مساله زن به عنوان یک مساله اجتماعی، از ابعاد مختلفی قابل بررسی است. اما مسلم است که مبنای بررسی ما زمینی خواهد بود، چرا که ما با مساله ای زمینی سروکار داریم و نه مساله ای ذهنی ، موهوم و آسمانی . مساله حول محور انسان می چرخد، اما نه انسان به طور کلی، که انسانی واقعی با همه ویژگی هایش. انسانی که زندگی اش بر مبنای جنیست اش، در درازای تاریخی طولانی، رقم می خورد.
برای بررسی مساله ی زن این بار فرهنگ و باورها را انتخاب کردم. و به طور اخص، ضرب المثل ها و فرهنگ عامه را، و البته درجامعه ی ایران. در این رهگذر سعی می کنم وضعیت اقتصادی اجتماعی زن و مساله ستم بر زن را د ر این جامعه دنبال کنم.
به دنبال تعریف ضرب المثل، کتاب های زیادی را ورق زدم، تعاریف جامع نبودند، اما خلاصه ی آن چه که در این جست وجو یافتم، عبارت اند ازاین که: امثال و حکم از نمونه های بارز هر تمدنی هستند. تجارب مردمی که در یک سرزمین زندگی می کنند، به مرور زمان و در یک جریان تدریجی ناآگاه به صورت امثال و تعبیرات و احکام کلی در آمده بر زندگی افراد تاثیر می گذارد؛ یااین که ضرب المثل، معرف فرهنگ، تمدن و آداب و رسوم یک کشور می باشد و گنجینه ای از حقایق در باره روش زندگی، دستورالعمل ها و آئین ها و حقایق مربوط به آن ها را نشان می دهند.
ضرب المثل ها درهرملتی نماینده افکار و روحیات آن ملت است. و چه بسا با شناخت ریشه یک مثل، بتوان به قدرت فکر و چگونگی زندگی واوضاع اجتماعی و ذوق ملتی پی برد؛ یا ضرب المثل ها به سبب دربرداشتن بسیاری ازمسایل گوناگون اخلاقی و اجتماعی در خور تعمق و تدقیق می باشند، چرا که تحولات و دگرگونی های جوامع را تا حدودی ازین دهگذر مشخص می توان کرد.
هیچ یک ازین تعاریف از دید من کافی نیست، اما در مجموع حقایقی درآن ها وجود دارد، معرف تمدن بودن، بیانگر روش زندگی و اوضاع اجتماعی و تحولات و دگرگونی های اجتماعی بودن، و نیز قابل استفاده بودن برای تعین چگونگی این تحولات و دگرگونی ها، حقایقی را درخود دارد.
مسلما امثال و حکم درهرجامعه، بخشی ازفرهنگ غالب درآن جامعه است و با توجه به مفاهیمی که ارائه می دهد- به هم راه دین واخلاق و عرف و … – در بطن ایدئولوژی مسلط، که ایدئولوژی طبقه حاکم است، جای می گیرد. اگرچه بسط آن نه به اجبار، که توسط توده های تحت سلطه، زبان به زبان و زمان به زمان به پیش برده می شود یه نحوی که منشا و هدف اولیه ی آن مشخص نمی گردد.
به هر حال امثال و حکم، تولید ذهنی انسان ها است. واین تولید ذهنی، رابطه ای مستقیم با فعالیت مادی آن ها دارد، به نحوی که اگر آن ها را دنبال کنیم، سرنخ به سیستم ایدئولوژیک جامعه می رسد که برخاسته از شیوه تولید حاکم و در خدمت و در پیوند با آن است. اما چرا این ایده ها- که ایده های طبقه حاکم است- توسط توده ها یا به بیان دیگر انسان هائی که به این طبقه تعلق ندارند، به کار گرفته می شوند و منتقل می گردند؟! مارکس در این باره در ایدئولوژی آلمانی می گوید:
“عقاید حاکم بیان آرمانی مناسبات مسلط مادی است که به عنوان عقاید گرفته می شوند. مناسباتی که یک طبقه را طبقه حاکم می سازد، در نتیجه عقاید و پندارهای لازم را هم برای استیلای آن ها به وجود می آورد.”
طبقه حاکم در یک دوره معین تاریخی، عقاید زمان خود را هم تنظیم، تولید و توزیع می کند. به همین دلیل هم این ها عقاید حاکم آن دوره می شود. یعنی طبقه ای که وسایل تولید مادی را در جامعه در اختیار دارد، وسایل تولید ذهنی را هم کنترل می کند. منافع وعلایق خود را به عنوان منافع وعلایق مشترک همه ی آحاد جامعه جا می اندازد. و به این طریق، عقاید آن هائی را که فاقد وسایل تولید اند، تابع خود می کند؛ به نحوی که طبقه تحت سلطه با سرطبقه حاکم می اندیشد و به بازتولید آن یاری می رساند.
بخش موثری ازین بازتولید وجای گزینی در درون خانواده انجام می گیرد، جائی که هسته اولیه مالکیت- که رابطه و مناسبات آن تعین کننده دوره های مختلف است- از آن جا آغاز می شود و طی یک روند زن و فرزندان به بردگی مرد خانواده درمی آیند: اولین بردگی درتاریخ. اما بردگی پنهان، که به دلیل خصلت پنهان بودنش- به رغم الغای سیستم بردگی به عنوان سیستم غالب تولید- و به خاطر نقش اش در این باز تولید تا به امروز کماکان ادامه دارد.
خانواده را ازمهم ترین نهادهای اجتماعی می دانند، که توانسته طی تاریخ طولانی جامعه ی بشری پابرجا مانده است. تغیر کرده اما پا برجا مانده است. این نهاد، مقدس شمرده می شود و برای حفظ آن و تداومش، و در واقع به خاطر خدمتی که به سیستم حاکم می کند، ایدئولوگ ها، سیاست مداران، حقوق دانان و روحانیون طبقه حاکم هر دوره درمناقب آن، لزوم و تقش آن به تقریر افاضات می پردازند. شاعران درباره اش شعر می سرایند، مادر نمونه و همسر نمونه انتخاب می کنند و کلید بهشت را به زیرپایش می گذارند. ( شاید هم مادر فقط کلید دار بهشت است و خود به بهشت موعود راهی ندارد!) هرچه هست، اما مهم آن است که زن کار این بهشت زمینی را برای شان به خوبی پیش ببرد.
مساله زن را باید دردرون جامعه ای که درآن موجودیت می یابد، بررسی کنیم و چون درجامعه سرمایه داری، طبقات مختلفی وجود دارند، پس باید بررسی ما ما از مساله زن تنها می تواند یک بررسی طبقاتی باشد. زیرا ما از وجود کلی زن صحبت نمی کنیم. یک بررسی طبقاتی دراین باره به منشا طبقات برمی گردد، یعنی به آن جایی که بنای ستم برزن گذاشته می شود. به راستی آیا زن همواره تحت ستم بوده است؟ پاسخ های متفاوتی خواهیم شنید.
دین مداران ستم بر زن را اصلا به رسمیت نمی شناسند. می گویند خدا آدم و حوا را آفرید و به هریک امتیازاتی داد. اگر حوا فریب شیطان را نمی خورد و آدم را به گمراهی نمی کشید هردو کماکان در بهشت بودند. شاید دیگرنه زمینی بود به این صورت وجود می داشت و نه مائی که درآن چون و چرا کنیم! دیگری می گوید، حوا از درخت دانش میوه ای چید و خورد و وقتی به دانش دست یافت، شروع به چون و چرا در کار خداوندی کرد و سپس آدم را که موجود مطیعی بود، اغوا نمود تا ازدرخت دانش بهره گیرد. و دیگر مهاراین دو دانا مشکل بود، در نتیجه این دو ازبهشت رانده شدند و به زمین تبعید گردیدند، تا درتلاش معاش فرصتی برای چون و چرا پیدا نکنند. یکی هم می گوید، خدا آدم را آفرید و سپس از دنده چپ او حوا را و همین دلیلی بر ناقص بودن حوا و سبب مواظبت و مراقبت او ازجانب آدم است. بعضی دیگر درد زایمان را سزای عمل حوا در فریب آدم برای دانائی می دانند. برداشت دینی از مساله زن و جایگاه اجتماعی او بسیار به طبقات حاکم کمک کرد، اما کمکی به ما برای توضیح و تحلیل مساله ی ستم بر زن نمی کند؛ زیرا ما ازبهشت نمی آئیم، زمینی هستیم و یک مساله واقعی و زمینی را در دست بررسی داریم. به قول حافظ :
راز درون پرده زرندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
نظرگاهی دیگرمعتقد است که ستم برزن همواره وجود داشته است و پدیده ای ثابت و شایع از زمان های بسیار دورمی باشد. و الگوی نقشی درست مانند رابطه جنسیتی و ستم برزنان از طریق ” طبیعت ” مرد و ” طبیعت ” زن مستدل می شود. دلایل این امر را به تقاوت های بیولوژیکی و وجود یک جو روانی احاله می دهند. و نتیجه می گیرند، که مردان در ستم برزنان مقصر هستند. بسیاری ازفمینیست ها این استدلال را می پدیرند و معتقدند، که این مساله به چیرگی مردان برزنان و بالاخره به سلطه مردان انجامیده است.
انگلس در اثرمعروفش ” منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” نشان می دهد که ستم بر زن در دوره بی طبقه شکار و جمع آوری خوراک وجود نداشت. دراین جوامع، تولید برای برآوردن نیازها صورت می گرفت و چون ابزار تولید بسیار ابتدائی و ساده بود، اضافه تولید هم وجود نداشت. زنان و مردان درانجمن های قبیله ای ۳۰ تا ۴۰ نفره زیست می کردند و دارای استقلال کامل بودند. دراین جوامع، هیچ گونه موقعیت رسمی وجود نداشت. تصمیم گیری ها در رابطه با مسایل روزمره، فردی و مستقل بود. مواد غذائی بین اعضای قبیله تقسیم می شد. و تنها تقسیم کاری که وجود داشت، تقسیم کارطبیعی براساس مسایل بیولوژیکی بود. زنان به کار جمع آوری خوراک- که در آن زمان اهمیت بیشتری از شکار داشت – می پرداختند، که با نقش تولید مثل آن ها هماهنگ بود؛ زیرا بالا بودن مرگ و میر ونیاز قبیله به جمعیت سبب می شد که زنان در تمام دوران باروی طبیعی خود یا حامله باشند یا بجه کوچکی در بغل داشته باشند، که این مساله خود شرکت زنان را در شکار با مشکل مواجه می کرد. مردان به شکار می رفتند و ابزار شکار و احشام شکار شده به آن ها تعلق داشت. عدم تکامل و سادگی ابزار شکار اما، این کار را با موفقیت چندانی هم راه نمی کردر وبه موقعیت ویژه ای برای مردان منجر نمی شد. از این رو، این تقسیم کار مبنای تبعیض آمیزی نداشت. کودکان به قبیله تعلق داشتند و به طور جمعی نگه داری و مراقبت می شدند و چون مادران کودکان معلوم بودند، آن ها نسب از مادر می بردند. به طور کلی، زنان به خاطر نقش مهم شان در تولید مثل و هم جمع آوری خوراک بر مردان تفوق داشنتد.
تدریجا با تکامل ابزارتولید، دارائی های مرد بیش تر شد. کشاورزی که توسط زنان کشف شده بود، به کار مردانه تبدیل شد و جنگ ها سبب بکارگیری اسرا درکارگردید. درنتیجه، نیازجمعیتی نیزتا حدودی فروکش کرد. با انبوه شدن ثروت و دارایی، مناسبات اجتماعی جدیدی بوجود آمد و مرد درموضعی برتراز زن قرار گرفت. موضع برترزن دردوره ی قبل مساله ای را ایجاد نمی کرد، اما برعکس تغیرشرایط به نفع مرد – که با مالکیت اوبرثروت و دارایی هم راه بود – تغیرات معنی داری درجامعه ایجاد کرد. حق مادری منسوخ شد. کودکان دیگر نسب و توارث از پدرمی بردند. بدین طریق، “مالکیت” مبنای تغییرات گشت و نه ” طبیعت جنسی” مرد. این تغیرات، کل تاریخ گذشته تا به حال را رقم زده است. انگلس در” منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” در این باره می گوید:
” برافتادن حق مادری شکست تاریخی جهانی جنس مونث بود. با آن مرد فرمانروائی خانه را که تا کنون در اختیار زن بود نیز بدست آورد. زن تنزل مقام یافت، برده شد و به ابزارتولید مثل تبدیل گردید.”
توارث از طرف پدر مستلزم معلوم بودن پدر کودک بود. در نتیجه تک شوئی برای زنان بوجود آمد، که با تک همسری – که برای هردوهمسرباید عمل کند – متفاوت بود؛ زیرا مرد علاوه برهمسراختصاصی خود برای تولید فرزندان ارث بر، محدودیتی در استفاده جنسی از زنان برده نداشت. بدین طریق، تک شوئی برای زن و چند زنی برای مرد بوجود آمد. چیزی که بعدها توسط ادیان و ازجمله اسلام تقدیس شد، مساله ای اجتماعی که ریشه درمالکیت خصوصی داشت، به عنوان حق الهی تثبیت شد. با این امر، اداره امور خانه خصلت عمومی خود را ازدست داد و به صورت یک خدمت خصوصی درآمد و زن به اولین خدمت کار خانگی تبدیل شد، که نوعی بردگی خانگی بود و تا کنون و دربسیاری ازنقاط دنیاهم هنوز پا برجاست و به خاطر نقش مهمی که در بازتولید نیروی کار دارد، مورد نیاز و حمایت نظام سرمایه داری می باشد. مراجع دینی و قانونی نیز درهم آهنگی با این سیستم موجود عمل می کنند. برای اطلاعات مشروح دراین زمینه، خوانندگان را به کتاب ” منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” انگلس وبرای اطلاعات بیش تردر باره کارکرد دین به نوشته ای به همین قلم در ” سیمای سوسیالیسم” شماره ۸، تحت عنوان “زنان در جمهوری اسلامی ایران” مراجعه می دهم.
بعد از این مقدمه کوتاه به ایران برمی گردیم. زمانی دراز، نهاد خانواده درایران به شکل گسترده پدرسالار وجود داشت، که اساس آن براقتصاد کشاورزی حاکم، بود و در هماهنگی با مذهب و سنت ها ی قومی قرار داشت. خانواده ای پدرتبار و پدرمکان، که بربرتری جنس مذکراستواربود. در سلسله مراتب قدرت، پدردرراس خانواده قرار داشت و کودکان نام از پدرمی گرفتنند. زن گوئی به تنهائی وجود خارجی و واقعی نداشت، یا دختر مردی بود یا همسرمردی و یا مادرمردی، و دیگرهیچ. بی اهمیتی وجود زن به لحاظ اجتماعی، درهمه اشکال خانواده در ایران، چه خانواده شهری، و چه روستائی یا ایلی، مشهود بود. تنها وظیفه زن بعد از خدمت به شوهر و کودکان، یعنی همان خدمت کاری خصوصی یا بیگاری پنهان خانگی، عهده داری اقتصاد داخلی خانه و حساب دخل و خرج خانه بود. قابل ذکر است، که در تمام این دوران ها بخش مهمی از کارکشاورزی نیز توسط زنان انجام می گرفت. درکارگاه های خانگی، و بعد کارگاه های خصوصی قالی و گلیم بافی، نیز تقریبا تمام کار توسط زنان و کودکان انجام می یافت. کارهای دام داری خانگی وایلی و تهیه محصولات لبنی هم برعهده زنان بود. صنایع دستی، کار جمع آوری گیاهان داروئی وغیره نیزکارزنان بود. اما این ها در محاسبات اقتصادی وارد نمی شد و در زمره کمک به کیسه مرد بود.
با چنین دیدی نسبت به زن، مشاهده می کنیم که در ضرب المثل های رایج زن حتی قبل از تولد با بداقبالی مواجه می شود؛ به نحوی که اگر زنی دردوران بارداری لک و پیس بیاورد، زشت و تنبل شود، مقبوس و ترش روی، کاهل و بدخو باشد، و احتمالا فعال نباشد، می گویند که حتما دختر خواهد زائید. متاسفانه این ضرب المثل را بیش ترخود زنان مورد استفاده قرار می دهند.
با چنین پیش داوری هائی، وقتی کودک مونثی به دنیا می آید، می گویند که نبودش بهترازبودنش است. و بعد هم فورا پیشنهاد می کنند، که هر چه زودتراو را برای فرستادن به خانه شوهر آماده کنند؛ چرا که ننگی بزرگ ترازین نیست که دختری در خانه ی پدری بماند. در واقع، داشتن دختر را نه تنها مایه سرشکستگی در این دنیا، که حتا درآن دنیا هم می دانند:
– دختر نابوده به، چون ببود یا به شوی یا به گور.
– خجسته زنی کو ز مادر نزاد.
– چنین گفت دانا که دختر مباد چو باشد به جز خاکش افسر مباد.
– به نزد پدر دختر ار چند دوست بر دشمنش مهترین ننگ اوست.
– ز دختر بد اختر شدم در جهان چه اندر حیات و چه اندر ممات.
خدایا بده مرگشان از کرم که دفن البنات من المکرمات.
– زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک ازین هردو ناپاک به.
– دختر که رسید به بیست به حالش بباید گریست.
– یک ضرب المثل گیلکی می گوید: ” اوسال که پسرساله ، تو دتر چینی ” یعنی ” آن سال که سال پسراست، تو دخترمی زائی؟!”. دراین ضرب المثل، درواقع بدبیاری اقتصادی را با دختر دارشدن توضیح می دهند. به دنیا آوردن پسر اما، با شادی هم راه است. جشن گرفته می شود، مژدگانی داده می شود و مرد سربلند به خانه می رود.
ادامه ی ماجرای به دنیا آوردن فرزند دختر چنین است: به هر حال، دختری به دنیا آمد. نمی شود زنده به گورش کرد، بلکه باید او را برای به عهده گرفتن وظایف آینده تربیت کرد. در مورد تعلیم و تربیت دختر تاکید زیادی می شود. مسایل مربوط به مذهب، پاک دامنی، پارسائی، خانه داری و شوهرداری باید به دختر آموخته شود. و این وظیفه ی مهم نیز به زن خانه، یعنی مادرسپرده می شود؛ وظیفه ای که بعد ازشوهرداری، مهم ترین وظیفه ی اوست. مادر باید خانه داری، مسایل مربوط به عفت و عصمت و هنرهائی چون گلدوزی، بافندگی، خیاطی و قالی بافی را به دختر بیاموزد. وقتی به این لیست مسایل آموزشی نگاه می کنیم، گوئی که تاریخ هزاران ساله ی زندگی اجتماعی و نقش زن را درآن ورق می زنیم. و همه آن پدیده هایی را می بینیم، که به تحکیم نقش فرودست زن کمک کرده است. نکته ی تاسف بار این است، که بازتولید این نقش را خود زن به عهده می گیرد و به نسل بعدی منتقل می کند. هنوز هرمادری درایران، از لحظه تولد دختر، به چگونگی شوهر دادن او می اندیشد. و می کوشد او را از کودکی با کار خانه، پخت و پز، شستشو و نظافت، بچه داری و تنطیم امورخانه آشنا کند. با دختران، بدین سبب، چون فرزندان درجه دو برخورد می شود و بیشرین نقش را دراین برخورد مادران ایفا می کنند. پسران اما ازین وظایف مستثنی هستند و تنها خرید نان، که آن هم یادآورنان آوری مرد و کار بیرون از خانه است، به آن ها سپرده می شود. به ضرب المثل هایی دراین باره توجه کنید:
– تمام شعور زن در خانه است، اگر از آن خارج شود فاقد ارزش است.
– دختر خانه دار مطلوب است خوبتر باشد ار که محجوب است.
– ز بیگانگان چشم بد دور باد چو بیرون شد از خانه در گور باد.
– چو زن راه بازار گیرد، بزن وگرنه تو در خانه بنشین چو زن.
زن حق عشق ورزی آزاد را ندارد. نیاید به میل خود به مردی توجه کند درغیر این صورت، ناپاک و نافرمان و سبب ننگ خانواده تلقی می شود. در این صورت پدر و برادر و همسر از حق شرعی و قانونی – تحت عنوان دفاع ازناموس- در پاک کردن این لکه ننگ، یعنی کشتن او، برخوردار هستند.
– چو در روی بیگانه خندید زن دگر مرد گو لاف مردی نزن.
– دختر پا شکسته است
– زن مستور شمع خانه بود زن شوخ آفت زمانه بود.
– زن ناپارسا، شکنج دل است زود دفعش بکن که رنج دل است.
– زن چو خامی کند بجوشانش رخ نپوشد کفن بپوشانش.
– اصل در زن سداد و مستوریست وگرش این دو نیست دستوری است.
– زن خوب فرمان بر و پارسا.
– پاک باید زن کند همواره زیست.
– زنان را ز هر خوبی ای دسترس فزون تر همان پارسائی است و بس.
– بهترین زن آن است که پیوسته در اندیشه عشق و محبت مرد باشد.
ولی با وجود همه این اوصاف باز هم زن مورد عتاب است:
– چو خوش گفت شاه جهان کیقباد که نفرین بد برزن نیک باد.
آموزش کلاسیک و خواندن و نوشتن هم برای دختران منع می گردد؛ زیرا سبب می شود، که دختران آگاه شده دیگر حاضر به تحمل ادامه ی شرایط موجود و تمکین به نقش فرودست خود نباشند و به چون و چرا بپردازند.
– زن را دبیری میاموز.
– زن بد را قلم بدست مده دست خود را قلم کنی آن به.
– زان که شوهر شود سیه جامه تا خاتون شود سیه نامه.
– کاغذ او کفن، دواتش گور بس بود گر کند به دانش زور
– او که بی نامه نامه تاند کرد نامه خوانی کند ، چه داند کرد.
– دور دار از قلم لجاجت او تو قلم می زنی چه حاجت او.
با زن مثل کالا برخورد می شود، اما در خرید هیچ کالائی به این گونه ریزبینی نمی شود. برای این که دختری مورد قبول واقع شود باید صفاتی را دارا باشد: زیبا و خوش اندام باشد و این زیبائی سنتی تابع ضوابط معین و معلومی باشد، از قبیل داشتن گیسوی بلند و مشکی، صورت گرد و سفید، چشمان درشت و سیاه، دهان کوچک و لبان گلگون، دندان های صاف و سفید و . . . که کل رابطه انسان را بیاد معامله خرید اسب می اندازد! علاوه برهمه این مشخصات، زن باید پوشیده و محجوب باشد، به زیور پارسائی آراسته باشد، و از شوهرش اطاعت کند.
– شوی زن زشت رو نابینا به.
– صفای خانه آب و جاروست، صفای دختر چشم و ابروست. به هرحال زن نیز چون خانه جزو مایملک مرد است.
– اگر پارسا باشد و رایزن یکی گنج باشد ، پرآکند، زن.
– به ویژه که باشد به بالا بلند فروهشته تاپای مشکین کمند.
– به سه چیز باشد زنان را بهی .
یکی آن که با شرم و با خواسته است که جفتش بدو خانه آراسته است.
سه دیگر که بالا و رویش بود به پوشیدگی نیز مویش بود.
– زن خوب فرمان بر و پارسا کند مرد درویش را پادشاه.
حتما این ضرب المثل را حداقل یک بار شنیده اید :
– خداوندا سه درد آمد به یک بار خرلنگ و زن زشت و طلبکار
– خداوندا زن زشت را تو بردار خودم دانم خر لنگ و طلبکار.
در هیچ موردی به توانائی ها، استعداد ها و خواسته های زن توجه نمی شود. وجود حقوقی اش تنها با وجود مرد محقق می گردد و درواقع، آ یینه ای برای نمایان ساختن خواسته های مرد است. فرهنگ مردسالار، زن ستیزی را به آن جا می رساند که نارسائی زن را امری خلقتی و خواست خداوندی می بیند:
– زنان در آفرینش ناتمامند ازیرا خویش کام و زشت و نامند.
– زنان را از آن نام ناید بلند که پیوسته در خفتن و خوردن اند.
– زن از پهلوی چپ شده آفریده کس از چپ راستی هرگز ندیده.
– زن ار چه دلبرست و با زر و دست همان نیم مرد است، هرچون که هست .
ناتوان و وابسته به مرد دانستن زن، وقتی با مقاومت زنان مواجه می گردد، نیز یا نادیده گرفته می شود و یا به سخره:
– زن اشتلم کند ، چو به میدان ندید مرد جائی که گوشت نیست ، چغندر تهمتن است.
– مرد از پی عقل می رود ، زن پی عشق این فکر زدل کند، آن فکر ز سر .
در همه این موارد، جای پای مذهب و قواعد و مقرراتش را می بینیم . برای این که زنان نتوانند در جامعه خود را مطرح کنند و استعداد های خود را نشان دهند، فریب کار، دروغ گو، غیرقابل اعتماد و ناتوان از رازداری قلمداد می شوند:
– مگو از هیج نوعی پیش زن راز که زن رازت بگوید جمله سرباز.
– مگو اسرار حال خویش با زن که یابی راز فاش کوی و برزن.
– بدو گفت کز مردم سرفراز نزیبد که با زن نشیند به راز.
– چو خواهی که خواری نیاری بروی به پیش زنان راز هرگز مگوی.
– وگر بشکنی گردن آز را نگوئی به پیش زنان راز را.
شیطان گفت زن نصف لشگر من است، شیطان گفت زن محرم اسرار من است.
– مکر از زنان ، تلبیس از شیطان.
– جادو زبان زن است.
– مکر زن را خر نکشد.
– گریه مکر زن است.
– گریه دام زن است.
در فرهنگ مرد سالار، بدی و شرارت در وجود زن سرشته شده است، همان گونه که بی وفایی زن امری طبیعی است:
– وفا دادند به سک ، بر زن ندادند.
– صد دشمن خونخوار به از یک زن نابکار.
– زن بد را اگر در شیشه کنند کار خود را می کند.
– مبادا کس که از زن مهر جوید که در شوره بیابان، گل نروید.
– بود مهر زنان هم چون دم خر نگردد آن ز پیمودن فزون تر.
– زن نجیب و زن شیطان ، لعنت به هردو تاشان.
بر مبنای این فرهنگ و برداشت حاصل ازآن، زنان نه حق دخالت در اموراجتماعی و سیاسی را دارند و نه توان انجام چنین وظایفی را. زنان را باید ازامور مربوط به اداره امورجامعه و رایزنی دور نگه داشت؛ زیرا که قدرت تفکر و استدلال لازم برای چنین اموری را ندارند. حتی مردانی که در اداره امورخانه وکار با همسرخود به مشورت می نشینند، در این فرهنگ مورد تقبیح و استهزا قرار می گیرند. من خود بارها اصطلاح زن ذلیل را در حتی در شوخی های مردان سیاسی نیز شنیده ام.
– زن را به اداره ملت چه کار؟
– مشورت با زنان موجب خرابی مردان است.
– اطاعت از زنان موجب ندامت است.
– احمق زنش را می ستاید و عاقل سگش را.
– دلباخته زنان شدن روش بی خردان است.
– به کاری مکن نیز فرمان زن که هرگز نبینی زنی رایزن.
– کسی کو بود مهتر انجمن کفن بهتر او را ز فرمان زن.
– چون به فرمان زن کنی ده و گیر نام مردی مبر به ننگ بمیر.
–
تشکیل خانواده و کارکرد آن کاملا با مفهوم تاریخی خانواده هماهنگی دارد. امری اقتصادی است، که چون یک معامله با آن رفتار می گردد و درآن حساب سود و زیان ا نگه داشته می شود. اما جالب این جاست، که دراین معامله، تنها به منافع خریدار، یعنی مرد، توجه می شود. ویژگی اقتصادی این نوع معامله درآن است که باید به نحوی صورت گیرد که قدرت اجتماعی و اقتصادی مرد را بالا ببرد. یعنی دراین جا، ازدواج نه رابطه دو انسان مستقل، بلکه مساله ای تابع مصالح مرد، خانواده، ایل و غیره است ولی به هر حال به تشکیل خانواده تاکید می شود :
– عروس باید پدرو مادر دار باشد.
– زن از خاندان صلاح باید خواست.
– دختر خوب از قبیله و اسب عربی از طویله بیرون نمی رود!
– ناز عروس به جهاز است.
– عروسی که جهاز ندارد این همه ناز ندارد.
– جهیزیه خوبی آوردی ، رونما هم می خواهی ؟
– عروس بی جهاز، روزه بی نماز، دعای بی نیاز، قرمه بی پیاز.
درفرهنگ مردسالار اما، زن همواره مورد تقبیح نیست. موردی هم وجود دارد که زن از آن سربلند بیرون می آید و آن بهترین هنر زن و مهم ترین و شاید تنها کاری است که از عهده زن بر می آید: تولید مثل!
– زنان را بود بس همین یک هنر نشینند و زایند شیران نر.
– زن پرهیزکار و زاینده مرد را دولتی است پاینده.
– پسر زاید اگر زن سرفراز است چو گل لعلش به شکرخنده باز است.
– پسر گوئی بود تخم دو زرده که از زائیدنش زن سرفراز است.
– برای یک پسر نه ماه و نه روز بدوران کار زن نذر و نیاز است.
– پسر زا گر زنی باشد زبانش هزار و سیصد و سی گز دراز است.
– چو تاک ار زاد دختر سربزیر است وگر زاید پسر چون سرو ناز است.
مادر بودن زن تنها موردی است که دارای ارزش محسوب می شود و حتی وعده سرخرمن کلید بهشت با مادری به زن داده می شود.
از این بحث، البته نباید این نتیجه گرفته شود، که در ایران این بافت فرهنگی کماکان با قدرت به ساز و کار خود مشغول است و وضعیت زنان به همین گونه تداوم دارد. در ایران نیز با انکشاف نظام سرمایه داری، زنان مجبور به کار مزدی درخارج از خانه و خانواده گردیده اند. نیمی از جمعیت ایران، و به همین نسبت نیمی از نیروی فعال، را زنان تشکلیل می دهند. شرایط ورود زنان به بازار کار بعد از دهه چهل، و غالب شدن شیوه ی تولید سرمایه داری در ایران، مهیا گشت. نیاز بازارهای کار به نیروی ارزان، زنان را از چهار دیواری خانه بیرون آورد. البته قبل از آن هم زنان در مشاغلی چون معلمی، پرستاری، و بعضی از خدمات که در تقسیم کار موجود در جوامع سرمایه داری به حیطه ی کار زنانه تبدیل شده است، مشغول به کار شده بودند و ازاین طریق تا حدودی به مزایای استقلال اقتصادی و پی آمدهای اجتماعی آن نیز پی برده بودند. شرایط ورود زنان به بازار کار، به ویژه در دهه ۵۰ – با بالا رفتن قیمت نفت و سرازیر شدن دلارهای نفتی درسرمایه گذاری های صنعتی- تسهیل شد؛ به نحوی که درسال ۱۳۵۵ ، میزان اشتغال زنان به ۸/۱۴درصد رسید. دراین سال، یک میلیون و ۲۰۰هزار نفراززنان شاغل بودند. پیشداوری ها در مورد زنان، دراین دوره به تدریج رنگ می باخت. زنان به طور گسترده تمایل و توان خود را برای کسب موقعیت اجتماعی بهتر و دخالت درتعین سرنوشت خود و جامعه نشان می دادند. طیف گسترده ای از زنان به دانشگاه ها راه یافتند. دیگر دانشگاه ها مختص طبقات بالا و دارای جامعه نبود. هم گام با ورود زنان به بازارهای کار، شکل خانواده نیز بنا به ضرورت متحمل تغیرات بیشتری گشت. بنیان خانواده گسترده ی پدرسالار، که قبلا به لرزه درآمده بود، تقربیا ویران شد و خانواده کوجک مرکب از زن و شوهر و فرزندان شروع به رشد و نمو کرد.
بعد از انقلاب ۱۳۵۷، وضعیت زنان تا حدودی تغییریافت. و دین، کمکی دراین راه بود. سعی شد، تا زنان به آشپزخانه ها و چهاردیواری خانه برگردانده شوند. شمارزنان شاغل رو به کاهش رفت و در سال ۱۳۶۵ به ۹۷۵ هزار نفر، یعنی به ۹/۸ درصد، رسید؛ آن هم درحالی که دراین فاصله، به تعداد زنان متقاضی کار افزوده شده بود. اما نمی شد جلوی حرکت تاریخ را با ایده های قرون وسطائی یا حتا بسیار کهنه تر از آن سد کرد. زنان به اشکال مختلف با حذف فیزیکی خود از جامعه و بااین عقب گرد اجتماعی مبارزه کردند، جنگیدند و دراین جنگ مانند هرجنگ دیگری متحمل خسارات جانی ومالی شدند. اما به پیش رفتند و واقعیت وجود اجتماعی خود را به سیستمی که در اندیشه ی محو آن ها بود، تحمیل نمودند. هرچند که هم چنان راه درازی، تا برخوداری ازیک زندگی شایسته ی انسان درپیش دارند.
پیش ترهم گفتم، که سرمایه داری با رشد خود، زنان را به کارمزدی خارج از خانه کشید. این امر، ضمن آن که به بهبود موقعیت اجتماعی زنان انجامید، اما باری چند گانه را بردوش آن ها گذاشت: کار درکارخانه یا کارگاه در ساعاتی مساوی با کارمردان؛ کارخانگی و مراقبت از کودکان. یعنی بدون تغیری در وظایف خانوادگی زن، وظیقه ی تامین اقتصادی یا شرکت در تامین اقتصادی خانواده هم به او واگذار شد. این فشار چند گانه، روشن است که زنان را مستاصل می کند. زن خسته ازکارمزدی به خانه برمی گردد، و بدون هیج استراحتی، شیفت دوم کارش را شروع می کند. باید غذای روز را آماده کند و غذای فردا را هم طبخ نماید. به درس و مشق و تکالیف کودکان خود برسد. به خرید برود. خانه را مرتب کند. دیروقت شب باید وسایل صبحانه ی فردای خانواده را آماده سازد. بعد از یک خواب کوتاه چند ساعته باید ازخواب بر خیزد . صبحانه را مهیا و خانواده را از خواب بیدار کند. بسرعت لقمه ای فرو دهد و به سوی محل کار خود روانه شود و . . . چنین زندگی یی که حاصلی جز رنج و خستگی برای زن ندارد، استحکامی هم نخواهد داشت. پس قصیده سرائی در مورد “خانواده مقدس” و حفظ آن یاوه ای بیش نیست.
با رشد صنایع مصرفی، بازار مصرف هم فراهم شد. اولین مصرف کنندگان این صنایع مصرفی، همین زنان شاغل بودند؛ زیرا به دلیل کارخارج ازخانه، دیگر وقت کافی برای انجام امورخانه نداشتند. امروزبسیاری از کارهایی که مادربزرگ های ما به عنوان کارخانگی انجام می دادنند، سرمایه در اختیار گرفته است . مربا، ترشی، خشک بار، کشک آماده، تخم مرغ، شیر و پنیرو مواد لبنی، نان و نخ و پارچه و . . . همه را می شود از بازار خرید. لباس را و ظرف را با ماشین شست، و رفو را به رفوگران سپرد. آری سرمایه داری، با پیدایش و رشد خود، شکل قدیمی زندگی را تغبیرداد و درجاهائی اصلا منسوخ کرد. تولیدات اقتصادی را از خانه به کارخانه منتقل نمود. خانواده ی تولید کننده را به خانواده ی مصرف کننده تبدیل کرد. اما با این همه، هنوز بافت خانواده سابق محفوظ مانده است. چون این بافت درخدمت سرمایه و بازتولید نیروی کارمورد نیاز آن قراردارد. و زن دراین بافت آن وظایفی را به عهده می گیرد و خدماتی را به طوررایگان انجام می دهد که درواقع باید توسط جامعه انجام شوند. خانواده باید درمتن پیش رفت جامعه ی بشری، بسیارتغییریابد. به نابرابری ها و بردگی خانگی زنان، باید خاتمه داده شود. خانواده باید به اتحاد دو فرد مستقل وآزاد تبدیل شود، که در رابطه ای برابر زندگی می کنند؛ خانواده ای که زن و مرد، هردو، ازروابط آن احساس رضایت دارند؛ . خانواده ای که دیگر در آن مرد سرمایه دار و مالک و زن کارگر و خدمه نباشد. چنین خانواده ای طبعا در جامعه ای شکل می گیرد، که بسیاری ازمسایل که امروزه زندگی را به ویژه برای زنان مشکل می کند- برای مثال مسئولیت نگه داری و آموزش کودکان- به عهده جامعه قرارداشته باشد.
برای رسیدن به چنین شرایطی باید ازهمین اکنون و دردل همین نظام سرمایه داری موجود آغاز کرد. درایران به ویژه باید به این مسایل توچه ویژه داشت:
حمایت قانونی از مادران؛ منع کار مضربرای سلامت زنان؛ حق مرخصی زایمان، قبل و بعد از آن، با حقوق؛ ایجاد ه شیرخوارگاه ها در محل کار و حق تغذیه ی کودک با شیر مادردرمحل کار؛ بیمه همگانی، که شامل بیمه ی زنان و مادران نیز می باشد؛ خدمات پزشکی و مراقبتی برای زنان حامله و کمک مجانی به زائو برای مدتی که نیاز به کمک دارد؛ آموزش مراقبت صحیح از کودک؛ تامین شیر مجانی برای کودک، هنگامی که نیاز به شیر کمکی باشد و یا هنگامی که مادر به دلیلی شیر نداشته باشد؛ مشاوره مجانی برای زنان حامله و مادران؛ پخش مجانی وسایل جلوگیری از حاملگی وآموزش های لازم از طریق تلویزیون سراسری و جلسات محلی به ویژه برای زنان و مردان جوان؛ تشکیل خانه های زنان برای زنانی که مورد ضرب و جرح توسط شوهران شان قرارمی گیرند وحمایت قانونی ازاین زنان؛ ایجاد و گسترش مهد کودک ها، کودکستان ها و خانه های کودک مجانی با تغذیه رایگان یا بسیارارزان برای مادرانی که کار می کنند و یا به هر دلیل مایل ا ند کودکان شان ازین امکانات استفاده کنند؛ تامین آموزش و کتاب و وسایل آموزشی و پوشاک و حمل و نقل و تغذیه ی مجانی برای کودکان؛ و بسیاری موارد دیگر که می شود به این ها افزود و آن ها را جزو مطالبات و ملزومات مبارزه جاری کارگران در جامعه قرارداد.
– ————————————–
* به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن ، مارس ۲۰۰۴، جلسه پالتاکی نگاه
فهرست منابع:
۱- امثال و حکم. دهخدا، علی اکبر. انتشارات امیرکبیر. شهریور۳۹؛
۲- فرهنگ عوام یا تفسیر امثال و اصطلاحات زبان فارسی. امینی، امیرقلی. مطبوعاتی علمی؛
۳- جامع التمثیل. حبله رودی، محمد. جاپ سوم، شوال المکرم ۱۳۷۴؛
۴- فرهنگ امثال فارسی. جمشیدی پور، یوسف. کتاب فروشی فروغی. ۱۳۴۷؛
۵- از خشت تا خشت. کتیرائی، محمود. انتشارات موسسه مطالعا و تحقیقات اجتماعی. ۱۳۴۸ ؛
۶- زن و آزادی و ضرب المثل های ملل راجع به زن. الهی، حکیم. چاپ دوم؛
۷- امثال منطوم. اخگر، احمد. جلد اول، مرداد ۱۳۱۸ ؛
۸- فرهنگ و زندگی . زن در فرهنگ ایران. شماره ۱۹ و ۲۰. چاپ وزارت فرهنگ و هنر؛
۹- ایدئولوژی آلمانی. کارل مارکس. ترجمه ژوبین قهرمان؛
۱۰- منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت. فردریش انگلس. ترجمه نبرد کارگر؛
فریده ثابتی