«کارگران جهان و کمپین «دفاع از آزادی بیان

روزها، بلکه هفته ها از حادثه تهاجم نفرت بار مافیای وحشت و ترور اسلامی به دفتر مجله « شارلی هبدو» و کشتار سبعانه  ۱۰ ژورنالیست می گذرد. از لحظه وقوع فاجعه تا امروز حوادث بسیار زیادی اتفاق افتاده است. در همان روز و روزهای بعد موج عظیم آدمها در همه شهرهای مختلف اروپا و جهان و بیشتر از همه جا پاریس با شعار اعتراض علیه این توحش به خیابان ریختند. ماجرا، اما در مجرد اعتراض به کشتار و توحش عاملان قتل ها خلاصه نمی گردید، جمعیت حاضر در خیابان ها از نتانیاهو و داوداوغلو و اولاند و کامرون و مرکل و تمامی دولتمردان دیگر بورژوازی، تا کانون های نویسندگان و انجمن های قلم و مجامع کثیر « پاسدار حقوق بشر» در سراسر دنیا تا دهها و شاید صدها میلیون کارگر جهان همه با هم فریاد دفاع از « آزادی بیان» سر دادند!! دیوارها که از منظر بورژوازی و دولت هایش هیچ گاه وجود خارجی نداشتند!! در آن روز، شاید به « میمنت»!! و « شگون»!! قتل عام بربرمنشانه ژورنالیست های شارلی هبدو، بیشتر از همیشه ناپدید شدند، باد هوا گردیدند و از خاطرها رفتند، دیوار میان طبقات، میان استثمارگر و فرسودگان زیر تازیانه های دهشتزای استثمار، میان حاکمان سرمایه و له شدگان زیر چرخ قدرت بی مهار سرمایه، میان آمران قتل عام هر نفس کشیدن آزاد انسان ها و توده چند میلیاردی محروم از این نفس کشیدن ها، میان آنان که سراسر دنیا را جهنم مشتعل بی حقوقی و ستمکشی  و سبعیت و جنگ و فقر و گرسنگی و حمام خون نموده اند و چندین میلیارد برده مزدی سیه روزی که در شعله های سرکش این دوزخ می سوزند، همه این دیوارها فرو ریختند. همگی همصدا، همسنگر، هم پیمان در یک صف در پشت سر دژخیم ترین، درنده ترین، جنایتکارترین، بشرستیزترین، جنگ افروزترین و حمام خون سالارترین هیولاهای تاریخ زندگی بشر، فریاد دفاع از « آزادی بیان» سر دادند!! در واقعه سیاه حمله به دفتر شارلی هبدو صدای ۱۰ انسان خاموش شد، اما در آنچه بعدها زیر نام کمپین اعتراض علیه این جنایت و « دفاع از حق آزادی بیان»!! در پاریس و فرانسه و کل اروپا و سراسر دنیا روی داد، طنین مرگ هر چه آزادی و حقوق واقعی انسانی است به گوش رسید. جهان سرمایه داری جهان بنا شده بر رابطه خرید و فروش نیروی کار است، رابطه ای که کارگاه قلب، جعل و وارونه سازی کل واقعیت های زندگی انسانهاست. رابطه ای که اکثریت غالب سکنه کره زمین را از کار خود منفصل می کند و این انفصال را با ترفند سبعانه کتمان و انکار می نماید، این جمعیت عظیم چندین میلیاردی را از محصول کار خود جدا می سازد و این جدائی را با فریبکاری بربرمنشانه از دسترس شعور آن ها دور می دارد. بشریت کارگر و تولید کننده را از هر نوع دخالت آزاد در کار و محصول کار و سرنوشت زندگی خود ساقط می گرداند و این سقوط را با نیرنگ توحش آمیز از انظار مخفی می کند. رابطه ای که کارگاه تبدیل کار مجسد کارگران دنیا به سرمایه است و این کار مجسد سرقت شده را خدای واحد ارض و عرش و حاکم علی الاطلاق بی عنان سرنوشت بشر می سازد. سرمایه داری بر چنین رابطه پلشت نفرت باری استوار است و حقوق و مدنیت و نظم و دولت و همه چیز این سیستم، از جمله آزادی بیان و مطبوعات و تشکیلات و تحزب و تمامی آنچه همگن موجودیت این کهنه نظام است همگی در خدمت این وارونه پردازی ها، مسخ سازی ها، جعل بافی ها و شستشوی مغزی آدمهاست. در اینجا حتماً صدای عده زیادی بلند خواهد شد که چنین نیست، این کفر است و انکار کل دستاورد جنبش های اجتماعی آزادیخواهانه دنیاست!! به این مسأله پائین تر ولو در یک سطر اشاره خواهد شد، اما صریح بگوئیم، هیچ چیز مسخره تر از این نیست که مضحکه موسوم به «آزادی بیان» در « دموکراسی» های موجود جهان حتی در عالی ترین مدار بلوغ آن را آزادی بیان انسان نام گذاریم. آزادی بیان برای کدام انسان؟ انسانی که مجبور است نیروی کار خود را بفروشد، اگر نتواند بفروشد باید از گرسنگی و بیماری و فقر بمیرد. برای فروشش محتاج خریدار است، خریداری که سرمایه و سرمایه دار است، خریداری که می خرد تا وحشیانه استثمار کند و دهها برابر آنچه فروشنده نیروی کار دریافت کرده است سود و سرمایه اندوزد و اگر چنین نباشد نمی خرد و دارنده کالای نیروی کار را راهی جهنم گرسنگی و مرگ می سازد. سخن از آزادی بیان برای این انسان کارگر، بمباران جنایتکارانه واقعیت آزادی یا حق بیان آزاد ۵ میلیارد برده مزدی دوزخ نشین دنیا نیست؟

آزادی بیان برای چه کسی؟ برای انسانی که با قدرت قهر سرمایه از کار خود جداست و به حکم سرمایه و زیر فشار قهر سرمایه مجبور است این جدائی را عین برخورداری، تسلط و بهره مندی کامل پندارد و به ذهن خویش پمپاز کند!! انسانی که از هر میزان دخالت در آنچه خود تولید می کند و انجام می دهد محروم است و هر شکل اعتراض واقعی همگانی طبقاتی او علیه این محرومیت بر اساس قوانین پایه ای پرآوازه ترین دموکراسی ها، اقدام علیه امنیت و آزادی و حق و همه چیز تلقی می شود و برای سرکوبش جنگ جهانی راه می افتد؟ آزادی بیان برای کی؟ برای ۵ میلیارد بزرگ و کوچک و زن و مرد و نفوس کارگری دنیا که حکم مرگ و زندگی آنها هر لحظه و همه جا در دست سرمایه است. هر روز هزاران تن از آنها آواره و در جستجوی کفی نان یا سقفی برای خوابیدن در عمق آبهای اقیانوس هند و دریای مدیترانه و جاهای دیگر طعمه ماهیان دریا می گردند؟ برای میلیون ها کارگر بنگالی که با دستمزد ماهانه ۵۰ دلار و روزانه کار ۱۲ ساعته از بام تا شام با مرگ می جنگند و اقیانوس عظیم سرمایه ها و سودهای ماکس اسپنسر، تسکو، جی سی، هنس و موریس، کرفور، کیک و والمارت و پنی پری مارک را دچار طغیان می سازند؟ برای کارگران نیجریه و دخترانشان که هزار، هزار صید قتل عام یا وسیله شهوترانی فاشیست های جنایتکار بوکوحرام می گردند، برای ۷ میلیون کارگر کرد و عرب نفرین شده سوری که تمامی درندگی ها و بربریت های نظام سرمایه داری یکجا بر سرشان آوار است!! آزادی بیان برای اینها؟ آیا القاء آنچه در جهان حاضر، در بهترین حالت زیر این نام به عنوان حق آزادی بیان انسان!! جنجال می شود، شنیع ترین و شریرانه ترین تحریف کشتارگون واقعیت ازادی بیان توده های کارگر دنیا نیست؟ مسلماً هست و درست به همین دلیل آنچه در این مدت زیر نام دفاع از آزادی بیان راه افتاد، نه دفاع که باژگونه سازی و سلاخی و ترور واقعی حق بیان ازاد کارگران دنیا به نفع نظام بشرستیز سرمایه داری بود. خیلی ها همه اشکال را فقط در این دیدند که معترضان علیه کشتار ژورنالیست ها یا مدعی دفاع از آزادی بیان پشت سر مشتی دولتمرد و قداره بند حاکم به صف شده اند، حادثه ای که بدون شک کریه است و ما نیز در شروع صحبت به آن اشاره کردیم اما گفتن این حد و سکوت در مقابل فاجعه عظیم تر یعنی مسخ، تحریف و وارونه سازی آنچه آزادی بیان واقعی است خود نوعی توهم پراکنی دهشتبار است. به محض اینکه از بیان و آزادی آن صحبت می کنیم با این سؤال مواجهیم که بیان کننده کیست، آدرس هستی اجتماعی او کجاست؟ به کدام طبقه اجتماعی تعلق دارد، او و طبقه اش مترصد بیان چه چیز هستند، پیرامون جامعه و جهان و نظام اجتماعی مسلط و رابطه میان انسان ها و آنچه جریان دارد چه چیز برای گفتن دارند، نقدشان بر همه اینها چیست. بیان این نقد را چگونه می بینند و پویه تحقق این نقد را بر چه بستری می کاوند و چگونه دنبال می کنند؟ تکلیف پرولتاریای آگاه با همه این مسائل روشن است. سرمایه او را از هستی آزاد انسانی خود ساقط کرده است. نفس کشیدنش را به بند آورده است، هر گونه حقوق انسانی وی را تباه ساخته است. دنیای گرسنگی و فقر و ستمکشی و خفقان و آوارگی و نابرابری و جنگ زدگی و تخریب محیط زیست و همه سیه روزی های دیگر را بر سرش آوار کرده است. او می خواهد نقد ریشه ای طبقاتی خود بر این نظام را بیان کند، بیانش را جنبش سازد، با جنبش خویش این کهنه مناسبات ضدانسانی را راهی گورستان تاریخ کند. پرولتاریا زیر سقف قدرت این نظام بیانش و تبلور مادی و اجتماعی و جنبشی بیانش این می باشد و به محض اینکه چنین کند تمامی زرادخانه های اتمی دنیا هر نفس کشیدنش را نشانه می روند، بودجه چندین تریلیونی نظامی و تسلیحاتی و پلیسی دنیای روز هم برای درهم کوبیدن همین صدا و همین جنبش و اعتراض است و حال سؤال این است که سخن از وجود آزادی بیان یا هر نوع آزادی و حقوق انسانی دیگر در این نظام، در هر کجای این جهان، بزرگترین و بی شرمانه ترین دروغ تاریخ نیست؟ قطعاً هست. آنچه زیر این عناوین به ذهن ها القاء می گردد، نماد محض آزادی کشی، محرومیت، نابرابری، ستم و سقوط از هر میزان آزادی و حقوق انسانی در کلیه قلمروهای حیات اجتماعی است. پرولتاریا در اینجا برای هر میزان این آزادی ها و حقوق اجتماعی باید با همه قوا بجنگد و این جنگ را حتماً، حتماً و باز هم حتماً علیه موجودیت سرمایه داری سازمان دهد و به پیش برد. یک نکته مهم در همین جا آنست که حاصل این جنگ در هر قلمرو و زمینه ای به هر میزان هم که باشد، مادام که سرمایه داری باقی است، مهر قدرت و حاکمیت و سرشت و نظم و مصلحت و راز بقای بردگی مزدی را بر چهره خود دارد، اعتبار این دستاورد برای طبقه کارگر فقط در یک چیز است، اینکه بدون هیچ اگر و اما، یکراست به صورت سلاحی کارا باز هم برای تعرض هر چه کوبنده تر علیه هستی سرمایه به کار گرفته شود. معنای صریح و درست این سخن آنست که پرولتاریای آگاه در زیر سقف حاکمیت و موجودیت سرمایه داری هیچ گاه، تحت هیچ شرائطی و در هیچ فاز از مبارزه طبقاتی، حتی در ستیغ این پیکار باز هم چیزی به نام «آزادی بیان» مشاهده نمی کند. آنچه در بهترین و پیروزمندانه ترین حالت پیش چشم وی قرار می گیرد، سلاحی است که به چنگ آورده است تا شاید نیرومندتر، آگاه تر، سازمان یافته تر و قاطع تر راه امحاء کار مزدی را طی کند و جنگ برای حصول این هدف را شعله ورتر و طوفانی تر سازد. آزادی بیان برای کارگر آگاه با بودن نظام بردگی مزدی پدیده های غیرقابل اجماعند. دلیل این امر را بالاتر گفتیم. در یک کلام آنچه در این چندین هفته زیر نام دفاع از آزادی بیان جنجال شد صرفاً پاسداشت کارکرد سرشتی ارتجاع هار بورژوازی در تحریف و قلب و باژگون سازی هر چه ژرف تر حق واقعی بیان آزاد برای ۵ میلیارد برده مزدی دنیا بود.

معضل تظاهرات میلیونی بعد از حادثه کشتار ژورنالیست های شارلی هبدو در همسوئی با بورژوازی برای مسخ و القاء باژگونه آزادی بیان خلاصه نگردید. همه چیز در این صف آرائی دستخوش تحریف و قلب ماهیت شد. همه از خطر تروریسم، القاعده، داعش، بوکوحرم، الشباب و شمار کثیر اختاپوس های مشابه گفتند. اما هیچ صدائی از میان جمعیت بلند نشد که این سلسله طویل اختاپوس ها از کجا می آیند؟ از دامن پلید کدام مام می زایند؟ دست کدام قابله دژخیم آنها را متولد می گرداند و کدامین لجنزار است که همه شرائط لازم برای پرورش و ساخت و سازشان را فراهم می سازد. انگشت هیچ مدافع سخت کوش «آزادی بیان» به سوی گندزار توحش سرمایه داری نشانه نرفت. همه از محکومیت ترور و تروریسم اسلامی گفتند، اما گفتگوی زاد و ولد سالیان دراز فاشیسم سرکش دینی و غیردینی بورژوازی از عمق هستی سرمایه و قعر بحران جاری غیرقابل مهار سرمایه داری جائی برای خود نیافت و تکانی به خود نداد. در بهترین حالت به نقش این دولت و آن دولت در تغذیه مالی و تسلیحاتی این یا آن گروه وحشت و ترور اشاره شد، اشاره ای که بدون نهادن انگشت بر ریشه، به رغم ظاهر زیبایش، حفاری گمراهه در پیش پای ۵ میلیارد کارگر این دنیاست. فاز کنونی تاریخ سرمایه داری فاز سرکشی انفجارآمیز فاشیسم درنده بورژوازی در سراسر گیتی است. تولید افراطی اجباری سرمایه، طی سده های متمادی، به ویژه از شروع قرن بیستم تا حال تمامی مجاری تنفسی این نظام را به اندازه کافی عفونی و دچار اختلال کرده است. متوسط ترکیب آلی سرمایه جهانی به اوج رفته است. فشار استثمار کارگران دنیا و نرخ اضافه ارزش ها به کهکشان تاخته است و درست همگن و همپیوند با این پویه، نرخ سودها به رغم کل سبعیت های بورژوازی در کار سرشکن سازی سیل آسای بحران ها بر زندگی شبیخون زده توده های کارگر، باز هم به طور مستمر رو به افت می رود، سرمایه داری بدون عروج جنبش نیرومند شورائی سرمایه ستیز طبقه کارگر از میان نمی رود و راه بقای خود را می جوید، اما حتی در این صورت، در این برهوت تفتیده خالی از چنان جنبش، راه تداوم هر دم و بازدم این نظام گند و خون و دهشت فقط تشدید تعرض به توده های کارگر، جنگ افروزی، پمپاژ انفجاری فاشیسم و مالامال ساختن جهان از تروریسم و توحش و ناامنی مضاعف و راه اندازی حمام خون و هر فاجعه دیگر انسانی است. فاشیسم موحش اسلامی بورژوازی از قعر این شرائط بالیده است. قطبهای قدرت سرمایه، دولت های سرمایه داری و احزاب راست و چپ بورژوازی در طول قرن بیستم یا جنبش کارگری جهانی را محکوم به سقوط در گندزار رفرمیسم مسالمت جو و میلیتانت کردند، یا آن را آماج بربرمنشانه ترین سرکوب ها قرار دادند. کمونیسم طبقه کارگر را یا به ورطه تحجر سرمایه نهاد راندند، یا هدف مستقیم وحشیانه ترین شبیخون ها ساختند. جنبش کارگری زمینگیر شد و متعاقب آن با سرکشی روزافزون تضادهای سرشتی سرمایه موج تهاجمات پی در پی سرمایه علیه هست و نیست معیشتی و رفاهی و امکانات اجتماعی کارگران دنیا رو به طغیان رفت. همه اینها همگن و ارگانیک شرائط ظهور و میدانداری فاشیسم هار اسلامی  را رونق داد. قطب های قدرت و دولت های هار بورژوازی و بخش های مختلف سرمایه جهانی در جنگ خویش بر سر بازتقسیم اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر بین المللی با همه قوا دست به کار زایمان و قابلگی و تسلیح و به عرش قدرت بردن این فاشیسم گردیدند. با توسعه طغیان وار گرسنگی و فقر و فلاکت میلیاردها برده مزدی جهان تمامی امکانات سربازگیری گروهها و دولت های فاشیست دینی از این جمعیت نفرین شده چند میلیاردی را فراهم آوردند. آنها زمین و آسمان سرمایه را فاشیسم زا کردند، جمهوری کثیف درنده اسلامی بورژوازی ایران، طالبان، القاعده، داعش و نبیره ها و نتیجه ها و اخوان لائیک ناسیونالیستی، راسیستی اروپائی آنها  و هر جرثومه دیگر فاشیستی را به جان کارگران دنیا انداختند. آیا تا جائی که به ما کارگران بر می گردد، فاجعه عظیم توهم و جهالت نیست که از محکومیت تروریسم حرف زنیم اما ریشه و بانی و مهد و زادگاه و همه عوامل دست اندرکار عروج فاشیسم و تروریسم و راسیسم را باز نکاویم و راه واقعی جنگ علیه آن را جستجو نکنیم؟

در کمپین ها و حواشی آنها مسائل زیاد دیگری هم مطرح شد. عده ای از «ضرورت احترام به عقاید دیگران» گفتند!! برخی « لزوم محدودیت آزادی بیان و قرار دادن مرزهای این محدودیت بر مرز حقوق سایرین در حفظ معتقدات خود» را پیش کشیدند!! خیلی ها میان صاحبان اعتقادات خرافی مسموم مرزکشی نمودند و به طور مثال باورهای ارتجاعی اسلامی استثمارشوندگان را قابل حرمت، اما در مورد حاکمان مستحق اعتراض دیدند!! عده ای همین مسأله را به گونه آشناتر و معمول تری بیان کردند. اعلام داشتند عقاید دینی مادام که خصوصی است شایسته حرمت است و اگر حکومتی شود باید به حوزه زندگی شخصی باز گردد!! وقتی سخن درست گور و گم می گردد، وقتی طبقه دارای حرف درست شعور و شناخت بازکاوی، طرح و بسط سخن درست خویش به جنگ طبقاتی را زیر آوار توهمات از کف می نهد، وقتی تمامی دنیا میدان گرد و خاک ماشین های قهر قدرت سرمایه یا اعتراض پردازی اپوزیسون های پرافاده و بی مایه بورژوازی می گردد، آنگاه هر خرافه ای، هر رطب و یابسی، هر گمراهه آفرینی و هر پیام جهل، متاع قابل فروش بازارهای پر رونق نظریه پردازی و تئوری سازی می گردد. هیچ عقیده و دین و شریعت و مرامی، آسمانی یا زمینی به هیچ وجه قابل تقدیس و احترام نیست. آنچه مقدس و محترم است حق مسلم بی هیچ چون و چرای هر انسان برای بیان هر چه آزادتر حرف ها و باورهای خویش است. اولی با دومی تفاوت ماهوی و ضدیت مطلق دارد. سخن از هر نوع محدودسازی آزادی بیان نیز حتی اگر این « آزادی» همین کاریکاتور دروغین و رسوای کنونی آ باشد، به طور قطع سخن وحوش بورژوازی است، پرولتاریا در قعر جهنم سرمایه، در همان حال که هیچ سطح عقب نشینی بورژوازی در حوزه کشتار بیان آزاد انسان ها را شایسته اطلاق آزادی بیان نمی بیند اما با تمامی قوای خویش برای مجبور ساختن طبقه سرمایه دار و دولت هایش به عقب نشینی های هر چه بیشتر و دوربردتر در این زمینه پیکار می کند. این حرف که گویا اعتقادات دینی استثمارشوندگان باید مورد احترام قرار گیرد!! هم مستقل از اینکه بر کدام زبان جاری گردد، حتی اگر همه کارگران آن را فریاد زنند!! مسلماً حرف دل ارتجاع هار بورژوازی است. این باور البته پیشینه طولانی دردناکی دارد. سالیان متمادی طیف احزاب کمونیسم خلقی و بورژوائی برای سوار شدن بر موج نارضائی و خشم توده های کارگر گفتگوی احترام به عقاید توده ها و « خلق» را پیش می کشیدند!! دلیل کار آنها روشن بود. آنان استثمارشوندگان و از جمله کل طبقه کارگر را برای سربازگیری می خواستند، دنبال انبار باروت قابل انفجاری بودند که مشتعل شود، رژیم حاکم را ساقط سازد و رژیم جدیدی را بر جای آن بنشاند. در بهترین حالت الگوئی از نظم و برنامه ریزی چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی را با الگوی دیگری جایگزین سازد. در این منظر جنبش آگاه ضد سرمایه داری پرولتاریا نه فقط پدیده قابل اعتنائی نیست که اساساً وجودش مزاحم و مخل استراتژی حصول اهداف است. در همین راستاست که عقاید ارتجاعی دینی و سموم کشنده مذهبی کارگران قابل احترام می شد و مبارزه سنجیده و آگاه برای رفع آن مطرود تلقی می گردید. گفتگوی احترام به عقاید دینی توده های استثمارشونده، آواره و مهاجر نیز اگر نه کلاً اما در سطحی چشمگیر سخن وارثان همان کمونیسم خلقی و بورژوائی است. باورهای خرافی دینی توده های کارگر سلاح دست طبقه سرمایه دار و دولت ها برای بازداشتن آنها از جنگ واقعی طبقاتی ضد سرمایه داری است. طرح این کلام که گویا باید معتقدات مذهبی کارگران را پاس داشت فقط یک معنی دارد. اینکه باید سلاح مسموم قتاله سرمایه علیه جنبش کارگری را صیقلی نمود و هر چه براتر و کاراتر ساخت!! نقد و لایروبی آگاهانه و مسالمت آمیز خرافه های دینی از ساحت فکر کارگران جزء لایتجزای پویه پیکار طبقاتی و ضد کار مزدی این طبقه می باشد.

موج عظیم اعتراضات و کمپین های پس از واقعه جنایتکارانه ترور ژورنالیست های شارلی هبدو، زیر فشار کل کمبودها و کاستی های بالا عملاً به جای آنکه جریان ستیز و اعتراض علیه نظام سرمایه داری و بورژوازی و دولتهایش گردد، به عکس خود تبدیل شد. این برای کارگران قانون مبارزه طبقاتی است. علیه سرمایه نجنگی سرمایه کل پویه کارزارت را به طرفة العینی با تردستی جنایت آمیزی می دزدد و ساز و کار قوام خود می سازد. اکثریت غالب انسان هائی که به خیابان ها ریختند و فریاد اعتراض سر دادند، کارگر بودند اما در هیچ زمینه ای حرف جنبش ضد سرمایه داری طبقه خود را بر زبان نیاوردند. آزادی بیان را با عقل بورژوازی پیش کشیدند، تروریسم را در مدار خواست سرمایه نظر انداختند. ریشه ها را نکاویدند، همه مسائل را باژگونه دیدند و باژگونه دنبال کردند. آنها علی العموم کارگران بودند، اما با این کاستی ها، به ارتجاع هار بورژوازی جهانی فرصت دادند تا پاشنه آشیل های عمیق جنبش آنها را سکوی خیز آتی خود برای راه اندازی موحش ترین موج های جدید تعرض علیه خودشان و علیه ۵ میلیارد توده همزنجیر آنها در سراسر جهان سازد. ما ریشه واقعی تروریسم را با قدرت تمام بر چشم حاکمان دژخیم سرمایه نکوبیدیم، سهل است نتانیاهو، داوداوغلو، کامرون، اولاند، مرکل، نماینده اوباما، سفیر جمهوری اسلامی و کل وحوش درنده سرمایه را جلودار اعتراض ضد تروریستی خود کردیم!! و اکنون بورژوازی است که زیر همین نام و با افراشتن بیرق ستیز علیه تروریسم، تمامی جبهه های جنگ خود علیه ما را بیش از پیش شعله ور خواهد ساخت. ته مانده کار لازم ما را صرف تحکیم قلاع قدرت پلیس و ارتش خواهد کرد، خواب و بیداری ما در تاریک ترین زوایای خانه مسکونی را زیر ذره بین خواهد برد. ارتعاش موج حرفهایمان خوراک آنتن ها خواهد شد. کشتی های بیشتری از خیل عظیم نفرین شدگان فراری سرمایه در دریاها غرق خواهد گردید، راسیسم و فاشیسم سرفرازتر هر کارگر مهاجر تعرض خواهد کرد. تا همین امروز حجم چشمگیری از این کارها انجام گرفته است. در «امن» ترین گوشه استیلای دموکراسی، سازمان اطلاعات و امنیت سوئد تأکید کرده است که « به خاطر امنیت شهروندان» کل شبانه روز در کل سال، همه جا را زیر نظر می گیرد، سران اتحادیه اروپا، اجلاس پشت سر اجلاس تشکیل داده اند تا نوع این کارها را در ابعادی هر چه وسیع تر و بی حدودتر انجام دهند، حمله به کمپ های پناهندگی وسعت بی سابقه یافته است. مقابله با ورود مهاجرین پشتوانه مصوبات چند فوریتی به دست آورده است. آرای احزاب فاشیست اروپا به شدت بالا رفته است. فقط در سوئد از ۱۳% به ۱۶% صعود کرده است. اینها فقط رخساره های ناپیدای پویه شروع کارند. فراموش نکنیم که در مبارزه طبقاتی، اگر آگاه و هشیار قلب سرمایه را هدف نگیری سرمایه اعتراضت را مثل نارنجک منفجر نشده ای به قلب هستی جنبش طبقه ات شلیک خواهد کرد.

            فعالین جنبش لغو کار مزدی 

 ژانویه ۲۰۱۵

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.