سرمایه داری آبستن بحران است، اما بحران به معنای پایان سرمایه داری نیست.
سرمایه داری و اقتصاد بازاردائما از یک بحران به بحران دیگر در می غلتد و آن چه را که مارکس با بررسی سرمایه داری زمان خود در مد توجه قرار داد تایید می کند؛ به نحوی که بحران های ادواری به خصوصیت سرمایه داری تبدیل شده اند و جزء “هستی آن” شده اند. در دوران پیشا سرمایه داری عواملی چون سوانح طبیعی مثل خشک سالی یا محصول بد سبب بحران می شد اما بحران سرمایه داری از نوع طبیعی نیست، به دلیل کمبود محصول هم نیست، بلکه مساله ی اضافه تولید است، زیرا دائما به خاطر سود بیش تر و ارزش افزایی سرمایه، اولا به طرق مختلف تقاضا ایجاد می کنند و همزمان تولید را افزایش می دهند یا برعکس برای تولیدات خود تقاضا ایجاد می کنند. هدف سرمایه ایجاد سود است. اضافه ارزش ایجاد شده باید به واقعیت به پیوندد یعنی به فروش برسد تا سرمایه به آن چه که خود سود می نامد دست یابد؛ البته سرمایه داران می گویند که هدف شان برآورد نیازهای مردم است. فروش محصولات به تقاضای مصرف کننده منوط است، اما برآورد نیازهای انسانی و پرداخت برای آن ها امر ساده ای نیست چون مسائلی چون بیکاری، دست مزدهای فقر یا ناچیزمانع برآورد نیازها یا تقلیل آن ها می شود زیرا همواره انسان های بیشماری هستند که نمی توانند به نیازهای خود پاسخ دهند بنابراین بین عرضه و تقاضا برابری وجود ندارد. در این جاست که هدف سرمایه یعنی کسب سود با مشکل مواجه می شود و به بحران می انجامد، اما بحران ها زمانی برای سرمایه خطر جدی می شود که با مقاومت و مبارزه ی طبقه کارگر همراه شود زیرا بار بحران سرمایه را باید طبقه ی کارگر بر دوش بکشد یا به بیان دیگر سرمایه این بار را بر دوش طبقه ی کارگر می گذارد.
بحران از یک طرف بیان بحران واقعی سیستم است و آن را به سمت تخریب هدایت می کند و از سمت دیگر به سرمایه داری برای غلبه بر بحران شتاب می دهد. تمرکز را بیش از پیش با ورشکسته شدن سرمایه های کوچک تر و کوچک ویا حتی بسیار بزرگ و ادغام آن ها در سرمایه های بزرگ تر گسترش می دهد و ابرغول های سرمایه داری را ایجاد می کند. تکنولوژی را برای بالا بردن باروری کار و جلو گیری از کاهش نرخ سود به ابداعات جدید می کشاند، نظامی گری و رقابت بلوک ها را تشدید می کند و همزمان مشغول تخریب بنیان های خود می شود؛ بدین معنی که هر بحرانی در موقع زایمان خود، همزمان آبستن بحرانی دیگر می شود. در این دور مداوم بحران ها، فاصله بحران ها همان گونه که مارکس مطرح کرد، کوتاه تر می شود اما به این معنی نیست که بحران ها به خودی خود سرمایه داری را به پایان می رسانند. اگر به بحران های تا کنونی نگاه کنیم اولین بحران مهم سرمایه داری در ۱۸۲۵ انگلیس را لرزاند. در بحران ۱۸۵۷ تنها در آمریکا ۵۰۰۰ شرکت و انستیتو مالی ورشکست شدند. دوباره در سال ۱۸۷۳ یک بحران هانی رخ داد که تنها در آلمان نیمی از دارایی های سهامی از بین رفت و دست مزد ها نصف شد و قیمت کالاها ۳۸ % سقوط کرد و سبب پنیک در جامعه شد. بحران دهه ۳۰ (۱۹۲۹- ۱۹۳۳) را سرمایه داری با جنگ جهانی دوم رفع و رجوع کرد و موازنه قدرت جدید ایجاد شد و ایالات متحده آمریکا انگلیس را از اریکه ی قدرت پایین کشید و خود در جای آن قرار گرفت، فاصله ی بین بحران ها همواره با رکودهای اقتصادی پی در پی همراه و جمعه ها و دو شنبه های سیاه را در آستین داشت به نحوی که بعد از رکود دهه ۴۰ که تا اواسط دهه ۵۰ ادامه داشت با رکود ناشی از جنگ کره ( ۱۹۵۰-۵۳) آمیخته شد و به رکود در دهه ۶۰ پیوست و با رکود دهه ۷۰ ناشی از تحریم نفتی و افزایش قیمت نفت ۱۹۷۳-۷۵ وارد شوک شد. سپس با سقوط بازار سهام داو جونز آمریکا و بورس لندن، هنگ کنک، برلین، توکیو به دوشنبه سیاه سال ۱۹۸۷ رسید. هم چنین دردهه ۸۰ بدهی های دولتی مساله ساز شد. از دهه ۹۰ بدهی های خصوصی بانک ها و سیستم مالی بدهی های دولتی را به خاطر تضمین آن بدهی ها به طوروحشتناک بالا برد.
سرمایه داری از همه امکانات برای غلبه بر رکود و رهایی از بحران استفاده می کرد تا سطح تولید را بالا ببرد، تورم را کنترل کند، بیکاری را کاهش دهد، جلوی ورشکستگی ها را بگیرد تا از رکود به رونق گذر کند اما کاملا موفق نبود. در این گذر طبق معمول از ایجاد جنگ در جای جای جهان بعنوان ابزار استفاده کرد. جنگ را حتی به ستارگان کشاند. از گرفتن وام و استقراض بانکی، خصوصی سازی دارائی های عمومی، ناامن سازی زندگی کاری میلیاردها کارگر جهان، بازپس گیری دستاوردهای مبارزاتی کارگران هم برای خود کارگران و هم در کل برای جامعه مثل تخریب سیستم آموزشی، بهداشتی، بالا بردن سن بازنشستگی، و سرکوب و زندان و کنترل سراسری جامعه استفاده کرد اما چنان که امروزه شاهدیم کار ساز نبود و نه تنها نتوانست جلوی بحران ها سد ایجاد کند که فاصله بحران ها کاهش یافت و سرمایه داری به نظامی بحران زده و بحران زای حاد تبدیل شد.
از آغاز قرن ۲۱ بحران شدت و حدت بیش تری یافت. از سال ۲.۰۰۰ زمزمه ی کاهش نرخ رشد حتی در کشورهایی به سطح صفر وحشت آفرین بحرانی دیگرشد. ۱۳ مارس ارزش سهام در آلمان سقوط کرد به نحوی که برای سهام شرکت های تلفن، زیمنس وسافت ویر SAP بین ۵ تا ۸.۵ درصد بود و به کابوس بورس معروف شد. تورم صعود کرد و بهره ی وام های بانکی بالا کشید ورشکستگی پشت ورشکستگی بود. Spiegel Wirtschaft یا آئینه ی اقتصاد لیستی بلند با عنوان کارفرماهای مرده منتشر کرد که با آن ها ۱۰۰ میلیارد یورو به باد رفته بود. در ۲۰۰۱ بحران خود را در بخش های مختلف اقتصادی نمایان کرد. از اوایل این سال درآمریکا وضعیت اقتصادی لرزان، و سود و کسب و کار درام بود. بورس سهام ترک برداشته و اقتصاد در حال سقوط بود. عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبردر برج های دوقلو از طرفی ترس را هم بر آن حاکم کرد. قیمت ارز سقوط کرد و با آن DAX با ۱۱% سقوط ترس را تشدید کرد، این سقوط بعد تر در همین سال به ۱۹،۸% افزایش یافت. سهام بیمه ها سقوط کرد زیرا پرداخت خسارات ۱۱ سپتامبراعم از ساختمان و دارائی ها و بیمه های عمر و غیره باری عظیم بر دوشش گذاشت. هواپیماها بر زمین ماندند زیرا ترس از سقوط عامل کاهش تقاضا شده بود. مراکز خرید برای مدتی بسته ماند. آسیب های اقتصادی بالا و بالا تررفت. بورس داو جونز ۷% سقوط کرد. بحران به آمریکا خلاصه نشد و به خاطر جهانی بودن سرمایه که به افتخارش جشن و سرور بود به کل نظام سرمایه داری تنید. سال ۲۰۰۱ به سال سیاه سرمایه داری ملقب شد. از جمله راه کارهایی که برای غلبه بر بحران در پیش گرفته شده بود جنگ های نیابتی توسط ناتو با چشمداشت به کارکرد جنگ جهانی دوم بود که بعد آن آمریکا با طرح مارشال برای اروپا و ژاپن به بحران سرریزنقدینگی غلبه کرد اما این بار به گردابی افتاد که خروج از آن مشکل بود و با خود اروپا را که دنباله رو اش بود به ورطه خطر انداخت. کوشش ها برای گذر از بحران و رکود به رونق اما به وضعیت بحرانی ۲۰۰۷ رسید. بازار مسکن آمریکا دچار سقوط اعتبار شد. سال ها در این بازار بهره ی وام های مسکن را پایین نگه داشته بودند به نحوی که این بازار در رونق بود. قیمت آپارتمان ها دائما بالا می رفت و آپارتمان به دارائی و مکان سرمایه گذاری، نه نیاز به سرپناه تبدیل شده بود. با وام کم بهره آپارتمانی خریده می شد و بلافاصله در گروی بانکی دیگر برای دریافت وام کم بهره و خرید آپارتمانی دیگرقرار می گرفت واین پدیده حتی اقشار متوسط کارگری را هم به این بازار کشاند.اما ناتوانی در بازپرداخت قسط های بانکی چنان بالا گرفت که بانک های وام دهنده که خود از اعتبارات بانکی استفاده کرده بودند توانایی بازپرداخت قسط های خود را از دست دادند.در این بین کلاه برداری های بزرگی هم رخ داد از جمله مدوف میلیاردها دلار پول مردمی را که نزدش برای سرمایه گذاری در مسکن گذاشته بودند با خود به اسرائیل برد و شرکت اعلام ورشکستگی کرد. معامله در بازاهای مالی هم به نوعی مجازی شده بود و اعتبارات بانکی آن را تامین می کرد که به بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار رسیده بود. در سال ۲۰۰۸ بانک سرمایه گذاری برادران لمان پنجمین شرکت بزرگ مالی سرمایه گذاری آمریکا با ۲۸.۶۰۰ کارمند در جهان بعد از ۱۵۸ سال فعالیت اعلام ورشکستگی کرد، ۲۴.۹۶۰ نفردر زمانی کوتاه بیکار شدند و میزان آسیب بانک بین ۵۰ تا ۷۵ میلیارد دلار تخمین زده شد اما در مقابلش پاسخی قاطع از طبقه کارگرخود را نشان نداد. بدهی بانک دختر لمان در فرانکفورت ۴۶ بیلیون دلار بود که انجمن بانک های آلمان پرداخت بدهی طلبکاران را به عهده گرفت. سقوط بانک ها سبب شد صاحبان حساب های کوچک دار و ندار زندگی شان را از دست دادند.با سقوط لمان بحران به سرعت جهانی شد. با بالا رفتن قیمت مواد غذایی توده های فقیرو کارگر به ویژه در کشورهای جنوب که درآمد روزانه شدن بین یک تا سه دلار در روز بود و ارتش عظیم بیکاران امکان زندگی بخور و نمیر را هم از دست دادند. فقر، سوء تغذیه کودکان، گرسنگی و جنگ های خانمان سوز میلیون ها نفر را آواره و مجبور به مهاجرت کرد در حالی که آینده ای در مقابل خود نمی دیدند. اما در تمام این مدت تنها صنعتی که بی وقفه با سود آوری بالا کار می کرد و خللی از بحران در آن به وجود نیامد بلکه رونق داشت صنایع نظامی بود که تنور جنگ ها از همه نوعش را گرم نگه می داشت و به قولی نمی گذاشت شر بخوابد.
رکود بعد بحران مالی ۲۰۰۸ با افزایش ۸۰ در صدی قیمت مواد خام در سال ۲۰۱۰ دنبال شد قیمت شکر دو برابر شد و قیمت مس ۱۲۲% درصد بالا رفت. رکود سال به سال می خزید و خود را بالا می کشید. بحران بدهی کشورهای سرمایه داری در سال ۲۰۱۲ از آمریکای لاتین و جنوبی نقل مکان کرد و دامن اروپا را هم گرفت و می رفت که با سقوط نظام بانکی تنها ۴ سال بعد از بحران ۲۰۰۸ درهم شکسته شود اما دست و دلبازی دولت های سرمایه داری که برای افزایش چند یورو به بیمه بیکاری ۶ ماه بحث مداوم در پارلمان داشتند( نمونه آلمان) در فاصله چند روز صد ها میلیارد دلار را برای کمک به بانک ها آماده کردند و بحثی هم در مخالفت با آن در مجلس در نگرفت. بانک مرکزی اروپا ابتدا ۹۵ میلیارد یورو کمک به نقدینگی شبکه بانکی را تصویب کرد که بعد به ۲۰۰ میلیارد رسید. بانک مرکزی آمریکا و ژاپن هم در مرحله اول هریک ۲۰۰ میلیارد دلار به آن اختصاص دادند. امریکا یک طرح ۷۰۰ میلیاردی برای نجات موسسات مالی و یک طرح ۲۵۰ میلیاردی برای نجات بانک ها اختصاص داد . چین برای نجات اقتصاد یک طرح ۵۸۰ میلباردی را اختصاص داد. صندوق بین المللی پول اثرات بحران را تا ۱.۰۰۰ میلیارد اعلام کرد. بار بحران موسسات مالی و بانکی و غیره ی سرمایه داری بر دوش طبقه کارگر نهاده شد در حالی که دولت ها بعد از سال ۲۰۰۴ بودجه ی طرح های اجتماعی را قیچی کردند و یا به حداقل رساندند.
اما ۲۰۱۲ با همه ی بذل و بخشش های دولت های سرمایه داری البته از مالیات کارگران، غلبه بر بحران و پایان ماجرا نبود. بحران ناشی از کرونا و رکود حاصل از آن که کماکان ادامه دارد ورشکستگی ها را تداوم داد. ورشکستگی به شرکت های کوچک و کسب و کارهای انفرادی خلاصه نشد بلکه غول های اقتصادی را هم کمر شکن کرد. در مارس ۲۰۲۳ اعلام ورشکستگی کردیت سوئیس با افت نزدیک به ۶۲ درصدی قیمت سهام می رفت دوباره نظام سرمایه داری را به چالش بکشد که مقامات آمریکایی پا درمیانی کرده با یک کمک ۲۷ میلیارد دلاری جلوی یک بحران مالی دیگر را سد کردند در حالی که ۲۰ میلیون نفر از جمعیت آمریکا غذای روزانه را از مراکز خیریه پخش غذا دریافت می کنند و میلیون ها نفربا وجود طرح بهداشتی اوباما هنوز بیمه بیماری ندارند و هیچ دولتی سنتی برای آن اختصاص نمی دهد اما هم زمان هر سال زندان های بیشتری ساخته می شوند. بحران سرمایه داری که ناشی از کاهش نزولی نرخ سود و در اصل تناقض بین کار و سرمایه است و عوامل دیگری هم به آن خدمت می کنند گرچه با فاصله های کم تکرار می شود گویی اصلا نمی خوابد، خود به خود قادر به فروپاشی سیستم سرمایه نیست زیرا سرمایه از عوامل مختلف برای تضعیف آن حتی اگر غلبه ممکن نباشد استفاده می کند اما مهم ترین عامل موفقیت نسبی سرمایه در این امر نه استعداد و توان مندی سرمایه داران یا کارسازی ابزارها بلکه ناتوانی طبقه ی کارگر جهانی در مبارزه ی جدی برای ساقط کردن سرمایه داری است؛ کارگرابدی پنداشتن احاد طبقه ی خود و باور به لزوم سیستم سرمایه داری برای حفظ کارگر بودن خود است. بحران های دیگر در راهند، باید به یاری بحران شتافت. کاهش نزخ سود کافی نیست باید مجرای کسب سود سرمایه را مسدود کرد و با آن دنیای دیگری را بنا نهاد. به قول ویکتور هوگو در کتاب بینوایان ” شما ضریح مقدسین را پاره کردید، بله با آن زخم ملت را بستیم”.
آپریل ۲۰۲۴ ، فریده ثابتی