منوچهر: ملوان انزلی

بوی ماهی و دریایِ مه گرفته

هیاهویِ

شنبه بازار انزلی

شمیم آلاله های تالاب

میرسد

از راه دور …

آرامش پیش از توفان

دریا و سهمگینی امواج

در تلاطم و قیقاج

هنگامه پیکاری

طبقاتی …

میر شمس

در

اوین

دانسته

کشتی گهواره وار

و پاندولی

با دکل و بادبانش

به پهلوی راست

در گرداب

به گِل نشسته

ناخدایان پوشالی کارگرنما

با قایقهای کاغذی

 بیش از ظرفیت

دست بسته

سپرانداخته …

آلاله

آی آلاله

دلی پر خون دارم

من از رسم زمانه …

جسورانه

پوشید میرشمس

لباس سرخ ملوانیش

بر صندلی

متهمان نشسته !

جان کلامش

زبان سرخش

در دفاعی شورانگیز

جانانه و کارگری

باز جویش را

فرهاد

این غریبه را

همسفره ی یهودایش را

بیدادگاه سرمایه را

به تحقیر و محاکمه و افشا

کشانده و …

میر شمس

ساعتش

یادگار پدر کارگرش

ستاند از باز جویش

جگرش سوخت

هم از گلوله های دشمن

هم از خیانت همسفره اش

تقدیم به میر شمس

رادمرد سیاه درویشانی

یادش گرامی باد

میدان مالای غازیان – منوچهر – خرداد ۹۴

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.