مبارزات بی وقفه ی کارگران هفت تپه بود که بالاخره پرونده فساد در هفت تپه را باز کرد. آن ها سال های متمادی فساد را فریاد زدند اما گوش شنوایی نبود زیرا مسئولان خود در گیر فساد بودند. رئیسی که خود در دریای فساد قوه قضائیه شنا کرده و شناگر قابلی بوده حال می خواهد با این پرونده برای جانشینی احتمالی خامنه ای، لقب مبارزه با فساد و عدالت خواهی بگیرد. فساد اما در ساختار سرمایه داری لانه دارد و پوشش اسلامی آن در جمهوری اسلامی و کشورهای مشابه، فساد را بارورتر ساخته است. فساد از رابطه ی خرید و فروش نیروی کار آغاز می شود. یعنی در جایی که عده ای مجبور می شوند تنها دارایی خود، یعنی نیروی کار خود را در ازای یک زندگی بخور و نمیر به قیمتی که سرمایه تعیین می کند که همان قیمت بازار است بفروشند. قیمت بازار کالای کار یعنی قیمه قیمه کردن این نیرو، یعنی فرستادن کارگران به استقبال یک مرگ تدریجی نه حتی یک زندگی بخور و نمیر. چشم امید سرمایه در این بازار، به کشمکش بین نیروی کار برای پیروزی بر یک دیگر برای پایین آوردن دست مزد در این کار زار مرگ آور است. دردناک است که حاکمیت قانون بقا، روز به روز زندگی کارگران را سخت تر می کند. خیل عظیم ارتش بیکاران که سرمایه سعی می کند حتی در زمان اشتغال کامل هم، درصدی از آن را برای روزهای آتی نگه دارند، این پروسه را رونق می دهد. در این ارتش که هر روز در هر میدان شهرهای ایران می بینیم یادآور جنگ گلادیاتورهای روم قدیم است. جویندگان نیروی کار، گویی به خرید اسب و گاو آمده اند، سراپای انبوه بیکاران جمع شده را با نگاه خریدارانه می کاوند. گلادیاتورهای پیر، شکسته، بیمار و رنجور در همان نگاه اول حذف می شوند و امیدی برای شان وجود ندارد تا نیروی باقی مانده را به فروش برسانند. قوی تر ها و جوان تر ها زیر نگاه موشکافانه ی خریدار مقایسه و انتخاب می شوند. و در کشورهای پیشرفته شرکت های مقاطعه کار نیروی کار یا شرکت های آدم فروش این کار را انجام می دهند. بازندگان با سرافکنده و مایوس به امید روزی دیگر که در آن شانسی داشته باشند به جا می مانند. برخی ناامیدانه ساعت ها سر بر گریبان می نشینند و به بخت بد خود لعنت می فرستند اما نمی دانند که پای بختی در میان نیست. این امر از مناسباتی می آید که به این شیوه بر نیروی کار آن ها چوب حراج می زند تا منافع خود را تامین کند.
تنها کارگران آگاه به هستی خود و آگاه به مناسبات سرمایه داری، توان رویارویی با آن را دارند. آگاهی به هستی طبقاتی یعنی نگاه به خود به عنوان عضوی از یک طبقه که درهمه جای جهان سرمایه داری با شدت و ضعف وجود دارد، استثمار می شود و هستی طبقاتی او تنها در پیوند طبقاتی، در اتحاد در مقابل سرمایه از بالقوه به بالفعل تبدیل می شود و خصلت پرولتری می گیرد یعنی به نیرویی تبدیل می شود که باید گور سرمایه را بکند. نیرویی که باید خود را برای این وظیفه سازمان دهد. و این کار تنها از خود طبقه ی کارگر بر می آید و هیمه اش برای افروختن بیش تر؛ گسترش آگاهی در فرد فرد طبقه است. آگاهی ای که از یک کارگر سرخورده و ناامید، یک رهبر می سازد. هر کارگر در هیات رهبر برای پیشبرد مبارزه جهت پایان دادن به افلاس خود و افلاس جامعه حرکت می کند. در این جا دیگر صحبت از رهبر برجسته، رهبر شناخته شده و رهبر با پرستیژ رهبری نیست. کار رهبری متعلق به همه و مبارزه در گروی عمل همه است و همه باید آگاه باشند نه مرادان معروف. در این پروسه گسترش آگاهی و خود آگاهی، وظیفه ی کارگرانی خطیرتر است ، زیرا آگاهی نباید برگه ی امتیاز برای رهبری باشد، بلکه باید منتقل شود، همگانی شود تا هم طراز شود. آنوقت مبارزه هم به جلو می رود.
فساد سرمایه داری است که پردیس های کاغذی ایجاد می کند. لازم نیست این پردیس در پاناما یا فلان جزیزه ی دورافتاده باشد. وقتی پسر خامنه ای دو میلیارد پوند در بانک های انگلیس دارد یعنی پولی که از ثروت جامعه دزدیده شده است. یک آخوند که کار هم نمی کند جز این که مجری بگار گیری ۲۰ % سهم امام حساب ابوی از نفت و اتوممبیل و درآمدهای دیگر به اضافه ی پول کثیف قاچاق مواد مخدر نیست؛ بنابراین بانک های انگلیس و سایر کشورهای که پول خون مردم کارگر و زحمتکش ایران در آن ها انبار می شود از جمله کانادا و آمریکا، خود نه پردیس های کاغذی، بلکه پردیس های واقعی سرمایه اند و پول کثیف را سامان دهی می کنند و سهم خود را می برند. همه ی این موارد فساد ناب و خالص سرمایه داری بعد از مورد استثمار و بهره کشی از نیروی کار است.
فریده ثابتی
۲۹.۰۵.۲۰۲۰