بحث امروز را با این جمله معروف مارکس شروع می کنم:«هیچ نظام اجتماعی تاریخی قبل از آنکه کلیه نیروهای مولده مورد نیاز، رشد یافته باشند، مضمحل نمی شود و مناسبات تولیدی برتر جدید هیچ گاه قبل از آنکه شرایط مادی وجود آن در چهارچوب جامعه قدیم به حد بلوغ رسیده باشد جانشین مناسبات تولیدی قدیم نمی گردد» و سؤال اساسی این است که: مناسبات تولیدی برتری که در درون جامعه سرمایه داری می بالد و شرایط مادی این بالیدن کدامند؟ این نکته در گفتگوی حاضر ما مکان مهمی را احراز می کند. در سیطره حاکمیت سرمایه داری، چیزی به نام شیوه تولید و مناسبات کمونیستی رشد نمیکند. زمین و زمان این جامعه شاهد توسعه بی مهار بردگی مزدی است. اینکه رشد سرمایه داری پایه های مادی کمونیسم را پدید می آورد، حرف کاملا درستی است، اما این سخن کاملاً درست مارکس مثل همه حرف های دیگر او، دستخوش کمونیسم ستیزانه ترین تحریف ها گردیده است. از درون آن کمونیسم حاصل تلفیق انکشاف متعالی سرمایه داری با قدرت متمرکز حزب بالای سر جامعه بیرون آمده است. مظهر واقعی، سنگ بنا، شاخص هستی و نماد بالندگی کمونیسم در چهارچوب جامعه موجود، نه رشد سرطانی و سرطانی تر سرمایه داری که جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی طبقه کارگر است. بحث مارکس پیرامون پیدایش شرایط مادی جامعه برتر در بطن جامعه کهن را وقتی به کمونیسم مربوط می شود، باید این گونه فهمید. او در تز نخست مربوط به فویرباخ تصریح کرد که واقعیت را باید به صورت فعالیت محسوس انسان، به صورت پراکسیس و انسان فعال دید. جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی، جنبش انقلابیِ «عملی – انتقادی» تغییر کل هستی موجود، تغییر رادیکال و انقلابی کل سرمایه داری با جهتگیری ایجاد عملی و حی و حاضر ملزومات استقرار کمونیسم است. دراینجا شاهد وجود تفاوت هایی نسبت به دوره پیشین هستیم. سرمایه داری از درون مناسبات سرواژ و فئودالی بالید. توسعه سرمایه داری، اضمحلال تدریجی فئودالیسم را همراه داشت. بورژوازی سوار موج انکشاف شیوه تولید نوین وارد تاریخ شد و نیازهای گسترش و تسلط سرمایه داری را منشور وجود تاریخی خود کرد. هر چه رابطه خرید و فروش نیروی کار بیشتر و عظیم تر توسعه می یافت بورژوازی نیرومندتر می شد و حرف های بیشتری برای گفتن می یافت. پروسه انکشاف و استیلای نظام سرمایه داری روند عروج، میدان داری و قدرت گیری طبقه سرمایه دار هم بود. بورژوازی مطالبات، انتظارات، دورنما، سیاست، حقوق، مدنیت، الگوی حکومت، برنامه ریزی نظم اقتصادی، افکار، فرهنگ، ایدئولوژی و همه چیز خود را از متن نیازهای شیوه تولید معینی اتخاذ می کرد که وجود داشت و گسترش می یافت. در جدال با سلطنت و کلیسا و نهادهای نظام کهن احتیاجات این شیوه تولید را نسخه می پیچید، حق رأی و پارلمان و دموکراسی و آزادی بیان و تجارت آزاد و تعرفه های گمرکی و دیپلوماسی و مانند این ها را به عنوان ساز و کارهای هموارسازی راه انکشاف و استیلای همین شیوه تولید می خواست. « رشد مناسبات برتر جدید در چهارچوب جامعه قدیم» تا جائی که به سرمایه داری و بورژوازی مربوط می شود این چنین بود. در مورد رشد و قدرت یابی کمونیسم و پرولتاریا در سیطره سرمایه داری مسأله این گونه نیست. در اینجا چیزی به نام شیوه تولید سوسیالیستی در حال بالیدن نیست. شکل تولیدی نوینی روند انکشاف نمی پیماید تا پرولتاریا قدرت آن را سلاح کارزار خود سازد. رشد سرمایه داری اگر سر به کهکشان ساید، رشد سرمایه داری است. تعبیر انترناسیونال دوم و لنینیسم از مسأله، عمیقا غیرواقعی و تحریف سخن مارکس است. در اینجا، در چهارچوب سرمایه داری، آنچه باید و می تواند به مثابه کمونیسم، به عنوان مظهر کمونیسم ببالد، شاخ و برگ کشد و قدرت گیرد جنبش لغو کار مزدی پرولتاریا است. طبقه کارگر به رغم کلیه زنجیرهای آهنینی که بر دست و پای او قفل است، از این توان و ظرفیت برخوردار است که در قعر همین جهنم سرمایه داری، به صورت یک قدرت طبقاتی آگاه، سازمان یافته، سرمایه ستیز و دارای افق روشن الغاء کار مزدی، ایفای نقش کند. اگر بورژوازی در سیطره فئودالیسم مالکیت کارخانه ها را داشت، پرولتاریا زیر سلطه بردگی مزدی، قدرت تعطیل کارخانه ها را دارد. اگر طبقه نخست بر همه مراکز مالی و صنعتی حکم می راند، طبقه کارگر از ظرفیت کافی برای توقف شریان حیات سرمایه و مسدود ساختن مجاری بازتولید سرمایه برخوردار است. اگر بورژوازی، سرمایه های خود را سکوی قدرت خویش می کرد، پرولتاریا کلید هستی سرمایه و لاجرم نیست سازی سرمایه داری را در اختیار دارد. اگر بورژوازی بر بستر انکشاف شیوه تولید نوین، ساختار مدنی و سیاسی جامعه جدید را پدید می آورد، طبقه کارگر قادر به سازمانیابی سراسری شورائی ضد کار مزدی خویش است. اگر بورژوازی بساط قانون و پارلمان پهن می کرد، پرولتاریا ظرفیت گشایش اعمال قدرت علیه تمامیت نظم سیاسی، مدنی و دولتی سرمایه، توان مختل سازی کامل این نظم را داراست. جنبش لغو کار مزدی در این مسیر پیش می رود و برای این کار شناخت، تحلیل، استراتژی، جهت گیری، ساز و کار، راه حل ها و چاره گری های خاص خود را دارد. باید به بررسی این موضوعات بپردازیم.
درون زاد بودن کمونیسم در جنبش کارگری
نقطه عزیمت رویکرد لغو کار مزدی پافشاری آگاهانه بر درون زاد بودن کمونیسم در جنبش کارگری است. کمونیسم ابداع و کشف هیچ کس نیست. مسلک یا نحله ای نمی باشد که توسط فرد، جمعیت، حزب یا گروهی بنیانگذاری و نسخه پیجی شده باشد. تجلی مادی، اجتماعی و طبقاتی سرمایه ستیزی درون جوش طبقه کارگر است. کمونیسم بورژوائی و شاخه های مختلف لنینیسم اگر نه در حرف، اما عملاً و در بند، بند پراکسیس خود، منکر سرسخت این واقعیت هستند. این انکار سرچشمه و نقطه آغاز انفصال لنینیسم و کلا کمونیسم بورژوائی از کمونیسم مارکس و طبقه کارگر است. اگر بناست پرولتاریا یک قدرت مستقل طبقاتی و نیروی پرچمدار کمونیسم در برابر بورژوازی شود باید این سرمایه ستیزی و کمونیسم را هر چند نطفه ای، در هستی اجتماعی و در وجود طبقاتی خود دارا باشد. احزاب لنینی ضد این را می پندارند و همین ضدیت را بنمایه استراتژی و جهتگیری های خود در پهنه کارزار طبقاتی می سازند. سخن آنها با توده های کارگر این است که کمونیسم رویکرد درون زاد زندگی، مبارزه و هستی اجتماعی شما نیست. کمونیسم نحله، آیین و دانش مخلوق تتبعات ما، اما ضامن رهائی شما است!! به همین خاطر باید پشت سر آن یعنی، پشت سر ما و حزب ما به صف شوید. کمونیسم نه در شما که پیش ماست. رویکرد لغو کار مزدی، خلاف این را می اندیشد. ضدیت با سرمایه یک تندنس درون خیز در جنبش کارگری است. همین ضدیت نطفه بالنده، کمونیسم پرولتاریا است. نطفه ای که می تواند ببالد، شاخ و برگ کشد، به بلوغ رسد و جنبش کمونیستی نیرومند توده های طبقه کارگر گردد، عکس آن نیز صادق است. اینکه از هر میزان رشد و شکوفائی و استخوان بندی و احراز قدرت محروم ماند. تحت فشار وارونه پردازی ها، مسخ سازی ها، بدیل آفرینی ها، تحریف ها، و مهندسی افکار سرشتی سرمایه، زیر سرکوب فیزیکی و فکری بورژوازی و زیر تیغ تعرض رفرمیسم راست و چپ درون جنبش کارگری ضعیف ماند، مقهور و منزوی شود، استحاله گردد و عقب بنشیند. نکته مهم آنست که سرچشمه کمونیسم مارکس، در قعر شرایط کار، استثمار، زندگی و پیکار توده های کارگر است. کمونیسم، سرمایه ستیزی درون زاد جنبش کارگری است و همین سرمایه ستیزی سرشتی است که در صورت بالیدن، مقاومت، ارتقاء شناخت، آگاهی و سازمان یابی شورائی ضد سرمایه داری، کمونیسم واقعی فراسوی سرمایه داری، جامعه کمونیستی خواهد شد. در همین جا روی این نکته تأکید کنم که عده ای، حتی برخی محافل لنینیست، از جمله شماری از لنینیست های ایرانی وانمود کرده یا می کنند که گویا اندرونی بودن کمونیسم در جنبش کارگری را قبول دارند!! بحث بر سر ادعا ها نیست. کل جهت گیری و تمامی آنچه که این افراد یا محافل انجام داده اند رویه متضاد ادعای آنان بوده است. رویکرد لغو کار مزدی مظهر زنده کمونیسم درون جوش طبقه کارگر است و بر همین اساس در رابطه با کل مسائل مربوط جنبش کارگری حرف های خاص خود را دارد.
کالبدشکافی سرمایه داری و تصویر بدیل بردگی مزدی
رویکرد لغو کار مزدی، سرمایه داری را با رابطه خرید و فروش نیروی کار، رابطه جدائی کارگر از کار و محصول کار، جدائی از پروسه تعیین سرنوشت کار و زندگی، رابطه شیئی شدن انسان و شخصیت یافتن کالا، توضیح می دهد. این رویکرد بر همین پایه و با همین تحلیل از سرمایه داری، جامعه سوسیالیستی یا کمونیستی را حتی در همان روز نخست اعلام موجودیتش با شاخص برنامه ریزی شورائی کار و تولید اجتماعی با دخالت آگاه، نافذ، برابر، آزاد، خلاق و اثرگذار آحاد انسانها تعریف می کند. سوسیالیسم را در محو کار مزدی، محو قانون ارزش، محو جدائی کارگر از کار و فراورده کار و سرنوشت زندگی خود، در محو طبقات، دولت و هر نیروی بالای سر انسانها می بیند. رویکرد لغو کار مزدی کل توان خود را وقف سازمان یابی، بالندگی، استخوان بندی و سرکشی جنبشی می کند که باید و می تواند، سلسله جنبان استقرار چنان جامعه ای باشد. رفرمیسم راست اتحادیه ای و حزب آفرینی لنینی سد راه عروج و میدان داری این جنبش است. با اتحادیه سازی، رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی و به قدرت رساندن حزب، با افراشتن بیرق قدرت سیاسی پرولتاریا بر بام کمیته مرکزی حزب فقط می توان شکلی از برنامه ریزی سرمایه داری را جایگزین شکل دیگر کرد.
کمونیسم پرولتاریا یک برنامه متشکل از بخشهای مرامنامه، اصول، اهداف دوردست و مطالبات فوری نیست که عده ای بنویسند، میثاق تشکیل حزب نمایند و بر اساس آن شروع به سربازگیری و متشکل کردن توده کارگر، در صفوف ارتش تحت فرمان حزب کنند. سرمایه ستیزی درون جوش طبقه کارگر است که باید شاخ و برگ کشد، بجنگد، بر قدرت خود بیافزاید، شالوده هستی سرمایه را از جای برکند و خود را، کمونیسم لغو کار مزدی را، برنامه ریزی شورائی کار و تولید اجتماعی را مستقر سازد. اگر کمونیسم را رویکردی زنده و قابل رشد در هستی اجتماعی پرولتاریا و جنبش کارگری می بینیم – اگر چنین است که حتما هست – در این صورت، این رویکرد یا جنبش باید در کلیه عرصه های حیات اجتماعی درون جامعه موجود، در تمامی قلمروهای تقابل دو طبقه اساسی جامعه سرمایه داری، بیرق سرمایه ستیزی کمونیستی افرازد. راه حلها و راهکارهای رادیکال ضد سرمایه داری پیش کشد، مظهر واقعی میدان داری کمونیسم در این جامعه، در سیطره همین نظام بردگی مزدی باشد. هیچ چیز عوام فریبانه تر و رسواتر از آن نیست که بر وجود کمونیسم به مثابه یک رویکرد در اندرون جنبش کارگری تأکید کنیم، اما در هر کجا که سخن از ستیز و جدال و اعتراض توده های کارگر است پرچمدار زشت ترین و فاجعه بارترین راه حلهای رفرمیستی باشیم. در پهنه مبارزه بر سر مطالبات عاجل، در عرصه رژیم ستیزی و سرنگونی قدرت سیاسی، در روایت سازمانیابی جنبش کارگری، در کالبدشکافی سرمایه داری، در شناخت جامعه فراسوی نظام بردگی مزدی، در درک از بود و نبود کار مزدی یا بقا و زوال قانون ارزش و در همه مسائل دیگر مبارزه طبقاتی، حرف رفرمیسم را بزنیم. ضد کمونیسم پرولتاریا سنگر گیریم و تاکتیک ها، مواضع و راه حل های رفرمیستی را پیش پای کارگران پهن کنیم. احزاب و محافل لنینی تاریخا چنین نموده اند، چنین می کنند و با این کار، کوبنده ترین ضربات را به نفع بورژوازی، بر جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر وارد نموده و می نمایند. حرف فعالان رویکرد لغو کار مزدی خطاب به توده همزنجیر خود در دنیا آنست که ریشه کل فقر، فلاکت، بی حقوقی، ستمکشی، گرسنگی، آوارگی، بیخانمانی، ریشه هر شکل سلب آزادی، زندان و شکنجه، جنگ افروزی، تبعیضات جنایتکارانه جنسی، قومی و نژادی، ریشه کل خود بیگانگی ها، شستشوی مغزی ها، وجود دولت، شریعت و دستگاههای سرکوب فیزیکی و فکری، همه و همه، در عصر ما، در وجود سرمایه، در رابطه جدائی انسان از کار خویش است. در تمامی این عرصه ها هیچ چاره ای نیست جز آنکه علیه سرمایه بجنگیم، یک قدرت متحد، متشکل و آگاه ضد سرمایه شویم. این حرف را به صورت ایدئولوژیک و شریعت سالار، برخی احزاب لنینی نیز بر زبان می آرند، اختلاف بر سر فرمول بندی ها نیست، بر سر پراکسیس و رویکرد کاملا متضادی است که آنها در کلیه عرصه های حیات اجتماعی و پروسه کارزار طبقاتی دنبال می کنند.
رویکرد لغو کار مزدی و مبارزه برای تحقق مطالبات فوری:
جنبش لغو کار مزدی، بر طرح رادیکال و سرمایه ستیز تمامی مطالبات عاجل و روزمره طبقه کارگر اصرار می کند. اینکه تا کجا قادر به تحقق این مطالبات می شویم، مسأله دیگری است. تفاوت عظیمی است میان اینکه جوهر خواست ها و انتظارات روز یک جنبش سرمایه ستیز باشد و نباشد، با این که، جنبش مورد بحث توانائی تحقق این مطالبات را دارا هست یا نیست. سخن بر سر حد و حدود توانائی توده های کارگر برای تحمیل این یا آن خواست روز بر بورژوازی نیست. گفتگو از ماهیت و جنس طبقاتی جنبشی است که در درون آن و بر سکوی قدرت آن به طرح خواسته ها می پردازیم. سخن از جا، جنبش، جبهه و سنگری است که در آن می جنگیم، اینکه تا کجا پیش می تازیم قطعا به قدرت پیکار ما بستگی دارد. در این شکی نیست، اما معنای مارکسی و سرمایه ستیزِ محدودیتِ قوای ما آن نیست که بنمایه طبقاتی خواست های فوری خود را تغییر دهیم. اگر شالوده کار را بر مجرد توانستن و نتوانستن روز بگذاریم آنگاه باید خیال نابودی سرمایه داری را هم برای همیشه از سر خارج سازیم. در حالی که چنین نمی کنیم. از تدارک و آمادگی لازم برای نابودی سرمایه داری برخوردار نیستیم اما راه تسلیم به جاودانگی بردگی مزدی را هم پیش نمی گیریم. بالعکس بر طبل تدارک و کسب توان طبقه خود برای نیل به این هدف می کوبیم.
به مبارزه برای افزایش دستمزد نظر اندازیم. رویکرد لغو کار مزدی و کمونیسم درونزاد جنبش کارگری پایه کارزار خود در این قلمرو را بر روی دستمزدی متناسب با احتیاجات اولیه معیشتی و رفاهی توده کارگر، بر روی قفل کردن میزان افزایش مزدها با چیزی به نام نرخ تورم!! قرار نمی دهد. فریبکاری آشکار است که خود را سنگردار سرمایه ستیزی کمونیستی پرولتاریا خوانیم، اما در صحنه ای از جدال میان کار و سرمایه، در مبارزه برای افزایش مزدها، بر رابطه تولید اضافه ارزش، بر سرمایه شدن حاصل کار خود، بر جدا بودن و جدا ماندن از سرنوشت کار و زندگی خود، مهر جاودانگی کوبیم. خواستار بهای بازتولید نیروی کار خود شویم تا به افزایش کهکشانی بدون هیچ مهار سرمایه ادامه دهیم!!. در همین رابطه، جنجال خط فقر راه اندازیم. از مزد بالاتر و پائین تر این خط گوئیم و بزرگ و کوچکی ارقام را وجه الضمان رادیکال نمائی موهوم فرقه ای سازیم. کمونیسم طبقه کارگر به عنوان یک جنبش زنده درون جنبش کارگری چنین نمی کند. بالعکس مطالبه مزد افزون تر را در کارزار انسانی ضدیت با اساس مزدبگیری پی می گیرد. به عنوان رویکرد طبقه ای از جامعه مدنی که زبان، هویت و جنس اعتراض او، نه از این جامعه، بلکه علیه آنست، جنگ تعیین مزد را به میدان تعیین تکلیف کل محصول کار و تولید منتقل می سازد. بیلان آنچه را که طبقه اش آفریده است در دل این میدان پهن می کند، سهم بازتولید وسایل تولید را کنار می نهد و خواهان اختصاص کل مابقی به معیشت، رفاه، آموزش، بهداشت، درمان، نگهداری پیران و سالمندان و هزینه های سلامتِ افزون تر جسمی و فکری انسان ها می گردد. اعلام می دارد که ضد هر میزان سرمایه شدن این محصول است. کمونیسم به مثابه یک جنبش زنده، پویا و میدان دار در هستی اجتماعی توده های کارگر، این گونه عمل می کند. محور مبارزه را سرمایه شدن و نشدن فراورده های کار قرار می دهد. به تمامی توده همزنجیر می گوید که باید در این جا، در حوزه بود و نبود رابطه تولید اضافه ارزش سنگر گرفت و جنگید. در همین راستا، با همین فراخوان چراغ نقد مارکسی اقتصاد سیاسی در دست تمام زوایای رابطه کار مزدی را چراغ می اندازد. با این کار هستی روز طبقه اش را گام ها و شاید فرسنگها به سوی هستی آگاه سرمایه ستیز جلو می راند. در متن این تلاش، آگاهی واقعی طبقاتی را معنی می کند. شناخت مارکسی سرمایه و حاصل تشریح رادیکال عینیت حی و حاضر این شیوه تولید را شعور زنده کارگران می سازد. کمونیسم درون جوش پرولتاریا جنگ دستمزد یا هر جنگ دیگر کارگران بر سر بهبود شرایط کار، معیشت، رفاه همگانی، بهداشت، درمان، آموزش، بر سر بهترین شرایط پرورش و بالندگی کودکان یا نگهداری از سالمندان را به این میدان می کشاند. به محور تعرض علیه شریان هستی سرمایه، محور ضدیت با کار مزدی منتقل می کند و در اینجا ضرورت سازمان یابی قدرت پیکار، مبرمیت اعمال قدرت متحد طبقاتی علیه سرمایه داری را مشغله ذهن و موضوع جنب و جوش آحاد توده کارگر می سازد. در عمل نشان می دهد که هر چه این قدرت متشکل تر، آگاه تر و سراسری تر باشد پیروزی ها وسیع تر و درخشان تر خواهد بود. رویکرد لغو کار مزدی در رابطه با مزدها و افزایش دستمزدها چنین می کند و حتماً پرسیده خواهد شد که حاصل این جنگ یا این نوع جنگیدن چه خواهد بود؟ با این کارها چه به دست می آوریم که اگر انجام ندهیم، قادر به حصول آن نخواهیم بود؟ سؤال بجائی است و پاسخ آن نیز صریح است. اول: با این صف آرائی، مبارزه برای افزایش دستمزد را عملاً به حلقه پیوسته ای از زنجیره جنگ طبقاتی برای نابودی سرمایه داری ارتقاء می دهیم. کارزار افزایش بهای نیروی کار را، نه در مکان نیروئی منحل در ساختار نظم سیاسی و حقوقی سرمایه که به صورت طبقه ای معترض و در حال جنگ برای نابودی این نظام پی می گیریم. از افزایش مزدها می گوئیم، اما هماهنگ و ارگانیک اساس مزدبگیری و رابطه تولید اضافه ارزش را آماج تعرض طبقاتی قرار می دهیم. دوم: سلاح ما در این پیکار نه قانون و قرارداد و آویختن به دستگاههای نظم سرمایه که فقط قدرت قهر و پیکار ضد سرمایه داری ما و طبقه ماست. هر چه بیشتر قدرت خود را وارد میدان کنیم، کوبنده تر بورژوازی را به ورطه تسلیم می اندازیم. سوم: جنگ دستمزد یا هر جنگ دیگر برای بهبود شرایط کار و زندگی را، ساز و کار تشکیل صف مستقل طبقاتی و استخوان بندی این صف، مدرسه شناخت و آگاهی و بستر آرایش نیرومندتر قدرت پیکار طبقه خود در مقابل طبقه سرمایه دار می کنیم.
رویکرد لغو کار مزدی و مبارزه برای آزادی های سیاسی
کمونیسم مارکسی و درون جوش طبقه کارگر، در قلمرو مبارزه برای آزادیهای سیاسی و حقوق اجتماعی انسانها هم، دست بر ریشه می نهد. بنیاد اسارتها، سلب آزادیها، فرودستی ها و قتل عام حق و حقوقها را در کار مزدی، در جدا بودن انسان از کارش می بیند. توضیح می دهد که انسان فروشنده نیروی کار از هر گونه حق دخالت واقعی در تعیین سرنوشت زندگی خود ساقط است. در جامعه مبتنی بر کار مزدی، سرمایه نقطه شروع، رجوع و ختم امور است. بر همه چیز حکم می راند. در این جا آزادی، اختیار، حقوق، قانون، دموکراسی، مدنیت و اخلاق فرا رسته های چرخه تولید سود و پاسدار رابطه تولید اضافه ارزشند. همه این ها وارونه، دروغین، گمراه کننده و غیرواقعی می باشند. ساختار اقتصادی، سیاسی، مدنی سرمایه داری سد راه تحقق هر گونه آزادی و حقوق اولیه انسانی است. آنچه بورژواز حق می خواند، ناحقی محض است و آنچه آزادی می نامد سلب هر نوع آزادی انسانی است. در قعر این جهنم، راه گرفتن هر اندازه آزادی از مجرای اعمال قدرت سازمان یافته شورایی علیه سرمایه می گذرد. باید نظم سرمایه را در همه میدان های مختلف اقتصاد، سیاست و مدنیت مختل ساخت. متناسب با قدرت موجود طبقاتی، سرمایه را عقب راند. این کار را با قدرت متشکل شورایی کرد. این قدرت را در درون همین جهنم، آلترناتیو مدنیت و قانون و حقوق و نظم سرمایه ساخت.
مبارزه علیه تبعیضات جنسی و قومی و نژادی
رویکرد لغو کار مزدی در عرصه پیکار علیه تبعیضات جنسی، تحلیل ها و راه حلهای خود را پیش می کشد. در اینجا نیز دست بر ریشه می گذارد و راه مبارزه را در تعرض رادیکال علیه موجودیت سرمایه می کاود. خود را به شعارهای «آزادی پوشش»، «مزد برابر زن و مرد در مقابل کار برابر»، «تسلط زن بر جسم خود» یا تناسب اشتغال جنسیت ها با مدرک تحصیلی ها نمی آویزد!! حرف هایی که بورژوازی سال ها است ساز و برگ انفصال طبقه ما، از ریل واقعی پیکار علیه اساس بی حقوقی زنان کرده است و کمونیسم بورژوائی، بسیار کاتولیک تر از پاپ، آنها را نقل و نبات محافل ساخته است. آزادی کلاً، از جمله آزادی پوشش چیزی نیست که ما بر زبان آریم و با راه اندازی آکسیون در این یا آن خیابان خواستار حصول آن شویم. آزادی پوشش را باید با پوشش آزاد و کمپین مقاومت و جنگ در مقابل هر نوع تعرض علیه این پوشش آزاد، بر سرمایه داری و دولتش تحمیل کرد. با کوبیدن مهر تأیید بر مزدبگیری و استثمارشوندگی، نمی توان خواستار برابری استثمارشوندگان از آستان قدرت استثمارکنندگان و دولت آن ها شد. باید سنگر پیکار علیه اساس کار مزدی، علیه سرمایه شدن محصول کار را هر چه بیشتر توفانی ساخت و در دل این پیکار- تا زمانی که مزد هست – مزدها را برابر ساخت. باید بنیاد موجودیت خانواده محصول مناسبات طبقاتی، بنیاد روابطی که والدین را عهده دار پرورش نیروی کار مورد نیاز بورژوازی می کند و این بار را بر گرده زنان می اندازد، اساس کار خانگی و ریشه اقتصادی کل قراردادها، سنت ها یا اخلاقیات متناظر با تبعیضات جنسی و بی حقوقی زن، در ژرفنای وجود سرمایه داری را آماج اعتراض رادیکال، قرار داد. رویکرد لغو کار مزدی تشریح می کند که همه این ها مقدور است، ما برای همه این کارها قدرت داریم. اگر توده های طبقهِ خود را شورایی و ضد سرمایه داری سازمان دهیم، اگر اساس را، اعمال قدرت طبقاتی علیه سرمایه بدانیم، آنگاه به میزان سازمان دهی و اعمال این قدرت، خواست های بالا را هم بر سرمایه و دولتش تحمیل می کنیم. یکی از کوبنده ترین ضربه هایی که رفرمیسم، اعم از نوع مسالمت آمیز انترناسیونال دومی یا شکل میلیتانت و چپ نمای لنینی آن بر جنبش کارگری وارد ساخته است انصراف طبقه کارگر از سازمان دادن و اعمال قدرت سرنوشت ساز خود علیه شالوده وجود سرمایه داری است. رفرمیسم با کوبیدن بر طبل اتحادیه گرائی در یک سوی و سرنگونی طلبی توخالی تمام عیار کاپیتالیستی، در سوی دیگر، عملاً احساس نیاز به متشکل ساختن شورائی و سراسری قدرت آحاد توده های طبقه و اعمال این قدرت علیه سرمایه را از وجود جنبش کارگری جراحی کرده است. اگر رفرمیسم را از سر راه برداریم، آنگاه این قدرت را خواهیم دید. معنای زمینی و مادی خالق سرمایه جهانی بودن را لمس خواهیم نمود. اگر کل قدرت سیاسی، پلیسی، نظامی، مدنی، حقوقی، قدرت سرکوب فکری و فیزیکی موجود در دنیا از آن سرمایه است و اگر خود این سرمایه، مولود مستقیم کار و تولید ماست، پس توان نابودی این اختاپوس را هم داریم. می توانیم آن را مختل سازیم و متناسب با میزان اختلالی که در چرخه ارزش افزائی سرمایه و ساختار نظم سرمایه داری وارد می کنیم، قدرت طبقاتی خود را میداندار سازیم. همه بحث بر سر شناخت این قدرت و اعمال آن علیه سرمایه است.
سرنگونی طلبی ضد سرمایه داری
رویکرد لغو کار مزدی بساط سرنگونی طلبی توخالی فراطبقاتی پهن نمی کند، رژیم ستیزی اش، در همه وجوه خود، ضد سرمایه داری و جزء لایتجزای مبارزه طبقاتی توده های کارگر برای نابودی سرمایه داری است. ما در جنگ برای کاهش مدام کار اضافی، برای ارتقاء مستمر سطح معیشت، بهداشت، دارو و درمان، آزادی های سیاسی و حقوق اجتماعی، رفع نابرابری های جنسی، محو کار کودک و آلودگی های زیست محیطی، در مختل سازی و تعطیل چرخه تولید سرمایه و سود، در پاره کردن بساط قانون و قرارداد و حقوق و نظم و مدنیت سرمایه داری، در این جاها در سنگرها و میدان های یک جنگ واقعی ضد سرمایه داری است که با دولت بورژوازی مواجه می شویم. چگونگی تقابل جنبش ضد کار مزدی با رژیم سیاسی، رویه معکوس چیزی است که تاریخا دستور کار احزاب لنینی و کمونیسم بورژوائی بوده است. آنها عملاً کل مبارزه طبقاتی را در جار و جنجال ضد رژیمی خلاصه می کنند. به کارگران القاء می نمایند که با سقوط قدرت سیاسی روز و نشستن حزبشان بر اریکه قدرت، کل مشکلات حل خواهد شد!! می کوشند تا توده های کارگر را پشت سر خود به صف کنند و سوار بر موج قهر کارگران حزب را به قدرت برسانند. راهبردهایی که یگانه محصولش در بهترین حالت جایگزینی شکلی از برنامه ریزی چرخه تولید و نظم سرمایه داری به جای شکل دیگر است. جهت گیری منحطی که فاجعه بارترین شکست ها را بر جنبش کارگری جهانی تحمیل کرده است. جنبش لغو کار مزدی سرنگونی دولت بورژوازی را دستور کار جنبشی می داند که سازمان یافته و شورائی در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی درگیر جنگ علیه سرمایه است. جنبشی که بورژوازی را از اریکه قدرت به زیر می کشد و خود را که نماد واقعی قدرت سازمان یافته و آگاه همه آحاد توده های کارگر و آماده برنامه ریزی شورائی کار و تولید است جایگزین آن می سازد.
مبارزه علیه آلودگی های زیست محیطی
کمونیسم لغو کار مزدی، ریشه کل آلودگی های زیست محیطی را در وجود و بقای بردگی مزدی می بیند. سرمایه است که مسموم سازی، قطره، قطره آب و غذا و هوا و پوشاک و زمین و زمان زندگی بشر را ساز و برگ کاهش هزینه تولید و افزایش اضافه ارزش ها ساخته است. برای هر میزان بهبود محیط زندگی انسان در هر کجای این جهان باید به شریان حیات سرمایه، به رابطه تولید اضافه ارزش، به وجود برنامه ریزی کاپیتالیستی کار و تولید حمله نمود. باید کارخانه ها، کشت و صنعت ها، مؤسسات تولید کالاهای صنعتی، غذائی، پوشاک، وسایل خانگی، انرژی یا هر فراورده دیگر، همه مراکز تجاری، انبارداری، حمل و نقل و توزیع کالا را که به هر میزان و هر شکل مایه مسمومیت مایحتاج معیشتی یا آلودگی محیط زندگی بشر هستند، با قدرت متشکل شورایی ضد سرمایه داری، مجبور به تغییر، تعطیل و بهبود پروسه کار نمود. باید جنگ علیه آلودگیهای زیست محیطی را میدان اعمال قدرت در مورد چه تولید شود، چه تولید نشود، چه میزان تولید گردد، بیش از آن تولید نشود و انطباق تولیدات با نیازهای واقعی انسان ها کرد.
سازمان یابی شورایی ضد سرمایه داری توده های کارگر
رویکرد لغو کار مزدی، برای سازمان یابی طبقه کارگر، به دار تئوری دو تشکیلاتی حزب و اتحادیه، نمی آویزد. این راهبرد در بنمایه خود، سرمایه نهاد، کمونیسم ستیز و ساز و برگ ماندگار نمودن نظام بردگی مزدی است. لنینیست ها، برای توده های وسیع طبقه کارگر نسخه ساختن سندیکا می پیچند. به کارگران می گویند که در این تشکلها برای افزایش دستمزد و بهبود معیشت خود مبارزه کنند. همزمان از جماعت مؤمنان به « لنینیسم» می خواهند که «حزب کمونیست» تأسیس نمایند. توده کارگر را فرا می خوانند تا در قبال حق چانه و چرا برای میزان مزد، کل قدرت ضد سرمایه داری خود را در گورستان منافع سرمایه مدفون سازند. برده مزدی بودن و حکومت شوندگی را صحه گذارند. خود را مشتی تردیونیونیست، لایتفکرون، لایشعرون و لایبصرون بدانند. سازمان یابی آگاه ضد کار مزدی را در ظرفیت خود نبینند. احزاب لنینی به توده کارگر می گویند که صلاحیت این کار را ندارند و به همین دلیل، برای خلاصی از وضعیت حاضر باید پشت سر حزب صف بندند. حزب بالای سر خود را تشکل خویش خوانند و هر میزان رهائی خود را به جنگیدن در رکاب این امام زاده بد اعجاز گره زنند. افق اجتماعی و تاریخی این راهبرد هم برای کارگران دنیا بسیار آشنا است. سرمایه داری دولتی اردوگاهی یا شکل دیگری از برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی و حقوقی نظام بردگی مزدی تنها نوزاد پیر، فرتوت، بیمار و گورزادی است که می تواند از دامن این استراتژی متولد گردد. رویکرد لغو کار مزدی، نسخه برپائی حزب و سندیکا را از بیخ و بن ارتجاعی، ضد کارگری و ضد کمونیستی می داند. اینکه برخی احزاب و فرقه ها نام سندیکا و اتحادیه را به شورا یا مجمع عمومی تغییر دهند در اساس ماجرا هیچ تفاوتی پدید نمی آورد. جنبش کارگری نیازمند سازمان یابی شورائی سراسری ضد سرمایه داری با افق روشن الغاء کار مزدی است. شورا در اینجا، یک اسم، یک الگوی سازمان یابی نیست. یک جنبش رادیکال سرمایه ستیز سازمان یافته است. جنبشی است متشکل از همه، غالب یا حداکثر آحاد کارگران که در همه قلمروهای زندگی اجتماعی درون جامعه موجود، علیه سرمایه می جنگد. همه جا دست بر ریشه می گذارد. بنیاد سیه روزی ها را در رابطه خرید و فروش نیروی کار، در جدائی تولید کنندگان از کار خود می بیند و برای کاهش و امحاء آنها علیه همین رابطه صف آرائی می کند. شوراهای ضد سرمایه داری ظرف بالندگی، استخوان بندی و بلوغ سرمایه ستیزی درون جوش طبقه کارگر است. در اینجا توده کارگر همان گونه که برای افزایش مزد، ارتقاء سطح معیشت، رفاه همگانی، آزادی های سیاسی، علیه کار کودک، تبعیضات جنسی، آوارگی، آلودگی های زیست محیطی و غیره مبارزه می کنند، در بطن همین مبارزاتِ ضد سرمایه داری شوراهای خود را پدید می آورند. شورائی متشکل می شوند و جنبش سراسری شورائی سرمایه ستیز خود را سازمان می دهند. در درون این شوراها به مثابه یک طبقه، یک قدرت طبقاتی ضد نظام بردگی مزدی، یک طبقه در حال جدال علیه وجود سرمایه و علیه همه اشکال بی حقوقی و انسان ستیزی سرمایه داری، ابراز موجودیت می نمایند. آحاد توده کارگر، دست در دست هم می گذارند. آگاه ترین فعالان جنبش در کنار همزنجیران کمتر آگاه خود کل مسائل مربوط به مبارزه جاری، از جمله حل و فصل و چاره اندیشی کلیه مسائل امنیتی مربوط به مبارزه طبقاتی در زیر سیطره درنده ترین دیکتاتوری بورژوازی را شور و مشورت می کنند. حاصل همفکری ها، تحلیل ها و چاره پردازی ها را تار و پود تصمیم گیری جمعی برای پیشبرد مؤثرتر مبارزه می نمایند. هیچ نهاد، ارگان، کمیته و جمع بالای سر کارگران برای آن ها تصمیم نمی گیرد. همگان، هر چه خلاق تر، اثرگذارتر، آزادتر، برابرتر و آگاه تر در ریشه کاوی ها، چاره گری ها، تعیین راهبردها و اتخاذ تاکتیک ها شرکت می جویند. بساط هر نوع تشکل آفرینی و حزب سازی جدا از خود را جمع می نمایند. در اینجا آگاهان دست به دست هم نمی دهند تا برای دیگران تشکیلات سازند و شروع به عضوگیری آنها کنند. جنبش شورایی کارگران، در هر سطح و هر درجه از رشد و بلوغ، مظهر تمامی قدرت سازمان یافته طبقاتی حی و حاضر پرولتاریا در مقابل سرمایه و بر همین اساس بدیل زنده و در حال تکوین سرمایه داری است. مارکس در توصیف کمونیسم پرولتاریا گفت که « جامعه ای خواهیم ساخت که در آن رشد آزاد همگان در گرو رشد آزاد هر فرد باشد» رویکرد لغو کار مزدی با رجوع به این سخن مارکس اضافه می کند که: ساختن چنان جامعه ای در گرو شکوفائی جنبشی است که در درون آن قدرت دخالت گری، اثرگذاری، چاره پردازی و رشد و آگاهی همه کارگران در گرو دخالتگری آزاد و خلاق و برابر و آگاه هر کارگر باشد»
کمونیسم لغو کار مزدی و روایت آگاهی طبقاتی
رویکرد لغو کار مزدی، های و هوی چگونگی انتقال آگاهی به توده های کارگر راه نمی اندازد. این هیاهو را ناشی از بیشترین بیگانگی با آگاهی طبقاتی پرولتاریا و آگاه سازی توده های کارگر می داند. راه اندازی این جنجال ها کار احزاب و محافل و افرادی است که خود را شارع یا مروج و مبلغ یک شریعت می پندارند. اینان هستند که توده کارگر را موجوداتی لایعقلون، لایتدبرون به حساب می آورند. فاقد شعور و قدرت تشخیص تلقی می کنند. آگاهی کمونیستی را هستی آگاه کارگران نمی بینند، این آگاهی را گردش خون و خورد و خوراک جنبش کارگری به حساب نمی آورند. مبارزه ضد سرمایه داری را امر طبیعی و درونی طبقه کارگر نمی شناسند. رویکرد لغو کار مزدی، آگاهی طبقاتی و کار آگاهگرانه کمونیستی را کاملا متفاوت با این ها، می بیند. آگاهی طبقاتی برای انسان ها و لاجرم برای کارگران مقوله ای بیرون از مبارزه و هستی اجتماعی آن ها نیست. این زندگی است که آگاهی را می سازد، عکس آن واقعیت ندارد. آگاهی کمونیستی یک سر عاریتی برای تنه توده های کارگر نیست. سرچشمه واقعی این آگاهی، زمین زندگی و مبارزه طبقه کارگر است. مارکس نیز بنمایه شناخت خود از سرمایه داری، روایت ماتریالیستی خود از تاریخ تکامل جوامع انسانی یا بدیل خود برای جامعه فراسوی بردگی مزدی را از تکمیل نظرات علمای پیشین اقتصاد و فلسفه و مصلحان سوسیالیست سلف به دست نیاورد. او همه اینها را نقد کرد و جوهر این نقد یا آلیاژ این سلاح را از قعر جامعه موجود، شرایط تاریخی حاضر، با رجوع به مبارزه طبقاتی جاری درون این جامعه، از دل شرایط کار و استثمار و زندگی و پیکار طبقه کارگر بیرون آورد. آگاهی طبقاتی پرولتاریا «سوسیالیسم علمی» انگلس نیست، چیزی به نام «مارکسیسم – لنینیسم» هم نیست. مشتی اندیشه، باور، انتقاد و نفی و ایجاب نمی باشد، ایدئولوژی نیست و برخلاف تصور برخی ها فقط نقد ایدئولوژی هم نیست. هستی آگاه طبقه پرچمدار محو بردگی مزدی، پرچمدار انحلال طبقات و جامعه طبقاتی، پرچمدار رهائی بشر از هر قبد و قدرت بالای سر خود است.
آگاهی بورژوازی تبخیر چرخه تولید سرمایه، منشور منافع، انتظارات و اهداف طبقه استثمارگر است. طبقه ای که هست و نیست بشریت را فدای مصالح و خواسته های بشرستیز خود می سازد. با این حال بورژوازی مدعی نمایندگی منافع، مصالح و انتظارات همه انسان ها است و بر همین اساس، این آگاهی نماد تمام عیار وارونه پردازی، تحریف و دروغ بافی است. آگاهی طبقه کارگر ضد این است. پرولتاریا طبقه ای است که رنج دامنگیرش نه یک رنج ویژه و ناحقی مستولی بر او، نه یک ناحقی خاص که ناحقی و رنجی همگانی است. مقامش نه تاریخی که انسانی است. شرط رهائی وی رهائی بشریت است. بر همین پایه، آگاهی او بیان عین واقعیت و فاقد هر گونه جعل و وارونه سرایی است. آگاهی پرولتاریا جنبش آگاه ضد سرمایه داری و برای الغاء کار مزدی است. این آگاهی فقط در وجود این جنبش، در قدرتی که علیه سرمایه اعمال می کند، در تحلیل ها، چاره گری ها، راه حل یابی ها، مطالبات، سازماندهی ها، نقدها، سرنگونی طلبی ها، راهبردها، تاکتیک ها، شورش ها و کل آنچه که تار و پود کارزار جاری او علیه موجودیت سرمایه و علیه تمامی مظاهر هستی سرمایه داری است خود را متجلی می سازد. آگاهی پرولتاریا فاصله میان سرمایه ستیزی خودپوی او و کمونیسم لغو کار مزدی را پر می سازد و در خارج از وجود این جنبش جعلی است. آموزش های مارکس نیز زمانی که سلاح جنگ طبقه کارگر علیه بنیاد نظام بردگی مزدی می شود نقش آگاهی این طبقه را احراز می کند. در غیر این صورت، نه کمونیسم مارکس است و نه نشانی از آگاهی پرولتاریا خواهد داشت. طبقه کارگر نیازمند آمدن رسولان آگاهی بخش نیست. همه حرف آنست که آگاهان، چاره گران و فعالان درونی جنبش کارگری مشعلدار شناخت و شعور و آگاهی ضد بردگی مزدی در این جنبش باشند. پروسه کار و محصول کار و تولید اجتماعی توده هم زنجیر را با رجوع به نقد اقتصاد سیاسی مارکس پیش روی توده وسیع هم زنجیر پهن کنند. بر ارتباط اندرونی و ارگانیک نظم سیاسی، حقوقی، مدنی، دولت، دموکراسی، قانون و تمامی فراساختارهای اجتماعی موجود با رابطه تولید اضافه ارزش چراغ اندازند و حاصل همه اینها را شعور و شناخت و آگاهی توده همزنجیر کنند. کل این کارها را در سیر حوادث روز جنبش کارگری پی گیرند. راه حلهای رفرمیستی را نقد نمایند و با راه حلهای ضد سرمایه داری جایگزین سازند. نیروی مؤثر سازمانیابی شورائی کارگران باشند و توده کارگر را به سوی اتکاء به قدرت مستقل طبقاتی ضد سرمایه داری سوق دهند. حرف هایم را به پایان می برم. یک بار دیگر تکرار می کنم که با حزب آفرینی و ساختن سندیکا و تشکیل اتحادیه، نه فقط هیچ کمکی به مبارزه طبقاتی پرولتاریا نمی گردد که بالعکس، کوبنده ترین ضربات بر پیکر این مبارزه وارد می شود. تاریخا چنین شده است. کمونیسم بورژوایی، از جمله لنینیسم و احزاب لنینی چنین کرده اند. کمونیسم جنبشی در عمق هستی اجتماعی طبقه کارگر و در قعر وجود جنبش کارگری است. رویکردی در درون این جنبش است. نطفه کمونیسم مارکسی اینجا است و جنبش شورایی سراسری ضد بردگی مزدی با شعور و شناخت مارکسی تنها بستر واقعی بالندگی و میدان داری این کمونیسم است.
سخن را خاتمه می دهم. از فرصتی که به من دادید، بسیار صمیمانه تشکر می کنم.
ناصر پایدار
سخنرانی در سمینار “جنبش لغو کار مزدی در ایران” برلین انجمن “پژوهش جنبش های اجتماعی ایران”
۲۳ آوریل ۲۰۱۷