حدود نیم میلیون از جمعیت متقاضی کار در جامعه سوئد بیکارند. ائتلاف نومحافظه کاران بورژوازی در چند سال گذشته به ویژه در طول سال پیش، با سازمان دادن وسیع ترین عوامفریبی ها و دروغ پردازیها حول داشتن راهکارهای لازم برای غلبه بر معضل بیکاری!!! توانست رقبای سیاسی درون طبقه خویش را به حاشیه قدرت دولتی فرو راند و نقش مسلط را در ماشین نظم سیاسی سرمایه احراز کند. احزاب نومحافظه کار در گرد و خاک این سیاه بازی ها حتی شمار کثیری از کارگران سوئد را به نفع خویش به پای صندوقهای رأی بردند. یک نکته جالب در این میان آن بود که طیف نیروهای رقیب از جمله سوسیال دموکراسی، سران اتحادیه ها و چپ همجوار آنها نیز در مقابل شعبده بازیهای نومحافظه کاران چیز زیادی برای گفتن نداشتند. هر دو طرف بر معضل بیکاری تأکید می کردند. سوسیال دموکراسی و طیف رفرمیسم چپ به اندازه کافی خلع سلاح بودند زیرا در کارنامه چند ساله دولت خویش هیچ گزارشی از هیچ نوع گرهگشائی در وضعیت بیکاران برای طرح نداشتند. نومحافظه کاران اما سالهای طولانی در اپوزیسون بودند و این تنها برگ برنده آنان برای توفیق در عوامفریبی بود. انتخابات با پیروزی محافظه کاران پایان یافت و متعاقب آن بیکارسازیها در بخشهای مختلف اقتصادی، خواه در قلمروهای تحت کنترل کمونها و استانداریها و خواه در مراکز خصوصی کار و تولید رو به توسعه رفت. آنچه در سوئد و برای طبقه کارگر سوئد رخ داده است حدیث زندگی کل توده های کارگر در سراسر دنیاست. احزاب راست و چپ سرمایه در همه جا با سبقت گیری تمام از همدیگر در جعل واقعیات و پرداختن دروغ و تولید توهم، به کارگران القاء می کنند که گویا معضل بیکاری پدیده موقت این یا آن جامعه سرمایه داری است!!! گویا ریشه این معضل در آهنگ کند رشد اقتصادی سرمایه در دوره های معین قرار دارد!!! گویا هر چه رشد اقتصادی بیشتر باشد از دامنه بیکاری کاسته می گردد!!! گویا با توسعه بخش های دولتی اقتصاد می توان آهنگ بیکاری را کاهش داد و در یک کلام گویا اساساً بیکاری پدیده گذرای نظام کاپیتالیستی است و با اتخاذ راهبردهای درست اقتصادی می توان در درون همین نظام بر این معضل وسیع اجتماعی غلبه نمود!!!
سرمایه داران، دولت های سرمایه داری، احزاب حاکم و اپوزیسون بورژوازی، رفرمیسم راست اتحادیه ای و تمامی جریانات آویزان به راه حلهای اصلاح طلبانه در نظام سرمایه داری، مسأله بیکاری را به شیوه ای که گفتیم تحلیل و طرح و بررسی کرده اند و در این راستا دنیائی خرافه و توهم و وارونه انگاری را به ذهن توده های کارگر دنیا منتقل ساخته اند. واقعیت این است که بیکاری پدیده درون جوش، سرشتی و غیرقابل تفکیک شیوه تولید سرمایه داری در همه ادوار حیات تاریخی آن است. در هیچ جامعه سرمایه داری هیچ راه چاره ای برای رفع واقعی بیکاری وجود ندارد. هیچ متفکر بورژوازی، هیچ سیاستگذار، هیچ اقتصاددان و هیچ مصلح بورژوازی قادر به پیچیدن هیچ نسخه ای برای مقابله با موج بیکاریها در سیطره نظام بردگی مزدی نمی باشد. پدیده بیکاری را باید با دیدی طبقاتی و مارکسی شناخت و راه مقابله با آن را یکراست و بی تردید در بطن پیکار سراسری ضد سرمایه داری و برای محو کار مزدی طبقه کارگر جستجو نمود. در مورد شناخت ریشه ها و شالوده های واقعی اجتناب ناپدیری بیکاری در جامعه سرمایه داری می توان به صورت بسیار مختصر به موارد زیر اشاره نمود.
۱. بذر بیکاری با تمامی قدرت رویش در لحظه لحظه حیات رابطه خرید و فروش نیروی کار به اندازه کافی موجود است. این درونمایه واقعی سرمایه است که: « هنگامی که پایه های عام سیستم سرمایه داری مفروض باشد، هر بار در جریان انباشت نقطه ای در می رسد که تکامل بارآوری اجتماعی نیرومندترین اهرم انباشت می گردد» (مارکس، کاپیتال ج ۱ ) به بیان دیگر در جامعه سرمایه داری روند انباشت سرمایه با روند تکامل بارآوری اجتماعی کار و به کار انداختن حجم بسیار عظیم تری از مواد خام و ماشین آلات و کلاً سرمایه ثابت، به کمک مقدار بسیار کمتری نیروی کار به طور کامل عجین و ارگانیک است. سرمایه به طور مستمر در تکاپوی انباشت انبوه تر، کاهش هزینه های تولید، استفاده از حداقل نیروی کار برای تولید هر چه عظیم تر محصول، افزایش قدرت رقابت، چنگ انداختن بر بازارهای وسیعتر، تصاحب سهم کلان تر اضافه ارزشهای تولیدی در سطح بین المللی است. همه اینها به این معنی است که پروسه بازتولید سرمایه، در عین حال پروسه تلاش سرمایه داران برای بهره گیری حداکثر از نیروی کار موجود و کاهش جزء متغیر سرمایه در مقابل جزء ثابت آن است. « این تغییر در ترکیب فنی سرمایه یعنی نمو توده وسائل تولید نسبت به حجم نیروی کاری که حیات بخش آنهاست، در ترکیب ارزشی سرمایه یعنی در افزایش جزء ثابت سرمایه ارزش، به زیان جزء متحرک ان منعکس می گردد. مثلاً اگر سابقاً از سرمایه معینی ۵۰% صرف وسائل تولید و ۵۰% صرف نیروی کار می شد بعداً در نتیجه ترقی درجه بارآوری کار ۸۰% آن در وسائل تولید و ۲۰% در نیروی کار گذاشته می شود..» (همان جا) لازم به توضیح نیست که روند مورد بحث بطور مداوم با پروسه توسعه انباشت سرمایه و نیاز به نیروی کار جدید همراه است. آنسان که به رغم سرکشی تعیین کننده فرایند تکامل بارآوری کار، شمار مطلق کارگران یک واحد صنعتی، یک قلمروکار یا یک جامعه می تواند حتی به افزایش خود ادامه دهد. مسأله بسیار اساسی در این گذر این است که فرایند دوم یعنی پروسه افزایش شمار مطلق نیروی کار به هیچ وجه خصلت ثابت، همیشگی یا جبری ندارد و حتی با فرض ثابت ماندن جمعیت یک کشور می تواند به خارج ماندن خیل عظیم کارگران از بازار خرید و فروش نیروی کار منتهی شود و بیکارسازی وسیع توده های کارگر را در دستور کار صاحبان سرمایه قرار دهد. تاریخ سرمایه داری همه جا با این فرایند آمیخته است. در همین جامعه سوئد در طول همین چند سال ما شاهد وقوع بی امان این پروسه بوده و هستیم. انحصاراتی چون VOLVO, ERIKSSON, ICA, TELIA, FARMACIA, ASTRA و صدها شرکت دیگر درست به موازات انباشت عظیمتر سرمایه و بالا بردن بیشتر و بیشتر بارآوری کار به بیکارسازی وسیع نیروی کار در حوزه بازتولید سرمایه های خود دست زده اند. در همین روزهای جاری انحصار غول پیکر داروئی فارماسیا در کنار گزارش سود سالانه ۶۰ میلیارد کرونی خود تصمیم به اخراج ۳۰۰۰ کارگر را نیز به همگان اطلاع داده است.
۲. سرمایه داری در پایه وجودی خود محکوم به غلطیدن در ورطه بحرانهای سرنوشت ساز اقتصادی و اجتماعی است. سرمایه کلیه دستاوردهای علمی، تکنیکی، آموزشی، اجتماعی و همه نوعی بشریت را در روند تولید سود و سود انبوهتر منحل می سازد. به طور بی امان با استمداد از بارآوری عظیم تر کار، حجم و دامنه انباشت را غول آسا توسعه می دهد و درست در متن همین فرایند تنها سرچشمه واقعی تولید اضافه ارزش را محدود و محدودتر می سازد. این امر سیر تنزل نرخ سود را در پی دارد. پروسه ای که اگر چه زیر فشار مکانیسم های بحران ستیز اندرونی سرمایه به صورت کوتاه مدت کند یا مهار می گردد اما لاجرم و به طور محتوم به تنزل تعیین کننده نرخ سود سرمایه ها منتهی می شود و کل روند بازتولید سرمایه را در مقیاس گسترده اجتماعی و گاه جهانی دچار اخلال می کند. بحرانهای سرمایه داری اخراج عظیم میلیونی و در شرائط موجود میلیاردین توده های فروشنده نیروی کار را به دنبال می آورد و بخش عظیمی از سکنه کره زمین را به ورطه بیکاری و محرومیت از ابتدائی ترین امکانات معیشتی فرو می راند.
۳. گفتیم که تکامل بارآوری کار پدیده خودپو و اندرونی سرمایه است اما این نیز درونمایه حیاتی نظام سرمایه داری است که همه چیز را و کل هستی بشر را صرفا از زاویه سود، از زاویه تولید اضافه ارزش بیشتر و بیشتر و به بیان دقیق تر از منظر انباشت و بازانباشت کوه پیکرتر سرمایه ها می بیند. در همین راستا سرمایه داران دنیا در کنار سیر تصاعدی بی مهار بالا رفتن بارآوری کار اجتماعی نه فقط حاضر به قبول روزانه کار کوتاهتر کارگران نیستند، که به طور مدام در صورتی که بتوانند این روزانه کار را افزایش می دهند. در همین لحظه حی و حاضر کارگران سنگاپور یکی از ممالک دارای بالاترین میزان BNP ، ۷۰ ساعت در هفته کار می کنند. در سال گذشته ساعات کار کارگران آلمان یکی از بزرگترین قطبهای صنعتی دنیا از ۷ ساعت به ۸ ساعت فزونی گرفت. در همین سوئد سرمایه دارن تلاش دارند تا هفته کار ۴۰ ساعته را با ۴۸ ساعته جایگزین سازند. در سطح بین المللی و تاریخی کافی است در نظر بیاوریم که کارگران اروپا در اوایل قرن بیستم روز کار ۸ ساعته را با قدرت پیکار خویش بر بورژوازی تحمیل کرده اند، اما در اوایل قرن بیست و یکم کارگران انگلیس و بسیاری جاهای دیگر به طور واقعی، زیر فشار نیازهای حاد زیستی خود و از همه مهمتر به دلیل موقعیت ضعیف خویش در مبارزه طبقاتی به طور متوسط ۴۴ ساعت و گاه بیشتر کار می کنند. این فرایند متضاد یعنی افزایش پرشتاب بارآوری کار اجتماعی در یکسوی و افزایش یا حداقل ثابت ماندن روزانه کار از سوی دیگر به نوبه خود پروسه بیکارسازی کارگران را تشدید می کند.
۴. بر خلاف جار و جنجالهای عوامفریبانه دولتهای سرمایه داری یا نمایندگان فکری و اقتصاددانان بورژوازی، وجود ارتش وسیع بیکاران در جامعه سرمایه داری، مادام که تهدیدی علیه اساس هستی سرمایه داری نباشد، نه معضل سرمایه که یک نیاز واقعی پروسه بازتولید رابطه خرید و فروش نیروی کار است. سرمایه داران به این ارتش نیاز دارند تا از این طریق رقابت درون بردگان مزدی سرمایه را تشدید سازند و بهای نیروی کار را با مدد از این رقابت دهشتبار ناشی از نیاز کارگران، به حداقل ممکن کاهش دهند. از این که بگذریم دولتمردان، سیاستگذاران و بانیان نظم تولیدی سرمایه با تمامی عقب ماندگی فکری هولناک منبعث از مکان و نقش تاریخی خود، باز هم خوب می دانند که سرمایه داری بدون بیکاری هیچ قابل تصور نیست. به همین دلیل جار و جنجال آنان پیرامون اهمیت حل معضل بیکاری!!! به همان اندازه واقعی است که حقوق بشر و عدالت و آزادی و انسانیت آنها واقعیت دارد!!!!
نظام سرمایه داری به همه دلائل بالا زادگاه بیکارسازیها و بیکارماندنهای عظیم انسانهاست. اینکه چرا سرمایه داران و نمایندگان فکری بورژوازی به رغم این حقیقت و حتی به رغم وقوف خویش بر گریزناپذیری آن، اینهمه در باره بیکاری و ضرورت کاهش آن غوغا می کنند. موضوعی است که ریشه آن را باید در بنیاد باژگونه پرداز اقتصاد کالائی و شیوه تولید سرمایه داری جستجو نمود. عصاره حرف سرمایه داران و دولت آنها در رابطه با « حل معضل بیکاری» آن است که توده وسیع بردگان مزدی باید در هر نقطه جهان به نازل ترین دستمزدهای ممکن تن دهند تا از این طریق بهای بازتولید نیروی کار به صورت سراسری به حداقل ممکن تنزل نماید. در چنین شرائطی سرمایه اجتماعی هر کشور و سرمایه جهانی کلاً موفق خواهند شد نیروی کار هر چه بیشتری را با کمترین میزان دستمزد استثمار کنند، این امر به سرمایه جهانی فرصت خواهد داد تا چند صباحی بیشتر وجود بختک وار خود را بر هستی بشریت تحمیل نماید.
تمامی هیاهو و داد و قال نومحافظه کاران بورژوازی سوئد پیرامون پدیده بیکاری یا آنچه که آنان «Utanförskap» !! نام نهاده اند، سوای هدف بالا هیچ چیز دیگر را دنبال نمی کند. درست همانگونه که هیاهوی وسیع طیف رقبای طبقاتی آنها، سران سوسیال دموکراسی، حزب چپ و جمعیت سبزها نیز هیچ راهی به هیچ گشایشی در معضل بیکاری کارگران سوئد در هیچ سطحی نداشته است و در آینده نیز نخواهد داشت. هیچ دولت بورژوازی و هیچ طرح و برنامه و سیاست سرمایه داران قادر به حل مشکل بیکاری در هیچ کجای دنیا نیست. در همین راستا مبارزه طبقه کارگر علیه بیکاری نیز به هیچوجه نمی تواند و نباید در دائره مطالبه کار از دولتها و سرمایه داران محدود گردد. اساساً این کارگران نیستند که باید برای اشتغال و فرار از بیکاری سر و دست بشکنند و زیر فشار نیاز به کار به تمامی انتظارات جنایتکارانه سرمایه تن دهند، کاملاً بالعکس این سرمایه داران و دولت آنهاست که باید برای راضی ساختن انسانهای شهروند به کار، به همه شرط و شروط و خواستهای کارگران تن دهد.
انسانها در طول سالیان دراز، نسل بعد از نسل کار کرده اند و جهانی از مکنت و امکانات را پدید آورده اند. حاصل اینهمه تلاش و کار و تولید و فکر و ابتکار و آموزش، امروز یکجا به صورت سرمایه بر هم انباشته شده است و به جای آنکه در خدمت معیشت و رفاه بشریت باشد، به گونه ای عمیقاً معکوس به ضد زندگی و نیاز و معاش و رفاه و آزادی و رشد آنها مبدل گردیده است. حاصل کار و تولید نسل های متوالی انسان های کارگر دنیا امروز به چنان هیولای مخوف قدرتمندی تبدیل شده است که میلیارد تن از همین انسانها را از کار بیکار و سپس به جرم بیکاری از هر نوع امکان ادامه معیشت محروم می سازد. این نظام سرمایه داری است که زیر فشار تناقضات حاد درونی خود بیکاری را در وسیعترین سطح تولید می کند و این فقط نظام بشرستیز بردگی مزدی است که باید به خاطر آنچه بر بشریت تحمیل می نماید، مورد تعرض و آماج حمله قرار گیرد. بیکاری جرم هیچ کارگری نیست. سرمایه است که کارگر را از کار بیکار می کند و لاجرم سرمایه است که باید پاسخگوی کلیه نیازهای معیشتی و رفاهی و اجتماعی کارگران باشد. کارگر بیکار باید از همان درآمد و امکانات و حقوق اجتماعی برخوردار باشد، که هر شهروند شاغل دیگر برخوردار است. مجرد اینکه انسانها آمادگی خود را برای کار کردن اعلام می دارند، قاطع ترین، مستندترین و براترین سند را برای بهره مندی کامل خود از کل حقوق اقتصادی، مدنی و همه اشکال رفاه اجتماعی ارائه می نمایند. فقدان کار و کمبود زمینه اشتغال، جرم سرمایه و سرمایه دارا داران است و آنانند که باید تاوان معضلات سودجوئی خود را بپردازند.
خواست اساسی دیگری که باید بر سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری تحمیل نمود کاهش چشمگیر ساعات کار روزانه است. در شرائطی که رشد غول آساسی بارآوری کار، در طول دهه های اخیر محصول اجتماعی کار هر کارگر را صدها بار افزایش داده است و در شرائطی که میزان اضافه ارزش تولید شده توسط توده های کارگر جهان میلیونها بار از گذشته های دور افزون تر گردیده است، کارگران همه جای دنیا شاهد بالا رفتن روزانه کار از یکسوی، کاهش هولناک دستمردها از سوی دیگر و بیکاری توأم با گرسنگی یک میلیارد نفر از همزنجیران خویش هستند. جنبش طبقاتی شورائی و سراسری ما برای برخورداری همه شهروندان جهان اعم از شاغل و بیکار و زن و مرد و پیر و کودک، از کلیه مایحتاج زیستی و رفاهی و امکانات اجتماعی باید با مبارزه برای کاهش چشمگیر ساعات کار همراه گردد. ۶ ساعت کار روزانه و ۳۰ ساعت کار در هفته حداکثر زمانی است که انسانها حتی در همین جهنم سرمایه داری می توانند برای سرمایه داران کار کنند.
تحمیل مطالبات بالا بر نظام سرمایه داری موضوعی نیست که در محدوده مبارزات بیکاران امکان پذیر باشد. اساساً هر نوع تفکیک میان بیکاران و کارگران شاغل و هر نوع نسخه پیچی برای حل جداگانه معضلات آنان تلاشی سترون و زیانبار برای جنبش کارگری است. این کل طبقه کارگر است که باید برای بهره مندی کامل بیکاران از کلیه حقوق اشتغال به صورت سراسری بپا خیزد. باید به طور قاطع اعلام کرد که کار کردن و نکردن ملاک تضمین معیشت و رفاه و حقوق اجتماعی انسانها نیست. نفس اینکه آدمها وجود دارند و مجرد اینکه آنان در جستجوی ایفای نقش اجتماعی خود هستند بالاترین ملاک برای تضمین جامع الاطراف همه حقوق معیشتی و رفاهی آنهاست. طبقه کارگر سوئد باید برای تحمیل این مطالبه محق و انسانی علیه سرمایه داران و دولت سرمایه داری بپا خیزد و خود را سازمان دهد. این نکته نیز بسیار اساسی است که مبارزه برای استیفای این حقوق چیزی نیست که در داربست اتحادیه های سرمایه سالار بگنجد. تحقق این هدف در گرو سازمانیابی شورائی یک جنبش رادیکال ضد سرمایه داری توسط همه توده های کارگر است. وظیفه تک تک ما کارگران در سراسر جامعه است که ضرورت مبارزه متحد و سازمانیافته برای تحمیل این خواست بر طبقه بورژوازی را به موضوع گفتگو، تلاش و مبارزه لحظه به لحظه خویش در هر محیط کار و تولید و در سراسر جامعه و جهان تبدیل کنیم و بسط دهیم.
ناصر پایدار فوریه ٧۰۰۲
حدود نیم میلیون از جمعیت متقاضی کار در جامعه سوئد بیکارند. ائتلاف نومحافظه کاران بورژوازی در چند سال گذشته به ویژه در طول سال پیش، با سازمان دادن وسیع ترین عوامفریبی ها و دروغ پردازیها حول داشتن راهکارهای لازم برای غلبه بر معضل بیکاری!!! توانست رقبای سیاسی درون طبقه خویش را به حاشیه قدرت دولتی فرو راند و نقش مسلط را در ماشین نظم سیاسی سرمایه احراز کند. احزاب نومحافظه کار در گرد و خاک این سیاه بازی ها حتی شمار کثیری از کارگران سوئد را به نفع خویش به پای صندوقهای رأی بردند. یک نکته جالب در این میان آن بود که طیف نیروهای رقیب از جمله سوسیال دموکراسی، سران اتحادیه ها و چپ همجوار آنها نیز در مقابل شعبده بازیهای نومحافظه کاران چیز زیادی برای گفتن نداشتند. هر دو طرف بر معضل بیکاری تأکید می کردند. سوسیال دموکراسی و طیف رفرمیسم چپ به اندازه کافی خلع سلاح بودند زیرا در کارنامه چند ساله دولت خویش هیچ گزارشی از هیچ نوع گرهگشائی در وضعیت بیکاران برای طرح نداشتند. نومحافظه کاران اما سالهای طولانی در اپوزیسون بودند و این تنها برگ برنده آنان برای توفیق در عوامفریبی بود. انتخابات با پیروزی محافظه کاران پایان یافت و متعاقب آن بیکارسازیها در بخشهای مختلف اقتصادی، خواه در قلمروهای تحت کنترل کمونها و استانداریها و خواه در مراکز خصوصی کار و تولید رو به توسعه رفت. آنچه در سوئد و برای طبقه کارگر سوئد رخ داده است حدیث زندگی کل توده های کارگر در سراسر دنیاست. احزاب راست و چپ سرمایه در همه جا با سبقت گیری تمام از همدیگر در جعل واقعیات و پرداختن دروغ و تولید توهم، به کارگران القاء می کنند که گویا معضل بیکاری پدیده موقت این یا آن جامعه سرمایه داری است!!! گویا ریشه این معضل در آهنگ کند رشد اقتصادی سرمایه در دوره های معین قرار دارد!!! گویا هر چه رشد اقتصادی بیشتر باشد از دامنه بیکاری کاسته می گردد!!! گویا با توسعه بخش های دولتی اقتصاد می توان آهنگ بیکاری را کاهش داد و در یک کلام گویا اساساً بیکاری پدیده گذرای نظام کاپیتالیستی است و با اتخاذ راهبردهای درست اقتصادی می توان در درون همین نظام بر این معضل وسیع اجتماعی غلبه نمود!!!
سرمایه داران، دولت های سرمایه داری، احزاب حاکم و اپوزیسون بورژوازی، رفرمیسم راست اتحادیه ای و تمامی جریانات آویزان به راه حلهای اصلاح طلبانه در نظام سرمایه داری، مسأله بیکاری را به شیوه ای که گفتیم تحلیل و طرح و بررسی کرده اند و در این راستا دنیائی خرافه و توهم و وارونه انگاری را به ذهن توده های کارگر دنیا منتقل ساخته اند. واقعیت این است که بیکاری پدیده درون جوش، سرشتی و غیرقابل تفکیک شیوه تولید سرمایه داری در همه ادوار حیات تاریخی آن است. در هیچ جامعه سرمایه داری هیچ راه چاره ای برای رفع واقعی بیکاری وجود ندارد. هیچ متفکر بورژوازی، هیچ سیاستگذار، هیچ اقتصاددان و هیچ مصلح بورژوازی قادر به پیچیدن هیچ نسخه ای برای مقابله با موج بیکاریها در سیطره نظام بردگی مزدی نمی باشد. پدیده بیکاری را باید با دیدی طبقاتی و مارکسی شناخت و راه مقابله با آن را یکراست و بی تردید در بطن پیکار سراسری ضد سرمایه داری و برای محو کار مزدی طبقه کارگر جستجو نمود. در مورد شناخت ریشه ها و شالوده های واقعی اجتناب ناپدیری بیکاری در جامعه سرمایه داری می توان به صورت بسیار مختصر به موارد زیر اشاره نمود.
۱. بذر بیکاری با تمامی قدرت رویش در لحظه لحظه حیات رابطه خرید و فروش نیروی کار به اندازه کافی موجود است. این درونمایه واقعی سرمایه است که: « هنگامی که پایه های عام سیستم سرمایه داری مفروض باشد، هر بار در جریان انباشت نقطه ای در می رسد که تکامل بارآوری اجتماعی نیرومندترین اهرم انباشت می گردد» (مارکس، کاپیتال ج ۱ ) به بیان دیگر در جامعه سرمایه داری روند انباشت سرمایه با روند تکامل بارآوری اجتماعی کار و به کار انداختن حجم بسیار عظیم تری از مواد خام و ماشین آلات و کلاً سرمایه ثابت، به کمک مقدار بسیار کمتری نیروی کار به طور کامل عجین و ارگانیک است. سرمایه به طور مستمر در تکاپوی انباشت انبوه تر، کاهش هزینه های تولید، استفاده از حداقل نیروی کار برای تولید هر چه عظیم تر محصول، افزایش قدرت رقابت، چنگ انداختن بر بازارهای وسیعتر، تصاحب سهم کلان تر اضافه ارزشهای تولیدی در سطح بین المللی است. همه اینها به این معنی است که پروسه بازتولید سرمایه، در عین حال پروسه تلاش سرمایه داران برای بهره گیری حداکثر از نیروی کار موجود و کاهش جزء متغیر سرمایه در مقابل جزء ثابت آن است. « این تغییر در ترکیب فنی سرمایه یعنی نمو توده وسائل تولید نسبت به حجم نیروی کاری که حیات بخش آنهاست، در ترکیب ارزشی سرمایه یعنی در افزایش جزء ثابت سرمایه ارزش، به زیان جزء متحرک ان منعکس می گردد. مثلاً اگر سابقاً از سرمایه معینی ۵۰% صرف وسائل تولید و ۵۰% صرف نیروی کار می شد بعداً در نتیجه ترقی درجه بارآوری کار ۸۰% آن در وسائل تولید و ۲۰% در نیروی کار گذاشته می شود..» (همان جا) لازم به توضیح نیست که روند مورد بحث بطور مداوم با پروسه توسعه انباشت سرمایه و نیاز به نیروی کار جدید همراه است. آنسان که به رغم سرکشی تعیین کننده فرایند تکامل بارآوری کار، شمار مطلق کارگران یک واحد صنعتی، یک قلمروکار یا یک جامعه می تواند حتی به افزایش خود ادامه دهد. مسأله بسیار اساسی در این گذر این است که فرایند دوم یعنی پروسه افزایش شمار مطلق نیروی کار به هیچ وجه خصلت ثابت، همیشگی یا جبری ندارد و حتی با فرض ثابت ماندن جمعیت یک کشور می تواند به خارج ماندن خیل عظیم کارگران از بازار خرید و فروش نیروی کار منتهی شود و بیکارسازی وسیع توده های کارگر را در دستور کار صاحبان سرمایه قرار دهد. تاریخ سرمایه داری همه جا با این فرایند آمیخته است. در همین جامعه سوئد در طول همین چند سال ما شاهد وقوع بی امان این پروسه بوده و هستیم. انحصاراتی چون VOLVO, ERIKSSON, ICA, TELIA, FARMACIA, ASTRA و صدها شرکت دیگر درست به موازات انباشت عظیمتر سرمایه و بالا بردن بیشتر و بیشتر بارآوری کار به بیکارسازی وسیع نیروی کار در حوزه بازتولید سرمایه های خود دست زده اند. در همین روزهای جاری انحصار غول پیکر داروئی فارماسیا در کنار گزارش سود سالانه ۶۰ میلیارد کرونی خود تصمیم به اخراج ۳۰۰۰ کارگر را نیز به همگان اطلاع داده است.
۲. سرمایه داری در پایه وجودی خود محکوم به غلطیدن در ورطه بحرانهای سرنوشت ساز اقتصادی و اجتماعی است. سرمایه کلیه دستاوردهای علمی، تکنیکی، آموزشی، اجتماعی و همه نوعی بشریت را در روند تولید سود و سود انبوهتر منحل می سازد. به طور بی امان با استمداد از بارآوری عظیم تر کار، حجم و دامنه انباشت را غول آسا توسعه می دهد و درست در متن همین فرایند تنها سرچشمه واقعی تولید اضافه ارزش را محدود و محدودتر می سازد. این امر سیر تنزل نرخ سود را در پی دارد. پروسه ای که اگر چه زیر فشار مکانیسم های بحران ستیز اندرونی سرمایه به صورت کوتاه مدت کند یا مهار می گردد اما لاجرم و به طور محتوم به تنزل تعیین کننده نرخ سود سرمایه ها منتهی می شود و کل روند بازتولید سرمایه را در مقیاس گسترده اجتماعی و گاه جهانی دچار اخلال می کند. بحرانهای سرمایه داری اخراج عظیم میلیونی و در شرائط موجود میلیاردین توده های فروشنده نیروی کار را به دنبال می آورد و بخش عظیمی از سکنه کره زمین را به ورطه بیکاری و محرومیت از ابتدائی ترین امکانات معیشتی فرو می راند.
۳. گفتیم که تکامل بارآوری کار پدیده خودپو و اندرونی سرمایه است اما این نیز درونمایه حیاتی نظام سرمایه داری است که همه چیز را و کل هستی بشر را صرفا از زاویه سود، از زاویه تولید اضافه ارزش بیشتر و بیشتر و به بیان دقیق تر از منظر انباشت و بازانباشت کوه پیکرتر سرمایه ها می بیند. در همین راستا سرمایه داران دنیا در کنار سیر تصاعدی بی مهار بالا رفتن بارآوری کار اجتماعی نه فقط حاضر به قبول روزانه کار کوتاهتر کارگران نیستند، که به طور مدام در صورتی که بتوانند این روزانه کار را افزایش می دهند. در همین لحظه حی و حاضر کارگران سنگاپور یکی از ممالک دارای بالاترین میزان BNP ، ۷۰ ساعت در هفته کار می کنند. در سال گذشته ساعات کار کارگران آلمان یکی از بزرگترین قطبهای صنعتی دنیا از ۷ ساعت به ۸ ساعت فزونی گرفت. در همین سوئد سرمایه دارن تلاش دارند تا هفته کار ۴۰ ساعته را با ۴۸ ساعته جایگزین سازند. در سطح بین المللی و تاریخی کافی است در نظر بیاوریم که کارگران اروپا در اوایل قرن بیستم روز کار ۸ ساعته را با قدرت پیکار خویش بر بورژوازی تحمیل کرده اند، اما در اوایل قرن بیست و یکم کارگران انگلیس و بسیاری جاهای دیگر به طور واقعی، زیر فشار نیازهای حاد زیستی خود و از همه مهمتر به دلیل موقعیت ضعیف خویش در مبارزه طبقاتی به طور متوسط ۴۴ ساعت و گاه بیشتر کار می کنند. این فرایند متضاد یعنی افزایش پرشتاب بارآوری کار اجتماعی در یکسوی و افزایش یا حداقل ثابت ماندن روزانه کار از سوی دیگر به نوبه خود پروسه بیکارسازی کارگران را تشدید می کند.
۴. بر خلاف جار و جنجالهای عوامفریبانه دولتهای سرمایه داری یا نمایندگان فکری و اقتصاددانان بورژوازی، وجود ارتش وسیع بیکاران در جامعه سرمایه داری، مادام که تهدیدی علیه اساس هستی سرمایه داری نباشد، نه معضل سرمایه که یک نیاز واقعی پروسه بازتولید رابطه خرید و فروش نیروی کار است. سرمایه داران به این ارتش نیاز دارند تا از این طریق رقابت درون بردگان مزدی سرمایه را تشدید سازند و بهای نیروی کار را با مدد از این رقابت دهشتبار ناشی از نیاز کارگران، به حداقل ممکن کاهش دهند. از این که بگذریم دولتمردان، سیاستگذاران و بانیان نظم تولیدی سرمایه با تمامی عقب ماندگی فکری هولناک منبعث از مکان و نقش تاریخی خود، باز هم خوب می دانند که سرمایه داری بدون بیکاری هیچ قابل تصور نیست. به همین دلیل جار و جنجال آنان پیرامون اهمیت حل معضل بیکاری!!! به همان اندازه واقعی است که حقوق بشر و عدالت و آزادی و انسانیت آنها واقعیت دارد!!!!
نظام سرمایه داری به همه دلائل بالا زادگاه بیکارسازیها و بیکارماندنهای عظیم انسانهاست. اینکه چرا سرمایه داران و نمایندگان فکری بورژوازی به رغم این حقیقت و حتی به رغم وقوف خویش بر گریزناپذیری آن، اینهمه در باره بیکاری و ضرورت کاهش آن غوغا می کنند. موضوعی است که ریشه آن را باید در بنیاد باژگونه پرداز اقتصاد کالائی و شیوه تولید سرمایه داری جستجو نمود. عصاره حرف سرمایه داران و دولت آنها در رابطه با « حل معضل بیکاری» آن است که توده وسیع بردگان مزدی باید در هر نقطه جهان به نازل ترین دستمزدهای ممکن تن دهند تا از این طریق بهای بازتولید نیروی کار به صورت سراسری به حداقل ممکن تنزل نماید. در چنین شرائطی سرمایه اجتماعی هر کشور و سرمایه جهانی کلاً موفق خواهند شد نیروی کار هر چه بیشتری را با کمترین میزان دستمزد استثمار کنند، این امر به سرمایه جهانی فرصت خواهد داد تا چند صباحی بیشتر وجود بختک وار خود را بر هستی بشریت تحمیل نماید.
تمامی هیاهو و داد و قال نومحافظه کاران بورژوازی سوئد پیرامون پدیده بیکاری یا آنچه که آنان «Utanförskap» !! نام نهاده اند، سوای هدف بالا هیچ چیز دیگر را دنبال نمی کند. درست همانگونه که هیاهوی وسیع طیف رقبای طبقاتی آنها، سران سوسیال دموکراسی، حزب چپ و جمعیت سبزها نیز هیچ راهی به هیچ گشایشی در معضل بیکاری کارگران سوئد در هیچ سطحی نداشته است و در آینده نیز نخواهد داشت. هیچ دولت بورژوازی و هیچ طرح و برنامه و سیاست سرمایه داران قادر به حل مشکل بیکاری در هیچ کجای دنیا نیست. در همین راستا مبارزه طبقه کارگر علیه بیکاری نیز به هیچوجه نمی تواند و نباید در دائره مطالبه کار از دولتها و سرمایه داران محدود گردد. اساساً این کارگران نیستند که باید برای اشتغال و فرار از بیکاری سر و دست بشکنند و زیر فشار نیاز به کار به تمامی انتظارات جنایتکارانه سرمایه تن دهند، کاملاً بالعکس این سرمایه داران و دولت آنهاست که باید برای راضی ساختن انسانهای شهروند به کار، به همه شرط و شروط و خواستهای کارگران تن دهد.
انسانها در طول سالیان دراز، نسل بعد از نسل کار کرده اند و جهانی از مکنت و امکانات را پدید آورده اند. حاصل اینهمه تلاش و کار و تولید و فکر و ابتکار و آموزش، امروز یکجا به صورت سرمایه بر هم انباشته شده است و به جای آنکه در خدمت معیشت و رفاه بشریت باشد، به گونه ای عمیقاً معکوس به ضد زندگی و نیاز و معاش و رفاه و آزادی و رشد آنها مبدل گردیده است. حاصل کار و تولید نسل های متوالی انسان های کارگر دنیا امروز به چنان هیولای مخوف قدرتمندی تبدیل شده است که میلیارد تن از همین انسانها را از کار بیکار و سپس به جرم بیکاری از هر نوع امکان ادامه معیشت محروم می سازد. این نظام سرمایه داری است که زیر فشار تناقضات حاد درونی خود بیکاری را در وسیعترین سطح تولید می کند و این فقط نظام بشرستیز بردگی مزدی است که باید به خاطر آنچه بر بشریت تحمیل می نماید، مورد تعرض و آماج حمله قرار گیرد. بیکاری جرم هیچ کارگری نیست. سرمایه است که کارگر را از کار بیکار می کند و لاجرم سرمایه است که باید پاسخگوی کلیه نیازهای معیشتی و رفاهی و اجتماعی کارگران باشد. کارگر بیکار باید از همان درآمد و امکانات و حقوق اجتماعی برخوردار باشد، که هر شهروند شاغل دیگر برخوردار است. مجرد اینکه انسانها آمادگی خود را برای کار کردن اعلام می دارند، قاطع ترین، مستندترین و براترین سند را برای بهره مندی کامل خود از کل حقوق اقتصادی، مدنی و همه اشکال رفاه اجتماعی ارائه می نمایند. فقدان کار و کمبود زمینه اشتغال، جرم سرمایه و سرمایه دارا داران است و آنانند که باید تاوان معضلات سودجوئی خود را بپردازند.
خواست اساسی دیگری که باید بر سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری تحمیل نمود کاهش چشمگیر ساعات کار روزانه است. در شرائطی که رشد غول آساسی بارآوری کار، در طول دهه های اخیر محصول اجتماعی کار هر کارگر را صدها بار افزایش داده است و در شرائطی که میزان اضافه ارزش تولید شده توسط توده های کارگر جهان میلیونها بار از گذشته های دور افزون تر گردیده است، کارگران همه جای دنیا شاهد بالا رفتن روزانه کار از یکسوی، کاهش هولناک دستمردها از سوی دیگر و بیکاری توأم با گرسنگی یک میلیارد نفر از همزنجیران خویش هستند. جنبش طبقاتی شورائی و سراسری ما برای برخورداری همه شهروندان جهان اعم از شاغل و بیکار و زن و مرد و پیر و کودک، از کلیه مایحتاج زیستی و رفاهی و امکانات اجتماعی باید با مبارزه برای کاهش چشمگیر ساعات کار همراه گردد. ۶ ساعت کار روزانه و ۳۰ ساعت کار در هفته حداکثر زمانی است که انسانها حتی در همین جهنم سرمایه داری می توانند برای سرمایه داران کار کنند.
تحمیل مطالبات بالا بر نظام سرمایه داری موضوعی نیست که در محدوده مبارزات بیکاران امکان پذیر باشد. اساساً هر نوع تفکیک میان بیکاران و کارگران شاغل و هر نوع نسخه پیچی برای حل جداگانه معضلات آنان تلاشی سترون و زیانبار برای جنبش کارگری است. این کل طبقه کارگر است که باید برای بهره مندی کامل بیکاران از کلیه حقوق اشتغال به صورت سراسری بپا خیزد. باید به طور قاطع اعلام کرد که کار کردن و نکردن ملاک تضمین معیشت و رفاه و حقوق اجتماعی انسانها نیست. نفس اینکه آدمها وجود دارند و مجرد اینکه آنان در جستجوی ایفای نقش اجتماعی خود هستند بالاترین ملاک برای تضمین جامع الاطراف همه حقوق معیشتی و رفاهی آنهاست. طبقه کارگر سوئد باید برای تحمیل این مطالبه محق و انسانی علیه سرمایه داران و دولت سرمایه داری بپا خیزد و خود را سازمان دهد. این نکته نیز بسیار اساسی است که مبارزه برای استیفای این حقوق چیزی نیست که در داربست اتحادیه های سرمایه سالار بگنجد. تحقق این هدف در گرو سازمانیابی شورائی یک جنبش رادیکال ضد سرمایه داری توسط همه توده های کارگر است. وظیفه تک تک ما کارگران در سراسر جامعه است که ضرورت مبارزه متحد و سازمانیافته برای تحمیل این خواست بر طبقه بورژوازی را به موضوع گفتگو، تلاش و مبارزه لحظه به لحظه خویش در هر محیط کار و تولید و در سراسر جامعه و جهان تبدیل کنیم و بسط دهیم.
ناصر پایدار فوریه ٧۰۰۲