آقای رضا رخشان رئیس سندیکای نیشکر هفت تپه در مطلبی تحت عنوان ” چرا من یک سندیکای ام؟ اما سندیکالیست نیستم” مسایل و موضوعاتی را مطرح کرده است که اگر نخواهیم بدبینانه قضاوت کنیم و آنها را توجیاتی نادرست ، تحریف آمیز و … قلمداد کنیم که ایشان در اثبات عدم سندیکالیست بودن خود ردیف کرده است، در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت: ایشان که فعالیت سندیکایی را به عنوان ادای وظیفه در قبال طبقه امان برگزیده نه تنها از تاریخ تکوین سندیکالیسم در جنبش جهانی کارگری که از مضمون و محتوای طبقاتی این رویکرد در جنبش کارگری نیز استنباط درستی ندارد و به نظر می رسد دانسته هایش بر مبنای منابع و نوشته هایی است که بیشتر از آنکه آموزنده باشند، گمراه کننده اند.
به نظر رضا تاسیس دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه نقطه عطفی در جنبش کارگر ایران بعد از سال ها “رخوت” !! می باشد.
(گویا قبل از آن سال های مورد نظر ایشان، هیچ اعتصاب و حرکت اعتراضی کارگری در قلمرو های مختلف کار و تولید در ایران وجود نداشته است)!!
رضا جهت درک چرایی انتخاب نام سندیکا برای این دو تشکل توسط کارگران، لازم می داند به تفاوت ها و تشابهات بین سندیکالیسم ایرانی و غربی بپردازد و همچنین شرح مختصری از تاریخچۀ بسط و گسترش سندیکالیسم در غرب ارائه دهد.
رضا شرح تاریخچه مزبور را این گونه آعاز می کند:
” جنبش سندیکالیستی،با الهام از نظرات باکونین که مخالف کمونیسم بودعلی الخصوص درفاصله بین انتر ناسیونال اول ودوم بسط وگسترش یافت.” و بعد از توضیح علت مخالفت باکونین با کمونیسم، این بخش از مطلبش را با جملات زیر تمام می کند:
“جریان مذکور هر گونه مبارزه سیاسی وشرکت در قدرت سیاسی را رد می نمود.آنها در سال ۱۸۷۷ رسماً مسئله اعتصاب عمومی به عنوان سلاح اصلی مبارزه اقتصادی وابزار فلج کردن جامعه سرمایه داری مطرح نمودند.جریان آنارکو سندیکالیستها با رد اشکال مبارزه سیاسی ،اعتصاب اقتصادی عمومی را کلید تخریب سیستم استثمارگرانه در نظر می گرفتند.از نظر آنها جامعه فدراسیونی از سندیکاهاست که تولید و توزیع را سازماندهی و اداره می کند.آنها مخالف قدرت سیاسی واحزاب سیاسی بودند.”
حرف های رضا در شرح این تاریخچه که من فقط سطور اول و آخر آن را در بالا آورده ام، به قدری مشوش است که خودش هم نمی داند چه می گوید. به زعم او باکونین هم مروج سندیکالیسم است، هم اصلاً کاری با سیاست ندارد، هم معتقد است که جامعه باید فدراسیونی از سندیکاها باشد، هم مخالف شکل گیری هر نوع دولت است، شکی نیست که آنارشیست ها مثل رضا سندیکالیستند، مثل رضا سیاست و اقتصاد را از هم تفکیک می کنند. آنها هم اگر نه تمامی اما بخشی از توهم بافی ها و کجراهه پردازی های امثال رضا را داشتند و دارند اما ریشه یابی بسط و گسترش سندیکالیسم در فعالیت های آنارشیست ها بسیار نادرست است. سندیکاسازی و اتحادیه گرائی به شیوه موجود، سنت سوسیال دموکراسی و انترناسیونال دوم است که رضاها هم عقبه آن می باشند.
رضا در ادامۀ مطلبش شرح مبسوط اما فرا طبقاتی در مورد سیر حرکت اتحادیه ها و جنبش سندیکالیستی در غرب با نقل قول هایی از مارکس و انگلس و مانیفست ارائه می دهد تا علت فاسد شدن آنها را از دید سندیکالیستی، رفرمیستی خود توضیح دهد و در آخر به این نتیجه دست یابد که :
” هر تشکلی ولو سندیکاها واتحادیه های صرف را توجیه کند همانا نقش اتحاد کارگران در زیر چتر این تشکلهاست که دروقت مبارزه برای زندگی کارگران میتوانند نقش رادیکالی ایفا کنند.” !!
تعیین کننده بودن صرف اتحاد کارگران عضو یک سندیکا و اتحادیه در رادیکال کردن تشکیلاتی که ماهیت و مضمون و رویکرد آن ها تاریخاً بورژوا رفرمیستی راست و سندیکالیستی بوده و می باشد، از آن حرف ها و نظراتی است که بی پایگی و نادرستی آن بقدری واضح و روشن است که نیازی به بحث اضافی برای اثبات نادرستی و توهم زا بودن آن نمی باشد.
ترچمۀ زمینی حرف های نقل قول شدۀ بالا همانی است که چپ غیر کارگری یا کمونیسم بورژوایی و فعالین کارگری سندیکالیست معتقد به اصلاح اتحادیه ها سالیان سال است تکرار می کنند. “سندیکا و اتحادیه فی نفسه اشکالی ندارد این رهبری آن است که بنا به عللی که رضا ارائه داده، فاسد می شوند و به این ترتیب اتحادیه را تبدیل به عمله و پادوی بورژوازی و دولت های سرمایه داری می کنند”.
چنین برخورد به اصطلاح منتقدانه ایی به اتحادیه ها در واقع نقد آنها از منظر سندیکالیستی و رفرمیستی راست می باشد. نه از منظر ضد سرمایه داری جنبش کارگری.
اصلی ترین و محوری ترین بخش حرف رضا در نوشته اش این است که سندیکاها اگر درغرب ضد سرمایه داری نیستند اما در ایران هستند!! بنابراین ایشان و یا هر فعال کارگری دیگر می تواند سندیکایی باشد اما سندیکالیسم نباشد. زیرا سندیکالسم بدلایلی که رضا ردیف کرده است ماهیت و رویکر سندیکا های غربی می باشد.
این حرف رضا نادرست است. سندیکاسازی در ایران از ابتدا تا کنون همیشه و در همه حال کاملاً سندیکالیستی بوده است و جز این هم نمی توانسته باشد،
اولین سندیکای کارگری در ایران در سال ۱۹۰۶/۱۲۸۵ توسط زنده یاد محمد پروانه و تعدادی از کارگران فعال صنعت چاپ در این قلمرو کاری تاسیس شد.
از این زمان است که روند ایجاد سندیکا های کارگری در ایران توسط فعالین سندیکایی سرشناسی مانند محمد دهگان و دیگران و در دهۀ ۲۰ عمدتاً توسط حزب توده، آغاز می گردد. تاریخچۀ مدون سندیکا های ایران نیز موجود و در دسترس کارگران و فعالین کارگری می باشد. بنابراین برای اجتناب از طولانی شدن مطلب از آوردن آن در این نوشته خودداری می کنم.
این تشکل های رفرمیستی، سندیکالیستی کارگری در دوران حیات کوتاه خود فراز و نشیب هایی داشته اند و در مقاطعی مانند زمان تثبیت قدرت رضا خان و همچنین کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سرکوب شده اند و با دستگیری و زندانی شدن فعالین آنها، فعالیتشان متوقف گردیده است.
اساسنامه این تشکل ها، ماهیت و اهداف و مضمون مطالبات آنها و نوع پیش برد این مطالبات و همچنین ساختار تشکیلاتی اشان تمامی موید رفرمیستی و سندیکالیستی بودن رویکرد این تشکلات از جمله “شورای متحدۀ مرکزی اتحادیه های کارگران و زحمتکشان ایران” می باشد.
این شورای مرکزی اتحادیه ها که توسط حزب توده ایجاد شده بود مهم ترین تشکیلات سندیکایی ایران و خاور میانه در آن زمان بود و شامل «سندیکای کارگران نفت خوزستان» نیز می شد. این شورای اتحادیه ها در سال ۱۳۲۵ توسط سازمان جهانی کارگران (فدراسیون سندیکاهای جهانی) به رسمیت شناخته شد و شورای متحده مرکزی به عنوان تنها نماینده کارگران ایران به عضویت «فدراسیون سندیکاهای جهانی» درآمد. (خط تاکید از من است)
برسمیت شناخته شدن “شورای مرکزی اتحادیۀ سندیکا های ایران” توسط سازمان جهانی کار که ماهیت رفرمیستی سندیکالیستی راست و وابستۀ آن به سرمایه جهانی معرف حضور فعالین کارگری از جمله رضا می باشد. دلیل عینی و قاطعی بر عدم تفاوت ماهوی و رویکردی بین سندیکا های ایران با سندیکا ها و اتحادیه ها در غرب است. این واقعیت در مورد دو سندیکای مغلوب شرکت واحد و هفت تپه نیز کاملاً صدق می کند. این دو سندیکا نیز که در فرصت پیش آمده از موج مبارزات و اعتصابات خود جوش و دامنه دار بیش از ده هزار کارگر این حوزه های کار و تولید توسط فعالین سندیکالیست این واحد ها تاسیس شدند. از لحاظ ماهیت و مضمون مطالبات و اهداف رفرمیستی و سندیکالیستی خود هیچ تفاوتی با سندیکا ها در غرب ندارند. تنها تفاوت در ویژگی های برخاسته از موقعیت جغرافیای سیاسی آنها است که شرح و تحلیل آن فرصتی دیگر می طلبد.
به علت دستگیری و زندانی شدن و اخراج موسسین و گردانندگان این دو سندیکا توسط رژیم جنایتکار اسلامی سرمایه، به نظر نمی رسد در حال حاظر سندیکا های مزبور از امکان فعالیت متعارف و مطلوب این گونه نهاد های کارگری در شرکت واحد و هفت تپه برخوردار باشند. اما سخنان و نوشته های ایجاد کنندگان و روسای آن از جمله رضا رخشان رئیس سندیکای هفت تپه می تواند آینۀ تمام نمای گرایشات رفرمیستی و سندیکالیستی آنان باشد. لذا بی مناسبت نیست جهت یاد آوری رضا به نوشتۀ مفصل ایشان نیز در چند سال پیش به صورت نقل به مضمون اشاره ایی بکنم. ایشان در آن مطلب افتخار کرده است که با تشکیل سندیکای هفت تپه موفق شده است نقطۀ پایانی براعتصاب و مبارزه کارگران آنجا بگذارد، همه توده های کارگر را متقاعد کند که از دستورات کارفرمایان تبعیت نمایند و با مسالمت و همزیستی کامل و دوستانه با سرمایه داران از هر گونه اخلال در تولید اجتناب نمایند. لابد منظورش از ضد سرمایه داری بودن هم همین شیوه مبارزه است و سرمایه ستیزی سندیکایش هم از همین قماش است. در ضمن یک سوال مهم من از رضا رحشان این است که کدام سندیکای دنیا را سراغ دارد که آدمهایش خالص ترین سندیکالیست ها نیستند
توصیۀ من به رضا این است که نیازی به این همه کبرا و صغرا کردن ها جهت برائت خویش از سندیکالیست بودن ندارد. آن هم همراه با نقل قول آوردن از یک نمایندۀ فکری، سیاسی بورژوا لیبرال بی ربط به کارگر و جنبش کارگری مانند ناصر زراقشان. که به نظرش نام تشکیلات کارگری اگر “بادمجان” هم باشد اشکالی ندارد زیرا به نظر او مهم این است که “مستقل” مثلاً از دولت اسلامی سرمایه اما منحل در مناسبات سرمایه داری باشد و حتماً هم سو با رویکرد آن بخش از بورژوازی خارج از قدرت سیاسی که ایشان نمایندۀ فکری و سیاسی اش هستند.
وقتی که انسان فعال سندیکای کارگری با رویکرد سندیکالیستی است، تلاش او جهت برائت از سندیکالیسم در بهترین حالت، خود فریبی می باشد. بدیهی است که خود فریبی نیزعملاً در عرصۀ پراتیک اجتماعی، طبقاتی ، سیاسی هر فعال کارگری، به کارگر فریبی منتهی می شود. به نظر من به سندیکالیست بودن خود صادقانه اذهان داشتن به مراتب بهتر از خود فریبی و در این راستا کارگر فریبی است. زیرا در صورت صادق بودن در این مورد، بر بستر مبارزۀ همیشه جاری طبقاتی، امکان رها شدن فعال کارگری سندیکالیست از توهم به این رویکرد ضد کارگری و عامل بقا و ماندگاری رابطۀ کارمزدی، وجود خواهد داشت. مضاف بر اینکه باعث گمراهی و به کژراهه رفتن بیشتر کارگران و جنبش آنان نیز نخواهد شد.
صرف نظر از اهمیت یا عدم اهمیت نام تشکیلات کارگری اما بنا به ماهیت و مضمون فعالیت و اهدافی که سندیکا تاریخاً داشته و اکنون در شرایط بحران سراسری سرمایۀ جهانی، در عریان ترین و رسوا ترین شکلش دارد، لازم می دانم تکرار کنم پیش کشیدن تفاوت سندیکا با سندیکالیست در هر جغرافیای سیاسی جهان سرمایه داری و در هر مرحله و فاز رابطۀ اجتماعی سرمایه با هر گونه ویژگی های کشوری از لحاظ نوع رژیم سیاسی و وضعیت جنبش کارگری آن کشور، اگر حتی خود فریبی ناشی از بی دانشی و بی بصیرتی طبقاتی و نتیجتاً توهم در این مورد باشد نهایتاً یک عوام فریبی زشت است.
جمشید کارگر
نوامبر ۲۰۱۴