یک کارگر ساختمانی هنگام حفاری شالوده بنا در شهر کرج بر اثر ریزش دیوار های اطراف محل گود برداری زیر خروارها خاک مدفون شد و جان سپرد. همه شواهد فریاد می زد که این دیوارها در حال ریزش است و کار در این نقطه خطر جدی مرگ را در پی دارد. چند عامل مهم کارگر را مجبور می ساخت تا به کار و فروش نیروی کار خود در این قتلگاه رضایت دهد. او برای تهیه خورد و خوراک خویش و خانواده اش سوای پذیرش خطر مرگ و تن دادن به کار در شرائط قتلگاهی هیچ راه دیگری نداشت. سرمایه دار مقاطعه کار یا صاحب ساختمان در دست تأسیس نیز به تنها چیزی که مطلقاً نمی اندیشید جان این کارگر یا سایر همزنجیرانش بود. از دید صاحبان سرمایه، فروشنده نیروی کار به اندازه کافی موجود است. بهای جان کارگر نیز حتی از دستمزد پشیزگونه سنار و سی شاهی او ارزان تر است. عامل سوم دخیل در این کشتار، برخورداری مطلق سرمایه دار و کل آحاد طبقه اش از حمایت همه جانبه و بدون هیچ قید و شرط دولت سرمایه داری یا به بیان دیگر اتکاء واثق وی به قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، سراسری، جهانی، سازمان یافته و اختاپوسی طبقه خویش بود. کشتار کارگران توسط سرمایه داران در محکمه سرمایه نه فقط مجاز که امری روتین است و بالاخره عامل چهارم انفصال و بی بهرگی کامل کارگر از اتحاد و سازمان یافتگی و یکپارچگی قدرت پیکار طبقه خویش است.
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳