مشاجرات میان دولت سرمایه داری اسلامی و قطب های قدرت سرمایه جهانی، حول معضل هسته ای ایران گام به گام حادتر می شود. دولت امریکا و متحدان غربی اش بر سر تشدید تحریم ها و تصویب طرح چهارم خویش در «شورای امنیت» پای می فشارند. دولت های سرمایه داری روسیه و چین روند چانه زنی های معمول بازاری و سودجویانه خود با شرکای رقیب را برای رسیدن به توافق نهائی بر سر محتوای قطعنامه تحریم پشت سر می گذارند. رسم این دو دولت آن است که آخور و توبره تاراج اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر بین المللی را به هم دوزند و از هر دو جا به اندازه کافی سهم بردارند. برای چند ماهی زیر نام مخالفت با تحریم ها از یک سوی بازار شراکت خود با دولت اسلامی را گرم تر سازند و از سوی دیگر امتیازات هر چه بیشتری از دولت امریکا و دیگران دریافت کنند تا سرانجام پس از حصول همه اهداف، پای قطعنامه های تحریم را امضاء بگذارند. این روند، این بار هم به نقطه پایان خود نزدیک گردیده است و همه شواهد بر محتوم بودن تصویب و اجرای طرح چهارم تحریم ها حکایت دارد. دولت امریکا به این نیز اکتفاء نکرده است. اوباما، سران پنتاگون، کنگره، سنا و همه اجزاء ماشین قهر قدرت این کشور به دنبال عبور از پیچ و خم تمامی ترفندهای دیپلوماتیک، مدام از گزینه های مختلف حرف می زنند، تهدید می کنند و گفتگوی احتمال حمله نظامی را چاشنی همه این تهدیدها می سازند. دولت اوباما در همین مدت دنیائی زد و بند، رفت و آمد و نشست و برخاست ها راه انداخته است تا شاید اجماع دولت های عربی و کل منطقه خاورمیانه را حول محور میدان داری خود در جدال با حاکمان سرمایه در ایران فراهم گرداند. در مقابل سیر حوادث بالا دولت سرمایه داری ایران نیز بیکار ننشسته است. بازار عربده کشی ها و جار و جنجال ها بیش از پیش داغ شده است. شاخ و شانه کشی های توأم با وحشت و هراس سقف کهکشان ها را شکاف داده است. ابعاد عوامفریبی ها و ترفندبافی ها به اوج رفته است، تلاش برای نبش قبر همه اهرم ها و ساز و کارها، باج دهی ها، عقب نشینی ها، خرید فرصت ها و همه شگردها و شعبده بازی های دیگر با هدف کاهش فشار قطب های قدرت، مشغله مدام روز شده است و بسیاری کارهای دیگر که در همین راستا صورت گرفته است یا در حال صورت گرفتن است.
اولین سؤالی که در این گذر و در کنار همه داد و قال ها، غوغاها و خط و نشان کشیدن ها مطرح می گردد این است که اصل ماجرا چیست؟ در پشت همه این عربده کشی های متقابل چه چیز خوابیده است. آیا واقعاً نفس مسأله هسته ای است که این همه صف و صف کشی ها، جنگ و ستیزها و جار و جنجال ها را در عرصه جهانی سبب گردیده است؟! آیا دولت امریکا یا سایر دولت های غربی در تدارک مهار مخاطرات هسته ای هستند و در این راستاست که با جمهوری اسلامی سر جدال دارند؟! آیا دولت سرمایه داری ایران در دعاوی پر سر و صدای خود دائر بر نظامی نبودن برنامه هسته ای خود راست می گوید؟!! آیا شالوده مشاجرات و مقابله جوئی ها در هر حال بر سر راست و دروغ بودن حرف های سران سرمایه در ایران و هراس و وحشت دولت های غربی از فاجعه هسته ای شدن جمهوری اسلامی است؟
در پاسخ این سؤال ها، قبل از هر چیز باید دو موضوع را از هم تفکیک کرد. مسأله نخست اینکه بسیاری از دعاوی و گفته های طرفین در باره هم می تواند درست باشد و مسأله دوم اینکه بنیاد واقعی جنگ و جدال ها هیچ ربطی به این ادعاها و اتهامات ندارد. از موضوع نخست شروع کنیم. هیچ عقل سلیمی در هیچ کجای کره ارض حاضر به قبول این دعوی نیست که گویا دولت سرمایه داری ایران در تدارک تولید سلاح هسته ای نمی باشد. یا اینکه مثلاً کل صدر و ذیل کارهایش در ساختن چند نیروگاه و دستیابی به ذخائر انرژی لازم خلاصه می شود. هر کارگر آگاه یا هر انسانی که کمترین شناخت از جمهوری اسلامی داشته باشد، بسیار خوب می داند که سکانداران سفینه حیات این رژیم نه فقط از تولید سلاح هسته ای دریغ ندارند، که در به کارگیری آن علیه بشریت نیز هیچ تردیدی به خود راه نمی دهند. چه کسی قادر است از درون کارنامه سی ساله این رژیم اجتناب از پیگیری چنین طرح یا هدفی را استخراج کند. رژیمی که بنیاد هستی خود را بر حمام خون بدون هیچ مرز و محدوده انسان ها با هدف حفظ حاکمیت نظام بردگی مزدی قرار داده است چرا با همه توان در تکاپوی تولید بمب هسته ای نباشد؟! بر اساس آنچه کارشناسان یا حتی خود دولتمردان جمهوری اسلامی می گویند، همه ساز و کارها و کارافزارهای اجرای این طرح در دست رژیم ایران قرار دارد، لحظه لحظه حیات این دولت نیز دستیازی به هر سبعیتی از جمله تولید و کاربرد تسلیحات هسته ای را تأیید می کند. به این ترتیب تا جائی که به حدس و گمان ها و پیش بینی ها در مورد برنامه اتمی ایران مربوط می شود بسیاری از جار و جنجال ها، اتهامات و دعاوی دولت های غربی می تواند کم و بیش واقعیت داشته باشد. هراس و وحشت آن ها و به طور مثال خطر تغدیه اتمی گروه های تروریستی توسط سران قدرت سیاسی سرمایه در ایران هم ممکن است بجا تلقی گردد. حال به سویه دیگر ماجرا نظر اندازیم. در این سوی اولین سؤالی که پیش پای هر انسان جستجوگری قرار می گیرد این است که چرا دولت های غربی بسیاری از قدرت های حی و حاضر اتمی و بسیار موحش تر و مخاطره آمیز تر از دولت ایران را فرشتگان صلح می دانند و در این میان تمامی رسالت جنگ زدائی!!، تسلیحات ستیزی!! و اتم گریزی!! خود را بر روی خطر این رژیم متمرکز ساخته اند. چرا از بزرگترین قدرت اتمی بالفعل منطقه یعنی اسرائیل که بیش از ۶۰ سال است کل خاورمیانه را تهدید به نابودی می کند با همه توان دفاع می کنند، چرا پاکستان، این قدرت اتمی دیگر منطقه را که بند بند ساختار اجتماعی و دولت و همه چیزش میدان شبیخون هارترین و نیرومندترین ارتش های تروریستی دنیاست مورد حمایت همه جانبه قرار می دهند، چرا در مقابل سال ها فعالیت های هسته ای بی مهار هند سکوت مطلق اختیار کرده اند، بعلاوه مگر نه این است که خود آنها صاحبان عظیم ترین زرادخانه های اتمی جهان هستند، مگر نه این است که در گذشته عملاً منطقه ای از جهان را توسط همین سلاح به آتش کشیده اند و نابود ساخته اند. اساساً فلسفه تولید این همه کلاهک ها و بمب ها چیست؟ اگر قرار است استفاده نکنند چرا ساخته اند و اگر استفاده از آن در دستور است چرا در باره دیگران این همه هیاهو راه می اندازند. چرا در رابطه با خود و هیچ کدام از موارد بالا هیچ مشکل تسلیحات هسته ای یا خطر تهاجمات اتمی ندارند اما در مورد ایران راه اندازی جنگ هسته ای حتمی و قریب الوقوع است!!
هیچ ذکاوت چندانی لازم نیست تا انسان ها دریابند که آنچه زیر نام معضل هسته ای، پهندشت جدال روز دولت ها را اشغال کرده است، خواه از سوی ایران و خواه دولت های دیگر، در اساس خود، مشکل هسته ای نیست. یا به بیان دیگر چنین مشکلی اگر وجود دارد یا به هر میزانی که وجود دارد، رویه تبعی موضوع است و اساس معضل را باید در جای دیگری کاوش کرد. قصد ما نیز اشاره ای کوتاه به چیزی است که بنمایه واقعی دعواها را تشکیل می دهد. کل کشمکش از آغاز تا امروز، از زمان استقرار دولت اسلامی تا حال، گوشه کاملاً تعیین کننده ای از کشمکش روز درون طبقه سرمایه دار جهانی است. کشمکش و جنگی که بنیاد آن بر چگونگی توزیع اضافه ارزش ها، تقسیم مالکیت سرمایه ها و تعیین سهم قطب ها و دولت های مختلف سرمایه داری، در ساختار قدرت نظام بردگی مزدی قرار دارد. در سال های قبل از وقوع قیام بهمن ۵۷ رژیم شاه در وسیع ترین سطح، دست به کار تدارک طرح ها و برنامه ریزی ها برای احراز نقش مسلط در منطقه خاورمیانه بود. سرمایه اجتماعی ایران و رژیم سلطنتی نماینده آن به ظرفیت موجود و شرائط مساعد کشور برای دستیابی به این مکان رجوع می نمود و بر وجود آمادگی لازم برای نیل به این هدف اتکاء می کرد. رژیم شاه این سیاست و تحقق این هدف را در چهارچوب ادغام هر چه عمیق تر سرمایه اجتماعی ایران و ساختار قدرت خود در قطب غربی سرمایه جهانی و مقدم بر همه سرمایه داری امریکا دنبال می نمود. جمهوری اسلامی از همان لحظه نخست پیدایش، به گونه ای بسیار حادتر و هارتر در جستجوی حصول همان اهداف و پیمودن راه های تحقق آن ها بود، این رژیم اما با زلزله انقلاب، از اعماق رسوبات کهنه تاریخ به فضا پرتاب شده بود، از دل شرائطی بیرون می آمد که هیاهوی جدال با امریکا و جنجال های توخالی « امپریالیسم ستیزی» خلقی، نیاز حتمی داغ ساختن تنور عوامفریبی ها و ترفندهایش علیه انقلاب کارگران و فرودستان را تشکیل می داد. دولت جدید سرمایه سوای این ها برای تعیین حصه سرمایه داری ایران در مالکیت سرمایه ها و سودها و برای تعیین مکان خود در ساختار قدرت سرمایه جهانی به رؤیاها و افق هائی بسیار پهناورتر از رژیم شاه چشم می دوخت. شرائط روز، شرائط رونق بازار امپریالیسم ستیزی باژگونه بخش هائی از بورژوازی دنیا، در قالب های راست یا «چپ» بود. شرائطی که قطب بندی روز جهان سرمایه داری هم به تاخت و تاز هر چه بیشتر این رویکردها و جنبش ها، مستقل از پوشش راست یا «چپ» آن ها کمک شایان می کرد. جمهوری اسلامی بر فراز این وضعیت، بنیاد کار خود را بر این قرار داد که اولاً با داغ نگه داشتن تنور غرب ستیزی، بر روی سیلاب عظیم ناآگاهی ها و توهمات ضد امپریالیسم خلقی توده های عاصی کشورهای منطقه و دنیا سوار شود، ثانیاً از قطب بندی های موجود حداکثر بهره برداری را برای تحکیم ساختار قدرت خود بنماید، ثالثاً هر جنب و جوش مخالف خود و مقدم بر همه صدای اعتراض کارگران را با تمامی قدرت در هم کوبد. چهارم اینکه با استمداد از این راهکارها و سلاح ها، خود را به عنوان قدرت برتر خاورمیانه به امریکا و دولت های متحدش تحمیل نماید. پنجم و بالاخره آنکه بر ورای دستاورد همه این شعبده بازی ها، سیاست ها و نقشه ها به اهداف اصلی خود پیرامون باج خواهی از رقیبان و موقعیت ممتازتر و پرسودتر سرمایه داری ایران دست یابد. جمهوری اسلامی در طول ۳۰ سال حاکمیت سیاه خود برای رسیدن به این هدف تلاش کرده است و در این راستا، شکست ها و موفقیت هائی را پشت سر نهاده است.
آنچه دولت اسلامی در طول این سال ها انجام داده است به هیچ وجه کاهش ارتباط با سرمایه داری امریکا یا اروپا یا هیچ کشور دیگری را دنبال نمی کرده است. این تلاش ها و جدال ها مطلقاً در راستای کاستن از منافع هیچ قطب سرمایه جهانی در ایران نیز نبوده است. جلب سرمایه های امریکائی و اروپائی و ژاپنی و روسی و چینی و هر کجای دیگر برای انباشت هر چه پرسودتر در بازار داخلی کشور همواره و در تمامی آنات در صدر برنامه های دولت های مختلف اسلامی سرمایه قرار داشته است. برای این کار تمامی دولتمردان جمهوری اسلامی از اصولگرا تا اصلاح طلب از دادن هر باج و خراج و امتیازی نیز دریغ نداشته اند. بحث بر سر کاهش حجم سرمایه ها و سودهای این دولت ها در حوزه انباشت داخلی ایران نبوده است و نیست. تمامی گفتگوها حول سهیم بودن هر چه بیشتر و عظیم تر سرمایه اجتماعی ایران و وزن قدرت دولت سرمایه داری اسلامی در کفه توازن قوا و قدرت سرمایه جهانی دور می زده است. طبقه سرمایه دار امریکا و دولت های قطب غربی سرمایه جهانی این نوع باج خواهی ها، زیادت طلبی ها و شاخ و شانه کشیدن های دولت اسلامی را مطابق میل خود نمی دیده اند و همواره در تدارک مهار آن بوده اند. هیچ کدام این دولت ها هیچ اختلاف دیگری با این رژیم نداشته اند. بر خلاف پاره ای تحلیل های رفرمیستی محور کشمکش ها هیچ گاه اسلام سیاسی و موضوعاتی از این قبیل نبوده است. پیداست که هر دو طرف به اندازه کافی از ساز و کارهای خاص خود در این گذر سود جسته اند، یکی اسلام را سلاح جنگ و عوامفریبی خود ساخته است و دیگری به حبل المتین دموکراسی و « حقوق بشر» آویخته است.
آنچه واقعی است این است که هم اسلام اولی و هم دموکراسی دومی از صدر تا ذیل و در تمامی ذرات هستی خود فقط سرمایه و سود و قدرت سرمایه داری است. کشمکش ها نیز هیچ چیز سوای کشمکش میان بخش های مختلف سرمایه بر سر میزان مالکیت و حجم سود و ابعاد قدرت نیست. این مشاجرات همچنان ادامه دارد. جمهوری اسلامی در طول این مدت برگ های برنده ای را به دست آورده است که به اعتبار داشتن آن ها به باج خواهی ها و زیادت جوئی های خود تداوم می بخشد، در همان حال که شکست های فاحشی را نیز متحمل شده است. شکست هائی که به قدرت های حریف و رقیب مجال می دهد تا خود را حتی الامکان از شر این باج خواهی ها خلاص کنند یا حداقل فشار آن را کمتر سازند. جمهوری اسلامی در عراق موقعیت تعیین کننده ای دارد و بسیاری از احزاب یا نیروهای شریک در ساختار قدرت دولتی عراق عمله و اکره پیشینه دار دولت اسلامی هستند، سران سرمایه در تهران از همپیوندی نهانی بسیار نیرومندی با طالبان و غالب نیروهای افغانی در حال جنگ با امریکا و ناتو برخوردارند. حماس در فلسطین و حزب الله در لبنان همچنان دست در دست دولت سرمایه داری ایران دارند. توان این رژیم در همراه ساختن دولت هائی مانند چاوز و بشار اسد و لولا و دولت روز بلیوی و برخی حکومت های دیگر نیز هیچ کم نیست. دو قطب مهم دنیای سرمایه داری، ممالک چین و روسیه نیز منافع سرشار و گسترده ای در بازار داخلی سرمایه داری ایران دارند و در سنگین ساختن کفه قدرت رژیم ایران نقش های تعیین کننده ای ایفاء می کنند. تحمل این وضعیت و میدان داری رژیم اسلامی به این شکل صلاح حال امریکا و دولت های غربی نیست. تمرکز بر سر مسأله هسته ای از اینجا نشأت می گیرد. تبدیل شدن به یک قدرت هسته ای تا جائی که به جمهوری اسلامی مربوط است دستیابی به سلاحی برای تشدید سهم خواهی هر چه افزون تر در تقسیم اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر بین المللی، حصه بزرگتر در مالکیت سرمایه جهانی و مشارکت عظیم تر در تقسیم قدرت بین المللی سرمایه است. هدف واقعی خط و نشان رفتن های دولت امریکا و متحدان غربی اش نیز مقابله هر چه نیرومندتر با همین روند و تضعیف هر چه بیشترموقعیت باج خواهی ها و زیادت طلبی های جمهوری اسلامی است. مرکز ثقل ماجرا اینجاست و در پرتو توجه به کانون اصلی غائله است که می توان پدیده بحران هسته ای ایران را نیز دقیق تر کندوکاو کرد. کاخ سفید و بورژوازی امریکا در حوزه استیلاجوئی بین المللی خود و در پهنه منافع و مصالح سرمایه اجتماعی این کشور در سطح جهانی، در بسیاری جاها، با معضل باج خواهی ها و زیادت طلبی های دولت سرمایه داری ایران مواجه است. در عراق، در افغانستان، در فلسطین و کل خاورمیانه، در مراودات خود با قطب های بزرگ قدرت سرمایه جهانی مانند چین و روسیه، در امریکای لاتین کم و بیش تبعات این غائله را در پیش روی خود می بیند. دولت امریکا ۲۰ سال است که ۲۶ میلیون توده های کارگر نفرین شده عراق را در شعله های جنگی همه جا گستر خاکستر ساخته است، اما به رغم همه این حمام خون ها و جنگ افروزی ها، باز هم باندهای مختلف مافیای قدرت عراق، در ختم « انتخابات دموکراتیک»! راهی ایران می گردند تا در جوار مرقد معصومه قم، مسیر واقعی ائتلاف را جستجو کنند!!! و مبانی تقسیم ماشین دولتی سرمایه با هم را کشف نمایند!!! وسعت دخالت و اثرگذاری دولت بورژوازی ایران در افغانستان از کشور عراق کمتر نیست، تلاش های چند ساله امریکا برای تحقق اهداف خود در فلسطین از خطر کارشکنی های جمهوری اسلامی بر حذر نمانده است و هم پیمانی کاستروها، لولاها و چاوزها با احمدی نژاد نیز پدیده خوش یمنی برای حاکمان سرمایه در امریکا نیست. اگر قرار است قطب مسلط سرمایه جهانی دنبال بهبود موقعیت خود در همه این حوزه ها و از این طریق در سطح بین المللی باشد، پیداست که باید میزان فشار بر حکام سرمایه در ایران را افزون تر سازد. پروژه هسته ای جمهوری اسلامی نقطه تعیین کننده و بسیار حساسی را در این استراتژی فشار تشکیل می دهد، خاکریزی است که حریف تمرکز قوا در آن را برگ برنده کار خود ساخته است و با تصرف آن می تواند کفه توازن قدرت را تا حدود زیادی به نفع خود تغییر دهد.
حال به آن سوی جدال، به دولت اسلامی سرمایه نظر اندازیم. این دولت سوای آنچه در بالا گفتیم و سوای مکان ویژه پروژه هسته ای در دل استراتژی مقابله جوئی ها و سهم خواهی بین المللی اش، برای التیام دردهای ی کشنده روز خود، بیش از هر زمان دیگری به گسترش کشمکش با امریکا نیاز دارد. جمهوری اسلامی به تشدید این مشاجرات نیازمند است تا به یمن آن چند کار حیاتی را برای بقای استیلای خود انجام دهد. نخست اینکه جنبش اعتراضی رو به اعتلای توده های کارگر را باز هم بیشتر سرکوب کند. در این رابطه باید کمی توضیح داد. رژیم برای اجرای این سناریو به طور معمول خود را محتاج پیش کشیدن یا سرهم بندی مستمسک ندیده است و فی الحال نیز نمی بیند. سرکوب و حمام خون مبارزات طبقه کارگر یا هر جنبش اعتراضی دیگر چیزی نیست که نیازمند توجیه، استدلال و اقامه برهان باشد. رژیم ها دست به قتل عام می زنند، به این دلیل که راه دیگری برای مهار موج اعتراض و عصیان توده های کارگر در پیش روی خود نمی بینند و کارگران زیر فشار گرسنگی، فقر، بی داروئی، بی مسکنی و سایر اشکال سیه روزی به پیکار روی می نهند، در حالی که ارتش و پلیس و همه نیروهای قهر و توحش سرمایه را آماده کشتار خویش می بینند. دومی مقاومت در مقابل تهاجم سرمایه یا تعرض به شیرازه حیات سرمایه داری را شرط حتمی بقای زندگی، رفاه، آزادی و نجات خود از بردگی مزدی می بیند و اولی کاربرد سرکوب و قهر و حمام خون را نیاز جبری استمرار تسلط و حاکمیت خود می یابد، مبانی استدلال و توجیه سرکوب مبارزات کارگران برای هر دولت سرمایه داری به ویژه برای هارترین و درنده ترین آن ها، از نوع دولت اسلامی سرمایه، همیشه به اندازه کافی و تا چشم کار می کند بر روی میزها پهن است. « اقدام علیه امنیت، قانون، نظم، قدرت، ثبات نظام و …» کیفرخواست همه جا باز و همه جا کارساز دولت سرمایه است و در یک کلام، دولتی مانند جمهوری اسلامی هیچگاه خود را نیازمند تشکیل و تکمیل پرونده توجیه برای راه اندازی سیلاب های خون ندیده است و نمی بیند. به همین دلیل کوبیدن بر طبل انرژی هسته ای و تشدید جدال با امریکا یا غرب نیز علی الاصول نباید به عنوان تلاش برای یافتن بهانه های سرکوب به حساب آید. آنچه در این راستا اساسی است نه یافتن دستاویز قهر بلکه مستمسک مهم دیگری است. دولت سرمایه می کوشد تا گسترش چالش با امریکا را سلاحی برای انصراف توده های کارگر از طرح مطالبات خود و عقب نشینی جنبش کارگری از توسعه پیکار حول این مطالبات نماید. حصول این هدف برای حاکمان سرمایه از توفیق در سرکوب قهرآمیز و بربرمنشانه مبارزات کارگران بسیار مهم تر است. آخرین برد دستاوردهای کشتار هیچ چیز نیست، جز این که توده های کارگر از طرح خواست های خود دست بردارند و نسبت به عواقب پیکار خود علیه سرمایه تا سرحد ممکن مأیوس گردند. جمهوری اسلامی در محاسبات خود چنین می پندارد که گرمی بازار جدال با امریکا، تحریم های اقتصادی بیشتر و بیشتر کشورهای غربی علیه ایران، پیش کشیدن خطر حمله نظامی این کشورها و ورود هر چه افزون تر در فضای کشمکش و جنگ، به او امکان می دهد تا فضای رعب و وحشت هر چه متراکم تری را بر جامعه و بر زندگی توده های کارگر مستولی گرداند. بند بعدی محاسبات او این است که در چنین فضای وحشت و دهشت، جنبش کارگری فرایند عروج خود را قیچی می کند، از پیگیری مطالبات روزش باز می ایستد، باز هم از توقعات خود می کاهد و باز هم دامنه انتظاراتش را کاهش می دهد، بیشتر از آنچه تا امروز به قهقرا رفته است، راه قهقرا پیش می گیرد، به سیاق ۳۰ سال گذشته از هراس مرگ عاجل به مردن تدریجی ذلت بار رضایت می دهد، هر چه بیشتر و فاجعه بارتر به خود القاء می کند که فاقد توان جنگیدن است، که حاصل پیکارش هیچ خواهد بود، که متشکل شدن درد او را علاج نخواهد کرد، که اعمال قدرت کارا علیه سرمایه در ظرفیت او نیست.
محاسبات دولت سرمایه در رابطه با نیاز به جار و جنجال با امریکا، تا جائی که به جنبش کارگری مربوط است، حول این محور می چرخد. در این باره پائین تر باز هم بحث می کنیم اما عجالتاً به سایر انتظارات و اهداف رژیم از تعمیق چالش ها بپردازیم. دومین انتظار جناح مسلط قدرت سیاسی سرمایه این است که با تشبث به حدت مشاجرات، غائله اصلاح طلبان حکومتی را در هم کوبد، رژیم را تا سرحد ممکن انسجام بخشد و تشتت موجود درون بورژوازی را تقلیل دهد. تحقق این هدف اما پیچ و خم خاص خود را دارد. تشدید مجادلات با امریکا شاید یکی از مؤثرترین سلاح ها برای کاهش تشتت بلوک قدرت سرمایه و انسجام درون طبقه سرمایه دار باشد. فراموش نکنیم که اصلاح طلبان از دیرباز و در این روزها بسیار بیشتر، پشت سر هم فریاد می زنند که در صورت تعرض قدرت های غربی آماده اتحاد آهنین با جناح مسلط قدرت سیاسی هستند. این موضوع کم یا بیش در مورد سایر بخش های طبقه بورژوازی نیز صدق می کند. باند احمدی نژاد، سپاه پاسداران و بیت رهبری، از تشدید مجادلات خویش با امریکا، بر روی حصول این هدف یعنی زمینگیر کردن اصلاح طلبان و انسجام حاکمیت در زیر چتر هژمونی خود حساب بسیاری باز می کنند، به انتظارات زیادی چشم دوخته اند و در این راستا پاشنه آشیل رقبای اصلاح طلب را خوب نشانه گیری کرده اند.
رژیم از طراحی گسترش چالش با غرب حصول هدف های فوق را به خود نوید می دهد. خواب و خیال های واهی دوران جنگ با دولت عراق را در لاشه پوسیده اش زنده می سازد، چنین می پندارد که یک بار دیگر مائده آسمانی جدیدی بر زمین هبوط خواهد کرد، باز هم جهنم بردگی مزدی برای او نعمت باران خواهد شد و در ژرفنای این نعم و به یمن آن ها جنبش کارگری را بیش از پیش زمینگیر خواهد کرد و هر صدای سهم خواهی رقبای اصلاح طلب یا سایر اپوزیسون های درون و حاشیه قدرت سیاسی را در هم خواهد کوبید. این ها همه رؤیاهای دولت سرمایه است، اما این رؤیاها رویه معکوسی هم دارد. رویه کابوس ها و طوفان ها. شرائط اقتصادی و سیاسی سرمایه داری ایران و موقعیت دولت اسلامی تا آنجا ویران است که هر میزان تشدید مجادلات او با رقبای بین المللی می تواند گامی در فرسایش و تضعیف هر چه بیشتر کل رژیم سیاسی و نظام سرمایه داری ایران باشد. نتیجه نخستِ رونق بازار کشمکش و جنگ افروزی، گسترش دامنه تحریم های اقتصادی ایران از سوی دولت های غربی است. همه عوارض این تحریم ها یک جا و در ابعاد هولناک بر سر و روی ۵۰ میلیون نفوس توده های طبقه کارگر ایران آوار خواهد شد. تحریم ها هزینه تشکیل و پیش ریز بخش ثابت سرمایه ها را در عظیم ترین حوزه سرمایه اجتماعی ایران به گونه ای چشمگیر بالا می برد. سرمایه داران و دولت سرمایه در دل چنین وضعی نه فقط هیچ قطره تقلیل در دریای بی حدود سودهای خود را تحمل نخواهند کرد بلکه فرصت را برای خروش بیشتر امواج این سودها مساعد خواهند یافت. طبقه سرمایه دار و دولت هار اسلامی این طبقه، کل مخارج افزایش سرمایه گذاری ها و کل هزینه سودخواهی های افزون تر را یکجا و با سبعیت هر چه بی مرزتر بر سفره تاراج شده و سراسر خالی طبقه کارگر سرشکن می سازند. محصول مستقیم این فرایند، باز هم گسترش انفجارآسای گرسنگی و فقر و فحشاء و اعتیاد و کارتون خوابی و همه بلیه های دیگر معیشتی و اجتماعی دامنگیر توده های کارگر خواهد بود. بالاتر گفتیم که جمهوری اسلامی بر روی وقوع این رویداد به نفع خویش و با چشمداشت کنترل توحش بار جنبش کارگری حساب باز کرده است اما دستیابی حاکمان سرمایه به این هدف موکول به وجود شرائطی است که سالهاست از دسترس رژیم خارج گردیده است. طبقه کارگر امروز ایران، طبقه کارگر دهه ۶۰ خورشیدی و سال های پس از شکست انقلاب بهمن نیست. این طبقه به لحاظ صف آرائی مستقل طبقاتی در مقابل نظام بردگی مزدی، در فرسوده ترین وضعیت قرار دارد اما در عین حال در سراسر پهندشت جهنم سرمایه داری در زیر فشار موج قهر و کشتار و حمام خون دولت سرمایه به صورت پراکنده، بی سازمان و بی افق در سنگر اعتراض، اعتصاب، تظاهرات خیابانی، ترتیب دادن راهپیمائی ها و نشان دادن آمادگی انفجار و عصیان حضور دارد. کوه توهمات پیشین کارگران فرو ریخته است، سراسر وجود آنان مالامال از خشم است و آنچه جنبش کارگری را به حال تسلیم واداشته است، فقط فقدان صف بندی مستقل و سازمان یافته ضد کار مزدی است. سلاح « امریکا ستیزی»، ناسیونالیسم و ارتجاع دینی بسیار، بسیار زنگ خورده تر و فرسوده تر و چندش بارتر از آن است که هیچ کارگری را دچار توهم و فریب سازد. در چنین وضعی تحقق رؤیاهای جمهوری اسلامی در حوزه بهره گیری از ابزار توسعه چالش با دولت های غربی سرمایه، برای تحمیل سیر قهقرا و عقب نشینی بر جنبش کارگری کار چندان ساده ای نخواهد بود. تحریم های جدید به احتمال، نتایج متضاد به بار آرد. توسعه دامنه کشمکش ها و گسترش ابعاد تحریم ها چه بسا وضعیت بحرانی و فاجعه بار بازتولید سرمایه اجتماعی ایران را بسیار بحرانی تر کند، شیرازه اقتصاد سرمایه داری را بیشتر به ورطه فروپاشی فرو راند، در همین راستا اقیانوس خشم توده های کارگر را طوفانی تر و امواج کوبنده طوفان ها را پرخروش تر بر سر و روی مالکان دوزخ سرمایه فرو ریزد. گسترش ابعاد بحران اقتصادی می تواند تشتت درون ساختار قدرت سرمایه را نیز تعمیق کند و جدال باندهای حاکمیت بر سر چگونگی نجات نظام بردگی مزدی از گرداب را حادتر گرداند.
جناح مسلط قدرت دولتی، در کنار همه ترفندبازی ها که با هدف بهره گیری از جنجال ستیز با دولت های غربی و تبدیل این مشاجرات به سلاحی علیه جنبش کارگری یا ابزاری برای تسویه حساب با رقبای درون طبقاتی خود راه انداخته است، به هیچ وجه از عواقب هولناک تحریم ها نیز غافل نیست. دولت احمدی نژاد در هراس از همین عوارض به شکل های مختلف و از راه های گوناگون کوشیده است و همچنان می کوشد که ضمن گرم نگاه داشتن بازار جنجال ها حتی الامکان فشار تحریم های احتمالی را کاهش دهد. کمپین رژیم برای جلب همراهی دولت هائی مانند اوگاندا، برزیل و سایر اعضای غیردائم «شورای امنیت» حتی به بهای پرداخت بسیاری باج و خراج ها، توسل به دولت های ترکیه و برزیل برای نوعی واسطه گری در زمینه مبادله اورانیوم غنی شده و از همه مسخره تر و ریشخندبارتر، ضیافت وزیر امور خارجه احمدی نژاد در امریکا و نوع این ها، همه و همه ابعاد وحشت رژیم از عواقب تحریم ها و تقلای هیستریک او برای کاهش مخاطرات احتمالی را بر ملا می سازد.
بحث را جمع و جور کنیم. اینکه کدامیک از این حالات محقق گردد، کفه کدام احتمال سنگین تر شود و در مجموع چه روی دهد سؤالی است که پاسخ آن را فقط موقعیت پیکار جنبش کارگری ایران خواهد داد. یک چیز بسیار بدیهی است. آنچه قرار است و می تواند باروت انفجار جنبش واقعی توده های کارگر علیه وضعیت موجود باشد، نه فرایند تشدید مشاجرات درونی ساختار قدرت سیاسی، نه وقوع تحریم های اقتصادی دولت های غربی، نه مجرد تعمیق فقر و گرسنگی و دیکتاتوری و فشارهای گوناگون معیشتی یا سیاسی بر خیل عظیم بردگان مزدی و نه هیچ عامل دیگری از این سنخ است. تمامی این عوامل حتی از این ظرفیت نیز برخوردارند که ضرباتی کاری را بر روند رشد و سازمانیابی ضد سرمایه داری پیکار طبقه کارگر وارد سازند. تحریم های اقتصادی همان گونه که گفتیم، تا ریال آخر آن از محل تاراج نان خالی روزانه کارگران پرداخت خواهد شد و هیچ دیناری از سود صاحبان سرمایه نمی کاهد، جدال میان بخش های مختلف طبقه سرمایه دار و جناح های درون قدرت سیاسی می تواند زمینه ساز دهشتباترین اشکال انحراف و گور و گم شدن مبارزات روز توده های کارگر در منجلاب خواب و خیال ها و دورنمابافی های شوم این و آن باند قدرت سرمایه گردد. هیچ چیز هولناک تر، بدفرجام تر و فاجعه آفرین تر از این نیست که طبقه کارگر جامعه ای سرنوشت زندگی و مبارزه خویش را به دار مشاجرات درونی رژیم سیاسی حاکم یا جدال میان قطب های مختلف قدرت سرمایه حلق آویز کند. هیچ چیز فاجعه بارتر از این نیست که توده های کارگر جامعه ای برای تعیین پیچ و خم مسیر پیکار طبقاتی خود به منحنی جدال سرمایه داران، دولت های سرمایه داری و قطب های قدرت سرمایه بین المللی دل بندند. طبقه کارگر در هر حال، در دل هر شرائطی و در عمق هر موقعیتی به تنها و تنها چیزی که می تواند رجوع کند، تنها و تنها چیزی که می تواند شالوده واقعی تمامی محاسباتش را تشکیل دهد و تعیین کند، قدرت طبقاتی سازمان یافته، آگاه، متحد و شورائی او در مقابل نظام بردگی مزدی است. جواب همه سؤال ها در اینجا انباشته است، توده های کارگر در طوفانی ترین دریاهای حوادث هستی شنا خواهند کرد، اگر که توان پیکار ضد کار مزدی لازم برای این شناگری را سازمان داده باشند، اگر آگاهی، اشراف و شناخت طبقاتی ضد سرمایه داری متناسب با این شنا کردن را پدید آورده باشند. جواب اینکه سیر رویدادهای روز به کجا خواهد انجامید و طبقه کارگر در این گذر، چه نقشی ایفاء خواهد کرد همه و همه در همین جا قرار دارد. این جواب از جنس شعار و فرمولبندی های عقیدتی، اصول مرامی، چکامه های حزبی، رؤیابافی های سکتی یا آسمان و ریسمان بافی های مسلکی نیست. گفتگو از قدرت مبارزه طبقاتی، از جنگ میان دو طبقه اساسی با تمامی مؤلفه ها و شروط و قید و بندهای واقعی زمینی و طبقاتی آن است. به میزانی که طبقه کارگر ایران متحدتر و متشکل تر شود، به میزانی که توده های این طبقه ضد سرمایه داری تر، ضد کار مزدی تر و با دورنمای شفاف تر لغو کار مزدی متحد و متشکل شوند، به میزانی که سازمانیابی و تشکل آن ها شورائی تر و سرمایه ستیزتر باشد، به میزانی که شورائی و ضد کار مزدی متشکل شدن آنان سراسری تر گردد، به میزانی که طبقه کارگر ایران از سنگر ضد سرمایه داری خود با همزنجیران بین المللی اش رابطه همرزمی تنگاتنگ تری برقرار کند، به میزانی که در همه این کارها موفق تر گام بردارد، به همان میزان هم کل محاسبات بورژوازی ایران و جهان را بیشتر و بیشتر بمباران خواهد کرد و به همان میزان مهر قدرت خود را بیشتر و بیشتر بر روند اوضاع خواهد کوبید. اینکه در دل شرائط حاضر چه باید کرد؟ پرسشی است که پاسخ آن بسیار شفاف و بدون ابهام است. باید برای تمرکز قوای هر چه سازمان یافته تر، آگاه تر، شورائی تر، ضد سرمایه داری تر و سراسری تر توده های کارگر علیه کل سرمایه و علیه موجودیت نظام سرمایه داری تلاش نمود. این حلقه است که باید آن را با تمامی قدرت در دست گرفت و کوبید. صحبت را به پایان بریم. ماجرای هسته ای ایران کشمکشی در درون سرمایه جهانی است. این کشمکش نه فقط هیچ ارتباطی به طبقه کارگر ندارد که در کل و از سوی هر دو قطب جدال صرفاً جنگی جنایتکارانه علیه هست و نیست توده های فروشنده نیروی کار است. این کشمکش بدون هیچ اگر و اما جنگ کثیف مردارخواران برای بردن سهم افزون تر از لاشه تیرباران شده و سلاخی شده ما توده های کارگر است. هر میزان موفقیت برای هر کدام از دو سوی جدال شکستی بسیار موحش و سهمگین برای جنبش ماست. هر گام دولت امریکا و کشورهای غربی یا کلاً قطب های قدرت سرمایه جهانی در این گذر گامی در راستای تحمیل بدترین فاجعه ها بر هستی معیشتی و اجتماعی ماست، هر میزان چالش طلبی و هماوردجوئی جمهوری اسلامی با هر دولت و هر قطب قدرت، صرفاً چاه ویلی است که برای دفن هست و نیست توده های طبقه ما حفاری می گردد. کل تحریم ها در تمامی وسعت و برد تأثیرش بر روی زندگی آش و لاش ما سرشکن خواهد شد و سرمایه داران و دولت آن ها ریال به ریال هزینه هایش را از نان خالی و زندگی تاراج رفته کودکان ما برداشت خواهند کرد. هر رویداد نظامی از هر دو سوی آشیان ویران ما را ویران تر خواهد ساخت. بار همه چیز، بار تمامی خط و نشان رفتن ها، عربده جوئی ها و هماوردطلبی ها از هر دو سوی بر سر ما آوار می گردد. هر تلاش دولت اسلامی سرمایه در این راستا بمبی است که در شیرازه حیات توده های طبقه ما منفجر می شود.
در قبال این مجادلات و روند تشدید آن ها حرف ما شفاف است. جنگ آن ها از هر سنخ جنگ همه آن ها علیه ماست. جنگ ما جنگی علیه همه آن ها، علیه کل سرمایه و علیه اساس موجودیت سرمایه داری است. ما فقط مخالف جنگ افروزی آن ها نیستیم، با صلح و آشتی آن ها با هم، نیز مخالفت داریم. در ضدیت مطلق و جامع الاطراف با اساس هستی آن ها، با کل وجود نظام بردگی مزدی قرار داریم، دشمن بی هیچ چون و چرای هر نوع همسوئی با هر کدام از طرفین جدال می باشیم و هر نوع این همسوئی ها را جنایتی سترگ و سهمگین علیه بشریت می دانیم. ما علیه تحریم، علیه جنگ، علیه صلح، علیه هر نفس کشیدن سرمایه ایم. وظیفه عاجل و مبرم آحاد طبقه ماست که برای سازمانیابی سراسری، شورائی و ضد سرمایه داری خود تلاش کنیم. حول منشور مطالبات پایه ای ضد کار مزدی متحد شویم، در مقابل کل سرمایه صف مستقل طبقاتی ضد سرمایه داری خود را تشکیل دهیم. با توسل به قدرت متحد ضد کار مزدی، سطوح هر چه بیشتر مطالبات توده های طبقه مان را بر سرمایه تحمیل نمائیم. در همین راستا جنبش خویش را نیرومندتر و آگاه تر و افق دارتر سازیم تا سرانجام نظام بردگی مزدی را مقهور قدرت خود کنیم و سایه شوم وجودش را از سر بشریت کوتاه سازیم.
ناصر پایدار
آوریل ۲۰۱۰