بن بست تاریخی کمپین کنونی افزایش دستمزد

چند وقت پیش «شورای عالی کار» دولت اسلامی سرمایه مصوبه مزد کارگران برای سال ۹۵ را منتشر نمود. انتشار این تصویب نامه از همان ساعات اولیه تا امروز، موج اظهار نظرها، مخالفت ها و اعتراضات محافل مختلف چپ و کارگری را در پی داشت است. در این رابطه همه از خط فقر آغاز کردند!! خط فقر مورد تأیید دولت اسلامی سرمایه، خط فقر واقعی، خط فقر مبتنی بر محاسبات این و آن مؤسسه، تفاوت میان خط فقرهای مختلف، نثار فحش و فضیحت بی دریغ به کسانی که خط فقر آنها کارگری نمی باشد!! تقدیر و تکریم از کسانی که درست ترین داده های ریاضی برای رسم خط فقر را کشف نموده اند و این خط را با ظرافت و زیبائی رسم کرده اند!! فصل اول کمپین اعتراضی سندیکاها، کانونها، اتحادها و احزاب به مسائل عدیده مربوط به خطر فقر اختصاص یافت و اینکه دستمزدها باید بر اساس خط فقر تعیین گردد!! از درون این فصل بود که فضیلت ها و مزیت ها یکراست نصیب خط فقر سه و نیم میلیون تومانی شد. چند کمیته و جمع کارگری در روزهای پیش از صدور مصوبه رژیم، با استناد به همین خط فقر، مزد سه و نیم میلیون تومانی را طرح کرده بودند. این طرح را کامل می خواندند، بر دقت محاسبات آماری آن پای می فشردند.و طرح را از ظرفیت لازم برای جلب حمایت کارگران برخوردار می دیدند!! پیشنهاد این دوستان حمایت هیجان آمیز محافل چپ را نیز همراه آورده بود. محافل اخیر از خلاقیت سترگ انقلابی ارائه دهندگان طرح ستایش می کردند!! و برای ادای شایسته این ستایش مصاحبه های پرشکوه تلویزیونی ترتیب می دادند. از این گروهها و جمعیت ها که بگذریم خیل کمیته ها، سندیکاها و محافل دیگر نیز همگی تصویب نامه مزد دولت اسلامی سرمایه را به باد سرزنش گرفتند، آن را جواز کشتار کارگران از طریق گرسنگی خواندند، سند جنایت جمهوری اسلامی نامیدند و از ضرورت مبارزه علیه آن گفتند. همه این حرفها بر قلم یا زبان آمد و اشکال مختلف بیانیه ها و اطلاعیه ها در این راستا صادر شد. اما هیچ کس نگفت که کل این جنجالها و شعار پردازی ها قرار است چه مشکلی را از زندگی توده های کارگر حل کند؟! به این موضوع حتماً باز می گردیم، اما پیش از آن باید چند سؤال را پیش کشیم.

نخست اینکه پرداختن به این جور بحث ها، سوای استغاثه های منفعلانه مماشات جویانه و تولید توهم برای کارگران چه معنای دیگری دارد. داد و قال پیرامون اینکه تصمیم دولت سرمایه عادلانه نیست (شگفتا!!) مصوبه شورای عالی کار احتیاجات اولیه خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و دارو و درمان کارگران را مطمح نظر قرار نداده است (چه حادثه تاریخاً حیرت انگیزی!!) نهاد مذکور یک بنگاه دولتی است. (چه عجب!!) نمایندگان واقعی کارگران در اجلاس حضور نداشتند. (نقطه انفجار شگفتیها !!) و لیست طویل این مسائل سوای پمپاژ رفرمیسم در فضای زندگی و فکر طبقه کارگر شایسته چه نام دیگری می باشد؟!! مگر ترجمه زمینی همه حرفها آن نیست که سرمایه داری و دولت سرمایه داران نباید چنین کند!! مزدها باید عادلانه تعیین شود!! « شورای عالی کار» باید نه منصوب دولت که یک نهاد بیطرف باشد!! دستمزدها باید هزینه معاش و درمان کارگران را کفاف دهد. نمایندگان برحق کارگران باید در کنار نمایندگان بورژوازی بر سر میز مذاکره و چانه زنی بنشینند. مگر این صغری کبری ها مقدمه این حکم نیستند که اگر چنین شود همه چیز خوب و مورد رضایت خواهد شد!! همه اینها می تواند از طریق چانه زنی با دولت سرمایه به خیر و خوبی حل و فصل گرد!! برای بهبود معیشت و شرائط کار و حداقل امکانات دارو و درمان و آموزش و مسکن اصلا لازم نیست موجودیت سرمایه داری را زیر شلاق اعتراض گرفت!! همه اینها را باید در التزام رکاب سرمایه، در سیطره نظم سرمایه داری و از طریق توسل به نهادها و ارگانهای حقوقی، قانونی و مدنی درون ساختار قدرت سرمایه دنبال کرد!! چه کسی می تواند از لا به لای هیاهوهای بالا کلام یا پیام دیگری استنتاج کند و طرح این قبیل مباحث، شعارها و باید و شایدها سوای شستشوی مغزی کارگران و اشاعه بدترین توهمات رفرمیستی میان آنها قرار است چه نقش دیگری ایفاء کند؟! بلیه ای که طیف وسیع رفرمیسم راست و چپ صد سال و چند دهه است بر سر جنبش کارگری جهانی آوار کرده است و این جنبش را به همین روزی انداخته است که شاهدش هستیم. شما حتی در طرح مطالبه دستمزد هم وقتی به ارتفاعات عالیه «رادیکالیسم» خود پرواز می کنید به صورت شرم آوری از رفرمیسم منحط کارگری چند دهه پیش اروپا عقب مانده تر و زبون تر هستید. حداقل مزد پیشنهادی شما بیش از ۷۰ درصد توده کارگر را از شمول خود مستثنی می دارد. همان کاری که جمهوری اسلامی با کارگران می کند. در همین لحظه حاضر، بیش از ۷۰ درصد سکنه در سن اشتغال جامعه، هیچ شغل به ثبت رسیده در هیچ قرارداد مکتوب قابل قبول مراجع دولتی ندارند و کارگر هیچ سرمایه دار خصوصی یا دولتی به حساب نمی آیند. این بخش طبقه کارگر نفرین شدگان مطرود  خارج از دایره شمول هر نوع افزایش مزد هستند. میلیونها زن خانه دار کارگر نیز اسیر همین مصیبت هستند. اینها نه فقط مشمول هیچ افزایش مزدی نیستند که اساساً نسل بعد از نسل در قبال هر روز دو شیفت کار و هر سال ۳۶۵ روز فرسودن و تباه شدن هیچ ریالی تمزد دریافت نمی کنند. میلیون ها کودک زیر ده  سال را هم به خیل پرشمار این جمعیت اضافه کنید. اینان نیز کارگران محکوم به طولانی ترین و کشنده ترین شیفت های کار در دخمه های رعب آور استثمار سرمایه اند، بدون اینکه هیچ ردی از اشتغال آنها در هیچ کجای دیوان محاسبات بورژوازی قابل جستجو باشد. این رشته سر دراز دارد. شمار نفوس این بخش طبقه کارگر ایران به طور قطع از ۷۰% کل طبقه کمتر نیست و کمپین سندیکا سازان و احزاب برای افزایش دستمزد، در رابطه با این درصد بسیار عظیم، خاموش و بدون هیچ حرف است. مشکل بانیان و حامیان کمپین حتی در همین سطح بگو، مگوهای سراسر منفعلانه اینترنتی به اینجا نیز ختم نمی شود. یک سؤال مهم پیش پای آنها این است که انطباق سطح مزدها با خط فقر ابداع فکر کدام طبقه، رویکرد یا نحله سیاسی است. این حکم از کجا نازل گردیده است که مرز انتظارات معیشتی و حیاتی توده های کارگر باید حتماً پاسدار متعهد و مسؤل خط فقر باشد؟!! منشأ حکم معلوم است. سرمایه است که چنین اراده می کند و این اراده را شرط بقای خود می بیند. به نظر می رسد که ابداع کنندگان، حامیان و تریبونهای رسانه ای مفتخر دفاع از دستمزد منطبق با خط فقر حتی توان درک این حقیقت بسیار ساده را هم ندارند که تعیین پایه مزدها بر اساس خط فقر نسخه پیچی ارتجاعی ترین بخش های بورژوازی بین المللی است. شالوده این فرمولبندی آن است که کارگر باید زنده بماند تا بتواند اضافه ارزش و سرمایه تولید کند. فلسفه زندگی و زنده ماندن کارگر از منظر سرمایه این است و بیرق افرازان انطباق دستمزد با خط فقر دقیقاً و بعینه همین حکم سرمایه را نه فقط تار و پود شعور و شناخت توده کارگر می کنند که آن را پرچم انتظار و آخرین برد خواسته های جنبش جاری طبقه کارگر هم می سازند!!! کمپین انطباق دستمزد با خط فقر چه در این مورد معین و چه در عرصه خارج سازی ۷۰ درصد کارگران از شمول طرح دستمزد، در بهترین حالت فقط حرف های اپوزیسون های ارتجاعی بورژوازی را تکرار می کند.

به معضل اصلی باز گردیم. اساسی ترین سؤال در مقابل کمپین جاری افزایش مزدها این است که برای تحقق همین مطالبه مثله شده مماشات جویانه خود می خواهد چه کار کند؟ با حلوا، حلوا دهان شیرین نمی شود. شعارپردازی توخالی در باره اینکه مزدها باید بالا برود، خیلی بالا برود، به خط فقر برسد!! سه و نیم میلیون تومان گردد و نوع اینها، بدون برداشتن هیچ گامی در مسیر واقعی حصول آن مسلماً عوامفریبی است. رویکرد شما و نسلهای متوالی پیشین، رفرمیسم چپ نمای لنینی، سندیکالیسم، افق آفرینی ها، حزب سازی ها و تشکل پردازی های تا کنونی همه و همه در خدمت خلع سلاح توده های کارگر و عاجز ساختن آنها از تحمیل نازل ترین مطالبات خود بر بورژوازی بوده است. کاری که همین امروز هم انجام می گیرد و در تمامی این سالها انجام گرفته است. با طبقه کارگر کاری شده است که هر روزنه پیروزی در هر زمینه ای و در مبارزه برای هر مطالبه ای را روی خویش بسته می بیند. در چنین وضعی کمپین شما ناله های فاقد هر نوع پژواک است و تنها خاصیتش شاید اعلام بقای محفل و سندیکا و اتحاد و کانون و حزب باشد. دستمزد مسلماً حیاتی ترین و پایه ای ترین مسأله زندگی کارگران است و مبارزه برای بهبود آن دستور کار همیشگی جنبش کارگری است اما خودفریبی و عوامفریبی است اگر فکر کنیم که کمترین میزان پیروزی در همین مبارزه همیشه جاری بدون افراشتن سنگر نیرومند جنگ علیه سرمایه و علیه بنیاد موجودیت سرمایه قابل حصول خواهد بود. این بدیهی ترین اصل مبارزه طبقاتی در نظام بردگی مزدی است. قدرت سرمایه را تنها با قدرت متحد و سازمان یافته ضد سرمایه می توان به عقب راند. تعرض سرمایه را فقط با توان مقاومت سراسری سرمایه ستیز می توان دفع کرد. هر مطالبه ای ولو محدود را تنها با تمرکز قوای ضد کار مزدی می توان بر بورژوازی تحمیل کرد. آنچه در اروپای آخر قرن نوزدهم و نیمه نخست سده بیستم رخ داد نیز جلوه ویژه ای از همین قاعده غیرقابل تغییر بود. تحریف بسیار زشتی است اگر پنداریم که رفاه نسبی این دوره کارگران چند کشور هدیه میدان داری رفرمیسم راست سندیکالیستی بود. کل آنچه نصیب توده کارگر این کشورها در آن برهه کوتاه زمانی شد مهر پیکار کموناردها و انترناسیونال اول و طوفان مبارزات کارگران روس را بر جبین خود حمل می کرد. بورژوازی درنده اروپا صرفاً از وحشت تکرار وقوع این خیزشها و طوفان های سرمایه ستیز رادیکال بود که عقب نشینی را بر مقاومت در مقابل خواست کارگران ترجیح می داد. کارگر دانمارکی و سوئدی و نروژی محصولی را برداشت می کرد که کموناردها کشت کرده بودند. رفرمیسم در هیچ شکل خود، راست یا چپ نه قاتق نان کارگران که فقط قاتل معیشت و جان آنها به نفع سرمایه است. این صائب ترین و یقینی ترین واقعیت کارزار طبقاتی است. اما مسأله به همین جا محدود نمی گردد. سرمایه داری همواره و در همه شرایط و دوره ها به راحتی در مقابل توپخانه پیکار ضد سرمایه داری طبقه کارگر عقب نمی نشیند. اساس محاسیات بورژوازی  بر این است که هر پسگرد ولو اندک می تواند آغازی بر پروسه مرگش باشد و درست به همین دلیل در برابر هر خواست کارگران خود را آماده جنگ سرنوشت می سازد. ما در چنین دورانی زندگی می کنیم. برای یک لحظه سر بورژوازی را از پیکر خود بر دارید و شعور و شناخت حزبی و سندیکائی را از خود دور سازید، به دنیای واقعیتها خیره شوید. چه می بینید؟ زمین و زمان اطراف ما و سیر رخدادهای چند دهه اخیر زندگی طبقه ما با رساترین صدا می گویند که کارگران هیچ نقطه دنیا، نه فقط مزدهای واقعی خود را هیچ پشیزی بالا نبرده اند، که بخش قابل توجهی از آن را باخته اند. این حکم فقط در مورد کارگران ایران صدق نمی کند. کل ۵ میلیارد کارگر سکنه زمین را شامل می گردد. این یک حادثه گذرا نیست. واقعه ای در این یا آن نقطه جهان نیست. خاص دوره افت و رکود اقتصادی نمی باشد. این فرمان بازگشت ناپذیر، جبری و قهری سرمایه در فاز حاضر تاریخی بقای خویش است. سرمایه در سراسر جهان بدون تعرض مدام و فزاینده و تعطیل ناپذیر به دستمزد و معیشت و دارو و درمان و آموزش و مسکن و همه چیز توده های کارگر قادر به ادامه تنفس و استمرار چرخه ارزش افزائی نیست. درهمین راستا هیچ گوش شنوائی برای عریضه نگاری و بست نشینی و قبول خواسته های آویزان به این نوع کمپین ها از جانب کارگران ندارد. بساط افزایش مزد را جمع کرده است و نیاز به سندیکاسازی و سندیکالیسم و مدنیت و قانونیت و هر نوع ساز و کار چانه زنی یا مماشات با توده کارگر را از پیکر خود جراحی کرده است. ایجاد اشتغال را تاریخاً تعطیل نموده است، حتی کارخانه به شیوه سابق تأسیس نمی کند، به جای این ها طوفان تعرض راه می اندازد، آلونک ها را کارگاه تولید نجومی ترین اضافه ارزش ها می سازد، بازار اشتغال بدون احتیاج به هیچ قرار و تعرفه و حد و مرز مزد یا بازنشستگی و بیمه و مالیات و مانند اینها را به سراسر جهان توسعه می دهد و کارهای فراوان از این دست می کند. این همان چیزی است که سندیکالیسم اروپائی آن را فهمیده است و از دهه ها پیش تا امروز کل ید و بیضای خود را برای متقاعد نمودن توده کارگر به قبول این تعرضات و تحمل فقر و ذلت و فلاکت هر چه بیشتر به کار گرفته است. این فقط سندیکالیسم چپ نمای ناقص الخلقه ایرانی است که اذعان به این حقیقت ها را مغایر رونق کسب و کار خود می بیند. همه چیز روشن و شفاف است. با طرح دستمزد سه و نیم میلیونی یا چندین میلیونی یا هر مطالبه دیگر در هر سطح نمی توان هیچ پشیزی از بورژوازی و دولتش دریافت کرد. حتی برای کمترین افزایش مزدها هم باید قدرت کارآمد ضد سرمایه داری و آماده کارزار سراسری علیه شالوده وجود بردگی مزدی داشت. سرمایه تاریخاً و به طور اخص در فاز کنونی بقای خود، فقط زبان زور را می فهمد. بورژوازی درنده ترین، قوی ترین، مسلح ترین، مجهزترین، آگاه ترین، سازمان یافته ترین و هولوکاست آفرین ترین طبقه استثمارگر تاریخ است. این طبقه با این موقعیت و امکانات، با همه دار و ندار خود عزم جزم کرده است تا هر مطالبه محدود و محقر کارگران را با قاطعیت هر چه سهمگین تر نکول کند و در صورت لزوم به خون کشد. با چنین طبقه ای و در مقابل زرادخانه های عظیم سیاسی، حقوقی، قانونی، پلیسی، نظامی، هسته ای و مهندسی افکار و همه چیزش فقط با قدرت برتر می توان جنگید و می توان پیروز شد. نکته کلیدی، حیاتی و سرنوشت ساز در این گذر آن است که طبقه کارگر بین المللی نه فقط از این قدرت برخوردار است که بسیار سترگ تر و کارآمدتر از آنچه احتیاج دارد را دارا است. این طبقه باید این قدرت را به کار گیرد و در تیر کند، باید به قلب سرمایه شلیک نماید. کافی است فقط چند روز کل کارخانه ها، مراکز آب و برق و بنادر، حمل و نقل زمینی و هوائی و دریائی نقطه ای از دنیا مختل یا تعطیل گردد. چرخه تولید سود و سرمایه به طور کامل از کار خواهد افتاد و بورژوازی با کل زرادخانه های قدرتش یا تسلیم می شود و یا وارد جنگ آخرین می گردد. باید آماده این لحظه و چرخ دادن کلید درون این قفل شد. کلیدی که در دست های پرتوان کارگران است. مرکز ثقل واقعی مشکل در همین جا است. کلید دست کارگران است اما توده های کارگر پراکنده یا آویزان به مشتی دکه به نام سندیکا و حزب هیچ گاه قادر به استفاده از این کلید نخواهند شد. کارگران برای به کار گرفتن این کلید باید قبلاً یک قفل عظیم آهنین دیگر را بشکنند و در هم کوبند. قفل احساس زبونی و ناتوانی و استیصال در مقابل سرمایه که رفرمیسم بر سراچه فکر و شناخت آنان بسته است. فرق جنبش کارگری روز جهان با سلف قرن نوزدهمی خود این است که دومی قدرت پیکار علیه سرمایه و ظرفیت مورد نیاز برای نابودی سرمایه داری را در خود به تمام و کمال لمس می نمود. این توان را به کار می گرفت و اعمال می کرد. اولی چنین نیست و. باید بشود. باید این واقعیت سیاه را دید و کاوید که توده های کارگر در شرایط روز، در سراسر دنیا ماندگاری سرمایه داری، نیروی این نظام برای بقای خود، زبونی خویش در مقابل سرمایه و اجبار خود به قبول ماندگاری بردگی مزدی را باور نموده اند. باور شوم و بدفرجامی که محصول تسلط سالیان دراز نسخه پیچی های رفرمیستی راست و چپ، از سوسیال دموکراسی گرفته تا لنینیسم، کمونیسم ارتجاعی اردوگاهی و کل گمراهه های های دیگر بر جنبش کارگری است. یک قفل آهنین پیچیده بر شعور و دست و پای جنبش کارگری روز دنیا همین احساس یأس و فتور و فروماندگی است. این قفل را باید شکست. باید با عزم استوار دست به کار گشایش میدانی شد که محل مشق قدرت و پیکار واقعی طبقاتی توده های کارگر علیه سرمایه داری باشد و پیمودن هر گام آن متضمن اعتماد افزون تر و آگاهی سرشارتر آنها به نتایج حاصل از کاربرد این قدرت و احساس نیاز بیشتر به سازمان یابی سراسری تر آن باشد. میدانی که در آن مبارزه روز برای افزایش دستمزد، آموزش و درمان رایگان، رفع تبعیضات جنسی، محیط زیست سالم، محو کار کودک، تأمین آزادیهای سیاسی، همه و همه همگن و هم پیوند جنگ واقعی علیه موجودیت سرمایه داری است. هیچ نوع تقسیم بندی دنیا و آخرتی در آن وجود ندارد. کارگران بر بلندای برج قدرت طبقاتی خود، بدون هیچ نیاز به پیش کشیدن هیچ رقم ریاضی دستمزد، خواستار مدرن ترین، مرفه ترین و انسانی ترین سطح زندگی می گردند. توپخانه قدرت خویش را به کار می گیرند و تا هر کجا که توان پیکارشان یاری دهد پیش می تازند. مرز مزدها و رفاه اجتماعی آنها را ظرفیت زرادخانه پیکارشان تعیین می کند. میدان جستجوی این هدف و مشق این قدرت شوراهای ضد سرمایه داری است. برپائی این شوراها نه فقط خیالبافی نیست که واقعی ترین و طبیعی ترین روال متحد شدن و سازمان یافتن ما می باشد. رفرمیسم با شگردهای مختلف کوشیده است تا ساختن شوراها را اسرارآمیز کند و از دستور زندگی و مبارزه روزمره ما خارج سازد. شوراها را پدیده روزهای سقوط یک رژیم و استقرار رژیمی دیگر القاء کرده است. تشخیض ضرورت آنها را امر حزب دانسته است. فلسفه پیدایش آنها را صف بندی کارگران در پشت سر حزب ماوراء خود خوانده است. رفرمیسم همه این ها را به هم بافته است تا جنبش کارگری را از ریل واقعی جنگ ضد سرمایه داری خارج کند و ارتش سر به زیر و فرمانبردار این یا آن بخش بورژوازی علیه بخشی دیگر سازد. تمامی اینها ترفندهای سرمایه است. شوراها تنها و تنها بستر واقعی اعمال قدرت طبقاتی کارگران علیه سرمایه در هر شرائط و هر زمان و هر مکان و هر موقعیت هستند. برای ساختن شوراها کافی است راه افتیم. دست همدیگر را بفشاریم. در کارخانه، محله، مدرسه، چاپخانه، بیمارستان، بندر، خطوط حمل و نقل، کشت و صنعت، مزرعه و معدن، هر کجا که هستیم دست در دست هم گذاریم. و به جای تقاضای افزایش دستمزد از سرمایه داران و تمکین به ماندگاری سرمایه داری، یک قدرت جمعی و سراسری ضد سرمایه داری  گردیم، قدرتی که هر زمان و هر روز علیه سرمایه اعمال گردد. ببالد و شکوفا شود و شاخ و برگ کشد.

شوراها را بر پا کنیم. آنها را به هم گره زنیم و ظرف اعمال قدرت سراسری علیه سرمایه سازیم. خیلی ها و تقریباً تمامی احزاب و محافل موسوم به چپ چنین می پندارند که راستی، راستی ضد سرمایه داری هستند، اما آنها هم خود را فریب می دهند و هم توده های کارگر را می فریبند. ضدیت با سرمایه یک نحله ایئولوژیک نیست. مشتی اعتقادات مسلکی نمی باشد. نمی توان ضد سرمایه داری بود و صدر و ذیل سرمایه ستیزی خود را در مبارزه برای افزایش مزدها همراه با سر دادن شعار سرنگونی و تکرار طوطی وار سوسیالیسم، سوسیالیسم خلاصه نمود. کاری که عموم احزاب موجود می کنند. نمی توان ضد سرمایه داری بود و مرکز ثقل فعالیت های خود را بسیج کارگران برای تعیین حق سرنوشت ملی قرار داد. کاری که غالب احزاب کمونیست نما از جمله الگوهای ایرانی پر سر و صدای آن نموده اند. نمی توان ضد سرمایه داری بود و کارگران را به انجام انقلاب دموکراتیک یا مبارزه ضد امپریالیستی فاقد هر میزان بنمایه ضدیت با سرمایه دعوت کرد. کاری که محتوای غالب کارنامه کل احزاب لنینی است. نمی توان ضد سرمایه داری بود و کارگران را به حزب بالای سر خود آویخت. نمی توان ضد سرمایه داری بود و همه جا پرچم سندیکاسازی افراشت. معنای زمینی ضد سرمایه داری بودن برای یک کارگر آگاه فقط پیکار بدون هیچ وقفه برای سازمانیابی کل آحاد توده های هم زنجیر، در شوراهای اعمال قدرت علیه شالوده وجود سرمایه داری است. طبقه ما در یک سوی و طبقه سرمایه دار و دولت و کل نظام سرمایه داری در سوی دیگر با هم در جنگیم. جنگ تعیین سرنوشت. جنگی که هر گام پیشروی آن بهبود وضع معیشت و رفاه و آزادی های سیاسی و حقوق انسانی ماست. جنگی که پیروزی فرجامین آن نابودی تام و تمام بردگی مزدی و رهائی واقعی انسان است. جنگی که برداشتن هر گام آن نیازمند بهتر جنگیدن، آگاه تر جنگیدن، دوراندیش تر جنگ کردن، با افق تر پیش تاختن و متحدتر و متشکل تر جبهه آراستن است. شوراها بستر انجام همه این کارها و ستاد واقعی تمرکز قوای ما به صورت یک طبقه در مقابل طبقه سرمایه دار و نظام سرمایه داری هستند. بدون برداشتن هیچ گام برای برپائی این شوراها، بدون قرار گرفتن در مسیر تبدیل شدن به یک قطب قدرت طبقاتی اثرگذار و تاریخ ساز ضد بردگی مزدی، شعار افزایش مزد سر دادن و مطالبه زندگی بهتر فقط مسخره کردن خویش، به تمسخر کشیدن تاریخ و فرصت بخشیدن به سرمایه داری برای ماندگار نمودن هر چه بیشتر خود است. بورژوازی با کل قدرت اقتصادی خود. با قدرت توی در توی و همه نوعی سرمایه، با دولت های خود، ارتش های خود، پلیس خود، دستگاههای شستشوی مغزی خود، با زرادخانه های عظیم نظامی و تسلیحاتی خود، با همه چیزش، در تمامی آنات، در هر نقطه جهان، در هر لحظه تاریخ علیه ما و برای تشدید هر چه وحشیانه تر استثمار ما، برای بی حقوقی و زبونی و سیه روزی هر چه ژرف تر ما و برای تحکیم هر چه دیرپاتر بندهای بردگی ما می جنگد. در مقابل این اختاپوس همه جا حاضر وحشت و دهشت نمی توان تقاضای عاجزانه تشکیل سندیکا و آزادی حزب سازی نمود و بیرق مزد افزون تر و معیشت مرفه تر افراشت. این یک خودفریبی انزجارآمیز است که حزب سازان و سندیکاچیان با هدف بقای دکه های کاسبکاری خویش پیش پای توده کارگر دنیا پهن می کنند. تاریخ صد سال اخیر در تمامی  دقایق خود بانگ می زند که بورژوازی نه از یک جبهه که در دو جبهه ظاهراً متضاد اما در ریشه به هم پیوسته و ارگانیک راه متشکل شدن شورائی سراسری ضد سرمایه داری را بر ما بسته است. در هیأت حاکم خود با ارتش و پلیس و ماشین قهرش ما را سرکوب کرده است و در جلد اپوزیسون با حزب سازی و سندیکا تراشی توان پیکار ضد سرمایه داری ما را فرسوده و تباه نموده است. ما در میان دو تیغ مسموم این قیچی، مصدوم و مقهور و زبون مانده ایم و تاریخاً چنین شده است که هر گاه یک لبه کند گردیده است، هر گاه بورژوازی حاکم زیر فشار بحران سرمایه و تشتت درونی خود از تازش بی عنان فرو مانده است. بلادرنگ لبه دوم قیچی، حزبیون و سندیکاچیان بر فشار خود افزوده اند و فرتوتی توان سرمایه برای در هم کوبیدن سرمایه ستیزی ما را جبران کرده اند. جنبش ما بیش از صد سال اسیر این وضعیت بوده است. ما هیچ راهی به زندگی سوای گذاشتن نقطه پایان بر این وضع نداریم. یا باید شاهد تعمیق روزافزون نکبت و ذلت و گرسنگی و آوارگی و جنگ افروزی و عروج داعش و راسیسم و فاشیسم باشیم یا باید راه افتیم، دست در دست هم گذاریم و شوراهای ضد سرمایه داری متشکل از همه آحاد توده های طبقه خود را بر پا سازیم. راه سومی وجود ندارد. یک نکته باقی مانده است. حرف های ما به لحاظ طرح شدن از جانب خود ما، یعنی فعالین ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی اصلاً جدید نیستند. ما این را خوب می دانیم. سال هاست که این حرف ها را تکرار می کنیم. اما این نشان شیفتگی ما به تکرار و بازگوئی ملال آور نیست. این نه معضل ویژه و منحصر ما که مشکل اساسی کل طبقه ماست. مادام که جنبش کارگری در نقطه حاضر ایستاده است تکرار آنچه پیش تر گفته ایم و در بالا گفتیم اجتناب ناپذیر است. برای پیش کشیدن تحلیل ها و راهبردها تازه باید وارد فضای جنبشی تازه و متفاوت گردید. باید از طریق عقب راندن بورژوازی و تسخیر سنگرها، عملاً و به عنوان یک جنبش وارد عرصه های نو شد. اعتراف می کنیم که ما به جلو نرفته ایم، جنبش کارگری هیچ گامی به جلو بر نداشته است، بالعکس عقب نشسته است. در شرائط تازه ای که فضای طرح تحلیل ها، راه چاره ها و راهکارهای نوین باشد قرار نگرفته ایم. این را می دانیم اما یک چیز را هم که خیلی ها نمی دانند ما بسیار عمیق می دانیم. آنچه ما می گوئیم و برای تحقق جنبشی و بسط آن به پراتیک پیکار جاری توده های کارگر تلاش می کنیم نیاز جنبش کارگری برای خروج از بن بست فرساینده و سهمگینی است که بورژوازی و رفرمیسم راست و چپ بر سر راهش معماری کرده است. ما به سهم خویش برای شکستن این بن بست می کوشیم.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

مارس ۲۰۱۶

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.