هشتم مارس ۲۰۱۸، معلمان برزیلی در سائوپولو دست به اعتصاب زدند. چرا؟ و چه می گفتند و چه می خواستند؟
دولت برزیل در حمایت از سرمایه داران و کارفرمایان سهم آن ها را از پرداخت برای بیمه ی کارگران کاهش داد اما در عوض سهم پرداخت کارگران را بالا برد. سپس پول حاصله را در بازار بورس در یک شرکت خصوصی بیمه سرمایه گذاری کرد؛ امری که اکنون در اکثر کشورهای سرمایه داری از جمله آلمان انجام شده است. چنان که شاهد هستیم کارگر بعد از رسیدن به سن بازنشستگی آن قدر کم درآمد خواهد داشت که یا در حد خط فقر یا اندکی از آن بالاتر است و باید با فقر و فاقه زندگی کند. یا از خط فقر پایین تر است و محتاج کمک سازمان تامین اجتماعی می شود و محدودیت های بیشماری برایش ایجاد می شود و آزادی های شخصی اش نقض می شود مثلا طول زمان سفر یا ماندن در جای دیگری غیر از خانه خود و داشتن اتومبیل یا پس انداز، در حالی که سطح پرداخت بیمه بازنشستگی باید زندگی راحتی را درسنی که فرد نیاز به آرامش دارد فراهم سازد. اگر پولی را که ماهانه به مدت سی یا چهل یا پنجاه سال کار به طور مرتب می پردازد که به عنوان سرمایه پولی در اختیار سرمایه داران مالی یا غیره قرار می گیرد و در تولید ارزش اضافی بیش تر و استثمار تعداد بیشتری از کارگران قرار می گیرد یا در مسیر گردش سرمایه وارد می شود و به واقعیت یابی ارزش اضافی کمک می کند یا صرف بند و بست های اقتصادی سیاسی می شود و در هر حال در خدمت سرمایه قرار می گیرد در نظر بگیریم، کارگر می تواند نه به اندازه زمان کار که حتی بیش تر از آن، ماهانه دریافت کند. متاسفانه وقتی در این رابطه بحث می شود حتی کارگران استدلال می کنند که اگر دریافتی ما مثل قبل باشد نسل جوان نیروی کار یا کارگران آتی باید بیش تر بپردازند و بار زندگی ما را بدوش بگیرند. از خود نمی پرسند چرا نسل آتی کارگری؟ چرا نه آنانی که از این پول میلیاردها به حساب شان واریز می شود. این حق همه کارگران است که زندگی حال و آتی شان در رفاه باشد. حق همه ی آن ها که موفق شدند نیروی کارشان را بفروشند و همه ی آن ها که موفق نشدند یا در کارهایی با درآمد ناچیز تر گمارده شده اند یا به دلایلی مجبور بوده اند ساعات کم تری از عمر خود را به سرمایه بفروشند. به طور مثال کسی را می شناسم که بعد از چهل سال شغل سخت پرستاری به باز نشستگی رسیده است. او به دلیل داشتن کودکی با ناتوانی جسمی نمی توانست تمام وقت کار کند. بعد از چهل سال زندگی سخت با سه وظیفه مختلف: کارگر، کارخانگی و مراقبت از بیمار دریافتی اش از خط فقر پایین تر قرار دارد. او که نمی خواست از کمک تامین اجتماعی استفاده کند، مجبور شد برای گذران مخارج زندگی، بعد از ۶۵ سالگی کار دیگری برای خود پیدا کند. متاسفانه فعالین اجتماعی در آلمان که کمپین های حمایتی برای بسیاری از مبارزات کارگری سایر کشورها انجام می دهند اولا همین مسایل در کشور خودی را نادیده می گیرند. دوما همه ی کاسه کوزه ها را سر سیاست نئولیبرالی دولت ها می شکنند- امری که همه جایی شده است و به فعالین آلمانی خلاصه می شود؛ گویی نئو لیبرالیسم پدیده ای تازه به جز یک بازتاب از سیاست سرمایه است و لازم آمده تا بر ناکارآمدی شیوه ی عمل قبلی غلبه کند و بر بحران سرمایه داری افساربزند که نمی تواند. شیوه ای که ادامه ی روندهای تاکنونی از کلاسیسیزم تا لیبرالیسم و غیره است؛ که همه نام های جدید زمان خود برای تداوم سیاست های سرمایه برای جلوگیری از کاهش نرخ سود و فرارفتن از بحران های ادواری بوده اند. علاوه براین جماعت، اگر گاه گاهی گرایشاتی پیدا شد که با رفرمیسم فاصله گرفته اند و می توانستند مثبت باشند؛ نتوانسته اند خود را از حوزه نفوذ رفرمیسم رها سازند و همه ی کوشش های خود را نه در تقابل با سرمایه بلکه در کوشش برای بازگردان تعادل به دنیای سرمایه داری معطوف کرده اند و حاصل کارشان به رفرم هایی در نظام سرمایه داری محدود شده است. رفرم هایی که به عنوانی آبی بر آتش طغیان توده های کارگر جان به لب رسیده بود و در اروپا و آمریکا اندک زمانی بعد که طغیان فروکش کرد و کارگران به پستوهای باورها و توهمات بورژوایی خزیدند وبه این طریق درخت رفرمیسم بار دیگر به بار نشست؛ تدریجا پس گرفته شد. نقطه ی عطف این بازگشت قدرت طبقاتی سرمایه، دهه ی اول قرن بیست و یک و ادامه آن است. گرچه بیش از گذشته در ضعف است اما در مقابل ضعف مفرط طبقه کارگر قوی می نماید.
باری این پدیده در برزیل نیز قابل رویت است. با به قدرت رسیدن سوسیال دموکرات ها با نام بی مسمای حزب کارگر با رای کارگران متوهم که مثل همیشه چند باره از یک سوراخ گزیده شده بودند بدون این که لحظه ای در آن درنگ کنند، رفرم های اندکی انجام گرفت که ناگزیر بود از جمله: به سهم بخش عمومی در بودجه اضافه شد که شامل آموزش هم می شد. سپس وقتی تعادل به نفع سرمایه تغییر کرد می بایست این امر مثل جاهای دیگر، تغییر می کرد که کرد. در سال ۲۰۱۶ با تصمیم پارلمان توسط نمایندگانی که با رای توهم اکثریت کارگران بالا آمده بودند این تغییرات شروع به حرکت کرد. از سهم بخش عمومی در بودجه کاسته شد، که بلافاصله دامن معلمان را گرفت. حزب کارگر علنا گرایش خود به سیاست خصوصی سازی و رفرم ها را تحت عنوان مدل جدید ” همکاری بخش خصوصی و عمومی” در همه ی بخش ها از جمله آموزش بیان کرد. حمله به صندوق بازنشستگی امر جدیدی نبود. گذشته از فساد مالی مسئولین، گاه خود حکومت هم به صندوق بازنشستگان حمله می برد تا بتواند بودجه خود را سرپا نگهدارد. حمله ای که بازگشتی به آن مترتب نبود و دولت قصدی را برای بازپرداخت یا جبران نشان نمی داد- ایران کشوری غنی از این حملات است و هریک از ما از بدهی ۱۴۰ هزار میلیاردی دولت به سازمان تامین اجتماعی خوانده ایم. دولت با افزودن سهم پرداخت کارگران به سازمان بازنشستگی، و بردن آن به بازار بورس، به بازار مالی جان تازه ای داد و مضافا سیستم تامین اجتماعی را به امری خصوصی تبدیل کرد که فردا با اعلام ورشکستگی کنسرن بیمه ای که بیانگر بخش خصوصی است، کارگران تامین آینده خود را از دست خواهند داد و در پیری بعد از ده ها سال کار به فقر خواهند افتاد – چیزی که بزودی کارگران بازنشسته و شاغل ایران آن را تجربه خواهند کرد. این شیوه ی فقیر سازی کارگران مدت مدیدی است که دنبال می شود؛ به ویژه با قراردادهای موقت کار که یکباره با قطع آن کارگران به فقر مفرط می افتند یا محتاج کمک های اجتماعی ناچیز می شوند. بسیاری از این سیاست ها توسط احزابی به پیش برده می شوند که همانطور که در بالا آمد، متاسفانه کارگران در اثر رفرمیسم حاکم حزبی و اتحادیه ای، سربازان پیاده نظام آن ها می شوند. آن ها را به امید بهبود با رای خودبه قدرت می رسانند به جای این که، قدرت خود را در جامعه ای که خود منابع مالی آن را از طریق استثمار شدید اعمال شده در محل های کارتامین می کنند، بیازمایند. بعد از به قدرت رساندن این احزاب تاریخ مصرف خودشان تمام می شود و در انتظار پس گرفتن تدریجی آن چه که حاصل مبارزات قبلی شان در طی زمان های گذشته است، می مانند. نگاه می کنیم: حدود ۲۰۰ سال قبل کارگران مطالبه هشت ساعت کار روزانه با ۴۰ ساعت کار هفتگی و دو روز تعطیل در هفته را در پرونده مبارزاتی خود داشتند. اکنون صدها میلیون کارگر تنها یک روز در هفته وقت استراحت دارند که آن را هم اغلب با اجبار از دست می دهند یا برای کمک به مخارج زندگی مجبور به کارمی شوند. به جای ۴۰ ساعت کار هفتگی اکنون بسیار بیش تر و گاه تا ۹۰ ساعت و روزانه تا ۱۵ ساعت کار می کنند. البته که در قوانین کار کشورها جملات قشنگ و کاملا متفاوتی وجود دارد.
علیه این سیاست معلمان برزیل دو اعتصاب بزرگ را در سال ۲۰۱۶ سازمان دهی کردند و مطالبات خود را به خیابان ها کشاندند و خواهان استعفای شهردار شدند. در انتخابات شهرداری همین سال کارگران رای خود را از او دریغ کردند و به محافظه کاران رای دادند. چرا کارگران فکر می کنند که حتما باید در انتخابات بورژوایی شرکت کنند و پله ترقی دشمنان طبقاتی خود شوند؛ درد کل طبقه کارگر جهانی است که جز افق بوژوایی افقی دیگر را پیش رو ندارد. فکر می کند خود توانایی اداره جامعه را ندارد و سیاست وظیفه ی احزاب است. در این برداشت ناچیز بینی خود و قدرت خود نه تنها خود طبقه ی کارگر که آن را می پذیرد، احزاب چپ رفرمیستی، و چپ و راست اتحادیه ای بیش ترین نقش و تاثیر را دارند و کارگران را چنان خلع سلاح می کنند که قدرت تفکر و بیان خود را هم از دست می دهند و چشم بسته گوش به فرمان می شوند. باری این بار حزب کارگر بعد از انتخاب شدن دوباره به تدریج سیاست قبلی خود را به اجرا گذاشت اما به جای خصوصی سازی کامل چنان که آمد به خصوصی شدن بخشی تبدیل کرد مثل آلمان و کارگر باید سهم خود را بپردازد یا به جای آن سطح دست مزدها را پایین نگه می دارند دولت می گوید این سهم را خود می پردازد. به این طریق سر کارگران شیره می مالد که ما این بار مالی را به خاطر گل روی کارگران عزیزمان تقبل می کنیم. اما در برزیل حتی این امر هم اتفاق نیفتاد بلکه، آن ها باید علاوه بر سهم ۱۱% درصدی برای بیمه ی دولتی، ۸% هم از درآمد ناخالص خود را برای بهره یابی از بیمه خصوصی بپردازند- مثال بیمه تکمیلی در ایران. به این طریق دست مزد واقعی کارگران باز هم کاهش می یابد. درمجموع برای بیمه بازنشستگی ۱۴ تا ۱۸درصد دست مزد ناخالص خود را می پردازد. آیا با توجه به کار سخت و طاقت فرسا و طولانی و مرگ های زود رس کارگر بعد از بازنشستگی فرصت می یابد تا آن چه را که خود ذخیره کرده است باز ستاند؟
۸۰% معلمان شهر سائوپولو را زنان تشکیل می دهند. در هشتم مارس ۱۴۰۰ مدرسه دولتی از ۱۵۵۰ مدرسه ی موجود در سائوپولو در اعتصابی که از آرژانتین برای اعتصاب زنان علیه خصوصی سازی بیمه ی بازنشستگی سازمان دهی شد، شرکت کردند. در ۱۵ مارس ۸۰ هزار نفر از شرکت کنندگان در اعتصاب در یک تظاهرات شرکت کردند. در ۲۷ مارس که پارلمان کمون قصد تصمیم گیری در مورد این رفرم را داشت، ۴۰ هزار نفرمعلم پارلمان را بلوکه کردند. به دلیل اعتراضات در سطح بالا، رفرم مذکور بعد از چهار ماهی که جریان یافته بود، پس گرفته شد. در طی ۱۵ سال گذشته، اتحادیه های معلمان و کارکنان بخش عمومی به دلیل نزدیکی اتحادیه با دولت، بسیاری از اعضای شان را از دست دادند. تعدادی از اتحادیه ها اما از دولت فاصله داشتند. این فاصله نه از کارکرد اتحادیه به عنوان بخشی مهم از جامعه ی مدنی بورژوایی بلکه ناشی از گرایشات فعالین آن بود که نمی تواند در طولانی مدت ادامه داشته باشد و سرگذشت اتحادیه های معروف به چپ کشورهایی چون آلمان و فرانسه و غیره واقعیت آن را نشان می دهد. این عقب نشینی یک پیروزی مهم برای کارگران بود. پیروزی مبارزه برای حقوق خود بود اما اگر با مبارزه علیه سرمایه داری نیامیزد و برآورد حقوق واقعی خود را برای یک زندگی انسانی برای خود و دیگران اعم از شاغل و بازنشسته و بیکار، جوان یا پیر پیش نبرد، فردا با تغییر قدرت حاکم دوباره در به پاشنه ی اولیه بازخواهد گشت. کارگران آمریکای لاتین، آمریکای شمالی، اروپا و سایر نقاط جهان خود این را تجربه کرده اند و نیاز به تکرار مجدد نیست. باید همراه با مبارزه علیه خصوصی سازی، مبارزه علیه سرمایه داری را هم پیش برد. دولت سرمایه داری و مالکیت دولتی بخشی از حاکمیت سرمایه است. دولت نماینده سرمایه داران و حافظ منافع آن هاست. اگر با رای کارگران بالا آمده در ماهیت و وظیفه اش تغییری حاصل نمی شود. مساله توهم کارگران است. اندیشیدن با سر بورژوایی و نداشتن افق ضد سرمایه داری است. پایین بودن سطح آگاهی طبقاتی و آگاه نبودن به قدرت خود است. همین پیروزی باید راهگشای مبارزات آتی شود. باید همدلی و اتحاد از سطح تنها معلمان به سطح کل کارگران گسترش یابد. شوراهای ضد سرمایه داری و شبکه ی ارتباطی شورایی تشکیل شود و حرکت های کارگری یک دست و همگانی شود مسلما اگر به جای ۸۰ هزار نفر میلیون ها نفر باهم باشند احتمال پیروزی هم برای مطالبات همگانی هموارتر خواهد شد و هم ارتقا مبارزات علیه سیستم استثمار و تبعیض و تحقیر و هزاران صفت دیگر یعنی سرمایه داری را شاهد خواهیم بود.
فریده ثابتی
سپتامبر ۲۰۱۸/ شهریور ۱۳۹۷