خیلی ها خیزش جاری توده های عاصی را با جنبش سالهای ۵۶ و ۵۷ قیاس می کنند و حول مشابهات این دو، به گفتگو می پردازند. این قیاس، مع الفارق است، اشتراک ریشه ای آنها نه فقط محل شبهه نیست که هر میزان انکار حتی تقلیلش، تحریف، جعل، گمراهه آفرینی بورژوازی است. تمرکز این نوشته اساسا بر شرح موجز تفاوت های تعیین کننده است، اما اشاره ای به هستی اجتماعی، طبقاتی واحد هر دو جنبش غیرقابل اجتناب استاز همین جا آغاز کنیم. هر دو جنبش متشکل از توده های وسیع طبقه کارگر بوده و است. خیزش نخست، تداوم مستقیم مبارزات نیمه نخست دهه ۵۰ خورشیدی کارگران در کارخانه ها، خارج محدوده ها، محلات، حوزه های کار و زیست بود. کارگران کارخانه ها و مراکز کار در آن سالها با اعتصابات پرشمار طولانی، مالکان غولهای صنعتی و بنگاههای متوسط تولیدی را مجبور کردند که به افزایش مزدها تن دهد، دستمزدهای روزانه ۳ – ۱۰ تومان را با قیمت ثابت آن زمان، به ۳۰ – ۵۰ – ۷۰ تومان افزایش دادند و این افزایش را بر بورژوازی تحمیل کردند. در جنبش گسترده مسکن موسوم به خارج محدوده» همرزم و متحد، دست به کار برپائی «ممنوعه» کومه های مسکونی در حاشیه شهرها شدند، برای ساختن هر کومه به طور جمعی با ماشین کشتار رژیم شاه جنگیدند، موفق شدند، قوای قهر را عقب راندند. طبقه کارگر درفاصله زمانی بالا چنین نمود، قدرت طبقاتی خود را آزمود، به موفقیتهای محقر دل نبست، آنها را سنگر تعرضات بعدی ساخت. بورژوازی و رژیم نیر در شرائط رونق اقتصادی و نرخ رشدهای طلائی، قبول سطح نازلی از خواست ها را بر تحمل دوره های طولانی تعطیل مراکز کار و خسارت های سنگین ترجیح داد. بسیار وحشیانه سرکوب کرد، کشتار جهان چیت و مشابه آن را دستور کار نمود، اما معمولا تسلیم را سودآورتر از تکرار حمام خون ها یافت. این وضع در نیمه دوم دهه پنجاه دچار تغییر فاحش شد، سفینه رونق انباشت به گل نشست، یکی از کوبنده ترین موج های بحران اقتصادی، چرخه تولید سرمایه اجتماعی ایران را در خود فشرد. بورژوازی بضاعت مماشات با انتظارات بالنده توده کارگر را از دست داد، اشتغال کامل جایش را به بیکاری فزاینده سپرد، کارگران کوبیدن بر طبل اعتصاب را ادامه دادند اما اعتصاب محصور درچهاردیواری کارخانه جواب نداد. بحران، شیرازه هستی سرمایه را لرزاند و سرمایه داران، با قدرت بار بحران را بر زندگی توده کارگر سرشکن کردند، جنبش کارگری زیر آوار رفرمیسم و فاقد صف ضد سرمایه داری به بن بست افتاد، در پشت همین بن بست، آماده ریختن به خیابان و آغاز شورش شد. جنبش سالهای ۵۶- ۵۷ از اینجا جوشید، کارگران بودند که با گوشت و پوست خود، کوره خیزش را مشتعل ساختند.
خیزش خیابانی امروز نیز در هستی اجتماعی خود، عین جنبش ۵۷ است. معترضان همگی کارگر، دختران، پسران، دانش آموزان، دانشجویان، زنان، مردان طبقه کارگرند. این یک ادعا، شعار، اغراق نیست، واقعیت مشهود و زمینی پیش روی همگان است. سوای توده کارگر نیروی دیگری در حال طغیان نیست. افسانه سیاه نقش بازی «طبقه متوسط»!! تولید ماشین شستشوی مغری سرمایه است. چیزی زیر این نام در فاز حاضر تکامل مادی تاریخ وجود واقعی ندارد، آنان که این فریب را به هم می بافند بر هدف خود آگاهند، اما فاقد فهم ابتذال پندار خویشند. کار آنها تاریخا از چپ تا راست این بوده که در عالم مفاهیم دنبال شکار نیروی اجتماعی برای انقلاب، اصلاح دموکراتیک باشند، در این اشراق، بخش وسیعی از طبقه کارگر را لباس «طبقه متوسط» تن نموده اند، لایه وسیعی از طبقه سرمایه دار را هم مشمول دریافت این مدال کرده اند، حدیث حال این جماعت مشغله ما نیست، عصاره سخن تصریح هستی کارگری توده های عاصی در خیابانها، محلات، مراکز کار، همه جای جهنم سرمایه داری است. این بارزترین و مهمترین شاخص، هم سرشتی خیزش روز با جنبش سال ۵۷ است. به سراغ تمایزات تعیین کننده و تفاوتهای سرنوشت ساز رویم.
جنبش سال ۵۷ در نطفه، پیش از ورود خود به خیابان، توسط اختاپوس درنده فاشیسم اسلامی بورژوازی به سرقت رفت. توده کارگر تا وقتی مالک قدرت و صاحب انتظارات خود بود که در مراکز کار، تولید، زندگی قرار داشت، تا خواست فاصله این حالت و خیزش خیابانی را طی کند، اسیر وحوش بورژوازی دینی شد، به گروگان رفت، شرائط گروگانگیری از پیش فراهم بود. بحران اقتصادی نیمه دوم دهه ۵۰ کل طبقه سرمایه دار و هر بخش آن را به سوی چاره گری، چالش، تضمین بقا یا تدارک قوا برای سهم خواهی، تسویه حساب با رقبای حاکم راند. طبقه کارگربه رغم مبارزات موفقیت آمیز سالهای ۵۰ تا ۵۵ ازهیچ استخوانبندی ابتدائی برای میدانداری مستقل طبقاتی در سیرحوادث برخوردار نبود، کوه تجارب کنونی را نداشت، در اتکاء به قدرت طبقاتی خود وضعی شکننده و آسیب پذیرتر از حال را تجربه می کرد، از لحاظ توهم به اپوزیسونهای بورژوائی در فاجعه بارترین وضعیت به سر می برد و فرسنگها عقب تر، فرومانده تر از امروز بود. شناختش از نقش، قدرت و اثرگذاری خود در سطحی نازل قرار داشت. جنبش کارگری ایران با این پاشنه آشیل ها، آسیب پذیری ها سخت در معرض بلعیدن بود و بورژوازی فاشیست دینی، سریع قادر به بلعیدن آن شد. هنوز هیچ زندانی سیاسی سوای چند بازاری مؤتلفه از زندان آزاد نشده بود، شکنجه گاهها، میدان های تیر، تمامی ماشین کشتار ساواک با قدرت می غرید که فاشیسم اسلامی بساط استیلا بر موج مبارزات خیابانی توده عاصی پهن کرد. شروع به سازماندهی نمود. کمیته ساخت، کمیته های در حال پیدایش را خود منحل کرد. به تسخیر تظاهرات و تجمعات پرداخت، هر صدای مخالف حزب الله را خفه نمود، هر شعار خارج از نسخه پیچی ضدانسانی خود را در هم کوبید، ضرب و شتم کمونیستها را پی گرفت، راه تماس هر کارگر آگاه با همزنجیران همگام را سد بست، با این کارها جنبش جاری را بستر تکوین و استخوان بندی رژیم آتی جمهوری اسلامی کرد، جنبش کارگری در شرائطی که از ضعفهای حاد اندرونی رنج می برد، آماج شبیخون این بخش درنده بورژوازی شد، به اسارت در آمد. از هر میزان صف آرائی طبقاتی ضدسرمایه داری باز ماند، کل قدرت پیکار و نقش آفرینی خود را تسلیم اختاپوس در حال تهاجم اسلامی کرد. فرمان اعتصاب، مختل سازی آب، برق، روزنامه، رسانه و همه چیز را به دست دژخیم منادی استقرار حکومت دینی سرمایه داری داد. عراقی فاشیست را کلید دار کعبه قدرت خود ساخت، این حوادث رخ داد و بر متن وقوع آنها جنبش کارگری فاقد اثرگذاری، نقش بازی اعمال اراده یا تلاش برای استخوان بندی طبقاتی ضد بردگی مزدی شد. طبقه کارگر در جنبش سال ۵۷ اسیر این وضع گردید اما جنبش حاضر چنین نیست و با آن روز تمایز بارز و تعیین کننده دارد.
آیا نکته بالا به این معناست که جنبش کارگری، از راهبردها، راه حلهای بورژوائی، گسسته است؟!! به هیچ وجه چنین نیست. این جنبش همچنان در الگوپردازی و راهکارهای بورژوازی منحل است. در اینجا دو مسأله مهم قابل تأکید است. اول– فروریزی توهم طبقه کارگر به بورژوازی و راهبردهایش امری نسبی، تدریجی، تابعی از مؤلفه های جاری در فرایند جدال علیه طبقه سرمایه دار و نظام سرمایه داری است. ثانیا– این توهم زدائی مقوله ای مکتبی، آکادمیک نیست. روند آن، با جایگزینی مشتی احکام، توسط بدیل های متضاد محقق نمی شود، کوهی از مبارزه، تجربه، شکست پیروزی، آموزش، نقد، طی کردن پیچ و خم، بهره گیری از دستاوردها و البته آشنائی با نقد مارکسی سرمایه داری است که این خانه تکانی را جان می بخشد، تغذیه می کند و پیکار آگاه، متحد، نقشه مند، طبقاتی می سازد. فهم آثار مارکس کارگر خواننده را به زرادخانه ای از سلاح مبارزه وصل می نماید، اما این فهم در آزمونهای زنده کارزار ضد سرمایه، نقد گمراهه ها، جایگزینی راهبردهای رادیکال است که سلاح می شود. طبقه کارگر ایران هنوز هم درسطحی رقت بار، آویزان به رفرمیسم است اما در فاصله ۵۷ تا امروز راه درازی پیموده است، در این پیمودن، احزاب، طیف ها، باندهای مختلفی از بورژوازی را با گوشت، پوست آزموده است، از توهم خود به آنها کاسته است، امیدش به بهبود زندگی در سیطره سرمایه داری ترک فاحش برداشته است، مبارزه با سرمایه داران و دولت سرمایه داری را یگانه طریق تغییر در زندگی یافته است، به قانون، حقوق، مدنیت، دولت، پارلمان، «انتخابات» بورژوازی بسیار بیشتر از گذشته بی اعتماد و معترض شده است، اتکاء به قدرت خود را تنها سلاح پاسخگو در میدان جدال می بیند. شناختش از شدت استثماری که می شود، از جنایات سرمایه، از کوه عظیم محصول اجتماعی کار و تولیدش، از دستاوردهای جنبش کارگری جهانی، بالیده است، دسترسی او به اطلاعات و متون روشنگر راه کارزار طبقاتی افزون تر شده است. روند این تغییرات را با همه کمبودهایش پشت سر نهاده و در همین روند نسبت به ۴۰ سال پیش بیدارتر، هشیارتر شده است، این روند با فرایند تعیین کننده دیگری تکمیل شده است. در این ۴۰ سال سرمایه داری در سطح جهانی، به شکل انفجارآمیزی بر انحطاط، بشرستیزی، جنگ افروزی و تهاجم سبعانه خود به قوت لایموت طبقه کارگر افزوده است. ابعاد بحران زائی این نظام کهکشانی شده است، فقط با ساقط سازی روزافزون و انفجار آمیز توده کارگر دنیا از هستی نفس می کشد. این امر به نوبه خود چشم و گوش کارگر ایرانی را باز کرده، توهمات مسموم «بورژوازی خوب و بد» را در شعورش تقلیل داده است. طبقه کارگر ایران تافته جدابافته ای از پیکره جهانی خود نیست اما پویه ایفای نقش، جهتگیری و دستیافت های طبقاتی، اش در این ۴ دهه با بخش های دیگر جنبش کارگری تفاوت بارز داشته است. کارگر اروپائی راه تسلیم زبونانه در مقابل شبیخون های سرمایه پیش گرفته است، اما او هر سال ۴۰۰۰ تا ۶۰۰۰ اعتصاب کرده است. دلیل این تفاوت بارز است. کارگر اروپای غربی و شمالی در دوره معینی از تاریخ، همه دار و ندار مبارزه طبقاتی خود را با بورژوازی بیع و شری نمود، سنگر کارزار ضد سرمایه داری را ترک گفت، در رفرمیسم راست سندیکالیستی و سوسیال دموکراسی منحل شد، زمان گذشت، با سرکشی طغیان آمیز بحرانها آماج تاتاریستی ترین تهاجم سرمایه قرار گرفت، دفن در گورستان رفرمیسم، یارای مقاومت در خود نیافت، به جای رادیکال شدن، راه تسلیم افزون تر و آویختن به مافیاهای جنایتکارتر بورژوازی پیش گرفت، از سوسیال دموکزاسی رمید، به فاشیسم پناه برد، گام به گام مفلوک تر و فرومانده تر شد. طبقه کارگر ایران عکس این مسیر را پیموده است، بورژوازی سلول، سلول قدرت او را بمباران کرد. بدترین شکل شدت استثمار را بر او تحمیل نمود. همه اشکال بی حقوقی، آزادی کشی، ستمکشی، تبعیضات جنسیتی را جریان روتین زندگی او ساخت. حتی بحث درباره الگوهای دیگر حکمرانی بردگی مزدی، در باره دموکراسی را گواه قیام او علیه امنیت ملی قلمداد کرد!!. جنبش کارگری ایران در این فضا بالید، فریاد زد، خشم و قهرش را بر سر مالکان سرمایه، دولت و سلطنت سرمایه داری فرو ریخت. آموخت که سوای اتکا به نیروی پیکار حربه دیگری ندارد. با احساس استیصال به قانون چشم دوخت، تا خواست بیاویزد بر زمین افتاد. به اپوزیسیونها روی آورد، سوای ، گمراهه،، شکست فروغلطید ن سخت تر در دره چیز دیگری ندید، جنبش کارگری ایران چهل و چند سال اخیر را با این پیشینه ، در ادامه این تاریخ طی کرد، روز به روز این چهل سال را مکمل، درس های پیشین، خود نمود. با همه این توضیحات یک بار دیگر سؤال مهم خود را تکرار کنیم. اینکه خیزش جاری بالاخره با در نظر گرفتن کل مؤلفه ها، باز هم مثل جنبش سال ۵۷ در خطر بلعیده شدن توسط اپوزیسیونهای بورژوازی است یا قادر به تاختن در راستای صف آرائی مستقل طبقاتی و ضد سرمایه داری است؟ این پرسشی است که باید به آن پاسخ داد. نکات بالا نیز جزء غیرقابل اغماضی از مصالح همین پاسخ است، آنچه آوردیم به روشنی می گویند که جنبش کارگری طی این سال ها، با بیشترین هزینه، درس آموزی، تجربه اندوزی، نسبت به همه احزاب، سازمانها و طیف های بورژوازی از حاکم گرفته تا اپوزیسیون، راست تا چپ، دینی تا لائیک، جمهوری خواه تا مدافع سلطنت، سخت بی اعتماد شده است، بند توهم به این دستجات و باندها را تا حد چشمگیری پاره کرده است. بر همین اساس خیزش روزش، طغیان جوانانش، خروش خشمگین زنانش، اعتصابات و اعتراضات توده شاغل و بیکارش، تا لحظه حاضر نه فقط مصادره نشده که آویزان به هیچ نیروی بالای سر هم نیست، این تفاوت بارزی است که میان خیزش روز و جنبش کارگری سال ۵۷ وجود دارد ،اما این جنبش اگر چه توهم خود به نیروهای اپوزیسیون و حاکم بورژوازی را در سطحی وسیع پالوده است، از وسعت انحلال خود در راهبردها، الگوپردازیها، سیاستگذاری ها، برنامه ریزی های بورژوازی نکاسته است، درهمین خیزش گسترده حاضر، در اعتصابات سالانه چهارهزار، شش هزار سالهای اخیر، در دو شورش دی، آبان ۹۶ و ۹۸، در سایر شورشها گامی به سمت طرح مطالبات اساسی، حیاتی و هویتی خود برنداشته است. چشم اندازی برای خارج سازی بخش هرچه بیشتر حاصل کار و تولید سالانه اش از چنگال وحوش سرمایه دار باز نکرده است، سنگی برای معماری قدرت سازمانیافته شورائی خود بر روی سنگ نگذاشته است، از این هم نازلتر دست به کار برداشتن قدم مؤثری برای کاهش گرسنگی، گورخوابی، فلاکت، بیکاری و فقر خود نشده است، گورخواب، ویرانه زی، حاشیه نشین، کارتن خواب است، پیش چشمش دو میلیون خانه خالی تحت تملک طبقه سرمایه دار وجود دارد، اما حاضر نیست فکر همراه شدن، همسنگر شدن، قدرت گردیدن برای تصرف این اماکن را در سر بپرورد و با همزنجیر خودنجوا کند، هر سال چندین هزار اعتصاب راه می اندازد، اما شالوده اعتصاب ها همیشه کارگر ماندن، همیشه استثمار شدن، ادامه جاویدان بردگی مزدی، محصور ماندن توفان اعتراض در فنجان محقر کارخانه است. به خیزش روز جوانانش نگاه کنیم، جسور، شجاع، فداکار مرگ را تحقیر می کند، زیر باران گلوله می رود، کشته می شود اما کلامی از تغییر زمینی زندگی بر زبان نمی راند، شعار توخالی «زن، زندگی، آزادی» را بر سقف کهکشان می کوبد، اما در باره دگرگونی بنیادی معیشتی، رفاهی، اجتماعی که باید در شیرازه زندگی روز زنان، مردان، کودکانش رخ دهد، سکوت می کند!! سراسیمه و مشتعل مرگ بر خامنه ای، سرنگون باد جمهوری اسلامی می گوید اما تصویری، افقی برای روز بعد سرنگونی در سر خویش ندارد. جنبش کارگری تا لحظه حاضر سرگردان، فاقد استخوانبندی، بدون دورنما، بیگانه با خواست ها و انتظارات رادیکال، خارج از مسیر صف آرائی مستقل ضد سرمایه داری است. این جنبش با انکه اسیر هیچ باند حاکم یا اپوزیسیون جویای قدرت نیست اما خودش هم نیست، در تدارک ارتقاء خود به یک قدرت متحد ضد بردگی مزدی نیست. پاشنه آشیل شکست زای جنبش اینجا است و مادام که این پاشنه آشیل بر هستی توده کارگر مستولی است، خطر مصادره شدن، پیاده نظام مطیع و منقاد بورژوازی گردیدنش نه فقط زیاد که حتمی است.
نقاط قوت و گسلهای سست خطر زا اینها است، تصادمات جبری میانشان، در پویه کارزار طبقاتی تا همین جا، در همین ترکیب منادی این نوید است که دورنمای تاختن، کسب پیروزی، تحمیل عقب نشینی بر بورژوازی، تبدیل هر دستاورد به سنگر توفنده پیکار بعدی ضد سرمایه داری، سرنگونی رژیم اسلامی و ادامه رادیکال مبارزه طبقاتی وجود دارد، اما سایه شکست رعب انگیز نیز در وسیع ترین سطح، بر سرش سنگین است. جنبش حاضر می تواند پیروز شود، فقط اگر راه واقعی و رادیکال ضد سرمایه داری پیش گیرد، آنچه توده عاصی را از جای کنده است، برخلاف پندارهای پوشالی و نظربافیهای شعورفرسای بورژوازی اپوزیسیون، نه اشتیاق همترازی با جوانان امریکائی، نه مجرد تنفر از ولایت، شریعت، حجاب، که فشار سهمگین فقر، فلاکت، آپارتاید وحشیانه جنسیتی، بی سرپناهی، گورخوابی، محرومیت از دکتر، دارو، درمان تحقیر، ستمکشی است. مصیبتهائی که همگی مولود قهری سرمایه داری هستند، دردهای غیرقابل تحملی که ولایت، شریعت، حجاب، فاشیسم، حمام خون، سپاه، ارتش، پلیس صرفا سلاحها و ساز و کارهای سرمایه برای تحمیل آنها بر طبقه کارگرند. کانون انفجار اینجاست و این انفجار اگر بناست منشأ کمترین تغییری در شیرازه زندگی دهها میلیون کارگر، از جمله دانش آموز، دانشجو، زنان، جوانان طبقه کارگر شود باید از همین آغاز وارد کارزار بالنده، رادیکال و پویای ضد بردگی مزدی شود، هر میزان فروماندگی در این جهتگیری، هر لحظه تأخیر در اتخاذ این رویکرد، هر نوع تردید در اهمیت احراز این راهبرد، به مراتب از گلوله باران، قتل عام، سرکوبهای خونین خیزش توسط ماشین قهر جمهوری اسلامی شکست سازتر، ویرانی آفرین تر است. خیزش جاری خیابانی در وضع حاضر خود عمیقا اسیر بن بست است، درست همان گونه و به همان اندازه که کل جنبش کارگری ایران در پس بن بستی فرساینده و کوبنده سرگردان است، هم اعتصاب و اعتراض متکی به عزیمت از همیشه کارگر ماندن، بی اعتنا به مبرمیت برپائی جنبش سراسری شورائی ضد سرمایه داری و محصور در چهاردیواری مرکز کار، برای همیشه شکست خورده و سلاح تاریخا زنگ زده شده است، هم رژیم ستیزی توخالی دموکراتیک و فاقد بار ضد سرمایه داری به شکل دهشت انگیزی، داعش زا، طالبان پرور، رژیم اسلامی آور، اخوان المسلمین ساز گردیده است. اگر کارگری، کارگر زاده ای، زن کارگری، طبقه کارگر جامعه ای قادر به باور این واقعیت زمخت تاریخی نشده است، شکست، سقوط آزاد به اعماق فلاکتها یگانه سرنوشتی است که در انتظار او است. اگر خیزش خیابانی روز کارگران و کارگرزادگان ایرانی بناست از چنین سرنوشتی بگریزد، اگر میلیونها کارگر زن، مرد شاغل در مراکز تولید و کار جهنم سرمایه داری قرار نیست ادامه دهنده اعتصابات هر سال چند هزار و سراسر شکست آمیز باشند، باید وارد میدان جنگ واقعی ضد سرمایه داری گردند. بیائید صریح و رسا فریاد زنیم که رفرمیسم در همه اشکالش برای همیشه شکست خورده است، این شکست را باید جنبش کارگری جهانی با کارنامه پیکار طبقاتی خود محقق و اعلام می کرد، اما چنین نشد، ماجرا به گونه ای معکوس رخ داد، آنچه پرولتاریا وعده کرد، بورژوازی به جا آورد!! شیوه تولید سرمایه داری زیر فشار انفجارآمیز بحران خیزی و تناقضات سرشتی خود سالهاست به کارگران هشدار داده که رفرم آری! اما نه برای بهبود زندگی کارگر، بلکه فقط سلاخی هر چه دهشتناکتر بازمانده معاش او برای چالش پویه افت نرخ سود و بحران سرمایه، معنای رفرم این خواهد بود. سرمایه داری همراز، هم طنین با این هشدار، در گوش کارگران دنیا این را نیز آژیر کشیده است که جا به جائی رژیمها قرار نیست کاهشی در ستمکشی، بی حقوقی، آزادی کشی پدید آرد. واقعیت عکس این خواهد شد. همه اینها اتفاق افتاده است و فرایند وقوع آنها همه جا را به اندازه کافی در خود پیچیده است.
جنبش کارگری ایران کلا و خیزش خیابانی حاضر به عنوان بخش لایتجزایش در بن بست است. شکستن این بن بست، نیازمند تعرض سازمانیافته، شورائی، سراسری به شیرازه هستی سرمایه داری است. چیزی که تا لحظه حاضر نشانی از آغاز بالنده آن نیست اما همه مصالح، ملزومات معماری آن وجود دارد. آرایش قوا و ابراز هستی متحد شورائی نه یکشبه متولد می گردد، نه نیازی به تولد ضربتی آن است. گام اول این خیز، تعطیل چرخه کار و تولید در مراکز کار توسط توده کارگر شاغل و شروع تشکیل شوراها در این مراکز است. نکته کلیدی ماجرا آنست که نه اعتصاب سراسری، نه تشکیل شوراها، هیچ کدامشان، به هیچ وجه متضمن ضد سرمایه داری شدن جنبش کارگری نیستند، در همین چند هفته کوهی از بحثهای گمراه کننده راه افتاده است، شعارهای آماده اعتصاب سراسری شوید!، شوراها را برپا دارید!، جنبش شورائی سازید! گوش ها را کر کرده است، مناظره کنندگان و نظرسازان! به اندازه کافی حرفهای خود را کارگری، «سوسیالیستی» هم بسته بندی و بازارپسند می کنند، اما کل اینها حتی با فرض نیت خیر ساختن سکو برای پرش یک مافیای بورژوازی به عرش قدرت است. مشکل نفس اعتصاب، ایجاد شورا نیست، اعتصاب و شورا باید ضد بنیاد وجود سرمایه داری باشد. نقطه عزیمت و دستور کارش خارج سازی کار، تولید، سرمایه، ثروت، مستغلات، آموزش، درمان، برنامه ریزی اینها از دست طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه باشد. بحث تصرف مرکز کار در متن شرائط روز با طرح ماجرا در شرائط متعارف تفاوت دارد. در وضع عادی، شعار تصرف کارخانه، لحظه ای از تعمیق شناخت، واکاوی، مشق قدرت، احراز آمادگی، تمرین همرزمی شورائی، گسست از رفرمیسم در پویه طولانی پیکار طبقاتی است. درشرائط موجود چنین نیست، تعطیل سراسری چرخه کار، تولید با رویکرد ضد کار مزدی، بستر پرخروش بالیدن شوراها در سطح سراسری است. ملاط مفصلبندی شوراها در کلیه عرصه های کار و زندگی اجتماعی است، اعتصاب در این وضع ابزار چانه زنی نیست، جنگ واقعی علیه اساس هستی سرمایه داری است، شوراها سنگرهای توفانی این جنگند، در دو سوی میدان دو طبقه متخاصم آشتی ناپذیر قرار دارند. جنبش جاری اگر بخواهد از بن بست شکست زای مستولی خارج گردد باید دست به کار این جهتگیری، صف آرائی و میدانداری شود. در دل این جهتگیری است که همه بخش های مختلف طبقه کارگر به هم پیوند می خورند، معترضان در خیابان و اعتصاب کنندگان مراکز کار بر جدائی ویرانگر غالب می شوند، مدرسه، دانشگاه، بیمارستان، زنجیره عظیم مراکز صنعتی، حمل و نقل و همه حوزه های دیگر یک کل واحد طبقاتی و کارگری می گردند. همه، نقش ستادهای به هم پیوسته ضد سرمایه داری طبقه کارگر را بازی می کنند، به عنوان سلول های انداموار قدرت سازمان یافته شورائی ضد بردگی مزدی همدیگر را تکمیل می نمایند. پرولتاریا با کل اجزاء خویش به صورت یک طبقه نیرومند دگرگونی آفرین تاریخساز قد می آراید. با قدرت متحد خود تمامی مراکز کار و تولید را از دست سرمایه داران خارج می کند، شروع به برنامه ریزی شورائی بدون کار مزدی آن ها می نماید. شورش خیابانی، خیزش محلات، اعتصاب کارخانه، اختلال کامل نظم سیاسی و مدنی سرمایه، انسداد مجاری تولید سرمایه و سود، همراه با کارزار نیرومند شورائی برای تسلط بر سرنوشت کار، تولید، زندگی، تجلی جنگ واقعی طبقاتی پرولتاریا علیه اساس هستی سرمایه داری می گردد. راه پیروزی فقط این است.
چشم انداز دیگر جنبش و خیزش روز، شکست است. شکستی که می تواند شکلهای متفاوت به خود گیرد. آثار و عوارض آن مختلف خواهد بود. تسلیم درمقابل سرکوب وحشیانه هولوکاست آسا، به هیچ وجه نامحتمل نیست، اما ضریب احتمالش بالا نیست، جنبش جاری چه درهیأت جسور تعرضی خیابانی، چه در شکل اعتصابات اضطرارآمیز سالهای اخیر یا شورشهای گسیخته سالهای ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۰ به هر حال، به رغم بن بستهایش در برابر سرکوب راه فروکش پیش نگرفته و نمی گیرد. نمی تواند پیش گیرد، آنچه توده عاصی را به خیابان آورده یا به اعتصابات ۶ هزار در سال واداشته، قابل تحمل نیست. جمهوری اسلامی و فراتر از آن نظام سرمایه داری نیز ظرفیت قبول هیچ میزان هزینه، هیچ اندازه عقب نشینی در مقابل توده عاصی کارگر ندارد، قهر و کشتار و حمام خون نمی تواند این جنبش را تعطیل کند، در بدترین حالت برای چند صباحی زمینگیر، ضعیف می سازد، گامی آن طرف تر خیز می گیرد، طغیان می کند و پیش می رود. شکل دیگر و محتمل تر شکست، فروماندگی جنبش از یافتن راه مبارزه ضد سرمایه داری، اما توفانی شدن هر چه بیشترش تا سرنگونی رژیم حاکم یا وقوع تغییراتی در آن است. هر دو حالت این احتمال وجود دارد، ضریب حالت دوم بیشتر است. در این مورد نیز بازار نظرپردازی داغ است، عده ای اصرار دارند که جنبش با همین وضع می تواند تا فاز سرنگونی پیش تازد بدون آنکه توسط هیچ اپوزیسیون ارتجاعی بورژوازی بلعیده شود. این تصور نادرست، بی مایه و اصلاح طلبانه است. جنبش کارگری اگر نتواند رویکرد ضد سرمایه داری اتخاذ کند، اگر انفجارآمیز و توفانی پیش تازد اما راه تعرض نقشه مند ضد بردگی مزدی با سازمانیابی شورائی پیش نگیرد، با فرض سرنگونی جمهوری اسلامی باز هم توسط این یا آن بخش بورژوازی بلعیده می شود. آویزان ماندن به راهبردها، راه حلهای رفرمیستی اعم از قهرآمیز یا مماشات جویانه سوای شکست از رژیم حاکم یا سپردن سرنوشت به بخش درنده دیگر بورژوازی فرجام دیگری ندارد. در نظر داشته باشیم که طیف احزاب، سازمانها، باندهای بورژوازی از اصلاح طلب معزول حکومتی و عقبه برانداز!! دو خردادی گرفته تا احزاب ناسیونالیست کرد، دار و دسته جمهوری خواه با ترکیب رنگین کمانی مشروطه جو سابق، منقرضین اکثریتی، وراث «خلق مسلمان»، تا سلطنت طلبان اعوان و انصار رضا پهلوی، تا حزب توده، جبهه ملی، مجاهدین خلق، محافل ملی مذهبی، همگی آماده شیار دلمه خون و شکار سهمی در قدرت هستند. هیچ کدام اینها سوای ناسیونالیسم کرد، تا لحظه حاضر محلی از اعراب در سیر حوادث نیستند، هیچ معترض خیابانی، هیچ کارگر، گوشه چشمی به هیچ کدام ندارد، اما مصادره جنبش کارگری توسط یک یا طیفی از اپوزیسیون بورژوازی، نیازمند استیلای پیشینه دار نیست. اگر جنبش کارگری به رغم توفانی شدن، یافتن توان سرنگونی، کماکان خودش نباشد، انتظارات خود را پیش نکشد، به راهکارهای رادیکال تحمیل عقب نشینی بر دشمن توسل نجوید،، آرایش قوای طبقاتی سرمایه ستیز، احراز ننماید، سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری خود را پدید نیارد، استخوان بندی آگاه کارزار طبقاتی اش را پیدا نکند، اگر در مسیر تحقق این امور گام برندارد، ولو که مصادره رسمی یک حزب، طیف، اپوزیسیون بورژوازی نباشد، باز هم در نسخه پیچی و الگو آفرینی بورژوازی مدفون خواهد بود. در چنین وضعی هیچ باروی مقاومتی هم در مقابل مستولی شدن هیچ اپوزیسیون ارتجاعی ضد کارگر و بشرستیز نخواهد داشت، گوادولپ دیگری رژیم دیگری با رنگ و لعاب و نام دیگر را بر او مسلط خواهد ساخت. اگر جنبش کارگری راه روشن و شفاف ضد سرمایه داری پیش نگیرد، اگر تعرض به شیرازه هستی سرمایه داری را دستور کار نکند، اگر خارج سازی هر چه گسترده تر کل حاصل کار و تولید گذشته و حالش از چنگ طبقه سرمایه دار را موضوع روز جنبش خود نسازد، اگر خود را شورائی سازمان ندهد و یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد بردگی مزدی نشود، اگر این کارها را ننماید، سوای تحمل یکی از شکل های شکست هیچ سرنوشت دیگری در انتظارش نیست. سرنوشتی که به احتمال زیاد از آنچه در این ۴۰ سال بر او رفته است چه بسا بسیار غم انگیزتر باشد. طبقه کارگر و جوانان جسور، شجاع، آرمانخواهش باید روی این نکته درنگ کنند که مشکل صرفا برداشتن حجاب، لغو قوانین شریعت، تعطیل شورای نگهبانیا سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، مشکل اتخاذ آگاهانه کارزاری است که دورنمای روشن زمینی اش از جای کندن ریشه گرسنگی، ستمکشی، تبعیضات وحشیانه جنسیتی و قومی، بی خانمانی، بی سرپناهی، کارتن خوابی، محرومیت از درمان، دارو، آموزش، همراه با رهائی انسان، رهائی از دولت بالای سر، استثمار، بردگی مزدی باشد. می توان شعار توخالی «زن، زندگی، آزادی» بر سقف آسمان کوبید، اما باید به این اندیشید که در بقای بردگی مزدی و ساقط بودن انسان از دخالت نافذ شورائی در تعیین سرنوشت کار و زندگی، در بقای کار خانگی برده وار تباهی آور، وابستگی اقتصادی زن به مرد و اولاد به والدین، با اینها چگونه قرار است زن رها شود!! یا حتی از مردسالاری زمخت ذلت زا آزاد گردد؟!! با جامعه ای که در آن سرمایه بر سرنوشت تولید، کار و زندگی بشر حکم می راند، چگونه ممکن است سونامی فلاکت، گرسنگی، بی خانمانی، بی داروئی از طغیان فرو ایستد؟!! مسلما ممکن نیست. سخن به هیچ وجه آن نیست که تاختن بر ریل کارزار طبقاتی ضد سرمایه داری، تضمین فتوحات حتمی است، نه، چنین نیست، خطر شکست در مقابل هر جنبش رادیکال ضد بردگی مزدی با هر درجه از قوام، بلوغ، آگاهی هم وجود دارد. شکست برای هر جنبشی از امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی، دموکراسی طلبی قرن بیستمی، ۵۷ ایران، بهار عربی و بالاخره خیزش رادیکال ضد بردگی مزدی، برای همه محتمل است، تفاوت نه در احتمال وقوع شکست که در عواقب آن است. شکست دموکراسی خواهی، سرنگونی طلبی توخالی دموکراسی جویانه و فاقد رویکرد آگاه ضد کار مزدی، هارترین دیکتاتوری سرمایه داری را می زاید، جمهوری اسلامی، طالبان، داعش به ارمغان می آرد. یأس، استیصال، سرخوردگی را حاکم می سازد، شکست خوردگان نمی فهنمد چرا شکست خورده اند؟ بعضا خود را فاتح می پندارند!! جنبش شورائی ضد سرمایه داری هم ممکن است شکست خورد، اما شکستی که سکوی چاره اندیشی برای شروع توفانی تر پیکار می گردد، سمفونی همساز و همراز شکست خوردگان این خواهد بود که بسیار خوب جنگیدیم، باید می جنگیدیم، توان کافی نداشتیم، از تدارک لازم برخوردار نبودیم، باید پاشنه آشیل ها را به چالش بکشیم، نیرومندتر، نقشه مندتر، آگاه تر، شورائی تر، سازمان یافته تر برخیزیم. هیچ چاره دیگری نیست، در آنجا شکست ها، سنگ بنای شکست های موحش بعدی می شوند، در اینجا تجارب شکست مصالح، ملاط، دانش، نقشه و توان مستحکم ساختن سنگرهای کارزار و ضامن حصول پیروزی فرجامین می گردد.
ناصر پایدار