عنوان این نوشته کوتاه خیلی ها، و چه بسا شمار زیادی از دانشجویان خانواده های کارگری را دچار حیرت، شاید هم خشمگین و عصبانی خواهد ساخت. عده ای خواهند گفت دانشگاه محل جلوس نخبگان و اساتید عالیجاه، جای پژوهش و تحصیل منورالفکران، چه جای کارگر و جنبش کارگری!! است. اگر هم قرار است در اینجا از چیزی به نام جنبش سخن به میان آید، حداقل تقدس این ارض را پاس دارید! و از «جنبش دانشجوئی» گوئید!! زنهار! زنهار! زبان به اهانت باز نکنید و نام مشتی بی سر و پا را بر در «احسن الملل» ننهید!! و نوع این اخطارها!!!
بسیار خوب! این جماعت تا هر کجا که می خواهند با همین افکار سرگرم باشند. دنیای واقعی چیز دیگری می گوید. ما در یک جامعه سرمایه داری زندگی می کنیم. جامعه ای با دو طبقه اساسی کارگر و سرمایه دار که ۵۰ تا ۶۰ میلیون نفر از کل جمعیت ۸۰ میلیونی آن را توده کارگر تشکیل می دهند. دانشجو، دانش آموز، زن، کودک، پیر، جوان این جامعه موجودات اثیری و مریخی نیستند، همگی اتباع این یا آن طبقه اجتماعی هستند، دانشجوی خانواده کارگری بخواهد یا نخواهد فردی از طبقه بردگان مزدی است. طبقه ای که بر اساس گزارش همین چند ساعت پیش صندوق بین المللی پول و به نقل از «ابرار اقتصادی» در همین سال ۲۰۱۵ میلادی، ۴۸۷۶ تریلیون و ۴۰۰ میلیارد تومان(یک تریلیون و ۳۰۰ میلیارد دلار) سرمایه و کالا تولید کرده است و کل نصیب خودش از این تولیدات نجومی هوش ربا، دستمزدهای سنار و سی شاهی شش ماه پرداخت نشده، دهها هزار بی خانمان و معتاد و انسان مجبور به تن فروشی زیر فشار گرسنگی در هر محله تهران و هر کوی و برزن جهنم جمهوری اسلامی، فلاکت، بی داروئی، بی آبی، کودکانی که میلیون، میلیون به خاطر کفی نان به جای مدرسه و درس و بازی، مجبور به تحمل روزانه های کار فرساینده و ماوراء طاقت در سیاهچالهای نمور هستند، به دلیل نداشتن هزینه درمان، بخیه زخمهایشان را با قساوتی باور نکردنی باز و به دامن مادر پرتاب می کنند و لیست بسیار طولانی و بالابلندی از این مواهب عظمای سرمایه دارانه و اسلامی که مرور آنها بر تار و پود هستی هر انسانی رعشه می اندازد.
درد و رنج و ادبار و بی حقوقی دانشجوی خانواده کارگری هیچ ربطی به دانشجو بودنش ندارد، حاصل مستقیم کارگر بودنش و تعلق او به طبقه کارگر است. مجرد دانشجو شدن و دانش آموز بودن، زن یا مرد بودن، بزرگسال یا کودک بودن نه هیچ دلیلی برای تحمل گرسنگی و محرومیت و ستم و تبعیضات جنایتکارنه جنسی یا انواع سبعیت های دیگر است و نه هم نیازمند هیچ صف آرائی و جنبش و میدانداری خاصی می باشد. ریشه کل بدبختی ها در کارگر بودن، در قعر مناسباتی است که کل انسانها را به کارگر و سرمایه دار تبدیل می کند، در وجود شیوه تولید و مناسبات جهنمی بسیار انسان ستیزانه ای قرار دارد که نامش سرمایه داری است. تمامی اشکال بی حقوقی دانشجو، تبعیضات فاجعه بار جنسی آوار بر سر زنان، جنایات هولناکی که کودکان را می فرساید و پرپر می کند، تیرباران شدن آزادی ها، قتل عام هر حق و حقوق اولیه انسان ها، همه و همه محصول مستقیم و قهری وجود و استیلای سرمایه داری است. دولت و کل ساختار سیاسی و حقوقی و نظامی و پلیسی و اطلاعاتی و همه چیزش هم سرمایه است. سرمایه ای که شکل دولت و قانون و مدنیت و مجلس و سپاه و ارتش و لباس شخصی و گارد درون دانشگاه و گشت کنترل پوشاک زنان و کل کارهای دیگر پیدا کرده است. اگر دانشجو راستی، راستی اهل اعتراض و مبارزه است، اگر زن زیر فشار قهر تبعیضات تبهکارانه جنسی از این وضعیت عاصی است. اگر انسان هائی کار کودک و جنایات علیه او را بربرمنشانه می دانند، باید قبل از هر چیز به ریشه های واقعی مصیبت هائی که آنها را در خود پیچیده است نظر اندازند. باید علیه اساس این مصیبت ها به مبارزه برخیزند. باید در صف پیکار همیشه و همه جا جاری توده های طبقه کارگر و در قلب جنبش روز این طبقه قرار گیرند، طبقه ای که همه جا از جمله در دانشگاه هم هست و جنبشی که در کل جامعه از جمله در دانشگاه هم جاری است. طبقه ای که در سراسر جهان و جامعه آماج وحشیانه ترین شکل های تاریخی استثمار، محکوم به جدائی از کار و محصول کار، محکوم به جدائی مطلق از پروسه تعیین سرنوشت زندگی خویش است و در دانشگاه نیز از هر دخالتی در تعیین کار و تحصیل و زندگی خود محروم است. طبقه ای که در همین ایران صد سال است مبارزه می کند، اما از زمان ظهور اولین جوانه های پیکارش در ساحل جنوبی خزر، تا امروز، زیر فشار انواع گمراهه ها، از جمله همین گمراهه تکه، تکه کردن توده هایش و آویزان سازی اعتراض و مبارزه هر تکه اش به علم و کتل اپوزیسون نمائی این یا آن بخش بورژوازی، نه فقط هیچ گامی در راستای سازمانیابی صف مستقل خود علیه سرمایه بر نداشته است، که روز به روز پس تر رفته است، شکست پشت سر شکست تحمل کرده است و در لحظه حاضر وضعش از همیشه دردناک تر و فاجعه بارتر است. در باتلاق فقر، گرسنگی، بیکاری، فحشا، کار کودکان، کارتن خوابی، آوارگی، اعتیاد و… از هستی ساقط گردیده است. این وضعیت روز طبقه ای است که «هر چه ثروت بیشتری می آفریند فقیرتر می گردد. هر چه کالای بیشتری می آفریند، خود به کالای ارزانتری تبدیل می شود» در سیطره مناسبات بشرستیزانه ای که به حکم آن «هر چه جهان اشیاء از ارزش بیشتری برخوردار می شود، جهان انسانها بی ارزش تر می گردد»
طبقه ای که به رغم تحمل دهشتبارترین شرایط معیشتی و فرسودن زیر بار بیشترین بی حقوقی ها، برای درس آموزی از تجارب مبارزاتی پیشین با سدها و موانع بسیار رو به رو است. هر روز بیشتر در تار و پود تئوریها و گمراهه های ساخته و پرداخته جریانات رفرمیستی راست و چپ، از راه واقعی پیکار خود دور می شود. یک روز جلوی مجلس تجمع می کند، روز دیگر جلوی وزارت صنایع و معادن. امروز دست توسل به دامن روحانی دراز می کند و دیروز از احمدی نژاد لقمه نان فرزندش را گدانی می کرد!! درس خوانده ها و نسل جوان دانشجوی اش در حالی که از شلاق قهر استثمار سرمایه بر گرده طبقه اش و از بدبختی و فلاکت محصول وجود سرمایه و مستولی بر خود و طبقه خود به خشم آمده است، در حالی که به گفته خودش از «خلف وعده ها به ستوه آمده است»!!! و در حالی که باز هم به کلام خودش باب دادخواهی پیش «مردم» باز کرده است!!! از فقدان «استقلال دانشگاه» می نالد!!! از تجاری شدن دانشگاه شکوه می نماید!!! صداهائی که بیشتر به امواج صوتی بگومگوهای اواخر قرون وسطی ولی سرگردان در سپهر جهنم روز سرمایه داری می ماند.
کدام «استقلال»!! و کدامین «دانشگاه مستقل»!! خستگی از ملال شکایت و عریضه نویسی به آستان روحانی چرا و چه صیغه ای است؟؟!! دانشگاه منزه از مناسبات تجاری در باتلاق سرمایه داری را با کدام سلاح پژوهش کشف کرده اید؟!! می گویند: «از اعضای تشکلهای وابسته به گروههای سیاسی خارج از دانشگاه نیستند، اهل انجمن اسلامی هم نمی باشند، از بسیج هم نیامده اند، در خانواده نورچشمی ها هم متولد نشده اند» بسیار خوب اینها نیستید، لطفاً بگوئید کی هستید، جوابتان شفاف است. دانشجو و این گمراهه کننده ترین پاسخ ها است. این پاسخی برای انداختن پرده بر روی کل زندگی و کار و استثمار و سیه روزی های خویش و طبقه خویش است، انداختن پرده بر روی هستی اجتماعی و طبقاتی خود است. کشیدن پرده بر روی کارگر بودن خود است، پرده انداختن بر روی کل استثمار و درندگی و بربریتی است که سرمایه بر شما و طبقه شما اعمال می کند، کشیدن پرده بر روی جدائی فاجعه بار شما از پیکره پیکار طبقاتی خویش است. این حرف ها یک معنای دیگر هم دارد. راه فرار از تمامی فقر و فلاکت و سیه روزی و حقارتی که سرمایه بر شما تحمیل کرده است را در انکار کارگر بودن خود، در کشیدن پرده ای به نام دانشجو بر روی هستی طبقاتی خویش جستجو نموده اید و جستجو می کنید!! ما در دنیای سرمایه داری زندگی می کنیم. دنیائی که دورافتاده ترین روستاهایش سالیان متمادی است گوشه های جهنم بردگی مزدی هستند. تمامی نهادهای شکل گرفته در ساختار اجتماعی این نظام نهادهای حاکمیت و قدرت و استیلای سرمایه اند. هیچ نهادی نمی تواند جایی در نظم اجتماعی سرمایه داشته باشد مگر اینکه ضرورت ارزش افزایی سرمایه آن را لازم یا قابل تحمل بیند. نهادهای مستقر در این نظام را باید به مثابه اجزائی از یک کل در نظر گرفت که غایتی واحد دارند. از همین رو انتظار استقلال و یا گسست یک نهاد از مدار ارزش افزایی سرمایه، تنها در خیال ممکن است. آزادی، حقوق، مدنیت، مطبوعات آزاد، بیان آزاد، حق رأی و کل این مفاهیم در سیطره حاکمیت این نظام، حتی در جاهائی که کاریکاتور آنها وجود دارد، صرفاً اشباحی هستند که چند و چون، حدود و ثغور، محتوا و جنس آنها را سرمایه مشخص می سازد، حتی اگر سرمایه و دولت سرمایه داری زیر فشار پیکار کارگران به قبول آنها تن می دهد باز هم به این دلیل تن می دهد و تا آنجا تن می دهد و پذیرا می گردد که به کمک آنها خطر جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر را از سر سرمایه رفع می کند.
ضرورت خودگستری سرمایه ایجاب می کند که دانش استفاده از ابزارهای جدید تولید و کار را به شکل سیستماتیک به کارگران یاد دهند. دانشگاه و دیگر نهادهای «آموزش و پرورش بردگان مزدی» این وظیفه را بر عهده دارند. دانشگاه البته یک کار دیگر را هم می کند، به سرمایه داران آتی و حال خوب می آموزد که چگونه فشار استثمار کارگران را به اوج رسانند. چگونه وحشیانه ترین و جنایتکارانه ترین شکل برنامه ریزی نظم سرمایه را برای تعمیق فشار استثمار توده های کارگر به کار گیرند و علیه آنها اعمال کنند، دانشگاه به سرمایه داران آموزش می دهد که چگونه کل دستاوردهای فکری بشر را در خدمت تشدید استثمار کارگران و افزایش سود سرمایه مورد بهره برداری قرار دهند. رسالت دانشگاه در سرمایه داری اینها است. اینجا بافتی از پیکره هستی سرمایه است. اینجا نیز کارگران در یک سوی و سرمایه در سوی دیگر است. اینجا نیز حلقه ای از زنجیره سراسری مبارزه طبقاتی میان کار و سرمایه باید جریان یابد. دانشگاه آنطور که عده ای فکر می کنند جزیره ای خارج از دریای سرمایه نیست. همه قواعد و قوانینی که در نظام سرمایه حکمفرما است، در دانشگاه نیز حکمرانی می کند. سرمایه به همان اندازه که به کارگران ساده نیازمند است، کارگران متخصص و ماهر می خواهد، تا افزایش بهره وری و بارآوری در امر تولید را که شرط ماندگاری و پایداری سرمایه است، تضمین کند. هرچه تعداد این کارگران ماهر بیشتر و بیشتر شود، بارآوری نیروی کار افزایش می یابد، حجم عظیم تری از کار کارگران کار اضافی می گردد، ارزش نیروی کار پائین و پائین تر می آید و سود صاحبان سرمایه بالاتر و بالاتر می رود.
افرادی که خواب «دانشگاه مستقل» می بینند، فراموش کرده اند که سرمایه تنها مشتی ابزار تولید و اشیاء و بانک و بورس و کالا نیست. سرمایه یک رابطه اجتماعی است. رابطه ای که تمام هست و نیست یک جامعه را همچون قطعات یک پازل در کنار هم قرار می دهد تا تولید بیشتر و انباشت افزون تر را میسر سازد. سرمایه داران نیز نه لزوما مشتی آدم های صاحب کارخانه و تجارتخانه شخصی که آحاد یک طبقه اجتماعی با نقش مسلط در چند و چون برنامه ریزی رابطه خرید و فروش نیروی کار، تامین کننده نظم تولیدی و سیاسی و اجتماعی این برنامه ریزی، نیروی مدافع این رابطه و ساقط کننده توده های کارگر از هر نوع اثرگذاری آزاد و خلاق اجتماعی در این فرایند هستند. دانشگاه نیز قطعه تکمیل کننده این پازل است. مدیران و روسای دانشگاهها، انجمن ها و نهادهای وابسته به جناحهای مختلف بورژوازی، چپ نمایانی که به جای نقد رادیکال نظام کارمزدی و رابطه خرید و فروش نیروی کار و کل وجود و نظم این شیوه تولید، راه سازشکاری و بده بستان را پیش گرفته اند، بخشی از نیرو و توان طبقه سرمایه دار در حفظ و ماندگاری این نظام هستند.دانشگاه محل تعلیم و تربیت برده های مزدی متخصص و ماهر و یا مدیران و صاحبان سرمایه آینده است. محلی که در عین حال می تواند و باید به صحنه نبرد و جدال دو نیروی عمیقا متخاصم اجتماعی یعنی دانشجویان خانواده های کارگری علیه سرمایه و سرمایه داران گردد. دانشگاه هم مثل سایر مراکز کار و تولید، سرمایه داری، مانند همه حوزه های ابراز وجود جنبش کارگری جای حضور و میدان داری و تاخت و تاز رفرمیسم چپ و راست است. تاریخ دانشگاهها تاریخ جنب و جوش پدیده ای به اسم « جنبش دانشجوئی»!!! بوده است. جنبشی که زیر نام ستیز با دیکتاتوری بر روی کل مبارزه طبقاتی خط سیاه می کشید. جنبشی که کارگران دانشجو و دانشجویان کارگر را در باتلاق رژیم ستیزی فراطبقاتی خدم و حشم اپوزیسون نمائی و دموکراسی طلبی مخافل مختلف بورژوازی می کرد. رفرمیسم در دانشگاه بیشتر از جاهای دیگر خروش داشته است به ویژه که همواره ردای عوامفریب رژیم ستیزانه تن می کرده است. دانشگاه این گونه بوده است اما این محیط درس و کار و مبارزه در عین حال می تواند و باید سنگری از جبهه سراسری پیکار طبقه کارگر علیه سرمایه گردد. قشری از توده بردگان مزدی که در دانشگاهها حضور دارند، درس خوانده های این طبقه اند. به خاطر داشتن فرصت و امکانات می توانند سنگربانان مؤثر جنبش ضد سرمایه داری طبقه خود شوند. گذشته ما در دانشگاه مانند گذشته کل جنبش ما دردناک و مالامال از گمراهه رفتن ها است. این وضع باید تغییر کند. زمانی قطب اردوگاهی سرمایه جهانی آنچه را خود و با محاسبات سرمایه مدارانه خود «امپریالیسم» می نامید به عنوان تنها شر و مایه نابودی بشر در بوق و کرنا می کرد، بیرق «مبارزه ضد امپریالیستی» در همه جا و بیش از همه در دانشگاه ها می افزاشت. دانشجویان لایه هائی از بورژوازی و طبقه کارگر را یک کاسه می نمود و همه را با هم لشکر مبارزه ضد امپریالیستی و انقلاب خلق می کرد!!! تشکلهای اصطلاحا «چپ» و «کمونیست» آن روز کمترین تلاشی در راستای تعمیق مبارزات دانشجویان خانواده های کارگری علیه نظام سرمایه به عمل نیاوردند و دانشجویان خود هیچ کاری در این گذر انجام ندادند، به این دلیل روشن که اساساً هیچ کدام آنها مبارزه ضد سرمایه داری را با سر کارگر و مارکس و ضد کار مزدی نظر نمی انداختند. هر چه می گفتند، هر سخنی از آزادی و برابری انسان ها و حقوق آدمیزاد، به زبان می راندند در دورترین برد رادیکالیسم خود!! از های و هوی آشنای بورژوازی دوران انقلاب فرانسه فراتر نمی رفت و به زندگی روز هیچ کارگری هیچ تجانس و ارتباطی پیدا نمی نمود.
با روی کار آمدن رژیم حاضر وضع هزاران بار بدتر شد. پسرفتی باورنکردنی در جنب و جوش های درون دانشگاهها رخ داد. در دهه ۵۰ دانشجویانی که خود را چپ می خواندند، حداقل فضای روز محیط های آموزشی را به تقابل میان دو قطب مسالمت جویان عافیت طلب و سرنگونی طلبان تقسیم کردند. اگر چه این رژیم ستیزی همان گونه که گفته شد از بیخ و بن فراطبقاتی بود و هیچ دردی از هیچ کارگری دوا نمی نمود اما به هر حال با آنچه بعدها در رابطه با به اصطلاح «مبارزات دانشجوئی» شاهدش بودیم دنیاها تفاوت داشت. در این دوره کل توان و توش پیکار توده دانشجوی خانواده های کارگری پیاده، نظام «دفتر تحکیم»، انجمنها و نهادهای عمیقاً ضد کارگری، سرمایه مدار و بسیار ارتجاعی درون یا حاشیه ساختار قدرت جمهوری اسلامی گردید. وضعی که هم اکنون نیز ادامه دارد. دانشجویان کارگر و کارگز زاده و برخاسته از متن زندگی و شرائط کار و استثمار طبقه کارگر باید بر این وضعیت فاجعه بار چندش زا نقطه پایانی بگذارند. دانشگاه مثل همه زوایای جامعه موجود، محل مبارزه طبقاتی، میدانی از میادین جنگ کارگر علیه سرمایه است. هر جنب و جوش دانشجوی طبقه بردگان مزدی باید جزء لایتجزائی از جنبش شورائی ضد سرمایه داری طبقه اش و سنگری برای سازمانیابی و ارتقاء آگاهی و شناخت این جنبش گردد. دانشجویان کارگر باید نقش فعالان پیشبرد پروسه این پیکار را نه فقط در چهار دیواری دانشگاهها که در سراسر جامعه ایفاء کنند.
سخن اصلاً بر سر کم اهمیت ساختن مبارزه علیه حضور نیروهای سرکوبگر در دانشگاه نیست. بسیار بدیهی است که باید علیه هر نهاد سرکوب فیزیکی یا فکری دانشجویان، علیه هر دخالت بورژوازی و دولت درنده اش در تعیین محتوای متون آموزشی، علیه هر شکل مداخله عمال سرمایه در تعیین رشته های تحصیلی، هر اقدام هر نهاد قدرت سرمایه در اعمال و تشدید تبعیضات بشرستیزانه جنسی در دانشگاه، هر نوع امتیازبخشی بربرمنشانه بورژوازی از حاصل استثمار توده های کارگر به اراذل و اوباش مزدور رژیم سرمایه، علیه همه اینها باید با همه قوا پیکار کرد. بسیار روشن است که باید آموزش رایگان و بهداشت رایگان را بر دولت بورژوازی تحمیل نمود. به طور قطع باید مبارزه برای همه اینها را سازمان داد، شورائی و سرمایه ستیز و با سر ضد سرمایه باید پیش برد، اما سوای همه این ها باید بخشی و بخش بسیار فعال و اندامواری از جنبش ضد سرمایه داری طبقه خود در سراسر میدان ها و حوزه ها بود. باید همه کارهائی را انجام داد و همه وظائفی را به دوش گرفت که نیاز سازمانیابی هر چه آگاه تر، هر چه شورائی تر و هر چه ضد سرمایه داری تر این جنبش است.
جمعی از کارگران ضد سرمایه داری
آذرماه ۱۳۹۴