بربریت دولت اسلامی سرمایه علیه کارگران زندانی

هر چه تناقضات ذاتی سرمایه داری حادتر و انفجاری تر می گردد، فشار دولت ها، بر کارگران در همه قلمروهای زندگی اجتماعی دژخیمانه تر و وحشیانه تر می شود. این فشار در بخشی از جهان سرمایه، از جمله در ایران که تاریخ سرمایه داری، تاریخ هارترین و خونبارترین تاخت و تازها علیه توده های کارگر است هیچ گاه به هیچ مرزی تمکین نکرده است و امروز بیش از هر زمان دیگری و جنون آمیز از هر دوره دیگر به سوی اوج می رود. دولت بورژوازی می تازد زیرا که قدرت پیکار ضد سرمایه داری توده های کارگر را در برابر خود نمی بیند. جنبش کارگری ایران تاریخاً راه آرایش قوا و کارزار مستقل ضد کار مزدی را پیش نگرفته است و درست به همین دلیل بلوغ لازم و شایان برای کارزار نیرومند علیه سرمایه، حتی مقاومت اثرگذار در مقابل درندگی های بورژوازی را به دست نیاورده است. طبقه کارگر ایران در این مصیبت تنها نیست. کل توده های همزنجیرانش در سراسر جهان اسیر این درد است. تفاوت کارگر ایرانی با کارگر فرانسوی و آلمانی و اسکاندیناویای در داشتن و نداشتن توان حی و حاضر لازم این کارزار یا حتی این میزان بضاعت پایداری نیست. این ها را در شرائط موجود، بدبختانه، هیچ کدام ندارند و روشن است که چرا ندارند. همگی با هم و به اندازه هم راه پیکار ضد کار مزدی را گم نموده اند، همگی همسان و همطراز هم قدرت تاریخساز جنگ طبقاتی خویش را در گورستان توهم به بورژوازی دفن کرده اند. هیچ کدام در سنگر استوار اهداف، افق رهائی و مطالبات واقعی طبقاتی روز خود با سرمایه مصاف نداده و نمی دهند و وقتی که چنین نکرده اند، وقتی که دستکاری نظم سرمایه یا جا به جائی دولت سرمایه داری را تمامی صدر و ذیل مبارزه، جنگ و قهر خود ساخته اند، برای معماری قدرت مستقل ضد سرمایه داری نیز سنگی روی سنگ نگذاشته اند. تا اینجا کل طبقه کارگر جهانی و جنبش کارگری بین المللی در بدبختی همسانی غرقند. تفاوت جای دیگری است. کارگر اروپائی در گذشته های بسیار دور کارهائی کرده است. کمون پاریس بر پای داشته است، انترناسیونال اول ساخته است، مانیفست مرگ سرمایه داری صادر نموده است. شبح کمونیسم را بر سر بورژوازی به تاخت و تاز واداشته است. بیرق جنگ علیه سرمایه افراشته است. طبقه کارگر ایران این کارها را نکرده است. جنبش کارگری ایران مولود آن دوران نیست، متولد دوره زمینگیری کمونیسم لغو کار مزدی و میدان داری غرورآمیز کمونیسم خلقی است. این جنبش از همان روز ولادت به بورژوازی آویخت و قشون اپوزیسونهای درونی این طبقه را کامل کرد. فعالین و رزم آوران جنبش کارگری اروپا زمانی با سر بیدار و شعور ضد کار مزدی پیش تاختند. زمام مبارزات توده های کارگر ایران از همان آغاز در دست فعالینی بود که آویختن به این و آن حزب اردوگاهی یا لنینی را مدال افتخار خویش می کردند. این تفاوت میان این دو بخش جنبش کارگری جهانی، به این شکل و با این محتوا، بسیار زود محو گردید اما به شکل دیگری و با محتوائی عمیقاً دگرگون، باقی ماند. صدرنشینان بعدی جنبش کارگری جوامع غربی، کل گذشته این جنبش و کل سنگر جنگ ضد سرمایه داری آن را، به ثمن بخس، به بورژوازی فروختند و در قبال آن خاکریزی محقر و محکوم به ویرانی اما به هر حال با زیور و آرایش فریبنده برای کارگران و سهم عظیمی برای خود در قدرت و حتی مالکیت سرمایه دست و پا کردند، جنبش کارگری ایران گذشته ای برای فروش نداشت، گذشته اش همه جنگیدن در رکاب اپوزیسونهای راست و چپ بورژوازی و در بهترین حالت کمونیسم خلقی بود. گذشته ای که سنگر پیکار ضد کار مزدی را به رخ بورژوازی نمی کشید و سایه جنگی هراس انگیز را بر سر طبقه سرمایه دار و دولت هایش سنگین نمی نمود. بورژوازی خود را نیازمند پرداخت هیچ بهائی برای خلاصی از خطر این جنبش نمی دید و در موفق بودن قتل عام و سرکوبش تردید به خود راه نمی داد. طنز تلخ تاریخ اینجاست که مشکل فروماندگی این جنبش دامن «رهبران» عامل حلق آویزی آن به بورژوازی را هم رها ننمود. « چاه کن خود نیز در بن چاه است» وقتی که روزگار جنبش کارگری چنان بود، سردمداران رفرمیستش هم متاع چندانی برای فروش و برای خرید سهام در بازار بورس قدرت و مالکیت سرمایه نداشتند. تاریخ جنبش کارگری ایران تاریخی دردناک است و موقعیت روزش محصول مستقیم این تاریخ است. جنبشی که همه عمرش توسط بورژوازی سرکوب شده است و همزمان توسط کمونیسم خلقی، بورژوازی توده ای دستار اردوگاهی و بالاخره فعالین اندرونی سندیکاچی و حزب پرستش از ریل مبارزه طبقاتی خارج و به دار رفرمیسم اتحادیه ای و رژیم ستیزی رادیکال نمایانه این یا آن فرقه آویزان گردیده است. این جنبش زیر فشار این عوامل به چنان ضعفی غلطیده است که یارای هیچ مقاومتی و هیچ اعتراض نیرومندی حتی علیه زندانی شدن فعالینش، هیچ فعالی، نه ضد سرمایه داری و نه سندیکالیست را ندارد.

در چنین شرائطی بورژوازی می تازد و هر چه تناقضات ذاتی سرمایه حادتر می شود، هر چه بحران سرمایه داری کوبنده تر می گردد، هر چه تشتت رویکردهایش وسعت و عمق افرون تر می گیرد، هر چه خطر فروپاشی ماشین قدرتش را بیشتر لمس می کند، باز هم بیشتر می تازد و بیش از پیش توده های کارگر را در شعله های خشم و قهر خود می سوزاند. دولت اسلامی بورژوازی همواره چنین کرده است و امروز بربرمنشانه تر از همیشه در حال انجام این کار است. شمار کارگران زندانی هر روز فزون تر می گردد. فشار قهر و شکنجه و آزار کارگران در زندان مدام سنگین تر می شود، تعداد زیادی کارگر سالهاست در زندانند، اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای هفت تپه، سندیکای کارگران نقاشی و ساختمانی، فعالین سندیکائی عضو « کمیته هماهنگی برای کمک …» و … مدت هاست در سیاهچال ها به سر می برند. رژیم اسلامی سرمایه به زندان و شکنجه و آزار اینان اکتفاء نکرده است، برنامه کشتار درون زندان ها را همواره دستور کار داشته است. قتل ستار سعیدی کارگر وبلاگ نویس، در زیر شکنجه های وحشیانه مزدوران سرمایه فقط نمونه ای از سبعیت سازمانی یافته دولت اسلامی علیه کارگران است. این فشارها در طول هفته ها و ماههای اخیر باز هم بیش از پیش اوج گرفته است. رضا شهابی کارگر عضو هیأت مدیره سندیکای شرکت واحد، اسیر سهمگین ترین و مرگبارترین شرائط درون شکنجه گاههای رژیم ی است. او راه مقابله با این درندگی ها را در قبول مرگ دیده است و دست به اعتصاب غذا زده است. کاری که مسلماً شیوه درست پیکار نیست، اما دولت درنده بورژوازی هیچ راه دیگری برای اعتراض پیش پای او باز نگذاشته است.

در کنار جنایات و سبعیت های روتین جمهوری اسلامی علیه طبقه کارگر کلاً و از جمله کارگران اسیر شکنجه گاهها، کارکرد قطب های قدرت سرمایه جهانی و اتحادیه های کارگری بزرگ و کوچک آلت دست آن ها نیز دیدنی و برای خیلی ها می تواند درس آموز باشد. چند سال پیش، زمانی که این قطب ها در برهوت جدال های درونی خود با حاکمان سرمایه داری ایران بسیار کنجکاو دنبال « لخ والسا» های ایرانی می گشتند، دوجین دوجین « گای رایدار» مقابل چشم فعالین کارگری به صف می کردند تا آنان به جای مبارزه طبقاتی سرگرم نوشتن نامه های « گای رایدار عزیز» شوند، تا به جای گرفتن راه سازمانیابی ضد سرمایه داری، بیشتر و بیشتر سندیکاچی گردند. در آن روز اتحادیه های کارگری و فدراسیون جهانی اتحادیه ها را وادار می کردند تا بسیار عوامفریبانه به زندانی شدن این یا آن سندیکالیست اعتراض کنند. قطب های قدرت سرمایه و به تبع آن ها سازمانهای بین المللی دارای اسم و رسم کارگری بسیار زود بازار این عوامفریبی ها را کم رونق دیدند. آنان دریافتند که راه حل مشکلات با دولت اسلامی سرمایه نه از طریق “لخ والسا سازی” که از راه « گذاشتن همه گزینه ها روی میز» می گذرد. درست به همین دلیل است که دیگر کشته شدن ستار سعیدی و مرگ تدریجی رضا شهابی نیز هیچ سوژه مناسبی برای عوامفریبی های آنان نیست. مأموریت « گای رایدار» ها تمام شد و دیگ حمایت کنفدراسیون های کارگری از جوشش افتاد زیرا که « کشتی بان را سیاستی دیگر پیش آمد» اینها همه برای طبقه کارگر ایران درس است. جنبش کارگری و فعالین این جنبش باید از گذشته دور، گذشته نزدیک، همین چند سال پیش و حال خود، بسیار خوب بیاموزند. اما برای این آموختن باید سر رفرمیسم را از روی تنه خود بردارد. باید که « در دیده مارکس بنشیند» تا رمز و راز زمینگیری فاجعه بار روزش، شرائط کار و زندگی و شدت استثمارش، گرسنگی ها، بدبختی ها، ستمکشی ها، حقارت ها و مذلت هایش، حال و وضع فعالین زندانی امروز و دیروزش، عجز و فروماندگی و فرسودگی خود از حمایت این فعالین اسیر را به درستی و با عمق لازم دریابد. اگر چنین کند خواهد دید که ریشه همه مصیبت ها در یکجاست. آنجا که راه سازمانیابی واقعی ضد سرمایه داری را کنکاش نکرده است و پیش روی خود قرار نداده است، راه تحقق خواسته های روزش را در متشکل شدن علیه سرمایه جستجو ننموده است، نسخه جنگ خود با دولت ها را با سر ضد کار مزدی نپیچیده است. دورنمای جنگش را امحاء بردگی مزدی قرار نداده است. طبقه کارگر ایران این کارها را نکرده است و به همین دلیل اسیر وضعیت امروزی خویش است. وضعیتی که در درون آن قادر به دفاع کارساز از فعالین زندانی خود نیز نیست. این ها حقایق پیش روی ماست. حقایقی که فرار از چنگ آن ها هیچ آسان نمی باشد. برای جلوگیری از مرگ شهابی ها، برای آزادی کارگران زندانی، برای مقابله با توحش دولت بورژوازی علیه این کارگران باید با سرمایه وارد مصاف شد. باید راه مبارزه ضد سرمایه داری و سازمانیابی شورائی و سراسری این مبارزه را پیش گرفت. باید همه این اشکال اعتراض و مبارزه را به محور جنگ واقعی ضد کار مزدی آویخت. هر کجا هستیم صدای اعتراض خود را علیه جنایات دولت اسلامی در باره زندانیان، در باره وضعیت دامنگیر شهابی ها بلند کنیم و این کار را در متن کارزاری پیگیر برای سازمانیابی جنبش شورائی خود علیه سرمایه انجام دهیم.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

ژانویه ۲۰۱۳