کارگری که یک اعتصاب موفق را در کارخانه شان تجربه کرده بود، می گفت بعد از پایان اعتصاب و انتشار اخبار مبارزه ی کارگران در مقابل مدیرعاملی که هیچ خدایی را بنده نبود، یکی از همکاران می گفت خودمان نمی دانستیم اینقدر مهم هستیم؛ اینقدر قدرت داریم. کارگران دیگر بخش های کارگری که به ما برخورد می کردند می گفتند دستتان درد نکند سرمایه دارن را به وحشت انداختید؛ همه در تکاپو بودند یک جوری سر و ته قضیه را هم بیاورند، سعی می کردند تا آنجایی که از دستشان بر می آید از درز خبر به دیگر شرکت ها جلوگیری کنند، حتی خبردرگیری کارگران و مدیر عامل شرکت را برای مدیران شرکت ها هم بازگو نمی کردند، که مبادا خبر به کارگران و بیرون هم کشیده شود. این در حالیست که روزنامه ها که به ندرت پیش می آید که اخبار کارگری را منتشر کنند – مگر اینکه مبارزه ی کارگران آنقدر طولانی شود که دیگر نشود کاری کرد- ناچار به درج خبر در روزنامه شدند. اما حتی روزنامه ای هم که خبر پایان اعتصاب یا درگیری کارگران را در گوشه ای در صفحات میانی روزنامه درج می کند، در درج آن خبر حساب شده عمل می کند. روزنامه ها هم در مجموع وابسته به جناح های مختلف نظام سرمایه داری هستند که می خواهند از قدرت و نیروی ما برای پرش در قدرت و یا منحرف کردن مبارزات کارگران در راستای همسویی با جناحی از بورژوازی استفاده کنند. عوامل سرمایه بی گدار به آب نمی زنند، از این روست که بسیار مهم است که خبر رسانی مبارزات کارگری هم با اتکا به نیروی خودمان باشد، اما حقیقت این است که ما در این عرصه هم فعالانه عمل نمی کنیم. تعداد ما کم نیست اما بخش بسیار کمی از کارگران پیگیر اخبار کارگری هستند ، و بسیار کمتر، اقدام به انتشار اخبار می کنند. چرا نباید با دیگران به همفکری بنشینیم و علت موفقیت ها و شکست هایمان را بررسی کنیم، چرا نباید به اینکه به طور مرتب با یکدیگر ارتباط داشته باشیم فکر کنیم. چرا وظیفه ی خود ندانیم که از کارگرانی که هم اکنون اخراج شده اند حمایت کنیم و یا به کمک کارگرانی که در حال مبارزه هستند برخیزیم. در ادامه ی صحبت می گفت ما که پیروز شدیم و به اصطلاح به بخشی از خواسته هایمان رسیدیم، اما واقعیت آن است که همچنان از عدم امنیت شغلی خود نگران هستیم که مبادا آنچه رشته ایم پنبه شود و آنچه را که با اتحاد و همبستگی در مقابل سرمایه به دست آورده ایم از کف بدهیم. به درستی می گفت که هیچ تضمینی نیست که آنچه به عوامل سرمایه با اتکا به نیروی خود تحمیل کرده ایم در رویارویی دیگری که دور از ذهن نیست، مثلا هنگام عقد قرارداد مجدد به بهانه هایی که صاحبان سرمایه در خلق آن ها استادند، از ما باز پس گرفته شود. چه بسا که در زمان پرداخت دستمزد به وعده ها عمل نکنند.
این ذات سرمایه است که به چیزی جز سود و انباشت نمی اندیشد، سرمایه هدفش تولید ارزش اضافی است، در این راستا بیکارسازی ها و ارتش کارگران بیکار هم از ملزومات انباشت سرمایه است؛ سرمایه تا آنجا که تیغش ببرد از دستمزد کارگران می زند، اخراج می کند، پرداخت دستمزد ها را به تعویق می اندازد و استبداد حاکمیت سرمایه هم در راستای منافع سرمایه داران، اختناق و سرکوب را حاکم می کند تا سرمایه داران با دست باز بی حقوقی و فقر و مسکنت و به معنای واقعی کلمه گرسنگی را به کارگران تحمیل کنند. آنجا که کارگران با اتکا به نیروی خود بیمه های تکمیلی را به کارفرما تحمیل می کند، دولت سرمایه با سیاست گذاری های خود بسیاری از داروها که قبلا بیمه ی تکمیلی هزینه های آن را پرداخت می کرد را از مشمولیت بیمه خارج نموده و در شمار داروهای آزاد به حساب می آورد و مشاهده شده است که بیمه شدگان علیرغم داشتن بیمه ی تکمیلی ناچار به پرداخت هزینه های دارو شده اند. یعنی سرمایه تحت فشار نیروی کارگران عقب نشینی می کند، بیمه ی تکمیلی کارگران را می پذیرد و با دست دیگر اکثر داروها را ازمشمولیت بیمه خارج می کند و در زمره ی دارو های آزاد قرار می دهد، در واقع با یک دست می دهد و با دست دیگر پس می گیرد. تمام نهاد های حکومتی از اداره ی کار، بهداشت و درمان و … همه و همه مجری قوانین سرمایه داری هستند که در جهت مهندسی تولید ارزش اضافی و انباشت کار می کنند. سرکوب کارگران، جلوگیری از آزادی بیان، دخالت نهاد های ایدئولوژیک در چگونگی زندگی خصوصی مردم، همه و همه در راستای دفاع از نظام بردگی مزدی و منافعشان است که با نظام سرمایه داری گره خورده است.
اما سؤالی که به نوعی می توان گفت هدف این نوشته است این بود که ما کارگران اینجا و آنجا به بخشی از مطالبات خود دست پیدا می کنیم اما همیشه دلواپس وضعیت و شرایط زندگی و معیشتمان هستیم که فردا چه می شود. در تصمیم گیری برای برنامه ی فردایمان سر دوراهی قرار می گیریم. مگر ما چه می خواهیم، یک زندگی مرفه و آزاد. یعنی آزادی ای که کسی حق نداشته باشد با قید و بند ما را از آن محروم کند اما واقعیت آن است که ما مزدبگیران از روزی که وارد کارخانه یا هر اجتماع تحت حاکمیت سرمایه می شویم از آزادی محرومیم. ما آزادیم که نیروی کارمان را طبق بازار عرضه و تقاضا تحت سیطره ی حاکمیت مستبد سرمایه بفروشیم، و پس از آن هرگونه آزادی از ما سلب می شود، ما تحت فرمان سرمایه آن چیزی را تولید می کنیم که برای سرمایه سودآورتر است بی آنکه هیچگونه قدرت اعمال اراده ای بر محصول کار خود داشته باشیم. با کار و تولیدمان تنها سرمایه را قدرتمند تر می کنیم، حتی ابزار تولیدی که خود خالق آن هستیم چون تحت نظام سرمایه کار می کند بر ما فرمان می راند. این موضوع در خط تولید به عینه دیده می شود. کارگری که برای انجام کاری اضطراری بخواهد موقتا کار را ترک کند باید از قبل اعلام کند تا کارگری را جایگزین او کنند. کارگری با نام امید در خط تولید ایران خودرو قبل از آمدن نیروی جایگزین جان خود را از دست داد، در حالی که ساعتی پیش، سردرد خود را اعلام کرده بود. کارگر باید با تمام توان و با بیشترین ساعت ممکن کار کند، حتی برای چند دقیقه خروج از خط باید اعلام کند تا بلافاصله کارگر جایگزین پشت دست او قرار گیرد که مبادا در خط تولید وقفه ای ایجاد شود و ارزش اضافه ی کمتری عاید سرمایه دار شود ( و این یعنی، سیطره ی ابزار تولید بر کارگر). چه بسیار که کارگران در چنین مواردی جان باخته اند و یا عضوی از بدنشان قربانی این نحوه ی کار کردن شده است که البته از نظر سرمایه دار این موضوع جزء هزینه های طبیعی تولید است و طبیعی است که جان کارگر از پیچ و مهره ی دستگاه هایی که حاصل نیروی کار خود کارگران است هم کم اهمیت تر می شود.
کلیه ی نهاد ها در حکومت سرمایه داری دست اندرکار آن اند که نیروی کار ما را با پائین ترین قیمت بخرند و ما دم برنیاوریم و از خطوط قرمز سرمایه داری عبور نکنیم. آنجا که به مقابله با سرمایه بر میخیزیم و اعتراض یا اعتصاب می کنیم گویی پا را از گلیم خود فراتر گذاشته ایم و حریم خطوط قرمز سرمایه را پاس نداشته ایم. اینجاست که تمام نهاد های پاسدار سرمایه برای مقابله با ما هر کدام با شیوه ها و شگرد های خاص خود ماموریت می یابند تا مبارزات ما علیه سرمایه را سرکوب کنند. سرکوب عریان تنها یکی از این شیوه هاست.
اما با وجود تمامی این مسائل سرمایه از نیروی بالقوه ی ما کارگران هراس دارد. نیرویی که همانند آب پشت سد که ده ها توربین را به حرکت در می آورد، هم اکنون به وسیله ی این نهاد های پاسدار سرمایه به بند کشیده شده است. تنها زندان و اعدام نبوده که جنبش کارگری را در پیکارش بر علیه سرمایه به بند کشیده است، بلکه تبلیغ و ترویج مداوم دولت های سرمایه داری در تظاهر به اینکه این نظام و شیوه ی تولیدی را ازلی و ابدی و بی بدیل جلوه دهند و تبلیغ سازش طبقاتی ضربه ای بسیار مهلک تر از سرکوب و زندان و اعدام بر پیکر جنش کارگری بوده و هست. حاکمان سرمایه ی جهانی بارها مبارزات طبقه ی کارگر را به خاک و خون کشیده است، اما ناگفته نماند که مثلا سرمایه داری فرانسه که در ١٨١٢ تعدادی از کارگران را به اعدام محکوم کرد پس از آن فضای اختناق و سرکوبی ایجاد شد که اهمیتش کمتر از کشتارها نبود. همین طور ترویج رفرمیسم، ناسیونالیسم و دامن زدن به اعتقادات ایدئولوژیک در جنبش کارگری اثرات به مراتب زیان بارتر و ماندگارتری در این جنبش داشته و دارد. تقویت اختلافات قومی، قبیله ای و دینی همواره ابزاری در دست سرمایه برای تفرقه افکنی در میان کارگران و استثمار هرچه بیشتر آنان بوده و هست. سرمایه داری در این راستا کلیه ی رسانه های ماهواره ای و نوشتاری و تولیدات هنری و ادبی را به خدمت می گیرد تا نگرش جاودانی بودن نظام سرمایه داری را بازتولید کند.
اختلاف بین سرمایه داران بر سر سهم بری از ارزش اضافی تولید شده توسط طبقه ی کارگر طبیعی است، اما در دشمنی با طبقه ی کارگر و تبلیغات ضد کارگری و معرفی نظام سرمایه داری به عنوان قبله ی آمال بشریت یکدست عمل می کنند.
رژیم سرمایه داری پهلوی در برابر مبارزات کارگران مزدی، سقوط را پذیرفت. تحلیل کارگران پیشرو، از حد تحلیل های سازمان های چپ و دیدگاه های آبدیده شده در کوره کمینترن فراتر نرفت. دیدگاهی که مبارزه با امپریالیسم و دفاع از بورژوازی ملی سرلوحه کارش بود و به واقع مبارزه ضد سرمایه داری را در قالب شعار مبارزه خلق با امپریالسیم مدفون می کرد. این دیدگاه با جریان های مذهبی که شعار مبارزه با امپریالیسم سر می داد همسو شد و با شعار ملی کردن سرمایه ها، دولت نوپا را تقویت کرد. ضرورت سرمایه ایجاب می کرد که رژیم سرمایه داری پهلوی که در تقابل با کارگران و حفظ سرمایه ناکارامد می نمود، سقوط کند و اکنون این رژیم نوپای سرمایه داری با رویکرد “مبارزه با شیطان بزرگ” ، “نه شرقی و نه غربی” و “دفاع از اسلام ناب” بهترین گزینه نظام سرمایه داری بود. در تقابل با کارگران و حفظ سرمایه که پهلوی از عهده آن بر نیامده بود، این دولت نوپا از اوایل روی کار آمدنش کارآمد ظاهر شد.
اینک نیز زمانی که نیاز سرمایه ایجاب کرد که شخصی سکان دولت را در دست بگیرد و همه ی جناح های مختلف بورژوازی را نمایندگی کند،چنین شد، و همچنین وقتی که ضرورت سرمایه ایجاب کند که برای ازمیان برداشتن بحران ها و به گردش درآوردن چرخه ی به لخ لخ افتاده ی سرمایه، با آمریکا رابطه برقرار کند، قطعا این کار را می کند اما در این میان بخش هایی از طبقه ی کارگر و به ویژه دانشگاه دیده ها مبلغ روحانی می شوند که سال ها در مهندسی تولید ارزش اضافه و انباشت سرمایه و تحمیل فقر و تنگدستی ایفای نقش کرده است. و از طبقه ی کارگر می خواهند به جای اتکا به نیروی خود و سازماندهی شورایی بر ضد سرمایه داری به افرادی چون روحانی که در ضد کارگری بودنش شکی نیست دخیل ببندند.
اکنون نیاز سرمایه داری، رابطه با آمریکا را ایجاب می کند، آنچه – ارتباط با «شیطان بزرگ» – که یک روز حرام بود اکنون بر حسب نیاز سرمایه داری ایران و بالطبع بالابردن حجم سرمایه و همچنین تحریم هایی که بورژوازی ایران را در عرصه تولید ارزش اضافی به درد سر جدی انداخته است و می رود که حتی کارخانه ی تولید سرمایه به خطر بیافتد، حلال می شود.
اگر در ابتدای انقلاب مبارزه با آمریکا سیاست غالب سرمایه داری و بهترین راهکار برای تحمیق توده های کارگری و سرکوب کارگران بود، اکنون لباس ها عوض شده اند و درشرایط کنونی تشکل های دست ساز ضد کارگری در حال شکل عوض کردن هستند تا با نام و نشان هایی چون سندیکا و سه جانبه گرایی و … به جان مبارزات کارگری بیفتند. تشکل های دست سازی که تا کنون وجود داشته اند مانند خانه ی کارگر و شوراهای اسلامی کار، که توسط جناح هایی از سرمایه داری چون دوم خردادی ها ایجاد شده اند و در سرکوب کارگران نقش به سزایی داشته اند، در زمان شورش خود انگیخته کارگران ناکارآمد تشخیص داده می شوند. از سوی دیگر آمریکا و دیگر رسانه های سرمایه داری امپریالیستی سالهاست تشکل مستقل از دولت اما وابسته به سرمایه را تبلیغ می کنند.
شیوه های تقابل با جنبش کارگری نیز از این بابت نیست که کدام انسانی تر است. ضرورت سرمایه است که ایجاب می کند کدام یک در مقابله با جنبش کارگری کارایی بهتری دارند. سالها در غرب نیز از شیوه سرکوب عریان استفاده شد اما کارایی تشکل های سندیکایی و اتحادیه ای (رفرمیستی چپ و راست) در مقابله با جنبش کارگری علیه سرمایه بُراتر و کارسازتر بوده است. این نگرش به جنبش، چنین برداشتی در میان کارگران را جا انداخته است که گویی نظام سرمایه داری ابدی است و راه گریزی از نظام سرمایه داری نیست، بیکاری و فقر و مسکنت در سایه احترام به مالکیت خصوصی و کارمزدی را بپذیریم و صرفا کار تشکل های کارگری این باشد که برای بالابردن دست مزدها با دولت های سرمایه داری چانه زنی کنند. این شیوه مقابله با جنبش کارگری بیشتر در جهت منافع سرمایه بوده است. اروپا بارها کارگران را سرکوب کرد اما نتوانست طبقه کارگر را مطیع و سر به فرمان سرمایه کند. اما با شیوه رفرمیستی از اعتراضات وسیع کارگری کاست و در شورش هایی که هرازگاهی در اروپا و آمریکا به وقوع می پیوست (در فرانسه و انگلیس، وال استریت در آمریکا) این گونه تشکل های کارگری بودند و هستند که در مقابل جنبش خود انگیخته کارگران مزدی ایستادگی می کنند.
مبارزه طبقه کارگر از مناسبات کار مزدی نشات گرفته است و چیزی که طبقه کارگر را به صحنه مبارزه با سرمایه می کشاند، نیاز طبقه کارگر است. این مناسبات طبقه کارگر را از زندگی مرفه و زندگی آزاد محروم کرده است. این مناسبات سرمایه به طور خود به خودی از کار نمی افتد مگر به نیروی متشکل و آگاه و متحد طبقه کارگر علیه سرمایه. همانطوری که شاهد بودیم در بعضی از شرکت ها بارها کارگران دست به اعتراض و اعتصاب زدند، گاها پیروز شدند و بارها شکست خوردند. نیاز کارگران به یک زندگی توام با رفاه و آزادی باعث می شود که از پا ننشینند. اما دلواپسی کارگران از پس مبارزه و تحمیل بخشی از مطالباتشان هم به سرمایه بسیارواقعی و عینی و حاصل آگاهی ایست که به تجربه حاصل شده است، چون همین دستاوردهای جزئی در نبود یک جنبش سراسری شورایی بر علیه سرمایه شکننده است، نگرانی ما با وجود نظام کارمزدی پایان ندارد. اما باید چه بکنیم، واقعیت آن است که در نظام کارمزدی، بیکاری و فقر در کنار انباشت و سرمایه گریز ناپذیر است. خیل عظیم بیکاران ازضروریات تولید ارزش اضافه است. این بخش از طبقه کارگر بایستی بیکار و سرگردان باشد، تا صاحبان سرمایه، بتوانند کارگران معترض را اخراج و کارگران مطیع و با دستمزد کمتررا به کار گیرند. کارگران به خاطر ترس از اخراج و بیکار شدن به دستمزد کم تن دهند. بسیاری از شرکت ها از سر سیری و خوشی نیست که از اعتصاب دیگر کارگران حمایت نمی کنند بلکه ترس از اخراج و بیکاری و اختناق و سرکوب و زندان است.
اما ما فراموش می کنیم که عدم اتحاد و همبستگی ما به صاحبان سرمایه اجازه می دهد از متفرق بودن و نداشتن تشکل ما استفاده کنند و به نوبت به سراغمان می آیند. بی حقوقی، فقر و گرانی بیداد می کند. افزایش قیمت مایحتاج عمومی روز به روز افزایش می یابد. به جای اینکه با اتکا به نیروی خود در یک تشکل شورایی ضد سرمایه داری برخیزیم ضمن وعده و وعیدهای تو خالی منتظریم تا رابطه ایران و آمریکا برقرار شود. کشورهای سرمایه داری، آمریکا و اروپا از ابتدا در فکر جنگ نبودند. انرژی اتمی بهانه اختلافات سرمایه داری ایران و آمریکا بود. پرداختن به اختلاف ایران و آمریکا بحثی است که به آن پرداخته شده است. همین قدر بگوییم که ایران می خواهد سهم بیشتری از ارزش اضافی تولید شده را ببرد. حاکمیت و سیطره اش را در خاورمیانه تامین کند. آمریکا هم می خواهد ایران سرمایه داری منویات نظام سرمایه داری را رعایت کند و … . و در حال حاضر هم که جهان گرفتار بحران است، ایران با خیل عظیم نیروی کار متخصص و ارزان برای سرمایه گذاری کشورهایی چون آمریکا که نیاز به سرمایه گذاری دارند مناسب است. ما کارگران راهی جز متشکل شدن علیه سرمایه نداریم. از هم اکنون باید دست به کار ایجاد هسته های این جنبش سراسری باشیم. این جنبش تنها به محل کار، کارخانه های بزرگ و کوچک محدود نمی شود. محلات، کارگران بیکار، کارگرانی که از فرط بیکاری دستفروشی می کنند، با موتور مسافرکشی یا در توزیع کالاهای تولید شده شرکت می کنند، بخشی از ارتش بیکارانند. معلمان و پرستاران که از راه فروش کار فکری، گذران زندگی می کنند، همه و همه حلقه هایی از جنبش کارگری هستند. و چه خوب می توان این جمله را یادآور شد که: “ما منافع یکسانی داریم.” منافع یکسانی که با وجود تمام سرمایه ای که نظام سرمایه داری صرف تبلیغات و ترویج چند دستگی ها و رقابت ها و اختلافات بین ما می کند، با وجود تمام سرمایه ای که در قالب سلاح به دست ما می دهد تا با آن تحت نام اختلافات دروغین قومی و قبیله ای و مذهبی به جان هم طبقه ای هامان بیفتیم، باز هم هر روز بیش از پیش عریان و هویدا می شوند. تمام راهکارهای نظام سرمایه داری در تبلیغ ازلی و ابدی بودن خود، با وجود همه ی هزینه های گزافی که از دزدی حاصل نیروی کار ما کارگران صرف آن می شود، در مقابل واقعیت عینی و مادی زندگی ما کارگران، در مقابل اسارت هر روزه مان در محیط های کار و در برابر تمام ساعات زندگی ما که توسط سرمایه از ما دزدیده و بلعیده می شود، تا ما فقط به زحمت زنده بمانیم و آسیاب چرخ سرمایه تندتر بچرخد، شکننده است.
امید خرم