیعی و بعضن به عنوان موضوعات هنری ، بخشی از آگاهی آدمی را میسازند ۰ و طبیعت معنوی غیر انداموارو خوراک فکری او هستند که ابتدا میباشد برای خوش ایند وهضم او آماده گردند در حیطه ی عمل نیز بخشی از زندگی و فعالیت آدمی را می سازند” جهان شمولی آدمی چیست ؟
مارکس میگوید ” جهان شمولی آدمی در عمل دقیقا به صورت آن جهان شمولی نمایان میگردد که تمام طبیعت را کالبد غیر انداموار او میکند زیرا طبیعت ۱_ وسیله مستقیم زندگی اوست [ از قبل محصولات طبیعت زندگی میکند به شکل غذا ، گرما ، پوشاک و مسکن و غیره ] و همچنین ۲ _ ماده ، شی و ابزار فعالیت اوست ، و برای ادامه بقا ، مدام در تعامل وتبادل با طبیعت ست ” اما۰۰۰۰
” کار بیگانه شده ،با بیگانه ساختن آدمی ۱_ از طبیعت و ۲_ از خود ، یعنی از کار کردهای عملی و فعالیت حیاتی اش ، نوع انسان را از آدمی بیگانه میسازد ۰ کار بیگانه شده زندگی نوعی را به وسیله ای جهت زندگی فردی _ انتزاعی _ تغییر میدهد ”
” آدمی فعالیت حیاتی خود را تابع اراده و آگاهی خویش میکند و فعالیت حیاتی آگاهانه ای دارد، در حالیکه حیوان با فعالیت حیاتی خود بلا واسطه در هم آمیخته و خود را از این فعالیت جدا نمیکند ” ” فعالیت حیاتی آگاهانه ، آدمی را بلا واسطه از فعالیت حیاتی حیوان متمایز میسازد ” ” به همین دلیل آدمی موجودی نوعی ، موجودی آگاه ” است ” یعنی اینکه زندگی خود او برایش در حکم عین [ ابژه ] است ”
” آدمی با خلق جهان اشیا از طریق فعالیت عملی خویش ودر کاری که بر طبیعت غیر انداموار میکند ،خود را به عنوان موجود نوعی آگاه به اثبات میرساند ، یعنی موجودی که با نوع خویش به عنوان وجودی ذاتی ، ویا باخود به عنوان موجودی نوعی برخورد میکند ”
” تولید زندگی فعال نوعی اوست ، از طریق وبه علت این تولید ست ، که ، طبیعت به عنوان کار و واقعیت او جلوه گر میشود ، از این رو ، ابژه کار [ عینیت کار ] عینیت یافتن زندگی نوعی آدمی ست ، نه تنها از نظر ذهنی در آگاهی خویش ،بلکه از نظرعینی ،در واقعیت نیز فعالانه ،خود را باز تولید میکند ” اما ۰۰۰
” اگر محصول کار ، به کارگر تعلق نداشته باشد ، اگر این محصول چون نیرویی بیگانه ، در برابر اوقد علم میکند ، فقط از آن جهت ست که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد”
” این موجود کیست ؟ ” ” خدایان ؟”
البته ” در دورانهای نخستین ، تولید اصلی ، ( مانند ساختمان معابد و غیره در مصر ،هند و مکزیک) و _ میانرود ان _ در خدمت خدایان بود و محصول به آنان تعلق میگرفت ” اما ” خدایان به خودی خود ، هرگز صاحبان کار نبودند،همین امر هم در مورد طبیعت صادق ست ” ” چه تناقضی را شاهدیم ! آدمی هرچه طبیعت را با کار خویش بیشتر مقهور میکند و معجزات صنعت ، معجزات خدایان را بیش ازپیش زاید و غیر ضروری ، باید از لذت حاصل از تولید وتمتع از محصول به نفع این قدرتها بیشتر دست بشوید ”
” وجود بیگانه ای که کار و محصول کار به آن تعلق دارد وکار در خدمت اوست و منفعت حاصل از محصول کار در اختیار او قرار میگیرد ،تنها میتواند خود آدمی باشد ”
” اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد ، اگر این محصول چون نیرویی بیگانه در برابر او قد علم میکند ، فقط از آن جهت است که به آدم دیگر ی غیر از کارگر تعلق دارد”
” اگر فعالیت کارگر مایه ی عذاب وشکنجه ی اوست ، پس باید برای دیگری منبع لذت شادمانی زندگی اش باشد، نه خدا نه طبیعت ،
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
بلکه فقط خود انسان ست که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد ” ” هرگونه از خود بیگانگی آدمی ، از خودش واز طبیعت به صورت رابطه ای پدیدار میگردد” کدام رابطه ؟
” رابطه ای که انسان میان خودش و طبیعت با آدم هایی متمایز از خویشتن بر قرار مینماید ” ”مانند ازخود بیگانگی مذهبی ” که ” رابطه ی انسان عامی از طریق یک میانجی (بنام یک کشیش ) چون در اینجا با جهان ذهنی سروکار داریم ، در رابطه ی آدم عامی با یک میانجی و از این قبیل نمایان میگردد ۰”
اما ” در جهان واقعی عملی ، ازخود بیگانگی ،فقط ازطریق کار بیگانه شده نه تنها رابطه اش را با اشیا و عمل تولید به شکل رابطه با آدم های بیگانه و رو در رو با او ، برقرار میکند۰ همان رابطه ی اجتماعی داد وستد ، مراوده و مبادله ” همچنین ” رابطه ای رانیز مییابند ،که در آن سایر آدم ها در برابر تولید و محصول او قد علم میکنند ،رابطه ای که خود نیز درآن در مقابل این آدمها قرار میگیرد ”
” آدمی همان طور که تولید خویش را به شکل از دست دادن واقعیت و کیفر خویش و محصول خود را چون زیان یعنی به شکل محصولی که از آن او نیست ، می آفریند ،سلطه ی آدمی را که تولید نمی کند بر تولید و محصول آن نیز می آفریند۰ انسان همان طور که فعالیت خویش را با خویشتن بیگانه میسازد ، فعالیتی را به غریبه ای اعطا میکند که از آن اونیست ۰”
” پس کارگر از طریق کار بیگانه شده ،رابطه ی کسی را با این کار تولید میکند که نسبت به آن بیگانه و در خارج از آن جای دارد ” ” رابطه ی کارگر با کار ، رابطه ی سرمایه دار ( یا هر نام دیگری که بر صاحب کار گذاشته میشود ) را با آن [ کار] خلق میکند ۰ از اینرو مالکیت خصوصی ، محصول ،نتیجه و پیامد ضروری کاربیگانه شده و رابطه خارجی کارگر با طبیعت و خویش ست ”
” بدینسان ،مالکیت خصوصی بر اساس تحلیل از مفهوم کار بیگانه شده، یعنی انسان بیگانه شده ، کار بیگانه شده ، زندگی بیگانه شده و انسان [ ازخود ] بیگانه ، نتیجه میشود ”
” درست است که ما از حرکت مالکیت خصوصی ، مفهوم کار بیگانه شده [زندگی بیگانه شده ] را از اقتصاد سیاسی نتیجه میگیریم ،اما با تحلیل این مفهوم روشن میگردد که گرچه به نظر میرسد که مالکیت خصوصی ،بنیاد وعلت کار بیگانه شده است ، اما در واقع نتیجه ی آن میباشد ، همانطور که خدایان اساسا علت اغتشاش ذهنی آدمی نیستند بلکه معلول آن میباشند ، این رابطه بعدا دوسویه میگردد ” !
” تنها در اوج نهایی تکامل مالکیت خصوصی ، راز آن یعنی اینکه از یکسو محصول کار بیگانه شده ست ، واز سوی دیگر وسیله ای که با آن کار خود را بیگانه میکند ، یا به عبارتی واقعیت یافتن این بیگانگی ، آشکار میگردد ”
” پرتو روشن این تفسیر بر بسیاری از مجادلات تا کنون لا ینحل مانده اینگونه ست : ۱ _ اقتصاد سیاسی” کار ” را تنها منشأ واقعی تولید میداند ، اما بااین وجود چیزی را به کار اختصاص نمی دهد و همه چیز را به مالکیت خصوصی میدهد ۰ پرودون در مقابل این تناقض ، له کار و علیه مالکیت خصوصی موضع گرفته ست( مالکیت چیست؟۱۸۴۰) اما دیدیم این تناقض ظاهرتناقض کار بیگانه شده باخود ست و اقتصاد سیاسی صرفا قوانین کاربیگانه شده را تدوین نموده ست ” در واقع این مطلب پاسخ اقتصاددانی ست که در چارچوب قوانین عام سرمایه دست وپا میزنند ۰
” درضمن پی بر دیم که دستمزد و مالکیت خصوصی یکسان هستند ” چرا؟ زیرا ”محصول به عنوان عین یا ابژه ی کار [ سهم ] خودکار را میپردازد ودر نتیجه دستمزد چیزی جز پیامد ضروری بیگانگی کار نیست ،در نهایت در دستمزد کار ، کار به عنوان هدفی در خود پدیدار نمی گردد بلکه در خدمت دستمزد ست ” چرا؟ ” چون ، دستمردها از مالکیت خصوصی بر میاید و مالکیت خصوصی نتیجه ی نظام کارمزدی ست ۰ کار این وسط ، میانجی ایندو میباشد، دستمزدها و مالکیت، قطب های واقعی ( این همانی) این ( وحدت اضداد ) میباشند ”
” افزایش تحمیلی دستمزدها ( صرفنظر از پاره ای مسایل از جمله این واقعیت که تنها [ تحت شرایط] اجبار [ ی ] ست که دستمزد های بالا تر که خلاف قاعده میباشد ، پرداخت میگردند ) چیزی جز پرداختی بهتر به بردگان نیست ، و برای کارگران یا برای کار’ موقعیت و شان انسانی شان را به ارمغان نخواهد داشت ” ” حتما برای دستمزد هایی که پرودون خواستار آن است ، فقط رابطه کارگر امروزی را به رابطه ی همه انسانها با کار تغییر شکل میدهد ،جامعه در چنین حالتی به شکل یک سرمایه دار انتزاعی درک خواهد شد ”
” دستمزد پیامد مستقیم کار بیگانه شده ست وکار بیگانه شده علت اصلی مالکیت خصوصی ست ،سقوط یکی لاجرم سقوط دیگری را بدنبال خواهد داشت ”
۲_ ” از رابطه ی کار بیگانه شده با مالکیت خصوصی ، چنین بر میاید که رهایی جامعه از مالکیت خصوصی و بندگی ، شکل سیاسی رهایی کارگران را به خود میگیرد ۰ نه به این معنا که فقط رهایی کارگران مد نظر ست بلکه به این م
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
عنا که رهایی کارگران ، رهایی کل انسانها را در بردارد ۰ زیرا ، کل بندگی آدمی ناشی از رابطه ی کارگر با تولید ست و هرگونه رابطه ی بندگی چیزی جز ، جرح وتعدیل و پیامد این رابطه نمی باشد ”
آنچه که تا اینجا از مارکس نقل قول کردیم ،فقط درر استا ی تحلیل و شفاف سازی انسان شناختی هویت انسانی کارگر مزد بگیر ، محصول کار و رابطه آن با پدیدار شناسی از خود بیگانگی انسان کارگر بوده ست که علت آنرا مارکس در تصرف شرایط تولید از طریق ” مالکیت خصوصی ” میداند ۰ یعنی مطلبی که نزد اقتصاد سیاسی ، امری طبیعی ، شمرده میشد ۰ نقدهای سطحی دیگران نیز چالشی جدی دراین میان محسوب نمیشود ۰ ما در ادامه به وا کاوی ، مفهوم مالکیت خصوصی و کار بیگانه شده توسط مارکس میپردازیم ۰
_ مارکس در ادامه میگوید ” همانطور که باتجزیه تحلیل ،مفهوم مالکیت خصوصی را از کار بیگانه شده استنتاج نمودیم ، اکنون میتوانیم هر مقوله ی اقتصاد سیاسی را با این دو مفهوم بسط دهیم ودر هر مقوله مثلا تجارت ، رقابت ، سرمایه ، پول ، نمودمشخص و مبسوط این عناصر نخستین را از نو بازیابیم ، قبل از پرداختن به این جنبه سعی خواهیم کرد تا دو مساله را حل کنیم ” کدام دومساله ؟
مارکس پاسخ میدهد ” ۱ _ تعریف ماهیت عام مالکیت خصوصی به گونه ای که از کار بیگانه منتج میشود ونیز رابطه ی آن با انسان راستین و مالکیت اجتماعی
۲_ ما، بیگانگی کار و بیگانه شدن آنرا به عنوان یک واقعیت مسلم پذیرفتیم وهمین واقعیت مسلم را تجزیه و تحلیل کردیم ۰”
”اکنون بایداین پرسش را مطرح کنیم که آدمی چگونه کار خویش را بیگانه میسازد؟
این بیگانگی ،چگونه در ماهیت تکامل آدمی ریشه دوانده ست ؟
ما با تغییر شکل این پرسش که ریشه مالکیت خصوصی چیست ؟ به این پرسش که رابطه ی کار بیگانه شده با مسیر تکامل آدمی چیست ، قسمت زیادی از راه را طی
کرده ایم ” چگونه ؟
” زیرا هنگامیکه از مالکیت خصوصی سخن گفته میشود ، با چیزی مواجه هستیم که نسبت به آدمی خارجی ست ۰ زمانیکه ازکنار سخن گفته میشودمستقیم با خود آدمی سرو کار داریم ، این شکل جدید از طرح مساله ، راه حل خود را نیز دربر، دارد ”
” در ارتباط با (۱) ماهیت عام مالکیت خصوصی و رابطه اش با مالکیت راستین انسانی ، کار بیگانه شده به دو عنصر تجزیه میشود که بطور متقابل یکدیگر را تعیین میکنند ویا به عبارت دیگر نمود های متفاوت یک رابطه ی واحدند۰
تملک به صورت بیگانگی و جدا افتادگی از [ محصول ] ظاهر میشود و بیگانگی به صورت تملک ، بیگانگی پیش درآمد ی واقعی برای پذیرش در جامعه ( ازخود بیگانه شدن کلید ورود به جامعه میشود )
ما یک جنبه ازکار بیگانه شده یعنی رابطه ی آنرا با خود کارگر یا به عبارتی رابطه ی آنرا با خود بر رسی کردیم و روابط با مالکیت غیر کارگر با کارگر وکار را به عنوان محصول و پیامد ضروری این رابطه نتیجه گرفتیم ”
” مالکیت خصوصی به عنوان نمود مادی فشرده ی کار بیگانه شده ، دو رابطه را شامل میشود:
یکم _ رابطه کارگر با کاروبا محصول کار خویش وغیر کارگر ۰ دو م _ رابطه ی غیر کارگر با کارگر وبا محصول کارش ”
دیدیم که ” در رابطه با کارگر که با کارش ، طبیعت را به تملک خود در میاورد ،این تملک بصورت بیگانگی فعالیت خودجوش آن ، بصورت فعالیت برای دیگری و از آن دیگر ، نیروی حیاتی آن بصورت قربانی کردن زندگی ، تولید محصول بصورت از دست دادن [ وواگذارکردن ] آن به قدرت وشخصی بیگانه ، پدیدار میگردد ”
اکنون ” میباید رابطه ی این شخص را که با کار وکارگر بیگانه ست ، با کارگر ، کار و محصول کار، بررسی کنیم
۰ ابتدا لازم به یاد آوری ست که هر آنچه برای کارگر به صورت فعالیتی بیگانه پدیدار میگردد ، برای غیر کارگر بصورت وضعیت بیگانگی نمودار میگردد
دوم _ دید واقعی وعملی کارگر از تولید و محصول ( به عنوان یک نظر گاه ) ، نزد غیر کارگر به شکل دیدگاهی تئوریک تجلی می یابد ۰
سوم _ غیر کارگر هرآنچه را کارگر به ضد خود انجام میدهد ، برضد او انجام میدهد ۰ اما آنچه را که خودبه ضدکارگر انجام میدهد ، به ضد خویش روا نمی دارد”
حال ” این سه رابطه را دقیق تر مورد بر رسی قرار میدهیم ”
_ سرمایه وکار _ مالکیت ارضی وسرمایه
” کارگر نمود ذهنی این واقعیت ست که سرمایه ی انسانی ست که تماما خویشتن خویش را از دست داده ست ، درست به همان نحو که که ،سرمایه نمود عینی این واقعیت ست که کار انسانی ست که خویشتن خویش را ازدست داده ست ”
” کارگر از این جهت بد اقبال ست که سرمایه ای زنده ست و در نتیجه سرمایه ست که احتیاجاتی دارد ، سرمایه ای ست که هر آن کار نکند ، منافع خویش ودر نتیجه وسیله ی امرار معاش خود را از دست میدهد ۰ ارزش کارگر به عنوان سرمایه مطابق با عرضه و تقاضا ، بالاو پایین میرود و حتا ازلحاظ جسمانی ، هستی و زندگی اش مانند هر کالا یی عرضه میشود”
” کارگر ، سرمایه را تولید کرده وسرمایه او را تولید می
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
کند ۰ درنتیجه ، کارگر خودش را تولید میکند وبشر به عنوان کارگر و کالا ، محصول این چرخه ی کامل ست ”’
” از دید انسانی که چیزی بیش از یک کارگر نیست ، ویژگی های انسانی اش تنهاتا جایی وجود دارد که برای سرمایه ی بیگانه با او ارزش می یابد ” چرا؟
زیرا ” آدمی و سرمایه نسبت به هم بیگانه هستند بنابر این ، در رابطه ای علی السویه ، خارجی وعارضی نسبت به هم قرار دارند ” ” این بیگانگی بناچار بصورت چیزی واقعی نمایان میگردد ”
”بنا بر این به محض اینکه سرمایه نیازی به کار نداشته باشد _ چه از سر ضرورت و چه از سر بلهوسی _ دیگر ، کارگر کسی نخواهد بود ، کار نخواهد داشت ودر نتیجه ، دستمزدی در کار نخواهد بود و چون در مقام کارگر موجودیت دارد ، نه درمقام موجود انسانی ، جز آنکه برود سرش را زمین گذاشته واز گرسنگی بمیرد ، راه دیگری ندارد ”
” کارگر تا زمانی وجود دارد که در مقام یک سرمایه برای خود وجود دارد که برای او سرمایه ای وجود داشته باشد ۰ هستی سرمایه ، هستی و زندگی اوست و این سرمایه
که مفهوم زندگیش را به شیوه ای که برایش علی السویه ست ، تعیین میکند ”
” بنابراین اقتصاد سیاسی ، کارگر بیکار یعنی آدم کار کنی را که خارج از روابط کار ست ، به حساب نمی آورد ”
” کلاهبردار ، شیاد ، گدا و بیکار ، آدمهای کار کن گرسنه ، بخت بر گشته و بزهکار، شخصیت هایی هستند که از نظر اقتصاد سیاسی وجود ندارد وفقط چشمان کسانی چون پزشک ، قاضی ، گورکن و مامور اجرا ، آنها را می پاید ”
” تولید ، آدمی را تنها به عنوان کالا یعنی کالایی انسانی یا انسانی درنقش کالا تولید نمیکند ، تولید در کنار این نقش ، موجودی انسان زدایی شده از لحاظ ذهنی و جسمانی یعنی کارگران و سرمایه داران اخلاق ستیز ، کژ دیسه و خرفت بازمی آفریند ۰ محصول آن کالایی ست خود آگاه وخود کوش ۰۰۰ کالایی انسانی ”
” دستاورد بزرگ ”ریکاردو” ، ”میل ” وغیره نسبت به ” اسمیت ” و ” سه ” در آن بود که اعلام کردند ؛ هستی موجود انسانی ، صرفنظر از زیاد یا کم بودن تولید انسانی کالا ، علی السویه و حتا مضر ست ”
” این موضوع که با سرمایه ای معین ، معاش چه تعداد کارگر تامین میشود هیچ اهمیتی ندارد ، مهم سودی ست که بدست میاید ، جمع کل اندوخته ی سالیانه ست که هدف واقعی تولید محسوب میشود ”
” به همین سان ، پیشرفت بزرگ منطقی اقتصاد سیاسی جدیدتر انگلیسی این بوده که همزمان با ترفیع مقام کار به تنها پایه و بنیاد [ خود ] با وضوح تمام رابطه ی معکوس ، میان دستمزد و سود حاصل از سرمایه و این واقعیت را که سرمایه دار طبعا فقط با کاهش سطح دستمزد ها ،میتواند سود بدست آورد وبرعکس ، شرح و بسط میدهد ”
” سرمایه دار و کارگر ، مصرف کننده را فریب نمی دهند بلکه یکدیگر را فریب میدهند این موضوع در اقتصاد سیاسی جدید به رابطه ی طبیعی تعبیر میگردد ”
” مالکیت خصوصی دارای روابط پنهانی ست که در چار چوب آن روابط مالکیت خصوصی به عنوان کار ، رابطه ی مالکیت خصوصی سرمایه و روابط متقابل میان این دو ، در آن گنجانده شده ست ۰ ”
” [ در این روابط ] فعالیت انسانی به عنوان کار تولید میشود یعنی فعالیتی که نسبت به خود ، نسبت به آدمی نسبت به طبیعت ودر نتیجه نسبت به آگاهی و جریان. زندگی کاملا بیگانه ست _ هستی انتزاعی انسان در مقام کارگر ی صرف که ممکن ست روزانه از خلا پر شدهاش به خلا مطلق ، واز اینرو به باوجود باالفعل اجتماعی خویش سقوط کند۰ از طرف دیگر ، عین یا ابژه ی فعالیت انسانی یعنی سرمایه نیز تولید میشود که در تمام آن مشخصه های طبیعی و اجتماعی شی محو شده و مالکیت خصوصی ویژگی طبیعی و اجتماعی اش را از دست داده ست ( وبنا بر این تمام موهومات سیاسی و اجتماعیش را از دست میدهد) ؛ در این وضعیت ، سرمایه در متنوع ترین نمود های اجتماعی و طبیعی صورت واحدی دارد و نسبت به محتوی واقعیش، بی اعتنا ست ۰ این تناقض که تا نهایت پیش میرود ، محدویت، اوج و فرود ضروری کل روابط مالکیت خصوصی ست
به همین دلیل یکی از دست آوردهای بزرگ اقتصاد سیاسی جدید انگلیسی اینست که اعلام میکند ، اجاره بهای زمین بر اساس بدترین و بهترین زمین های زیر کشت متفاوت است و [ بدینسان ] توهمات رمانتیک مالک زمین یعنی ادعای داشتن اهمیتی اجتماعی ویکسان دانستن منافع او با منافع جامعه را به نمایش میگذارد ، دیدگاهی که بعد از فیزیوکراتها ، مورد قبول آدام اسمیت بوده ست ۰
اقتصاد سیاسی جدید انگلیسی چنین پیش بینی کرده ، که حرکت جهان واقعی به گونه ای ست که مالک زمین را به سرمایه دار عادی و عاری از لطف تبدیل خواهد کرد و بدین سان تضاد میان کار وسرمایه ، ساده و حادتر میگردد اضمحلال آن تسریع خواهد ۰ زمین به عنوان زمین و اجاره بهای زمین به عنوان اجاره بهای زمین ، تمایز خود را به عنوان یک منزلت از دست داده وبه سرمایه و بهره ی بی زبان ویا به عبارتی به سرمایه و سودی که فقط سخن از پول میراند ،
۱۱, [۱۶.۱۰.۱۷ ۰۹:۵۶]
تبدیل شده ست ۰ ”
” تمایز میان سرمایه و زمین ، میان بهره و اجاره بهای زمین و میان هر دوی آنها با دستمزد ، تمایز صنعت با کشاورزی ، تمایز ملاکین خصوصی منقول ونامنقول ناشی از ماهیت اشیا نیست بل تمایزی تاریخی و لحظه ای ثابت در شکل گیری ورشدتضاد میان سرمایه وکار ست ۰” ( مارکس ، دستنوشته های اقتصادی وفلسفی ، ۱۸۴۴ )
توضیح : این مقاله ادامه دارد ۰۰۰
منابع مورد استفاده :
۱_ مارکس، دستنوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴، کار مزدی سرمایه ، کاپیتال ، فقر فلسفه و۰۰۰
۲_ آدام اسمیت، علل ثروت ملل ۱۷۷۶ ، ترجمه ی سیروس ابراهیم زاده
۳_ محمود منتظر ظهور، اقتصاد ( خرد ، کلان ) ۱۳۷۶
۴ _ محمد لشکری ، توسعه اقتصادی وبرنامه ریزی، ۱۳۸۹،
فعالان کارگری ضد سرمایه داری” گیلان”