/

اعتصابات کارگری

 

مقدمه

اعتصابات به عنوان یک شیوه اعتراضی، تاریخی قدیمی تر از جنبش کارگری دارد و در دوران های دیگر چه آغاز سرمایه داری و چه قبل آن نیز بکار گرفته شده است اما با انقلاب صنعتی و در نتیجه به کارگیری توده ای کارگران در کارخانه ها اهمیت پیدا کرد. این که از اعتصاب برای پیش برد مقاصد کارگری استفاده شود چیزی نبود که از بیرون به کارگران دیکته شود بلکه شیوه ای عملی از مبارزه بود و کارگران خود در حین عمل به آن به عنوان یک شیوه مبارزه اشراف پیدا کردند و در یافتند که برای دستیابی به مطالبات خود به آن هم می توانند دست بزنند. در ابتدای تجربه این شیوه توسط کارگران، اعتصاب غیر قانونی خوانده شد و ممنوع اعلام گردید. کارگران که به تاثیر آن در لطمه زدن به منافع سرمایه داران که رگ حیاتی بود پی برده بودند با مبارزات خود بالاخره آن را به عنوان حق خود به کارفرماها تحمیل کردند و در بسیاری از کشورها بصورت حق قانونی کارگران در آمده است. در مقابل اما کارفرماها و دولت و پارلمان خدمتگزار آن ها بیکار ننشستند و آن را با اما و اگر ها و به شیوه هایی قانون محدود کردند، به نحوی که اعتصابات به دو دسته قانونی و غیر قانونی(وحشی) تقسیم شدند و اعتصابات حقی شدند که مشروعیت آن توسط اتحادیه و اعلام قبل از وقوع آن توسط اتحادیه به مراجع ذی صلاح که منظور کارفرما و پلیس است، برسمیت شناخته می شود و در غیر این صورت مجاز نیست. این حق در کشورهای پیشرفته صنعتی غرب در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم قانونیت یافت. در بسیاری دیگر از کشورها هنوز غیرقانونی است گرچه کارگران بدون توجه به قانونی بودن یا نبودن ان به آن اقدام می کنند و این نشان می دهد که مجوز انجام آن را کارگران خود صادر می کنند و بدون تشریفات قانونی به آن برای مقاصد خود متوسل می شوند. اعتصابات کارگری تنها برای علایق شغلی کارگران انجام نمی گیرد بلکه هم چنین به عنوان فشار بر حاکمیت؛ جنبه ی سیاسی پیدا می کند و با اعلام اعتصاب عمومی کل جنبش اجتماعی را بزیر پرچم خود می گیرد و به حرکت در می آورد.

انواع اعتصابات کارگری

اعتصاب اخطاری Warnstreik: اعتصاباتی که معمولا نزدیک به پایان مدت تعرفه کاری توسط اتحادیه های کارگری به راه می افتد تا به رهبران اتحادیه سر میز مذاکره با کارفرما قدرت بیشتری بدهد. این اعتصابات می توانند به جای قبل بعد از اولین دور مذاکره ناموفق از طرف اتحادیه به عنوان اهرم فشار سازمان داده شود. اتحادیه ها معمولا مدتی قبل از آغاز مذاکره برای تعرفه جدید برنامه خود را با اعلام درصد پیشنهادی افزایش دستمزدها ارائه می دهند و برای آن در سخنرانی های دوره ای که در نقاط مختلف توسط سران اتحادیه انجام می شود و یا در مصاحبه های رادیوئی و تلویزیونی و مطبوعاتی روی آن تبلیغ می کنند اما همه کارگران می دانند که درصد پیشنهادی واقعی نیست و سرمیز مذاکره این کارفرما است که در توافق با تیم مذاکره کننده و طی مراحلی معمولا آن را به نصف یا اندگی بیشتر و به سطح پیشنهادی خود که آن هم با درنظر گرفتن این مساله ارائه می شود، تقلیل می دهد و تعرفه جدید بعد از چند دور ژست مبارزه طلبی به امضا می رسد که معمولا برای دو سال کاری اعتبار دارد و حق کارگران را برای مطالبه دستمزد بیشتر با بالا رفتن بارآوری کار یا نرخ تورم برای این مدت محدود می کند و مانع می شود. به نمونه ای ازین قرار داد تعرفه ای و هم چنین اعتصاب اخطاری توجه می کنیم.

تعرفه مزدی اتحادیه صنایع فلزی و الکتریکی برای سال ۲۰۱۳

این تعرفه برای بیش از ۲.۳۰۰.۰۰۰ عضو اتحادیه متال و در مجموع برای بیش از ۴ میلیون شاغل این دو صنعت است. مذاکره در ۴ دور انجام گرفت. در دور اول اتحادیه متال با پیشنهاد ۵.۵ درصد افزایش دستمزد که مدت ها برایش تبلیغ کرده بود وارد مذاکره شد و کارفرما با ۲.۳% افزایش برای ۱۱ ماه و ندیده گرفتن ۲ ماه فاصله بین تعرفه قدیم و جدید وارد عمل شد. در فاصله این دو ماه که طبق توافق حاصله بین انجمن کارفرمایان و اتحادیه که جنبه قانونی هم یافته است دوران صلح نام دارد، حق اعتصاب وجود ندارد. در پایان این مهلت که ساعت ۲۴ روز ۳۰ آپریل است معمولا اعتصاب اخطاری آغاز می شود. در فاصله اول تا ۱۴ ماه مه که مذاکرات جریان داشت در سراسر آلمان ۷۵۰.۰۰ نفر از کارگران عضو اتحادیه متال در اعتصاب اخطاری شرکت کردند. برای اعتصاب اخطاری به کارگران دستمزدی داده نمی شود و اتحادیه نیز مابازای آن را به آن ها نمی پردازد در حالی که اگر به اعتصاب کامل دست بزنند اتحادیه وظیفه دارد بخشی از دستمزد کارگران را بپردازد. اعتصاب اخطاری آیا واقعا خصلت مبارزه طلبی دارد؟ یک عضو اتحادیه می گوید این اعتصاب که در زمان مذاکرات تعرفه مزدی انجام می شود دیگر بصورت یک سنت در آمده و برای کارگران یک تفریح است و کاراکتر یک جشن خلقی را پیدا کرده است. یک پیتزای چند متری روی میز است و کارهای تفریحی دیگری هم مثل حرکت با مشعل روشن، رژه با موتورسیکلت و یا کاروان عروس و کنسرت با دمیدن در سوت انجام می شود. این ها همه خوب است و توجه عموم را جلب می کند و روی کارفرما فشار می آورد. کارگران مثل همیشه حرف دل خود را برزبان نمی آورند و فقط در سوت می دمند زیرا آن ها نیستند که باید مطالبات خود را فریاد کنند و بزبان خود آن را بیان کنند و در تصمیم گیری برای زندگی شغلی خود نقش مستقیم داشته باشند. کارگر نه تنها با محصول کار خود بیگانه است بلکه از کنار نیازهای ضروری خود هم بیگانه وار می گذرد و تصمیم گیری در باره آن ها را به دیگران می سپارد و حتی آن ها را به زبان هم نمی آورد و فریاد نمی کند.

آفیش تبلیغاتی اتحادیه متال برای تعرفه جدید. اما آیا واقعا ۵.۵ درصد به دستمزدها افزوده خواهد شد؟ ” درآمد بیشتر، مصرف بیشتر، برای وضعیت اقتصادی خوب است” یا ” مزدهای بالاتر اقتصاد را محافظت می کند و کمک اقتصاد است” شعار اول ماه مه اتحادیه بیش از آن که به کارگران توجه داشته باشد به نیاز اقتصاد سرمایه داری به رشد و کمک به آن توجه دارد تا ازین طریق باریکه آبی بسمت کارگران جاری سازد

بعد از سه دوره مذاکرات طولانی که جزئیات آن معلوم نیست و با تبلیغا ت و مبارزطلبی بسیار همراه بود در ۱۴ ماه مه به توافق منجر شد. برتولد هوبر مقام اول اتحادیه متال موفقیت در مذاکره را اعلام کرد و گفت ما مذاکره خوبی داشتیم. و به ۵،۶ % افزایش دستمزدها دست یافتیم. ما براساس محاسبه و با در نظر داشت نرخ تورم و بارآوری کار کل اقتصاد( نمودار ارائه شده از انستیو مطالعات اقتصادی اتحادیه متال که طبق آن در فاصله سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۳ ؛ تورم از ۱۰۰ بعنوان پایه به ۱۲۶،۳ و رشد بارآوری از ۱۰۰ به ۱۱۶،۵ و رشد دستمزدها از ۱۰۰ به ۱۴۷،۵ رسیده است. این که در محاسبات از اطلاعات رسمی استفاده شده است شکی در آن نیست زیرا هر فردی در این جامعه بطور ساده از حجم کالای سبد خرید خود می تواند در یابد که نسبت در آمدش با گرانی ها چگونه است و آیا واقعا این نسبت برای کارگران عضو اتحادیه متال معکوس است.) چنان که می بینیم گویی اتحادیه متال که افزایش دستمزد پیشنهادی اش طبق تبلیغاتشان ۵،۵% بود یک دهم درصد از مذاکرات جایزه گرفت و طبق گفته هوبر ۵،۶% را به کارفرماها قالب کرد. آیا واقعا دستمزدها ۵،۶% افزایش یافت؟ مسلما که این طور نیست و کارفرما که با دو و سه درصد پیش آمده بود با این درصد رشد دستمزدها موافقت نمی کرد. وقتی به ریز توزیع این درصد رشد نگاه می کنیم واقعیت خود را نشان می دهد: دو ماه فاصله بقول آن کارگر که هیچ بعد برای ۱۰ ماه بعدی تا آوریل ۲۰۱۴ افزایشی به مقدار ۳،۴% و سپس از آوریل بمدت ۸ ماه تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴ افزایش برابر با ۲،۲% که مجموع آن ها می شود ۵،۶% که هوبر اعلام کرد در صورتی که اگر بخواهیم میانگین افرایش را برای ۲۰ ماه آینده که زمان تعرفه است بدست آوریم به متوسطی بمقدار ۲،۸% برای هرسال می رسیم و اگر ۴ ماه به هیچ گرفته شده را هم منظور بکنیم می شود همان ۲،۳% پیشنهادی انجمن کارفرمایان.

 no strike clause یا no strike agreementیعنی این که طی مدت قرار داد مورد توافق قرار گرفته و در این جا در این مدت ۲۰ ماه کارگران حق اعتراض به کم بودن دستمزد خود را با اعتصاب ندارند زیرا قرارداد رسمیت دارد. در بسیاری از موارد اعتراضات کارگری زیادی علیه این قول اتحادیه انجام گرفت اما به نتیجه نرسید. بالاخره کوه موش زائید و سرو صداها خاتمه یافت.

اعتصاب کارگران به اشکال مختلف نشان داده می شود :

–           کارگران از حضور در سرکار خودداری می کنند. مانع حضور دیگران در محل کار می شوند یا دیگر کارگران را قانع می کنند که از حاضر شدن سر کار خودداری کنند.

–           با خریداران تماس می گیرند تا آن ها را قانع کنند که با کارفرمای شان معامله نکنند. البته این بیشتر در رابطه با خریداران منفرد نه شرکت بزرگ می تواند کارساز باشد.

–           یا محل کار را به تصرف خود در می آورند اما کار نمی کنند. یا حاضر به ترک محل کار نیستند که با عنوان اعتصاب نشسته ( sit-down-strike ) معروف شده است.

–           یا کارگران در مواردی که مساله ورشکستگی توسط کارفرما به میان کشیده می شود، برای این که نشان دهند که هنوز امکان کار وجود دارد اغلب بدون دستمزد کار می کنند که به work-in و امروز در ایران بسیاررایج است.

–           یا کارگران به منظور خود مدیریتی (worker self-management ) کارخانه را اشغال می کنند که مهم ترین نمونه تاریخی آن “دو سال سرخ” ایتالیا یعنی ۱۹۲۰-۱۹۱۹ و فرانسه و ایالات متحده در سال ۱۹۳۶ و اشغال کارخانه ها در آرژانتین و مکزیک و امریکای لاتین در اولین دهه قرن ۲۱ است.

ایتالیا: اشغال کارخانه ها در تورین ایتالیا در سال ۱۹۱۹ تحت تاثیر انقلاب روسیه آغاز شد. ۳۰۰۰۰ کارگر کارخانه ها از جمله فیات شوراهای کارگری کارخانه را شکل دادند. سپس تصمیم گرفتند کارخانه های شان را اشغال کنند. این حرکت سپس در کل ایتالیا گسترش یافت که انریکو مالاتستا و گرامشی از آن حمایت کردند. بنینوروس یا دو سال سرح دوره ای بین سال های ۱۹۱۹-۱۹۲۰ در ایتالیا بود که درگیری های اجتماعی به درجه ی بالائی رسید بود. کارگران کارخانه ها را تصرف کردند و اداره آن ها را خود به عهده گرفتند.آن ها خواهان تبدیل مالکیت کارخانه ها از مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی بودند. آن ها متاثر از انقلاب در شوروی شوراهای کارگری را تشکیل دادند. شوراهای کارگری بعد از یک دوره تجربه فراموش نشدنی اما سرکوب شد.

فرانسه: رکود جهانی که در سال ۱۹۲۹در ایالات متحده آغاز گردیده بود، تدریجا به بحران اقتصادی جهانی تبدیل شد و اروپا را هم با اندکی تاخیر در نوردید. ابتدا به آلمان سپس به فرانسه و بریتانیا رسید و کوشش های سران اقتصاد جهانی که در سال ۱۹۳۳ برای یافتن راه حلی برای آن گرد آمدند، بی حاصل ماند. بیکاری گسترش یافت و در بسیاری از کشورها تا ۲۵% نیروی کار را به ارتش بیکاران گسیل کرد و در ادامه خود سبب بروز ناآرامی های اجتماعی در کشورهای پبشرفته صنعتی آن زمان شد و کارگران را به میدان مبارزه کشاند. در فرانسه درگیری های اجتماعی تشدید شد. تاثیر تخریبی رکود به ویژه بعد از فوریه ۳۴ عمده شد و یک رشته اعتراضات و تظاهرات و ناآرامی و خشونت توسط نیروهای راست بورژوازی انحام گرفت. اتحادیه کارگری ث. ج. ت. برای دفاع از قانون اساسی جمهوری که به خطر افتاده بود فراخوان یک اعتصاب عمومی را داد! و حزب کمونیست فرانسه فراخوان ایجاد یک اتحاد ضد فاشیسم را داد. توقف موفقیت آمیز کار توسط کارگران در ۱۲ فوریه به اتحاد چپ در فرانسه نیرو داد و تاثیر زیادی روی کارگران گذاشت. همکاری اتحادیه در اتحاد با نیروهای جمهوری خواه اما به سمت ایجاد مانع در برابر فاشیسم هدایت نشد بلکه به کوشش هایی برای یافتن مرهمی جهت التیام جراحات اقتصادی برای رفع رکود سیستم کارخانه ای منجر شد. در سال ۱۹۳۶ منجر به یک دوره اعتصابات عمومی پی در پی در فاصله ماه مه تا ژوئن شد و یک موج توده ای از اشغال کارخانه در صنایع فلزی، پاریس و فرانسه را فراگرفت و به استانداردی برای اعتصابات بعدی کارگری تبدیل شد. در نتیجه، اعتصابات عمومی حکومتی از ائتلاف جناح چپ به رهبری لئون بلوم را با انتخابات آوریل و مه بروی کار آورد. اندکی قبل از استقرار حکومت جدید در ۱۱ ماه مه کارگران در ل. هاور به اولین اشغال کارخانه دست زدند. بعد از دو شبانه روز مبارزه آن ها موفق شدند کارفرما را به بازگرداندن چند کارگر اخراجی که فعال اتحادیه ای بودند و پرداخت دستمزد روزهای اعتصاب مجبور نمایند. حرکت با کارگران دیگر تداوم پیدا کرد هرچند که جبهه چپ خلقی به قدرت رسیده بود. ۱۳ ماه مه در تولوز و ۱۴ ماه مه در منطقه پاریس اعتراضات کارگری به اشغال کارخانه انجامید. در چند مورد سازماندهی توسط اتحادیه(کمونیستی) انجام شده بود. در ۲۴ ماه مه یکی از بزرگترین تظاهرات تاریخی فرانسه در پاریس با شرکت ۶۰۰ هزار نفر و به یاد کمونارها به سمت دیوار کمونارها انجام یافت و متعاقب آن ۴۰۰۰ کارگر متال ۶ کارخانه را اشغال کردند که هدایت آن توسط ث. ج. ت. بود. اشغال سریعا گسترش یافت و ۲۸ ماه مه به کارخانه رنو رسید که بزرگ ترین کارخانه اتومبیل سازی فرانسه بود. کارگران کمیته اعتصاب درست کردند و لیستی از مطالبات کارگری را تنظیم کردند که در راس آن ها پذیرش اتحادیه بعنوان نماینده کارگران در مذاکرات تعرفه بود که بالاخره موفق شدند. در ۲ ژوئن ۱۵۰.۰۰۰ نفر از کارگران متال به کمک کارگرانی شتافتند که کارخانه ها را اشغال کرده بودند. زمانی که دولت بلوم حکومت را تحویل گرفت نیم میلیون کارگر فرانسوی در اعتصاب بودند و با اشغال کارخانه ها تولید خوابیده بود. کارفرماهایی که به جبهه خلقی چپ نزدیک بودند و از تبدیل شرایط موجود به شرایط انقلابی می ترسیدند، مجبور به امضای موافقت نامه با ث. ج. ت. در هفتمین روز روی کار آمدن حکومت جدید و قبول مطالبات کارگران شدند تا اوضاع را به حالت عادی در بیاورند. طی این موافقت نامه ساعات کار هفتگی از ۴۸ به ۴۰ ساعت رسید، دستمزدها ۱۲% افزایش یافت و دو هفته مرخصی با حقوق برای اولین بار مورد قبول قرار گرفت. با وجود این توافق ها اما کارگران به اعتصاب ادامه دادند. در ۹ ژوئن ۲ میلیون کارگر یعنی یک چهارم کارگران فرانسه در اعتصاب بودند. گذشته از صنایع متال و اتومبیل سازی، کارگران هواپیمایی، مهندسی مکانیک هم در اعتصاب بودند. همه کوشش های ث. ج. ت. (CGT)برای قانع کردن کارگران جهت بازگشت به کار و پذیرش موافقت نامه امضا شده شکست خورد و اعتصاب به سایر بخش ها گسترش پیدا کرد. بالاخره رهبر حزب کمونیست از نفوذ خود روی کارگران استفاده کرد و در ۱۱ ژوئن فرمان توقف درگیری ها را داد. روز بعد کارگران متال به آن تن دادند و کارخانه های اشغالی را تخلیه کردند و به این طریق ث. ج. ت. به یک بازوی قدرت در محاسبات سیاسی فرانسه آن زمان تبدیل شد . بدین گونه روی کار آمدن جناح چپ، کوشش اتحادیه رسمیت یافته و حرب کونیست، سبب سرد شدن و خوابیدن اعتراضات کارگری ای که می توانست در تداوم خود به حرکتی ضد سرمایه داری تبدیل شود و در جهت لغو کارمزدی، بساط سرمایه را برهم زند و طرحی نو برای اقتصاد بیمار و در حال سقوط بریزد، گردید.

ایالات متحده آمریکا: شش ماه بعد ازین اعتصابات، کارگران آمریکایی دست به عمل زدند . در تابستان ۱۹۳۶ تعداد ۱۵ سازمان کارگری چند صد هزار کارگر صنعت اتومبیل باهم متحد شدند که اولین اتحادیه متحد در صنعت اتومبیل سازی ایالات متحده بود. قوی ترین این ۱۵ سازمان به کارخانه جنرال موتورز تعلق داشت. باید گفت که عوارض رکود و بحران اقتصادی دهه ۳۰ در آمریکا نسبت به اروپا و فرانسه شدید تر بود و زودتر گریبان اقتصاد را گرفته بود. ۲۵۰۰۰ بانک ورشکست و بسته شدند. بیکاری به طور بیسابقه ای گسترش یافت و به ۱۲ تا ۱۵ میلیون نفر رسید که بین ۲۵ تا ۳۰% نیروی کار آمریکا را شامل بود. سطح تولید در سال ۱۹۳۲ نسبت به ۲۹ معادل ۵۴% کاهش یافت. رکود و بحران اقتصادی در آمریکا بیش از همه برگرده کارگران سنگینی می کرد. شرایط سخت، استاندارد زندگی کارگران را درهم پیچیده بود. این شرایط ناگوار بالاخره کارگران آمریکائی را به عمل کشاند و حرکات اعتراضی تحت تاثیر حرکت کارگران فرانسوی اما شش ماه بعد از آن و به دنبال هم رخ داد. در اواخر نوامبر ۳۶ به اشغال کارخانه راه برد و اولین اشغال در کارخانه متعلق به شرکت بندیکس رخ داد. سپس در میدلند، دیترویت، اتلانتا و کانزاس سیتی دنبال شد. رئیس اتحادیه کارگران متال شرکت جنرال موتورز را بیک کنفرانس برای بررسی یک قرارداد کار دعوت کرد که به آن پاسخ منفی داده شد. به دنبالش در ۲۸ دسامبر ۳۶ کارخانه ج.ام. در کلیولند و در ۳۰ دسامبر در کارخانه شماره ۱ و سپس شماره ۲ فلینت، کارگران اقدام به اعتصاب نشسته در کارخانه کردند. چون این سه کارخانه، کارخانه های مادر بودند و قطعات برای سه چهارم ۶۹ کارخانه دیگر در سایر مناطق تهیه می کردند، اعتصاب تعداد کمی از کارگران توانست تاثیر عظیمی به جا بگذارد و کل یک صنعت را بخواباند. بدین طریق ۱۵۰۰۰۰ کارگر در سایر کارخانه های ج.ام. بدلیل نداشتن قطعات بدون اقدام به اعتصاب دست از کار کشیدند. اعتصاب نشسته در کارگاه های شماره یک و دو فلینت که در حقیقت نوعی اشغال بود ۴۴ روز طول کشید و به مهم ترین و موثرترین حادثه کارگری تاریخ تا به امروز ایالات متحده تبدیل شد. بالاخره نیروهای سرکوب به کار گرفته شدند و علیه کارگران خشونت اعمال شد. تعداد زیادی از کارگران به کار بازگشتند در حالی که در فرانسه این طور نشده بود. در فرانسه اعتصاب به رهبری کمیته اعتصاب بود که از کارگران ماهر و مبارزینی از پایه کارگری تشکیل شده بود. آن ها علیه شرایط استثماری مبارزه می کردند. در آمریکا اما مبارزه فقط به کشمکش بین اتحادیه و جنرال موتورز برای حقوق اتحادیه ای تبدیل شد و نتوانست همه گیر شود و بالاخره حاکمیت به راه حل پلیسی و جستجوی راه حلی برای مورد ج. ام. پرداخت. ۱۱ فوریه ۱۹۳۷ بالاخره اتحادیه به امضای اولین قرارداد با کارفرما دست یافت. این راه حل اما تنها ۱۷ کارخانه از ۶۹ کارخانه جنرال موتورز را شامل شد. چیزی هم به دستمزدها اضافه نشد. به دنبال آن بسیاری از کارخانه های دیگر که در کار تولید انبوه بودند، بدون اعتصاب موفق به امضای قرارداد با کارفرما شدند. در حقیقت اعتصاب در فلینت راه گشای اتحادیه شد. اما هردو این اعتصابات چه در فرانسه و چه در آمریکا برخلاف اعتصاب در ایتالیا خواهان اجتماعی کردن مالکیت کارخانه ها نبودند بلکه مطالباتشان مناسب با اقتصاد بازار بود. در فرانسه کمونیست ها و نیروهای چپ با اعتصابات همراه بودند ولی همان ها بودند که در پایان بدلیل رفرمیسم کارگران را به سازش کشاندند. بحران اما فرو ننشست . سرمایه بالاخره راه حل را در ظهور فاشیسم برای سرکوب عریان یافت زیرا جنبش های توده ای کارگری بنیاد سرمایه را در خطر قرار داده بود. رژیم های نظامی فاشیستی در آلمان و ایتالیا روی کار آمدند و قول ترمیم و تجدید حیات افتصاد را دادند. مانند خود ایالات متحده پروژه های عمومی داخلی مثل راه سازی و غیره را برای کاهش بیکاری و بکار گیری سرمایه های بیکار انباشت شده بکار گرفتند و تا حدی در آغاز موفقیت کسب کردند به همین دلیل حضور آن ها در صحنه سیاسی مورد چشم پوشی قرار گرفت و تحمل شدند. این امر به آن ها شهامت داد و در ادامه ژاپن به چین و آلمان به چکسلواکی حمله بردند و به آشغال آن ها اقدام کردند. بازهم اعتراضی علیه آن ها صورت نگرفت و آن ها کارزار نظامی خود را گسترش دادند که حاصل آن جنگ جهانی دوم برای فائق شدن به بحران بود(۱۹۳۹). ورود آمریکا به جنگ هم آبی بر آتش شرایط بحرانی در جامعه ریخت . بیکاران به جنگ اعزام شدند و سرمایه های انباشت شده برای کنترل شدن، در خدمت جنگ در اروپا به کار گرفته شد، اشتغال کامل مصنوعی ایجاد شد و ایالات متحده پله های صعود تبدیل به قدرت اقتصاد جهانی شدن را پیمود.

بحران اجتماعی در دهه ۱۹۶۰ به ویژه در فرانسه درگیری های اجتماعی را بعد از دوران رخوت بعد از جنگ تشدید کرد. دوباره اعتصابات عمومی توده ای، اشغال کارخانه ها و دانشگاه ها سراسر فرانسه را به لرزه در آورد. اعتصابات در کارخانه های دارای صنعت پیشرفته که معمولا زیر پوشش اتحادیه ها قرار داشتند، بدون دخالت اتحادیه و به طور غیر مجاز رخ می داد که در رسانه های وابسته به عنوان اعتصاب وحشی نام برده می شدند. مثل آلمان در این جا نیز جنبش اشغال با دانشجویان آغاز شد و با کارگران دنبال گردید و ۱۱ میلیون کارگر را به حرکت درآورد و دو هفته تمام ادامه داشت. بالاخره نیروهای سرکوب پلیسی به مداخله پرداختند این مداخله اما جنبش را تشدید کرد و ترس حکومت از جنگ داخلی یا انقلاب بالا گرفت و اجبارا دست به اصلاحات زد تا جلوی رشد جنبش گرفته شود. حرکت کارگری در ۱۴ ماه مه با اعتصاب نشسته در نانتس آغاز شد. در ۱۶ ماه مه ۲۰۰.۰۰۰ کارگر در اعتصاب نشسته یعنی اشغال کارخانه ها بودند. به زودی تعداد به ۲ میلیون و سپس به ۱۰ میلیون کارگر رسید یعنی دو سوم کل کارگران فرانسه در گیر اعتصاب شدند. همان طور که نوشتم رهبری اعتصابات با اتحادیه نبود. (ث. ج. ت.) سعی کرد این حرکت را به خواست افزایش دستمزد و مطالبات اقتصادی تقلیل دهد اما کارگران خواسته های رادیکال و سیاسی داشتند. (ث. ج. ت.) با حکومت برای افزایش ۳۵% به حداقل دستمزد و ۷% افزایش دستمزدها و پرداخت نصف دستمزد ایام اعتصاب به توافق رسید اما کارگران در اعتراض به همکاری اتحادیه با حکومت کارخانه ها را اشغال کردند و از برگشت به کار امتناع کردند.

احزاب چپ و سوسیالیست به دنبال مذاکره با دولت دوگل، برای مشارکت بیشتر در قدرت سیاسی بودند. اتحادیه های اصلی یعنی CGT و FO و CFDT به دنبال مذاکرات بیشتر و شناساندن خود به عنوان نماینده کارگران و حق حقوق مذاکره و چانه زنی بودند. کارگران می گفتند: ما نمی خواهیم سگ های پاسبان یا خدمتکاران سرمایه داری باشیم؛ پاسبان در درون هریک از ماها می خوابد، باید او را بکشیم، پاسبان را از کله های تان بیرون کنید؛ علت همه جنگ ها، اعتشاشات و بی عدالتی ها وجود مالکیت خصوصی است؛ آینده تنها شامل آن چیزهایی خواهد بود که ما امروز کسب می کنیم، حرکت کن رفیق، جهان کهنه را پشت سر بگذار.

با وجود همه ی این ها جنبش کارگری و جنبش عمومی از بالا و با اندک دستاوردهای اجتماعی از جمله ممنوع شدن سازمان های دست راستی، دولتی شدن بانک مرکزی فرانسه و کارخانه های اسلحه سازی بدون تغییرات رادیکال مورد نظر کارگران به سازش کشانده شد و سرد و خاموش شد. به این طریق سرمایه داری دوباره موفق شد به یکی از بحران های مهم دیگر فائق آید و فرصتی دوباره برای بازسازی و به سازی خود و استحکاماتش بدست آورد. می بینیم از یک بحران به بحران دیگر کارگران دوباره جان می گیرند و به حمله دست می زنند می دانند که بحران سرمایه چرا و چه موقع پیش می آید. می دانند که در این زمان سرمایه در وضعیتی بسیار ضعیف و شکننده ظاهر می شود اما واقعیت یافتن آن تنها به ضعف سرمایه بستگی ندارد یعنی امری مقدر نیست بلکه به توان و قدرت نیروی دیگری بستگی دارد که در مقابل سرمایه قرار دارد و این طبقه کارگر است. اما طبقه کارگر در همه این دوران ها با همه کارهای بزرگی که انجام داده، با همه کوشش هایی که به انجام رسانده موفق نبوده زیرا نتوانسته مهر خود را برامور بزند. در لحظات تصمیم گیری نهایی خود نبوده بلکه کسانی به نیابت از آن ها – اتحادیه ها و احزاب چپ – با دشمنان طبقاتی او به سازش رسیدند و آن ها را در پای منافع سرمایه قربانی کردند.

آرژانتین: آرژانتین یک تاریخ طولانی از دیکتاتوری، کودتای نظامی، استبداد و کشتار را با خود دارد. همراه با آن هم چنین یک تاریخ طولانی از مبارزه طبقاتی توفنده کارگری که با آن با تمام توان جنگیدند و نخواستند در برابر آن تسلیم شوند. تنها در کودتای ۱۹۴۳ و بعد در دوره پرون بود که سعی شد کارگران را زیر پرچم بورژوای و اتحادیه های بورکراتیک ببرند که اثرش تا دو دهه جنبش کارگری را در ایده های ناسیونالیستی زمین گیر کرد و پرون را به صورت قهرمان طبقه کارگر در آورد. در دهه ۱۹۶۰ کارگران علیه اتحادیه های بوروکراتیک شوریدند. البته باید متذکر شد که اتحادیه بعد از استحاله در سیستم سرمایه داری در همان سال های آغازین فعالیت خود خصلت اولیه خود را را از دست داد و به سازمانی بوروکراتیک و هرمی تبدیل شد که و جایگاه ویژه خود را به عنوان بخشی از سیستم پیدا کرد. مثل اروپا و آمریکا در دهه ۱۹۶۰ آرژانتین هم شاهد خیزش دانشجوئی علیه دیکتاتوری بود. به دنبال آن کارگران دست به اعتصاب های غیر مجاز و تصرف کارخانه ها زدند، مجامع عمومی تشکیل دادند و دموکراسی کارگری را به تجربه گذاشتند. چون که کارخانه های بزرگ در دوران پرون ملی شده و دولتی بود مبارزه کارگران به سرعت جنبه سیاسی پیدا کرد. در فاصله سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ سی هزار نفر ناپدید شدند که اکثریت آن ها را کارگران و فعالان کارگری و سیاسی تشکیل می دادند. بحران مزمن سرمایه داری که از پایان دهه ۶۰ با فروکش رونق بعد از جنگ شروع شده بود و بعد در پایان دهه ۸۰ با دوشنبه سیاه سراسر جهان سرمایه داری را به لرزه در آورد، خصوصی سازی های اموال عمومی و کارخانه های دولتی را از جمله در آرژانتین شدت داد و در ادامه به بیکارسازی های توده ای منجر شد بنحوی که نرخ بیکاری به ۲۰% رسید و بدنبال آن شاید برای اولین بار جنبش قوی کارگران بیکار شکل گرفت که دست به اقدامات چشم گیری زدند. بزرگ راه ها را بلوکه کردند و به حمایت از کارگران اعتصابی پرداختند و باز هم برای اولین بار اتحاد بین کارگران بیکار یا جنبش بیکاران با کارگران اعتصابی به وجود آمد که بعد با هم اقدامات مهمی را سازمان دهی کردند از جمله بلوکه کردن ۴ روزه راه ها در ۹۶ شهر در اعتراض به وضعیت کارگران اعتصابی نفت که سبب شد تدریجا ترسی که سال ها بود در مردم ریشه دوانده بود، مغلوب شد و در دسامبر ۲۰۰۱ به بار نشست و خیزش عمومی، مردم را به خیابان کشاند. معترضان مراکز دولتی را تصرف کردند. شروع به خود سازمان دهی زندگی شان نمودند اما نتوانستند موفق شوند زیرا طبقه کارگر در کارخانه های بزرگ که وضع مالی و شرایط کاری بهتری داشت هنوز به حرکت در نیامده بود و با کارگران بیکار و اعتصابی و مردم معترض اعلام همبستگی نکرده بود چیزی شبیه آن چه که در ایران امروز هم با استثناهائی با کارگران بخش های با درآمد بهتر مثل نفت یا ماشین سازی ها و غیره شاهد هستیم. در آغاز قرن ۲۱ در آرژانتین بیش از ۱۵۰ کارخانه و حتی یک هثل ۴ ستاره توسط کارگران به اشغال در آمدند. اکثر این کارخانه ها اعلام ورشکستگی کرده بودند یا در حال ورشکستگی بودند. کارگران با عمل مستقم خود شیوه های خود سازمان دهی را آزمودند و دموکراسی مستقیم را تجربه کردند و به تقاوت آن با دموکراسی بورژوائی در عمل پی بردند. از بین آن ها کارخانه بروکمن و زنون نمونه شدند. کارخانه ذنون یک کارخانه مدرن سرامیک سازی بود که به خوبی با شیوه رایج سلسله مراتبی و نظم بورژوائی کار می کرد. هربخش با لباسی مخصوص از سایر بخش ها متمایز می شد و بخش ها با دیوار از هم جدا می شدند تا امکان ارتباط کارگران باهم مسدود شود. در اکتبر ۲۰۰۱ کارفرما که می خواست سرمایه را به بخشی با بازده بیشتر منتقل کند ورشکستگی و بسته شدن کارخانه را اعلام کرد. متعاقب آن کارگران کارخانه را به اشغال در آوردند. ابتدا دیوارهای حائل بین بخش ها را خراب کردند و فضای کارخانه دوستانه شد و کارگران بخش های مختلف همدیگر را شناختند. بعد چند ماه اشغال در مارس ۲۰۰۲ کارگران تصمیم به بازگشائی کارخانه و اقدام مجدد به تولید گرفتند. سرمایه نیز بیکار ننشست و در آپریل ۲۰۰۳ دادگاه حکم تخلیه کارگران از کارخانه صادر و برای اجرا به پلیس داد تا به زور اسلحه کارگران را از محل کارشان بیرون کنند. کارگران کمپینی عمومی را برای حمایت اعلام کردند و به اطلاع همگان رساندند. زمانی که پلیس به کارخانه رسید با ۳۰۰۰ نفر از اهالی شهرک مواجه شد که دور کارخانه برای حمایت از کارگران زنجیر بسته بودند. بدین طریق پلیس ناموفق بازگشت. کارگران ذنون نشان دادند که برخلاف تبلیغات بورژوائی که می گوید کارگران فقط برای کارکردن خوبند و باید مدیریت و کنترل شوند تا خوب کار کنند، کارگران خود بهترین مدیران خود هستند. کارگران نشان دادند که می توانند بدون وجود مدیران بالای سر تولید کنند. مدیریت کنند و تصمیم بگیرند که چه چیزی را تولید کنند. چه مقدار تولید کنند و چگونه آن را توزیع نمایند. کارگری می گفت حالا می دانیم که ما قادریم کشور را هم اداره کنیم و احتیاجی به سیاستمداران و مدیران نداریم. کارگرانی که قبلا بندرت از سیاست حرف می زدند فضائی ایجاد کردند که در آن صحبت از مبارزه طبقاتی، انقلاب، دموکراسی مستقیم، مسئولیت پذیری، حمایت از دیگر کارگران، همبستگی کارگری و … به امر عادی هرروزه تبدیل شده است. آن ها به ۲ اتحادیه بزرگ موجود که عضو سازمان جهانی کارگری هستند، پناه نبردند بلکه سازمان کارگری خود را ایجاد کردند که می گویند نه راست است نه چپ بلکه انقلابی است و در آن مسائل کارگری از طریق خود کارگران و از طریق بحث در مجامع عمومی در هرزمان که نیاز باشد یا مجامع بخش یا شیفت که محدودیتی برای تشکیل شان وجود ندارد به پیش برده می شود و تصمیم گیری می شود. کارخانه کماکان و تا امروز هم بخوبی توسط کارگران اداره می شود و توانسته کمک های با ارزشی به مردم شهرک، کارگران بیکار و کارگران اعتصابی ارائه دهد. مسلما این عمل به مثابه غلبه بر شیوه تولید سرمایه داری و رهائی خود و جامعه از شر آن نیست. متاسفانه این شورا و شوراهای دیگر نتوانستند یک رویکرد رادیکال ضد سرمایه داری را اتحاذ و دنبال نمایند. آن ها نتوانستند فعالیت خود در شوراها و تسخیر کارخانه ها را بعنوان لحظه ای در مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری برآورد کنند و آن را گسترش دهند به نحوی که بتواند به شیوه سازماندهی کل طبقه کارگر در همه بخش ها و صنایع تبدیل شود. آن ها نتوانستند میان مبارزه خود برای غلبه بر بیکاری و ادامه زندگی، پیوندی ارگانیک بین آن و مبارزه سراسری ضد سرمایه داری ایجاد کنند و یا سبب گسترش این مبارزه شوند. اما با وجود همه این نارسائی ها بازهم همین تجربه کوچک کارگری که بعنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای کارگری دهه اول قرن ۲۱ ثبت گردیده است، بیانگر توان طبقه کارگر در اداره خود و جامعه ی آتی است و بارقه ی امید می پراکند.

– نوع دیگری از اعتصاب که باز هم در ایتالیا رخ داد اعتصاب ( work-to-rule ) است. طی این نوع اعتصاب کار با بخشی است یا با کم کاری ا انجام می شود؛ بدین معنی که کارگران سرکار حاضر می شوند، کار می کنند اما حداقل کاری را طبق قرارداد موظف به انجام آن هستند انجام می دهد. اضافه کاری انجام نمی دهند، اگر روزی تعطیل باشد در آن روز کار نمی کنند تا به خواسته های شان توجه شود و جواب مثبت به آن ها داده شود. به طور نمونه می شود از اعتصاب کارگران بخش بهداشت نام برد که در این اعتصاب تنها موارد اورژانسی را می پذیرند.

slow-down-strike یا go-slow این نوع اعتصاب زمانی انجام می گیرد که کارگران شرایط را برای اعتصاب اصلی مناسب نمی بینند. در این نوع مثل مورد قبل کارگران کار می کنند اما با کم کاری همراه است یعنی کارگران تمام بهره وری و توان کار خود را به کار نمی گیرند. در حقیقت این کار جانشین اعتصاب می شود که عوارض بعدی و ریسک آن از اعتصاب اصلی کم تر است و برای اعمل فشار بر مدیریت انجام می شود. با وجود این باز هم سبب جریمه کردن کارگران و یا اخراج آن ها می شود. مهم ترین مورد این نوع اعتصاب در دهه ۱۹۷۰ در کارخانه اتومبیل سازی فورد در شرق لندن رخ داد. بدین ترتیب که وقتی مدیریت سرعت خط تولید در دقیقه را بدون مابازا دستمزدی برای کارگران بالا برد، کارگران به عنوان اعتراض به مساله شروع به کم کاری کردند تا بالاخره مدیریت مجبور به برگرداندن سرعت خط تولید به مقدار قبلی شد.

– اعتصاب می تواند مخصوص یک محل کار، یا بخشی از کارمندان یا واحدی در یک کارگاه باشد، یا کل کارخانه یا کل کارگران یک شهر یا یک کشور را شامل شود. که حالت آخری اعتصاب عمومی است.

– اعتصاب حمایتی( sympathy-strike ) یا اعتصاب برای اعلام همدردی و همبستگی کارگری( soli-strike ) باشد. که یک در مقایسه با اعتصاب عمومی یک اعتصاب در مقیاس کوچک است که یا یک گروه از کارگران که کارشان ممکن است به بی اثر کردن اعتصاب بخشی دیگر از کارگران بینجامد، از ادامه کار نه به دلیل این که خود در اعتصاب شرکت دارند بلکه به حمایت از کارگرانی که در اعتصابند، خودداری می کنند که به آن( secondary-strike ) یا ( boycott-action ) هم می گویند. این نوع هم بستگی می تواند هم چنین نه در یک کارگاه بلکه در یک بخش صنعتی یا در کل کارگران یک ایالت یا یک کشور و یا به صورت حمایت جهانی باشد. بسیاری از کشورها برای انجام اعتصاب حمایتی محدودیت های قانونی وقراردادی وجود دارد. این نوع اعتصاب امروزه که همبستگی طبقاتی کارگری بسیار سست است به ندرت انجام می گیرد.

اعتصاب قضایی ( juridictional-strike ) که در ایالات متحده آمریکا وجود دارد و در آن یک اتحادیه به اعضای خود حق می دهد که از انجام یک شغل یا فعالیت خاص کاری به عنوان وظیفه خود داری کنند، به به انجام آن به عنوان وظیفه برای اعضای اتحادیه های دیگر یا کارگران غیر سازمان یافته اعتراض کنند. این نوع اعتصاب نه بین کارگران و کارفرمایان که بین اعضای دو اتحادیه مختلف در رابطه با وظیفه شغلی است. کار حتی به دادگاه ملی کشانده می شود و تصمیم نهائی آن جا گرفته می شود. وقتی به کنه مساله توجه شود، مساله دردناک است. کارگران به جای این که در برابر کارفرما متحد باشند به دلیل وجود اتحادیه های مختلف که با هم اغلب سر سازگاری ندارند به رقابت با هم و مقابله با هم توسط اتحادیه های شان کشیده می شوند.

چشم اندازی تاریخی به اعتصابات کارگری

مارکس از اعتصابات کارگری در انگلیس گزارشاتی نوشته است* که توجه و برداشت و چشمداشت او را به و از مساله اعتصابات کارگری نشان می دهد. وی می گوید بشردوستان و حتی سوسیالیست هایی وجود دارند که اعتصابات را بدجنسی کارگران نسبت به علایق خودشان می بینند که بزرگترین هدف آن ها دستیابی به یک روش برای تضمین یک دستمزد متوسط دائم است. من با این دید مخالفم، بعلاوه این حقیقت که سیکل صنعتی با فازهای مختلف اش، طرح یک چنین دستمزد متوسطی را از مساله خارج می کند. من برعکس آن ها متقاعد شده ام که آلترناتیو صعود و سقوط دستمزدها و و تضاد و جنگ مداوم بین کارگران و کارفرمایان منتج از آن، در سازمان صنعتی امروزی، ابزارهای ضروری بالا نگهداشتن روحیه طبقات کارگر و ارتباط دادن آن ها با هم در یک سازمان بزرگ علیه تجاوزات طبقه حاکم و جلوگیری کردن از بی تفاوت شدن، بی فکر شدن، و کم و بیش یک ابزار خوب تولید، تبدیل شدن آن ها هستند. به این طریق در جامعه تضاد طبقاتی پیدا می شود، به نحوی که اگر ما بخواهیم تا از بردگی جلوگیری کنیم باید جنگ را پذیرا شویم. برای این که به درستی ارزش اعتصاب را درک کنیم نباید به خودمان اجازه بدهیم که نتایج اقتصادی آن چشمان ما را کور کند. و بالاتر از همه عواقب اخلاقی و سیاسی آن مدنظر باشد. بدون آلترناتیو بزرگ، فازهای رکود، موفقیت، بحران، هیجان و پریشانی که در صنعت مدرن به طور دوره ای رخ می دهد و با صعود و سقوط دستمزدهای ناشی از آن ها و همین طور جنگ دائم بین کارگران و کارفرمایان و متناظر با آن تغییرات در دستمزدها و سودها، طبقه کارگر بریتانیا و تمام اروپا دل شکسته، بی روحیه، فرسوده و یک توده ی ضعیف بی مقاومت می شود که رهائی خود را مثل بردگان یونان و روم قدیم غیرممکن می بیند. حال برخی ازین گزارشات را مرور می کنیم.

۸ فوریه ۱۸۵۳ اولین اعتصاب کارگران کشاورزی (شاغل در مزارع) رخ داد و کارگران خواستار ۲ شلینگ اضافه دستمزد شدند. در آن زمان دستمزد هفتگی آن ها ۷ شلینگ بود. اولین اعتصاب عمومی در ۱۷ ژوئیه ۱۸۵۳ در انگلیس به ویژه در مناطق صنعتی شمال رخ داد. ۵۰۰۰ نفر در لیورپول، ۳۵۰۰۰ نفر در استوکپورت که در این جا نیروهای پلیس بطور گسترده برای مقابله با اعتصاب به حالت آماده باش در آمدند. اعتصاب با نام های مختلف شروع شد و به سرعت همه کارخانه ها را در برگرفت.

۱ جولای ۱۸۵۳،اعتصابات به سرعت رشد کرد و همه گیر شد و همه کارخانه ها و مراکز صنعتی را در لیورپول، منچستر، استوک، بریستول، بولتون، برانسلی، ناتینگهام، بیرمنگام و مناطق دیگر را شامل شد. اعتصاب حالت یک اپبیدمی را بخود گرفت؛ اعتصاب حمایتی از اعتصاب کارگران اعتصابی، پیوستن به اعتصاب و این در هر منطقه بصورت افتخار در آمد که نگذارند همکاران اعتصابی شان ایزوله شوند و در انزوا قرار بگیرند. هم این طور است اعتصاب حمایتی کارگران مناطق دیگر از مناطق اعتصابی. به این طریق همه مناطق و صنایع و کارگاه ها به اعتصاب پیوست. خواست این اعتصاب ها افزایش عمومی دستمزدها بود زیرا در سال ۱۸۴۸ کارفرماها به طور عمومی دستمزدها را به یکباره ۱۰% پایین کشیده بودند و کارگران اکنون می خواستند به تلافی آن زمان که در ضعف و متفرق بودند، دستمزدهای امروزی را ۱۰% بالا ببرند تا به یاد کارفرما بیاورند که با آن ها چه کرده بود. به این طریق اعتصاب های منفرد اولیه به اعتصاب عمومی در سراسر انگلیس منجر شد و بالاخره در مارس همین سال کارگران موفق به دستیابی به خواست خود شدند. آن ها هم چنین خواستار مشارکت در سود حاصله در کارخانه شدند. ویژگی این اعتصابات این بود که اعتصاب ابتدا از طرف کارگران ساده که کارگرانی با سطح پایین دستمزد و اغلب مهاجر بودند، شروع شد نه کارگران کارخانه و سپس به مراکز بزرگ صنعتی کشیده شد.

۲۷ سپتامبر ۱۸۵۳، مبارزه بین کار و سرمایه، بین مزد و سود ادامه دارد. اعتصابات جدیدی در لندن در بخش های ذغال سنگ، زنان خیاط، آرایشگران، چترسازان، دوزندگان لباس زیر، کفاشان و سایر کارگران صورت گرفته است. گویی همین امروز است. مارکس ادامه می دهد زمانی که کارگران خواهان سهم بردن در سودی می شوند که خودشان در کارخانه تولید کرده اند، خواهند گفت این اعتصاب برای نوعی از سهم بری کمونیستی سود واقعی یا فرضی سرمایه داران است. زمانی که کارگران خواهان داشتن چیزهایی بیشتر از حداقل ضروریات زندگی شوند، زمانی که آن ها خواهان سهم بردن از سود حاصله در کارخانه های شان شوند؛ می گویند که این خواست ها از گرایشات کمونیستی می آید.

اول نوامبر ۱۸۵۳، اعتصاب کارگران معدن ذغال سنگ ویگان. بین کارگران و سربازانی که برای سرکوب فرستاده شده اند درگیری رخ می دهد، پلیس بروی کارگران آتش می گشاید و یک کارگر کشته می شود. مارکس می نویسد: اکنون در جنگ مناطق صنعتی توسط سرمایه علیه کار اولین خون ریخته می شود.

اول آگوست ۱۸۵۴، چشمان کارگران اکنون کاملا باز است. آن ها آغاز به فریاد کشیدن کرده اند. ۱۴۰۰۰ مرد و زن سازمان یافته توسط اتحادیه و محل های کار در سراسر بریتانیا در یک مبارزه بزرگ اجتماعی با سرمایه داران می جنگند. مبارزه در این حد تا کنون در تاریخ دیده نشده است.

در همین چند گزارش کوتاه که من از میان بسیار گزارش دیگر برگزیده ام می بینم که مارکس این اعتصابات را جنگ بین سرمایه و کار می نامد و می گوید “اگر ما بخواهیم از بردگی جلوگیری کنیم باید جنگ را پذیرا شویم”؛ یعنی رهایی از بردگی مزدی به جنگ نیاز دارد؛ جنگی علیه سرمایه داری توسط کارگران؛ پیکار طبقاتی ضد سرمایه داری و ضد کارمزدی. طبقه کارگر در این مبارزه نیاز به سازمان دادن خود در سازمانی بزرگ و سراسری دارد که بتواند پیکار ضد سرمایه داری را به پیش ببرد تا در “یک مبارزه بزرگ اجتماعی” به رهائی منجر شود. او اعتصابات را لحظه ای ازین پیکار ضد سرمایه داری می بیند که نباید به موفقیت های اقتصادی آن بیش از حد بها داد بلکه مهم تر تاثیر آن در همبستگی کارگری و بالا بردن روحیه جنگندگی طبقه کارگر برای رهایی نهائی است . او نشان می دهد که سرمایه این پیکار را جدی می گیرد و راحت از کنار آن ها نمی گذرد. ضمن ترساندن مردم از شبح کمونیسم همه ابزار سرکوب را علیه آن ها بکار می گیرد و برای دفاع از منافعش یعنی حق استثمار هرچه بیشتر کارگران از ریختن خون کارگران نیز ابائی ندارد. این برداشت درست خلاف نظرات رفرمیستی احزاب و گروه های شیفته اتحادیه های کارگری موجود و فعالیت های مزدی تعرفه ای آن ها است. (اعتصابات مهم کارگری دو دهه اخیر جهان در جلد جداگانه ای منتشر خواهد شد.)

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.