/

کار آگاهگرانه یا دامن زدن به توهم؟

شمار زیادی از نویسندگان، هنرمندان و اعضای کانون نویسندگان ایران به دیدار حسن روحانی رئیس جمهور دولت سرمایه داری شتافته اند. روحانی از برنامه هایش برای آزادی بیان!! کاهش سانسور!! اجازه انتشار برخی کتاب ها و رفع محدودیت از فعالیت کانون های صنفی سخن رانده است و حاضران با شور، امید و اعتقاد گوش داده اند!! آنچه روی داده است بسیار وقیح است. جاری شدن الفاظ آزادی، حقوق انسانی، رفع سانسور و مفاهیمی از این دست بر زبان رئیس جمهور رژیمی که کارنامه ۳۵ سال حیات ننگینش سوای هولوکاست سازی، کشتار انسانها، قتل عام هر نوع حق و آزادی و حمام خون کرامت انسانی هیچ چیز دیگر نبوده است بیش از حد انزجارانگیز است. حضور مستعمین در این اجلاس و گوش دادن آنها به عوامفریبی های فردی که مظهر تمامی درندگی و توحش دولت هار اسلامی بورژوازی است نیز به طور قطع بسیار خفت بار، توهین به منزلت انسانی و آکنده از بیشرمی است. این ها برای هر انسانی که وجود خویش را یکجا در گورستان بشرستیزی و انسانیت گریزی دفن نساخته است بدیهی و بی نیاز از توضیح است. موضوع گفتگوی ما این ها نیست. بیان نکته دیگری منظور است. در طول این چند روز و به دنبال برگزاری نشست بالا،عده ای دست به کار تقبیح اقدام نویسندگان و هنرمندان و اعلام برائت از حضور رسوای آن ها در این سناریوی زشت شده اند. در اینکه باید این کار را انجام داد هم جای حرفی نیست اما همه معضل اینجاست که مخالفین، منتتقدین و معترضین، خود به اندازه کافی غریق بحر توهم، وارونه بینی و کژانگاری سرمایه سالارند، درست به همین دلیل  به جای افشاگری، به جای کار آگاهگرانه سرمایه ستیز عملاً طوفان توهم، وارونه بافی  و تحریف راه می اندازند و کارگر احیاناً خواننده حرف های خود را در گرد و خاک این توهمات غرق می کنند. ناقدین علی العموم بخشی و شاید بیشترین سهم  گفته های خود را به ستایش هنر، توصیف قدرت اعجاز و رسالت هنرمند، نویسنده یا شاعر اختصاص داده اند. وانمود کرده اند که گویا هنر، ادب و شعر پدیده های متافیزیکی، بی ربط به جهان مادی، فراطبقاتی و منزه از « مصیبت ابتلاء به ماده» است!! گویا هنرمند به اعتبار هنرش، جدا از هستی اجتماعی خویش و مستقل از بنمایه طبقاتی افکارش موجودی منادی آزادی!! سوخته و شیدای حقوق واقعی انسانی!! ستم ستیز!! و اهل کارزار رهائی بشریت است!! آنها زمین و زمان را از این وارونه بافیها، پر ساخته اند، برج بلند توهم بر پای داشته اند و آنگاه بر « ذروه کاخ اوهام» شروع به صدور حکم نموده اند، اینکه حضور هنرمندان، شاعران و اعضای کانون نویسندگان   پرنسیپ های آزادمنشی و آزادیخواهانه را در هم شکسته است و چنین و چنان شده است!!

آنچه در کلام منتقدین به تمام و کمال غیبت دارد انگشت نهادن بر ریشه رخداد است. ادبیات، شعر، فیلم، نمایشنامه یا هر مقوله هنری، بسان تمامی پدیدارهای اجتماعی و انسانی دیگر مسائلی فرارسته از بطن زندگی مادی افراد و اساساً طبقاتی هستند. نویسنده، شاعر، فیلمساز و نمایشنامه نویس آدمی از یک طبقه اجتماعی است و رمان، نوول، شعر، فیلم یا سایر یافته ها و تافته های هنری وی بیان اندیشوار شرائط زندگی، اعتراض، انتقاد، انتظار، آرمان و دورنماهای منبعث از این شرائط می باشند. این نیز نیازمند گفتن نیست که افکار مسلط هر دوره تاریخی افکار طبقه مسلط اجتماعی عصر است. هنرمند ممکن است ابوابجمعی طبقه استثمارشونده و ستمکش باشد اما آنچه در مغزش جریان می یابد و بر زبانش جاری می گردد و پراتیک اجتماعی او می شود، رونوشت مطابق اصل راهبردها، تحلیل ها، راه حل ها و آرزوهای استثمارکنندگان باشد، در بهترین حالت شاید نقدی از همه لحاظ سازشکارانه، تسلیم طلبانه، تمکین جویانه، توأم با آه و ناله های اصلاح طلبانه برای تعدیل مناسبات بشرستیز حاکم را به نمایش بگذارد. حالت دیگری هم وجود دارد. اینکه هنرمند برخاسته از شرائط کار، استثمار و زندگی توده استثمارشونده، نه با سر عاریتی طبقه حاکم که با شعور بیدار، شناخت ژرف و آگاهی شفاف طبقه خود میدان دار نقد، اعتراض و پیکار طبقاتی گرددد. هیچ آدم عاقلی نمی تواند با هیچ چشم مسلحی مدعی رؤیت هیچ نشانه ای از حضور چنین انسانی (انسان گروه آخر) در وجود حاضران اجلاس سخنرانی حسن روحانی گردد، تکلیف جماعت مستمع کلام او به معنای وسیع خود، نه فقط شمار معین شرکت کنندگان در نشست، بسیار روشن است و از دیرباز روشن بوده است. جمع کثیری از آنها گویندگان، نویسندگان، هنرمداران و ایادی قلم به دست ارتجاعی ترین بخش بورژوازی هستند. افکار، باورها، اخلاق، ارزش های اجتماعی، فرهنگ و سنت های بشرستیزانه باندهای حاکم امروز و دیروز طبقه سرمایه دار را لباس هنر، شعر و ادب تن کرده اند و می کنند. جمعیت وسیعتری تاریخاً نقش اپوزیسون رژیم های شاه و جمهوری اسلامی را بازی نموده اند. خود را مرزداران آزادی بیان و مطبوعات، ضد سانسور، پاسدار حقوق انسانی شهروندان و مدافعان آزادیهای سیاسی جار زده اند. با همین دعاوی و شعارها، برای خود هویت ساخته اند و با افراشتن این بیرق کسب اعتبار کرده اند. ادعاها و الفاظی که در بند بند خود گواه جعل واقعیت ها هستند. جماعت مورد بحث همواره و همه جا القاء نموده اند که گویا آزادی، حقوق، مطبوعات آزاد، برابری،حق انتخاب و مانند این ها مفاهیمی عام و فراطبقاتی می باشند. گویا آنچه آنان آزادی می نامند، برای توده های طبقه کارگر نیز نشانی از آزادی دارد!! یا اینکه حق، برابری، انتخاب آزاد، آسایش و امنیتی که دار و ندار رؤیاهای نزدیک و دور آنها را می سازد، برای بردگان مزدی سرمایه هم نوید خلاصی از جهنم استثمار، فقر، گرسنگی، فحشاء یا دنیای وحشت و دهشت سرمایه داری است!!

همه کسانی که در نشست « روحانی» حضور یافته اند، بعلاوه انبوه همدلان غائب آن ها، آدم های متعلق به یکی از دو طیف اجتماعی بالا هستند. یا نویسندگان و هنرمندان همنوای هارترین دیکتاتوری های سرمایه اند و یا در بهترین حالت اپوزیسون نمایان این دیکتاتوری اما دلباختگان شیدای برخی دستکاری ها در ساختار نظم سیاسی بشرستیز سرمایه داری می باشند. اصلاحات و جرح و تعدیل هائی که متضمن رونق بازار کسب و کار آن ها باشد. بهشت آزادی اینان کماکان دنیای سیاه اجبار توده های کارگر به فروش نیروی کار و پوسیدن در طوق بردگی مزدی است. فردوس برین امنیت آنها، دوزخ گند و خون جدائی تام و تمام کارگران از کار، حاصل کار و ابتدائی ترین میزان دخالت در سرنوشت زندگی خویش است. « انتخاب آزاد» مطلوب و ایدآل آنان اسارت رقت بار و ضد انسانی فروشندگان نیروی کار در ورطه اجبار به قبول این یا آن شکل برنامه ریزی نظم سرمایه و تن دادن به حاکمیت این یا آن بخش ارتجاع هار بورژوازی است. « خلاقیت » های هنری و ادبی این جماعت نیز حتی در دورترین مرزهای « رادیکالیسم» و« تحول طلبی» خود سر سوزنی از برهوت اصلاح طلبی و تعدیل برخی راهکارهای نفرت بار اعمال حاکمیت سرمایه داری فراتر نمی رود و تاریخاً نرفته است. جایگزینی دیکتاتوری هولوکاست سالار سرمایه با دموکراسی سرمایه، با قانون و قرار و حقوق و اخلاق و فرهنگ مدرن سرمایه، با مدنیت استوار بر شالوده جدائی مطلق بیش از ۷۰ درصد ساکنان جامعه و جهان از کار و هر نوع دخالت آزاد در سرنوشت زندگی خود، کل تار و پود خلاقیت های هنری، فکری، فرهنگی، ادبی و صدر و ذیل تمامی محتوای آثار اینان را تشکیل می دهد. خیلی ها در همین سطح نیز نیستند و به لحاظ پای بندی به باورها و سنن ارتجاعی ابزار قهر روز سرمایه، دست کمی از نهادهای دینی و غیردینی سرکوب فکر و شعور و شناخت توده کارگر ندارند. آزادی سیاسی، حقوق انسانی، انتخاب آزاد، امنیت بیان، برابری و آسایش حائز موضوعیت در زندگی توده های کارگر، خلوص طبقاتی و انسانی خود را از جائی آغاز می کند که مرزهای این مفاهیم برای جماعت نویسندگان و هنرمندان اهل سلوک با نظام سرمایه داری به بن بست می رسد. آزادی برای کارگران رهائی کامل از شر اختاپوس بردگی مزدی، رهائی از رابطه خرید و فروش نیروی کار، رهائی از ورطه انفصال از کار، رهائی از  هر نوع قید حتی قید کار است. حق برای توده های کارگر، حق دخالت آزاد، مستقیم، خلاق و کاملا برابر در برنامه ریزی شورائی کار و تولید و زندگی اجتماعی است. مرگ دیکتاتوری برای کارگران مرگ هر نوع اراده ماوراء فکر و ذهن و زندگی انسانهاست. جمعیت نویسنده و هنرمند منتظر خواستار ازادی های سیاسی و حقوق مدنی از نظام سرمایه داری، با آنچه برای ۷۰ درصد ساکنان کارگر جهان آزادی و حقوق واقعی انسانی است از بیخ و بن بیگانه است. این رسم و سنت و طبیعت و شکل روتین کار آنهاست که برای تگدی حق و آزادی کسب و کار خود به روحانی و روحانی ها و ماشین قهر قدرت سرمایه بیاویزند. نقدپردازی های منتقدین به حضور شرکت کنندگان در جلسه سخنرانی حسن روحانی، به جای آنکه ریشه های واقعی این حضور، استقبال و استماع را بشکافد، به جای تشریح تعلقات طبقاتی، سیاسی، فکری و فرهنگی شرکت کنندگان با حاکمان سرمایه و طبقه مسلط اجتماعی، راه انتقاد از حضور جماعت در اجلاس و استماع سخن پیردجال سکاندار سفینه قدرت سرمایه داری را پیش گرفته است. روحانی در سمت رئیس جمهور نظام بردگی مزدی جلسه تشکیل می دهد و سخن می راند تا به نیازهای حفظ حاکمیت سرمایه پاسخ گوید. جمعیت نویسنده و هنرمند وفادار به ماندگاری این نظام نیز با آغوش باز از شنیدن حرفهای او استقبال می کند تا در پیچ و خم این گفتگو، تقسیم کار نوشته و نانوشته موجود میان بخش های مختلف بورژوازی را جامه عمل پوشانند. مشکل توده های کارگر رفتن و نرفتن محمود دولت آبادی به نشست سخنرانی حسن روحانی نیست. معضل وی وجود مناسبات اجتماعی استثمارگرانه و بشرستیزی است که تقسیم کار میان روحانی ها و دولت آبادی ها بخشی از ساز و کار ماندگاری آنست. انتقاد از دومی که چرا به سخنان اولی گوش داده است نه فقط هیچ کار آگاهگرانه ای در راستای ارتقاء شناخت توده های کارگر نیست که کاملاً بالعکس معماری شعور آن ها به نفع بورژوازی است.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

ژانویه ۲۰۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.