شورش کارگری سراسری آبان ماه به رغم پارهای پالایشها در پیشینه قرن بیستمی خود، از اتخاذ یک جهتگیری رادیکال و آگاه طبقاتی فرو ماند. این خیزش میتوانست شکست خورد، حادثهای که در سطحی و به شکلی اتفاق افتاده است، میتوانست پیروزیهائی به چنگ آرد، در صورت استمرار چه بسا شاهد شکوفائیها و تغییراتی رادیکال در جهتگیریهای طبقاتی خود میشد، شاید کند و خرامان یا بالعکس تند و شتابان، راهبردها و راهکارهای روزش را با بدیلهای آگاهانه ضد کار مزدی جایگزین میساخت. همه اینها ممکن بود اتفاق افتد و احتمال وقوعشان از پیش قابل انکار یا ابطال نبود. در این میان یک نکته قابل تأکید است. اینکه خیزش آبان با داشتن پاشنه آشیلهای موجودش و مادام که این پاشنه آشیلها باقی است، حتی که اگر موفقیتهائی به دست میآورد، شاید سنگی بر روی سنگ برای معماری مستحکم بنای پیکار طبقاتی آتی نمیگذاشت. قیام کارگران مثل تمامی شورشهای سلف خود، ضعفهای بنیادی داشت، ضعفهائی که به آنها خواهیم پرداخت و باید بپردازیم، اما مقدم بر آن، از هنرها یا جلوههای شکوفائی و رشدش بگوئیم. در این گذر بر نکات زیر تأکید میکنیم.
- مقدم بر هر چیز باید گفت که طغیان سراسری هفته آخر آبان ۹۸ و پیش از آن قیام دیماه ۹۶ در تاریخ مبارزه طبقاتی درون جامعه ایران رخدادهائی بیسابقه بودند، درست همان گونه که نوع این شورشها در کشورهای دیگر دنیا در سالهای اخیر، تا حد زیادی غیرمترقبه و بدون پیشینه بوده است. شاید این نکته به نظر عجیب آید. اگر تاریخ تکامل جوامع انسانی تاریخ مبارزه طبقاتی است – که حتما هست – چگونه میتوان این رویدادها را بیسابقه خواند؟!! پرسش درستی است، اما بحث ما بر سر کمبود شورش ها، طغیان ها، انقلابات یا حوادث نوع اینها نیست. تاریخ آکنده از قیام و انقلاب است، بیسابقه بودن شورش آبان سال جاری یا دیماه ۹۶ در تفاوتهای هویتی میان آنها و رخدادهای مشابه تاریخی اعم از پرعظمت یا دارای شکوه کمتر است. این هر دو جنبش به تمام و کمال کارگری و سراسری بودند. کل آحاد حاضر یا فعال درآن را کارگران تشکیل میدادند، آنان بودند که زیر فشار فقر، گرسنگی و بیخانمانی علیه نظام بانی و باعث این سیه روزی ها، علیه سرمایه داری، به صورت سراسری طغیان کردند. هر دو شورش فاقد صدر و ذیل، رهبر و پیرو، حزب و توده، نظریه پرداز و نظریه پذیر، سیاستگذار و مجری یا نوع اینها بود. ملاط و مصالح همپیوندی را فشار استثمار سرمایهداری میساخت، کارگران آماج این فشار، محله به محله، منطقه به منطقه، شهر به شهر به هم پیوستند، همپیوندیها قدرت شد، منفجر گردید، حاصل انفجار بر سنگفرش خیابانها راه افتاد و خیزشی سراسری گردید. آنچه این شورشها را به طور واقعی بیسابقه میساخت، برایند مشترک کل این مؤلفهها و نه وجود پراکنده و بدون انسجام آنها بوده است.
- ۲. وسعت و حدت سرمایه ستیزی خودانگیخنه و خودپوی این خیزش از تمامی طغیانها و عصیانهای کارگری پیشین افزونتر بود. واقعیتی که درخشش آن حتی عوامفریبان، فرصت طلبان و کفتاران شیارکار دلمههای سود و خون را هم به تصدیق واداشت. همه از آن به عنوان قیام گرسنگان یا شورش کارگران عاصی گرسنه نام بردند. کارگرانی که ظاهرا شعار ضد سرمایهداری سر ندادند! اما وجود خویش را علیه آنچه سرمایه بر سر آنها آوار کرده بود، علیه استثمار و شدت روزافزون استثمار سرمایه داری، علیه بلیههای آفریده سرمایه و بربریتهای دولت سرمایهداری منفجر ساختند. مرگ بر سرمایهدار و سرنگون باد نظام سرمایهداری بر زبان نیاوردند! اما قهر و نفرت طبقاتی خود را بر سر همه نهادها، بنگاهها یا مؤسساتی سرشکن ساختند که نماد هستی و قدرت سرمایه بودند. آنچه در این راستا و توسط عاصیان کارگر در این چند روز صورت گرفت به نوبه خود اگر نه بیسابقه اما بسیار کم سابقه بود. یک شاخص بسیار درخشان و امیدآفرین شورش آبانماه را باید سرکشی عزم استوار کارگران برای درهم کوبیدن مالکیت سرمایهداری و تعرض رادیکال علیه بنیاد این مالکیت دانست. دربسیاری از شهرها توده کارگر مصمم، خشمگین و بدون هیچ تردید به تمامی فروشگاههای زنجیرهای یورش بردند، مراکز توزیع کالاها را به صورت ضربتی و جنبشی، از چنگال سرمایه داران خارج ساختند. کل موجودی این شرکتها و مؤسسات، از خورد و خوراک و پوشاک تا سایر مایحتاج اولیه معیشتی و رفاهی را با ارادهای شورائی، سرمایه ستیز و طبقاتی در اختیار گرفتند و میان آحاد طبقه خویش در سطح شهر تقسیم کردند. کارگران در خیلی جاها، این کارها را انجام دادند و در برخی شهرکها یا شهرها، از جمله «قلعه حسنخان» (شهرک قدس)، تقریبا کل فروشگاههای بزرگ را موقتا به تصرف خود در آوردند.
راهکار الغاء مالکیت سرمایهداری و تصرف مراکز اقتصادی مورد تملک صاحبان سرمایه به مراکز توزیع و فروش کالاها محدود نماند. در شهر «ملارد» از شهرهای استان البرز، کارگران منطقه دست به کار تصرف نیروگاه و مراکز تولید برق شدند، برای حصول این هدف تلاش کردند و تا مراحل مهمی از کار پیش تاختند. در ماهشهر، استان بوشهر و پارهای نقاط دیگر خطوط مواصلاتی، شبکه حمل و نقل و بزرگراههای تجاری سرمایهداری را فلج نمودند و به طور کامل مسدود ساختند. این اقدامات در طول روزهای تداوم شورش، در نواحی مختلف کشور به گونهای چشمگیر اتفاق افتاد. حمله به مراکز قدرت سیاسی، نهادهای دولتی، ستادها و سازمانهای اختاپوسی اعمال بربریت سرمایهداری یا دستگاههای تصمیم گیری و اجرائی نظم سرمایه، در حوزههای مختلف نیز جلوه بارز دیگری از خروش سرمایه ستیزی خودپوی تودههای کارگر بود. این نکته ظریف و حساسی است که شعور و شناخت هیچ سرمایه دار، هیچ نماینده فکری، سیاسی و حقوقی نظام بردگی مزدی، از جمله هیچ دفتر سیاسی یا کمیته مرکزی هیچ حزب مدعی «رهائی» طبقه کارگر!!، قادر به فهم واقعی آن نیست. هیچ کدام این ها، میان انهدام هفت فرمانداری یا دهها ساختمان دولتی و ستاد نیروهای نظامی، انتظامی در خیزش ابان ۹۸، با هجوم جنبش عمومی سال ۵۷ به پادگانها و مراکز قدرت رژیم شاه هیچ فرقی ندیدند و نگذاشتند!!!. تفاوتی که به گونهای خیره کننده وجود داشت و از آن مهمتر، هویتی بود، به این معنی که رویکرد طبقاتی متفاوتی را منعکس میساخت.
در سال ۵۷ توده وسیعی که اگر چه آنها هم کارگر بودند، اما پادگانها را میگرفتند، به این خاطر که رژیم اختاپوسی شاه را ساقط و رژیم اختاپوسیتر دیگری را برجایش بنشانند. جنبش به گونه فاجعه باری از فقدان محتوا و هویت طبقاتی ضد سرمایهداری رنج میبرد. ماجرا در شورش آبان ۹۸ کاملا متفاوت بود. وقتی بانکها را آتش میزدند یا پاسگاههای پلیس را منهدم میکردند، زمانی که مراکز قدرت دولتی را طعمه حریق میساختند یا حوزههای علمیه و دفاتر ائمه جماعت را در شعلههای خشم خود میسوزاندند، در همه این موارد به ریشه واقعی فلاکت ها، گرسنگی ها، گورخوابیها و محرومیتهای خود یورش میبردند، عملا به سرمایه حمله میکردند. خیزش آبان ماه از این لحاظ حتی از قیام دیماه سال ۹۶ پیشرفته تر، رادیکالتر و شفافتر بود. این خیزش با این توصیف درست در نقطه مقابل طغیان منحط و پوسیده موسوم به «جنبش سبز» قرار داشت. در آنجا همه چیز نمایش دخیل بندی فاجعه بار بخشی از درس خواندههای شعور باخته طبقه کارگر به یک بخش ارتجاع هار بورژوازی برای اصلاح و آرایش «انسانی»!! نظام کارگرکش و ضدبشری سرمایهداری بود!!. در اینجا بالعکس قهر خودجوش و خودانگیخته ضد بردگی مزدی کارگران بود که میتوفید و نمادهای حاکمیت و موجودیت سرمایه را در خود غرق میکرد. فقر، گرسنگی، کارتن خوابی و بیخانمانی و بیداروئی و بیدرمانی مولود نظام بردگی مزدی بود که باروت قهر میشد و این قهر توفانی سینه شیوه تولید و مناسباتی را نشانه میرفت که بانی و سرچشمه واقعی کل سیه روزیها بود.
- ۳. فرار کارگران معترض، از آویختن به منجی، رهبر، حزب، سندیکا و مافیاها یا امامزادههای بالای سر، این بار از همیشه بارزتر، فاحشتر و پردرخششتر بود. یاوه سرائیهای نفرت بار، مضحک و روان پریشانه نبش قبرشدگان سلطنت طلب پیرامون دخالت در این قیام!! نقش تیر تهمت و توهین بسیار سهمگینی را داشت که به قلب توده کارگر عاصی شلیک میشد، تیر افتراء زهرآگینی که فشار جراحتش از زخم قتل عام سپاه پاسداران و سایر عملههای سرکوب سرمایهداری کمتر نبود. همه شواهد به اندازه کافی فریاد میزدند که کارگران خود، یگانه نیروی سلسله جنبان سیر رخدادها هستند. مراودات طبیعی روئیده از ژرفنای شرایط کار و زندگی، فشار جرقه زای بیکاری، گرسنگی، فقر و درد و رنج مشترک بود که دلها را به هم جوش میزد و شیرازه همپیوندی یا سازماندهی خودپوی انسانها میشد. جنبش به همان سان روئید که یک اعتصاب چندین هزار یا چند ده هزار کارگری در یک کارخانه یا یک قلمرو وسیع کار و تولید میروید، در آنجا هیچ نیروی ماوراء اراده کارگران دکمه اعتصاب را فشار نمیدهد، در اینجا نیز اولا کل معترضان آحاد تودههای کارگر بودند و ثانیا به همان سیاق عصیان کردند که در کارگاه و کشت و صنعت و حمل و نقل و مدرسه و بیمارستان اعتصاب میکردند. این نکته نیازمند تأکید است که اگر چه گسست از حزب آویزی، فرار از دام دکانداری بورژوازی راست و چپ نمای آلترناتیو فروش، اجتناب از دخیل بندی به سندیکا و اتحادیه یا هرامامزاده بالای سر، یک پدیده در حال رشد درون جنبش کارگری، در سراسر دنیا است، اما طبقه کارگر ایران از این لحاظ و در این عرصه کاملا پیشتاز است و گامهای بسیار مهمی به جلو برداشته است.
- ۴. در خیزش ابان ماه، پدیده رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی که میراث و شاخص هویتی اپوزیسیون پردازی بورژوازی از جمله ارثیه همه احزاب لنینی است نه فقط سرکشی نداشت که به صورت بیسابقه یا بسیار کم سابقهای در مقابل فشار بار طبقاتی و سرمایه ستیزی نطفهای خودپوی جنبش کارگری زانو زد و تمکین کرد. خشم و قهر توفنده و در حال غلیان ضد فاشیسم اختاپوسی اسلامی بورژوازی حاکم، عملا وزن مخصوص هر چه بالاتر، جوشانتر و نیرومندتر سرمایه ستیزی پیدا کرد. نهادهای قدرت رژیم در نائره شعله ور شورشی سوختند که با چاشنی قهرعلیه شدت استثمار سرمایهداری شروع به اشتعال کرد. این نیز درجنبش کارگری ایران جدید مینمود و خبر از شکوفائی طبقاتی پرشکوهتر و افزونتر این جنبش میداد.
- ۵. توفان خشم تودههای کارگر علیه گرسنگی آفرینی، معیشت سوزی، آزادی کشی، تبعیضات سبعانه جنسی، آپارتاید وحشیانه عقیدتی، فقرگستری، آلوده سازی محیط زندگی یا سایرفاجعههای انسانی مخلوق نظام بردگی مزدی از همیشه کوبندهتر و سرکشتر شد. رژیم اسلامی بورژوازی از پایان دهه شصت تا امروز هیچ گاه و در هیچ لحظهای فشار قهر منفجر، شورشی و گسترده کارگران را به وسعت و قدرت این چند روز احساس نکرده و از بیم آن به وحشت نیافتاده بود. همه چیز گواهی میداد که میلیونها خانوار کارگری تا آنجا از نفرت و قهر نسبت به آنچه سرمایه و دولت هار سرمایه بر سرشان آورده است آکنده و عاصی هستند که حتی هولوکاست آفرینیهای جمهوری اسلامی هم به راحتی قادر به مهار خشم و عصیان آنها نمیگردید. کارگران حتی کارگرانی که هیچ جملهای از مارکس نخوانده اند، حتی آنانی که سوای سب و لعن مارکس توسط تریبونهای رسمی بورژوازی هیچ شناخت دیگری از وی، بر لوح خاطرشان ننشسته است، همه آنها، این عبارت او را به طورضمنی و به عنوان حدیث زنده زندگی نجوا کردند که: «سوای زنجیرهایشان هیچ چیز برای از دست دادن ندارند» این کلام درهفته آخر آبانماه عملا سیلاب شد و ملاط طوفان گردید.
- ۶. فشار قهر توده کارگر بر نظم اقتصادی سرمایهداری و مختل سازی این نظم از همه رخدادهای پیشین سنگینتر بود. بورژوازی جهانی در متن صحه گذاری کریه سودجویانه بر حمام خونهای سراسری رژیم و در ادامه حمایت آشکار و ضمنی از خونریزی ها، یگانه اشکال کار حاکمان سرمایه را کم حرمتی نسبت به «دموکراسی» درعرصه قطع اینترنت دید!! قطع اینترنت مسلما جزئی از کارزار رژیم علیه اعتراض کارگران بود، اما این حادثه نه یک رویه که دو رویه ناهمگون داشت. از یک سو بخشی از سرکوب طغیان توده کارگر را تشکیل میداد و از سوی دیگر سراسیمگی، وحشت و اجبار بورژوازی به تحمل اختلال اجباری و اجتناب ناپذیرنظم اقتصادی سرمایه زیر مهمیز کوبنده شورش را برملا میساخت. تعطیلی شبکه اینترنت برای بورژوازی هزینهای سنگین داشت و رژیم از وحشت جنبش کارگری خود را مجبور به قبول و پرداخت این هزینه دید. اختلال نظم اینترنتی تولید و داد و ستد سرمایهداری فقط گوشه ناچیزی از فروپاشیهای نظم اقتصادی و اجتماعی سرمایه در طول این چند روز بود. از هم پاشیدن سیستم بانکی، تعطیل مراکز آموزشی، در آتش سوختن نهادهای قهر پلیسی سرمایه داری، طعمه حریق شدن شمار کثیر مراکز مالی و تجاری، تعطیل شدن کارخانهها و مؤسسات اقتصادی نیز ضربات سهمگین دیگری بودند که بر این نظم وارد گردید.
- ۷. اجماع نا نوشته و وحدت نامکتوب کل دولتها و بلوک بندیهای بورژوازی در سراسر جهان با جمهوری اسلامی بر سر سرکوب هرچه وحشیانهتر شورش تودههای کارگر نیز یکی دیگر از ویژگیهای این خیزش و در همان حال یکی از دستاوردهای شکوهمند آن بود. ریشه این اجماع در دهشت سراسری کل بورژوازی از ظرفیت بسیار بالای شورش برای اشتعال روزافزون در یک سو و فروماندگی قطبها و دولتهای سرمایهداری از آلترناتیوآفرینیهای ماوراء ارتجاعی مطلوب و پاسدار منافع خود در صورت سقوط فاشیسم اسلامی بورژوازی از سوی دیگر قرار داشت. کل آنها در غیاب بدیل دلخواه خویش، عملا بقای جمهوری اسلامی را شرط لازم و نیاز حتمی نجات سرمایه داری، از خطر انفجار جنبش کارگری دیدند و در همین راستا هولوکاست آفرینی این رژیم علیه شورش کارگران را به فال نیک گرفتند. وضع روز کل نظام بردگی مزدی در دنیا، به ویژه در منطقه هم بر اهمیت این اجماع افزود. بسیار قابل تعمق است که درندهترین دولتهای متخاصم با رژیم درنده جمهوری اسلامی هم که تا یک روز پیش از شروع شورش، بر طبل جنگ علیه رژیم میکوبیدند، یکباره با مشاهده طوفان اعتراض کارگران ایران در ضرورت همسنگری مصمم با فاشیسم اسلامی بورژوازی هیچ تردیدی به دل راه ندادند. همه آنها به طرفة العینی به این جمعبست قاطع مالامال از یقین رسیدند که اکنون نه وقت رقابت و تسویه حسابهای درون طبقاتی یا دفع و رفع زیادت خواهیها که زمان اجماع و اتحاد کامل با هم علیه جنبش کارگری است. امری که حتی اپوزیسیونهای مزدورمأب چشم به راه حمایت قطبها و دولتها برای عروج به عرش حاکمیت سرمایه را نیز سخت روان پریش و آشفته حال کرد. از منظر رویکرد سرمایه ستیز و رادیکال، وقوع این رخداد دستاوردی سترگ در کارنامه کارزار طبقاتی تودههای کارگر ایران بود. جنبش کارگری نشان داد که اولا با شورش پرشکوه خود، کل بورژوازی جهانی را دچار وحشت ساخته است، آنسان که همگی خود را مجبور دیدند، طومار عوام فریبی، شیادی و نیرنگ بازی حول «حقوق بشر»!!، دموکراسی و این نوع جادوگریها را قفل زنند، ثانیا بر تمامی رؤیاهای پوشالی آنها برای آلترناتیو سازی یا آویختن طبقه کارگر ایران به خویش و اپوزیسیونهای مافیائی شریک خود مهر بطلان کوبد.
نقطه قوتها یا مظاهر سرمایه ستیزی خودجوش کارگری در خیزش آبان مسلما بیشتر از مواردی است که در بالا آمد، همه این جوششها و بالیدنها را باید دید، با واکاوی ضد سرمایهداری نظر انداخت و برای کمک به بالیدن افزونتر و سرکشتر آنها تقلا کرد. مسأله حیاتی و اساسی آنست که این خزیدنها یا به دندان خائیدن سنگها و سنگلاخها با همه اهمیتی که دارند، هنوز مبین گسست رادیکال، طبقاتی و پرقوام جنبش کارگری از گذشته قرن بیستمی خود، یا حتی مصونیت مقدماتی این جنبش در مقابل خطر این یا آن رفرمیسم نیستند. فشار راه حلهای گمراهساز و راهبردهای تباهگر سرمایه مدار بر پویه پیکار جاری تودههای کارگر هنوز به گونه انفجارآمیزی سنگین است. ما همچنان در حال برداشتن گامهای اولیه، لرزان و کم قوام برای برش از برهوت پیمودنهای رفرمیستی هستیم. درست به همین دلیل باید درکنار دیدن نقطه قوتها و تلاش برای بالیدن و بلوغ روزافزون دستاوردها، به سراغ کاستیهای بنیادی و بن بستهای فرساینده سر راه جنبش روز طبقه خود رویم. خیزش آبان به رغم درخششهای چشمگیر، کماکان از احراز شاخصهای هویتی مبارزه طبقاتی رادیکال و ضد سرمایهداری عاجز ماند.
کارزار طبقاتی، جدال میان دو طبقه اساسی جامعه، طبقه استثمارگر حاکم در یک سو و استثمار شونده فرودست در سوی دیگر، بر سر کل کارکردها، تبعات، آثار اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی شیوه تولید مسلط و لاجرم اساس بودن یا نبودن این شیوه تولید است. این کارزار بسان هر پدیده زنده، مراحل مختلف جنینی، استخوان بندی، بلوغ، پیش تاختن و به قهقرا رفتن دارد. اگر رشد نکند، اگر طبقه استثمارشونده به نیازهای انکشاف، سرکشی، بالندگی و پیروزی آن، پاسخ رادیکال تاریخی ندهد، اگر مسیر واقعی گسترش و بلوغش با اهداف و افق تاریخی و طبقاتی آن همگن و انداموار نباشد، اگر در هر گام نطفه بندی نیرومندتر و استخوان بندی آهنینتر قدرت پیکار استثمارشوندگان را به نمایش نگذارد، قطعاً اسیر بن بست خواهد شد، به ورطه فرسودگی میافتد، سرگردان بادیهها و برهوتها میشود، شکست پشت سر شکست را تحمل خواهد نمود و صورت و سیرتی خواهد یافت که « گر تو ببینیش نشناسیش باز» وضعیتی که الان در مورد کارزار جاری تودههای کارگر دنیا به تمام و کمال مصداق دارد. جنبش کارگری برای اینکه بر ریل واقعی مبارزه طبقاتی پیش تازد چارهای ندارد جز آنکه در کلیه فراز و فرودها، خیزش ها، خزش ها، سنگربندیها حتی در سادهترین و روزمرهترین اعتراضاتش، دارای راهبرد ضد سرمایهداری باشد، تاکتیک و راهکار ضد سرمایه اتخاذ کند، تحلیلش از شرایط روز طبقاتی و سرمایه ستیز باشد، راه حل ضد سرمایهداری پیش گیرد، مطالباتش حمله به هستی سرمایه باشد، سازمانیابی پیکارش پویه نمو و شاخ و برگ کشی تدریجی یک قدرت متحد شورائی ضد بردگی مزدی یا به بیان دیگر پویه بالندگی، استخوان بندی و ابراز هستی نیروی در حال تدارک برای امحاء سرمایهداری را به نمایش بگذارد. رژیم ستیزی او از سنگر ضد سرمایهداری انجام گیرد. جنبش کارگری اگر با این شاخصها آراسته شود در حال مبارزه رشد یابنده طبقاتی است. در غیر این صورت جنبشی از راه وامانده، به برهوت غلطیده و خارج از میدان کارزار بالنده ضد سرمایهداری است.
طبقه کارگربا دخیل بندی به قانون، مدنیت، حقوق، دولت و نظم سرمایه نه فقط درسنگر جنگ طبقاتی نیست که بالعکس با دست خود مشغول حفاری گور خود درگورستان نظم بردگی مزدی است و نقش عمله ماندگارسازی سرمایهداری را ایفاء میکند، آویختن به مبارزه قانونی خفه ساختن جنبش سرمایه ستیز خود با طنابدار سرمایه است، هیاهوی گرفتن«حق اعتصاب»!! «حق تشکل»!!، «حق تحزب»!!، «حق آزادی بیان»!!، «حق راهپیمائی و تظاهرات»!! «دموکراسی و حقوق دموکراتیک»، «حق رأی و انتخابات آزاد» نه فقط هیچ نشانی از مبارزه ضد سرمایهداری ندارد که فرار از کارزار رادیکال طبقاتی است. رژیم ستیزی دموکراتیک و خارج از خاکریز ضد کارمزدی برای جنبش کارگری تبدیل خود و قدرت طبقاتی خود به ابزار تسویه حساب مافیاهای درون طبقه سرمایهدار و ایفای نقش پیاده نظام ارتجاع بورژوازی است. هیچ کدام اینها سنخیت وتجانسی با پویه کارزار رادیکال تودههای کارگرندارند، بالعکس هر کدام بدتر و مرگبارتر از دیگری در خدمت خارج سازی جنبش آنها از ریل مبارزه طبقاتی است. جدال افزایش دستمزد با موازین سندیکالیستی، کوبیدن بر طبل اعجاز «قانون کار» بورژوازی!! راه اندازی کمپین اصلاح قوانین و میثاقهای شوم اجماع طبقاتی!!، پناه بردن به «طرح طبقه بندی مشاغل»، انتقال میدان کارزار افزایش بیمه درمان، غرامت بیکاری، مستمری بازنشستگی، ایام مرخصی سالانه، کاهش روزانه کار یا لیست طولانی این خواستها به برهوت قبول سندیکائی بردگی مزدی یا تمکین به اعتبار و حقانیت سرمایه داری، همه و همه به آتش کشیدن آشکار طومارمبارزه رادیکال طبقاتی و جایگزین کردن آن با سازش طبقاتی است. حادثه سیاهی که در بخش عظیمی از دنیا اتفاق افتاده است. موضوع را دقیقتر بکاویم. کل مواردی که نام بردیم یا به بیان جامع تر، کل آنچه محتوای تضاد و جدال میان طبقه کارگر و نظام سرمایهداری است به دو شکل، در دو مسیر و با دو رویکرد ماهیتا متضاد و ناهمگن میتواند پیگیری گردد. رویکرد نخست همان است که در سراسر سده بیستم بر سر جنبش کارگری جهانی آوار بوده است. رویکردی با پرچمداری بورژوازی لیبرال، سوسیال دموکرات، احزاب لنینی، مائوئیستی و نوع آنها، رویکردی که همیشه، همه جا و در سراسر جهان کوشیده است تا جنبش کارگری را نیروی مفلوک و بدون هیچ اراده جا به جائی شکلی از برنامه ریزی نظم سرمایهداری با شکل دیگر یا تعویض ماشین دولتی سرمایه توسط این و آن حزب، این و آن جناح بورژوازی سازد. فصل مشترک کارنامه کل آنها منحل کردن طبقه کارگر در درون نظم اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، مدنی و اجتماعی سرمایهداری است و البته بند، بند ایفای این نقش را با خروش جهان آشوب دعوی «رهائی پرولتاریا»!!، «کمونیسم»!!، «مارکسیسم»!!، «انقلاب» و«ضدیت با سرمایه داری»!! پیش برده اند. حاصل کارشان نیز دقیقآ وضعیتی است که امروزجنبش کارگری جهانی دارد.
رویکرد دوم، رویکرد رادیکال مارکسی و ضد کار مزدی است. شالوده کار در اینجا، تلاش برای تبدیل کل اعتراضات، کل عرصههای کشمکش، کل اشکال جدال، هر نوع مبارزه علیه هر میزان تشدید استثمار، ستمکشی، تبعیضات جنسی، کودک آزاری، آلودگیهای زیست محیطی، به سنگرهای مرتبط و لحظات انداموار جنگ ضد سرمایهداری است. چیزی که واقعیترین و طبیعیترین روند رویاروئی پرولتاریا با نظام بردگی مزدی است، اما سرمایه اساساً و بورژوازی هویتاً، از جمله بورژوازی سوسیال دموکرات و لنینیست با شستشوی مغزی تودههای کارگر، آن را لباس ناممکنی پوشانده اند و این ناممکنی دروغین را سم هلاکت زای جنبش ضد سرمایهداری کارگران دنیا ساخته اند. عصاره کیفرخواست رویکرد ضد کار مزدی این است که چرا باید مبارزه کارگر برای بهبود شرایط کار، معیشت متعالی، رفاه اجتماعی، آزادیهای سیاسی، رفع تبعیضات جنسیتی، محو کودک آزاری، سرنگونی طلبی، رفع آلودگیهای زیست محیطی و نوع اینها از کارزار رادیکال طبقاتی برای محو موجودیت سرمایهداری جدا باشد؟؟!!. شأن نزول این جدائی چیست و از کجا آمده است؟!! سوای سرمایه، سوای نیروها و احزاب چپ نمای سرمایه محور، سوای بورژوازی سوسیال دموکرات و لنینیست یا پاسداران کمونیست نمای سرمایه داری، کدام نیرو یا رویکرد اجتماعی دیگر، سلسله جنبان و مدافع این جدائی هستند؟!. چرا کارگران نمیتوانند به جای خواست افزایش دستمزد و قفل کردن این افزایش به «نرخ تورم»؟؟!! خواستار خارج سازی کل کار اضافی خود از چنگال قهر سرمایه شوند؟ چرا آنها نمیتوانند مبارزه برای افزایش دستمزد و معیشت بهتر، علیه حجاب اجباری، تبعیضات جنسیتی، بیکاری، فقر، بیخانمانی، آلودگی محیط زندگی، کشتار آزادیها و حقوق اولیه انسانی را با کارزار تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی خویش به هم آمیزند؟ چرا؟ و چرا؟
آیا برای آنکه ظرفیت این جهت گیری در هستی طبقاتی آنها موجود نیست؟!! برای اینکه سازمان نیافته اند؟! شعورشان نمیرسد؟!!، فاقد قدرت انجام این کارهستند؟! کدامیک؟ هر کدام این سؤالات ابهام انگیز، در یکی، دو جمله قابل بررسی هستند. سلب ظرفیت این یکی سازی یا همگن سازی از هستی اجتماعی طبقه کارگر کار بورژوازی است. درجه وضوح و بداهت این حقیقت تا جائی است که حتی منکران عملی وجود این ظرفیت در توده کارگر هم کل انکار خود را زیر لوای باور به تاریخ آفرینی و تاریخسازی پرولتاریا بر جنبش کارگری تحمیل کرده اند. تکیه بر متشکل نبودن به عنوان مانع سر راه این همگن سازی استدلالی متناقض و فریبکارانه است، این سازمانیابی نیست که جهت گیری و جنبش را میسازد، دومی است که اولی را تعیین میکند و هویت میبخشد. سراسرسده بیستم دوران یکه تازی احزاب و تشکلهای مدعی تعلق به طبقه کارگر بوده است، اما این احزاب عین بورژوازی حاکم، سایه هر خیال تودههای کارگر برای تسلط برسرنوشت کار و تولید را به رگبار بستند. بعلاوه وقتی فاقد سازمانیابی هستیم باید تشکل یافتن و به طور اخص سازمانیابی متناضر با توان تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی را دستور کار کنیم نه اینکه راه نفی مبارزه طبقاتی را پیش گیریم!!!. این سخن که گویا کارگران شعورشان نمیرسد یک برهان نفرت انگیز بورژوائی، ارتجاعی ومالامال از تناقض است. توده کارگر درسیاهی زار سدههای ۱۴ و ۱۵ میلادی این کار را کرده است، چرا در قرن بیست و یکم فاقد این شعور شده است؟!! از این مضحک تر!! مگر این شعور و آگاهی قرار نیست بیان اندیشوار شرایط کار، استثمار، زندگی و نیاز قهری پیکار جاری باشد؟؟ و در این گذر تکامل یابد؟ اگر این چنین است که مسلما هست، پس چرا باید نقش وحی منزل یابد و طبقه کارگر در انتظار نزول آن از عالم ماوراء ماند؟!! ابتذال این فلسفه بافیها و دلیل تراشیها اظهر من الشمس است. همه این «برهان»ها سر هم بندی شده اند تا ساز و کار شستشوی مغزی توده کارگر شوند، تا کارگران راه مبارزه طبقاتی و جنگ واقعی ضد سرمایهداری را پیش نگیرند، تا برده مزدی بودن آنها ماندگار گردد، تا قدرت پیکار طبقاتی آنها سکوی پرتاب احزاب به اریکه حاکمیت سرمایه و ساز و برگ جا به جائی شکلی از نظم سرمایهداری توسط شکل دیگر شود.
در این میان یک چیز قابل انکار نیست. اینکه تودههای کارگر دنیا زیر فشار گمراهه رفتنهایهای رعب انگیز ناشی از فشار افکار، راهبردها، راه حل ها، راهکارها و فرهنگ طبقه بورژوازی از جمله بورژوازی سوسیال دموکرات، لنینیست و دیگر در یک دوره طولانی تاریخی، به صورت حی و حاضر، از قدرت سازمان یافته خود برای تعیین تکلیف عاجل با موجودیت سرمایهداری و تسلط جامع الاطراف بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خویش برخوردار نیستند. این یک واقعیت است و همین واقعیت با بلندترین صدا فریاد میزند که حیاتیترین و عاجلترین کارشان باید احراز این موقعیت یا این قدرت سازمان یافته شورائی، سراسری و ضد سرمایهداری باشد. توده کارگر این قدرت را به صورت خودجوش، نطفهای و آماده بالندگی در هستی طبقاتی خود به اندازه کافی دارد اما این نیروی اندرونی سرکش باید ببالد و بالغ گردد. پروسه شکوفائی و میدانداری آن هم باید درهمین کارزارجاری طی شود، ازاینجا تغذیه کند، ملاط و مصالح رشد برگیرد، آموزش بیند و به بار نشیند. برای این کار یا برای طی پیروزمند این فرایند باید همه جا، درتمامی آنات، عرصه ها، در هر شرایط و هر دوره و هر سطح، حتی نازلترین سطح، بنیاد کارش را بر تقابل رادیکال با سرمایه و موجودیت نظام بردگی مزدی استوار نماید. تعیین بهای نیروی کار یا هزینه معاش، رفاه و امکانات مورد نیاز بازتولید این نیرو، پائینترین سطح کارزار روزمره است. در همین جا تودههای کارگر میتوانند و باید به جای خواست افزایش مزد، خواستار تصاحب سهم هر چه عظیمتر حاصل کار و تولید سالانه خود شوند. سرنوشت ریال به ریال این محصول اجتماعی سالانه، واقعیترین و حیاتیترین پهنه کارزار طبقاتی درون جامعه سرمایهداری است. میدان مهم جنگ همین جا است. جنگی که یک طرفش ما کارگران و طرف دیگرش طبقه سرمایهدار و دولتش ایستاده است. ما این میدان را خالی و تسلیم بورژوازی کرده ایم!! تسلط بر سرنوشت کار، تولید و زندگی را عملا حق بلامنازع طبقه سرمایهدار و دولت سرمایه انگاشته ایم، موضوع کارزار طبقاتی را نه رفع استیلا و حاکمیت سرمایه، به هر میزان ممکن، بر سرنوشت کار و زندگی خویش، نه تقلای رادیکال احراز آمادگی برای محو این استیلا، که مذاکره، اعتراض یا جنگ برای آرایش آن ساخته ایم!! باید به آوردگاه واقعی طبقاتی باز گردیم. جنگ جاری میان ما و بورژوازی باید جنگی همه جا گستر برای تسلط سازمان یافته و شورائی آحاد انسانها برسرنوشت کار، تولید و زندگی خود باشد. افق پیش روی ما همواره، درهمه عرصه ها، در کلیه اشکال اعتراض، برای غلبه بر هر مشکل، در ستیز با هر جنایت و سبعیت بورژوازی، در تمامی قلمروهای زندگی انسانی و اجتماعی باید این باشد. مادام که چنین نیست، تا زمانی که شالوده جدال ما جلب رضایت بورژوازی به چند ریال مزد افزون تر، گرفتن حق اعتصاب از دولت سرمایه، حصول مجوز تظاهرات از نهادهای قدرت سرمایه داری، خواست معیشت مرفه از سرمایه داران، تقاضای آزادیهای سیاسی از دولتمردان سرمایه، مطالبه رفع آلودگیهای زیست محیطی از حاکمان بورژوازی، استدعای کاهش تبعیضات جنسیتی از بارگاه قدرت و حکمرانی طبقه سرمایه دار، تمنای تقلیل فقر از برنامه ریزان نظم بردگی مزدی، دخیل بستن به ماشین دولت سرمایه برای تعدیل و کاهش بیخانمانی و مانند اینها باشد، فقط عرض خود میبریم، گور خود میکنیم و بر عمر سرمایهداری میافزائیم. پیوند زدن این انتظارات و چشمداشتها با شعار پرطمطراق سرنگونی یک رژیم و جایگزین سازی آن توسط رژیم دیگر نیز، نه فقط هیچ ذره بار طبقاتی یا هیچ دانه خردلی رادیکالیسم کارگری و ضد سرمایهداری به آن اضافه نمیکند که فقط غلظت عوامفریبی و گمراه کنندگی آن را انفجارآمیز میسازد.
تودههای کارگر دنیا تا زمانی که برد آخر جدال و دورنمای روز کارزار خود را تحقق مطالبات بالا با نگاه و شیوه بالا بینند، فقط قدرت طبقاتی خود را میفرسایند، زنجیر بردگی مزدی را بر دست و پای خود محکمتر میبندند، سرمایه را نیرومندتر و خود را مقهورتر، مدفونتر و هیچ و پوچتر میسازند. قطعا و بدون هیچ تردید مجبور به پائین آوردن مستمر سقف انتظارات خود میشوند، خود را حتی از حصول همین خواستهای محقر دور و دورتر مینمایند، بسیار عمیقتر و کوبندهتر در باتلاق فقر، فلاکت، استیصال، بیخانمانی، دیکتاتوری، خفقان، تبعیضات جنسیتی و آلودگیهای زیست محیطی فرو میروند. ریشه واقعی ورشکستگی ها، زمین گیریها و فروماندگیها در همین جا، در تعطیل مبارزه طبقاتی، در تمکین جامع الاطراف عملی به ابدیت سرمایه داری، در پاره کردن پیوندهای هویتی مطالبات عاجل جاری با جنگ واقعی ضد بردگی مزدی است. جنبش کارگری باید کل حوزههای کارزار، کل راهکارها و تاکتیکهای پیکارش را سلولهای همگن انداموار استراتژی ضد سرمایهداری و لغو کار مزدی سازد. تاکتیک رادیکال پرولتاریا به همان اندازه سرمایه ستیز است که استراتژی رادیکال او چنین است. به جای خواست دستمزد، لغو کار کودکان یا محو بیکاری، پرونده قطور تمامی کار و تولید سالانه خود را پیش روی بورژوازی و دولتش باز کنیم و اعلام داریم که بر سر تعیین تکلیف کل این تولید و کار میجنگیم. به جای مشاجره بر سر بیمه، دارو و درمان و شهریه مدارس یکراست بر طبل خارج سازی کل بهداشت و درمان و دارو و آموزش از سیطره داد و ستد کالائی و سرمایهداری کوبیم، به جای تقلا برای افزایش غرامت ایام بازنشستگی، اصل برخورداری کل آحاد انسانها از معیشت، رفاه و امکانات اجتماعی متعالی را پیش کشیم و موضوع جنگ کنیم، به جای درخواست حقوق مدنی و آزادیهای سیاسی یا محو پوشش اجباری، بر ممنوعیت مطلق هر نوع دخالت دولت و قدرت بالای سر در هر حوزه زندگی انسانی پای فشاریم و بجنگیم، به جای تقاضای کاهش آلودگیهای زیست محیطی راه پیکار برای تعریف کار توسط همه آحاد جامعه و امحاء هر چه کار و تولید خارج از نیازهای واقعی جمعی را پیش گیریم. به جای ستیز علیه تبعیضات رعب آور جنسیتی اصل امحاء کار خانگی یا کل قیود ضد انسانی خانواده سرمایه مدار را نقطه عزیمت پیکار نمائیم. این یک تناقض وحشتناک است که ما ابتدا تا انتهای انتظارات و آرزوهای خود را به چهاردیواری حاکمیت سرمایه داری، به بقای بردگی مزدی، به قانون، نظم، قرار، حقوق و مدنیت سرمایه قفل زنیم، همه چیز را در داربست قبول و جاودانه دیدن این نظام طرح کنیم و آنگاه خواستار اجابت و تحقق این مطالبات باشیم!! اگر بناست سرمایه نیروی مورد رجوع، تصمیم گیرنده، برنامه ریز و حاکم بر سرنوشت کار و زندگی ما باشد، اگر قرار است ما همه خواستها و انتظارات خویش را با قبول برده مزدی بودن خود و تسلط و استیلای نظم سرمایه پیش کشیم، در این صورت سرمایهداری خواهد بود که بر پایه مصالح و منویات و ملزومات چرخه ارزش افزائی اش مطالبات ما را قبول یا نکول خواهد کرد.
بورژوازی سوسیال دموکرات و لنینیست از مسالمت جو تا سرنگونی طلب بر روی تناقض بالا پرده میاندازند. این تناقض را انکار میکنند و اعلام میدارند که سخن از مبارزه تودههای کارگر برای خارج سازی سرنوشت کار، تولید و زندگی خویش از چنگال سرمایه تا پیش ازسرنگونی رژیم سیاسی حاکم امری غیرواقعی و ناممکن است!! آنها با گرفتن سنگر در برجهای عاج ایدئولوژیک دیده بان «کمونیسم» بورژوائی اخطار میدهند که رویکرد کارگران به پیکار برای هر میزان تسلط برسرنوشت کار و تولید قبل ازجایگزینی کامل ماشین دولتی بورژواژی با «دولت پرولتری»؟!! نشانه ناآگاهی به اهمیت قدرت سیاسی، عدم شناخت از نقش معجزه گر دموکراسی در برپائی جامعه فراسوی سرمایهداری و گواه انصراف از پای بندی به اصول ایدئولوژیک «مارکسیسم – لنینیسم» میباشد.
مبانی و سرچشمه احکام این طیف، بسیار روشن و معلوم الحال است. تودههای کارگر قادر به مبارزه ضد بردگی مزدی نیستند!! و ظرفیت پیکار برای نابودی سرمایهداری را ندارند!! کمونیسم هم یک جنبش طبقاتی نمیباشد!! بلکه یک ایدئولوژی است!! این شرایط کار، پیکار، زندگی یا هستی اجتماعی کارگران نیست که شعور مبارزه ضد سرمایهداری را پدید میآرد!!، بلکه ایدئولوژی کمونیسم است که سلسله جنبان این جنبش میگردد!!! ایدئولوژی و مکتبی که توسط حزب نمایندگی میشود. حزب است که مبارزه کارگران را بار طبقاتی و سرمایه ستیزی میبخشد!!!. جامعه کمونیستی هم همان سرمایهداری دولتی زیر چتر حاکمیت «پرولتاریای» متحزب با اسم و عنوان «دولت» کارگری است!!! زیرا توده کارگری که اساسا فاقد هویت سرمایه ستیزی و تهی از ظرفیت مبارزه طبقاتی ضد سرمایهداری است!! توده کارگری که صرفا نقش ارتش تحت فرمان حزب را بازی میکند، به هیچ وجه قادر به ایفای نقش در برنامه ریزی کار و تولید و زندگی بدون دولت و بدون کار مزدی هم نخواهد بود. اینها احکام آهنین، آسمانی و ایدئولوژیک این رویکردها هستند. احکامی که در سراسر قرن بیستم در سطحی نسبتا وسیع بر جنبش کارگری تسلط داشته است.
بورژوازی لنینیست مستقل از آرایش صوری باورها یا سیمای فرمولبندیهای ایدئولوژیک، تاریخا و درهمه اشکال خود به مبانی و اصول بالا آویزان بوده است و کاملا پیدا است که در داربست این اصول و پندارها، هیچ روزنهای بر روی هیچ کارگری برای آنکه دورنمای تسلط بر کار و تولید و زندگی را دستور پیکار روز خود سازد، به این موضوع فکر کند، پیچ و خم چنین مبارزهای را چراغ اندازد، رابطه ارگانیک آن با پویه سرنگونی ماشین دولتی بورژوازی را جستجو نماید یا انبوه مسائل دیگر، باز نبوده و باز نمیگردیده است. این اصول و احکام دقیقا همان مصیبتی را بر سر شعور و شناخت و مبارزه کارگران میآورده است که سرمایه به حکم بنمایه و ذات خود از آغاز تا فرجام بر سر طبقه آنها آورده است. نگاه ضد کار مزدی و مارکسی مبارزه طبقاتی رویه کاملا متضاد این احکام، اعتقادات، اندیشهها و آیات است. در اینجا توده کارگر باید، میتواند و ظرفیت آن را دارد که لکوموتیو مبارزات جاری روزمره اش را مطابق وسع، توان، شناخت و امکاناتش بر ریل واقعی ضد کار مزدی راه اندازد و پیش راند و مادام که چنین نکند در نظم سرمایه منحل است، نه فقط در چرخه ارزش افزائی سرمایه پیچ و مهره ماشین تولید سود است که در حوزه سیاست، حقوق، مدنیت، فرهنگ، اخلاق و همه چیز، نقش افزار و آلات و ادوات ماشین نظم سرمایهداری را ایفاء مینماید. اگر اعتصاب میکند، اعتراض مینماید، حتی اگر دست به قیام میزند، نهایتا به به مهره، موتور، سیستم یا ماشین آلاتی میماند که زیر فشار فرسایش، استهلاک، قلت بارآوری، قادر به ایفای نقش مطلوب در چرخه سراسری تولید و سامان پذیری سرمایه نمیباشد و با این واکنش ها، فریادها، شوریدنها اعلام میدارد که باید تعمیر، روغنکاری، تعویض، بازپردازی، یا به شکل تازهای مدیریت گردد!! جنبش کارگری از اواخر سده نوزدهم تا امروز این معضل یا تناقض کوبنده، رقت بار و هلاکت زا را با خود حمل کرده است. کل اردوگاه قدرت خود را در چرخه نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، فرهنگی، استراتژیک و تاکتیکی سرمایهداری منحل ساخته است. هویت مستقل ضد کار مزدی اش را از دست هشته است. در بهترین، پرجنجالترین و طوفانیترین خیزشها یا انقلابات به نیروهائی آویخته است که سوای جایگزینی شکلی از سرمایهداری با شکل دیگر هیچ چیز پیش روی نداشته اند. در طول این صد سال و چند دهه، زمین و زمان را از مبارزه، اعتصاب، اعتراض، شورش، قیام، انقلاب، خیزشهای آتشفشان آسا و آنفجارآمیز آکنده است اما افق پیکارش را کرانههای استیلای سرمایهداری و رنگ آمیزی متفاوت دیوارههای این افق قرار داده است. در همین راستا فرسوده، زمینگیر و مستهلک گردیده است. به طور کامل به بن بست رسیده است و برای شکستن این بست باید همه چیزش را بازپردازی، رادیکال، طبقاتی و سرمایه ستیز بنماید. باید و قطعا میتواند مبارزه برای تسلط بر سرنوشت کار، تولید و زندگی را دستور زندگی روز خود سازد. ایا این بدان معنا است که کارگران این و آن کارخانه، مدرسه، فروشگاه، کشت و صنعت، دانشگاه، بیمارستان، شبکه حمل و نقل، جنگل، بندر، شرکت ساختمانی یا کل تودههای کارگر یک کشور، دیوانه وار، مریخی راه افتند و شعار تسلط بر سرنوشت کار و زندگی سر دهند!!! بورژوازی کمونیست نما در چند دهه اخیر زیر فشار چرخ انقراض، راه مقابله با رویکرد ضد کار مزدی طبقه کارگر را سر دادن این نوع تعبیرات و تمسخرها دیده است. اما حرف کارگران رادیکال کاملا مشخص و حقایقی بسیار آفتابی هستند.
به شورش پرعظمت آبان ماه ۹۸ نظر اندازید. کارگران حتی به اعتراف فرمانده سپاه پاسداران در ۲۹ استان از کل ۳۱ استان جهنم سرمایهداری وارد پهنه کارزار شده اند. خیزشی با این وسعت و فراگیری متضمن این معنی است که توده کارگر سراسر این دوزخ همزمان، همدرد، همرنج، با خواستهائی واحد، با اعتراضی همگن، علیه یک نظام بشرستیز معین درحال شورش هستند. پرسش این است که چرا این کارگران نمیتوانند درهر کجا که هستند، در کارخانه، فروشگاه، حمل و نقل، مدرسه، بیمارستان، مزرعه، بندر، خیابان، بیابان، جنگل دست به کار تصرف مراکز کار و تولید شوند؟ مگر نه این است که آنها کل چرخه کار و تولید سرمایهداری را در تیررس تهاجم خود دارند و میتوانند شورش خویش را سرآغاز مبارزه طبقاتی واقعی برای تصرف کارخانهها ومراکز کاربنمایند؟. گام نخست همپیوندی برای تشکیل شوراها و برپائی یک جنبش نیرومند شورائی سراسری و ضد سرمایهداری را بردارند؟. آیا این بدان معنی است که آنها با این کار همه جا را «کن فیکون» کنند؟، یکشبه سرمایهداری را محو و سوسیالیسم را مستقر سازند؟؟ این قبیل تعبیرات مضحک چندش زا فقط خاص احزاب و جریاناتی است که از نفرت و کینه نسبت به هر سطح و هر گام تلاش توده کارگر برای جنگ واقعی علیه سرمایهداری مالامال هستند، کارگران را شایسته شروع این اقدامات نمیبینند، هر جست و خیز توده کارگر در این راستا را نقض حریم قداست حزب میانگارند و با آن سر دشمنی و عناد دارند. بحث بر سر «کن فیکون» سازی، راه اندازی انقلاب سوسیالیستی، یکسره کردن کار با بورژوازی، سر دادن فوری و فوتی شیپور رهائی انسان نیست. سخن از تغییر ریل بنیادی کارزار است. کنارگذاشتن و برچیدن ریلی که فقط انحلال در بورژوازِی، دفن شدن در نظم سرمایه، شکست، زمینگیری و فرسایش بارآورده است و قرار گرفتن روی ریل دیگری که هر لحظه و هر گام پیش تاختن بر آن، متضمن دست در دست هم گذاشتن به صورت یک طبقه، تبدیل شدن به یک قدرت متحد و سازمان یافته شورائی برای حضور پیروزمند در یک جنگ سراسری طبقاتی است. اینکه چرا توده کارگر در شورش ابان ماه چنین نکرد؟ پاسخش شفاف و عریان است. زیرا افق اهتمام به این خیز رادیکال، طبقاتی و سرمایه ستیز از پیش چشم وی دزدیده و مفقود شده است. بحث اساسا بر سر شورش ابان یا شورشهای مشابه نیست. در سه سال متوالی اخیر هیچ کارخانه و مرکز کار در پهندشت جهنم سرمایهداری ایران نبوده است که کارگران آنجا بارها و به کرات دست به اعتصاب نزده باشند. درهر برهه زمانی واحد، تعداد زیادی از این مؤسسات میدان اعتراض، تظاهرات، اعتصاب و نمایش قدرت جمعیت انبوهی کارگر بوده اند، اما از میان کل این شمار عظیم کارگران، هر چند صد نفر یا چند هزار نفر، خود را صرفا کارگر کارخانه معین و سرمایهدار معین تلقی کرده اند، صدر، ذیل، ارتفاع و همه چیز مبارزه خود را هم به سقف همین مؤسسه معین میخکوب ساخته اند. آنچه به طور کامل غایب بوده است احساس، شناخت و شعور تعلق به طبقه واحد، جنبش طبقاتی واحد و درحال جنگ علیه دشمن واحد بوده است. چیزی که درهیچ کجا هیچ بروز و ظهوری نداشته و شعله نکشیده، احساس تحرک آفرین نیاز به تشکیل یک قدرت مستقل طبقاتی ضد سرمایه داری، یک جنبش نیرومند شورائی و سراسری سرمایه ستیز است. چرا این احساس و نیاز نجوشیده و جنبش نشده است زیرا که سرمایه از زمان پیدایش و به گونهای سرشتی آن را در هم کوبیده و بمباران کرده است. زیرا که رفرمیسم راست سندیکالیستی و بدتر از آن بورژوازی لنینیست و احزاب متنوع این طیف «کاتولیکتر از پاپ» کار بورژوازی را تکمیل کرده اند. از زمین و آسمان در گوش تودههای کارگر دنیا خوانده اند و به مغز و شعور آنان تزریق کرده اند که همه چیز در گرو انتقال قدرت سیاسی از حاکمان روز سرمایه به جماعت متحزب موسوم به «دولت کارگری» است!!! تا پیش از آن تاریخ، تا پیش از استقرار عدهای متحزب بر اریکه قدرت، سخن از پیکار برای تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی، تصرف مراکز کار و خارج سازی هر چه بیشتر حاصل کار و استثمار از چنگال طبقه سرمایهدار کفر ایدئولوژیک، شکستن حریم اعتبار حزب، چشم پوشی از قداست مرحله بندی انقلاب و افتادن به ورطه خیالبافی است!!! تحلیل، راهبرد، راهکار و رویکردی که به تمام و کمال همان استراتژی جایگزینی مالکیت انفرادی سرمایهها توسط مالکیت دولتی کل سرمایه اجتماعی را دنبال میکند و بیرق دروغین «کمونیسم» را هم بر بام آن میافرازد!!
به محور معضلات باز گردیم. در زیر سقف پولادین وفاداری عملی و عینی به اعتبار، حقانیت، حاکمیت و جاودانگی سرمایهداری ولو همراه با شعارپردازیهای مریخی «کمونیسم، کمونیسم»!!، با میخکوب کردن کل انتظار و خواست و باور خود به نظام بردگی مزدی، با انجماد جنبش خود در مطالبه پرداخت مزدهای معوقه یا افزایش دستمزد، با تمنای حق اعتصاب!!، حق تظاهرات!، حق آزادی بیان!، «حق تحزب و تشکل»! حق زندگی بهتر، آزادیهای سیاسی، پاکسازی محیط زیست، محو تبعیضات جنسیتی از ماشین قدرت و حاکمیت سرمایه نمیتوان مبارزه واقعی و رادیکال طبقاتی یا ضد سرمایهداری داشت!! در شرایط روز دنیا، نمیتوان حتی ابتدائیترین خواستهای عاجل و حیاتی را هم محقق ساخت، نمیتوان هیچ خدشهای بر ساختار نظم و حاکمیت سرمایهداری وارد کرد. جنبش کارگری با این شکل مبارزه و در حصار این مطالبات و آفاق، فقط میتواند هر روز از روز پیش فرسودهتر و مستهلکتر گردد، زمینگیرتر و برهوت نشینتر شود. طعمه بسیار قابل شکارتری برای اپوزیسیونهای ماوراء ارتجاعی راست و چپ بورژوازی گردد. باید طومار این وضعیت را به طور کامل در هم بست. آماده تصرف کلیه مراکز کار و تولید و خارج سازی آنها از چنگال قدرت سرمایه داران شد، تسلط بر سرنوشت کار و تولید را افق پیش روی و دستور کار جنبش خود ساخت.
«نهنگ آن به که در دریا ستیزد ز آب خرد، ماهی، خرد خیزد»
طبقه کارگر در نیمه نخست قرن نوزدهم گامهای سترگی برای گشایش میدان واقعی جنگ ضد سرمایه داری، همامیزی و یگانه سازی کارزار روز یا مطالبات روزمره خود با جنگ طبقاتی تعیین سرنوشت، پیش تاختن به سوی افق راستین فراسوی سرمایهداری برداشت. انقلاب ژوئن ۱۸۴۸، برپائی انترناسیونال اول و سالها بعد قیام پرشکوه و مالامال از درس کموناردها، بارقههای مهم این یگانه سازی ها، پیش تاختنها و جنگیدنها در سنگرهای واقعی طبقاتی و ستیز رادیکال با سرمایهداری بود. این جهتگیری و تازش اما خیلی زود از تک افتاد. در مورد زمینهها و ادله آن در جاهای دیگر به تفصیل بحث کرده ایم که دراینجا مجال تکرارآنها نیست. یک چیز روشن است، آن رویکرد، آرایش قوا و تدارک شکوهمند اولیه، نه فقط از تداوم باز ایستاد که زیر چرخ قدرت بورژوازی اعم از حاکم یا اپوزیسیون، متحمل مرگبارترین صدمات، قلب ماهیت ها، مسخ شدنها و تغییر هویتها گردید. واقعیت آنست که بورژوازی در آن دوره و تا سالها بعد در هر دو جبهه موازی و مکمل، در ساختار قدرت دولتی یا در نقش سوسیال دموکراسی و احزاب لنینی توان وارد ساختن این ضربات و به کجراه بردنها را داشتند. اینک سالهاست، به ویژه از شروع قرن بیست و یکم به این سوی، همه چیز دستخوش عظیمترین دگرگونیها گردیده است. شیوه تولید سرمایهداری به طور کامل از این ظرفیت تهی شده است. هر شکل برنامه ریزی نظم اقتصادی یا ساختار سیاسی، حقوقی، مدنی و اجتماعی اش، رعب انگیزتر و وحشت آفرینتر از شکل دیگر گندیدگی، انحطاط، بشرکشی، فقرآفرینی، جنگ افروزی و هولوکاست محوری خود را به نمایش گذاشته است. سرمایهداری در هیچ الگوی خود قادر به ادامه چرخیدن حتی به روال قرن بیستم نیست. هر لحظ بقای خود را صرفا از طریق نابودسازی، به آتش کشیدن، سلاخی و ساقط ساختن بیش و بیشتر کارگران دنیا از هستی تأمین میکند. از یک سو طشت افلاس و ورشکستگی حاکمانش را در پهنه پاسخ به نیازهای ماندگاری خود، از بام بر زمین انداخته است و از سوی دیگر مشتهای فریب همه رویکردها، طیفها و بلوک بندیهای راست یا چپ دست به کار آرایش و پیرایش خود را به اندازه کافی باز و رسوا کرده است. بورژوازی دیگر درهیچ کجای دنیا قادر به چهره آرائی سوسیال دموکراتیک قرن نوزدهمی، اردوگاهی یا نوع اینها نیست. چهره خالص و عریان خود را در وجود جمهوری اسلامی ها، طالبان ها، داعش ها، بوکوحرام ها، فجر لیبی ها، احرارالشام ها، ترامپ ها، بولسوناروها، لوپنها و فاشیسم هار تقدیم تاریخ میکند. اینها شعار نیست. واقعیت برهنه و زمخت حی و حاضر سرمایهداری است. واقعیتی که حی و حاضر ۵ ، ۶ میلیارد سکنه کارگر روی زمین لحظه، به لحظه آن را تجربه، لمس و تحمل میکنند. اگر کسانی منکر هستند پاسخ دهند که: در طول چند دهه اخیر زندگی تودههای کارگر کدام کشور، هر روز، از روز پیش، وخیمتر و مرگبارتر نگردیده است؟ در کدام نقطه این دوزخ مالامال از گند، دسترسی کارگران به امکانات دارو، درمان و آموزش به گونهای بسیار چشمگیر دشوارتر، محدودتر و رقت بارتر نشده است؟ کدام نقطه این جهنم را سراغ دارید که شمار بیکاران به صورت جهشی افزایش نیافته است؟ در کجای این کهنه نظام ضد انسانی جائی هست که وسعت، حدت و دامنه فقر طبقه کارگر هر سال از سال قبل رعب انگیزتر و مهیب ترنگردیده باشد؟ کدام نقطه است که درآنجا فشار گرسنگی و فلاکت، جمعیت انبوه تری از کارگران را تسلیم تیغ مرگ ننموده است؟ کدام منطقه و مرز و بوم است که شمار کودکان کار آن از سالهای قبل کهکشانیتر نگردیده است. کدامین دیار سرمایه است که افزایش کارتن خواب ها، گورخوابها، حاشیه نشینان، معتادان، زنان گرسنه مجبور به تن فروشی آن به ورطه افزایش انفجاری نیافتاده است؟ کدام کورواحه ناشناخته این کره خاکی است که فشار آلودگیهای زیست محیطی ناشی از سودجوئی سرمایه آن را اطاق گاز اعدام انسانها نساخته است؟
هیچ آدمیزاد دارای کمترین شرافت انسانی به خود اجازه نمیدهد که در مقابل پرسشهای بالا پاسخ مثبت بگذارد. سرمایهداری کل این بربریت ها، هولوکاست آفرینیها و بشریت ستیزیها را در ابعاد سراسری، بر سر تودههای کارگر دنیا آوار نموده است. آیا باز هم قرار است که به این شیوه تولید و مناسبات اقتصادی – اجتماعی اختاپوسی، دخیل بندیم، باز هم ازحاکمان این نظام خواستار «حق اعتصاب»!!، «حق آزادی بیان»، «حق برپائی تشکیلات»، «حق برگزاری تظاهرات» شویم؟!! باز هم بهبود وضعیت معاش، دارو و درمان، آموزش، رفع تبعیضات جنسیتی، لغو کار کودک، رفع آلودگیهای زیست محیطی، اشتغال مطمئن، رفاه اجتماعی، امنیت زندگی را در چهارچوب حاکمیت و بقای این نظام جستجو کنیم؟!! آیا باز هم قرار است ارتش آلت دست و پیاده نظام احزاب، نیروها و امامزادههائی شویم که صدر و ذیل هویت و رسالتشان سوار شدن بر موج قهر، عصیان و خشم ما، تسویه حساب با حاکمان روز سرمایه، تسخیر قدرت سیاسی سرمایه داری، حفظ مناسبات بردگی مزدی زیر بیرق دروغین «کمونیسم»!! و تحمیل فشار استثمار، سبعیت و انسان ستیزی سرمایه در ابعاد عظیمتر بر طبقه ما است؟!!
تودههای کارگر سالها است عملا، از اعماق زندگی، از ژرفنای شرایط کار و استثمار، بر بلندای آزمون نسل ها، بر ویرانههای تلنبار شکستها، شروع به دادن پاسخ این پرسشها کرده اند. پاسخهائی که مگر در موارد نادر هنوز نشانی از هیچ جهتگیری رادیکال طبقاتی برای خروج از این وضعیت به همراه ندارند، جنبش کارگری ایران مصداق بارز و به حق این نادرها است، اما حتی بدترین و فاجعه بارترین پاسخها هم حدیث تأیید قهری و گریزناپذیر طبقه کارگر جهانی بر درستی نکاتی است که بالاتر تصریح شد. کل آنچه در این دو دهه رخ داده است از یکسو تجلی عصیان انفجارآلود تودههای کارگر دنیا علیه شدت استثمار، درندگی، تباهی و انحطاط غیرقابل تحمل سرمایهداری و در سوی دیگر فروریزی شتابناک باور آنان به کارنامه قرن بیستمی خود، به احزاب و نیروهای منجی نمای راست و چپ بالای سر، بوده است. مؤلفههایی که به نوبه خود واجد اهمیت هستند، اما تا امروز خیز تازه تودههای کارگر برای اتخاذ ریل پیکار رادیکال طبقاتی را خبر نداده اند. در این میان همان گونه که اشاره رفت جنبش کارگری ایران وضعی کم یا بیش متفاوت دارد. این جنبش چه در عرصه گسست از آویختگی به ساختار نظم، دولت، حقوق، مدنیت و «قانون» مداری سرمایه، چه در پهنه اتکاء به قدرت جمعی طبقاتی خود و چه در زمینه پالایش توهم به اپوزیسیونهای راست و چپ بورژوازی پیشرفتهای چشمگیری داشته است. پیشرفتهائی که از استخوانبندی با قوام طبقاتی برخوردار نشده است، آسیب پذیر است، اما حصول آنها گواه سنگین شدن بیش و بیشتر بار طبقاتی و ضد سرمایهداری کارزارهای جاری تودههای کارگر است. فریاد کارگران هفت تپه که «با قدرت خود، کل مجتمع را از دست صاحبان سرمایه و دولتشان خارج میسازیم»، اهتمام کارگران شبکه سراسری حمل و نقل به تعطیل این شبکه برای روزهای متوالی، با اتکاء به قدرت طبقاتی خود، سازماندهی بیش از چند هزار اعتصاب، اعتراض، راهبندان، راهپیمائی، علیه شدت استثمار و بربریت سرمایه در طول هرسال در غالب مراکز کار و تولید سرمایهداری با رجوع استوار به قدرت نیرومند طبقه خود، راه اندازی شورشهای پرشکوه دیماه ۹۶ و آبان ۹۸، فروریزی قهر مشتعل، طبقاتی و سراسری، بر شیرازه مالکیت، قدرت، حاکمیت و نهادهای مظهر موجودیت سرمایهداری در این شورشها و بالاخره آمیختن این میدانداریها با تعمیق روزافزون گسست خودپوی طبقاتی از اپوزیسیونهای راست و چپ بورژوازی، هر کدام برگی پردرخشش در کارنامه سالهای اخیر این جنبش هستند. جنبش کارگری ایران با داشتن این کارنامه بر سر یکی از بزنگاههای بسیار حساس، متلاطم و سرنوشت ساز پیکار قرار گرفته است. بزنگاهی که عبور پیروزمندانه از آن میتواند سرآغاز پیروزیهای عظیم بعدی و عجز از این عبور، به احتمال زیاد زمینه ساز زمینگیری ها، شکستها و آسیب پذیریهای بدفرجام آتی باشد. این بزنگاه دقیقا همان چیزی است که پیشتر به آن پرداختیم. توده کارگر باید از اکتفاء به تعطیل چرخه تولید و کار در چهاردیواری این و آن شرکت، از مجرد تظاهرات خیابانی، از سرنگونی طلبی توخالی فاقد بار ضد کار سرمایه داری، از همه اینها فراتر رود. باید آماده خارج سازی کل پویه کار و تولید و زندگی از چنگال قدرت سرمایه شود. معضل جنبش کارگری ایران اساسا فقدان سازمانیابی نیست، حتی فقدان جنبش شورائی سراسری سرمایه ستیز هم نیست. تشکل، هر فرم متشکل شدن صرفا ساز و کاری برای اعمال قدرت و تحقق یک چشم انداز است. مرکز ثقل ماجرا در اینجا قرار دارد. طبقه کارگر اول خود را سازمان نمیدهد تا در فرصت مقتضی به تعیین چشم انداز و شروع پروسه پیکار پردازد. کاملا بالعکس، نخست خواست، انتظار، هدف و دورنما را تعیین میکند، پس از آنست که متناسب با نیاز تحقق این مطالبه، هدف یا چشم انداز شروع به جمع آوری قوای لازم و سازماندهی این قوا میکند. این همان نکته گرهی مهمی است که جنبش کارگری جهانی تاریخا با آن مشکل داشته است. این گفتگو که گویا «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است»!!، معضل کارگران این و آن کشور یا دنیا عدم متشکل بودن آنها است!! اینکه گویا قدرت پرولتاریا در سازمانیابی او است و نوع این نظریه بافیها و تئوری ها، هیچ کدام سرچشمه کارگری و ضد سرمایهداری ندارند. اینها نسخه پیچیهای بورژوازی و به طور اخص بورژوازی چپ نما، «کمونیسم» پوش و سینه چاک سواری بر موج قهر تودههای کارگر برای جایگزینی شکلی از سرمایهداری با شکل دیگر است. این تئوریها بر خلاف ظاهر آراسته «سرمایه ستیزانه» خود!! تافته و بافته شده اند تا طبقه کارگر جهانی را از میدان واقعی پیکارخارج سازند. مسأله حیاتی پرولتاریا نه متشکل شدن، نشدن یا چگونگی سازمانیابی خود، که اتخاذ درست راه مبارزه رادیکال علیه اساس موجودیت سرمایهداری است. اگر کارگران چنین کنند، اگر سرچشمه واقعی فقر، گرسنگی، آوارگی، اسارت، ستمکشی، بیحقوقی، تبعیضات و سیه روزیهای مستولی بر خود را در وجود سرمایه ببینند، اگر راه کاهش و الغاء هر کدام این مصیبتها را در ضدیت و جنگ با سرمایهداری جستجو کنند، اگر مبارزه برای بهبود معیشت، آزادیهای سیاسی و حقوق انسانی را از پیکار نقشه مند علیه بردگی مزدی جدا ننمایند، اگر به دموکراسی، مدنیت، قانون و ساختار حاکمیت سرمایه نیاویزند، اگر به قدرت آگاه طبقاتی خود اتکاء نمایند، آنگاه بسیار خوب راه، رسم و چگونگی متشکل شدن را پیدا خواهند کرد. این نکتهای است که ما همیشه بر آن اصرار داشته ایم. تأکید کرده ایم که «بحث بر سر چگونه متشکل شدن نیست، سخن از جنبشی است که باید سازمان یابد» معضل طبقه کارگر نامتشکلی نیست، خارج بودن از میدان جنگ رادیکال ضد سرمایهداری است. بن بست فرساینده و خرد کننده جنبش کارگری ایران به رغم دستاوردهای پرارجش این است!!. جنبش کارگری ایران باید از پس این بن بست بیرون آید و مبرمیت عاجل این خروج را تار و پود واقعی شعور، شناخت و پیکار روز خود سازد. باید افق تسلط بر سرنوشت کار، تولید و زندگی را در برابر خود بگشاید، دست به کار خارج سازی حاصل کار نسلهای متوالی طبقه خود از چنگ قدرت سرمایه شود، میدان جنگ را به اینجا کشاند و در این میدان سرنگونی دولت سرمایه را به عنوان جزء لایتجزای سرنگونی کل نظام بردگی مزدی دستور روز مبارزه نماید.
شرایط تاریخی با ما همراه، همساز و همدوش است. ما در سراسر قرن بیستم سرگردان بادیهها و گمراههها جنگیدیم، پشت سر هر جماعت بورژوازی به صف شدیم، با ساز هر حزب و دسته و جمعیت این طبقه رقصیدیم. درهیچ کجا مبارزه رادیکال ضد کار مزدی نکردیم، در باتلاق رفرمیسم راست سندیکالیستی و رفرمیسم چپ حزب آویز فرسودیم و تباه شدیم. سرمایهداری به یمن انصراف ما از کارزار واقعی سرمایه ستیز، باقی ماند اما از شر فشار ویرانساز تناقضات سرکش ذاتی اش در امان نماند. کل آوار این تناقضها و بحران خیزیهایش را بر زندگی ما آوار کرد اما هر چه این کار را بیشتر انجام داد، سهمگینتر و بیشتر اسیر طوفان بحرانها و دشواری روزافزون چالش آنها شد. سرمایه در این گذار وارد فازی گردیده است که هر لحظه بقایش نیازمند بلعیدن ماست و اکنون زیر فشار این وضعیت کلیه راههای امکان ادامه زندگی در زیر چتر قدرت و حاکمیتش را بر روی ما بسته است. توضیح واضحات است که فقط ما طبقه کارگر ایران اسیر این وضع نیستیم. زندگی کل همزنجیران ما درسراسر دنیا دستخوش طوفان مرگ آور مولود حدت، وسعت، کوبندگی و انفجارآمیزی بحران سرمایهداری است. طوفان همه جا در طغیان است. در کل امریکای لاتین، آسیا، اروپا، امریکا، افریقا، اقیانوسیه و در این میان ما توده کارگران خاورمیانه اگر نه بیشتر از سایر همزنجیران، نه کمتر از آنها در حال تحمل عوارض این طوفان هستیم. در اینجا، این بخش از جهنم همیشه مشتعل و آکنده از کورههای آدم سوزی سرمایه داری، «عُمَر با سوط بیرحم خشایارشا – زند، اما نه بر دریا، که بر گرده ما» در این برهوت، همه قطب ها، دولتها و بلوک بندیهای سرمایه داری، هرکدام جنگ افروزتر، درندهتر و سودجوتر از دیگری، بر سر میزان سهام خود از سودها، مالکیت ها، قدرت ها، حاکمیت ها، بر سر تقسیم و بازتقسیم آنچه حاصل کار و تولید نسلهای متوالی طبقه ما است با هم در جدالند. آنها به طور واقعی علیه هم نمیجنگند، همگی همساز یا ناهمساز، وحشتناکترین جنگ راعلیه تودههای طبقه ما راه انداخته و پیش میبرند. جنگی از سوریه، ترکیه، ایران، لبنان، اردن، عراق و عربستان تا یمن، مصر، کویت، قطر، امارات و افغانستان، از سواحل دریای مدیترانه تا مرزهای چین، از دامنه جبال بینالود – البرز – آرارات تا دریای سرخ، خلیج فارس و بحرعمان، جنگی که سالهاست بیش از ۳۰۰ میلیون زن، مرد، کودک، جوان و پیر کارگر در میان شعله هایش میسوزند و خاکستر میشوند. جنگی که به عینه جنگ سرمایهداری علیه ما کارگران ساکن این کشورها است. فشار استثمار سرمایه بر ما را لحظه به لحظه مضاعفتر و انفجارآمیزتر میکند، کل هزینههای نظامی، تسلیحاتی، رقابت گری و لشکرکشی سرمایه در پهنه توزیع اضافه ارزش ها، قدرتها و حاکمیتها را بر زندگی مستمرا در حال سلاخی ما سرشکن میسازد، از همه رعب انگیزتر، ما تودههای کارگر را به جان هم میاندازد و در آستانه اهداف منحط انسان ستیزانه سرمایه قربانی مینماید. کارگر کرد را روانه جنگ علیه کارگر ترک میکند. برده مزدی عربستانی را مأمور بمباران کارگر نفرین شده یمنی میگرداند، کارگران عرب را در مقابل توده کارگر ایرانی به صف میکند، جنگی را که جنگ کل بورژوازی علیه کل ماست جنگ کرد و ترک و فارس و عرب و افغان میسازد.
جنبش کارگری ایران دراین دهشت زار آفریده سرمایه جهانی، آفریده قطبها و دولتهای سرمایه داری، آفریده رژیم اسلامی، دولتهای اسرائیل، امریکا، عراق، لبنان، ترکیه، آل سعود؛ «آل»های جوراجور سرمایه، آفریده اتحادیه اروپا، چین روسیه و کل بورژوازی، میتواند نقشی سترگ و تاریخی ایفاء کند. میتواند در ادامه مبارزات تا حال و بر بلندای پیش رفتنها و دستاوردهای تا کنونی اش، همه قوای خود را برای شکستن بن بست فرساینده و فاجعه بار سر راهش بسیج کند. میتواند دست به کار آمادگی، تدارک، تجهیز و سازمانیابی شورائی سراسری همه تودههای خود برای تصرف واقعی چرخه کار و تولید، خارج سازی کل مراکز کار و تولید از سیطره قدرت سرمایه و تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی خویش شود. جنبش کارگری ایران در این گذر میتواند الگو و سرمشق بسیار اثرگذاری برای کل تودههای کارگر همزنجیر خود در سراسر خاورمیانه و جهان شود، خود را از محدوده جنبش کارگری ایران فراتر ببرد، پیشگام همپیوندی، همسنگری و همرزمی شورائی کل طبقه کارگر منطقه گردد، برای به صف شدن همه کارگران منطقه در برابر بورژوازی منطقه و جهان تلاش نماید. همه اینها در گرو آنست که تودههای کارگر ایران به جای آنکه خود را کارگر این و آن مرکز کار، کارگر این و آن صاحب سرمایه بینند همصدا، همپیوند، واقعی، به طور عملی و جنبشی، خود را طبقه کارگر به حساب آرند، به جای پیش کشیدن این خواست و آن انتظار، در این و آن محل فروش نیروی کار، آماده پیکار سراسری در سنگر کل طبقه کارگر علیه سرمایه شوند، به جای تقلا برای تحمیل این و آن خواست محقر بر سرمایه داران راه تدارک، تجهیز، تسلیح و سازمانیابی شورائی خود برای تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی را پیش گیرند.
ناصر پایدار