کارگران عاصی فرانسه و بیانیه «جلیقه زردان کمرسی»
«لایه های کم درآمد اجتماعی از فشار مشکلات معیشتی به ستوه آمده اند»، «کارد به استخوان ها رسیده و کاسه های صبر لبریز شده اند»، «مکرون به وعده های خود عمل نکرده است و فریبکاری های او همه را عاصی ساخته است»، «اکثریت غالب معترضان را[ کارگران و حقوق بگیران] تشکیل می دهند»، « شهروندان با امید زیاد پای صندوق رأی می روند اما به رأی آنها خیانت می گردد» و …..
کران تا کران رسانه های سرمایه داری از چپ تا راست مالامال از این گونه آناتومی ها!! و واکاوی ها!! در مورد رخدادهای روز فرانسه است. همه «چشم بسته غیب می گویند»!! تا با این غیب گفتن ها ریشه واقعی ماجرا را از دیدگان توده کارگر پنهان سازند. ده سال پیش وقتی تندباد بحران اقتصادی، طوفان شد و با غرشی سهمگین و کوبنده چرخه ارزش افزائی سرمایه در همه جهان را مختل کرد، کل دولت ها و نهادهای قدرت سرمایه بین المللی، با همه توان، آماده چالش بحران گردیدند. در این وانفسا، دو واقعیت از همه زمخت تر و یقینی تر بودند.
نخست اینکه بحرانها بر خلاف گذشته های قرن نوزدهمی یا حتی نیمه اول قرن بیستمی خود جایشان را به دوره های مشعشع رونق نمی دهند. آن عصر به انتها رسیده است. بحران دیگر فقط پدیده سرشتی سرمایه داری نیست. در شرایط روز دنیا، در زمانی که متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه جهانی تا کهکشان ها بالا رفته است و افزایش انفجاری نرخ اضافه ارزش ها، همه جا با سیر رو به افت بسیار حیرت انگیز نرخ سودها عجین است، بحران پدیده همیشه حاضر و همه جا جاری این نظام هم هست. سرمایه داری حاضر مگر در موارد استثنا، در این یا آن گوشه دنیا، آن هم به دلائل ویژه، قادر به جایگزین سازی واقعی بحران با رونق حتی برای کوتاه مدت نیست، تنها کاری که موقتا و صد البته به لطف اغمای مستولی بر جنبش کارگری جهانی از دستش ساخته است، نوعی میزبانی مستمر بحران همراه با کاهش حتی المقدورابعاد خردکنندگی یا شدت ویرانگری زلزله گون آنست.
دوم. معنای زمینی این میزبانی در نقد مارکسی اقتصاد سیاسی، با توجه به وضع ویژه تاریخی امروز سرمایه داری فقط یک چیز است. اینکه بحران ها با کل عظمت نامتناهی خود، از مجاری گوناگون و با کمک مکانیسم های متنوع سرشتی یا تاریخا آفریده سرمایه، انبوه و انفجاری یا تدریجی، با منحنی معینی از شدت، ضعف، افت و خیز به طور کامل به شریان معیشت و همه وجوه زندگی توده های کارگر تزریق و سرشکن شود.
تاریخ شش دهه اخیر سرمایه داری، تاریخ تحمل، چالش، چرخش و سرشکن سازی بار بحران ها به شیوه بالا بر شریان هستی کارگران دنیا بوده است. بورژوازی با بحران سونامی گونه سال ۲۰۰۸، پیش لرزه ها و پس لرزه های بی توقف آن نیز چنین نمود. تا هر کجا که امکان داشت آن را سیل آسا بر زندگی چندین میلیارد کارگر جهان آوار کرد و برای آوار نمودن تبعات، عوارض فزاینده و مستمرا رو به افزایش آن بحران و بحران های گریزناپدیر بعدی بر هست و نیست طبقه کارگر، به اندازه کافی تدارک دید. دولت ها، خود را کهکشان آسا به حساب نسل حاضر و چندین نسل آینده طبقه کارگر بین المللی به سرمایه بدهکار نمودند. روشن تر بگوئیم تریلیون ها دلار از حاصل کار و استثمار توده کارگر را تقدیم سرمایه داران کردند با این چشم انداز و محاسبه بشرستیزانه که کل این ارقام را از خورد و خوراک، پوشاک، بهداشت، آموزش، درمان و بند بند معیشت توده کارگر کسر نمایند. فقط ۴ کشور از ثروتمندترین جوامع سرمایه داری دنیا مرکب از ایالات متحده، انگلیس، آلمان و فرانسه بالغ بر ۳۰ تریلیون دلار«بدهکاری خارجی» به حساب دولتهای خود ثبت کردند!!! ترجمه دقیق و سرراست این بدهکاری ها آن بود که دولت ها در نقش نماینده، کارگزار و قائم مقام کل سرمایه اجتماعی کشورها با یک تیر نه چند هدف، بلکه کل زمین و زمان زندگی طبقه کارگر جوامع را هدف ویرانی و قتل عام قرار می دادند. آن ها بیش از ۳۰ تریلیون سرمایه آزاد و سرگردان متراکم در مؤسسات مالی یا بازار بورس و فاقد زمینه های پیش ریز و ارزش افزائی را به تراست ها و کمپانی های عظیم الجثه صنعتی، تجاری، مالی پیشکش می نمودند تا این غول های کوه پیکر اختاپوسی را از ورشکستگی خارج سازند. زیر نام بدهی دولت به بانکها و مراکز مالی!! طبقه کارگر را بدهکار مادام العمر می ساختند، پرداخت این به اصطلاح بدهی ها را در شکل رعب انگیزترین حمام خونهای معیشت و امکانات محقر اجتماعی بر توده های کارگر تحمیل می کردند. همزمان و همراه با این درندگیها، ۳۰ تریلیون دلار سرمایه مذکور را هم از حالت آزاد و سرگردان بیرون آورده و سودآور می ساختند. طبقه کارگر را مجبور می نمودند که از طریق تحمل سلاخی های مستمرا رو به تعمیق و تشدید خورد و خوراک و دارو و درمان و همه چیز خود و نسل های آتی خود، معادل کل این سرمایه ها و سودها را تسلیم طبقه سرمایه دار سازد. به بیان دقیق تر پرداخت کل این ارقام کهکشانی را، مزید بر استثمار بربرمنشانه روتین روزش تقبل نماید و از این طریق به نرخ استثماری بسیار کوبنده تر و هلاکت آمیزتر از نرخ استثمار پیشین تن دهد.
توضیح واضحات است که دستیازی سرمایه و دولت های سرمایه داری به اعمال سیاست های بالا چیزی نبود که با بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ شروع گردد. سرشکن سازی کل عوارض بحران ها یا هر نوع و هر میزان افت نرخ سودها بر معیشت و امکانات زیستی طبقه کارگر پدیده همزاد، همگن و همسرشت شیوه تولید سرمایه داری است. بر همین اساس تاریخ این نظام نیز در همه تار و پود و آنات خود تاریخ تشدید فزاینده این کارکرد ها و جهتگیری ها بوده است. هر چه تناقضات ذاتی سرمایه حادتر و ابعاد بحران خیزی این شیوه تولید گسترده تر گردیده است، توسل شیوه تولید سرمایه داری به کاربرد سبعانه تر و وحشت انگیزتر مکانیسم های خنثی سازی افت نرخ سود، چالش بحران و در همین گذر قتل عام بهای نیروی کار و معیشت کارگران هم دامنه دارتر و اختاپوسی تر شده است. آنچه بورژوازی با وقوع بحران ۲۰۰۸ دستور کار می کرد فقط لحظه معینی از توسعه، تشدید و تعمیق این روند ذاتی و گریزناپذیر سرمایه و نه هیچ چیز دیگر بود. در بطن این روند، اما بر فراز یکی از قوس های صعودی خیره کننده آن بود که همه دولت ها هر چه سلاح داشتند از نیام بیرون می آوردند و دولت «سارکوزی» سراسیمه و وحشت زده از خرابی های ناشی از سونامی بحران، طبقه کارگر فرانسه را تا چهاربرابر«تولید ناخالص داخلی» این کشور وامدار مؤسسات مالی بین المللی کرد!!. سطح «بدهی دولت»!! تا ۴ تریلیون و دویست میلیارد یورو بالا رفت. بدهکاری کوه آسایی که توده های کارگر فرانسه باید کل آن را از دار و ندار معیشتی مستمرا سلاخی شده خود پرداخت نمایند.
این سلاخی ها آغاز شد. خیلی سریع شمار کارگران فرانسوی زیر فشار فقر بیش از یک میلیون افزایش یافت و به بالای ۹ میلیون نفر رسید. دستمزدهای واقعی با شتاب کم سابقه ای رو به افت رفت. سن بازنشستگی بر خلاف بهای نیروی کار سیر صعودی پیمود. بیکاری، بخش هر چه عظیم تری از طبقه کارگر را در خود پیچید. وضعیت دارو و درمان به گونه چشمگیری از گذشته بدتر شد. در شرایطی که اشتغال و یافتن کار، روز به روز دشوارتر و در گرو کسب تخصص و مهارت افزونتر قرار می گرفت دسترسی کارگران به ویژه لایه های پائین تر، به آموزش و مدارس عالی ناممکن تر شد. آوارگی، کومه نشینی، شهرگریزی و حومه پناهی ناشی از بیکاری و فقر و کاهش مزدهای واقعی سرنوشت محتوم فوج، فوج توده کارگر شد. اقشار تهیدست تر طبقه کارگر بار این مصیبت ها را سهمگین تر تحمل کردند و در این میان کارگران حاشیه نشین نفرین شده مُهر مهاجر خورده، اسیر وضعیتی از همه بدتر گردیدند. کل این رویدادها در شرایطی اتفاق می افتاد که حجم سرمایه ها هر روز کهکشانی تر می شد. نرخ استثمار به گونه ای انفجارآمیز بالا می رفت. متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه اجتماعی اوج می گرفت. کار اضافی کارگران کوهستان سرمایه می زائید و کار لازم آنها محقرتر از پر کاه، کفاف هیچ میزان بازتولید نیروی کارشان را نمی داد. سرمایه طبقه سرمایه دار با بیشترین شتاب فربه تر و زندگی توده های کارگر فرانسه، با سرعتی فزاینده تر از همیشه، غرق در فلاکت و تنگدستی می گردید. این شرایط در گام به گام توسعه و تعمیق خود شورش روئید. جنبش قهرآمیز حومه نشینان داغ لعنت خورده پاریس و شهرهای دیگر را متولد ساخت. ایستادگان شب!! را پدید آورد، اعتراضات خیابانی انبوه دیگر را باعث شد و اکنون هفته ها است که زیر نام «جلیقه زردها»!! سنگفرش خیابان ها، میدان ها و محلات را، در بیشتر شهرهای بزرگ آوردگاه خود علیه قوای قهر و سرکوب دولت بورژوازی ساخته است. همه حوادث بالا و تمامی شکلهای شبیخون سرمایه به زندگی کارگران که در فرانسه رخ داده است در همین فاصله زمانی در سراسر اروپا از جمله در غول عظیم اقتصادی آلمان هم اتفاق افتاده است. گزارش سال جاری مربوط به گسترش فقر در این کشور حاکی است که ۱۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر از نفوس طبقه کارگر زیرمهمیز فقر قرار دارند. ۴۱% این جمعیت فقیر، شاغل می باشند و تمام وقت برای طبقه سرمایه دار سود و سرمایه تولید می کنند. ۸۴ درصد این خیل عظیم برده مزدی در همین سال ۲۰۱۸ وضعی بدتر یا بسیار بدتر از سال های پیش را تحمل نموده اند. حدود ۸ میلیون نفر از متقاضیان اشتغال فقط از طریق حداقل «مستمری اجتماعی» به زندگی آکنده از نیاز، فقر و مذلت خویش ادامه می دهند. این واقعیت ها که با ابعادی بسیار دردناک تر و فاجعه آمیزتر، حدیث زندگی عظیم ترین بخش طبقه کارگر در سراسر دنیای روز است دو چیز را بیش از همه چیز فریاد می زنند و تابلوی پیش چشم همگان می سازند.
۱- سرمایه داری قادر به چرخیدن، بازتولید و بقای خود نیست. باقی است فقط از این طریق که هر روز راهکارهای تازه تری برای قتل عام بهای بازتولید نیروی کار و مایحتاج اولیه معیشتی توده کارگر کشف و اعمال می کند. امحاء امکانات درمانی، تعطیل مراکز آموزشی، سلاخی تسهیلات اجتماعی و امدادی، آلوده سازی انفجارآمیز خوراک، پوشاک، زمین، هوا، دریا و محیط زیست برای کاهش هزینه تولید و سود بیشتر سرمایه ها، محو غرامت ایام بیکاری و بیماری، کارخانه کردن کومه های مسکونی زنان کارگر و سرشکن سازی بهای آب، برق، ساختمان و گاز سرمایه بر سفره خالی این دوزخ نشینان، تبدیل صدها میلیون کارگر به شاغلان صنعت گدائی!! فحشاء، خرید و فروش مواد مخدر، گرسنه سازی ۴ میلیارد کارگر، محروم سازی میلیاردها خانوار کارگری از آب بهداشتی و حداقل درمان، فرسودن صدها میلیون کودک خردسال در سیاهچال های تولید سود، آری با این سبعیت ها و هولوکاست ها امروز خود را به فردا می رساند. سرمایه داری باقی است به این شکل که دستیازی به کل این اشکال توحش را برگ تضمین هر لحظه ماندگاری خود کرده است.
۲- استیصال، یأس، زبونی و فروماندگی جنبش کارگری آخرین مرزها را در نوردیده و این جنبش چاره ای ندارد جز آنکه بساط این وضعیت را در هم پیچد. معنای زمین گیری، سقوط یا استیصال جنبش کارگری، این نیست که کارگران اعتصاب نمی کنند، دست به شورش نمی زنند، خیزش های عظیم رژیم ستیزانه یا حتی سرنگونی طلبانه راه نمی اندازند. مطالبات روز خود را فریاد نمی زنند و نوع این کارها را با بیشترین ظرفیت و در گسترده ترین ابعاد انجام نمی دهند. بالعکس کارگران خیلی کشورها بسیار پرخروش و خشماگین در حال برنامه ریزی، سازماندهی و پیشبرد این مبارزات هستند. معضل اینجاست که بر خلاف تصور رفرمیست های راست و چپ این اعتصابات، قیام ها، سرنگونی طلبی ها، در داربست روزشان، نه فقط نقیض فروماندگی و سردرگمی نیستند که شدت و سرکشی پاشنه آشیل ها را بانگ می زنند. آنچه امروز، در این فاز از گندیدگی و انقراض پویی سرمایه داری می تواند نشان حداقل میدان داری و ابراز وجود تاریخی جنبش کارگری باشد نه اعتراض و خیزش خواهان این یا آن تغییر، تبدیل، تحول و جایگزین سازی درون ساختار نظم سرمایه که فقط فرا رفتن رادیکال، جنبشی و طبقاتی از مرزهای موجودیت و استیلای کل این نظام می باشد. سوء تفاهم نشود و این سخن را با شعاربافی های توخالی، گمراهساز و ظاهرا «سرمایه ستیزانه» برخی احزاب تداعی نکنیم. بحث بر سر جنجال مرگ بر سرمایه داری منتهی به تعویض شکلی ازسرمایه داری با شکل دیگر نیست. گفتگو پیرامون راه اندازی و سازمانیابی جنبشی است که کل قدرت روز طبقه کارگر را در مقابل بنیاد موجودیت سرمایه داری قرار دهد. هر سطح اعتراض، هر مطالبه معیشتی، سیاسی، رفاهی، زیست محیطی، حقوقی و اجتماعی خود را لحظه ای و حلقه ای از زنجیره یک جنگ سراسری همیشه جاری طبقاتی علیه شیرازه هستی رابطه خرید و فروش نیروی کار کند. جنبشی که در آن توده های کارگر برای خارج سازی ریال به ریال، حاصل کار خود از حلقوم سرمایه داران می جنگند اما نقطه عزیمت جنگشان نه همترازسازی افزایش مزدها با «نرخ تورم»، نه مجرد تعدیل مصیبت های معیشتی، که در همان حال تسلط شورائی بر سرنوشت کل کار و تولید، انسداد مجاری تبدیل کار و تولید به سرمایه، به هر میزان ممکن و متناسب با قدرت حی و حاضر طبقاتی آنان است. جنبشی که کارگران سلسله جنبانش برای بیشترین رفاه اجتماعی پیکار می کنند اما حصول این رفاه را در عین حال گامی از کارزار سراسری طبقاتی برای نابودی نظام بردگی مزدی می بینند. علیه هر میزان تبعیضات جنسی، کار کودک، آلودگی های زیست محیطی، گرسنگی، فقر، آوارگی، فحشاء و اعتیاد می رزمند اما هر قدم و هر آنِ این رزمیدن را قدم و آنی همپیوند، همجوش و همگن در پروسه پیکار برای تسخیر بیشتر قلاع مقاومت سرمایه، تضعیف و به عقب راندن نظام سرمایه داری و تحکیم روزافزون موقعیت جنبش سراسری و شورائی خویش با دورنمای رهائی واقعی انسان می یابند.
روایت واقعی مارکسی و کارگری مبارزه طبقاتی این است. هستی اجتماعی طبقه کارگر، بنمایه، تار و پود یا سرشت انکشاف تضاد طبقاتی اش با سرمایه این را می گوید و فریاد می زند. کارگران به هر میزان که آگاه تر باشند، هر چه کمتر اسیر آوار رفرمیسم و مهندسی افکار بورژوازی باشند، سرراست تر و مصمم تر این راه را برای مبارزه روز خود پیش می گیرند. سخن کوتاه، در ارزیابی موقعیت جنبش کارگری و فروماندگی یا میدان داری و قدرت نمائی آن، چرخ خوردن حول شمار اعتصابات، اعتراضات، شورش ها، رژیم ستیزی ها و سرنگونی طلبی ها هیچ چیز را روشن نمی سازد. طبقه کارگر جهانی در کارنامه خود از این حوادث نه فقط بسیار دارد که بدبختانه فراتر از این ها، فراتر از دور فرساینده اعتراض و عصیان در مدار استیلا و حاکمیت سرمایه داری چیز دیگری ندارد. این سرنوشت غم انگیز و عمیقا فاجعه باری است که رفرمیسم در شکلهای مختلفش بر آن تحمیل کرده است و آنچه اینک در فرانسه شاهدش هستیم نمایش دیگری از همین انجماد جنبش کارگری در رفرمیسم است. از رویکردهای سخت جان سندیکالیستی، آویختگان به فاشیسم و دخیل بستگان به این یا آن مافیای راست و چپ بورژوازی صرفنظر می کنیم، به سراغ «رادیکال ترین»!! جهت گیری ها می رویم. به «فراخوان جلیقه زردهای شهر کمرسی» چشم می دوزیم. حرفهای زیبا در این بیانیه کم نیستند اما اگر صدها بار صدر و ذیل کیفرخواست، شعارها ، تحلیلها کالبدشکافی گردد دریغا که هیچ اثری از هیچ میزان جهتگیری رادیکال ضد سرمایه داری در آنها یافت شود. به این عبارات بسیار زیبا، مطنطن و شورانگیز نگاه کنید.
«اجازه ندهیم نیروهای سیاسی، جنبش ما را مال خود کنند!»، «زنده باد دموکراسی مستقیم!»، «هیچ نیازی به انتخاب نمایندگان منطقه ای نداریم!»، «اینجا در کمرسی، در استان موز، ما از همان اول با مجامع توده ای روزانه کار خود را به پیش می بریم، در این مجمع همه حق و حقوقی برابر دارند!»، « ما هیچ نوع نماینده ای نمی خواهیم، به این دلیل که اجبارا در نهایت نه برای ما که به جای ما سخن خواهند گفت»،«اگر دولت از ما نماینده و سخنگو می خواهد برای آن نیست که خشم و مطالبات ما را بهتر درک کند، بلکه صرفا برای کنترل کردن و نهایتا به خاک سپردن ماست. همان طور که از طریق سندیکاها عمل می کنند». «اما آنها هنوز قوت و هشیاری جنبش ما را درک نکرده اند، آنها درک نکرده اند که ما در حال فکر کردن، سازماندهی و تکامل بخشیدن و گسترش دادن به عملیات خویش هستیم، یعنی فعالیت هایی که هراس بی پایان به جان آنها می اندازد»، «آنها نمی فهمند که جنبش جلیقه زردها به دنبال چیز دیگری است. چیزی که به اشکال گوناگون طلب می کند چیزی فراتر از قدرت خرید و معیشت است. جلیقه زردها خواهان این هستند که قدرت مردم توسط مردم و برای مردم اعمال گردد. یعنی سیستم جدیدی که آن هایی که به نحوی تحقیرآمیز توسط دولتمردان مورد خطاب قرار می گیرند، آنها که «هیچ چیز نیستند» قدرت را دوباره به دست گرفته و آن را بر همین رهبران، قدرتهای پول و ثروت، آنهائی که جیبهای خود را پر کرده اند اعمال کنند. این است برابری!، این است عدالت!، این است آزادی! این است آنچه ما می خواهیم..»
نقل قول طولانی شد، زیرا خواستیم ابتدا تا انتهای انتظارات، راهبردها، راه حلها، راهکارها و ریشه یابی های!! موجود در پیام را منعکس سازیم. «دموکراسی مستقیم، بی نیازی از انتخاب نماینده، اتکاء به مجامع توده ای، برابری حقوق همگان در این مجامع، نماینده تضمین حضور ما نیست دور زدن ماست. تن دادن به انتخاب سخنگو دفن وجود ما و همان کاری است که سندیکا می کند. باید قدرت مردم توسط مردم و برای مردم اعمال شود، این قدرت باید بر پولداران اعمال گردد و همین آزادی، عدالت و برابری است»!! ترجیع بند کل مانیفست است.
مشاهده می کنیم که همه چیز از دموکراسی آغاز و به آن ختم می گردد!! ریشه کل مشکلات در ناخالصی، عدم شفافیت و مستقیم نبودن دموکراسی حاضر است!!. اگر مستقیم شود، سره گردد، همه در آن سهم مطلوب یابند، جامعه غرق عدالت، آزادی و برابری خواهد شد و هیچ کاستی و کمبودی در زندگی انسانها باقی نمی ماند!!! شالوده کل بدبختی ها فقدان حاکمیت مردم بر مردم است!! و راه رهائی بشر استقرار این نوع حکومت است!!! این کارگران در ژرف ترین ریشه کاوی خود از معضلات مستولی موجود، نهایتا به مشتی پولدار و صاحب قدرت می رسند!! دنیای آنان دنیای ناخالصی دموکراسی، فقر فراگیر اکثریت و ثروت در حال طغیان اقلیت است. باید دموکراسی را سره کرد، از ثروت اغنیا کاست، به فقیران زر داد و جامعه را از برابری و آزادی مالامال نمود!!
مانیفست «جلیقه زردان کمرسی» نمی گوید که این فقر رعب انگیزعالمگیر از کجا، از دل کدام رابطه اجتماعی یا مناسبات سبعانه اقتصادی می جوشد!! میلیاردها گرسنه و مفلوک سکنه زمین چه کسانی هستند و چرا، چگونه، زیرفشارکدام قهر مادی و طبقاتی به این ورطه سقوط کرده اند؟، «ثروتمندان» چه موجوداتی می باشند و ثروت آنها از ژرفنای کدام رابطه منحط و بشرستیز اجتماعی سر بیرون آورده است؟ الغاء «سیستم نمایندگی»؟! و استقرار«دموکراسی مستقیم»؟!! که قرار است اکسیر اعجاز رهایی انسان باشد!! از بطن کدام دگرگونی؟ از دامان کدام کارزار طبقاتی، علیه کدامین طبقه یا شیوه تولید و مناسبات اجتماعی متولد می گردد؟!! این «دموکراسی مستقیم»!! بناست چه چیز را رفع و نابود کند؟ چه چیز را وضع و مستقر سازد؟ این کار را چگونه و در کدام فرآیند محقق خواهد کرد؟ چرا مجرد حضور همگان در «مجامع توده ای»؟! یا الغاء الگوی نیابتی، فقر را ریشه کن، آزادی را فراگیر و برابری را جهان گستر خواهد کرد؟! معنای زمینی حضور مستقیم در مجامع توده ای چیست؟ چه چیز بناست در آنجا برنامه ریزی و چاره گری شود؟ با شیوه تولید اختاپوسی روز چه می گردد؟ بدیل آن چه شاخص هایی دارد و چگونه معماری خواهد شد؟
بیانیه جلیقه زردان کمرسی در باره کل این مسائل خاموش است. نوعی خاموشی که به صورت دهشتناکی گمراهی زا نیز هست. فرمول بندی هائی از جنس «حضور مستقیم همگان»، «تعیین سخنگو یا نماینده، دفن قدرت خود است»، «اجازه ندهید نیروهای سیاسی جنبش ما را مال خود کنند»، ابراز انزجار از نقش بازی سندیکا ها و احزاب، عباراتی بسیار پرشکوه، شورانگیز و نوید آفرین هستند. اینها در دنیای مبارزه طبقاتی واقعی یا جنبش لغو کار مزدی پرولتاریا، عظیم ترین بارهای اجتماعی، رخشنده ترین دورنماهای زندگی انسانی و فرخنده ترین رخدادهای تاریخ تکامل جوامع بشری را با خود حمل و حکایت می کنند. مشکل اما آنست که تئوری ها، افکار، باورها، آرمان ها، افقها، و الگوها به خودی خود فاقد هر میزان اعتبار هستند، هیچ چیز را روشن نمی کنند، بیان هیچ چیز نمی باشند. به «مصیبت ماده» آلوده اند و بر همین اساس بحث نه بر سر آنها بلکه بر سر انسانهایی است که فکر می کنند، باور دارند، آرمانگرایند، افق پردازند، الگوها را معماری و بیرق ها را می افرازند. سخن از آدمها است و آدم ها اهل جامعه اند. جامعه ای که استخوان بندی اقتصادی، سیاسی، حقوقی، مدنی و اجتماعی مبتنی بر بالندگی یک شیوه تولید است. از طبقات تشکیل شده و طبقات در هستی اجتماعی خود انفجارآمیزترین تضادها را با هم دارند. استثمارگرند، استثمار شونده اند، حاکمند، فرودست هستند، پاسدار شیوه تولید و مناسبات اقتصادی، اجتماعی مسلط می باشند، با این مناسبات ژرفترین، عظیم ترین و مشتعل ترین تضادها را دارند و علیه آن می جنگند. میان این طبقات مبارزه اجتناب ناپذیر و غیرقابل تعطیل جاری است. مبارزه ای که لکوموتیو واقعی تاریخ بوده و می باشد.
درچنین جامعه ای که هر نوع اندیشه، نظر، باور، اعتقاد، افق، الگو مبتلا به مصیبت ماده است و انسانها قهرا مهر تعلق طبقات بر هستی اجتماعی خود دارند و جنگ طبقات لکوموتیو تاریخ زندگی بشر است با ردیف کردن عبارات زیبای حضور مستقیم همگان، لغو سیستم نیابتی یا نمایندگی و نوع این ها نه فقط هیچ چیز روشن نمی شود که دنیائی توهم، جعل، جهل و گمراهه پردازی هم تحویل استثمارشوندگان و حکومت شوندگان می گردد. مانیفست جلیقه زردهای کمرسی کوهی از الفاظ مطنطن رادیکال کنار هم می چیند، اما حاضر نیست یک کلمه از سرمایه داری، از طبقه سرمایه دار، طبقه کارگر، استثمار طبقاتی، مبارزه گریزناپذیر طبقه ای علیه طبقه دیگر، رابطه خرید و فروش نیروی کار به عنوان بنیاد جامعه حاضر، جدائی کارگر از کار و حاصل کار خود در این جامعه، جدائی دهشتناک فروشندگان نیروی کار از پویه تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی خویش یا دنیای مسائل مشابه مستولی در نظام بردگی مزدی بر قلم آرد. صادر کنندگان بیانیه اهل سر دادن سرودند، به این کاری ندارند که آنچه آنان ام الفساد ارض و عصر، ریشه کل مصیبت های انسان و بنیاد همه سیه روزیها می خوانند!! آنچه آنان «فقدان حضور مستقیم همگان در مجامع توده ای» می نامند، فقط و فقط تبخاله عفونی مرگ آفرین رابطه خرید و فروش نیروی کار، رابطه جدا کننده کارگر از کار خود، رابطه مبتنی بر ساقط شدن کامل کارگر از حق تعیین سرنوشت کار و تولید خود است.
نویسندگان بیانیه سونامی فقر، گرسنگی، آوارگی، فلاکت و ذلت را مشاهده می کنند، اما اهل پیکار برای یافتن و خشکاندن سرچشمه این سونامی ها نیستند. انفصال اکثریت غالب انسان ها از پویه تصمیم گیری ها یا حکومت شونده بودن آن ها را می بینند، اما قادر به رؤیت ریشه این انفصال یعنی جدائی کارگر از کار خویش نمی باشند. هیچ رغبتی به دیدن آن ندارند، نیازی به جنگ علیه آن احساس نمی کنند. چشمان خویش را بر همه این واقعیت های زمخت زمینی و طبقاتی فرو می بندند و سرود « دموکراسی مستقیم» یا «الغاء سیستم نیابتی» سر می دهند. کلمات و عبارات بسیار زیبا به هم می بافند، اما فقط گمراهه می آفرینند، در بهترین حالت ساده اندیشی و توهم خویش را نجوا می کنند و با این نجواها، توده های کارگر را بیش از پیش سرگردان برهوت ها می سازند و از پیکار طبقاتی ضد سرمایه داری باز می دارند.
مشکل کارگران فرانسه، آلمان، اروپا و دنیا مسلما مستقیم نبودن دموکراسی نیست. کاملا متضاد و برعکس، معضل در وجود شیوه تولید و مناسبات یا رابطه اجتماعی معینی است که دموکراسی، هر نوع دموکراسی، از جمله دموکراسی مستقیم ایدآل و اتوپیائی جلیقه زردان کمرسی نیز فقط شکلی از برنامه ریزی نظم سیاسی و مدنی و حقوقی و اجتماعی آنست. مشکل در وجود کار مزدی و رابطه خرید و فروش نیروی کار است. همان رابطه ای که دموکراسی مستقیم!! و هر چه مستقیم تر!! نیز نهایتا نوعی از تشخص نظم و تعین برنامه ریزی آن است. مادام که این شیوه تولید و این رابطه اجتماعی باقی است، هر نوع فراساختار سیاسی، مدنی، حقوقی، فرهنگی، اخلاقی، ایدئولوژیک و اجتماعی حاکم یا مستولی بر زندگی انسانها، قهرا فرارسته های همین رابطه و پاسدار ماندگاری آن خواهد بود. اینکه همگان نظر دهند، اعمال اراده کنند، دخالتگر باشند، ایفای نقش کنند، مهر حضور و قدرت خود را کوبند، در عالم مبارزه طبقاتی، در ادبیات جنبش ضد سرمایه داری رادیکال طبقه کارگر فقط یک معنی دارد. باید کل این اثرگذاریها، دخالتگری ها، مشارکت ها، نقش آفرینی ها و اعمال قدرت ها در پهنه تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی اجتماعی محقق گردد. باید در پهنه چه تولید شود، چه تولید نشود، چرا تولید گردد یا نگردد، چه میزان تولید شود، حاصل تولیدات چه سرنوشتی یابد، برنامه ریزی محو طبقات، دولت، جامعه طبقاتی، هر شکل نابرابری و بالاخره امر رهائی کامل همگان از هر قید حتی قید کار، آری در تمامی این عرصه ها، در کل حوزه های زندگی اجتماعی و انسانی، شاهد دخالت مستقیم، آزاد، آگاه، نافذ و خلاق همه آحاد باشیم. «حضور مستقیم همگان و الغاء الگوی نمایندگی یا نیابتی» چیزی نیست که بر صفحه خیال نقاشی شود و سرود دنیای رؤیاها گردد.
اینکه جلیقه زردان شهر کمرسی دانسته یا ندانسته خود را به افکار، معتقدات، الگوها و باورهای مریخی و ماوراء طبقاتی می آویزند، نمی دانیم اما یک چیز روشن است. برای فراهم سازی شرائط حضور و مشارکت همگان در تصمیم گیریها، برای اینکه هیچ کس قیم، قائم، نماینده و نایب هیچ انسانی نباشد، برای آنکه هیچ فردی خود را محتاج ولی، زعیم، قائد و نائب نبیند فقط یک راه وجود دارد. باید کار مزدی و رابطه خرید و فروش نیروی کار را به طور کامل ملغی ساخت. باید سرمایه داری را راهی گورستان تاریخ کرد. این کار دشوار، اما یقینا ممکن است. عبور از این دشواری، تحقق این امر سترگ تاریخی و حصول این پیروزی رهایی آفرین نیز صرفا در ظرفیت یک جنبش شورائی سراسری ضد کار مزدی است. جنبشی که هر لحظه موجودیتش تجلی قدرت همبسته، متحد و شورائی بیشترین شمار توده کارگر باشد، این قدرت را گام به گام و مستمر به مؤثرترین شکل ممکن برای انسداد مجاری تولید سود، مختل سازی نظم اقتصادی و در هم کوبیدن نظم سیاسی و حقوقی و مدنی و فرهنگی و ایدئولوژیک و اجتماعی سرمایه داری به کار گیرد. در هر نقطه این اعمال قدرت، طبقه سرمایه دار و دولتش را در کلیه عرصه های حیات اجتماعی مجبور به عقب نشینی کند. بیشترین مطالبات معیشتی و رفاهی و آزادی ها و امکانات اجتماعی را بر آنها تحمیل نماید. هر پیشرفت در این جنگ را سنگر تازه نیرومندی برای حصول فتوحات بعدی سازد. جنبشی که سازمانیابی شورائی خود را ستاد دخالتگری آگاه و نافذ و آزاد همه آحاد کارگران در تعیین سرنوشت پویه پیکار سازد. دانشگاه ارتقاء شعور و شناخت و آگاهی طبقاتی کارگران در سنگر جنگ طبقاتی باشد. طبقه کارگر نیاز به این جنبش دارد. جنبشی که تجلی عینی و طبقاتی قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری در جهنم نظام بردگی مزدی گردد. با این استخوانبندی نیرومند علیه سرمایه بجنگد، دولت سرمایه را سرنگون سازد، برنامه ریزی کار و تولید و زندگی اجتماعی، بدون هیچ کار مزدی، هیچ دولت بالای سر و با دخالت شورائی آگاه همه آحاد انسانها را مستقر گرداند. توده کارگر فرانسه باید راه برپائی این جنبش را پیش گیرد. مانیفست جلیقه زردان کمرسی مشتی حرف های توخالی است.
ناصر پایدار
دسامبر ۲۰۱۸