زوزه می کشید
سگان هار
دندان می سائیدند
بانگی نپیچید
در این سکوت تلخ
*****
جوی خون
بر سنگفرش خیابان
خون داغ
خون مذاب
خون جوان و پیر
*****
دیوارها
دیوارهای حاشا
دیوارهای شب
دیوارهای
به پا ایستاده
دیوارها خروشان
دیوارهای شهر
*****
فقر می خزید
فقر سایه می گسترد
کوچه به کوچه
خانه به خانه
*****
ابر بی باران
گندم زاران خشک
سفره ها بی نان
سیلوها اما پر
*****
یک سو
انبوه ارتش بیکاران
در جستجوی کار
در آرزوی کار
کاری به قیمت روزمرگی
کاری برای استثمار
*****
یک سو
انبوه خیل کارگران
بی مزد و بی مواجب
در اعتصاب
اما فقیرانه و تنها
بی شور شورایی
بی اتحاد و همراهی
بی پرچم رهایی
*****
یک سو
قراولان مسلح سرمایه
همراه با
قطارارتش لمپن ها
با تفنگ و مسلسل
با گاز وفلفل و خنجر
با آب و آتش و سنگر
در سر اما
تعفن و گنداب
*****
در ترس
از خیزش آگاهی
در صحنه ی عمل
ازپیکار بی امان
با دیو سلطه و استبداد
در زیر جامه ی مخمل سرمایه
در روزی که دورنیست
که دیر نیست
در امروز، در فردا
در لحظه لحظه ی
کار جانفرسا
فریده ثابتی
ژانویه ۲۰۲۲/ دی ۱۴۰۰