کمتر از ۳ سال پیش رژیم اسلامی سرمایه با اجماع همه باندهای درون خود و با پیچیدن نسخه ای از سناریوی نمایش توهم و استیصال توده مردم، که عرف سرمایه داری آن را «انتخابات» می نامد، دولت حسن روحانی را بر تخت قدرت نشاند. هدف این اجماع، انتصاب و اجرای سناریو برای توده کارگر ایران حتا ناآگاه ترین کارگران بسیار روشن بود. کشتی حیات سرمایه داری در میان موجهای سرکش بحران، با شتاب بیش از حد، راه فروپاشی می پیمود. طوفان تحریم ها، بحران را انفجارآمیز می ساخت و بر گرده کل بورژوازی و رژیم حاکم شلاق می زد. دولت روحانی باید کارهائی را انجام می داد و طرحهائی را اجرا می کرد تا به زعم اقتصاددانان و نمایندگان فکری و مراکز اصلی تصمیم گیری بورژوازی، چرخه بازتولید سرمایه داری ایران از مهلکه بیرون آید. این کارها و چاره گری ها اینک کم یا بیش جامه عمل تن نموده اند. مذاکرات هسته ای به پایان آمد، توافق نامه ها امضاء شد. قطعنامه ها باطل گردیدند و در حال باطل شدن هستند. «برجام» آماده اجرا است. خیل کثیر سرمایه داران انگلیسی، فرانسوی، ایتالیائی، آلمانی، اتریشی و هر کجائی نه یک بار که بارها بساط بازدید در ایران پهن کرده اند، سرمایه داران خارجی بسیار بیشتری در سمینارها و اجلاس های متنوع تحقیقاتی حول بررسی وضعیت سرمایه گذاری در حوزه های انباشت داخلی ایران شرکت نموده اند. تحریم ها در حال برداشته شدن هستند. همه این کارها انجام گرفته است اما از دو موضوع هیچ رد و نشانی در میان نمی باشد.
اول، از تعبیر خوابهای شیرین رونق اقتصادی که طبقه سرمایه دار، حاکمان واقتصاددانانش، به ویژه اساتید وطنی دپارتمان های اقتصاد دانشگاههای فرانسه و آمریکا می دیدند هیچ کورسوئی بر هیچ افقی نمی تابد. دوم، وعده های دروغ و نفرت باری که همین محافل یا حتا تحصیل کرده های طبقه کارگر تحویل توده های این طبقه می دادند بیش از هر زمان دیگری به اندازه کافی باد هوا گردیده است. توخالی بودن همه این رؤیاها، توهم ها و ترفندها چیزی بود که کارگران آگاه همواره و در همه شرایط بر آن تأکید کردند. واقعیت هائی که امروز زمخت تر از همیشه در مقابل چشم همگان قرار دارد.
چشم انداز بازسازی اقتصاد سرمایه داری ایران نه فقط از ۳ سال پیش روشن تر نیست که به مراتب تاریک تر نیز می باشد. این امر دلایل شفاف و ساده ای دارد که اهم آنها عبارتند از:
- یک عامل مهم تشدید بحران در چرخه بازتولید و ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران، سرریز مستمر بار بحران جهانی سرمایه به این حوزه بوده است. این عامل نه فقط روند کاهش ندارد که با شدت به پیش می تازد و همزمان تمامی تأثیرات خود را هم وارد می سازد. کل بخش های سرمایه جهانی، حتا در قیاس با سه سال پیش، ژرف تر و سهمگین تر در ورطه بحران غوطه می خورند. بر اساس همه گزارش ها میزان آنچه بورژوازی «تولید ناخالص داخلی» می نامد در کل حوزه یورو از سال ۲۰۰۸ نازل تر است. رشد اقتصادی این حوزه در سومین سه ماهه سال ۲۰۱۵ به زیر سه دهم درصد سقوط کرد. عظیم ترین بخش اتحادیه اروپا مانند یونان و اسپانیا و ایتالیا و کشورهای اروپای شرقی، حتا فرانسه و انگلیس شاهد وخیم تر شدن روز به روز وضعیت اقتصادی خود هستند. نرخ رشد تولید ناخالص سالانه چین به پائین ترین سطح خود در ۶ سال اخیر رسیده است. سیر رو به افت و در حال تعمیق اقتصاد چین با توجه به مکان و موقعیت و سهم سرمایه اجتماعی این کشور در ساختار اقتصاد سرمایه جهانی دورنمای چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی بسیاری از کشورها و قطب ها را بیش از پیش تیره ساخته است. در روسیه نرخ رشد اقتصادی کنار مرز چهار درصد منفی پهلو گرفته است. برزیل ویترین عظیم جار و جنجال های بورژوازی جهانی برای تبلیغ ظرفیت رشد و بالندگی عجیب و غریب سرمایه داری قرن بیست و یکمی هم اینک یک نرخ رشد منفی سه درصدی را تجربه می کند. شاید این سخن «موریس اویستفلد» مشاور اقتصادی و رئیس بخش تحقیقات صندوق بین المللی پول برای تصویر ساده اوضاع اقتصادی جهان سرمایه داری کافی باشد که در آخرین گزارش خود گفته است: «با گذشت ۶ سال از بحران اقتصادی دنیا که عمیق ترین و وسیع ترین بحران از زمان جنگ جهانی دوم بود، هنوز هم بازگشت اقتصاد جهان به مسیر تازه توسعه و توازن دور از دسترس است» در نظر داشته باشیم که سخنگوی قلب تپنده نظام ضد انسانی سرمایه داری حتا اگر شاهد آخرین لحظات سقوط این نظام باشد هم قرار نیست لفظ ناممکنی بازگشت را به کار گیرد، اما اگر آنچه او می گوید را به زبان نقد کارگری اقتصاد سیاسی ترجمه کنیم، با تصویر کاملاً گویائی از فروماندگی قهری سرمایه جهانی در مقابل موج های پی در پی و کوبنده بحران مواجه خواهیم شد. وضعیت روز چرخه تولید و بازتولید سرمایه در سطح جهانی این است. ایران در زمره جوامعی است که به دلیل تمامی مؤلفه های مهم مربوط به مکان و موقعیت سرمایه اجتماعی خود در تقسیم کار بین المللی سرمایه، همواره زیر فشار سرریز موج بحرانها است. این امر مانعی بزرگ بر سر راه بورژوازی برای خروج از بحران و رفتن به سوی کمترین رونق ها است.
- تمام خواب و خیال های طبقه سرمایه دار ایران و رژیم جمهوری اسلامی و کل ساز و برگ های پشتوانه این رؤیا بافیها آن بود که با بستن طومار مناقشات هسته ای، بهبود روابط با غرب و حذف تحریمها شرائط لازم برای چالش بحران، از سرگیری رشد انباشت و وضعیت اقتصادی بهتر فراهم می گردد!! اما بستن پرونده هسته ای لزوماً متضمن رفع تحریم ها یا حتا کاهش فشارهای خرد کننده اقتصادی بر سرمایه اجتماعی ایران نمی باشد. کارگران ضد سرمایه داری بارها توضیح داده اند که مسأله هسته ای به صورت درخود و جدا از انبوه مشاجرات میان جمهوری اسلامی با دولتهای غربی به ویژه آمریکا حائز اهمیت و موضوعیت چندانی نبوده است و نمی توانست باشد. بحث بر سر حل و فصل ماجرای هسته ای نبود. کل غائله حول محور تغییر رویکرد، نقش، استراتژی و مراودات رژیم اسلامی در منطقه و در سطح دنیا چرخ می خورد. آنچه بورژوازی غرب و آمریکا می خواست نه تعطیل چرخه سوخت اتمی ایران که همجوشی و همپیوندی و ادغام جمهوری اسلامی در نظم جهانی نسخه پیچی شده ایالات متحده برای دنیای سرمایه داری بود. موضع رژیم اسلامی در قبال انتظارات آمریکا و غرب هم داستان آشنائی است که همگان کم یا بیش می دانند. حاکمان سرمایه داری ایران قصد لبیک به دعوت دولت ایالات متحده را نداشتند، آن ها کاهش تحریم ها و رفع خطر فروپاشی چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی کشور را میخواستند. سناریوئی به نام برجام تا جائی که به جمهوری اسلامی بر می گردد، قرار نیست بانی هیچ تغییری در جهت گیری ها، راهبردها و نقش بازی ها گردد و همه شواهد حاکی است که چنین چیزی روی نخواهد داد. اما بحث فقط بر سر رژیم اسلامی بورژوازی ایران نیز نمی باشد. فقط این دولت نیست که در سوریه و عراق و لبنان و یمن و کل خاورمیانه همان می کند که پیش تر آنجام می داده است. تنها جمهوری اسلامی نیست که همه اهرم ها و ساز و برگ های زیادت خواهی خود، منهای های و هوی اتمی را با تمامی ظرفیت به کار می گیرد. بورژوازی آمریکا نیز در شرائطی که شاهد اصرار رژیم ایران بر تداوم سیاست های پیشین است دلیل چندانی برای کاهش فشارهای خرد کننده اقتصادی و بین المللی خود بر این رژیم نمی بیند. مشکل اما به همین اندازه هم محدود نیست. کارنامه سالهای اخیر دولت اوباما در خاورمیانه کلاً و در رابطه با جمهوری اسلامی به طور خاص، اقمار همیشگی ایالات متحده در منطقه و بیش از همه کشورهای عربستان سعودی، حتا ترکیه را به بازبینی استراتژی منطقه ای خود واداشته است. همه این ها نگران آنند که حل و فصل مناقشات دیرپای بورژوازی آمریکا و ایران به تزلزل موقعیت آن ها در خاورمیانه انجامد. این کشورها با احساس همین وحشت از همه اهرمها برای وارد ساختن فشار هر چه بیشتر بر رژیم اسلامی ایران بهره می گیرند. آنها در همین راستا برای سنگین کردن آوار فشار ممالک غربی بر این رژیم نیز به همه ساز و کارها توسل می جویند. کل این مؤلفه ها که شرح کاملشان نیازمند بحثهای بسیار طولانی است فریاد می زنند که پروسه کاهش یا حذف تحریم ها با سخت ترین و فرساینده ترین سنگلاخ ها مواجه است.
- آنچه در بالا گفتیم حدیث واقعیت هاست اما به رغم همه این ها فرض کنیم که تحریم ها تقلیل یابند یا حتا منتفی گردند. بحران سرمایه داری ایران با تحریمها شروع نگردیده است و مجرد کاهش تحریمها یا در بهترین حالت رفع آن ها نیز خروج از ورطه بحران و آغاز دوره رونق را برای سرمایه اجتماعی ایران به ارمغان نخواهد آورد. تحریم ها به طور قطع تأثیر داشته اند و سهم آنها در تشدید بحران بالا بوده است، اما کل این تأثیر، میزان سهم و شدت فشار را باید درون پروسه واقعی تولید و در هستی سرمایه داری جستجو نمود. سرمایه در وجود خود باردار همیشگی بحران است. ذاتاً سد سر راه بالندگی و گسترش خود است. زیرا که در ماهیت خود نه تولید برای رفع نیازهای زندگی انسان که صرفاً تولید برای سود و سرمایه و باز هم سرمایه است. گرایش به کاهش نرخ سود و پروسه سبقت گرفتن نرخ انباشت از نرخ تولید اضافه ارزش، به رغم افزایش غول آسای مستمر حجم اضافه ارزش ها، امر جبری و اجتناب ناپذیر سرمایه، و بالاخره منتهی شدن حتمی این روند به وقوع انفجارآمیز بحران می باشد. در کنار همه این ها باید تا جائی که به رابطه میان بخشهای مختلف سرمایه جهانی مربوط است، سرمایه اجتماعی ایران و جوامع مشابه با شاخصه هائی از جمله، متوسط نازل تر ترکیب ارگانیک، بارآوری پائین تر کار اجتماعی، محدودیت قدرت رقابت و مانند اینها، ضمن استثمار هر چه وحشتناک تر و فاجعه بارتر دهها میلیون نیروی کار شبه رایگان، مجبور به تقسیم این اضافه ارزش های بیکران با شرکای خارجی است. در هر دور واگرد سرمایه مقادیر انبوهی از این اضافه ارزش ها را به نفع شریکان رقبای نیرومندتر از دست می دهد. این کار در روند عادی مبادلات اقتصادی میان بخش های مختلف سرمایه جهانی انجام می گیرد. عظیم ترین بخش سرمایه ثابت کشور در هر دور بازتولید باید به صورت کالا- سرمایه از سایر حوزه ها تهیه و تأمین شود. روندی روتین که به حکم همه قوانین، مبانی و موازین تشکیل نرخ سودها در بازار جهانی، مجرای انتقال اضافه ارزشها نیز می باشد. سرمایه اجتماعی ایران در این راستا و برای جبران آنچه به حریفان می بازد، یک راه بیشتر در پیش روی ندارد. اینکه شدت استثمار توده های کارگر را تا ماوراء مرزهای مقدور بالا و باز هم بالا برد و انفجاری سازد.
- حجم اضافه ارزش های نفتی جمهوری اسلامی به گونه بسیار کوبنده و خرد کننده ای در حال افت است. آنچه سرمایه داران و نمایندگان فکری آنها پیرامون نقش نفت در چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران پرداخته اند دروغپردازی محض است. آن ها برای اینکه بر سرچشمه واقعی تولید سودها و سرمایه ها، بر کار اضافی توده های کارگر به عنوان یگانه سرچشمه کل سرمایه های موجود پرده اندازند پای هر چیزی را پیش می کشند. آسمان و زمین را به هم می بافند تا چشم کارگران تنها منبع تولید دنیای بیکران سرمایه ها را که کار اضافی خودشان است نبیند. گاهی اوقات کل سرمایه ها و ثروتها را تراوش و ترشح مغز نخبگان بورژوازی می بینند، حاصل خرد و عقل و شعور سرمایه داران صاحب فضل معرفی می کنند و اگر هیچ چیز دیگری نیابند، کانها و منابع زیرزمینی تحت مالکیت مقدس خصوصی خود را در برابر انظار قرار می دهند. اولاً درآمد نفتی سوای اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر ایران و جهان هیچ چیز دیگری نمی باشد. ثانیاً این اضافه ارزش در قیاس با کل اضافه ارزش های محصول استثمار سالانه توده های کارگر ایران رقم بسیار ناچیزی است. سهم نفت در محصول اجتماعی سالانه یا به قول بورژوازی «تولید ناخالص داخلی» هیچ گاه از رقم ۱۷ درصد بالاتر نرفته است. در بسیاری سال ها به ۷ و حتا ۶ درصد سقوط کرده است و متوسط این سهم از دوره زمامداری مصدق تا حال حول محور ۱۰ درصد می چرخیده است. نکته اساسی مورد تأکید و بحث ما در اینجا نقشی است که همین درصد از محصول اجتماعی سالانه کشور در پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران ایفاء می کند. این نقش به دو دلیل مهم است. اول اینکه بخش نفت مقادیر انبوهی از اضافه ارزشهای حاصل استثمار طبقه کارگر بین المللی را به چرخه ارزش افزائی سرمایه داری ایران وارد می سازد و از این طریق به افزایش سهم سرمایه اجتماعی کشور در کل اضافه ارزش تولید شده توسط پرولتاریای جهانی کمک مؤثر می رساند. دوم و به ویژه در رابطه با بحث حاضر، عظیم ترین سهم را در عرصه صادرات سرمایه داری ایران دارا است. هر دو مؤلفه در تلفیق با هم این امکان را برای دولت بورژوازی فراهم می سازد که با ارز حاصل از فروش نفت مشکلات داد و ستد سرمایه اجتماعی با بازار جهانی سرمایه داری را حل و فصل کند. عظیم ترین بخش کالا- سرمایه ای که به طور روزانه و در هر دور واگرد سرمایه ها، به صورت اجزاء متشکله سرمایه ثابت وارد چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران می شود در جریان همین داد و ستد و با کمک ارز حاصل از فروش نفت تأمین می گردد. سهم چشمگیری از سرمایه گذاری دولتی در قلمرو احداث زیرساخت های مهم اقتصادی مانند آب و برق و مخابرات و مترو و راه آهن و بنادر و حمل و نقل به نفع کل طبقه سرمایه دار هم کم یا بیش از همین اضافه ارزش ها تأمین می گردد. اضافه ارزش های نفتی از این لحاظ نقش صدور سرمایه به ایران را بازی می کنند. سرمایه هائی که وسیع ترین منشأ تولید آن ها اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه کارگر کشورهای دیگر است. سرمایه هائی که مستمراً به ایران صادر می شوند، اما به لحاظ شکل صوری و حقوقی مالکیت به دولت بورژوازی ایران تعلق دارند. نفت با توجه به این شاخصها و نقش ها، اهمیت مهمی در پروسه بازتولید سرمایه داری ایران دارد و درست به همین دلیل افزایش و کاهش میزان بهای آن برای سرمایه اجتماعی کشور مسأله ای سرنوشت ساز است. بهای حی و حاضر هر بشکه نفت در قیاس با چند سال پیش به مرز ۲۰ درصد رسیده است. این قیمت در دولت احمدی نژاد حدود ۱۵۰ دلار و اکنون زیر ۳۰ دلار است. این کاهش بسیار موحش به نوبه خود ضربه سنگینی بر پیکر اقتصاد فروپاشیده ایران است و تقلای دولت بورژوازی برای چالش بحران را با مخاطرات زیادی مواجه می سازد. نکته مهم دیگر در همین زمینه چشم اندازی است که این حوزه به لحاظ فراز و فرود قیمت ها در مقابل خود دارد. تصویر این چشم انداز ولو کمرنگ نیازمند بحث های طولانی است اما آنچه در چند جمله می توان گفت سیاهی بیش از حد آنست. در شرائط موجود جهان سرمایه داری و در روندی که این نظام پشت سر می گذارد هیچ دلیلی برای هیچ میزان افزایش بهای نفت قابل رؤیت نمی باشد. بالعکس دلائل کافی برای کاهش بهای این کالا وجود دارد. تعمیق و گسترش بحران و لاجرم کاهش تقاضای حوزه های صنعت سرمایه جهانی به نفت یکی از این عوامل است اما عوامل مهم دیگری نیز وجود دارند. همه ممالک تولید کننده و صادر کننده نفت زیر فشار وضعیت وخیم اقتصادی مجبورند سطح تولیدات خود را به رغم تنزل روزمره قیمت ها مدام بالا ببرند. روسیه و عربستان سعودی و ایران مصداق های بارز این رخدادند. عربستان به گونه ای جنون آمیز کل دار و ندار خود را برای استخراج و فروش به هر قیمت در تیر کرده است. روسیه وضع بهتری ندارد و ایران سوای افزایش تولید و فروش به هر بها، هیچ چاره دیگری پیش پای خود نمی بیند. اوپک در همین راستا روزهای احتضار خود را تجربه می کند و عملاً موضوعیت وجود خود را از دست داده است. اگر روزی ممالک عضو اپک دست به دست هم می دادند تا تولید را کاهش و قیمت ها را افزایش دهند اینک همگی با همه قوا به رقابت با هم بر می خیزند تا تولید را افزون و قیمت ها را تابعی از این رقابت های جنگ آمیز کنند. واقعیت این است که وضع موجود نه مساعد حفظ اوپک که بیش از هر چیز مهیای جهتگیری صاحبان منابع نفتی به قبول قیمت های متعارف با نرخ سودهای عمومی رایج در بازار جهانی سرمایه داری است. از یاد نبریم که همه کشورهای بالا و جوامع دیگر در شرائطی به این کار دست می زنند که میزان تقاضا هر روز کمتر از روز پیش می شود. تمامی مراکز نگهداری و انبارهای ذخیره بین المللی هم به خاطر تراکم ذخیره ها در معرض انفجارند. در مورد گاز آنچه این روزها در کالیفرنیا شاهدش هستیم به اندازه کافی قابل تعمق و آموزنده است. از اینها که بگذریم همه شواهد حاکی است که بر خلاف تصورات دهه های پیش منابع نفت و گاز تا چشم کار می کند گسترده و در حال اکتشاف روز به روز هستند. حتا اگر از احتمال ورود انبوه نفت «شل» به بازار یا رونق بازار انرژی های جایگزین هم به طور کامل چشم پوشیم، در حال حاضر هیچ نشانه ای از فروکشی ذخایر و منابع لایزال انرژیهای فسیلی در کرانه های هستی سرمایه داری به چشم نمی خورد. کل این مؤلفه ها را کنار هم لیست کنیم. از ورای آنها اگر چیزی قابل جمعبست باشد کاهش قیمت نفت و نه افزایش آن است و این همان موضوعی است که برای بورژوازی و اقتصاد فروپاشیده سرمایه داری ایران یکی از بدترین تابوها است.
- خیلی ها می گویند که اگر تحریمها رفع شوند! اگر رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا متعارف گردد! اگر رژیم ریل سیاست ها و راهبردهایش در منطقه را عوض کند! اگر دولت های متخاصم و رقیب دست دوستی بفشارند! اگر ایران به توافق موسوم به برجام به طور کامل پای بند بماند! آگر آمریکا و کشورهای غربی نیز سیاستی جدید پیشه کنند! اگر همه این «کاشکی ها» به بار بنشینند! آنگاه ثبات داخلی هم فراهم می گردد! و وقتی که چنین شود سرمایه های خارجی سیل آسا راهی داخل می شوند. رونق افسانه ای بازار آغاز می گردد! سوء تفاهم نشود، اینها را «عوام» نمی گویند. منبع جوشان این الهامات، اقتصاددانان وطنی صاحب کرسی در دانشگاههای فرانسه و آمریکا هستند.
سؤال محوری و مهم این است که از این رونق نصیب ۵۰ تا ۶۰ میلیون نفوس توده های طبقه کارگر چه خواهد شد؟ پرسش حیاتی این است و پاسخ آن برای ما و برای همه کسانی که کل مشاعر و حواس و قدرت تشخیص خویش را در کارگاه شستشوی مغزی سرمایه از دست نداده اند این است که رونق انباشت و آتشفشان سود سرمایه قرار نیست زمینه ساز افزایش مزدها گردد. قرار نیست ابعاد فقر و فلاکت و گرسنگی و سیه روزی توده کارگر را کاهش دهد. کاراندازی حداکثر سرمایه ثابت با حداقل نیروی کار و تولید حداکثر سود شرط نخست سرمایه گذاریها است. تعدیل بیشتر نیروی کار یا بیکارسازی های گسترده زیر نام مسخره و سراسر دروغ «کوچک کردن دولت» دومین شرط همه سرمایه ها و سرمایه داران است. تنزل باز هم افزون تر دستمزدها مقدم بر همه شرایط است. در فازی از انحطاط تاریخی سرمایه داری هستیم که بورژوازی آلمان، سوئد، کانادا، هلند، فرانسه، نروژ، اینک حتا خیال هر ذره رونق را به زلزله در ساختار آموزش، درمان و امکانات زیست اجتماعی انسان ها گره زده است. در چنین وضعی تصور اینکه رونق انباشت سرمایه برای کارگر ایرانی بهداشت و درمان و رفاه بهتر به همراه آرد فقط مسخ شده ترین اذهان را می تواند مشغول سازد.
می گویند « تصور محال، محال نیست» فرض کنیم همه این خوابها تا جائی که سخن از پیش شرط ها است تعبیر شدند! و زمین و زمان شاهد مودت آمریکا و جمهوری اسلامی شد! چه کسی یا کدام تحلیل از درون پروسه تحقق احتمالی پیش شرط های بالا به این نتیجه رسیده است یا می رسد که جامعه سرمایه داری ایران بهشت امن انباشت سرمایه می شود! و سرمایه ها از سراسر جهان به این دیار سرازیر خواهند شد!؟ ریشه اساسی بی ثباتی در سرمایه داری ایران و در سیطره حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی نه جدال با آمریکا و غرب که چیز دیگری بوده است. این نکته ای است که مغزهای علیل متفکران و نمایندگان سیاسی سرمایه حاضر به تعمق آن نیست.
هزینه حداقل معیشتی فروشندگان نیروی کار در این دیار بسیار بالا است، در حالی که آنچه به عنوان بهای بازتولید نیروی کار یا دستمزد پرداخت می شود در پائین ترین سطوح است. همین الان متوسط مزدها در ایران ۶ درصد آمریکا و سوئد، ۷ درصد آلمان، ۸ درصد افریقای جنوبی، ۱۲ درصد پرتقال، ۱۴ درصد ترکیه، ۳۰ درصد مکزیک و حتا ۳۰ درصد جامعه ای مانند پرو است. کارگران ایران در شرائطی این مزد را می گیرند که بهای ارزاق عمومی تشکیل دهنده حداقل معیشت آن ها نه فقط از هیچ کدام جوامع بالا ارزان تر نیست که گران تر هم می باشد. این وضع مطلقاً تازگی ندارد و تاریخ سرمایه داری ایران از آغاز تا امروز از این درجه فشار و شدت سهمگین استثمار نیروی کار غیرقابل تفکیک است. سرمایه داری در ایران تاریخاً کانون پرتلاطم بی ثباتی و فاقد امکان حداقل ثبات بوده است به این دلیل بسیار روشن که اینجا در همه دوره ها نقش کانون فشار انفجارآمیز شدت استثمار توده های طبقه کارگر را داشته است. بی داروئی و بی بهداشتی و محرومیت کارگران از تمامی آنچه نیاز ابتدائی زندگی انسان ها است امری محتوم است و وقتی که وضع چنین باشد آتشفشان قهر توده کارگر همواره آماده سرکشی و انفجار خواهد بود. بی ثباتی سرمایه داری ایران از اینجا نشأت می گیرد و تأمین هر لحظه ثبات آن نیازمند میدان های دار و زنجیره طویل اوین ها و وکیل آبادها و گوهردشت ها و عادل آبادها و شکنجه گاههای مخوف موجود در نقطه، نقطه ایران است. در چنین جامعه ای یکه تازی دیکتاتوری سرمایه اجتناب ناپذیر است. سرمایه داری ایران حتا حاضر نیست و هیچ گاه حاضر نخواهد شد که برای رهائی از خطر پیکار ضد سرمایه داری طبقه کارگر، و برای کفن و دفن این جنبش در گورستان رفرمیسم راست سندیکالیستی هیچ دیناری هزینه کند. طبقه کارگر ایران اگر برای لحظه ای مجال یابد و منکوب نگردد برای حصول خواست های سرکوب شده سالیان دراز خود وارد کارزار می شود و این همان بی ثباتی غیرقابل علاجی است که سرمایه جهانی نیز برای ورود خروشان خود به حوزه های انباشت داخلی ایران از آن واهمه دارد و به آن خیره می گردد. رخدادهای فاصله زمانی میان شروع دهه ۵۰ تا سال ۵۷ و سپس قیام بهمن شاید زنده ترین و گویاترین شاهد این مدعا باشد. آنچه این روزها در فاصله مرزهای داخلی سرمایه داری ایران حکفرماست، حدیث وضعیتی باردار رخدادهاست. نوزاد این اوضاع چه باشد هیچ معلوم نیست. سقوط باز هم دهشتبارتر، فاجعه آمیزتر و خرد شونده تر توده های عظیم کارگر در ورطه فقر، فلاکت، آوارگی و نابودی، یک احتمال غالب و بسیار جدی است. همزمان، وقوع خیزش کارگران علیه وضعیت موجود نیز محتمل است. به خصوص که هم اکنون سراسر جامعه میدان اعتصاب و اعتراض و تحصن و اجتماع و طرح خواسته ها ی کارگران و پاسخ های منفی سرمایه داران و مواجهه با قوای سرکوب رژیم بورژوازی است. کل این موارد اعتراض درون جنبش کارگری ایران به هیچ وجه تازگی ندارند. در ماهها و سال های پیش نیز با شدت و ضعف متعارف، جریان مداوم زندگی کارگران بوده اند. آنچه اینک با آن سر و کار داریم موجهای کوبنده تر، سرکش تر و قهرآمیزتر تعرض بورژوازی به آخرین دار و ندار معیشتی طبقه کارگر در یک سوی و مقاومت اضطراری افزون تر، گسترده تر و صد البته بغایت پراکنده، بی قوام، سردرگم و فاقد هر میزان استخوانبندی آگاه و زنده ضد سرمایه داری در سوی دیگر است. همین تفاوت اولاً کم نیست، طول و عرض تهاجم سرمایه چشمگیر و شدت، قدرت و ابعاد تأثیرش مهیب و ویرانساز است. ثانیاً و مهم تر، با شتابی بسیار فزاینده، به سمت تعمیق، توسعه و تشدید پیش می رود. توده های کارگر ایران روزهای بسیار سیاه و دهشتباری، بسیار سیاه تر و دهشتناک تر از وضعیت حاضر در پیش روی دارند. با خواهش و بست نشینی و گوش دادن به وعده های معلوم الحال مشتی دولتمرد فریبکار و کشتارگر، نمی توان به جنگ این اوضاع رفت.
در باره آنچه که رخ خواهد داد حرف های خود را گفتیم. واقعیت ها هر چند نه مو به مو اما کلاً این هاست و آخرین پرسش این است که چه باید کرد؟ و قرار است چه کنیم؟ آیا می خواهیم باز هم به امید این و آن جناح درون ساختار قدرت سرمایه بنشینیم!! این کار نه فقط مالامال از جهل که بیش از حد شرم آور و خفت بار است. چرا باید چنین کنیم؟ ایا تجربه سالها برهوت رفتن ها و عامل قدرت یابی قدرت این یا آن باند سرمایه دار شدن و هر روز کوبنده تر و سهمگین تر در باتلاق فقر و فلاکت و اعتیاد و فحشاء و شکست و زمین گیری برای هفت پشت ما کافی نیست و برای دست کشیدن از این رویه نفرت بار کفاف نمی دهد.
اینکه باز هم به سراغ سناریوی شوم « انتخابات»، صندوق های رای دولت سرمایه رفتیم، باز هم خدم و حشم زبون و ذلیل و رایگان و مضحک اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتی یا خویشاوندان طبقاتی آن ها در داخل و خارج کشور شدیم. باز هم در نهایت مذلت و شعور باختگی، جای باندهای اختاپوسی قدرت در ساختار حاکمیت و دولت سرمایه را تعویض کردیم. که چه شود؟ که از این طریق فقط کل دار و ندار خود را وثیقه اقتدار، سرکشی، عظمت مداری اشخاص تازه نفس سرمایه برای تحمیل روز افزون تر و فاجعه بار بحران سرمایه بر خویش کردیم!. تاریخ صد سال زندگی و کار و پیکار طبقه ما سرشار از این اشتباهات است، آیا آنچه انجام داده ایم و فجایعی که آفریده ایم کافی نیست؟.
آیا باز هم می خواهیم به تحصن ها و بست نشینی ها و بستن دخیل به این یا آن امامزاده سرمایه ادامه دهیم تا از این طریق شتاب سقوط نهائی خود به نیستی کامل را کند کنیم! بند بند تاریخ زندگی طبقه ما حاکی است که با این کارها فقط سرمایه را نیرومندتر، و مسلط تر می سازیم و همزمان بندهای بردگی مزدی و لاجرم طوق گرسنگی و فقر و فلاکت و بی خانمانی و بی داروئی و بی درمانی و اعتیاد و فحشاء و همه اشکال نکبت را بر دست و پای خود محکم تر می سازیم. همین امروز و در عهد استیلای همین جمهوری اسلامی قریب چهار دهه عریضه نگاری ها، التماس کردن ها و وعده های دروغ شنیدن ها را در پشت سر خود داریم، حاصل آنها چه بوده است و چه چیزی دریافت کرده ایم؟!
آیا بناست باز هم پای منبر وعظ سندیکاسازان و یا احزاب و گروههای چپ نمای آرزومند تسخیر قدرت سیاسی و جا به جا سازی نوع نظم و برنامه ریزی نظام سرمایه داری بنشینیم. هر روز گفته ایم و باز هم با رساترین صداها می گوئیم که سرمایه داری ایران راه رفع خطر جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر از سر خویش را سندیکالیسم و سندیکا آفرینی نمی بیند، حاضر به پرداخت هیچ ریالی هزینه این کار هم نیست. به این دلیل روشن که قار و قور سندیکالیسم در این جا بر خلاف اروپای آخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم هیچ مشکلی از سرمایه داری حل نمی کند. خطر جنبش دهها میلیون کارگر عاصی غرق در منجلاب گرسنگی و نداری و نکبت و همه اشکال توحش سرمایه را نه سندیکالیسم که فقط سپاه پاسداران و بسیج و لباس شخصی ها و زرادخانه های غول پیکر نظامی از سر سرمایه رفع می کند.
ما بر سر یک دوراهی سرنوشت ساز تاریخی هستیم. یا باید طومار برهوت رفتن های صد ساله را در هم بندیم و آماده کارزار واقعی علیه بردگی مزدی شویم. در غیر این صورت باید آنچه را در شمال افریقا، سوریه، یمن، لیبی، گینه نو، در گوشه، گوشه جهنم سرمایه داری بر سر همزنجیران ما رفته و می رود را سرنوشت محتوم خویش بینیم. تکلیف راه دوم روشن است اما راه نخست آنسان که در این صد سال به ما القاء کرده اند و بر سر ما آوار ساخته اند، به هیچ وجه غیرقابل پیمودن نیست. کاملاً بالعکس یگانه راهی است که هر گام رفتنش افزودن چشمگیر قدرت پیکار، آگاهی و هشیاری ، به چالش کشیدن پیروزمند سرمایه داری، حصول خواسته ها و انتظارات روز، تسخیر سنگرهای نیرومندتر، تدارک سازمان یافته تر و آگاهانه تر برای رهائی واقعی را به ارمغان خواهد آورد.
گام نخست این راه با تلاش سنجیده و پخته و پیگیر برای برپائی شوراهای سرمایه ستیز توده های هر چه وسیع تر طبقه ما آغاز می شود. شوراهائی که جریان واقعی زندگی و پیکار ما علیه سرمایه باشند. شوراهائی که آنها را بر پای می داریم همان گونه که زندگی می کنیم، مبارزه می کنیم و می جنگیم. شوراهائی که تجلی همپیوندی و همرزمی آحاد هر چه عظیم تر توده های طبقه ما و دخالتگری هر چه آگاه تر، فعال تر، آزادتر و نیرومندتر کل این آحاد باشد. شوراهائی که توسط نخبگان و افاضل و بالانشینان اداره و رهبری نمی شوند. شعور و شناخت و آگاهی و قدرت اثرگذاری و رهبری و نقش آفرینی فرد، فرد توده ما را به نمایش می گذارند. باید دست به کار برپائی این شوراها گردیم. هسته اصلی بحث، ضد سرمایه داری بودن واقعی این شوراهاست و شاخص اساسی این سرمایه ستیزی راستین آن است که قدرت آحاد هر چه بیشتر توده طبقه ما را در کلیه عرصه های زندگی اجتماعی علیه اساس بردگی مزدی به صف کند. شوراهائی که سراسر جامعه سرمایه داری را میدان صف آرائی متخاصم بردگان مزدی سرمایه در یک سو و طبقه سرمایه دار و دولت و نهادهای سرکوب فیزیکی و فکری آن در سوی دیگر سازد. شوراهائی که مبارزه ما برای افزایش مزد و بهبود معاش و بهتر شدن شرایط کار یا علیه تبعیضات جنایتکارانه جنسی، کار وحشیانه کودک، فقدان ازادی های سیاسی، قتل عام ابتدائی ترین حقوق انسانی، جنگ افروزی ها، آوارگیها، بی خانمانی ها، اعتیاد، فحشاء و همه اشکال جنایت و سبعیت و بربریت سرمایه داری را در درون خود به کارزاری طبقاتی، همپیوند، همجوش و سراسری مبدل سازد. در مورد اینکه شوراهای ما چه خواهند کرد جای دنیا بحث ها است. آنچه اینک مهم ترین وظیفه هر کدام ما است برداشتن گام های استوار برای برپائی این شوراها است.
جمعی از کارگران ضد سرمایه داری – فروردین ۱۳۹۵
*این نوشته، تغییر یافته و کوتاه شده مقاله ای است با نام ” کارگران دو راهی نابودی یا خیزش ضد سرمایه داری” دی۱۳۹۴، نوشته « امید خرم» مندرج در سایت سیمای سوسیالیسم