جنبش ۷ ماهه جاری به دور جدیدی از تداوم خود پا نهاده است. حوادث روز ششم دی توپ گشایش دروازه های واقعی شروع این دوره را شلیک کرد. هفت ماه طول کشید تا نطفه های سرنگونی طلبی موجود در زهدان طغیان ها موانع سر راه ولادت خود را لایروبی کند. این نوزاد متولد گردیده است و بحث اساسی این است که حاصل تولد مولودی از همه لحاظ بیمار، آسیب پذیر، کانون هجوم همه آفات، سردرگم و زیر فشار تمامی مخاطرات، ابهامات و بدفرجامی هاست. رویدادهای این مدت از همان دقایق نخست، باردار چنین نوزادی بود. اینکه عده ای قادر به رؤیت نطفه های این جنین نبودند و نمی شوند، اینکه برخی همین جنین معلول را لشکر جرار انقلاب خواندند و آگهی فروش رهبر برایش چاپ کردند و نوع این ها، حرف های آشنائی هستند که ریشه در کورچشمی طبقاتی گویندگان آن ها دارد. جنبش تجسم وقوع یک انفجار بود. کوه مذاب نارضائی ها، ستمکشی ها، اجبار به تن فروشی ها، سنگسار شدن ها، کارتون خوابی ها، حقارت ها و همه مصائبی که نظام سرمایه داری و دولت سرمایه در طول ۳۰ سال بر سینه ده ها میلیون انسان تلنبار کرده بود، به طور مدام در جستجوی راهی برای آتشفشان و انفجار بود. جمهوری اسلامی در همه این سی سال با توسل به هارترین و درنده ترین شیوه های سرکوب و راه اندازی وسیع ترین قتل عام ها برای جلوگیری از وقوع این انفجار تلاش می کرد. اصلاح طلبان حکومتی نیز در طول ۱۲ سال اخیر، همه جا و با تمامی قوا دست به کار مهار این آتشفشان بودند. سرنگونی طلبی به عنوان یک رویکرد سرکش و نیرومند همه جا در موج طغیان ها وجود داشت و از همان اول شاخص هائی را با خود حمل می کرد. شاخص هائی که این جهتگیری را از یک سوی با رژیم ستیزی رایج احزاب رفرمیسم چپ و از سوی دیگر با سرنگونی طلبی ضد کار مزدی و طبقاتی متمایز می ساخت. این سرنگونی طلبی خمیرمایه هائی از هر دو رویکرد مورد اشاره را همراه داشت اما با هردوی آن ها نیز متفاوت بود. محتوای اجتماعی رژیم ستیزی در اینجا از مرز پاره ای اصلاحات پا فرا نمی نهاد، اصلاحاتی نامکتوب که در عمق خیزش ها مکنون بود، زیر فشار سرکوب ها و سرکوفت ها به دور خود می پیچید، با زبان دل و گاه با سلاح مشت خود را بازگو می کرد، بدون اینکه خود را لیست کند یا در قالب یک منشور عیان سازد. سرنگونی طلبی نهان در طغیان ها چنین وضعی داشت و با زبان راز و رمز، مطالباتی مانند تضمین اشتغال، بهبود وضع معیشت، سطحی از رفاه اجتماعی، الغاء قوانین هار و گندیده و بشرستیز دینی، برچیدن طومار توحش قصاص و سنگسار، در هم شکستن پایه های خفقان و دیکتاتوری، برابری حقوقی و مدنی میان زنان و مردان، آزادی های سیاسی و نوع این ها را با خود حمل می کرد.
این سرنگونی طلبی نهان نامکتوب در محتوای خود با آنچه تاریخاً طیف احزاب رفرمیسم چپ جنجال کرده اند فاصله چندانی نداشت اما در روند ساخت و ساز، رویکرد و قوام اجتماعی اش به هیچ وجه از آن نوع نبود. بنیاد جنگ و ستیز در اینجا بر محور سقوط قدرت سیاسی روز و جایگزینی آن توسط دولتی دیگر چرخ نمی خورد. نسخه سرنگونی را نه باورهای مکتبی و حزبی و اتوپیای تسخیر قدرت که محتوای مطالبات اصلاحی و اجتماعی اعتراض رقم می زد. آنچه روند کارها را هر چه ژرف تر رژیم ستیزانه و سرنگونی طلبانه می ساخت نه فرمولبندی های از پیش مفروض مرامنامه ای بلکه مبرمیت و ضرورت سرکش خواسته ها از یک سوی و مقاومت بسیار سبعانه و هار و تا پای جان سرکوبگران بود. به بیان دیگر خواست سقوط حاکمیت سیاسی نقط عزیمت رویدادها را تعیین نمی نمود، بالعکس سرانجامی بود که به صورت اضطراری بر آن تحمیل می گردید. از این ها که بگذریم جنبش مورد بحث از پاره ای جهات دیگر نیز با رژیم ستیزی رایج رفرمیسم چپ مرزهای هر چند ناکشیده و فاقد مین گذاری، اما بسیار واقعی و کم یا بیش مشخص داشت. در اینجا روند جنب و جوش ها و پیکارها از بالا دیکته نمی شد، هیچ شورائی در کار نبود، اما روند رویدادها، تصمیم گیری ها، برنامه ریزی ها و اجرای تصمیمات و برنامه ها، به هیچ نیروی بالای سر، هیچ نهاد، سازمان، شخصیت یا دیوانسالاری فرقه ای و عقیدتی خود را حلق آویز نمی ساخت. همه چیز به طور جنبشی، خودانگیخته و خودپو با خودرهبری و سازمانیابی خودجوش اندرونی جان می گرفت، می بالید و به نیروی اجتماعی تبدیل می شد. شعارها، راهکارها، راهبردها، پیشروی ها و عقب نشینی ها در متن همپیوندی و همجوشی وسیع توده ای تعیین می شد و راه خود را به سوی خیزش های درون خیابان ها، در محوطه دانشگاه ها، در محلات یا در هر کجای دیگر باز می کرد.
رویکرد سرنگونی طلبی مکتوم در موج اعتراضات هفت ماهه چنین وضعی داشت و با همین مختصات و شاخص های خود با بازتاب های مختلف مواجه می شد و از فراز و فرودهای معینی عبور می کرد. اصلاح طلبان حکومتی آن را لقمه سهل الهضمی برای بلعیدن می دیدند. دلیل این امر روشن بود، زیرا که آثار بارز چندانی نه فقط از سرمایه ستیزی که حتی از سرنگونی طلبی نیز بر جبین نداشت، ائتلاف نانوشته وسیع پیرامونش که سیاهی لشکر همگن و سر به راه اصلاح طلبان را تشکیل می داد از همگامی با وی دریغ نمی ورزید زیرا که مرزبندی های مکتبی نداشت و محتوای خود را بدون هیچ پرچم و برچسب و بسته بندی حزبی یا ایدئولوژیک حمل می کرد. به سوی هیچ فرقه و حزب زیر نام چپ هم نظر نمی انداخت، زیرا اصلاً در جستجوی یافتن رهبر و زعیم و مفتی یا جایگزینی ماشین دولتی با ماشین دولتی دیگر نبود. این رویکرد را با مجموعه این شاخص ها شاید بتوان اصلاح طلبی خودجوش خروشانی نامید که از عمق مشقات، محرومیت ها، ستمکشی ها، تبعیضات همه نوعی، حقارت ها و آرزوهای نکول شده اجتماعی میلیون ها انسان بر می خاست، در غیاب صف آرائی آگاه و شفاف و سازمان یافته طبقات اساسی جامعه، بر بستر مجادلات جاری درون این جامعه غلت می خورد و جلو می رفت، سردرگم و متوهم و بی افق و ناآگاه گام بر می داشت. با نیروهای منتقد و معترض پیرامون خود بده و بستان می کرد و گاه به نعل و گاه به میخ می زد، اصلاح طلبان از هر سوی در تدارک مهارش بودند. جناح مسلط رژیم با بربرمنشی هر چه بی عنان تر سرکوبش می نمود. در جستجوی راه برای فرار از مهار اصلاح طلبان و تحقق اهداف خود بود، از سرمایه ستیزی و رژیم ستیزی ضد سرمایه داری هیچ بهره روشنی به همراه نداشت، تا این اندازه بصیرت داشت که خواسته هایش را به زعامت اصلاح طلبان نیاویزد، به همین دلیل به طور مدام با آن ها درگیر می شد، حصول انتظاراتش در گرو سرنگونی طلبی بود و کل رویدادها و مؤلفه های سر راه پیکار و بیش از هر چیز سرکوب ها، قتل عام ها، درندگی ها و جنایات دولت اسلامی سرمایه اجتناب ناپذیری این سرنگونی طلبی را به آن تزریق، تفهیم و القاء می کرد.
دوره هفت ماهه رویدادهای اخیر، در تمامی مراحل خود شاهد افت و اخیز مناقشات میان این رویکرد سرنگونی طلبانه، خودجوش، توده ای، فاقد داربست مکتبی و در عین حال فاقد هر نوع محتوا، بار و سمت یابی بالفعل ضد سرمایه داری، با دار و دسته اصلاح طلبان حکومتی و نسخه نویسی های آن ها بوده است. این کمشکش به طور واقعی در همه این دوره ها وجود داشت. زعمای علم و کتل کارگرکش و بشرستیز اصلاح طلبی بسیار هوشیار برای جلوگیری از بلوغ و بالندگی آن تلاش کردند. همه جا اصرار داشتند که وجود آن را منکر گردند، بسیار شیادانه و ترفندسالارانه هر خیزش رژیم ستیزانه آن را به باد سرزنش می گرفتند و به عوامل قوای سرکوب نسبت می دادند!!! برای مهار آن به هر تقلائی دست می زدند، قادر به انزوا و طرد آن نبودند و به همین دلیل وجودش را با همه ضعف ها، فتورها و آسیب پذیری ها که داشت باز هم کابوسی بر سر راه تحقق خواب های طلائی خود می دیدیدند. پاسخ یا محتوای مقابله جوئی رویکرد سرنگونی طلبانه به ترفندها و توطئه بافی های سازمان یافته دار و دسته های اصلاح طلب نیز همه جا و در همه عرصه های جدال کم و بیش عریان بود. پیش کشیدن شعارهائی که برای جناح اصلاح طلب هیچ مقبولیتی نداشت، سخن گفتن از انتظاراتی که آرامش دنیای قدرت و حاکمیت سرمایه داری اسلامی باب طبع اصلاح طلبان را به چالش می کشید. سنگباران تقدس ها و نهادهای مذهبی و عقیدتی بشرستیزانه ای که وجود آن ها ساز و کار مبرم و حیاتی بقای بردگی مزدی بود و اصلاح طلبان هیچ میزان آن را قابل تحمل نمی دانستند. اتخاذ راهکارهائی که شیرازه مسالمت جوئی مشاجرات اندرونی بخش های مختلف طبقه سرمایه دار و از جمله اصلاح طلبان را از هم می پاشید.
جنبش جاری با دنیائی از تناقضات سرکش، از جمله تناقض میان اصلاح طلبی مسالمت آمیز دوم خردادی در یک سوی و اصلاحات خواهی سرنگونی طلبانه خودجوش توده ای در سوی دیگر این دوره ۷ ماهه را پشت سر نهاد. تصادمات روز به روز بیشتر شد و سرانجام در روز ششم دی ماه وارد دوره جدیدی گردید. در این روز جریان دوم کوشید تا بیش از پیش راه خود را از اولی ها، متمایز سازد. طنین بسیار کوبنده شعارهائی از نوع «مرگ بر نظام جمهوری اسلامی»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، « دیکتاتور این آخرین پیام است، جنبش روز ایران،آماده قیام است» نشانه رفتن غالب شعارها به سوی کانون اصلی خلافت اسلامی سرمایه داری، پیش گرفتن راهکارهای تهاجمی مانند آتش کشیدن شمار کثیری از خودروهای پلیس و قوای سرکوب، حمله به نیروهای امنیتی و نوع این ها همه و همه پدیده هائی بودند که اگر چه پیش تر رخ نموده بودند اما در این روز به روند واقعی جنگ و ستیزها تبدیل شدند. این رخدادها ابراز حیات بسیار مصمم تر و آماده تر رویکرد سرنگونی طلبانه اصلاحات جوی را به نمایش می نهاد و همزمان بر خرمن امیدهای اصلاح طلبان حکومتی برای تسلط بر موج عصیان ها و طغیان های سرکش توده ای کبریت می کشید. متعاقب وقوع این حوادث است که قطب مسلط قدرت سیاسی سرمایه از زمین و آسمان خود را برای سرکوب و کشتار و راه اندازی هر نوع حمام خون با هر وسعت و شدت آماده می نمود. سران علم و کتل اصلاحات هم همه قوای خویش را برای غلبه بر وضعیت حاضر و از جمله جدا کردن کامل قلمرو مشاجراتشان از جنب و جوش های بالنده سرنگونی طلبانه به کار می انداختند. فتواهای محکومیت حوادث روز ششم دی بسیار سریع از سوی همه رهبران اصلاح طلب صادر گردید. محمد خاتمی از مدت ها قبل به این کار دست زده بود، دبیرخانه مجلس خبرگان رفسنجانی، جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی، روحانیون مبارز، نهضت آزادی، توده ای ها، اکثریتی ها و دیگران نیز بدون هیچ تأخیری تا فردای روز ششم دی اوراق محکوم سازی اقدامات آن روز را انتشار دادند. میرحسین موسوی دیرتر اما بسیار زمخت تر وارد میدان تعیین تکیف شد و به زبان بی زبانی پایان دوره اعتراضات اصلاح طلبانه درون طبقه سرمایه دار و ختم جدال شرکای قدرت سیاسی سرمایه را تا زمان تسویه حساب کامل با رویکرد سرنگونی طلبانه به استحضار همگان رساند.
روند وقوع رویدادها تا اینجا پیش رفته است. سرنگونی طلبی با تمامی مؤلفه ها و شاخص هائی که پیش تر گفتیم در دل جنبش جاری نیرومندتر و نیرومندتر می گردد. کشمکش میان این رویکرد و اصلاح طلبان هر روز عمیق تر می شود، موج طغیان ها و خشم و قهر و عصیان ها هر چند آهسته با تحمل تمامی هزینه ها در حال عبور از سدها و موانع بسیار مقاوم سر راه است. روزهای آتی روزهای یکه تازی هر چه بی عنان تر رژیم برای بیشترین کشتارها و سرکوب ها خواهد بود. اصلاح طلبان ولو با اندکی تأنی در اعمال تمامی سبعیت ها و حمام خون ها علیه جنبش سرنگونی طلبانه اعتراضی جاری همصدا و همدل خواهند شد. این ها همه واقعیاتی هستند که در شرف وقوع می باشند یا تا همین امروز کم و بیش روی داده اند. سخن اساسی این است که جنبش روز ما چه باید بکند، کدام مسیر را باید در پیش گیرد، به سوی کدام افق خیز بردارد، کدام مطالبات را سنگر ستیز خود سازد و بالاخره کدامین راهکارها و جنگ افزارها را برای اعمال قدرت و تحقق هدف هایش مورد استفاده قرار دهد. انفصال از اصلاح طلبان حتی در حد همین سطح نازل و بی قوام و فاقد بار طبقاتی به هر حال بد نیست و به قول معروف بهتر از هیچ است، اما این حد گسست و مرزبندی علاج هیچ دردی هم نیست. آنچه ما را از اصلاح طلبان یا هر رویکرد دیگر درون طبقه سرمایه دار جدا می سازد نفس کاربرد قهر یا عدم کاربرد آن نیست، پیش تاختن به سوی سرنگونی و تسویه حساب با مسالمت جوئی های دار و دسته اصلاحات هم هیچ اعتبار، استقلال و هویت متمایز طبقاتی به جنبش ما نمی بخشد. قبل از هر چیز و بسیار مهم تر از هر موضوعی این است که ما هستی اجتماعی و طبقاتی خویش، مطالبات واقعی طبقاتی خود، محتوای اعتراض جاری خود، اهداف روز و آتی و دورنمای شفاف پیکار خویش و راهکارها و سلاح های لازم این پیکار را مرور و کالبدشکافی و بازبینی کنیم. بخواهیم یا نخواهیم، اکثریت غالب ما توده های معترض خواستار تغییر وضعیت موجود، کارگر هستیم و از بخش های مختلف طبقه کارگر می باشیم. عده ای از سر جهل جنبش ما را یک جنبش « عموم خلقی» می نامند. این حرف بسیار بیش از آنکه رنگی از حقیقت داشته باشد به هذیان می ماند. چیزی به نام خلق در دنیای موجود و در درون جامعه ما وجود واقعی ندارد. جامعه سرمایه داری متشکل از دو طبقه اساسی است و جنگ و جدال جاری درون آن به هر حال جنگی میان این دو طبقه است. اگر ما در سنگر واقعی ضد سرمایه داری پیکار نمی کنیم به این دلیل نیست که پدیده ای به نام « خلق» هستیم!!! بلکه به این دلیل است که با سر آگاه و مغز بیدار و قدرت متشکل خود وارد میدان کارزار با سرمایه نشده ایم. ما مستقل از اینکه برده مزدی درون کارخانه، مزرعه، فروشگاه یا حمل و نقل باشیم، دانشجو یا دانش آموز باشیم، معلم یا روزنامه نگار و نظافتچی یا مشغول هر کار و فعالیت دیگر باشیم به هر حال در کثیرترین بخش جمعیتی خود به طبقه ای تعلق داریم که فروشنده نیروی کار و بردگان مزدی سرمایه اند.
آنچه می تواند و باید ما را از اصلاح طلبان و تمامی بخش های طبقه سرمایه دار جدا سازد مطالبات و اهداف فوری و آتی طبقاتی ما است. ما خواستار یک معیشت بسیار مرفه و متعالی و برابر انسانی برای کلیه آحاد جامعه مستقل از شاغل یا بیکار، زن یا مرد، کارگر کارخانه یا معلم یا هر شهروند دیگر هستیم، ما از میان رفتن کامل فقر و نداری و بی حقوقی و هر نوع ستمکشی را دنبال می کنیم، مسکن و دارو ودرمان و بهداشت و آموزش بسیار پیشرفته و سراسر رایگان برای همه انسان ها می خواهیم، ما خواهان سرسخت تضمین معیشت و درمان و نگهداری هر چه مدرن تر و انسانی تر برای کلیه سالخوردگان و معلولان هستیم، برای کل کودکان جامعه مهد کودک مدرن بدون هیچ نوع هزینه می خواهیم. ما خواستار آزادی های بی قید و شرط سیاسی برای همه آحاد جامعه می باشیم، می خواهیم نه فقط تساوی حقوقی و مدنی میان زن و مرد را به طور کامل تأمین و تضمین کنیم که ریشه های اقتصادی هر نوع نابرابری را از جای برکنیم، کار خانگی را مصیبتی عظیم برای زنان می دانیم و خواهان محو آن هستیم، خواستار کفن و دفن و برچیدن هر نوع پوشش اجباری، هر نوع دخالت دولت در امور زندگی انسان ها، هر نوع مانع تراشی بر سر راه ارتباط آزاد و انسانی دختران و پسران با هم هستیم. ما خواهان الغاء همیشگی هر نوع اعدام می باشیم. مطالبات ما توده های طبقه کارگر این هاست و درست همین مطالبات است که مرز میان ما و اصلاح طلبان و هر فرقه و حزب و سازمان متعلق به سرمایه داران را به کهکشان می کشاند. سرمایه داران همه این ها را دارند و همه این ها را از ما دریغ می دارند، آنان مستقل از اینکه در قطب مسلط قدرت سیاسی باشند یا اصلاح طلب حکومتی و غیرحکومتی یا هر دار و دسته دیگر باشند اساس هستی خود را بر سلب کلیه این حقوق اولیه انسانی از تود های طبقه ما قرار داده و قرار می دهند. ساقط کردن ما از هستی و تبدیل کل هست و نیست ما به سرمایه و سود بنیاد هستی سرمایه است و سرمایه داران تا زمانی هستند که سرمایه و سرمایه داری وجود دارد. شاید گفته شود که گروه هائی از سرمایه داران یا دولتمردان دیروز سرمایه هم چه بسا از برخی آزادی ها و به طور مثال آزادی احزاب و مطبوعات به اندازه کافی برخوردار نباشند، این امر شاید در شرائطی اتفاق افتد اما اولاً میان سلب آزادی از آن ها و سلب آزادی از طبقه ما دنیاها و دنیاها فاصله است و ثانیاً سخن اصلی آن است که ما همه آزادی ها را برای همگان می خواهیم و سرمایه داران از هر دار و دسته، آن را فقط برای خود و علیه ما می خواهند. بگذریم، تا اینجا روشن است که برای انفصال خود از اصلاح طلبان و شرکا و همدلان و همراهان آن ها باید در سنگر مطالبات پایه ای طبقه خود متحد شویم. اما این کافی نیست، با حلوا حلوا کردن هیچ دهنی شرین نمی شود. باید خواسته ها و انتظارات طبقه خود را بر سرمایه داران و نظام بردگی مزدی تحمیل کنیم. برای این کار به قدرت احتیاج داریم و باید به یک قدرت تعیین کننده و سرنوشت ساز تبدیل گردیم. مجرد جنگ و ستیزهای جاری درون خیابان ها یا دانشگاه ها و جاهای دیگر ما را به این قدرت نمی رساند. باید به سراغ کل توده های طبقه خویش برویم. قدرت، تمامی قدرت، قدرت لایزال و شکست ناپذیر در اینجا آشیان کرده است. از خانه ها، از خیابان ها، کوچه ها و دانشگاه ها راه افتیم. پرچم مطالبات پایه ای طبقه خود را بر دوش گیریم و به سوی کارخانه ها، به سوی کارگران شرکت نفت، راه آهن، خودروسازی ها، نساجی ها، لاستیک سازی ها، کارخانه های تولید وسائل خانگی، تولید مواد غذائی، تولید مصالح ساحتمانی، کارگران حمل و نقل و بنادر، آب و برق، کارگران کشاورزی و کشت و صنعت ها، کارگران ساختمانی، توده عظیم کارگران معلم، پرستاران و بهیاران و همه کارگران درمان، در یک کلام به سوی کل کارگران در کلیه مراکز کار و تولید و بهداشت و آموزش و حمل و نقل و هر کجای دیگر خیز برداریم، درب تمامی کارخانه ها و مدارس و هر مؤسسه و بنگاه دیگر را هر چه محکم تر بکوبیم، بر سر کل توده همزنجیر خویش فریاد زنیم که تولید اضافه ارزش و سرمایه برای سرمایه داران بس است. به پا خیزیم، دست در دست هم گذاریم تا بنیاد سرمایه را براندازیم و شالوده دنیائی جدید را استوار سازیم.
به سوی همزنجیران طبقه خویش در مراکز کار و تولید راه افتیم. مطالبات پایه ای طبقه مان را بر دوش گیریم. آنان باید وجود واقعی ما را به صورت همزنجیران خویش، به صورت نسل جوان طبقه خود، به عنوان دانشجو و معلم و بهیار درون خانواده خود و خانواده های طبقه خود لمس کنند. باید با چشم باز ببینید که ما مشتی سر دهندگان فریادهای بسیار ابتذال آمیز و متعفن و کثیف « یاحسین» و « نصر من الله» نیستیم. باید لمس کنند که حرف های ما حرف دل آنان، مطالبات واقعی آنان، شعله های خشم آنان، دردهای کشنده زندگی آنان است، توده های طبقه ما که مادران و پدران و برادران و خویشان و کسان ما هستند باید با دیدگان باز مشاهده کنند که ما همگی آحاد طبقه ای واحد هستیم، مطالبات واحدی را فریاد می کنیم، اعتراض واحدی داریم، همگی علیه نظام کارگرکش و بشرستیز سرمایه داری می جنگیم، همگی توسط این نظام از همه حق و حقوق انسانی ساقط شده ایم و همگی برای هر میزان بهبود معیشت و رفاه اجتماعی و آزادی و حقوق انسانی باید در صفی متحد علیه این نظام پیکار کنیم. کارگران باید دریابند که مبارزه ما و آنان از هم جدا نیست زیرا همه افراد یک طبقه ایم و به یک جنبش واحد تعلق داریم. این نکته بسیار مهم است و باید مدام به آن بیأندیشیم که اگر تا امروز بخش قابل توجهی از طبقه ما و به طور خاص کارگران شاغل در مراکز مختلف کار و تولید با جمعیتی کم شمارتر و شتابی کندتر به سوی ما گام برداشته اند، اگر عده ای از آن ها هنوز نیامده اند و دچار تردید هستند، تا میزانی و در سطحی هم به عدم اعتماد واقعی و عینی آنان نسبت به روند اعتراضات روز مربوط می گردد. راه درست رفع این بی اعتمادی همین است که با پرچم منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر به سوی آن ها بشتابیم. آن ها را به اعتصاب و خواباندن چرخ تولید و کار دعوت کنیم، در اعتصاب آنان شرکت نمائیم، کارخانه و هر مرکز کار را میدان واقعی جنگ سازیم و جنبش را به جنبش سراسری توده های کارگر علیه سرمایه بسط دهیم.
ما باید این کارها را پی گیریم و در این راستاست که می توانیم قدرت شویم اما هر میلیمتر قدرت شدن و موفقیت ما در گرو یک اقدام بسیار اساسی دیگر است. ما باید متشکل شویم، باید کل جنبش خویش را به یک جنبش شورائی سازمان یافته سراسری ضد سرمایه داری و برای الغاء کار مزدی توسعه دهیم. تشکیل شوراها، پیوند خوردن شورائی ما با هم، تبدیل شوراها به ظرف آگاهی و بیداری و بصیرت و هشیاری طبقاتی، ظرف کالبدشکاقی اقتصادی و مدنی و حقوقی و سیاسی نظام سرمایه داری، ظرف انتقال این کالبدشکافی ها به آگاهی خویش، ظرف ارتقاء هستی خود به هستی آگاه ضد کار مزدی شرط لازم و حتمی هر میزان موفقیت ماست. شوراها در همان حال ظرف تصمیم گیری جمعی و متحد آحاد طبقه ما و اجرای این تصمیمات است. ما از درون این شوراها و در روند ایجاد و برپائی شوراها است که می توانیم سراسر جامعه را به اعتصاب و اعتراض و خیزش تبدیل کنیم، چرخ کار و تولید را در همه جا از کار فرو اندازیم، قدرت سیاسی سرمایه را به زیر کشیم و با شوراهای ضد سرمایه داری متشکل از همه آحاد توده های طبقه خویش و کل شهروندان جایگزین سازیم. ما تنها از این طریق است که می توانیم در مسیر پیروزی به جلو گام برداریم و تا محو کامل نظام بردگی مزدی و برپائی جامعه ای آزاد، فارغ از استثمار و طبقات و دولت و هر نوع بی حقوقی و ستم کشی پیش رویم.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
۱۴ دیماه ۱۳۸۸