قانون حفاظت شغلی در سوئد (لاس) (Lagen om anställningsskydd) برخلاف نام آن که حفظ اشتغال کارگر را تداعی می کند!! هیچ گاه و در هیچ شرائطی عهده دار ایفای چنین نقشی نبوده است و امروز بیشتر از هر زمان دیگری نمی باشد. نظام سرمایه داری فقط انسان را به برده مزدی منفصل از کار، ساقط از هر نوع حق و حقوق انسانی، ساقط از هر نوع حق دخالت در سرنوشت کار و زندگی خویش تبدیل نمی کند، بلکه امکان یا سلب امکان فروش نیروی کار او را نیز از زمین و آسمان به نیازها، ملزومات بازتولید و شرائط سودافزائی خود شمع آجین می سازد.
تا سرمایه داری باقی است حتی تضمین اشتغال کارگر و خریداری نیروی کار او نیز فقط یک رؤیابافی رفرمیستی است.تلاش گسترده سرمایه داران برای الغاء «لاس» در دوره های مختلف نشانه آن نیست که گویا این «قانون» سد راه تهاجم سرمایه داران در بیکارسازی وسیع توده های کارگر است. آنچه آنان دنبال کرده اند و دنبال می کنند، درهم شکستن هر نوع مرز و محدودیت در کار برنامه ریزی و سازمان دهی این بیکارسازی هاست. « لاس» هیچ گاه سد راه توحش سرمایه داران برای اخراج های گسترده و فاجعه بار کارگران نبوده است، در بهترین حالت فقط همدستی و همیاری و همکوشی و همکاری تنگاتنگ رفرمیسم راست اتحادیه ای و صاحبان خصوصی سرمایه ها برای تحمیل اخراج ها بر توده های کارگر را تضمین می کرده است.
« لاس» در زمره « عالی ترین دستاوردهای»!! جنبش اتحادیه ای در دنیاست و همین « عالی ترین» ها!! بسیار خوب آشکار می سازد که رفرمیسم اتحادیه ای تا چه حد ضد کارگری و تا کجا سرمایه پرست، سرمایه سالار و ابزار دست سرمایه علیه جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر است. شاهکار «لاس» الزام کارفرما به رعایت نوعی سلسله مراتب اخراج در حق توده کثیر بردگان مزدی محکوم به اخراج است!! اینکه کدام کارگر اول بیکار شود، کدام کارگر در مرتبه دوم و سوم و آخر قرار گیرد. جنبش اتحادیه ای اساس بیکارسازی ها را هم حق مسلم و بدون قید و شرط سرمایه و سرمایه داران اعلام داشته است و هم پای بندی خود به این حق صاحبان سرمایه را به صورت بی قید و شرط تضمین کرده است. کل مفاد این بند « لاس» آن است که « هر که دیرتر استخدام شده است زودتر اخراج گردد» هر که زمان استثمار او توسط سرمایه کوتاه تر است زودتر راهی برهوت بیکاری شود. بند دیگر «لاس» که برگ بسیار مشعشع!! کارنامه پرننگ رفرمیسم اتحادیه ای است، به این می پردازد که کارفرما پس از اخراج کارگر درصورت نیاز مجدد به نیروی کار باید استخدام کارگر اخراجی را بر بردگان مزدی دیگر متقاضی استثمار شدن توسط سرمایه مقدم بشمارد.
کل « لاس» این است و همین لاس همراه با قرارها، بندها، تبصره ها، قراردادها یا اصل و فرع های دیگری که در مجموع « قانون کار» سوئد را می سازند خون بهای جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر این کشور می باشد. رفرمیسم اتحادیه ای این جنبش را به همین ها فروخته است و نظام سرمایه داری به یمن همین معامله تاریخی و همین همدستی و همدلی سران اتحادیه ها برای مدت های مدید از خطر صف آرائی، تقابل و تعرض جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر در امان مانده است. طنز چندش بار تاریخ این است که رفرمیسم اتحادیه ای در تمامی طول حیات ننگینش به انعقاد این قرارداد، به قانون کار و به آنچه میثاق جاودانه کردن بردگی مزدی است افتخار ورزیده است، اما صاحبان سرمایه در همه این مدت برای بازپس گیری همین « ثمن بخس» گمراه کننده، دروغین به هر تلاشی دست زده اند. رفرمیسم کاری کرده است که جنگ توده های کارگر برای نابودی نظام بردگی مزدی به بگو مگوئی بر سر نوبت اخراج و بیکارسازی آنان توسط سرمایه تبدیل شود، بگو مگوی تسلیم طلبانه بد فرجامی که حتی اساس اخراج بی مهار کارگران را هم آماج هیچ تعرضی قرار ندهد!! جنبش کارگری در پرتو استیلای رفرمیسم و انتقال جنگ از میدان ستیز با سرمایه به حوزه چانه زنی های فاجعه آمیز سندیکالیستی و رفرمیستی، پروسه سقوط خود از میدان داری و اعمال قدرت را آنچنان شتابان طی کرد که اکنون سال ها و حتی دهه هاست که سرمایه داران و نظام بردگی مزدی حتی همین حق بگو مگوی نوبت اخراج افراد توده هایش را هم اصلاً به رسمیت نمی شناسد، سهل است دست به کار الغاء کامل و امحاء آن است. این قانون عام هر جنگی است که سرنوشت طرفین جنگ را نه شکست خوردگان و مغلوبین که فاتحان و غالبین می نویسند. طبقه ای که دنیای قدرت ضد کار مزدی خود را به دار رفرمیسم شوم اتحادیه ای آویزان کند، طبقه ای که قدرت لایزال خود برای تغییر کل هستی را در گورستان عفونت زده سندیکالیسم دفن نماید، فرجامی سوای این نمی تواند داشته باشد. اکنون بورژوازی سوئد و دولت سرمایه داری این کشور مصمم است تا از دژ نیرومند قدرت، همین « لاس» پوسیده و گندیده و ابزار وجه المصالحه و بهای ثمن بخس مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری طبقه کارگر را هم از کارگران باز پس گیرد و جنبش کارگری سوئد حتی یارای دفاع از همین پشیز را هم در خود نمی بیند!! چه متعفن و نفرت بارند آنان که از سندیکالیسم و سندیکاسازی دفاع می کنند و هنوز هم در نهایت وقاحت و شناعت به کارگران دنیا و بیش از همه به کارگران ایران توصیه می کنند که سندیکا سازند و سندیکا سازند و کل دار و ندار قدرت خود را در پای معبد سندیکا تسلیم نظام بردگی مزدی کنند. دولت روز سوئد مدت هاست در تدارک برچیدن بساط « لاس» است و چرا چنین نکند؟! حال که اتحادیه های کارگری راه را برای اعمال هر توحشی علیه توده های کارگر هموار ساخته اند چرا سرمایه داران و دولت آن ها مرکب تاخت و تاز ضد کارگری خود را تا آخرین زوایای هستی کارگران به جولان درنیاورند. خانم مائود اولفسون (Maud Olofsson) وزیر صنایع دولت وقت طرح لازم برای این کار را تنظیم کرده است. او گام نخست برای کفن و دفن کامل لاس را از کارگاه ها و مراکز کار دارای ۱۰ کارگر به پائین برداشته است. کل کارگرانی که در این بنگاه ها و مؤسسات استثمار می شوند از شمول این « قانون» خارج می گردند. سرمایه داران برای اخراج آن ها ملزم به رعایت هیچ شرط و شروط و زمان بندی و تعیین نوبتی نیستند، در صورت نیاز مجدد به نیروی کار نیز هیچ الزامی برای استخدام کارگر اخراجی ندارند.
بخش فلز اتحادیه سراسری کارگران سوئد ( اتحادیه متال) در واکنش به این تصمیم دولت، به سیره و سنت شاه معروف صفوی « شاه سلطان حسین» اقتداء کرده است. سلطان پس از تسلیم تاج و تخت و کشور و سرزمین و چند میلیون جمعیت و همه چیز، به محمود غزنوی، تنها آروز و رؤیا و استدعایش دسترسی به آب تمیز برای وضو بود و اتحادیه متال هم فقط از دولت و خانم Maud Olofsson خواهش کرده است که اگر قرار است بندی از لاس باقی ماند، لطف کنند و به اطلاع رئیس اتحادیه مذکور برسانند!!! سخن بعدی آقای رئیس هم بسیار شنیدنی است « شاید طبیعی باشد که در مورد برخی از شرکت های کوچک استثناء قائل شد و آنها را از زیر پوشش قانون حفاظت شغلی خارج کرد. اما اشکال این جاست که اتحادیۀ ای اف متال ۸۰۰۰ شرکت را با شمار کارگران کمتر از ۱۰ نفر در زیر پوشش خود دارد “. تعمق در موضوع برای هر کارگری در هر گوشه ای از دنیا به ویژه برای کارگر ایرانی که شب و روز توسط خیل کثیر رفرمیست های راست و چپ خارج و داخل کشوری به سندیکاسازی و به فرار از هر جنب و جوش ضد کار مزدی توصیه می شود، بسیار بسیار مهم است. با اجرای مصوبه جدید دولت سوئد حدود ۷۰ درصد کارگران بخش فلز از دائره شمول « لاس خارج می گردند» لاس و چند ماده « قانونی» مشابه آن کل دار و ندار جنبش اتحادیه ای را تعیین می کند. رفرمیسم اتحادیه ای در قبال فروش جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر فقط همین لاس و چند قرار مشابه آن را دارد. بورژوازی همین لاس را هم از کارگران و از جنبش اتحادیه ای باز پس می گیرد و حال تمامی صدر و ذیل واکنش سران اتحادیه به این اقدام دولت، عبارتی است که در بالا دیدیم!!! « تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل» کارنامه سیاه جنبش اتحادیه ای از فرط بدنامی و شناعت، به ویژه در طول سال های اخیر حتی برای برخی سندیکالیست ها هم مایه تعجب گردیده است. شگفتی این جماعت بیشتر از این بابت است که چرا سران اتحادیه ها برای حفظ موقعیت خود به برخی واکنش های انتقادی در مقابل موج تهاجم وحشیانه سرمایه داران دست نمی زنند. این عده در کندوکاو مصالح ماندگاری رفرمیسم شاید محق باشند اما مشکل این است که به دلیل غرق بودن در باتلاق رفرمیسم قادر به درک یک حقیقت نیستند. جنبش اتحادیه ای به پایان کار خود رسیده است. سرمایه کل ظرفیت خود برای مماشات و مذاکره با کارگران و در این گذر نیاز به رفرمیسم اتحادیه ای را برای همیشه از دست داده است. هر لحظه بقای سرمایه در گرو سازماندهی توحشی نوین علیه هست و نیست توده های کارگر است. این واقعیت بسیار روشنی است که نه فقط صاحب این و آن تراست صنعتی یا مالی، این یا آن دولت سرمایه داری بلکه کل سرمایه داران صدرنشین اتحادیه های کارگری دنیا هم خوب آن را درک می کنند. منافع تمامی بخش های طبقه سرمایه دار دنیا و از جمله سرمایه داران اتحادیه ای در گرو توسعه و تعمیق هر چه بیشتر این تهاجمات و تعرضات توحش بار است و در همین راستا سکوت مطلق اتحادیه متال در مقابل مصوبه دولتی الغاء لاس هم بسیار بسیار « قابل فهم» است!!!! زمانی دولت هار و درنده اسلامی سرمایه داری ایران میلیون ها کارگر مورد استثمار کارگاه های دارای ۱۰ کارگر و کمتر را از شمول چیزی به نام «بیمه» خارج ساخت و اینک دولت بسیار دمکراتیک سرمایه داری سوئد تمامی کارگران کارگاه های دارای همین شمار کارگر یا کمتر را از حوزه شمول لاس خارج می سازد. سرمایه داران و دولت آن ها در همه جای دنیا آن می کنند که در طبیعت و ظرفیت و ذات سرمایه است. هر میزان فرار از میدان تعرض و اعمال توحش سرمایه تنها و تنها با اعمال قدرت متحد و متشکل ضد کار مزدی توده های کارگر علیه سرمایه و بر بستر پیکار برای نابودی سرمایه مقدور است. کارگران راهی جز این ندارند. آویختن به سندیکاسازی و رفرمیسم اتحادیه ای نه راه گریز از مخاطرات مهلک تعرضسرمایه که دست شستن از کاربرد قدرت سرنوشت ساز طبقاتی ضد سرمایه داری خود و لاجرم تحکیم بیشتر و بیشتر بند بردگی مزدی و همه مصائب و سیه روزی های آن بر دست و پای خویش است.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
اوت ۲۰۱۰