پاييز امسال شاهد اعتراض سراسرى چند صد هزار معلم عليه گرسنگى، فقر و بى حقوقى ناشى از مناسبات كار مزدورى در جامعهى ايران بود. سطح نازل دست مزد، تنگ دستى و وضعيت رقت بار معيشتى، تسلط خفقان و حضور يكه تاز شبكه هاى پليسى رژيم اسلامى در مدارس، سيستم آموزشى و محتواى منحط دينى و ارتجاعى متون درسى، خطوط كلى موضوعاتى بودند كه هدفهاى اوليهى تعرض و خشم معلمان را در طول تظاهرات و راه پيمايىهاى چند هفتهاى تعيين مىكرد. اين مبارزات، كه حداقل دو كشته و صدها مجروح بر جاى گذاشته است، به هيچ وجه پايان نيافته است؛ هر چند كه زير فشار كشتارها و توحش رژيم اسلامى از يك سوى، و ضعفها و تشتتها و توهمات و بى افقىهاى موجودش از سوى ديگر، قادر به حصول نازلترين مطالبات خود نيز نشده است. جنبش معلمان به طور كلى، و از جمله مبارزات توده هاى وسيع معلم در ماه هاى اخير، براى جنبش كارگرى ايران و فعالين و پيش روان كمونيست طبقهى كارگر از همه لحاظ واجد اهميت است. پيداست كه توضيح روشن مكان اين مبارزات در كل جنبش طبقاتى توده هاى كارگر و نقد موثر دريافتهاى ريشه دار سوسيال بورژوايى جارى در اين راستا، در حوصلهى اين نوشته نيست. آن چه در اين مختصر بدان مىپردازيم، صرفا خطوط كلـى برداشتها، انتقادات و نگاه كمونيستى ما به مساله با هدف كمك به سمت گيرى طبقاتى شفافتر، پيوستگى و انسجام عميقتر و خيزش طبقاتى نيرومندتر اين جنبش است. اين خطوط كلـى عبارتند از:
- معلمان بخش غير قابل تفكيكى از طبقهى كارگرند و مبارزات، اعتراضات و خيزشهاى آنان جزء لايتجزايى از جنبش طبقاتى توده هاى كارگر را تشكيل مىدهد. معلم، انسان كارگرى است كه بسان همهى كارگران ديگر از طريق فروش نيروى كارش ارتزاق مىكند. او از اين لحاظ هيچ تفاوتى با كارگران ديگر ندارد، نيروى كار وى به اندازهى نيروى كار هر كارگر ديگرى مورد احتياج سرمايه و نياز مبرم پروسهى توليد ارزش اضافى است. ماركس در اين رابطه مىگويد:
“مسلما اين يك خصلت شيوهى توليد سرمايه دارى است، كه انواع مختلف كار و لذا كار فكرى و يدى – و نيز انواعى از كار را كه در آن يكى از اين دو جنبه ثقل بيشترى دارد – از هم تفكيك مىكند و ميان افراد مختلف تقسيم مىنمايد. اما اين مساله، نافى اين نيست كه محصول مادى، محصول مشترك اين افراد است، يعنى محصول مشترك آنها كه در ثروت مادى تجسم يافته است. درست همان طور كه اين مساله، مانع و نافى اين واقعيت نيست كه در رابطه با سرمايه، اين افراد كارگران مزدبگير هستند…”(كار مولد و غيرمولد)
معلم نيروى كارش را با سرمايه مبادله مىكند و دست مزدى كه به وى پرداخت مىشود، دقيقا بهاى بازتوليد نيروى كار اوست. اين ويژگى شيوهى توليد كاپيتاليستى است، كه كليهى دستاوردهاى كار بشر را به مثابه اشكال اجتماعا بسط يافتهى توليد و كار در هيات نهادها و صورت بندىهاى توسعهى سرمايه پديدار كرده و در مقابل طبقهى كارگر قرار مىدهد. آن سان كه كليهى محصولات كار از كارخانه و مزرعه گرفته تا مدرسه، دانشگاه، بيمارستان، امور پژوهشى و… همه و همه به مثابه حوزه هاى مختلف تقسيم كار اجتماعى سرمايه در مقابل كارگر قد علم مىكند. بيمارستان، مدرسه و موسسات مشابه درست به همان صورت مستقل از كارگر و مسلط بر وى عمل مىكند، كه كارخانه، مزرعه يا هر سرمايهى ديگرى كه در قلمروى ديگر پيش ريز گرديده است. همهى اينها اجزاى پيوستهى سرمايهى كل هستند، كه در نقش قدرتى قاهره و خداگونه بر كل سرنوشت كار، زندگى و هست و نيست طبقهى كارگر حكم مىرانند. معلم، نيروى كارش را به سرمايه مىفروشد و دولت يا مالك خصوصى موسسهى آموزشى با مصرف اين نيروى كار به بخشى از ملزومات بازتوليد سرمايهى كل يا به طور مشخص پروسهى تبديل دستاوردهاى دانش و تكنيك بشرى به سرمايه و افزايش پيگير بارآورى نيروى كار پاسخ مىگويد. مصرف نيروى كار معلم توسط سرمايه ممكن است به طور مستقيم براى سرمايه دار اضافه ارزش توليد كند، اما حتا در غير اين صورت نيز دقيقا در خدمت افزايش هر چه بيش و بيشتر ميزان اضافه ارزش كل سرمايه قرار مىگيرد.
- لايه بندى رايج معلمان به عنوان بخشى از طبقهى متوسط – يا به روايتى «خرده بورژوازى مدرن!» – پيشينهاى مشخص و در عين حال طولانى در تاريخ نيروهاى چپ دارد. قدمت اين لايه بندى درست به اندازهى قدمت تاخت و تاز ديدگاه هاى سوسيال خلقى، سوسيال دموكراتيك و كلا سوسيال بورژوايى در جنبش كارگرى جهانى است. آن جا كه راه حل كمونيستى و جنبش لغو كار مزدورى قلم مىخورد؛ آن جا كه بديل سوسياليستى پرولتاريا در مقابل سرمايه به اتوپى تعبير! و اتوپياى سراسر فريب زندگى آزاد در سياه چال سرمايه! لباس واقعى بودن مىپوشد؛ آن جا كه كمونيسم از فراخوانى كنكرت و شفاف براى سازمان دادن جنبش تغيير عينيت موجود به مشتى الفاظ مكتبى سقوط مىكند؛ آن جا كه حقوق صنفى و سنديكاليستى همه چيز و كمونيسم طبقهى كارگر هيچ چيز مىگردد؛ آرى در چنان شرايط و جايى، تعريف كارگر، تعريف جنبش كارگرى، تعريف رابطهى ميان بخشهاى مختلف طبقهى كارگر، تعريف رابطهى كار و سرمايه و تعريف همه چيز از واژه نامهى سرمايه بار مىگيرد. در چنين وضعى، سرمايه و بيان انديش وار ملزومات بقاى سرمايه است، كه مولفه ها و موازين تقسيم كار كاپيتاليستى را ملاك كارگر بودن و نبودن انسانها، داور تفرق منافع، و شالودهى تبيين بيگانگى هويت لايه هاى مختلف طبقهى كارگر از هم مىكند.
معلم و پرستار و بهيار و هر كارگر ماهرى، حكم ترفيع كارمندى مىگيرند! و نظافت چى و آبدار و نامه رسان و گارسون، پيش خدمت و خدمهى جزء مىشوند! چپ ناسيوناليست و سوسيال خلقى ايران تاريخا و سنتا در برخورد با اقشارى از طبقهى كارگر، كه نيروى كارشان توسط بخشهايى از سرمايه سواى سرمايهى صنعتى خريد و مصرف مىشود، همه جا به همين موازين و مبانى و عرف تئوريك كاپيتاليسم رجوع نموده است. براى چپى كه پرچم توسعهى سرمايه دارى مستقل! را به دوش كشيده و مىكشد، نه فقط فريب كارگران و كشيدن آنها به ريل جانب دارى از گسترش عظيم و عظيمتر انباشت سرمايه، امرى روتين و ضرورى است، كه به همان اندازه خرده بورژوازى قلمداد نمودن بيشترين بخش كارگران و جاسازى تئوريك و طبقاتى آنان در كاتاگورى حاميان صنعت مستقل ملـى! نيز واجد اهميت است. برپايى جمهورى دموكراتيك خلق، به همان ميزان كه نيازمند توهم پراكنى كاپيتاليستى در ميان توده هاى كارگر است، محتاج تجزيهى طبقهى كارگر و خرده بورژا خواندن بخش عظيمى از اين طبقه نيز مىباشد. به هر حال، در چهارچوب اين درك و دريافتهاست كه چپ سوسيال خلقى براى معلم و پرستار و دانشجو و… اصل و نسب خرده بورژوايى جعل مىكند و همهى اينها را به پاسدارى از ناموس ملـى و دموكراسى خلق هشدار مىدهد!!
نگاهى اين چنين به مساله، از زاويهى ديگرى نيز طبيعى اين چپ بوده و هست. اين كه كاتوليكتر از پاپ، پروانهى كارگر بودن هر كارگرى را كه به طور مستقيم در قلمرو استثمار بخش صنعتى سرمايه نباشد، لغو سازد! براى تسكين عطش ناسيوناليستى خويش نسبت به رشد «صنعت ملـى»، حتا از ارواح نبش قبر شدهى دوران فيزيوكراتها استمداد جويد و كل زندگى و سرنوشت بشر را در خارج از مدار درك مادى تاريخ، بى اعتنا به چند و چون شيوهى توليد و مناسبات اجتماعى مسلط يا آناتومى جامعهى طبقاتى موجود، يك راست به جزئيات فراز و فرود منحنى توليد صنعتى ارجاع دهد. نوعى از واپس مانده ترين دريافتهاى بورژوايى كه هم اينك توسط بخشى از ارتجاع بورژوازى و به طور مشخص دار و دستهى طرف دار اصلاحات در ايران براى فريب هر چه بى رحمانه تر طبقهى كارگر و ساير توده هاى معترض به كار گرفته مىشود. ترجيع بند كلام اين طيف تفكر كاپيتاليستى، اين است كه گويا تمامى معضلات زندگى كارگر ايرانى به كسر و كمبود انباشت صنعتى، رشد ناكافى توليد سالانه و هجوم سرمايه ها از بخش صنعت به بخشهاى تجارى و داد و ستد! و نظاير اينها مربوط مىشود! نگرشى كه در حال حاضر سنديكاليستها و گرايش اتحاديه گراى مدعى قيمومت طبقهى كارگر ايران نيز هم صدا با ورشكستگان دوم خردادى، آن را در ميان كارگران جار و جنجال مىكنند. اينان نيز در همهى شئونات – از خط كشيدن بر جنبش لغو كار مزدى و راه حل كمونيستى پرولتاريا گرفته، تا شقه شقه كردن و ذبح جنبش كارگرى در آستان عبوديت سرمايه – به همان راهى رفته و مىروند، كه ناسيونال چپ سابق و لاحق و لائيك يا مذهبى بدان شتافته و مىشتابند.
- بر خلاف انگاره هاى متحجر بورژوايى بالا، توده هاى وسيع معلم و پرستار و مانند اينها، نه فقط جزء لايتجزايى از طبقهى كارگر جامعه و جهانند، كه هر نوع تعرض بورژوازى به زندگى و سطح معيشت و حقوق اجتماعى اينان، تعرضى مستقيم و عميقا وحشيانه به زندگى و شرايط و كار معيشت كارگران صنعتى يا فروشندگان نيروى كار در ساير قلمروهاى انباشت سرمايه است. به گاه توفش بحرانهاى كاپيتاليستى، معلمان و كل كارگران بخش موسوم به «خدمات!» در رديف اولين قربانيان تجاوزگرى سرمايهاند. پديدهاى همه جا جارى در تاريخ توحش سرمايه دارى، كه در دهه هاى اخير با عروج بربريت بى قيد و شرط نئوليبراليسم لحظه به لحظه تشديد شده است. روال كار متعارف بورژوازى اينك در سراسر جهان اين است، كه با مشاهدهى كمترين كاهش نرخ سود، مثله كردن امكانات آموزشى، بهداشتى و رفاهى كل طبقهى كارگر را هدف مىگيرد. و براى حصول عملـى اين هدف، يك راست طرح اخراج و بيكارسازى وسيع معلمان و پرستاران و ساير كاركنان بخش به اصطلاح « خدماتى» را در دستور اجرا مىگذارد. اخراج هر معلم و پرستار در مجرد ساقط نمودن خود وى يا خانوادهى وى از هستى خلاصه نمىشود، بلكه تيشهاى مستقيم و كوبنده به ريشهى زندگى، كار و امكانات معيشتى ساير بخشهاى طبقهى كارگر است.
وضعيت اسف بار طبقهى كارگر سوئد و كارگران همهى ممالك اروپايى از اواخر دههى ۷۰ به اين سوى، تجسم زندهى اين واقعيت است. تاوان جسمى و روانى دهشت بارى، كه آحاد طبقهى كارگر سوئد در شروع دههى ۹۰ قرن پيش تا امروز درست در همين رابطه پرداخت كرده است، با هيچ ملاك و معيارى قابل سنجش نيست. اخراج بيش از ۸۰ هزار پرستار و معلم در طول چند روز و طعمهى حريق كردن امكانات درمان و آموزش چند ميليون كارگر و كودكان خانوارهاى كارگرى، چنان وضعيتى را بر طبقهى كارگر تحميل كرد، كه عوارض آن در قلمروهاى مختلف زندگى اقتصادى، تربيتى، آموزشى، جسمى، ذهنى و اجتماعى كارگران همه جا به صورت يك ضايعهى سياه انسانى باقى است.
- روايت سوسيال بورژوايى از كارگر و طبقهى كارگر، تبيين سوسيال خلقى رابطهى ميان بخشهاى مختلف طبقهى كارگر، چه در سطح جنبش كارگرى جهانى و چه در تاريخ مبارزهى طبقاتى درون جامعهى ايران، تيشهاى سخت به ريشهى اتحاد و قدرت پيكار واحد طبقهى كارگر وارد ساخته است. اين حرف كه معلم و پرستار و هر كارگر متخصصى با انگ «كارمند» و «اريستوكرات»، مخاطب فراخوان دموكراسى و خارج از جبههى پيكار جنبش لغو كار مزدى است، لاجرم به معناى قرار دادن توده هاى طبقهى كارگر در مقابل هم به نفع بورژوازى، محروم ساختن هر بخش طبقه از حمايت بخشهاى ديگر در پيش برد مبارزات روزمره، تضعيف سرنوشت ساز جبههى نبرد كمونيستى پرولتاريا، تلاش براى تبديل جمعيت كثيرى از طبقهى كارگر به حاميان متوهم نظام كاپيتاليستى و در يك كلام، خارج ساختن توده هاى كارگر از ريل راستين مبارزهى طبقاتى عليه اساس كار مزدى است. عوارض اين انگاره هاى مخرب هم اكنون در ابعادى گسترده و عميق، دامن گير جنبش كارگرى است. معلم خود را كارگر نمىپندارد و كارگر اين و آن كارخانه نيز خود را در منافع طبقاتى مشترك با معلم احساس نمىكند. بديل طبقاتى عينيت موجود و راه حل سوسياليستى رهايى از فقر، فلاكت، گرسنگى، ديكتاتورى و بى حقوقى همه نوعى، سمت و سوى مبارزات متحد آنها را تعيين نمىكند و لاجرم همهى آنها را از بستر واقعى مبارزه براى محو بردگى مزدى و استقرار سوسياليسم راستين كارگرى دور مىدارد.
حاصل اين وضعيت، فروماندگى كل طبقهى كارگر در مقابل تهاجمات لحظه به لحظهى بورژوازى از يك سو، آسيب پذيرى عميق اين طبقه در مقابل راه حل سازىهاى اپوزيسيون نمايانهى بورژوايى از سوى ديگر، و عجز فرسايندهى جنبش كارگرى از پيگيرى نبرد طبقاتى عليه سرمايه دارى است. وضعيتى كه نيروهاى دست اندركار تحميل آن بر كارگران، به نوبهى خود آن را دستاويزى براى منصرف نمودن بيشتر و بيشتر توده هاى كارگر از كمونيسم مىسازند.
- اعتصاب اخير معلمان نشان داد، كه طبقهى كارگر فقط در چهارديوارى كارخانه ها يا مراكز توليد بزرگ و كوچك نيست، كه از فشار فقر، گرسنگى، بى مسكنى و بى بهداشتى نظام انسان ستيز كاپيتاليستى جانش به لب رسيده و درگير اعتراض، اعتصاب، تحصن، راه پيمايى و حمله به مراكز قدرت رژيم اسلامى سرمايه است، بلكه بخشهاى ديگر اين طبقه _ نظير معلمان، پرستاران و غيره _ نيز به همان اندازه از هستى ساقط شدهاند و آخرين باقى مانده هاى قوت لايموتشان به حساب سودهاى كلان سرمايه سرريز گرديده است. آمارها همگى حكايت از آن دارند، كه در تمامى دهه هاى سياه عمر سلطهى سرمايه دارى در ايران، همواره هزينهى آموزش و بهداشت و درمان و بيمه و خدمات و رفاه اجتماعى شهروندان، به علاوهى كل دست مزد كاركنان آموزش و بهداشت و درمان، به مراتب از هزينهى ماشين دولتى و دستگاه اختاپوسى اعمال نظم سرمايه بر كارگران كمتر بوده است. علاوه بر اينها، اعتراض سراسرى و گستردهى توده هاى وسيع معلم، مشت بسيار سنگينى بود بر دهان تمامى خدم و حشم ياوه باف بورژوازى، كه مىكوشد تا حضور فعال جنبش كارگرى ايران در عرصهى مبارزات اجتماعى و طبقاتى را مورد انكار قرار دهد و جامعه را يك سره صحنهى نمايش جنبش ارتجاعى اصلاحات كاپيتاليستى تصوير كند!
- طبقهى كارگر ايران و جهان، و از جمله توده هاى معلم اين طبقه، بايد بدانند كه بدون افراشتن بيرق نيرومند جنبش لغو كار مزدى و بدون پيكار مستقيم و بالفعل حول يك بديل حى و حاضر كمونيستى، هيچ دريچهاى به سوى هيچ نوع زندگى حداقلـى در سيطرهى بربريت و توحش سرمايه دارى برايشان گشوده نيست. در همان حال، كسانى نيز كه در لباس كارگر و غير كارگر در منتهاى فريب خوردگى و فريب كارى، توهم زدگى و توهم پراكنى، مىكوشند تا با علم كردن هم سويى مطالبات رفاهى كارگران با جنبش ارتجاعى اصلاحات بورژوازى، براى خويش دفتر و دستكى در بازار سياست دست و پا كنند، بايد يقين نمايند كه كسب و كار آنان نه فقط از نگاه كمونيسم طبقهى كارگر نوعى معاش غير شرافت مندانه است، كه فاز جارى انحطاط سيستم كاپيتاليستى نيز روياهاى خام و ناپخته و هوس ناك آنها را نكول مىكند. براى رسيدن به زندگى آزاد و شرافت مندانه يك راه بيشتر وجود ندارد، اين كه همهى كارگران در همهى قلمروهاى كار و توليد، بديل سوسياليستى خويش براى رفع وضعيت موجود و پايان دادن به بردگى مزدى را نيروى مادى پيكار طبقهى خويش سازند. اين مانيفست برحق مبارزهى طبقاتى در تاريخ عصر ماست، كه حتا تحميل ساده ترين مطالبات روزمرهى كارگران بر بورژوازى در گرو توسل طبقاتى و متحد توده هاى كارگر به طرح بديل عاجل سوسياليستى خويش است.
- مبارزات معلمان به عنوان بخشى از طبقهى كارگر ايران، به لحاظ درجهى تاثير و ظرفيت فشار آن بر طبقهى بورژوازى و رژيم اسلامى سرمايه دارى در همان حال كه از مبارزات ساير بخشهاى طبقهى كارگر كم اهميتتر نيست، پارهاى ويژگىهاى تعيين كننده را با خود حمل مىكند. اعتصاب بيش از يك ميليون معلم در سراسر ايران و تعطيل كلاسهاى درس بيش از بيست ميليون دانش آموز ابتدايى و متوسطه، قادر است سراسر جامعه را در موج اعتراض خود غرق كند و عملا يكى از وسيع ترين صحنه هاى مصاف طبقهى كارگر عليه بورژوازى را به نمايش گذارد. از اين گذشته، اعتصاب سراسرى معلمان مىتواند حلقهى نيرومندى در تكان دادن زنجير سراسرى اعتراض توده هاى وسيع طبقهى كارگر در همهى قلمروهاى ديگر كار و توليد اجتماعى باشد. معلمان، تاريخا تودهى وسيع معترضى را عليه بى حقوقى و ستم سرمايه دارى تشكيل مىدادهاند. استقبال معلمان از كمونيسم و مبارزه عليه بردگى مزدى همه جا چشم گير بوده است. لنگر كشيدن جنبش اعتراضى و انقلابى معلمان در تاريخ گذشته و حال جامعه بر ساحل شكستهى دموكراسى طلبى، هيچ ارتباط جدىيى با مكان طبقاتى واقعى اين قشر نداشته، بلكه تابعى از ضعف جنبش سوسياليستى طبقهى كارگر در مجموع بوده است. مسالهاى كه درست به همين گونه در مورد ساير بخشهاى جنبش كارگرى نيز صدق مىكند.
- مطالبات جارى معلمان مطلقا مطالبات صنفى آنان نيست. معلمان هيچ صنف ويژهاى را تشكيل نمىدهند و اساسا طبقهى كارگر، طبقهاى متشكل از صنوف با منافع پراكنده و خواسته هاى متفرق نيست. كارگران اعم از صنعتى و غير صنعتى، مولد و غير مولد، شاغل يا بيكار، زن يا مرد، معلم يا برق كار، آشپز يا بافنده، طبقهى واحدى با منافع و دورنما و اعتراض و پيكار واحدى هستند. زندگى مرفه و شرافت مندانه، بهترين و پيش رفته ترين سطح آموزش، بالاترين امكانات دارو و درمان، آزادى بى قيد و شرط در همهى عرصه هاى حيات اجتماعى، رفع هر نوع تبعيض و نابرابرى، سكولاريسم و زندگى آزاد از قيد هر گونه مذهب و خرافه، و سرانجام محو كامل كار مزدورى و استقرار جامعهى آزاد كمونيستى، همه و همه خواست هر كارگر آگاه و هر انسان شرافت مندى است. حتا مطالبات اقتصادى روزمرهى كارگران اين يا آن عرصه، كارخانه يا مدرسه، بيمارستان يا مزرعه، و هر جاى ديگر، مطالبات طبيعى همهى كارگران است. آن چه هم امروز معلمان طرح و مطالبه مىكنند، اعتراض عليه فقر و بى حقوقى، اعتراض عليه سطح نازل دست مزد، عليه وضعيت رقت بار معيشتى، عليه سلطهى خفقان، عليه حضور يكه تاز شبكه هاى پليسى رژيم اسلامى در مدارس، بدون شك اعتراض سراسرى همهى كارگران است. به همان گونه كه تقاضاى تغيير سيستم آموزشى يا محو و طرد محتواى منحط دينى از متون درسى نيز مطالبهى همهى توده هاى كارگر است.
- پيروزى اعتصاب معلمان – حتا در محدودهى انتظارات طرح شده – بسان پيروزى مبارزات هر بخش از طبقهى كارگر ايران در رابطه با هر مطالبه و انتظار اقتصادى يا رفاهى، در گرو اتحاد عمل سراسرى طبقهى كارگر ايران عليه سرمايه دارى است. اين واقعيت بسيار سرنوشت سازى است، كه كارگر نساجى و نفت و ذوب آهن و چوب و معلم و پرستار و هر كارگر ديگر، بايد هر چه عميقتر آن را درك كنند. يك پارچگى و وحدت سراسرى توده هاى كارگر در پيكار عليه بردگى مزدى و بى حقوقى كاپيتاليستى، به نوبهى خود در گرو سازمان يابى متحد، سراسرى و طبقاتى كل طبقهى كارگر ايران است. سازمانهاى حرفهاى و صنفى اگرچه تاريخا داربستى براى مهار مبارزات كارگران در چهارچوب نظم سرمايه بوده است، اما ديرزمانى است كه حتا تاريخ مصرف آن براى حصول مطالبات جزيى نيز به پايان رسيده است. معلمان بسان هر بخش ديگر طبقهى كارگر بايد براى ايجاد تشكيلاتى سراسرى و طبقاتى و فراصنفى متشكل از كليهى مزدبگيران و فروشندگان نيروى كار _ اعم از شاغل و بيكار _، تشكيلاتى شورايى براى پيش برد پيكار متحد كل طبقهى كارگر عليه اساس بردگى مزدى، تشكيلاتى مبين جنبش متشكل طبقهى كارگر عليه تمامى بود و هست سرمايه مبارزه كنند. تنها با ايجاد چنين تشكيلاتى است، كه هر اعتراض كارگر نساجى، يا هر اعتصاب و مبارزهى معلمان در اعتراض يك پارچهى تمامى كارگران نفت و بنادر و ذوب آهن و برق و آب و مسكن و شيلات و هر كجاى ديگر شعله خواهد كشيد. معلم، پرستار، كارگر كارخانه و مزرعه و هر حوزهى ديگر براى ايجاد چنين تشكيلاتى، نه فقط به هيچ مجوزى از دولت سرمايه دارى و طبقهى سرمايه دار نياز ندارند، كه بالعكس لگدمال نمودن آگاهانهى هر قانون و قرار و نظم سرمايه از طريق اعمال قدرت متحد طبقاتى، شرط مقدم و حتمى پيروزى آنها در اين راستاست.
- رژيم اسلامى سرمايه يا هر دولت بورژوازى در رابطه با جنبش معلمان نيز بسان جنبش و مبارزهى هر بخش ديگر طبقهى كارگر، به صرف سركوب وحشيانه اكتفا نكرده و نمىكند. سازمان دادن عناصر وابسته، ايجاد نهادها و سازمانهاى ارتجاعى در درون اين جنبشها با نام معلمين و به صورت بديل تشكل طبقاتى معلمان، و سپس بسيج اين سازمانها براى كج راه بردن و به شكست كشاندن مبارزات توده هاى معلم، از جمله توطئه هايى است كه جناحهاى مختلف رژيم و كل اپوزيسيون درونى و بيرونى جمهورى اسلامى سخت بدان مشغولند. « خانهى معلم» و پارهاى از نهادهاى موجود، همگى از اين قماشاند. هشيارى و درايت طبقاتى براى خنثى نمودن دسايس اين كانونهاى انحراف مبارزه، و تلاش براى طرد و انزواى آنها، بخشى از ملزومات پيش روى و پيروزى مبارزات جارى و آتى معلمان است.
ناصر پایدار
ژوئن ۲۰۰۲