با ختم انتخابات، پیروزی چند صباح دولت اسلامی سرمایه و طبقه سرمایه دار، راه افتادن کارناوال شادی بورژوازی و تکرار هیاهوها در شیپور توهم و جهل اقشار درس خوانده طبقه کارگر!! بازار « مطالبات» همه جا، داغ و پر رونق شد. در خانه و خیابان و محله، در شهر و روستا، در تمامی رادیو و تلویزیون ها و شبکه های اینترنتی، در داخل کشور و در سطح جهان، در میان توده های کارگر، در درون لایه های مختلف طبقه سرمایه دار، در نطق های اوباما و نتانیاهو و سران اتحادیه اروپا، در بیت رهبری، در دفاتر احزاب اصلاح طلب و اصولگرا و اهل اعتدال، در همه این جاها شور طرح مطالبات سرکش گردید!! همه از مطالبات گفتند. کدام یک آنها اولویت دارند؟ در میان اولویت ها کدام از همه مرجح تر هستند. چه بخش یا بخش هائی را باید در لیست انتظارات ثانوی قرار داد. آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ طرح این مطالبات چگونه باید باشد. چسان باید پیش رفت که آرامش خاطر رئیس جمهور « منتخب» مکدر نشود، باید به اندازه کافی به او فرصت داد، در همان حال به او تذکر داد که قول داده است و نباید زیر وعده های خویش زند و فراوان مسائل دیگر که حدیث مفصل آنها معادل کل فضای رسانه ای موجود در ایران و شاید هم بخش بسیار وسیعی از دنیاست.
اما ماجرا چیست. راستی راستی بحث مطالبات، حصول انتظارات، رفع مشکلات و طلوع ستاره بهبود حرفهای چه کسانی است؟ کدام مطالبات؟ انتظارات چه کسانی، چه طبقه ای یا کدام اقشار؟ رفع کدامین مشکل یا حل و فصل معضل کدام سیستم و بالاخره طلوع ستاره بهبود کدام وضعیت مورد گفتگو است؟. اینها پرسش هائی اساسی و بسیار واقعی هستند که تعمق در آنها امر حیاتی و جدی روز طبقه کارگر ایران است. اولین نکته در رابطه با تمامی سؤالات و جار و جنجال ها این است که آنچه روی داده است و کل سناریوی پشت سر و پیش روی قرار نیست هیچ مطالبه ای را در هیچ سطحی و در هیچ حوزه ای برای هیچ کارگری به ارمغان آرد. جنجالهای روز آمیزه ای پرگرد و خاک و مسموم متشکل از دو جنس نامتجانس و ناهمگون است. عوامفریبی و دجال بازی بسیار آگاهانه نمایندگان بخش های مختلف بورژوازی در یک سوی و فروماندگی، توهم و بی دانشی انبوه توده های کارگر، به ویژه برخی قشرهای درس خوانده و دانشگاهی این طبقه!! در سوی دیگر، به این هیاهوها جان داده است.
اولی ها بسیار خوب می دانند که چه می گویند، چه می خواهند، چرا نسخه مطالبات می پیچند، چرا برای طرح آنچه مطالبات می نامند جدول تنظیم می کنند. سرمایه داران، نمایندگان سیاسی و فکری و اقتصاددانان و هنرمندان و دولت اسلامی سرمایه حق دارند جنجال کنند. حق دارند موضوعی به نام مطالبات را در تمامی بوق ها، محافل و تریبون های خویش به اندازه کافی جار زنند و حول و حوش آن تا چشم کار می کند، علم و کتل راه اندازند. مطالبات در این روزها برای اینان معنای صریح و ساده ای دارد. مخاطرات سر راه چرخه ارزش افزائی و سودآوری سرمایه ها رفع شود، تمامی توان نظام سرمایه داری برای چالش این خطرها بسیج گردد. جمهوری اسلامی از زیر فشار موج قهر توده های عاصی کارگر جان سالم به در برد و فرصت تجدید قوا یابد. شرائط لازم برای بازتولید سرمایه اجتماعی ایران در چرخه سامان پذیری سرمایه جهانی فراهم گردد، سهم سرمایه داران و دولت اسلامی سرمایه در اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر ایران و جهان هر چه بیشتر شود و راه حصول این افزایش مورد تضمین قطب های قدرت سرمایه بین المللی قرار گیرد. بورژوازی ایران به دنبال سناریوی سیاه انتخابات خود را در وضعی می بیند که بهتر از چند ماه پیش می تواند به تحقق مواردی از این انتظارات امیدوار باشد. دار و دسته رسوای اصلاح طلبان حکومتی به عنوان سردمداران سنتی و همیشگی این سناریو، تا مدار گشایش چنبن وضعی پیش تاخته اند. آنان برای نیل به مقصد و رسیدن به این مدار چند کار انجام داده اند. تابوت پوسیده اصلاح طلبی خود را یک بار دیگر چهارمیخ کرده اند. پویه اضمحلال و انحلال مجدد خویش در سیاست قهر و حمام خون و توحش شرکای حکومتی را تا نقطه فرجام پیش رانده اند. به بیان دیگر، این نی مدعی دروعین جدائی از نیستان قتل عام سالاری، وحدت واقعی با اصلش را باز یافته است. از پلکان کوهسار توهم توده های کارگر به ویژه نسل دانش آموخته، دانشگاهی اما سرمایه سر این طبقه بدون نیاز به هیچ مهارت بالا رفته اند، کل دار و ندار این توده متوهم و جنجال های جمعیت سردرگم آویزان به دار پوسیده اصلاح طلبی موسوم به « جنبش سبز» را یکجا در آستانه بیعت به وحوش مسلط ساختار قدرت سر بریده و قربانی نموده اند.
اصلاح طلبان رسوای حکومتی با ایفای همه این نقش ها و انجام تمامی این کارها، وارد مدار خرید فرصت برای نظام بردگی مزدی و دولت هار اسلامی و یافتن سکوی گفتگو با قطبهای قدرت سرمایه جهانی شده اند. تا شاید مهلت حاصل را برای نجات سرمایه داری از ورطه بحران و فروپاشی به کار گیرند. هیاهوی چند و چون «مطالبات» بخش بعدی رسالت آنهاست. سرگرم ساختن توده های کارگر به سناریوی سرنوشت خواسته ها، االقاء نیازها، شروط و ملزومات بازسازی اقتصاد فروپاشیده سرمایه داری در ذهن کارگران به عنوان مجاری تحقق مطالبات آنها!! سخن از دموکراسی، حقوق انسانی، رفع تبعیضات جنسی و قومی یا فضای آزاد سیاسی در سیطره حاکمیت دولت حمام خون سالار جمهوری اسلامی و نواختن سمفونی بسیار زشت ظرفیت رژیم برای پاسخ به انتظارات سیاسی و اجتماعی شهروندان!! هموارسازی راه همدلی با شرکای درنده بین المللی برای غلبه بر معضلات سرکش اقتصادی زیر نام چالش مشکلات زندگی کارگران و در یک کلام طرح همه ساز و کارهای نجات نظام بردگی مزدی از ورطه مهلک بحران و واریز این ساز و کارها به حساب « مطالبات» روز توده های کارگر، سیاستی است که کل بورژوازی با میدانداری اصلاح طلبان و دار و دسته هار رفسنجانی پیش گرفته اند.عوامفریبیها و دسیسه پردازی هائی که فضای تنفس طبقه کارگر را در خود غرق ساخته است. یک بازار مکاره وسیع مهندسی افکار که می کوشند لحظه به لحظه داغترش کنند و از ورای رونق آن، موج اعتراض و خشم و قهر در حال طغیان کارگران را مهار نمایند و از حالت انفجار خارج سازند.
در همین جا بسیار بجاست که به نقش عمیقاً مخرب، گمراه کننده، چندش بار و قابل سرزنش برخی لایه های دانشگاهی و درس خوانده طبقه کارگر، به ویژه دانشجویان خانواده های کارگری در گسترش همه این اغواگری ها و فریبکاری ها اشاره شود. آنچه توسط این قشر در روزهای اخیر صورت گرفته است حدیث زشت ترین سناریوها است. اینها در دامن زدن توهم توده های طبقه خویش به راه حل های سراسر ارتجاعی، گمراه کننده و سرمایه سالار، دست ارتجاع هار بورژوازی را از پشت بسته اند. های و هوی کریه دعوت طبقه کارگر به کفن و دفن قدرت پیکار خود در گورستان نظم سرمایه زیر لوای شرکت در غائله انتخابات دولت سرمایه، حمل این پرچم فریب که گویا تبدیل شدن به نردبان قدرت مافیای رفسنجانی و اصلاح طلبان و بستن دخیل به عمامه و عبای حسن روحانی یک صف آرائی ضد بیت رهبری و باند اصولگرایان و دولت اسلامی است!! سر دادن شعار وقیح و وهن آلود یاحسین، میرحسین!! پهن کردن بساط استغاثه برای عفو یک جناح هار بورژوازی توسط جناح هار و درنده دیگر به عنوان مطالبه توده های عاصی کارگر!! داد و قال زشت و نفرت انگیز « موسوی، موسوی رأی تو را پس گرفتیم»!! به عنوان فتح الفتوح مبارزات جاری درون جامعه از جمله مبارزات کارگران!!! و بسیاری حرف ها و حدیث های دیگر، برگ های سیاه کارنامه ای هستند که قشر دانشجو ودرس خوانده طبقه کارگر این روزها و همه این سال ها از خود به یادگار نهاده است. کارنامه سیاهی که سند رسوائی انحلال بی عنان این قشر در راهبردها و نسخه پیچی های ضد کارگری و بشرستیزانه ارتجاع بورژوازی و ایستادن در صف سرمایه علیه توده های طبقه خویش است. نسل درس خوانده طبقه کارگر ایران با غرق شدن در این ورطه، بر هر نوع ایفای نقش آگاهانه طبقاتی و حداقل درس آموزی از گذشته ها چوب حراج فرود آورده است.
به بحث مطالبات باز گردیم. آنچه بر سر زبان ها جاری است، خواسته ها و انتظارات بورژوازی است. اینکه احزاب و محافل و بخش های مختلف طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری در پروسه تلاش برای تحقق این امیدها چه خواهند کرد و با کدام موانع عظیم مواجه هستند پائین تر بسیار به اختصار توضیح خواهیم داد. اما سخن اصلی ما در اینجا چیز دیگری است. محور گفتگوی حاضر این است که هیچ کدام این حرف ها هیچ ربطی به طبقه کارگر ایران ندارد. بلاهت بسیار هولناکی است اگر کارگران فکر کنند که رابطه میان آنان با طبقه سرمایه دار و دولت این طبقه، رابطه طرح مطالبات در یک سوی و پرداخت آن ها از سوی دیگر است. تاریخ در هیچ کجای خود چنین نشانه ای بر جای ننهاده است. کارگران هیچ جامعه ای با رفتن پای صندوق های رأی، بستن دخیل به نتیجه آراء و گشایش طومار خواسته ها، قادر به حصول کمترین انتظار خود نشده اند. میان کارگر و سرمایه دار، میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار و دولتش آنچه حکمفرماست نه گفتمان مطالبات که فقط و فقط مسأله آراستن قوا، آرایش توان پیکار، هر چه بهتر جنگیدن و اعمال قدرت هر چه آگاهانه تر، هر چه کارسازتر، هر چه گسترده تر و هر چه پیروزمندتر است. مشکل جنبش کارگری تهیه لیست خواسته ها و تنظیم جدول تعیین تقدم ها و تأخرها نیست. کارگران حتی برای حصول ناچیزترین و بی مقدارترین خواسته های خود نیازمند صف آرائی هر چه نیرومندتر و آگاه تر قوای طبقاتی خود می باشند. بورژوازی با تمامی توان می کوشد تا از شرائط روز برای حل معضل نظام بردگی مزدی و زمینگیر ساختن باز هم فاجعه بارتر جنبش کارگری سود جوید. طبقه کارگر اگر بناست از این وضعیت بهره ای بر گیرد و کاری انجام دهد باید تمامی توانش را یکراست در کار سازمانیابی شورائی و آگاه و سراسری قدرت ضد سرمایه داری خود بسیج کند. پشتوانه حصول هر خواستی به هر میزان حتی افزایش هر ریال دستمزد، حتی دفاع از اشتغال و ادامه فروش نیروی کار، حتی حصول دستمزدهای معوقه، سوای این قدرت سازمان یافته شورائی ضد کار مزدی هیچ چیز دیگر نیست. به هر میزان که قدرت جمعی مبارزه خود را متشکل سازیم، به همان میزان نیز بورژوازی را و دولت هار سرمایه را مجبور به تمکین در مقابل خواسته هایمان خواهیم کرد. نسخه درد روز توده های طبقه ما درست در همین جا قرار دارد. طومار مطالبات را باید در هم پیچید و به جای آن طومار سازماندهی شورائی قدرت پیکار را در همه جا، در هر کارخانه، مزرعه، مدرسه، فروشگاه، دانشگاه، محله، خیابان، در هر مرکز کار و تواید و محل زندگی و در هر کجا که هستیم باز باید کرد. مطالبات ما نیاز به لیست ندارند. به اندازه همه سالهای عمر سرمایه داری آگاهان طبقه ما فریاد سر داده اند که خواستار تسلط جامع الاطراف بر کار و محصول کار و سرنوشت زندگی خود هستیم، خواهان آنیم که کار ما و حاصل رنج و زحمت ما توسط خود ما، توسط شوراهای متشکل از آحاد توده های طبقه ما صرف تأمین عالی ترین سطح معیشت و رفاه اجتماعی و آموزش و دارو و درمان و ایاب و ذهاب و همه مایحتاج ارتقاء هر چه افزون تر تعالی جسمی و فکری ما گردد. به شمار تمامی روزها و ساعات عمر نظام بردگی مزدی فریاد زده ایم که خواستار تضمین تمامی آزادی های سیاسی و حقوق اجتماعی و رفع هر نوع نابرابری جنسی و قومی هستیم. در سطح جهان حدود چند قرن و در درون جامعه خویش هم قرنی است که گفته ایم و تکرار کرده ایم و برخاسته ایم و پیکار نموده ایم و سرود انقلاب سر داده ایم که خواهان نابودی نظام سرمایه داری، امحاء کار مزدی، برچیدن بساط دولت و محو طبقات هستیم. خواست های ما بسیار شفاف است. معضل بنیادین ما فقدان قدرت پیکار لازم برای تحقق این مطالبات و اهداف است. ما این قدرت را در هستی اجتماعی و وجود طبقاتی خویش به اندازه کافی داریم اما هیچ گاه آن را علیه سرمایه سازمان نداده ایم و هیچ زمانی قادر به اعمال آن علیه سرمایه داران، دولت سرمایه و کل نظام بردگی مزدی نشده ایم. در هر کجای جهان که بساط تشکل یابی پهن کرده ایم به جای سازمانیابی شورائی، آگاه و سراسری قدرت لایزال طبقاتی ضد کار مزدی توده های خود، این قدرت را یا در گورستان اتحادیه های سرمایه سالار دفن کرده ایم و یا ساز و کار عروج احزاب به عرش قدرت سرمایه داری زیر عناوین مختلف از جمله نام جعلی « کمونیسم» ساخته ایم!!. کلید رهائی ما از برهوت وحشت و دهشت موجود، از گرسنگی و فقر و حقارت و بی مسکنی و بی داروئی و جهنم محرومیت ها صرفاً صف آرائی متحد و متشکل و سراسری شورائی علیه اساس سرمایه داری است. اگر چنین کنیم خواسته های خویش را بسیار خوب می دانیم و برای حصول آن ها هیچ نیازی به لیست کردنشان نخواهیم داشت.
دولت بورژوازی به رغم پیروزی های حاصل از سناریوی سیاه انتخابات، هیچ چشم اندازی برای چالش موفق معضلات اساسی خود در پیش روی ندارد. شرائط حاصل از توهم آفرینی ها و فریب کاری های اصلاح طلبان از جمله کاهش تشتت درون ساختار حاکمیت سرمایه یا تدارک رژیم برای مماشات با قطب های قدرت سرمایه جهانی به هیچ وجه دلیلی برای موفقیت رژیم در کارزار علیه طوفان بحران اقتصادی، خروج از انزوای بین المللی یا موج سرکش مشکلات دیگر نیست. بر خلاف عوامفریبی های رنگارنگ اقتصاددانان، سیاست بازان و عمله و اکره فکری بورژوازی، ریشه معضل روز سرمایه داری ایران در بی تدبیری باند احمدی نژاد، انحلال سازمان برنامه و بودجه، شورای عالی پول، سوء مدیریت این یا آن مافیای حکومتی، توسعه ارتشاء و دزدی ها و نوع این ها قرار ندارد. بحران دامنگیر سرمایه اجتماعی ایران موج نیرومندی از طوفان بحران سراسری سرمایه داری جهانی است. این موج در طول این چند دهه مدام افت و خیز داشته است و در شرائط حاضر یکی از کوبنده ترین و ویرانگرترین خیزهای خود را احراز کرده است. سرمایه اجتماعی ایران در شرائط حاضر به رغم استثمار ددمنشانه نیروی کار ماوراء ارزان دهها میلیون کارگر ایرانی به لحاظ میزان سهم نسبی خود در کل اضافه ارزش های تولید شده بین المللی در نامساعدترین و بدترین موقعیت ها دست و پای می زند. امواج متوالی تحریم ها بحران را به گونه بسیار مؤثری تشدید کرده است و بورژوازی ایران طوفان بحران را با تمامی توان تخریبش یکراست راهی کومه های تاریک و آلونک های نمور کارگران ساخته است.
مناقشات میان دولت اسلامی سرمایه و قطب های قدرت سرمایه جهانی نیز موضوعی نیست که با آمد و رفت رئیس جمهورها و دستکاری سناریوی موسوم به گفتگوی هسته ای دچار تغییر شود. ما به کرات و به تفصیل توضیح داده ایم که جار و جنجال هسته ای صرفاً اسم رمزی برای کشمکش ها و منازعات دیگر است. از منظر بورژوازی هار امریکا و اقمارش، جمهوری اسلامی باید کل بساط باج خواهی ها، زیادت جوئی ها و هماورد طلبی های خود را برای همیشه جمع کند و همسان همه رژیم های منقاد و مطیع دیگر منطقه با داربست استراتژی و سیاست های قطب قدرت غربی سرمایه همگن گردد. جمهوری اسلامی تا امروز آماده قبول این طرح نشده است و در شرائط روز نیز به رغم وحشت از فروپاشی و رؤیت هلال مخاطرات جوراجور نشانه بارزی از تدارک تغییر در شیرازه سیاستهایش به نمایش ننهاده است. آنچه تا امروز در این راستا از سوی جمهوری اسلامی صورت گرفته است نه تعویض ریل جهتگیری ها بلکه فقط عقب نشینی های بسیار اضطراری تاکتیکی به امید هموارسازی زمینه خیزهای بعدی است. مشکل دولت امریکا نیز به هیچ وجه اعلام آمادگی حسن روحانی برای باز کردن دروازه « پارچین»، کاستن از شمار سانتریفوژها، بسنده کردن ایران به سطح نازلی از غنی سازی اورانیوم یا حتی تعطیل کامل برنامه هسته ای نیست. هر دو سوی مشاجره همان را از همدیگر می خواهند که در این ۳۵ سال موضوع جدال بوده است و از یک دیگر درخواست می نموده اند. رویدادهای اخیر در منطقه و در سطح جهان شواهد گویای درستی این حرف است. مراکز قدرت بورژوازی در امریکا تا امروز هیچ اقبالی از اعلام آمادگی روحانی برای پاره ای عقب نشینی ها در حوزه بحث هسته ای نشان نداده است. هلهله دو روز پیش اجماع نمایندگان امریکا و اتحادیه اروپا و همه کشورهای اقمار امریکا در « دوحه» با هدف صف آرائی کاراتر در مقابل رژیم سوریه، تدارک تسلیح هر چه گسترده تر اپوزیسون های ارتجاعی ضد دولت درنده بشار اسد و به ویژه در بوق و کرنا کردن هر چه بیشتر تصمیماتی که تازگی چندانی هم نداشتند، فقط گوشه ای از نوع واکنشهای سران امریکا به حوادث جاری درون جامعه ایران و رویکردهای هسته ای روزهای آتی روحانی است. رسانه های بورژوازی صدر و ذیل این هیاهو را در کمک غرب به مخالفان دولت اسد به منظور بازگشت توازن قوای مطلوب میان طرفین جنگ در سوریه و فشار بر بشار اسد برای کشاندن او به پای میز مذاکرات ژنو خلاصه کردند. این بدون شک بخشی از هدف کنفرانس دوحه بوده است اما بخش دیگر آن سوای پیام های همیشگی به جمهوری اسلامی این پیام تازه را نیز به رژیم و رئیس جمهور جدیدش می داد که مذاکرات آتی هسته ای قرار نیست سرنوشتی بهتر از دوران خاتمی پیدا کند. حرف ها را جمع و جور کنیم. هیچ حادثه عجیب و غریبی روی نداده است. رئیس جمهوری رفته است و رئیس جمهور دیگری جای او را اشغال کرده است. معضل توده های طبقه کارگر ایران نه تغییر رئیس جمهورها، نه نتیجه آراء ریخته شده یا ریخته نشده به صندوق ها، نه سلامت و تقلب انتخابات، نه بود و نبود سازمان برنامه و بودجه، شورای عالی پول یا سایر مراکز برنامه ریزی نظم سرمایه، نه خصمانه بودن یا مسالمت آمیز بودن مذاکرات هسته ای، نه ادامه یا تعطیل برنامه اتمی، نه عروج اصلاح طلبان و «اعتدالگرایان» و افول باندهای رقیب و نه حتی بود و نبود دولت درنده و قتل عام سالار اسلامی سرمایه بلکه کل موجودیت نظام سرمایه داری است. تا بردگی مزدی پا برجاست قرار نیست هیچ بهبودی در زندگی هیچ کارگری پدید آید. بیکاری، فقر، گرسنگی، بی مسکنی، بی درمانی، تبعیضات نفرت انگیز جنسی و قومی، زندان و شکنجه و حمام خون، سلب هر نوع آزادی و کشتار هر گونه حقوق انسانی و سایر سیه روزی های موجود پدیده های نیستند که با تغییر رئیس جمهورها یا حتی مجرد تغییر رژیم ها دستخوش تغییر گردند. در طول صد سال اخیر همه این نوع « تغییرات» به اندازه کافی تجربه شده است. توحش فجیع دولت اصلاح طلب خاتمی علیه توده های کارگر و فشار سبعانه این دولت بر زندگی کارگران حتی میلیمتری از بربریت های باند احمدی نژاد کمتر نبوده است. باید دست به کار یک چاره اندیشی اساسی شد. باید قدرت پیکار ضد سرمایه داری طبقه خود را هر چه سراسری تر به صورت شورائی سازمان دهیم. سلاح ما برای تحمیل هر خواسته خود بر سرمایه داران و دولت آن ها و تسویه حساب نهائی با نظام سرمایه داری فقط همین سلاح است. ساختن این سلاح و شلیک آن به قلب نظام بردگی مزدی هیچ کار محالی نیست. هزینه اش نیز از غلطیدن در گمراهه های هولناک تا کنونی هیچ بیشتر نیست. باید دست به دست هم دهیم و شورائی و ضد کار مزدی متشکل گردیم.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
ژوئن ۲۰۱۳