کارگران شرکت واحد دور تازه ای از مبارزات خویش را آغاز کرده اند. آنچه تا اینجا انجام داده اند جای گفتگو دارد، بسان هر لحظه ای از هر اعتراض و خیزشی حاوی ضعف ها و قوت ها است. مسائلی که باید قطعاً مورد شناسائی و بازبینی قرار گیرند، اینکه ادامه کار چه خواهد شد، چه پیش خواهد آمد و سرنوشت موج تازه پیکار کارگران چگونه رقم خواهد خورد؟ نیز موضوع مهمی است که اگر نه در همه صدر و ذیل خود، اما تا حدود زیادی به نوع ارزیابی و مواجهه همزنجیران کارگر با همین ضعف و قوتها دارد. محور اصلی خیزش اکنون مشکل مسکن می باشد. کارگران
با شعارهای «مشکل مسکن درد آنان است»، «مدیر بی کفایت عامل بی مسکنی است»، « تسهیلات مسکن را مدیر چپاول کرده است»، «شهردار بالانشین معضل ما را ببین!»، «شهردار نظاره می کند مدیر چپاول می کند»، «مسکن ما را ندهید، این وضع ادامه دارد»، «قالیباف، قالیباف، پول مسکنم کجاست»، «کارگران بیدارند از دزدیها بیزارند»، «مدیر دربندنشین، استعفا، استعفا»، « مشکلات را رفع نکنید، اعتصاب تو راهه»، « نماینده نجومی است، وعده های او دروغی است» «ملک نجومی تو، ما را بی مسکن کرده است»، « بیخانمانی آن ماست ملک میلیاردی آن توست»، «شهردار باید بداند، کارگر بی مسکن بر می گردد» و مشابه این ها، دست به اعتراض و تظاهرات خیابانی زده اند. غالب این شعارها جای بحث بسیار جدی دارند. زائد بر دویست سال پیش، حمله گسترده کارگران انگلیس به ماشین ها، یا حتی شورش مشابه همزنجیران آلمانی آن ها در سالهای آخر نیمه اول قرن نوزدهم و اهتمام آن ها به شکستن و خرد نمودن دستگاههای نوین تولید، قطعاً گواه اعتراض کارگران به وجود سرمایه و نشان آشکار نفرت و قهر متراکم آنان علیه استثمار بربرمنشانه سرمایه داری بود. چیزی که به درستی از سوی آگاه ترین، برجسته ترین و رادیکال ترین چهره سرمایه ستیز تاریخ جنبش کارگری جهانی مورد تأکید قرار می گرفت و نکته، نکته تأکیدات او مشعلی بسیار پرنور برای فهم سرمایه ستیزی خودجوش و سرشتی توده های طبقه کارگر بود. اما اکنون بیشتر یا کمتر از دویست سال از آن تاریخ گذشته است. در طول این سال ها عظیم ترین تحولات رخ داده است. سرمایه جهانی ثانیه به ثانیه این دو قرن را لحظات انفجاری تشدید هر چه انسان ستیزانه تر و سبعانه تر استثمار ما و تحکیم هر چه افزون تر پایه های جدائی ما از کار و سرنوشت کار و تولید و زندگی خود ساخته است. ما نیز در طول این دو سده، شب و روز، در چهار گوشه دنیا، علیه این وضعیت، علیه آنچه سرمایه بر سر ما می آورده است، در جدال بوده ایم. گاه دست به کار عظیم ترین و شکوهمندترین قیام های تاریخ شده ایم و درخشنده ترین افقهای زندگی را در پیش روی بشریت قرار داده ایم. غالب اوقات نیز چنین نکرده ایم، پشت سر این و آن حزب، هر برهوت و بی راهه ای را جنگ با سرمایه قلمداد نموده ایم. همه توان خود را فرسوده ایم و شکست پشت سر شکست را در کارنامه خویش ثبت کرده ایم. با همه اینها و به رغم این پیچ و خم رفتن ها، به هر حال همواره در حال مبارزه و اعتراض بوده ایم. در یک جمله ۲۰۰ سال پر از حادثه و تلاطم را پشت سر نهاده ایم و نمی توانیم باز هم خشم و قهر خود را در خرد کردن یک ماشین یا سب و لعن علیه فلان مدیر یا بهمان وکیل یا شهردار به نمایش بگذاریم و به این کار بسنده کنیم. شهردار، مدیر تعاونی شهرداری، نماینده مجلس، هر مقام دولتی دیگر یا رئیس هر شرکت خصوصی و دولتی سرمایه های شخصیت یافته در هیأت «آدمیزاد» هستند. عامل و بانی و باعث بی مسکنی ما این افراد به مثابه افراد حقیقی با مشخصات شناسنامه ای خاص خود نمی باشند. آنچه ما را بدون مسکن، بی خانمان، گرسنه، آماج بربرمنشانه ترین میزان استثمار، محروم از آموزش و دارو و درمان و همه امکانات اولیه زندگی انسانی ساخته است، نه چند نفر دزد و کلاش و کلاه بردار و شیاد و آدمخوار که سرمایه، طبقه سرمایه دار و شیوه تولید سرمایه داری است. قالی باف و مدیر تعاونی شهرداری مالکان سرمایه، مدیران، مستشاران و برنامه ریزان نظم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی سرمایه، فرماندهان و عمله و اکره اجرای نظم سرمایه، عناصر ماشین قهر و قدرت و سرکوب سرمایه داری هستند. مثل روز، روشن است که ما از سرمایه داران بیش از حد نفرت داریم اما فقط به این خاطر که آنها سرمایه مجسم شده در پیکره «آدمیزاد» می باشند و به این خاطر که تمامی استثمار و سبعیت و جنایت و انسان ستیزی ذاتی و قهری سرمایه را بر ما تحمیل می کنند. وقتی ما تمامی شعارهای خود را حول دزد بودن، چپاول گر بودن و شیادی و کلاشی قالی باف یا مدیر تعاونی شهرداری متمرکز می سازیم عملاً سرمایه یعنی باعث و بانی و منشأ و سرچشمه اصلی کل سیه روزی های انسان معاصر را از یاد می بریم، به گونه ای تطهیر می کنیم و از تیررس شناخت و شعور و مبارزه طبقاتی خویش دور می سازیم.
از شعارها، به سراغ راهکارها و ساز و برگ های موج جدید مبارزه روز خود برویم. تظاهرات خیابانی مسلماً شکلی و البته شکل کم آزاری از نمایش قدرت است. با راه پیمایی اعتراضی خود در خیابان ها می توانیم هم زنجیران بیشتری را متوجه خیزش و اعتراض خود کنیم، می توانیم افکار عمومی توده های طبقه خود را به حمایت از مبارزه خویش فرا خوانیم. می توانیم اخبار جدال خود علیه سرمایه و سرمایه داران را به گوش همرزمان برسانیم. تظاهرات خیابانی در این سطح و تا اینجا یک راهکار قابل استفاده و دارای تأثیر است، اما سؤال این است که با مجرد راه پیمایی های ما، با بسنده کردن به تظاهرات خیابانی، هر چند هم عظیم و دارای جلال و جبروت، هر چند هم طولانی مدت و ممتد، چه مشکلی حل می گردد. کجای سرمایه آزار می بیند؟! کدام چرخ تولید سود سرمایه و سرمایه داران برای لحظه ای از کار می افتد؟!! کدام قطره از اقیانوس پرخروش اضافه ارزش هائی که هر روز وارد دریای آز سرمایه می سازیم، کم می گردد. کدام نقطه از مفصلبندی محکم و پیچ در پیچ قدرت سرمایه آسیب می بیند؟!! به نظر می رسد که پاسخ همه این سؤال ها هیچ و منفی است و درست به همین خاطر پرسش مهم بعدی پیش می آید؟ اگر واقعاً چنین است – که به زعم ما این گونه است – پس چرا باید مدیر و شهردار سرمایه یا دولت سرمایه داری هراس چندان مهمی از تظاهرات خیابانی چند صد نفری ما به دل راه دهند؟!! حتماً خواهید گفت که آنها سخت دچار وحشت شده اند و در همان دقایق نخست راه پیمایی، زمین و زمان را از پلیس و عمله سرکوب آکنده اند. شکی نیست که جمهوری اسلامی چنین نموده است اما این کار قوای قهر سرمایه، به هیچ وجه گواه ابهت تأثیر و عظمت اثرگذاری تظاهرات خیابانی ما نمی باشد. این رسم و سنت و منوال کار دیکتاتوری های درنده و عریان بورژوازی است که از وحشت افزایش جسارت کارگران، گسترش دامنه پیکار توده های کارگر و اینکه مبادا آنها دست به کار خیزش های عظیم، تعیین کننده و سرنوشت ساز شوند، می کوشند تا هر اعتراضی را ولو بسیار کم آزار در نطفه خفه کنند و در هم کوبند. این مبنای کار آنها است اما نفس این توحش و جنایت جمهوری اسلامی یا هر دولت دیگر سرمایه داری به هیچ وجه دلیل معجزه گری تظاهرات خیابانی و چاره ساز بودن آن در جدال علیه صاحبان سرمایه نمی باشد. مبارزه ما برای حصول هر میزان پیروزی باید حتماً گوشه ای از مجاری تولید سود را مسدود کند، باید چرخ کار و تولید را از چرخش باز دارد، باید نظم تولید و ارزش افزائی سرمایه را مختل سازد، باید شیرازه قدرت سرمایه را زیر موج تعرض خود قرار دهد و نظم سیاسی و حقوقی و مدنی سرمایه داری را دچار اختلال جدی گرداند. توده معترض هم زنجیر ما در خیزش جدید کارگران شرکت واحد در میان شعارهای خود به درستی بر یک مسأله انگشت نهاده اند. آنها گفته اند و فریاد زده اند که « مشکلات را رفع نکنید، اعتصاب تو راهه» این همان حربه درست پیکار و البته فقط یکی از آنها است. اعتصاب همان سلاح کارائی است که اگر حساب شده و با برنامه ریزی سرمایه ستیز انجام گیرد، بورژوازی و دولت درنده اش از آن وحشت دارند. کارگران شرکت واحد باید این سلاح را هر چه سریع تر از غلاف خارج سازند و به سینه دشمن شلیک کنند. در همین جا توضیح این نکته نیز ضروری است که اعتصاب با تمامی اهمیت و کارساز بودنش، مادام که محدود به یک مرکز کار معین و شمار معدود یا چند صد نفری کارگران یک شرکت، از جمله اتوبوس رانی واحد باشد، هیچ معلوم نیست که نتیجه مطلوب به بار آرد. اینکه تا کجا چاره گر افتد در پرده ابهام است و رفع این ابهام در گرو گسترش هر چه بیشتر مبارزه، جلب حمایت هر چه وسیع تر همزنجیران و درخواست پیوستن هر چه متحدتر، فعال تر و مصمم تر آن ها به اعتصاب خویش است.
سومین، مهم ترین و سرنوشت سازترین مسأله در موج نوین مبارزات کارگران راننده، راهها یا بی راهه هائی است که آنها در ادامه کار و در پروسه پیگیری مطالبات خود پیش خواهند گرفت. یک شیوه کار که تا حالا معمول همه همزنجیران و تمامی بخش های طبقه کارگر بوده است این می باشد که دست به اعتراض می زنیم، تعدادی شعار سر می دهیم. مشتی سب و لعن نثار یک سرمایه دار یا یک دولتمرد سرمایه می کنیم. به سر کار باز می گردیم و به سیاق گذشته شط تولید سود سرمایه داران را پرخروش نگه می داریم، همزمان رشته همه امور اعتراض و پیگیری خواسته های خود را به چند نفر «کاردان»، به رؤسای سندیکا، اتحادیه، کانون و نوع اینها، می سپاریم. به خواست اینان هر چند گاهی یک بار در مقابل وزارتخانه ای یا اداره ای یا شرکتی اجتماع می کنیم. مورد حمله قرار می گیریم. «رهبران» و فراوان از ما بازداشت می شویم. به زندان می افتیم. مسیر مبارزه دستخوش تغییر می گردد. غم بیکاری و گرسنگی و اسارت افراد و اعتراض به این جنایت ها، جائی برای پیگیری مطالبات اصلی پیشین باقی نمی گذارد و لیست مفصلی از این رخدادها که مثل حلقه های یک زنجیر پشت سر هم ردیف می شوند و کارنامه شکست ما را تکمیل می کنند. این سرنوشت غالب اعتراضات تا کنونی است. در شرکت اتوبوسرانی واحد هم در سال های پیش به اندازه کافی شاهد اجرای همین سناریو و وقوع همین حوادث بوده ایم.
راه دومی نیز وجود دارد. اینکه پرونده این کارها و چرخیدن در این بی راهه ها را بر بندیم. مقدم بر هر چیز، اعتصاب را جایگزین اجتماعات خیابانی کنیم. چرخ کار را از چرخش فرو اندازیم. هم زمان راه افتیم، با هم به گفتگو بنشینیم و اعتصاب را هسته رشد یابنده و بالنده یک شورای واقعی ضد سرمایه داری و شوراهای فراوان بعدی سازیم. راه درست تبدیل شدن به یک قدرت اثرگذار شورایی، طبقاتی و اجتماعی گزند ناپذیر همیشگی را پی گیریم. یک قدرت شورایی متکی به دخالت گری، چاره پردازی، راه حل جویی و اعمال اراده آگاه، هشیار، نافذ و توانای همه آحاد هم زنجیران که کل قدرت خود را از ایفای نقش و کاردانی و دخالت تک، تک ما اتخاذ کند، همه ما در درون آن با همه تفاوت ها در میزان سواد و سن و شناخت و شعور و راه حل یابی، بسان سلول های زنده یک پیکر به هم پیوند خوریم. به هیچ فرد، جمع یا نیروی بالای سر ما آویزان نباشد، با پیروز شدن یا شکست اعتصاب، طومار حیات خود را در هم نپیچد، اساس کارش را ماندن، رشد کردن، احراز توان افزون تر، میدان داری نیرومندتر و ایفای نقش ممکن و مقدور برای کمک به سازمان یابی شورایی ضد سرمایه داری کل جنبش طبقه ما قرار دهد. کاری که همه کارگران دیگر در همه جای جامعه و جهان نیز باید انجام دهند. اعتصاب را هسته تشکیل این گونه شورا یا شوراها کنیم و بلافاصله شورای خویش را مدرسه شناخت، ارتقاء آگاهی، افزایش تدبیر و ظرف بالا بردن توان چاره گری و کاردانی خود سازیم. در شوراها کل مسائل پیشبرد مبارزه را به شور بنشینیم. در پروسه این همفکری ها و همدلی ها چگونگی برداشتن گام های بعدی را مشخص گردانیم. مطابق منشور تصمیمات جمعی راه خانه شمار کثیر همزنجیران در کارخانه های دیگر، مدرسه ها، بیمارستان ها، مراکز حمل و نقل، کشت و صنعت ها و هر کجای دیگر پیش گیریم. از آن ها بخواهیم تا اولاً به حمایت از مبارزات ما برخیزند. ثانیا همگی دست به کار برپائی شوراهای سرمایه ستیز خود شوند. تا همگی دست در دست هم یک جنبش پر توان و تاریخ ساز شورایی و قدرت واقعی بدیل نظام بردگی مزدی و آماده نابودی این نظام شویم. رفتن این راه مقدور است. تاریخ تکامل جوامع انسانی تاریخ مبارزه طبقاتی است و مبارزه طبقاتی توده های کارگر دنیا مجبور به عبور از همه این پیچ و خم ها است. رؤسای احزاب و سندیکا آفرینان تا بوده است در گوش ما خوانده اند و اکنون نیز می خوانند که توده کارگر شانس و توان پیمودن این راه را ندارد. آنها دروغ می گویند و در این دروغ منافع خاص خود را دارند. ما می توانیم رفتن این راه را شروع کنیم. راهی مسلماً طولانی و مالامال از پیچ و خم. سنگلاخ های بسیار صعب العبور و گذرگاههای آکنده از مخاطره، اما این تنها راه رهائی ما از این جهنم گند و خون و وحشت است. نیاز به هیچ توضیحی نمی باشد که قرار نیست ما یک روزه و یک شبه صاحب یک جنبش عظیم شورائی گردیم، قرار نیست به طرفة العینی یک قدرت شورائی سراسری سرنوشت ساز شویم، اما بدون برپائی چنین جنبشی و بدون تبدیل شدن به چنین قدرت طبقاتی دگوگونی آفرین، قطعاً و قطعاً هر روز از روز پیش، بدبخت تر، گرسنه تر، مفلوک تر، زبون تر، فرومانده تر و مستأصل تر خواهیم گردید. باید شروع کنیم، باید راه افتیم و کارگران مبارز شرکت واحد شایستگی ایفای این نقش و پیشگام شدن در این راه را به خوبی دارا هستند.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
دسامبر ۲۰۱۶